شریعت تابناک اسلام به عنوان کامل ترین و جامع ترین شرعه و منهاج الهی و تنها دین مورد رضای حضرت سبحان، همواره مورد طمع سیه رویان هر عصر و مصر و در معرض تهاجم و تطاول همه جانبه دشمنان فراوان بوده است. از این رو احیاگر اسلام راستین در قرن معاصر؛ حضرت امام خمینی(ره) با خلق دو واژه جدید «اسلام ناب محمدی(ص)» و «اسلام آمریکائی» در ادبیات انقلاب اسلامی ایران، افق جدیدی از اندیشه های تابناک الهی را فرا روی اسلام گرایان عالم گشودند. با این همه در آستانه مبعث رسول اعظم(ص) مرور پیام الهی مردی از تبار علم و عرفان اسلامی و یادگاری از عقبه سیاسی- الهی خمینی کبیر «حکیم متأله، آیت الله جوادی آملی» بسیار قابل تأمل و تحفه ای والا است چه آنکه در هفته پایانی تیرماه برای چهارمین همایش سالیانه اسلام ناب محمدی(ص) در شهر دالاس ایالت تگزاس آمریکا ارسال شده است.
مبدأ اسلام، ذات أقدس الهی است و خداوند هستی خالص است و حقیقت ناب. نه جهل علمی در حرم امن الهی راه دارد، نه جهالت عملی را آنجا باری است و نه سهو و نسیان و عصیان را آنجا راهی! ذلک بأن الله هو الحق(1). اگر خدا حق محض است و جهل و سهو و نسیان در آن بارگاه راه ندارد؛ اسلام هم که دین الهی است؛ ان الدین عند الله الاسلام(2). از طرف خدای خالص، دین خالص و محض نازل می شود. ان الدین عند الله الاسلام. اگر خدا نور محض است که الله نور السماوات و الأرض(3) و اسلام هم از ناحیه ذات اقدس اله است که ان الدین عند الله الاسلام؛ آنچه از اسلام، از خدای سبحان به عنوان اسلام تجلی می کند، نور خواهد بود؛ چه اینکه درباره قرآن کریم آمده است: قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین(4) و درباره عترت طاهرین(ع) هم وارد شده است که اینها نور واحدند.
اسلام ناب آن است که در حرم او جهل، سهو، نسیان، خطا، خطیئه و خرافات راه نداشته باشد؛ اگر دینی (معاذ الله) آلوده با جهل بود، با خطا و خطیئه همراه بود، این اسلام ناب نیست و ذات أقدس اله ما را به دین خالص فرا خوانده است که الا لله الدین الخالص(5)، خالصاً و مانند آن. چون خودش خالص محض است و دینی که از او نازل شده است، خالص محض است؛ از ما هم اخلاص طلب کرده اند، یعنی از ما اسلام ناب خواسته اند. اسلام چون منزّه از خطا و سهو و نسیان و خرافه و امثال اینهاست، خالص است. مسلمان چون منزه از هوا و هوس است، و ریا و سمعه است؛ این خالص است. اگر کسی اسلام او آمیخته با تسامح و تساهل بود، آمیخته با خرافات بود، آمیخته با هوس و هوا بود، آمیخته با ریا و سمعه بود؛ این اسلام ناب نیست! اسلامی نیست که از طرف خدای سبحان آمده باشد.
بنابراین اگر ما خواستیم مسلمان خالص باشیم، هم در حرم توحید باید اخلاص را رعایت کنیم که معرفت الهی آغاز دینداری است و کمال معرفت او تصدیق و توحید اوست و کمال توحید، اخلاص اوست. اخلاص در توحید آن است که صفات را زائد بر ذات ندانیم، عین ذات بدانیم. هستی را محدود نکنیم، خدا را هستی نامتناهی بدانیم. در حرم ذات أقدس اله نه نقصی راه داشته باشد و نه عیبی و نه کثرتی. قهراً مسأله تثلیث و مسأله تثنیه، آنها که گفتند: ان الله ثالث ثلاثه(6)، آنها که گفتند: عزیر ابن الله (7). اینها توحید خالص ندارند؛ چون توحید خالص ندارند، اسلام خالص و اسلام ناب ندارند و موحد خالص هم نخواهند بود و مسلم راستین هم نیستند.
