ماهان شبکه ایرانیان

انسان شیفته احسان است

عُشر عاشورا ایام متبرّکی است که برای زیاد شدن ایمان و ولایت باید بهره برداری کرد جان دین که ولایت است ظهور و طلوع و زیاد شدنش در این ایام و لیالی می باشد. محبّت که حقیقت ایمان است باید زیاد گردد، لازم است برای روشن شدن مطلب، معنی ایمان ذکر شود:

انسان شیفته احسان است

انسان شیفته احسان است

عُشر عاشورا ایام متبرّکی است که برای زیاد شدن ایمان و ولایت باید بهره برداری کرد جان دین که ولایت است ظهور و طلوع و زیاد شدنش در این ایام و لیالی می باشد. محبّت که حقیقت ایمان است باید زیاد گردد، لازم است برای روشن شدن مطلب، معنی ایمان ذکر شود:

هر انسان عاقل مکلّفی که سفیه نباشد با اندک تأملی در خودش و آنچه داراست خدایش را دوست می دارد می بیند آنچه نیاز داشته از اعضا و جوارح و علاقه های خارجی و داخلی خداوند به او داده است لازمه این شناسایی و دیدن نعمت، دوستی خداوند است، زیرا خدای تعالی بشر را دوستدار احسان آفریده است. ضرب المثلی است که «الِانسانُ عَبیدُ الاحْسانِ» انسان برده نیکی است، فطری هر بشر عاقلی است، اگر کسی به او نیکی کرد قهراً به او علاقمند می شود و دلبستگی پیدا می کند یعنی راستی دل به او متوجه می گردد.

این معنی حتی در حیوانات نیز موجود است و در بعضی از آنها مثل سگ کاملًا مشهود است.

به هر اندازه انعام و احسان زیادتر شد، دلبستگی نیز بیشتر می شود، پس از آن که پروردگارت را شناختی که هر چه داری از اوست چشم و گوش و زبان و دست و پا و عقل، علاقه ها، اولاد و همسر، زندگی و وسایل و اقسام خوراک و لباس و مسکن که نعمت هایش هرگز به شماره نمی آید.[1]

از آن که چشمت داد تشکر کن

خیلی عجیب است کسی چشمش آب آورده بود نمی دید، نزد دکتری رفت چشمش را میل زد خوب شد تا آخر عمر به این دکتر علاقمند شد و مدح او را می کرد از او تشکر می نمود چون سبب شد چشمش که نمی دید ببیند. اما یک کلمه از خدایی که اصل چشم را به او داد تشکری نمی نمود، چرا از آن که این دستگاه عظیم و لطیف را برای تو ساخت یادی نمی کنی همین طور بقیه اعضا.

ایمان یعنی دلبستگی

لازمه شناختن منعم، دلبستگی به او، یعنی ایمان به اوست. علاقمندی و دوستی به خدا باید طوری باشد که انسان خدای خودش را از تمام علاقه ها بیشتر دوست بدارد[2] این نخستین مرتبه ایمان است [3] تا جایی که جز خدا را دوست ندارد و هر چه را دوست دارد به جهت و برای خدا

باشد، مال چیست در برابر خدا، اولاد کدام است، اسم و رسم حتی جان چه باشد.

اگر رشد عقلی پیدا کند هر احسانی و هر نعمتی از هر کس و هر چه هم به او روی آورد بفهمد آن هم از خداست «وَما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ. ..»[4] حال که چنین است، «آمنوا بِاللَّهِ» بیایید به خدا ایمان بیاورید، گرایش پیدا کنید به خدای خود، دلبستگی به او پیدا کنید.

دیگران که بی خبرند دور خودشان می گردند و می تنند، نعمت ها و احسان ها را از خدا نمی بینند علاقه فوق العاده ای هم به خدا ندارند، اما تو که می گویی خوشنودم که خداوند پروردگارم است [5] و خدایا هر چه نعمت داریم تنها از تو است [6] پس باید تنها به خدا علاقمند باشی و ایمانت، دلبستگی ات تنها به خدا باشد، تمام دل متوجه منعم گردد.

