بررسی مناسبات آزادی و قدرت با ایمان و نقش آن در پدیده های غیبت و ظهور
پیوند آزادی و ایمان
یکی از عواملِ زمینه ساز ظهور حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حاکمیت امامت، «پیوند آزادی و ایمان»است؛ بدین معنا که مردم با اختیار و تمایل خود، گزینه ی ایمان را برمی گزینند. مطالعات نشان می دهد که غیبت، محصول گسست آزادی از دین است؛ چنان که ظهور، میوه ی پیوند آزادی با ایمان می باشد. برای روشن شدن این بحث، به بررسی دو موضوع عمده ی «نظریه ی امامت و ولایت» و اصل«اختیار و آزادی بشر»می پردازیم:
1.امامت و تغییرناپذیری آن
دین برای اداره ی امور بشر، نظریه ی «امامت و ولایت» را مطرح ساخته، از این دیدگاه، امور بشر بدون امامت و ولایت سامان نمی یابد.(1) سعادت زندگیِ انسان ها در همه ی زمان ها و مکان ها، در گرو حاکمیت امامت است. این نظریه، ثابت است و با سپری شدن یا تغییر زمان دگرگون نمی شود.
تغییرناپذیری نظریه ی امامت و ضرورت ثبات آن برای همه ی انسان ها و زمان ها، به چند بخش تفکیک می شود:
الف) تغییرناپذیری ساز و کار امامت
نظریه ی امامت، جای گزین ندارد. در یک نگرش کلی و بدون توجه به ابعاد سه گانه ی دیگر، زندگی و سعادت بشر، به این اصل بستگی دارد و جز امامت، هیچ روش دیگری قادر به تأمین آن نیست. در تبیین این امر، دو راه وجود دارد:
اول این که، هدایت انسان و تکاملش به وجود امام معصوم (علیه السّلام) وابسته است و این برهان در پاره ای از روایات دیده می شود. بشر در گستره ی زمان و مکان همواره نیازمند امام بوده و هست، تا در مشکلات و گرفتاری ها به او پناه ببرد(2)، قانون خدا را بدون خطا، تفسیر و تبیین کند(3)، اختلاف های دینی مردم را حل نماید، حق را از باطل جدا سازد(4)، حلال و حرام خدا را بیان کند(5)و مردم را به مسیر تکامل، راهنمایی نماید.(6) بنابراین اگر امام نباشد، بندگی خداوند برچیده(7) و دین خدا نابود می شود و زمین، اهلش را در خود فرو می کشد.(8)
دوم، ضرورتِ وجودِ حکومت و ریاست است که در این حوزه، از ضرورت ریاست و حاکمیت امام معصوم (علیه السّلام) نیز بحث می شود. این برهان می گوید: سامان و سعادتِ بشر، به وجود حکومت بستگی دارد و سعادت بخشی و سامان دهی آن نیز در گروِ زمام داری معصوم (علیه السّلام) است. از همین رو، مرحوم سید مرتضی (رحمه الله) بحث کلامی اش را در این موضوع از «ریاست»آغاز کرده و لزوم آن را با دو دلیلِ «وجود تکلیف» و «عدم عصمت مردم» اثبات می کند.(9)
ابوالصلاح حلبی (رحمه الله) شاگرد ایشان معتقد است: چون بشر می تواند مرتکب اعمال قبیح شود، به مقتضای حکمت الهی، وجود«ریاست» لازم است، زیرا آن، لطفی است که بندگان را به صلاح و رستگاری نزدیک و از فساد دور می کند و اهل خرد آن را تأیید می کنند.(10) آن گاه ایشان در بخش دیگری، ریاست را به «نبوت» و «امامت»تقسیم می کند.(11)
در مرحله ی بعد«لزوم عصمت حاکم» مطرح و بیان می شود که رئیس حکومت باید معصوم باشد، زیرا امامت غیرمعصوم، موجب تسلسل می گردد و هر غیرمعصومی، به هدایت شخص کامل تری نیاز دارد(12).
ب)تغییرناپذیری شخص حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در نظریه ی ولایت و امامت، شخص حاکم، ثابت است و خداوند او را تعیین می کند که از آن به«انتصابی»بودن امام یاد می شود. متکلمان شیعی، پس از اثبات لزوم وجود امام و عصمت او، به مسئله ی «نصب» نیز پرداخته و بدان معتقدند. مرحوم خواجه نصیرطوسی (رحمه الله) امامت را «لطف»می داند و تصریح می کند:
... فَیَجِبُ نَصْبُهُ عَلی اللهِ تَعالی تَحصیلاً لِلْغَرَضِ(13)؛
پس برای تحصیل غرض، نصب امام بر خداوند واجب است.
وی در تبیین این اصل، وجود«عصمت» را لازم می داند.(14) از همین رو انتخاب را نفی کرده و«نص» را ضروری دانسته، می گوید:
وَالعِصمةُ تَقتَضِی النَّصَّ(15)؛
عصمت نیاز به نص(دلیل)دارد.
