ماهان شبکه ایرانیان

ظهور حضرت قائم (عج)، تجلی دولت توحید با اسم الباطن

ظهور و استقرار حکومت امام زمان (عج) حاصل تلاش تمام موحدین ایثار گر حیات بشری و همچنین نتیجه سیر طبیعی و جوهری کلّی عالم به سوی حق تعالاست. روز ظهور یک حقیقت ساده ای نیست که مومنین به حاکمیتِ همراه با گسترش هدایت می رسند و از عده ای معاند، انتقام سالیان طولانی محرومیتشان را بگیرند

حجت الاسلام ابراهیم پورعلی

مقدمه:

ظهور و استقرار حکومت امام زمان (عج) حاصل تلاش تمام موحدین ایثار گر حیات بشری و همچنین نتیجه سیر طبیعی و جوهری کلّی عالم به سوی حق تعالاست. روز ظهور یک حقیقت ساده ای نیست که مومنین به حاکمیتِ همراه با گسترش هدایت می رسند و از عده ای معاند، انتقام سالیان طولانی محرومیتشان را بگیرند

بلکه یک مرحله ارتقایی فوق العاده از زندگی بنی آدم است که در آن مرحله و زمان گذر، اتفاقات بزرگ و عظیمی رخ خواهد داد که همه این رخدادها و اتفاقات عظیم تحت الشعاع تغییر بزرگ در نگرش انسانها خواهد بود و آن ظهور دولت توحید با اسم الباطن خواهد بود که اثبات این مسئله تحولی عظیم در مباحث مربوط به مهدویت و روایات آن ایجاد می کند لذا این مقاله در پی اثبات این مطلب از بین روایات ظهور است برای این منظور توضیحاتی مختصر درباره اسم عرفانی و آثار تجلی اسم الباطن پرداخته شده و سپس یه سراغ روایات می رود.

 

اسم در عرفان

ذات را با صفتی معین و به اعتبار تجلی از تجلیات، اسم می نامند. و هر مظهری که اسماء ذات در آن ظهور کند، تجلی ذاتی گویند و حق را اگر با اسماء و صفات تجلی کند، تجلی اسمایی و اگر با اسماء فعلی تجلی کند، تجلی فعلی می نامند. در عرفان نظری، اسماء به اعتباری به چهار قسم تقسیم می شوند که امهات اسماء نامیده می شوند:«الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» که اسم جامع جمیع اینها «الله» و «الرحمن» است. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی» (اسراء/110) یعنی هر یک از اسماء حسنی داخل حیطه اسم الله و الرحمن هستند، پس مظهر هر اسمی ازلی و ابدی است و ازلیت او ناشی از اسم الاول است و ابدیتش از اسم الآخر و ظهورش از اسم الظاهر و بطونش از اسم الباطن. بنابراین اسماء متعلق به ابداء و ایجاد داخل در اسم الاول و اسماء متعلق به اعاده و جزاء، داخل در اسم الآخرند و آنچه متعلق به ظهور و بطون است، داخل در اسم الظاهر و اسم الباطن می باشد. لذا اشیاء خالی از این اسماء اربعه نیستند.

 1-3. اسم الظاهر و اسم الباطن

عالم الغیب و الشهادة: غیب یا باطن در برابر شهادت و ظاهر هست و عالَم غیب و باطن در برابر عالَم شهادت و ظاهر است. عالم غیب، جهان برزخ و ارواح و عقول مجرد و عالم شهادت، جلوه ظاهری از عالم غیب است. غیب حاکم بر شهادت و شهادت به معنای حضور و مشهود بودن چیزی نزد مدرِک است؛ بنابراین هر چیزی ظاهری دارد که همان صورت و شهادت اوست و باطنی دارد که همان روح و معنا و غیب اوست؛ پس جمیع صور حقایق مادی، منسوب به اسم «الظاهر» است و جمیع معانی و حقایق مجرده، به غیب و اسم «الباطن » نسبت دارند.

2-3. آثار تجلی اسم الباطن

تجلّی اسم الباطن دارای مراتبی است و آن برخواسته از مراتب باطنی و غیبی عالم است غیب و باطن بر دو قسم است: غیب و باطن حقیقی و غیب و باطن اضافی.