واسطه نعمت هم عزیز است

انسان پس از آن که متوجه شد به تنهایی هیچ وقت معرفت حق را پیدا نمی کند، از کجا آمده و به کجا خواهد رفت این دانش ها به برکت سفیر حق، واسطه الهی و وجود مقدس خاتم الانبیاء محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نصیب او شده است. محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آقایی است که خداوند کریم به لطف و کرمش او را فرستاد و واسطه هدایت و معرفت مردمان قرار داد. اگر قرآن محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نبود کسی چه می فهمید غرض از آفرینش چیست، چگونه باید خدا را پرستید؟ انواع راهنمایی ها که حیات حقیقی بشر به آن وابسته است به واسطه نعمت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است.

پس باید محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را از جان و دل دوست بدارد، یعنی به او گرایش پیدا کند، به تعبیر دیگر به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاورد، «آمِنُوا بِرَسُولِهِ» ایمان به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم تنها این نیست که بگویی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم راست فرموده ما او را تصدیق می کنیم چه بسیار از مشرکین و منافقین راستی می دانستند که محمّد راست می فرماید[7]، اما علاقه ای به او نداشتند و در نتیجه خشوع دل و تسلیم در کار نبود.

بیخبران و بیخردان مال دنیا دلشان را برده، پس ایمانشان به مال دنیاست. تو که دلت از خدا و رسول خبردار شد باید گرایش و علاقه و ایمانت هم منحصر به خدا و رسول باشدخود انسان کم و بیش می فهمد که به چه دلبستگی دارد یعنی ایمانش به چیست؟[8]

حب کمال، فطری بشر است

نکته دیگر: از خصایصی که خداوند غریزه بشر قرار داده است حب کمال است. انسان عاقل هر جا که کمال دید آن را دوست می دارد و به آن دلبستگی پیدا می کند. مثلًا ما حاتم طائی را ندیده ایم و با او نسبتی نداریم، اما چون می دانیم مردی کریم بوده او را دوست می داریم.

روی این میزان، اصل کمال در محمّد و آل اوست پس ایشان دوست داشتنی هستند. عدل حقیقی، جود و سخای مطلق و هر صفت کمالی که تصوّر کنید اصلش در اهل بیت است. اگر کسی آنان را شناخت و دوست نداشت معلوم می شود یا آنان را واقعاً نشناخته یا در خودش اشکال است.

دوستی محمّد (ص) و آل او

مطلب دیگر آن است که نمی شود کسی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را دوست بدارد اما به اهل بیتش و ذریه اش علاقمند نباشد زیرا:

اولًا: انوار طیبه آل محمّد با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم یکی هستند، چنانچه روایتی در این زمینه [از امام صادق علیه السلام ] رسیده «... اوَّلُنا مُحَمَّدٌ واوسَطُنا مُحَمَّدٌ وآخِرُنا مُحَمَّدٌ»[9] همه، واسطه های هدایت الهی هستند همه اصل کمال و کل کمالند پس علاقمندی به یکی از دیگران جدا نیست.

ثانیاً: از نظر فریضه و وجوب شرعی، شگفت اینجاست که سنی ها هم به قدری روایت در این مورد دارند که امام فخر رازی گوید ضرورت دین اسلام دوستی آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و عترت اوست؛ یعنی اگر کسی آن را منکر شود از اسلام بیرون است شافعی که عجیب تر می گوید:

یا آل بیت رسول اللَّه حُبّکم

فَرْضٌ من الرّحمن فی القرآن أنزله

یکفیکم مِن عظیم الفخر انّکم

مَن لَم یصَلِّ علیکم لا صَلَوةَ له

«ای خاندان پیغمبر، دوستی شما از طرف خداوند رحمان در قرآن واجب شده است کافی است شما را از بزرگی فخر؛ کسی که بر شما در نماز (تشهّد نماز) صلوات نفرستد نمازش درست نیست».