علامه حلّی در شرح این عبارت می گوید:
ما به تحقیق بیان کردیم که امام باید معصوم باشد و عصمت امری پنهانی است که کسی جز خداوند متعال از آن آگاه نیست، پس لازم است نصب امام از جانب خداوند متعال باشد، چرا که تنها او از این شرط آگاه است.(16)
شیخ طوسی (رحمه الله) تصریح کرده است:
از آن جا که عصمت با حواس ظاهری قابل درک نیست، باید شخص معصوم با نص یا اظهار معجزه مشخص شود و هر کدام از اینها نفی کننده ی نظریه ی انتخاب است، زیرا با وجود شرط عصمت، تکلیف به انتخاب، شبیه تکلیف مالایطاق است، چرا که از راه انتخاب، امکان یافتن شخص معصوم وجود ندارد.(17)
بنابراین، یکی دیگر از اصول تغییر ناپذیر امامت،«عصمت زمامدار» است که بهترین تضمین برای تأمین سعادت بشر است. در سایه ی این اصل، اشتباه و خیانت از ساحت زمام دار جامعه دور و ایمنی مردم تضمین می شود.
ج)تغییر ناپذیری شیوه ی مدیریتی
در نظریه ی امامت، سلوک حکومت با عامه ی مردم بر پایه ی تکریم و عطوفت است. امام صادق (علیه السّلام) در این باره به یکی از اصحاب خود می فرمایند:
أما عَلِمْتَ أنَّ إمارةَ بَنی اُمیَّةَ کَانتْ بِالسَّیفُ وَ العَسْفِ وَ الجَورِ وَ إِنَّ إمامَتَنا بالرِّفقِ وَ التَألُّفِ وَ الوَقارِ وَ التَّقِیَةِ وَ حُسنِ الخَلطَةِ وَ الوَرَعِ و الإجتهادِ فَرُغِّبُوا الناسُ فِی دینِکُمْ وَ فیما أَنتُم فِیهِ(18)؛
آیا نمی دانی که حکومت بنی امیه بر مبنای شمشیر و زور و ظلم بوده است و امامت ما بر مبنای مُدارا و تألیف قلوب و وقار و تقیه و حسن رفتار و داشتن ورع و زهد و همراه تلاش است. از این رو مردم به سوی آیین و راه و روش شما رو می آورند.
این یک اصل است و هرگاه حکومت در دست امام معصوم (علیه السّلام) بوده، به همین روش عمل شده است؛ برای نمونه، شیوه ی مدیریتی حضرت علی (علیه السّلام) بر همین اساس بوده و با این که امام می دانستند مردم عراق با این شیوه سامان نمی یابند، هرگز از اصول خود عدول نکردند و به روش های دیگری متوسل نشدند. امام صادق (علیه السّلام) در این باره می فرمایند:
کانَ امیرُالمُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طالِبٍ صَلواتُ اللهُ عَلیهِ یَقُولُ للِناسِ بِالکُوفَةِ: یا أهَلَ الکُوفَةِ، اَتَرونی لا أَعْلَمُ ما یُصلِحُکُم، بَلی، وَ لکِنّی أکَرهُ أَن اُصلِحَکُم بفَسادِ نفَسی(19)؛
امیرمؤمنان، امام علی (علیه السّلام) در کوفه به مردم می فرمود: ای مردم کوفه! فکر می کنید من چیزی را که شما را اصلاح می کند، نمی دانم؟ بله، می دانم، ولی ابا دارم از آن که شما را اصلاح کنم، در حالی که خود فاسد شوم.
هم چنین آن حضرت(امام علی (علیه السّلام)) خطاب به مردم عراق می فرمود:
و لَقَدْ عَلِمْتُ اَنَّ الَّذی یُصلِحُکُم هُوَ السَّیفُ، وَ ما کُنتُ مُتحَرِّیاً صَلاحَکُم بِفَسادِ نفَسی(20)؛
به درستی که می دانم چیزی به جز شمشیر شما را به راه نمی آورد و من هیچ گاه به دنبال اصلاح شدن شما به قیمت تباهی و فساد نفسم نخواهم بود.
اما با این حال، امام (علیه السّلام) حاضر نیست از این شیوه ی نادرست استفاده کند، هر چند به قیمت از دست دادن حکومت باشد. بنابراین، شیوه ی مدیریتی امامت نیز ثابت و مبتنی بر تکریم و احترام است.
د)تغییر ناپذیری قانون
درباره ی قانون، دو دیدگاه وجود دارد:
اولی، طراحی و تنظیم قانون را بر اساس خواست حاکمان می داند؛ همانند آنچه در حکومت های پادشاهی و دیکتاتوری است و یا در نظام های دموکراتیک تنظیم می گردد.