غیب و باطن حقیقی عبارت است از حضرت ذات و هویت حق تعالی که بدان «غیب مکنون » و «غیب مطلق » گویند و جز خودش، احدی از آن آگاه نیست. غیب و باطن اضافی، مقابل شهادت است، یعنی غیب امکانی که سبب بروز و ظهور و تعین عوالم هستی است که این دارای مراتبی است که مراتب بالاتر و نزدیک تر به ذات باری تعالی، باطن تر هستند نسبت به مراتب دورتر از ذات باری تعالی. تذکر این نکته لازم است که نسبت ذات باری تعالی به همه موجودات، اعم از مرتبه ظاهر و همه مراتب باطن عالَم علی السواء است ولی بین خود مرتبه ظاهر و باطن و بین مراتب باطن در نزدیکی و دوری از حضرت ذات تفاضل وجود دارد. بنابراین اسم ظاهر، اقتضای ظهور عالم و اسم باطن اقتضای بطون حقایق را دارد. تذکر این نکته نیز لازم است کسی که به مرتبه ای از مراتب اسم الباطن راه یافت آن مرتبه نسبت به او می شود اسم الظاهر و نیز نسبت به مراتب بطونی تر هم اسم الظاهر است؛ هر چند همین مرتبه نسبت به مراتب قبلی اش، اسم الباطن است. عبد الکریم جیلی در این مورد بیان فوق العاده رسایی دارند می فرمایند: «اعلم أن الحق تعالی له عوالم کثیرة، فکل عالم ینظر اللّه إلیه بواسطة الإنسان یسمی شهادة وجودیة، و کل عالم ینظر إلیه من غیر واسطة الإنسان یسمی غیبا، ثم إنه جعل ذلک الغیب نوعین: فغیب جعله مفصلا فی عالم الإنسان، و غیب جعله مجملا فی قابلیة الإنسان، فالغیب المفصل فی عالم الإنسان یسمی غیبا وجودیا، و هو کعالم الملکوت. و الغیب المجمل فی القابلیة یسمی غیبا عدمیا»(الجیلی، 1418ق، ص214) ( بدان برای حق تعالی عوالم زیادی است پس هر عالمی که الله به واسطه چشم انسان به آن نگاه کرده عالم شهادت وجودیه گفته می شود و هر عالمی که خدا به آن به واسطه چشمی غیر چشم انسان نگاه کرده عالم غیب نامیده می شود پس آن غیب دو نوع است غیبی که در عالم انسانی، مفصل است و غیبی که در قابلیت انسانی، مجمل است پس غیب مفصل در عالم انسانی؛ غیب وجودی نامیده می شود و آن مثل عالم ملکوت است و غیب مجمل در قابلیت انسانی، غیب عدمی نامیده می شود) بعد از این تمهید، باید گفته شود: انسانی که به مرتبه باطن عالم راه یافت چنین راه یافتگی دارای مراتبی است یا به توحید افعالی یا توحید صفاتی یا توحید ذاتی، بار یافته است. پس او با توجه به مرتبه راه یافتگی اش؛ به مراتب اسم الباطن مرتبط شده است عبد صالحی که به اسم الباطن در مرتبه توحید فعلی راه یافت یعنی به فنای افعالی رسید، می بیند و می یابد که هر فعلی، فعل حق است «وَ اللَّهُ خَلَقَکمْ وَ ما تَعْمَلُونَ» (صافات / 96 ) «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی» (انفال / 17) مثلا او می یابد که این خورشید نیست که صاحب نور است بلکه می یابد این اراده و خواست خداست که از کانال وجودی خورشید جاری است او می بیند چاقو نیست که سر می برد بلکه اراده خداست در بریدن و اگر او اراده نکند چاقو در دست ابراهیم (ع) نمی برد او می بیند که این آتش نیست که می سوزاند بلکه اراده خداست در سوزاندن آتش و الا نمی سوزاند چنانچه ابراهیم را نسوزاند. و اگر به اسم الباطن در مرتبه توحید صفاتی رسید می بیند که همه صفات حقیقتا مال اوست عالم را پر از اسماء الله می بیند «و بِأَسْمَائِک الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکانَ کلِّ شَیء» (مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، 1423 ق ، ص60 ) که این با فنای صفات سالک در صفات حق حاصل می شود، می بیند همه علم ها، علم اوست همه قدرت ها، قدرت اوست که در همه جا جاریست. و اگر به اسم الباطن در مرتبه توحید ذاتی رسید همه ذوات را مندک و مستحیل در ذاتی واحد می بیند، می بیند همه عالم اشراق وجود اوست «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» ( زمر / 69) و می یابد «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» ( حدید / 3) اوست و اوست که از بنده به خود بنده نزدیک تر است «أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» (انفال/24) ( قلب همان حقیقت انسان است و حائل، همیشه بین دو چیز حائل است و بین شیئ و خودش اگر چیزی واسطه شد یعنی آن واسطه از خودشیئ به خودش، نزدیک تر است که حائل بین او و خودش شده است)

 

4.شواهد روائی تجلی دولت توحید با اسم الباطن در ظهور حضرت قائم (عج)

با استقرار جکومت حضرت حجت (عج) همه تجلی و هیمنه ولایت او را خواهند دید و آن را با شاکله و فطرت خود هماهنگ می یابند وقلوب انسان ها واله و عاشق آن حقیقت رحمتی و رئوفی خواهند شد و به تبع آن با دل و جان تابع حکومت او خواهند شد حضرت دست الهی بر سر آنان می کشد و باب علوم موحدانه را به روی آنان باز می کند شیطان سر بریده می شود زمین گنج های خود را آشکار می کند استعداد انسان ها از امور بیگانه باز داشته می شود و به سوی سیر توحیدی جلب می شود سرعت سیر و صیرورت به سوی حضرت حق، شتاب فوق العاده می گیرد و مراتب اسم الباطن برای همه مومنان، یک به یک گشوده می شود و آن روز همه دولت توحید با اسم الباطن را شهود خواهند کرد.

نکته: هیچ لازمه ای بین شهود باطن عالم و مرتبط شدن با اسم الباطن و بین مرگ شاهد وجود ندراد بلکه امکان جمع بین شهود بواطن عالم و زندگی ظاهری دنیا وجود دارد بلکه در نگاه و شهود سالک، تغییر و دگرگونی ایجاد می شود. علامه طباطبائی ذیل آیه «لَقَدْ کنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدیدٌ» (ق / 22) می فرماید: «تو در دنیا از اینهایی که فعلا مشاهده می کنی و به معاینه می بینی در غفلت بودی، هر چند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمی شد، لیکن تعلق و دل بستگی ات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده و حائلی بین تو و این حقائق افکند، اینک ما آن پرده را از جلو درک و چشمت کنار زده ایم،" فبصرک" در نتیجه بصیرت و چشم دلت" الیوم" امروز که روز قیامت است" حدید" تیزبین و نافذ شده، می بینی آنچه را که در دنیا نمی دیدی، از این آیه دو نکته استفاده می شود:. ..و دوم اینکه آنچه خدا برای فردای قیامت انسان تهیه دیده، از همان روزی تهیه دیده که انسان در دنیا بوده، چیزی که هست از چشم بصیرت او پنهان بوده است و مخصوصا از همه بیشتر این حقیقت برای او پنهان بوده که روز قیامت روز کنار رفتن پرده ها، و مشاهده پشت پرده است.

برای اینکه اولا غفلت وقتی تصور دارد که در این میان چیزی باشد و ما از بودنش غافل باشیم. از سوی دیگر تعبیر به غطاء (پرده) کرده، و این تعبیر در جایی صحیح است که پشت پرده چیزی باشد و پرده آن را پوشانده و بین بیننده و آن حائل شده باشد. و از سوی سوم تعبیر به حدت و تیزبینی در جایی صحیح است، و چشم تیزبین در جایی به درد می خورد که بخواهد یک دیدنی بسیار دقیقی را ببیند و الا احتیاجی به چشم تیزبین پیدا نمی شود تو در دنیا از اینهایی که فعلا مشاهده می کنی و به معاینه می بینی در غفلت بودی، هر چند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمی شد، لیکن تعلق و دل بستگی ات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده و حائلی بین تو و این حقائق افکند»برای اثبات اینکه آن روز، روز توحید با دولت اسم الباطن است به چند روایت استدلال می کنیم.