مقام والای انسانیت
ذات اقدس اله برای این که ما را به اسلام ناب آشنا کند، خود را معرفی کرد که حق محض است. کتاب خودش را معرفی کرد که حق صرف است. فرمود: این کتاب لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه (8). اولیای خود را، وجود مبارک حضرت ختمی نبوت را، وجود مبارک پیامبر اسلام(ص) و همچنین اهل بیت عصمت و طهارت را معرفی کرده است که اینها انسان های کامل اند. انسان کامل معصوم، این معلم فرشته ها است. اگر فرشته ها از گزند خطا و آسیب خطیئه مصون اند، اگر از آفت جهل و افت جهالت معصوم اند، معلم اینها که انسان کامل است، یقیناً از این خطا و خطیئه و خطرها و آفت ها و افت ها مصون است.
و اگر خدای سبحان درباره تعلیم اسماء به فرشتگان فرمود: یا آدم انبئهم باسماء هؤلآء (9)، منظور قضیه شخصی نیست، منظور شخص حضرت آدم نیست؛ منظور مقام منیع آدمیت است. یعنی انسان کامل، مقام والای انسانیت، این معلم فرشته هاست. و این مقام والا را به صورت انبیاء و مرسلین و به صورت ائمه هدای مهدیین به ما معرفی کرده است.
اینها می شوند مسلمانان خالص، اسلام ناب در اختیار اینها است که نه اهل ظلم پذیری اند، نه اهل ظلم کردن که لا تظلمون و لا تظلمون (10). نه در برابر ستم ستمگران آرام می نشینند، نه در برابر عصیان تبهکاران ساکت اند، نه در برابر جهل خرافات و خرافت زدگان آرام اند؛ اینها دوّار به طب اند. اینها طب را در هر جائی که لازم باشد به کار می برند. مردم را دعوت می کنند به بهداشت و درمان جهل و جهالت.
پس خدا خالص مخلص است، چون حق صرف است. قرآن خالص مخلص است، چون لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه. انبیاء و انسان های کامل خالص اند؛ چون معلم ملائکه اند و ملائکه لا یعصون الله ما امرهن (11) هستند. آنجا خرافات و جهل نیست، آنجا تعلیمش تعلیم ناب است، معلمان آنها هم معلمان ناب.
در نشئه طبیعت، خدای سبحان از همه ما دینداری خالصانه را خواسته است. فرمود: خالصاً دین را بپذیرید و خدا را عبادت کنید. مردان الهی، مخصوصاً اولیای الهی، بالأخص اهل بیت عصمت و طهارت مخلص اند که در همه موارد، چیزی که از هوا و هوس سهمی برده باشد، از ریا و سمعه طرفی بسته باشد؛ از حرم امن اینها دور است. اینها می شوند مخلصین له الدین (12).
در بین مخلصین که کم نیستند، خدای سبحان عده ای را برچین می کند، اینها می شوند مجتبی، اینها می شوند مصطفی، می شوند معتام و مختار که به عنوان مخلص اند که استخلصهم الله لنفسه. اهل بیت عصمت و طهارت که دارای مقام منیع ولایت اند، اینها جزء مخلصین اند. یعنی خدای سبحان اینها را برای خود به عنوان عبد محض انتخاب کرده است.
جنبه بشری پیامبر(ص)
در بیانات نورانی سید الأوصیاء و الأصفیاء، امیر الموحدین، علی بن ابیطالب(ع) چنین آمده است که وقتی پیامبر را معرفی می کند، می فرماید: المعتام لشرح حقائقه (13). اعتیام یعنی اختیار و انتخاب؛ یعنی ذات اقدس اله وجود مبارک پیامبر(ص) را اختیار کرده است که حقائق خود را به دست او شرح کند و او شارح حقائق الهی است.
از اینجا روشن می شود که جنبه بشری وجود مبارک پیامبر(ص) سهمی در وحی یابی ندارد. فرمود: انما أنا بشر مثلکم، اما یوحی الی (14) یا انما اتبع ما یوحی الی(15) و مانند آن. آن جنبه بشری که دیگران هم آن را دارند یأکل و یمشی فی الأسواق (16) و مانند آن است. آن جنبه ملکوتی او تابع محض است. وقتی یک انسان کاملی به مقام فنا می رسد، حرف مال آن باقی است، نه مال فانی.