دومی، قانون را ثابت می داند و معتقد است: منشأ قانون خواست حاکمان و مردم نیست، بلکه تعیین کننده ی آن خداوند متعال است. امامت، بر دیدگاه دوم استوار بوده و قانون را ثابت و تغییرناپذیر می داند. امام صادق (علیه السّلام) درباره ی این دو دیدگاه می فرماید:
إنَّ الائمةَ فِی کِتابِ اللهِ عَزَّوجلَّ إمامان. قالََ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی: «وَ جَعَلناهُمْ أَئِمّةً یَهْدوُنَ بأَمْرِنا...»(21). لا بأمرِ الناسِ، یُقَدِّمونَ أَمرَ اللهِ قَبلَ أَمرِهِم وَ حُکمَ اللهِ قَبلَ حُکمِهِم قالَ:«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ...»(22). یُقدِّمونَ أَمرَهُم قَبلَ أَمرِ اللهِ وَ حُکمَهُم قَبلَ حُکمِ اللهِ وَ یأَخذُونَ بأهوائِهِم خِلافَ ما فِی کتابِ اللهِ عَزَّوجلَّ(23)؛
ائمه در کتاب خدای عزّوجلّ دو دسته اند: خدای تبارک و تعالی می فرماید:«و آنها را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت کنند»، نه به امر مردم؛ امر خدا را بر امر مردم مقدم دارند و حکم خدا را پیش از حکم مردم دانند.[خداوند متعال] می فرمایند:« آنها را امامانی قرار دادیم که به سوی دوزخ بخوانند». ایشان امر مردم را بر امرِ خدا مقدم دارند و حکمِ مردم را پیش از خدا دانند و برخلاف آنچه در کتاب خدای عزّوجلّ است، برابر هوس خویش رفتار کنند.
آن گاه می افزاید:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ...»(24)؛
و بدانید که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان شماست؛ هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقّت خواهید افتاد.
از دیدگاه مکتب های آسمانی، همواره میان خواست مردم و مصلحت شان تطابق نیست؛ از همین رو اگر مبنای قانون، خواست مردم باشد، مصلحت اش به خطر می افتد و چنانچه خواست خداوند باشد، قطعاً مصلحت اش تأمین می شود؛ هر چند خواسته و هوس او نادیده گرفته شود. قرآن کریم در این باره می فرماید:
«...وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(25)؛
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید...
بنابراین، در نظریه ی امامت، قانونی که مبنای عمل حکومت و شخص حاکم است، ثابت بوده و تابع خواست مردم و حاکمان نیست، بلکه مردم و حاکمان پیرو قوانینی اند که خداوند برای سعادت بشر وضع کرده است.
2.مردم و تغییرپذیری آنان
یکی دیگر از قوانین حاکم بر آفرینش«اختیار»است. انسان به حکم تکوین، مجبور به پذیرش هیچ چیز نیست و همه چیز را با انتخاب خود می پذیرد. این اصل، در حاکمیت نیز جاری است؛ یعنی خداوند متعال مردم را در اداره ی جامعه آزاد گذاشته، زیرا در اندیشه ی الهی هدفِ حکومت، هدایت، تربیت و تکامل انسان است. خداوند متعال به حکم تکوین، به بشر آزادی، اختیار و امکان انتخاب داده که از آن به«حق تعیین سرنوشت» یاد می شود:
«...إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ...»(26)؛
همانا خداوند سرنوشت هیچ قوم[ و ملتی] را تغییر نمی دهد، مگر آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند... .
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ...»(27)؛
این برای آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد؛ جز آن که آنان خودشان را تغییر دهند... .
بنابراین، اختیار و آزادیِ انتخاب، یکی از قوانین تکوینی آفرینش است و بر اساس آن، انسان در گزینش و پذیرش مختار است. ره آورد این ویژگی، تغییر و ناپایداری است. وقتی انتخاب های بشر را با مقیاس شریعت می سنجیم، تغییر و ناپایداری را در آنها می بینیم. این گزینش ها همواره از یک اصل ثابت پیروی نمی کنند؛ گاهی هماهنگ با قوانین تشریع اند و زمانی مخالف آن. بشر در گزینش دین هم آزاد است و می تواند در حاکمیت، از روش امامت پیروی نکند و شخصی جز امام معصوم (علیه السّلام) را برگزیند و قانونی غیر از قانون خداوند وضع کند که در این صورت، شیوه ی مدیریتی نظام امامت هم در آنان کارساز نخواهد بود.
بر اساس اصل اختیار، مناسبات مردم با دین، ممکن است به سه وجه صورت پذیرد:
1.نفی دین؛ که ره آورد آن، سکولار شدن جامعه خواهد بود(ملت سکولار)؛
2.پذیرش دین، به گونه ای که دین برای مردم باشد، نه مردم برای دین و تا هر جا و در هر زمان که دین، منافع افراد را تأمین کرد، پذیرفته و اگر با منافع مادی افراد در تضاد افتد، نادیده انگاشته و براساس منافع مادی عمل گردد. ره آورد این شکل از رابطه، ملی شدن دین است(دین ملی)؛
3.شکل سوم، این است که مردم برای دین باشند و همه امور خود را براساس آن تنظیم کنند و در هیچ شرایطی از دین دست نکشند. ره آورد چنین رابطه ای دینی شدن مردم است(ملت دینی)؛
پذیرش هریک از این سه الگو برای ملت، موجب تغییر و ناپایداری در موضع آنان می شود.