1-4. مراتب سه گانه یوم الله و مراتب تجلی اسم الباطن

یکی از شواهد عمده در روایات مبنی بر اینکه ظهور حضرت صاحب الامر و استقرار حکومت حضرت، از مراتب اسم الباطن حق است روایاتی هست که از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در کتب روایی مختلف، روزهای خدا را برشمرده است: «أَیامُ اللَّهِ ثَلَاثَةٌ: یوْمُ یقُومُ الْقَائِمُ (ع)، وَ یوْمُ الْکرَّةِ، وَ یوْمُ الْقِیامَةِ»ایام الله ثلاثة، یک کد است معلوم می کند که یک حقیقت واحده ای دربین ظهور و رجعت و قیامت هست که این سه را متربط می کند. قران مجید که تبیان کل شیئ است می فرماید وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیامٍ (هود/7) که این یوم غیر از یومی هست که با گردش زمین به دور خورشید حاصل می شود زیرا خود خورشید و زمین و گردنش زمین به دور خورشید، بعد از آفرینش آسمانها و زمین به وجود آمده اند در حالی که این آیه می فرماید همه آسمانها و زمین در شش روز خلق شده اند و از طرفی یکی از آیاتی که به خلقت و مراتب آن توجه دارد و روی آن اسم یوم را می گذارد این آیه است یسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کلَّ یوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ (الرحمان/29) که این یوم نیز غیر از یومی هست که با گردش زمین به دور خورشید حاصل می شود و همان یوم در آیه قبل است زیرا اگر این یوم را به معنای روز دنیایی بگیریم معنای آیه چنین خواهد شد که خداوند به غیر از ظهور مادی، ظهور دیگری نخواهد داشت پس این یوم هم شامل یوم دنیایی و هم یوم های قبل خلقت عالم دنیا می شود که مراحل و مراتب خلقت ماسوی الله است علاوه برآنکه قسمت اول آیه هم می فرماید کسانی که در آسمانها و زمین هستند از او سوال و درخواست (استعداد وجودی - ابن عربی،1422ق، ج2، ص 304) می کنند که آن موجود های آسمانها، موجودات فرا مادی هستند پس روز و شب دنیایی شامل حامل آنها نمی شود پس منظور از کلمه«یوم» هر خلقتی و هر مرتبه ای از خلقت است.

و اما معنی کلمه شان؛

أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو ظهور أمر و تجلّی عمل عن حالة باطنیة.(مصطفوی، 1360، ج 6، ص 9 ) پس هر شان که از مرتبه ذات باری تعالی، از حالت باطنی به ظهور و اشراق می رسد یوم است لذا طبق این آیه خداوند، هر تجلی غیر از تجلی دیگر است و تکرار در تجلی نمی باشد. اما چرا به این مراتب وجودی و تجلیات، یوم گفته شده است و به آن اطلاق «لیل» نشده است: یوم الله همان لیلة القدر است با این تفاوت که؛ لیلة القدر همان مراتب و بطون عالم است در قوس نزول، که با حدّ خوردن مراتب هستی موجب خفای حق و به تاریکی رفتن شهود حق برای اهل اسم الظاهر می شود و همچون شب است که از دیدن آن، باز می مانند ولی یوم الله سیر است و صیرورة است از مراتب ظاهری به سوی بواطن هستی، لذا حدود شکسته می شود و موجب خفای اشیاء و بروز و آشکار شدن حق می گردد. عبدالکریم جیلی در این باره می فرماید: الباب الحادی و الثلاثون: فی أیام اللّه: أیام الحقّ تجلّیاته و ظهوره بما تقضیه ذاته من أنواع الکمالات. و لکلّ تجلّ من تجلّیاته سبحانه و تعالی حکم إلهی هو المعبّر عنه بالشّأن. و لذلک الحکم فی الوجود أثر لائق بذلک التّجلّی. فاختلاف الوجود، أعنی تغیره فی کلّ زمان، إنّما هو أثر للشّأن الإلهی الذی اقتضاه التّجلّی الحاکم علی الوجود بالتّغیر، و هو معنی قوله: کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (الجیلی،1418ق، ج 1، ص 110) (ایام الله همان تجلیات و ظهور حضرت حق بخاطر اقتضائات ذاتی اوست که انواع کمالات را داراست و برای هر تجلی از تجلیات او، حکمی الهی است که از آن تعبیر به شان می گردد و برای آن حکم در وجود و هستی، اثر مناسب با آن تجلی می باشد پس اختلاف وجود یعنی تغیّر وجود در هر زمان، اثری از شان الهی است که اقتضایِ تجلیِ حاکم بر وجود متغیر است و آن همان معنی کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ است)در این باره حضرت آیت الله حسن زاه آملی می فرمایند انسان به حسب نزولش، این بُنیه می شود لیلة القدر؛ و به حسب عروجش، آن سرّش می شود یوم الله،...روزها(ایام الله) هم که جان انسان کامل است و یوم ظهور شیئ است و بروز و ظهور آن هم متفاوت که می بینید تا می رسیم به روزی که آن روز پنجاه هزار سال است و تا می آیند به شیئ ( در قوس نزول ) که خیر من الف شهر است از هزار ماه بهتر است. (مظفریان، 1369، ص 37)حال که معنی یوم الله معلوم شد. پس ایام الله مراتب ظهور توحید در قوس صعود است به عبارت دیگر مراتب تجلی اسم الباطن می باشد یعنی طبق این روایت، یوم یقوم القائم(عج) از روز هایی است که دولت توحید با اسم الباطن، تجلی خواهد کرد.

2-4.اشراق زمین به نور ربّ در ظهور و تجلی اسم الباطن

عن المفضّل، قال سمعت ابا عبد اللّه علیه السّلام یقول: «إنّ قائمنا إذا قام، أشرقت الأرض بنور ربّها، و استغنی النّاس عن ضوء الشّمس.» ( إثبات الهداة، ج 3، ص 555، الرّوایة 591)( مفضل از قول امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: «وقتی قائم، قیام کند، زمین به نور پروردگارش می درخشد و مردم از پرتو خورشید بی نیاز می شوند.»)ساختار و وجود عالم خلقت، اشراق نور وجود خداست «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (نور / 35) ولی در قیامت با به کنار رفتن پرده ها که انسان ها تیزبین می شوند و حقایق را می بینند فکشَفْنا عَنْک غِطاءَک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدیدٌ» (ق / 22) و عالی ترین مرتبه ای که انسانها در شهود اسم الباطن می توانند به آن راه پیدا کنند برایشان اتفاق خواهد افتاد که همان «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» (زمر / 69) هست این رابطه با اسم الباطن که در قیامت برای عموم انسانها واقع می شود همین رابطه در ظهور قائم (عج) نیز برای عموم واقع خواهد شد إنّ قائمنا إذا قام، أشرقت الأرض بنور ربّها و همچنان که با بروز قیامت، اشراق نور خدا خواهد شد و انسانها نور خورشید را از او نخواهند دید و خورشید در نگاه آنها و اذا الشمس کورت (تکویر / 1)خواهد شد و انسانها با نور ایمان که همان نور ولایت است و نور رابطه با خداست پیش پای خود را خواهند دید و حرکت خواهند کرد یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یسْعی نُورُهُمْ بَینَ أَیدیهِمْ وَ بِأَیمانِهِم چون بروز اسم الباطن برای آنها رخ داده همین حقیقت برای عموم انسانها در ظهور حضرت قائم (عج) رخ می دهد و استغنی النّاس عن ضوء الشّمس بلکه روشنایی در آن روز، روشنایی و درخشندگی ایمان است.