این معنی چیزی نیست که مسلمانی بتواند انکار کند، مرحوم امینی در الغدیر روایات متعددی به سندهای عامه نقل می فرماید تنها یکی را برای تبرّک نقل می نمایم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست ایمان نیاورده بنده ای به خدا، مگر که من در نزد او دوست داشتنی تر باشم از فرزند و پدرش، و خاندان من نزد او از خاندانش دوست داشتنی تر باشد».[10] در برابر محمّد و آل او، مال و اولاد و خانواده چیست؟ اگر محمّد و آل محمّد بیشتر در دلش جا نداشته باشد، ایمان به دنیا و مال و جاه است، نه به خدا و رسول او صلی الله علیه و آله و سلم، تا علاقمندی و دلبستگی که اصل ایمان است به چه باشد؟

پس بر مسلمانان واجب است کاری کنند که دلشان علاقه مند محمّد و آل او شود. راه نجات و ایمان حقیقی این است نه تصدیق تنها. ایمان باید در دل جا بگیرد، همان طور که پول در دلت جا گرفته حسین علیه السلام هم باید جا بگیرد، بیشتر جانب خدا و آخرت بیاید. این فریضه و واجب است، ولایت که اهمّ فرایض الهی است، همان ایمان است که علاقمندی و بستگی به خدا و آنچه مربوط به خداست.

به خودت بگو آیا وقت آن نرسیده که دیگر یک طرفی شوی، خدا را دوست بداری و وسایط نعمت او را (محمّد و آل او را) آیا نرسیده موقعی که خواهان بهشت شوی نه ماشین و پارک، خدا از تو خشنود باشد خواه دنیایت آباد باشد یا خراب.

برخلاف اهل غفلت که دنیایشان آباد باشد دیگر برایشان اهمّیت ندارد، گناه کرده، سستی در عبادت کرده است و باکی هم ندارد چون دلش متوجه آخرت نیست.

پاسخ اعتراض واضح می شود

اینجاست که ما حیران می شویم برادران سنی چقدر بی انصافی می کنند با این همه روایاتی که خودشان دارند و نقل می نمایند به شیعه ایراد می گیرند چرا هر سال محرم که می شود، به سر و سینه می زنید، گریه و زاری می کنید؟ با این که خودشان نقل می کنند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«ایمان وقتی است که اولاد من عزیزتر باشد نزد مؤمن از اولاد خودش» اگر اولاد بمیرد، سالگرد وفات او چه حالی داری؟ اگر مؤمن هستی علی اکبر باید در دلت دوست داشتنی تر از اولاد خودت باشد.

خودتان می گویید، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خدایا من گریانم بر آنچه امت بر سر حسین می آورند»، حسین را در بغل می گرفت، روی منبر گریه ها و ناله ها داشت برای حسین علیه السلام، از سر تا پایش را می بوسید و می فرمود: «نمی بوسم مگر جای شمشیرها و تیرها و نیزه ها را».

در سجده نماز، امام حسین بر پشت پیغمبر سوار می شد، پیغمبر سجده را طول می داد با دستش آهسته حسین را می گرفت که نیفتد، چقدر علاقه خود را نسبت به حسین علیه السلام بروز می داد. در قرآن می فرماید روش و سنّت پیغمبر را باید پیروی کنید. خود پیغمبر در مجالس متعدد عزای حسین را برپا می داشت.

پیغمبر (ص) و عزای حسین (ع)

از طریق سنی ها هم رسیده مواردی که پیغمبر در خانه عایشه، فاطمه، ام سلمه و در مسجد و مجمع اصحاب، عزای حسین را برپا می نمود.