غیبت، عصر گسست آزادی از ایمان
غیبت، محصول جدایی آزادی از ایمان است. اگر بشر به دلیل برخورداری از اصل اختیار، دین و ایمان را برنگزیند، دوران گسست میان آزادی و ایمان شروع می شود و در آن یا امامت«خانه نشین»می شود و یا«غیبت»فرا می رسد. مردم اختیار و آزادی دارند و می توانند هر گزینه ای را انتخاب کنند، ولی از آن رو این که امامت، اصول گرا و تابع ملاک های معینی است، نمی تواند خود را با خواست مردم هماهنگ سازد.
به بیان دیگر، نوع نظامی که بر مردم حاکم می شود، تابع ماهیت خودِ مردم است. مردم هرگونه که باشند، حکومتی متناسب، بر آنان مسلّط می شود؛ چنان که پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است:
کَما تَکُونُوا یُوَلّی عَلَیکُم(28)؛
هرگونه باشید آن گونه بر شما حکمرانی خواهد شد.
سنخیت میان ملت و دولت یک اصل است. از این رو اگر مردم، فرمان رواییِ حاکم الهی را برنتابند، طاغوت بر آنان مسلط می شود. «ملت الهی»، «حاکم الهی» را می پذیرد و «ملت خداگریز»، «حاکم طاغوتی»را. امام سجاد (علیه السّلام) می فرماید:
یَقُولُ اللهُ عزَّوجلَّ: إذا عَصاِنی مِن خَلْقِی مَنْ یَعرِفُنی، سَلَّطْتُ عَلَیهِ مَن لا یَعرِفُنی(29)؛
خداوند عزّوجلّ می فرماید: هرگاه خلقم از کسی که مرا اطاعت می کند، سرکشی کند، من بر آنان طاغوت را مسلط خواهم کرد.
همین امر، در شیوه ی مدیریت نیز جاری می شود. تداوم هر حکومتی، به هماهنگی شیوه ی مدیریتی حکومت با روحیات و افکار مردم بستگی دارد. با مردم باید آن گونه که هستند، رفتار کرد. هر مردمی شیوه ی خاص خود را می طلبند. در این بحث، سخن از درستی و نادرستی و مشروعیت و عدم مشروعیت شیوه ی مدیریت نیست. از دیدگاه پدیدارشناختی، فارغ از بحث های ارزشی که در جای خود مفید و ضروری است، حکومتی می تواند دوام یابد که متناسب با روح حاکم بر جامعه باشد. اگر این دو، همخوانی نداشته باشند، حکومت پایدار نخواهد ماند؛ برای نمونه، برخی جوامع جز با«شمشیر» و«تحقیر» سامان نمی یابند؛ آن گونه که بنی اسرائیل چنین بودند. خداوند متعال می فرماید:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ...»(30)؛
[فرعون] قوم خود را سبک شمرد، در نتیجه از او اطاعت کردند...
در جای دیگر می فرماید:
«...یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ...»(31)؛
... همواره شما را به بدترین صورت آزار می دادند؛ پسران شما را سر می بریدند و زنان شما را[ برای کنیزی] زنده نگه می داشتند...
جای شگفتی است که تحقیر و شمشیر، میوه ی اطاعت به بار می آورد و شگفت انگیزتر این که خداوند متعال، علت این پدیده را فسق و فساد خود مردم معرفی می کند، نه فرعون:
«...إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ »(32)؛
... آنان قومی فاسق بودند.
عصر ظهور، عصر پیوند آزادی و ایمان
بر اساس آنچه به اثبات رسیده، حاکمیتِ نظام امامت، به پذیرش مردم بستگی دارد؛ هر چند مردم، در مشروعیّت نظام امامت و زمام داریِ شخص امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقشی ندارند، اما در تحقق و فعلیت یافتن آن مؤثّرند. خواست مردم، امکان تحقق نظام و یا به قدرت رسیدن حاکم را فراهم می سازد.(33)
بنابراین، هرگاه زمینه ی پذیرش آخرین حجت خداوند مهیا شود و مردم آماده ی انتخاب گردند، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خواست خداوند متعال ظاهر می شود و حاکمیت زمین را در دست می گیرد.