3-4. روابط قلبی در ظهور و تجلی اسم الباطن

 عن ابن مسکان قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: «إنّ المؤمن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری أخاه الّذی فی المغرب، و کذا الّذی فی المغرب یری أخاه الّذی فی المشرق.»( إثبات الهداة، ج 3، ص 584، الرّوایة 789) (ابن مسکان می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: در زمان قائم، مؤمن در مشرق است برادرش را که در مغرب است می بیند و آنکه در مغرب است، برادرش را در شرق می بیند.»)

اگر این دیدار با وسایل و ابزار آلات مخابراتی باشد دیگر فضیلت برای مومنین نیست آن وقت این فعل مربوط به اعم از مومن و غیر مومن خواهد بود به عبارت دیگر این فضیلت مال پولدار خواهد بود و پولدار ها با فضیلت تر خواهند بود. ولی امام صادق (ع) این ویژگی را اختصاص به مومنین بیان می کند پس این دیدار غیر از راه های مادی است و اطلاع از حال هم بغیر راه مادی، همان اطلاع از راه مجرات و غیب عالم است و خبر از احاطه مومنین بر غیب عالم دارد که مظهر اسم الباطن است. چنانچه در روایت دیگر می فرماید: أبی الرّبیع الشّامی قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: «إن قائمنا إذا قام، مدّ اللّه عزّ و جلّ لشیعتنا فی أسماعهم و أبصارهم، حتّی لا یکون بینهم و بین القائم برید؛ یکلّمهم فیسمعون، و ینظرون الیه و هو فی مکانه.»( إثبات الهداة، ج 3، ص 450، الرّوایة 59) ( ابو الربیع شامی می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: «وقتی قائم ما قیام کند خداوند شنوایی و بینایی شیعیان ما را وسعت دهد به طوری که بین آنها و قائم واسطه و پیکی نباشد، آن حضرت با ایشان صحبت می کند و آنها می شنوند و در همان جایی که هست، آن حضرت را می بینند.»)چون در این روایت گسترش و سعه یافتن شنوایی و بینایی یکی از فضایل و کرامات شیعیان شمرده است پس اگر این توصیف به گسترش ارتباطات به وسیله وسایل مخابراتی باشد مخصوص شیعیان نخواهد بود بلکه همه اعم از شیعیان و غیره می توانند از آن استفاده کنند چنانچه خود روایت نیز می فرماید این رابطه بین شیعیان و حضرت قائم (عج) بدون واسطه هست که حضرت با شیعیان تکلم می کند و شیعیان می شنوند و به حضرت نگاه می کنند در حالی که حضرت در مکان خود است لذا این کرامت مخصوص شیعیان، نشانگر عظمت آنان می باشد و از طرفی با ظهور، نور ولایت و عظمت آن جلوه گر خواهد شد و شیعیان متوجه رابطه ویژه خود با امامت خواهند شد که همان رابطه شان و ذی شان است لذا این رابطه قلبی است و در شهود شیعیان اتفاق می افتد که همان مرتبه ای از اسم الباطن است.

4-4. قضاوت عادلانه در وقت ظهور و تجلی اسم الباطن

یکی از احکام دیگر این است که در روز ظهور حضرت حجت (عج)، قضاوت بر اساس بینه و قسم نیست بلکه بر اساس علم و واقعیت قضاوت می شود. بیش از ده روایت وارد شده است که قضاوت بر اساس احکام داوودی و سلیمانی است. و فی مکتوبة حسن بن طریف عن أبی محمّد علیه السّلام: «... سألت عن القائم، و إذا قام قضی بعلمه بین النّاس کقضاء داود، لا یسأل البینة.» ( إثبات الهداة، ج 3، ص 403، الرّوایة 15) (در نامه ای که حسن بن طریف از امام عسکری علیه السّلام دریافت کرده آمده است:«... در مورد قائم سؤال کردی و اینکه وقتی بین مردم داوری کند مثل حضرت داوود به علم خودش قضاوت می کند و شاهد و دلیل نمی خواهد. ..» )