در کتاب «سیرتنا و سنّتنا» مرحوم امینی نقل کرده است که مضمون آن چنین است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانه ام سلمه استراحت فرموده بود، حسین علیه السلام آمد ام سلمه جلو آقازاده را گرفت گفت جدت خوابیده است، امام حسین اعتنا نکرد رو به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته روی سینه پیغمبر نشست. ام سلمه منتظر است کی پیغمبر برمی خیزد. ناگهان صدای گریه رسول خدا را شنید. پیش خود گمان کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون حسین بی موقع آمده است ناراحت شده است، عذر خواست که یا رسول اللَّه من جلو او را گرفتم، اما نتوانستم او را باز دارم.

- فرمود: ام سلمه من گریه نمی کنم که چرا حسین آمد گریه ام برای این است که جبرئیل گزارشات او را برایم نقل کرد. کربلای حسینم را نشانم داد و از خاک قبرش برای من هدیه آورد. اینک در دست من است.

آن را نگهدار هر وقت دیدی خون شده، بدان حسین کشته شده است.[11] مسلمانان باید به حکم قرآن مجید به رسول خدا اقتدا نمایند عزای حسین را برپا کنند.

سجده بر تربت حسین (ع)

از جمله ایرادهای واهی که به شیعه می گیرند، سجده بر تربت حسین است. می گویند شرک و بت پرستی است. در باره اهل بیت غلوّ می کنند.

اوّلًا: ما خودمان شرمساریم که نتوانستیم آن طوری که سزاوار است بروز محبّت و علاقه دهیم.

ثانیاً: کار بر عکس است به جای این که ایرادهای زیادی که به خودتان است برطرف کنید، به کار صحیح دیگران ایراد می گیرید؟ شما روی قالی در مسجد و خانه سجده می کنید آیا یک روایت (هر چند ضعیف) داریم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر قالی سجده کرده باشد (اصلًا در آن زمان قالی معلوم نیست بوده) یا اذن داده باشد که روی فرش سجده کنند شما بدعت گذاشته اید نه ما که به روی خاک سجده می کنیم.

روایات سجده از صحاح ستّه

روایاتی که در صحاح ستّه در باب سجده نقل شده، مرحوم امینی در «سیرتنا وسنّتنا» در سه دسته جمع آوری فرموده است.

یک دسته: روایات، مضمونش این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اول بعثت تا آخر عمر در اوقاتی که هوا زیاد گرم نبود، روی ریگ وخاک سجده می کرد.

دسته دوم: گاهی که هوا گرم بود مسلمانان ریگ های کف مسجد را که داغ بود در دست می گرفتند قدری که از حرارت می افتاد بر آن سجده می کردند. گاهی نیز حصیری که از لیف خرما بود می انداختند قدری آب رویش می پاشیدند و بر آن سجده می کردند.

دسته سوم: روایت دیگری که باز سنی ها نقل کرده اند وقتی پیش آمد که محل سجده پیغمبر سخت داغ بود که پیشانی می سوخت رسول خدا دامنش را کشید روی سنگ و بر آن سجده کرد و این طور نتیجه گیری

می شود که مسلمانان روی خاک و سنگ سجده می کردند، مگر وقتی ضرورت اقتضا کند.

بنابر این، سجده بر فرش پشمی یا پنبه ای بدعت است نه روی خاک، چون اصل آن است که روی خاک سجده کنند.

چرا مهر کربلا درست می کنند؟

عمده ایرادی که دارند این است که چرا خاک کربلا را به صورت مهر درست می کنید؟ کسی که مقید به نمازهای پنجگانه است و مقید است حتماً محل سجده اش خاک نظیف باشد در خانه روی فرش است، در مسافرت است موقع نماز چه کند؟ باید چیزی که سجده بر آن درست است همراه داشته باشد چه بهتر از خاک نظیف و طاهر، به صورت مهر.

اما خصوص خاک کربلا که ایراد می گیرند هم اکنون گفتیم که روایت از خود عامه است. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به ام سلمه فرمود: «جبرئیل از خاک کربلا برای من هدیه آورد». آن را بوسید و فرمود: «بوی بهشت می دهد».