پیوند ایمان و قدرت
یکی از گرفتاری های بشر، قدرت و فساد است. این پدیده ی زشت، متفکران را برای «مهار قدرت» به چاره اندیشی واداشته و نظریات متعددی در پی داشته، اما تاکنون هیچ یک نتوانسته آن را مهار کرده، عدالت را به ارمغان آورد. فسادزدایی از قدرت، جز در حاکمیت امامت حاصل نمی شود. برای روشن شدن این موضوع، به بررسی نظریه های مهار«غیردینی» که مهم ترین آن«مهار دولتی» و «مهار قدرت با قدرت» است و «دینی» می پردازیم:
مهار دولتی
این نظریه، در دورانی شکل گرفت که هرج و مرج حاکم بود و زندگی اجتماعی هیچ قانونی نداشت و هر که قدرت بیشتری داشت، به خود حق می داد که به دیگران ستم کند، تا به منافع بیشتری دست یابد. در پاسخ به این بحران، نظریه ی «مهار دولتی» طراحی شد که در آن، وجود نهادی به نام دولت، قدرت افراد را مهار می کند و مانع پیدایش هرج و مرج و پایمال شدن حقوق آحاد جامعه می شود.
مهار قدرت با قدرت
نظریه ی مهار دولتی، هر چند خُرده دیکتاتورها را کنترل کرد، به «تمرکز قدرت» در نهادِ دولت انجامید و فصل جدیدی از ستم را به وجود آورد. در این دوره، نظام های دیکتاتوری، همچون فاشیسم، نازیسم و کمونیسم ظهور کردند که در واقع، شکل قانون مندی از همان ستم نخستین بودند.
برای مقابله با این بحران، «مهار قدرت با قدرت» ارائه شد که دارای دو ویژگی عمده ی«تفکیک قوا» و «تأسیس نهادهای مدنی» بود. در این نظریه، به جای «وحدت پایگاه قدرت» تقسیم و تعدد مراکز قدرت قرار گرفت، چنین هم «نهادهای مدنی» یا پایگاه های قدرتمند غیردولتی سامان دهی شدند، تا در مقابل قدرتِ حکومت، از توده ی مردم حمایت کنند.
در این جا بود که نخستین اشتباه اندیشوران مادی، در مرحله ی «علت یابیِ فساد» صورت گرفت و به دنبال آن، اشتباه دیگری در «مکانیزم فساد زدایی» رخ داد. آنان قدرت را«مایه ی فساد» و راه جلوگیری از آن را «توزیع قدرت»دانستند. اما واقعیت این است که قدرت و تمرکز آن، به خودی خود فسادآور نیست. آنچه قدرت را به فساد می کشاند، «هوای نفس» است، توزیع قدرت، فقط به «توزیعِ فساد» منجر می شود. از همین رو، نظریه های مهار قدرت، همگی ناکارآمد بوده، نتوانسته و نخواهند توانست«عدالت گم شده» را به جهان بازگردانند و تنها راه نجات، پیروی از الگوی دین است.
نظریه ی«مهار دینی»
از دیدگاه اسلام، «ایمان» می تواند قدرت را مهار و از فساد آفرینی آن جلوگیری کند.«پیوند ایمان و قدرت» مانع فساد آفرینی قدرت و سبب به کارگیری آن، در مصالح حقیقی مردم است. امام باقر (علیه السّلام) در این باره می فرماید:
إنّما المُؤمنُ الذَّی إذا رَضِیَ لَمْ یُدخِلُهُ رِضاهُ فِی إثمٍ وَ لا باطِلٍ وَ إذا سَخِطَ لَمْ یُخرِجْهُ سَخَطُهُ مِن قَولِ الحَقِّ وَ الذَّی إذا قَدَرَ لَمْ تُخرِجْهُ قُدرَتُهُ إلَی التَّعدِّی و إلَی مَا لَیسَ لَهُ بِحَقٍّ(34)؛
مؤمن کسی است که هنگام خوشحالی و آسایش، دچار گناه و باطل نمی شود و موقع خطا، باز هم از مسیر حق جدا نمی شود و هنگام توان مندی، دچار تعدی و غیرحق نمی شود.
این یک اصل است که میان سامان امور مردم و صلاحیت زمام دار، رابطه ای تنگاتنگ و انکارناپذیر وجود دارد.(35)
در برخی روایات، با اشاره به رابطه ی «ایمان» و «امنیت شهروندان» بیان شده که امنیت جان و مال و امورِ مردم تنها در سایه ی«ایمان» تحقق می یابد.(36) در حدیثی از امام رضا (علیه السّلام) فلسفه ی وجوب اقرار به خدا، پیامبران و حجت های خداوند، جلوگیری از فساد ذکر شده است.(37)
به بیان دیگر، در مدنیّت اسلامی برای جلوگیری از فسادآفرینی قدرت، نظریه ی«توأمانی دین و حکومت» مطرح شده است. مناسبات دین و حکومت، ممکن است به سه شکل صورت پذیرد
نخست این که، حکومت، دین را نفی کند و هیچ نقشی برای آن قائل نباشد که ره آورد آن سکولاریزه شدن حکومت می شود(دولت سکولار) و در نتیجه قدرت، فساد آفرین خواهد شد.