اگر وجود مبارک رسول گرامی وحی را در حال فنا یافت، اگر به مقام فنا رسید، دنی فتدلی (17) شد، فکان قاب قوسین أو ادنی (18) شد؛ حرف مال او نیست، کلام مال او نیست، وحی مال او نیست، زیرا فانی حرفی برای گفتن ندارد. آن که حرفی برای گفتن دارد؛ باقی است، نه فانی. فانی فقط تابع است و مستمع است و شنونده، آن باقی است که متکلم و گوینده است و رساننده است و مانند آن.
اینچنین نیست که پیامبر(معاذ الله) به جائی برسد که حرف های او بشود حرف خدا! اگر به مقام فنا رسید، دیگر حرفی ندارد. معنا ندارد که کسی به مقام فنا برسد، داعیه و دعوت داشته باشد، حرفی داشته باشد، فکری داشته باشد، شهودی داشته باشد؛ چه علم حصولی، چه علم حضوری. چه گفتن، چه نوشتن، چه رفتار. عبد محض وقتی به مقام فنا بار یافت، فقط مستمع محض است.
در آنجا ذات أقدس اله فرمود: فأوحی الی عبده ما اوحی (19). این حدوثاً و بقاء عبد بود؛ سبحان الذی اسری یعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی (20). این مال اسراء که در سوره اسراء است. آنچه مربوط به معراج است که در سوره نجم است، فرمود: فأوحی الی عبده ما اوحی. خب اگر عبد است و فانی است، حرفی برای گفتن ندارد. نه می توان گفت او مستقل است، نه می توان گفت حرفی دارد و خدا آن حرف را امضاء می کند؛ بنابراین هرچه را وجود مبارک رسول گرامی دارد، از ناحیه ایحای الهی است و تعلیم الهی و این می شود مستمع محض.
نتیجه آنکه انسان کامل برابر با حدیث شریف ثقلین، همتای قرآن کریم است. و قرآن مصون از هر گزند است، پس اولیای الهی، معصومین، اهل بیت(ع) منزه از هر جهل و خطا هستند زیرا ممکن نیست براساس انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی (21)، قرآن معصوم باشد و اینها معصوم نباشند! قرآن لا یأتیه الباطل باشد و اینها یأتیه الباطل باشند! قرآن حق و صدق محض باشد، اینها احیاناً اشتباه بکنند! ممکن نیست یک انسان خطا کار را با قرآن معصوم همتا قرار بدهند.
نتیجه آنکه ولایت همسنگ قرآن است. یعنی قرآن اگر بخواهد پیاده بشود، وجود عینی قرآن می شود اهل بیت عصمت و طهارت. اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بخواهند به صورت یک کتاب تدوینی دریایند، می شوند قرآن حکیم و قرآن کریم. و اینهایند که معلم ملائکه اند، اینهایند که اسوه و قدوه مایند، اینها هستند که اگر ما به اسلام ناب آشنا بشویم و نزدیک بشویم، نه ظلمی را امضاء بکنیم، نه زیر بار ظلم برویم و جهانی را که به سمت ظلم دارد حرکت می کند، او را به جهت عدل هدایت بکنیم.
اگر این کار را کردیم، امیدواریم همان پیام درست و امیدبخشی که یا جایزه امیدبخشی که اهل بیت(ع) درباره سلمان(ره) دادند که سلمان منّا اهل البیت (22)؛ یک همچنین امید و نویدی هم نصیب ما بشود که ما را هم جزء اهل بیت(ع) بدانند.
پی نوشت ها:
(1) حج. 6
(2) آل عمران. 19
(3) نور. 35
(4) مائده. 15
(5و6) مائده. 73
(7) توبه. 30
(8) فصّلت. 42
(9) بقره. 31
(10) بقره. 279
(11) تحریم. 6
(12) اعراف. 29
(13) نهج البلاغه. خطبه178
(14) کهف. 110
(15) یونس. 109
(16) فرقان. 7
(17) نجم. 8
(18) نجم. 9
(29) نجم. 10
(20) اسراء. 1
(21) مستدرک الوسائل. ج. 3 ص355
(22) بحارالأنوار. ج. 2 ص189
منبع:روزنامه کیهان