و نیزدر وقت ظهور، این بیان که من رضی بفعل فهو کمن اتاه، اجرا میشود حضرت، بنی امیه و اولاد و ذراری آنها را می کشد. و عن صالح الهروی قال: قلت لأبی الحسن علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام:«یابن رسول اللّه! ما تقول فی حدیث روی عن الصّادق علیه السّلام قال: «إذا خرج القائم، قتل ذراری قتلة الحسین علیه السّلام؟» فقال: «هو کذلک.» فقلت: «قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (الانعام: 164، الإسراء: 15 و الفاطر: 18) ما معناه؟» فقال: «صدق اللّه فی جمیع أقواله، و لکن ذراری قتلة الحسین علیه السّلام یرضون بفعال آبائهم، و یفتخرون بها؛ و من رضی شیئا کان کمن أتاه، و لو أنّ رجلا قتل بالمشرق، و رضی بقتله رجل بالمغرب، لکان الرّاضی عند اللّه عزّ و جلّ شریک القاتل؛ و إنّما یقتلهم القائم علیه السّلام إذا خرج، لرضاهم بفعل آبائهم.» قال: قلت له: «فبأی شی ء یبدأ القائم منکم إذا قام؟» قال: «یبدأ ببنی شیبة، فیقطع أیدیهم، لأنّهم سرّاق بیت اللّه تعالی.» (إثبات الهداة، ج 3، ص 455، الرّوایة 83) (صالح هروی می گوید: به امام رضا علیه السّلام عرض کردم: «یابن رسول اللّه درباره حدیثی که از امام صادق علیه السّلام نقل شده که وقتی قائم خروج کند فرزندان قاتلان امام حسین علیه السّلام را می کشد، چه می فرمائید؟ آن حضرت فرمود: همین طور است، عرض کردم: پس معنی آیه شریفه وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری چه می شود؟ فرمود: «تمام گفته های خداوند راست است امّا نسل قاتلان حسین علیه السّلام به آنچه پدرانشان کرده اند راضی هستند و به آن افتخار می کنند و هرکس به چیزی راضی باشد مثل کسی است که آن را انجام داده است، و اگر کسی در شرق عالم کشته شود و در غرب دنیا کسی به قتل او راضی باشد در پیشگاه خداوند شریک قاتل خواهد بود و قائم علیه السّلام که فرزندان قاتلان حسین علیه السّلام را می کشد به خاطر این است که از کرده پدرانشان خشنود هستند؛ عرض کردم قائم شما از کجا و چطور شروع می کند؟ فرمود: از بنی شیبه شروع می کند و دستهایشان را قطع می نماید چون آنها دزدان خانه خدای تعالی هستند.»)این دو روایت که امام زمان (عج) بر اساس نیات قضاوت می کند همانند قضاوت خداوند در قیامت است که بر اساس نیات قضاوت می کند. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَلَا وَ إِنَ النِّیةَ هِی الْعَمَلُ (الکافی، 1407، ج 2، ص16)قضاوت خداوند در قیامت، بر اساس نیات است که باطن و حقیقت عمل است و بر اساس اسم الباطن است امام زمان (عج) نیز بر اساس اسم الباطن قضاوت خواهند کرد و الا اگر بر اساس اسم الظاهر قضاوت کند باید عینا همانند قضات امروزی شاهد و بینه برای قضا دعوت کند والا از عدالت خارج می شود چنانکه در روایت امام صادق (ع) آمده: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِی النَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ رَجُلٌ قَضَی بِجَوْرٍ وَ هُوَ یعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِجَوْرٍ وَ هُوَ لَا یعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِالْحَقِّ وَ هُوَ لَا یعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِالْحَقِّ وَ هُوَ یعْلَمُ فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ ( قضات برچهار قسم هستند که سه قسم به دوزخ وارد می شوند و یک قسم به بهشت می روند، قاضی که به ظلم قضاوت می کند در حالی که حقیقت را می داند او در آتش است قاضی که به ظلم قضاوت می کند در حالی که حقیقت را نمی داند او نیز در اتش است و قاضی که به حق قضاوت می کند در حالی که حقیقت را نمی داند او نیز در آتش است قاضی که به حق قضاوت می کند و حقیقت را می داند او در بهشت است )(الکافی، 1407، ج 7، ص: 407)

5-4. رشد عقول و تجلی اسم الباطن

عن مولی الشّیبان، عن أبی جعفر علیه السّلام قال: «إذا قام قائمنا، وضع اللّه یده علی رؤس العباد، فجمع بها عقولهم، و کملت أحلامهم.» (إثبات الهداة، ج 3، ص 495، الرّوایة 253) (مولی الشیبان از امام باقر علیه السّلام نقل می کند: «وقتی قائم ما قیام کند، خداوند دست را بر سر بندگان کشیده عقل آنها زیاد شده و فهمشان کامل می گردد.»)دست عنایت خدا چیست که با آن عقل ها و فهم ها رشد می کند؟ و اگر عقل ها و فهم ها رشد کرد چه اتفاقی می افتد یعنی آیا اختراعات جدید و شگفت انگیز رخ می دهد در زمانه ما هم این اختراعات اتفاق می افتد ولی موجب قرب به خدا نمی شود بلکه شاهدیم در کنار اختراعات گسترده و شگفت انگیز همراه با دوری عموم مردم کره زمین از دین هستیم پس این عقل و فهم از نوع و سنخ دیگریست که در جهت سیر الی الله است و آن سیر به سوی اسم الباطن است و موید دوم این است که دست خدا، مادی نیست بلکه دست مناسب خدا برای سیر در باطن و غیب عالم، اسم الباطن است. به عبارت دیگر نگاه به علم در آن روز از راه علت است و تصرف در معلول از راه علت محقق میشود که از راه اسم الباطن رخ می دهد و موجب قرب الی الله می شود. همانند آنچه که برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاد وَ کذلِک نُری إِبْراهیمَ مَلَکوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکونَ مِنَ الْمُوقِنینَ (انعام / 75 )که حضرت ابراهیم از راه مشاهده ملکوت اشیاء به آنها علم پیدا کرد که حضور در مرتبه اسم الباطن عالم است.

6-4. سر بریده شدن شیطان در ظهور و تجلّی اسم الباطن

یکی از بحث های عظیم این است که شیطان در زمان استقرار حکومت حضرت (عج) سر بریده میشود این مطلب در دو زمان مطرح شده است یکی در دوران ظهور، سر بریده می شود و عن وهب بن جمیع مولی اسحق بن عمّار قال: سألت أبا عبد اللّه عن قوله تعالی: فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ، إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (الحجر: 37 و 38)قال له وهب: «جعلت فداک! أی یوم؟» قال: «یا وهب! تحسب أنّه یوم یبعث اللّه فیه النّاس؟! إنّ اللّه أنظره الی یوم یبعث فیه قائمنا. فإذا بعث اللّه قائمنا کان فی مسجد الکوفة، و جاء ابلیس حتّی یجثو بین یدیه علی رکبتیه، فیقول: «یا ویله من هذا الیوم!» فیأخذ بناصیته، فیضرب عنقه، فذلک یوم الوقت المعلوم.» ( إثبات الهداة، ج 3، ص 551، الرّوایة 567) (وهب بن جمیع می گوید درباره آیه: فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ از امام صادق علیه السّلام سؤال کردم و گفتم: «فدایت شوم! این وقت معلوم چه روزی است؟» امام علیه السّلام فرمود: «ای وهب آیا فکر می کنی که آن روز، مقصود روز قیامت است؟، چنین نیست- خداوند به او- ابلیس- تا روزی که قائم ما قیام کند مهلت داده است، وقتی خداوند، قائم ما را برانگیزد، او در مسجد کوفه است که ابلیس می آید و در برابرش زانو می زند و می گوید: «ای وای از امروز»، آن گاه قائم علیه السّلام موی پیشانی اش را می گیرد و گردن می زند، و آن روز، روز وقت معلوم است.»و یکی در دوران قیامت، سر بریده می شود