دوم این که، دین را بپذیرد، اما آن را در خدمت منافع خود درآورد که نتیجه ی آن، دولتی شدن دین خواهد بود.(دین دولتی).
سوم این که، دین را قبول کند و همه ی اهداف و برنامه های خُرد و کلان خود را بر اساس آن تنظیم کند، که در این صورت، حکومت نیز دینی می شود(دولت دینی).
رابطه ی دین و دولت از نوع سوم، همان چیزی است که طرح امامت بر آن استوار است. اگر دولت، دینی شود و حکومت، بر اساسِ آموزه های دین شکل گیرد و عمل کند، قدرت حکومت با دین و ایمان، مهار می شود و در خدمت تعالی و تکامل بشر قرار می گیرد.
از دیدگاه اسلام، دین، امین است و حکومت، نگهبان. حکومتِ بدون امانت دار، به خیانت و نابودی منجر می شود و دینِ بدون نگهبان، ضایع خواهد شد. به همین دلیل از یک سو بقای مکتب به وجود حکومت وابسته است و از سوی دیگر، صلاح و سلامتی دستگاه حکومت به وجود دین وابسته است، هیچ کدام بدون دیگری ره به جایی نمی برند. رسول مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان این حقیقت فرموده اند:
اَلإسلامُ و السُّلطانُ أَخوانِ تُوْأَمانِ لا یَصْلُحُ وَاحِدٌ منِهُما إلا بِصاحِبهِ، فَالإسلامُ أُسُّ وَ السُّلطانُ حارثٌ وَ ما لا اُسَّ لَهُ یَهدِمُ، وَ ما لا حارِسَ لَهُ ضائِعٌ(38)؛
اسلام و سلطان(حاکم) دو برادر همراه هم هستند؛ هر یک وابسته به دیگری است. اسلام اساس و پایه است و سلطان، نگهبان آن و هر چیز که اساس ندارد، زوال پذیر است و هر چیز که نگهبان ندارد، از بین رفتنی است.
همین مضمون از امام باقر (علیه السّلام) نیز روایت شده که فرموده اند:
اَلدّینُ وَ السُّلطانُ أَخَوانِ تُوأَمانِ لابُدَّ لَکُلِّ واحِدٍ مِنهُما مِنْ صاحِبهِ وَ الدّینُ اُسُّ وَ السُّلطانُ حَارِسٌ وَ ما لا اُسَّ لَهُ مُنهَدِمٌ وَ ما لا حَارِسَ لَهُ ضائِعٌ(39).
امام علی (علیه السّلام) ضمن بیان حقایق دیگری، می فرماید:
َالإسلامُ وَ السُّلطانُ العادِلُ أَخوانِ لا یَصْلُحُ واحِدٌ منِهُما إلا بِصاحبِهِ، أَلإسلامُ اُسُّ وَ السُّلطانُ العادِلُ حارسٌ و ما لا اُسَّ لهُ فَمُنهَدِمٌ وَ ما لا حارسَ لَهُ فَضائِعٌ فَلِذلِکَ إِذا رَحَلَ قائِمُنا لَمْ یَبقَ أَثَرٌ مِنَ الإسلامِ وَ إذا لَمْ یَبقَ أَثَرٌ مِن الإسلامِ لَمْ یَبقَ أَثَرٌ مِنَ الدُّنیا(40)؛
اگر دین امین است، ائمه ی دین (علیهم السّلام) نیز اُمنای خداوند هستند. قرآن کریم، انبیا را با صفت امانت می ستاید.(41)
روایات بسیاری از امامان معصوم (علیهم السّلام) به عنوان«امین»یاد کرده است(42). همین حقیقت در ادبیات دین، با واژه ی «عصمت»بیان شده است.
بر اساس نظریه ی ولایت و امامت، «عصمت صاحب قدرت» یکی از مهم ترین ارکان حکومت دینی شمرده می شود. کسی امامت و زمام ملت را در دست می گیرد که «معصوم»بوده، از هرگونه خطا، گناه، ستم و هوای نفس- که منشأ فساد است- تهی باشد و هرگز به هوس های دنیایی آلوده و فریفته نشود.(43)
در حقیقت اسلام عزیز در نظریه ی امامت و ولایت، عامل فساد(هوای نفس) را از حوزه ی قدرت و حکومت دور ساخته و بدین سان سلامت و صحت قدرت و دستگاه حکومت را تضمین کرده است. اگر قدرت فسادآور باشد، پس باید عنان آن را به دست کسی سپرد که از اشتباه مصون باشد و فریفته ی آن نشود.
بازگشت به آینده
بر اساس مدارک دینی، ظهور حضرت ولیّ عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگامی رخ می دهد که بشر به تجربه دریافته باشد هیچ یک از نظریه های بشری، توان اداره ی عادلانه ی جهان را ندارند و پس از شکست های پی در پی، در «آینده» به همان چیزی باز خواهند گشت، که درگذشته بوده است.
امام صادق (علیه السّلام) در این باره می فرماید:
مَا یَکُونُ هذَا الأَمرُ حَتّی لَا یَبْقی صِنفٌ مِنَ النَّاسِ إلَّا وَ قَدْ وَلَّوا عَلی الناسِ حَتی لا یَقُولَ قائِلٌ إنَّا لَو ولَّینا لَعَدَلْنا، ثُمَّ یَقُومُ القائِمُ بِالحَقِّ و العَدلِ(44)؛
این امر[ محقق] نخواهد شد، تا این که هیچ صنفی از مردم باقی نماند، مگر این که بر مردم حکومت کند، تا کسی نگوید: اگر حاکم می شدیم به عدالت رفتار می کردیم. سپس قائم به حق و عدالت قیام خواهد کرد.
آخرین دولت
وقتی بشر همه ی راه ها را تجربه کرد و به بن بست رسید، تنها راه نجات و سعادت خود را در حاکمیت«امامت»خواهد یافت و چنین دولتی تا انتهای تاریخ، پایدار می ماند.
امام باقر (علیه السّلام) با اشاره به این حقیقت، از دولت کریمه ی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به «آخرین دولت»یاد کرده، می فرماید:
دَوْلَتُنا آخِرُ الدُّولِ وَلَنْ یَبقَ أَهلُ بَیتٍ لَهُمْ دَولَةُ إلا مَلَکُوا قَبْلَنا لِئلا یَقُولُوا إِذا رَأَوا سیرَتَنا إِذا مَلِکْنَا سِرنا مِثلَ سِیرَةِ هوُلاءِ وَ هُوَ قَولُ اللهِ عزَّوَجلَّ:«... و العاقِبةُ للِمُتقَّینَ»(45)(46)؛
دولت و حکومت ما آخرین دولت هاست و هیچ خانه ای نخواهد ماند، مگر آن که قبل از ما به حکومت رسیده باشد، تا نگویند هنگامی که روش و سیره ی ما اهل بیت (علیهم السّلام) را دیدند. اگر ما مملکت داشتیم، مثل سیره ی اینها( اهل بیت (علیهم السّلام)) عمل می نمودیم و این همان فرمایش خداوند برتر و منزه است که فرمود:«پایان و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است».
در این زمان، نخست «آزادی و ایمان» به یکدیگر می پیوندند و نظام امامت برقرار می شود. سپس«ایمان و قدرت» نیز در کنار یکدیگر قرار می گیرند و فساد، از ساحتِ قدرت دور می گردد. هرگاه آزادی از هوس جدا شود و به دامان ایمان بازگردد، نظام امامت برقرار می شود، امام معصوم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حاکم می گردد و با عصمتِ زمام دار و قانون، جامعه با روشی کریمانه اداره می شود. نتیجه ی دیگر حاکمیت نظام، آن است که قدرت با ایمان پیوند می خورد و قدرت، معصوم می شود.
این دو پیوند مبارک، به دلیل این که در«آینده» برقرار می شود و پدیده ی آینده به شمار می آید، در حقیقت «بازگشت» به همان سخن اول است. پس حکومت حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم محصول ترقی اندیشه بشر در «آینده» است و هم نوعی «بازگشت» به گذشته. از آنجا که مربوط به آینده ی مترقی بشر است، واپس گرایی و عقب ماندگی نیست و از آنجا که نوعی بازگشت به دین است، معنای سکولاریسم و خداگریزی ندارد؛ یعنی در واقع همان چیزی را به ما عرضه کرده بودند که در آینده ی مترقی خود بدان می رسیم و در آینده، کاروان ترقیِ ما، به همان جای می رسد که روز اول به ما عرضه کرده بودند.
استراتژی عصر انتظار
با توجه به آنچه بیان شد، به آسانی می توان تصویر روشنی از«عصر انتظار» ارائه کرد و استراتژی منتظران را مشخص نمود. اگر غیبت، ره آورد گسست آزادی از دین و پیوند آن با هوس است و چنانچه ظهور، متوقف بر گسست آزادی از هوس و پیوند آن با ایمان است و ره آورد این پیوند، عصمت قدرت می باشد، پس عصر انتظار را باید دوران پالایش ساحت آزادی از هوس و آشتی دادن آن با ایمان و معنویت دانست. بر همین اساس، «فرهنگ انتظار» آماده سازیِ جامعه برای «پذیرش آزادانه ی»حاکمیت دین بوده و در این میان، استراتژی منتظران، «نزدیک سازی آزادی به دین»است.
پی نوشت ها :
1.شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص 196، باب153، ح9: عَن أَبی عَبدالله (علیه السّلام) قالَ: لا یَصلَحُ الناسُ إلا بإمامٍ و لا تَصْلَحُ الارضُ إلا بذِلکَ.