و عن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: وَ اللَّیلِ، إِذا یغْشی (اللّیل: 1)قال: «دولة ابلیس الی یوم القیامة، و هو یوم قیام القائم وَ النَّهارِ، إِذا تَجَلَّی (اللّیل: 2)و هو قیام القائم إذا قام.» ( إثبات الهداة، ج 3، ص 566، الرّوایة 662 ) (جابر در مورد آیه وَ اللَّیلِ إِذا یغْشی از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

«حکومت ابلیس تا روز قیامت است » «و آن، روز قیام قائم است و وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی همان قیام قائم است. ..»و برای زمان رجعت هم شبیه همین سر بریده شدن مطرح شده است عبد الکریم بن عمرو خثعمی می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: «ابلیس گفت: أَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ (اعراف: 14 ) خداوند، آن را ناخوش داشت و فرمود: فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر: 37 و 38 )وقتی آن روز معین فرارسد، ابلیس با تمام پیروانش که از زمان خلقت آدم تا آن روز به دنیا آمده اند ظهور می کند، و آن آخرین باری است که امیر المؤمنین علیه السّلام رجعت می کند.» عرض کردم: «آن حضرت بیش از یک بار رجعت می کند؟» امام علیه السّلام فرمود: «آری، بارها و بارها، هیچ امامی نیست که در زمانی آمده باشد، مگر اینکه نیکوکار و بدکار زمانش رجعت می کنند تا خدا مؤمنانشان را بر کافران مسلط کند.» وقتی روز معین برسد، امیر المؤمنین با اصحابش و ابلیس هم با یارانش رجعت می کنند و محل برخوردشان زمینی از اطراف فرات است که «روحا» نامیده می شود و نزدیک کوفه است. جنگ سختی بین آنها درمی گیرد که تا آن روز در عالم، سابقه نداشته است، گویی یاران امیر المؤمنین علیه السّلام را می بینم که صد قدم به عقب برگشته و بعضی از آنها پایشان در آب فرات فرو رفته است. در این هنگام است که عذاب پروردگار برای ابلیسیان، در شکل توده ابر و دسته های فرشتگان فرامی رسد، (اشاره به آیه 210 سوره بقره: هَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یأْتِیهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکةُ) و کار تمام می شود، رسول اللّه پیشاپیش آنها، در حالی که حربه ای از نور در دست دارد در حرکت است. وقتی ابلیس به آن حضرت می نگرد به عقب برمی گردد و به پشت می افتد- و قصد فرار دارد- که یارانش به او می گویند: «کجا؟ تو که داشتی پیروز می شدی.» می گوید: «من چیزی می بینم که شما نمی بینید، من از پروردگار جهانیان می ترسم» (سوره انفال آیه 48 و سوره حشر آیه 16 )، آن گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به او می رسد و نیزه ای بین دو کتفش فرو می کند که سبب نابودی او و یارانش می شود، آن موقع خداوند- به دور از هر شرکی- پرستیده می شود.» ( بحار الانوار،1403ق، ج 3، ص 42، روایت 12)با توجه به اینکه نگاه به علم در آن روز از راه علت است(چنانچه بیان شد). سربریده شدن شیطان در دوران ظهور، یعنی آنچه که سبب می شود از آن راه ها، شیطان سلطه پیدا بکند، جهل و فقر و وهم و. ..، تمام اینها برداشته شده است به عبارت دیگر چون نوع انسان ها به ملکوت عالم راه پیدا کرده اند زشتی و قباحت اکثر گناهان برای آنان آشکار می شود لذا به آن گناهان مرتکب نمی شوند و این یعنی شیطان تا آن مرتبه اسم الباطن از بین رفته و سر بریده شده است و شیطان در مراتب خفی تری از شرک زنده است که در رجعت کشته می شود و بالاخره در قیامت که تمام مراتب خفی شرک از بین می رود آخرین مرتبه و کامل ترین مرتبه بندگی او از بین می رود و نهایی ترین مرتبه سرش بریده می شود.

نکته: روایات فراوان دیگری نیز وجود دارد که اشاره به تجلی توحید با دولت اسم الباطن دارد همانند روایاتی که بیان می کنند درندگان در حکومت او در آرامش و صلح به سر می برند (اثبات الهداة، ج 3، ص 524، روایت 414) وقتی قائم قیام کند، مؤمن پرنده را از هوا به زیر می طلبد، آن را می کشد، کباب می کند و گوشتش را می خورد (اثبات الهداة، ج 3، ص 573، روایت 706( اگر کافری در دل سنگ بزرگی پنهان شده باشد آن سنگ، خطاب به یاران امام علیه السّلام صدا می زند: «ای مؤمن، در دل من شخص کافری پنهان شده است، مرا بشکن و او را بکش (اثبات الهداة، ج 3، ص 492، روایت 239) بعضی از آنها در میان ابر حرکت می کنند (اثبات الهداة، ج 3، ص 493، روایت 246(وَ لَأُسَخِّرَنَ لَهُ الرِّیاحَ ( قطعا بادها را برای او مسخّر می کنم ) (بحار الأنوار، ج 26، ص 337) و روایات فراوان دیگری که ما به همین مقدار اکتفا می کنیم.

 

5.ظهور و رجعت و قیامت سه مرتبه یک حقیقت

علامه طباطبایی ذیل تفسیر آیه هَلْ ینظُرُونَ إِلَّا أَن یأْتِیهُمُ اللَّهُ فی ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَئکةُ وَ قُضی الْأَمْرُ وَ إِلی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ( بقره / 210 ) در بحث روایی آخر می فرمایند: باید دانست که در روایات ائمه اهل بیت (ع):

الف) این آیه شریفه به روز قیامت تفسیر شده، چنان که عیاشی در تفسیر خود از امام باقر (ع) این روایت را آورده ( تفسیر عیاشی،1380، ج 1 ص 103)

ب) و نیز به روز رجعت هم تفسیر شده، که مرحوم صدوق روایت آن را از امام صادق (ع) نقل کرده ( بحار ج 53 ص 43)