2.علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج23، ص 42، ح82 و ص 50، ح100 و ص 53، ح112 و 113؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 230؛ محمد بن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص 143 و 150.
3.علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج23، ص 17، ح13.
4.همان، ص 50، ح100 و ص 36، ح62 و ص 24-27 و 31-39، ح69.
5.همان، ص 21، ح18، و ص40، ح72-74.
6.شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 184، ح10.
7.علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج23، ص 21، ح18 و ص 6، ح10.
8.شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 179، ح10 و 11 و 12؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 139، ح10؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص 220، ح182.
9.سیدمرتضی، الذخیره، ص 409.
10.ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص 144.
11.همان، ص 152.
12.شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج1، ص 181.
13.خواجه نصیر طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 490.
14.همان، ص 492.
15.همان،ص 495.
16.علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 496.
17.شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ص 265.
18.علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج66، ص 169، باب 32، ح11.
19.شیخ مفید، امالی، ص 207، ح40.
20.همو، ارشاد، ج1، ص 281.
21.انبیا(21)آیه ی 73: و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما[مردم را] هدایت می کردند.
22.قصص(28)آیه ی 41: و آنان را [ فرعونیان] پیشوایانی قرار دادیم که به آتش[دوزخ] دعوت می کنند... .
23.شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 216، ح2.
24.حجرات(49)آیه ی 7.
25.بقره(2)آیه ی 216.
26.رعد(13)آیه ی 11.
27.انفال(8)آیه ی 53.
28.متقی هندی، کنزالعمال، ج6، ص 89، ح14972؛ ابن سلامه، مسند الشهاب، ج1، ص 336، ح577.
29.شیخ صدوق، أمالی، ص 299، ح12.
30.زخرف(43)آیه ی 54.
31.بقره(2)آیه ی 49.
32.زخرف(43)آیه ی 54.
33.درباره ی نقش مردم در مشروعیّت حکومت، چند دیدگاه وجود دارد: اهل سنت بر این باورند که رضایت مردم، شرطِ کافی مشروعیّت است. برخی شیعیان معتقدند مشروعیت امام (علیه السّلام) در مقام ثبوت تعیین می شود، ولی مشروعیّت حکومت کردن او و جواز زمام داری اش مشروط به رضایت مردم است. اما دیدگاه دیگری که با مبانی شیعه و متون دینی سازگار می باشد، بر این باور است که رضایت مردم، شرط مشروعیت زمام داری نیست، بلکه شرط تحقق حکومت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
34.شیخ کلینی، کافی، ج2، ص 234، ح13.
35.همان، ج8، ص 353، ح550؛ نهج البلاغه، خطبه ی 216.
36.احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1، ص 285، باب45، ح426: قال رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ألا اُنبِّئُکُم بِالمُؤمِنِ، المُؤمِنُ مَنِ إئتمنَّهُ المُؤمنُِونَ عَلی أمَوالِهِم وَ اُمُورِهِم وَ المُسِلمُ مَن سَلُمَ المُسِلمُونَ مِن لِسانِهِ وَ یِدهِ؛ آیا خبر ندهم شما را از ویژگی مؤمن، او کسی است که مؤمنان وی را در مالشان و کارهایشان امین می دارند و مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند.
37.شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص 251، باب 182، ح9: قال الرضا (علیه السّلام): إنَّ مَن لَم یُقِرَّ باللهِ لَم یَتَجَنِّبْ مَعاصِیهُ و لَم یَنتَهِ عَن إرتکابِ الکَبائِرِ وَ لَم یُراقِبُ احداً فیِما یَشتَهِی وَ یَستَلِذُ مِنَ الفَسادِ وَ الظُّلمِ: کسی که اقرار به خداوند ننماید، نافرمانی اش و گناهانش کم نخواهد بود و کاری به دیگران در رفتار و ظلم و ستم آنان ندارد.
38.متقی هندی، کنزالعمال، ج6، ص 10، ح14613.
39.شیخ مفید، الاختصاص، ص 263.
40.شیخ علی کورانی، معجم احادیث الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج3، ص 139، ح675.
41.اعراف(7)آیه ی 68؛ شعرا(26)آیات 107، 135، 143، 162 و 178؛ دخان(44)آیه ی 18.
42.شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 198، ح1: قال الرضا (علیه السّلام):... الامامُ اَمینُ اللهِ فی خَلقهِ... .
43.شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 198، ح1: قال الرضا (علیه السّلام):... الامامُ اَمینُ اللهِ فی خَلقهِ... .
44.محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص 274، باب14، ح53.
45.اعراف(7)آیه ی 128؛ قصص(28)آیه ی 83: ... عاقبت نیک برای پرهیزگاران است.
46.شیخ طوسی، الغیبه، ص 472، ح493.
منبع مقاله :
امامی کاشانی و دیگران؛ (1385)، گفتمان مهدویت( سخنرانی و مقاله های گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ چهارم