ج) و به ظهور مهدی (ع) نیز تفسیر شده و عیاشی روایتش را در تفسیر خود به دو طریق از امام باقر (ع) آورده ( تفسیر عیاشی، 1380،ج 1 ص 103) و نظایر اینگونه روایات بسیار است، که اگر بخواهی کتب حدیث را صفحه به صفحه ببینی، خواهی دید که روایات بسیار زیادی از ائمه اهل بیت (ع) در تفسیر بسیاری از آیات آمده، که یا فرموده اند مربوط به قیامت است، و یا فرموده اند مربوط به رجعت است، و یا فرموده اند مربوط به ظهور مهدی (ع)، و این نیست مگر به خاطر وحدت و سنخیتی که در این سه معنا هست. مردم چون هیچ بحثی پیرامون حقیقت روز قیامت نکرده اند، و زحمت این تحقیق را بخود نداده، و در نتیجه نفهمیده اند که قرآن کریم در باره این روز عظیم چه فرموده، لذا درباره این روایات دچار اختلاف شده اند، بعضی به کلی آنها را با اینکه صدها روایت است، و شاید از پانصد روایت که در ابواب مختلف نقل شده تجاوز کند طرح کرده اند، و بعضی دیگر دست به تاویل و توجیه آنها زده اند، با اینکه ظهور آنها روشن است، و بلکه بعضی از آنها صریح در مفاد است، و بعضی دیگر که حد متوسط و راه میانه را رفته اند تنها به نقل آنها اکتفاء نموده، از بحث پیرامون آنها خودداری نموده اند.) ترجمه المیزان،1374، ج 2، ص: 159)برای آشکار شدن بیان ایشان باید گفته شود: قیامت قطعا، روز بروز و ظهور توحید است نه ایجاد توحید؛ یعنی معلوم می شود توحید و حقیقت وحدانی حضرت حق، از مبدئیت عالم تا منتهای عالم، در کار است و غیر از خداوند موثری در کار نیست به عبارت دیگر در آن روز آشکار میشود که خداوند در کار است نه اینکه در آن روز خداوند در کار باشد و در ایام دیگر در کار نباشد «و هو القاهر»( انعام / 18) برای همه آشکار می شود «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»(بقره / 166) برای همه آشکار می شود؛ اتکاء بر اسباب و توجه به اسباب برداشته می شود ، دیگر کسی در آن روز خورشید را تابان نمی بیند یعنی نور را از خورشید نمی بیند«إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ» (تکویر /1) زمین را بر پایه یک سری عللی که قبلا استوار می دید، نمی بیند «وَ سُیرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً» (نبا / 20) رسوخ کوه ها را بر اساس آنچه تا حالا می دید که میخ های زمین هستند و جلوی زلزله و پاشیدن زمین را گرفته اند نمی بیند بلکه این نگاه قبلی خود را سرابی بیش نمی بیند. «کلُّ شَیءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص / 88 ) نه سیهلک؛ مشتق نسبت به حال و گذشته حقیقت است ولی قطعا نسبت به آینده مجاز است پس کل شیء هالک یعنی همین الان هالک است. پس تمام حقایقی که در روز قیامت برای عالَم اتفاق می افتد، حقیقت این اتفاق در بروز و ظهوری است که در موثر بودن و ارتباط با خدا ایجاد می شود. یعنی تمام سلسله علل حاجب بودنشان برداشته می شود. این تعین ها در مرتبه اسم الظاهر، مانع دیدن اطلاق بودند ولی در مرتبه اسم الباطن، تعین ها حاجب از دیدن اطلاق نیستند. دیگر سلسله علل حاجب نمی شود نه اینکه معدوم می شود و اگر سلسله اسباب مندک می شود، به خاطر این است که حقیقت ذاتشان فقیر است، این فقر ذاتی شان آشکار می شود. لذا یوم بودن و ظهور داشتن و آشکار شدن توحید مشترک بین این سه روز است. علامه می فرمایند این سه روز، سه مرتبه یک حقیقت اند. در روز قیامت به تمام حقیقتش، بر مومن و کافر آشکار می شود. در روز رجعت مرتبه رقیقه ای ازاو و در روز ظهور حضرت قائم (عج) هم مرتبه رقیق تری از رجعت آشکار می شود. قیامت و رجعت و ظهور حضرت قائم (عج) تغییر درنحوه ادراک است حضرت امروز با ما همان نسبتی را دارد که در یوم الظهور دارد الا اینکه ما در آن موقع شهود می کنیم چنانچه در قیامت هم، ما معیت حضرت حق را شهود می کنیم.«الذی یتحصل من کلامه تعالی فیما ذکره تعالی من أوصاف یوم القیامة و نعوته أنه یوم لا یحجب فیه سبب من الأسباب و لا شاغل من الشواغل عنه سبحانه فیفنی فیه جمیع الأوهام و یظهر فیه آیاته کمال الظهور»( آنچه از کلام خدای تعالی در باره قیامت و اوصاف آن به دست می آید، این است که قیامت روزی است که هیچ سببی از اسباب، و هیچ کاری و شغلی از خدای سبحان پوشیده نیست، روزی است که تمامی اوهام از بین می رود، و آیات خدا در کمال ظهور، ظاهر می شود) (المیزان فی تفسیر القران، 1417ق، ج 2، ص: 108)ایشان بعد از آن بیان می دارند که اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت تجلی توحید با دولت اسم الباطن، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور اسم الباطن می باشد

« أن یوم الرجعة من مراتب یوم القیامة، و إن کان دونه فی الظهور لإمکان الشر و الفساد فیه فی الجملة دون یوم القیامة، و لذلک ربما ألحق به یوم ظهور المهدی (ع) أیضا لظهور الحق فیه أیضا تمام الظهور و إن کان هو أیضا دون الرجعة » ( المیزان فی تفسیر القرآن،1417ق، ج 2، ص: 109) (روز رجعت خود یکی از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد، چون در روز رجعت باز شرّ و فساد تا اندازه ای امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثری از شر و فساد نمی ماند و باز بهمین جهت روز ظهور مهدی (ع) هم ملحق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر می شود، هر چند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است)حافظ رجب برسی نیز وقتی با روایات ذیل آیه سوم سوره بقره که آن را به حضرت حجت (عج) و قیامت تفسیر می کنند مواجه می شود بیان می کند. قوله: الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ، قال: الغیب یوم الرجعة، و یوم القیامة، و یوم القائم، و هی أیام آل محمد (حافظ برسی،1422ق، ص253) و نیز در مورد آیه 5 سوره ابراهیم می فرماید:  و إلیها الإشارة بقوله: وَ ذَکرْهُمْ بِأَیامِ اللَّهِ، فالرجعة لهم، و یوم القیامة لهم، و یوم القائم لهم، و حکمه إلیهم، و معول المؤمنین فیه علیهم.( حافظ رجب برسی، 1422ق، ص: 254 )

 

6.حرکت کلی عالم به سوی تمحیص و تجلی اسم الباطن

در برخی آیات قرآن، خدای متعال به عنوان سرانجام و منتهای حرکت موجودات بیان شده است »أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُور«(شورا /53)با توجه به این که «صیرورت» دگرگون گشتن و تغییر تدریجی است که در متن حرکت رخ می دهد، می توان از آیه فوق استفاده کرد که اشیا در نهایتِ تغییرات تدریجی و حرکت خود به پیشگاه الهی باز می گردند چنانچه ملاصدرا آن را بر حرکت جوهری تطبیق می کند «وَأَنَّ إِلَی رَبِّک الْمُنتَهَی»(نجم / 42 )منتهای هر چیزی نقطه ای است که آن چیز با حرکت و سیر خود به آن جا می رسد و هنگامی که خداوند منتهای موجودات معرفی می شود یعنی آن موجودات به سوی خداوند در سیر و حرکتند و به تعبیر دیگر غایت و نهایت سیر آن ها خداوند است. «وَلِلّهِ غَیبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیهِ یرْجَعُ الأَمْرُ کلُّه» (هود/123) «وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَه وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (نمل / 88) و کوه ها را می بینی می پنداری آن ها بی حرکتند و حال آن که آن ها ابر آسا در حرکتند. «إِنَّ إِلَی رَبِّک الرُّجْعَی» در حقیقت بازگشت به سوی پروردگار توست.«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکمْ عَبَثًا وَأَنَّکمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُون» (مومنون / 115) آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و این که شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟» عالم به طور عام و انسان به طور خاص به سوی خدا در حرکت است یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛(انشقاق / 6) طبق حرکت جوهری درون مایه همه موجودات مادی حرکت و تغییر است.علامه طباطبائی در این باره می فرماید: «فإذ کانت هی (هیولای اولی ) موضوع الحرکة العامة الجوهریة؛ فعالم المادة برمتها حقیقة واحدة سیالة متوجهة من مرحلة القوة المحضة إلی فعلیة لا قوة معها.» (نهایة الحکمة، بی تا، ص210) ( از آن جا که ماده، موضوع حرکت عام جوهری است، پس عالم ماده، به طور کلی یک حقیقت واحد سیال است که از قوّه محض به فعلیتی که با آن هیچ قوّه ای نیست در حرکت است.)یا علامه طباطبایی در المیزان می فرماید: و الروایات المثبتة للرجعة. .. علی کثرتها متحدة فی معنی واحد و هو أن سیر النظام الدنیوی متوجه إلی یوم تظهر فیه آیات الله کل الظهور، فلا یعصی فیه سبحانه و تعالی بل یعبد عبادة خالصة، لا یشوبها هوی نفس، و لا یعتریه إغواء الشیطان،. .. و یفصل الحق من الباطل ( المیزان فی تفسیر القران،1417ق ج 2 ص 109) (و روایاتی که رجعت را اثبات می کند. .. همه کثرتش در یک جهت اتحاد دارند، و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر می شود، روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود، بلکه به خلوص عبادت می شود، عبادتی که مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست، عبادتی که شیطان و اغوایش هیچ سهمی در آن ندارد،. .. تا میان حق و باطل حکم شود)و چون قبلا بیان فرموده بودند که ظهور و رجعت وقیامت از حقیقت واحده و سنخیت مشترک برخوردارند پس همانطور که در رجعت سیر به طرف اسم الباطن روی می دهد همانطور در ظهور حضرت قائم (عج) نیز روی خواهد داد که این همان حرکت از تجلی دولت توحید با ظهور اسم الظاهر به دولت توحید با ظهور اسم الباطن است

 

نتیجه گیری

با این مطالب ارائه شده به این نتیجه می رسیم که در ظهور حضرت قائم (عج) علاوه بر تمامی تحوّلات در زندگی بشر که روی خواهد داد همه ی آنها دارای روح واحدی است که تجلی دولت توحید با اسم الباطن می باشد. و در آن روز، که باطن و غیب عالَم آشکار می شود مرتبه ای از اسم الباطن، در نگاه و منظر چشم بصیرتیِ انسان عصر ظهور حضرت صاحب الامر (عج) تبدیل به مرتبه اسم الظاهر می شود. لذا: با این مبنا که ظهور حضرت قائم (عج) مرتبه ای از تجلی اسم الباطن هست تحولی بنیادین در فهم حقیقت ظهور حاصل می شود. و همچنین بقیه روایات را نیز با این مبنا می توان تفسیر نمود که دریایی و مرتبه ای و بطنی عمیق از معارف ظهور حضرت صاحب الامر (عج) به روی مشتاقان حقیقت و توحید باز خواهد شد. و نیز با پذیرش این مبنا که ظهور حضرت قائم و رجعت و قیامت سه مرتبه یک حقیقت است و آن مراتب دولت توحید با اسم الباطن هست بسیاری از زوایای نا پیدا و زوایای مغفول مانده هر سه بحث به کمک آیات و روایات بخش های دیگر حل خواهند شد.

منابع

قرآن

ابن عربی، محیی الدین محمد، 1422 ق، تفسیر ابن عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

الجیلی، عبد الکریم 1418 ق، الإنسان الکامل(الجیلی)، بیروت، دار الکتب العلمیة.

حافظ برسی، رجب بن محمد، 1422 ق، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، بیروت، أعلمی.

شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، 1425 ق، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی.

علامه طباطبائی، 1374 ش، ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.

علامه طباطبایی، بی تا، نهایة الحکمة، 1جلد، قم، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم.

علامه طباطبایی، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم.

عیاشی، محمد بن مسعود، 1380 ق، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعة العلمیة.

کلینی، محمد بن یعقوب، 1407 ق، الکافی( ط- الإسلامیة)، تهران، دار الکتب الإسلامیة.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، 1403 ق، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، 1423 ق ، زاد المعاد- مفتاح الجنان ، بیروت ، موسسة الأعلمی للمطبوعات.

مصطفوی، حسن، 1360 ش، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

مظفریان، منوچهر، 1369، یاد بود یادواره علامه طبابایی در کازرون، شیراز، انتشارات نوید.

 

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
نظرات منتشر شده : 1
پاسخعلی | 1396/10/04 - 23:55
سلام این مقاله را حجت الاسلام ابراهیم پورعلی در همایش دکترین مهدویت ارائه کردند که زمان ظهور را با تبیین های عرفانی و نطام اسماء الله مورد بررسی قرار دادند مناسب است از باب قدر دانی از زحمت پژوهشگر اسم او هم همراه مقاله اش در بالا درج می گردید
مدیر سایت : با سلام و تشکر نام نویسنده درج شد
ارسال نظر
پیشخوان