این قطعه اززمین به داعی خدا، محبّ خدا، عبدخالص خدا، حسین علیه السلام نسبت دارد و شرافتش را پیغمبر شناخت و عملًا و قولًا به ما رساند.

کربلا پاره ای از بهشت است

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای جابر زیارت کن قبر حسین را در کربلا، پس هر آینه کربلا پاره ای از بهشت است».[12]

خدا هم طول عمر به جابر داد و موفق گردید قبر حسین علیه السلام را زیارت نماید. (حدیث مشهور زیارت جابر در روز اربعین حسین را شنیده اید). اگر چشم بصیرتی باشد سزاوار است خاک کربلا را توتیای چشم کنند، خاکی که رسول خدا به آن تبرّک می جُست.

تربت حسین همراه جنازه

صاحب کتاب «مدارک الاحکام» می نویسد: در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانیه ای بوده بچه هایی که از زنا از او متولّد می شد در تنور می انداخت و می سوزانید. وقتی که مردم پس از غسل و کفن او را به خاک سپردند، زمین جنازه اش را بیرون انداخت. جای دیگر او را دفن کردند باز زمین او را نپذیرفت تا سه مرتبه، آن گاه مادرش به امام صادق علیه السلام متمسّک شد: ای پسر پیغمبر به فریادم برس!

امام فرمود کارش چه بود؟ عرض کرد زنا و سوزاندن بچه های حرام زاده، فرمود هیچ مخلوقی حق ندارد مخلوقی را بسوزاند، سوزاندنِ به آتش مخصوص خالق است.

عرض کرد حالا چه کنم؟ فرمود مقداری از تربت حسین علیه السلام با او در قبر بگذارید.

تربت حسین علیه السلام امان است همراهش کرد زمین او را پذیرفت.

در توقیع مبارک حضرت حجة بن الحسن (عجّل اللَّه تعالی فرجه) نیز اذن داده شده است، یکی از شیعیان به حضرت (در زمان غیبت صغری توسط نائب خاص حضرت) می نویسد آیا جایز است ما تربت حسین را با میت در قبر بگذاریم یا با تربت حسین روی کفن بنویسیم؟

حضرت در پاسخ مرقوم می فرمایند: هر دو جایز و کار پسندیده ای است البته باید رعایت احترام تربت بشود. مهر یا تربت مقابل یا زیر صورت میت باشد، بلکه به برکت خاک قبر حسین، قبر میت محل امن باشد از هر بلا و آفت و عذابی در امان گردد و اگر در خود خاک کربلا دفن شود چه بهتر.

جلسه دوازدهم

دوستی آل محمد (ص) ضروری اسلام است

گفتیم ولایت و دوستی اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از مسلّمات اسلام است، جمیع فرقه های اسلامی از صدر اول تاکنون همه اتفاق دارند که مودّت آل محمّد واجب و ضروری دین است. با این که دست های خیانت حکومت های اموی و عباسی در کار بود که نگذارند این ضروری دین به مردم برسد، لکن به کوری چشمشان همه قایلند جز عده انگشت شماری از نواصب و دشمنان اهل بیت که از یهود و نصارا بدتر و نجس هستند. خلاصه نص قرآن مجید و آیه مودّت [13] دوستی آنان را واجب فرموده است.

شافعی رئیس مذهب شافعیه می گوید:

ان کان حب آل محمّد رفضاً

فلیشهد الثقلان انی رافض

«اگر دوستی آل محمّد رفض و از دین بیرون رفتن باشد پس جن و انس گواهی دهند که من رافضی هستم»، دوستدار آل محمدم، نمی شود کسی مسلمان باشد واقرار به وجوب مودّت وولایت اهل بیت نداشته باشد.

عمر بن فارض مصری که از مشاهیر عرفای عرب است و سنی ها او را صاحب کرامت دانسته مقام شامخی برای او قائلند دیوان شعر مفصلی دارد در آخر قصیده تائیه اش دو سطر شعر دارد:

ذهب العمر ضیاعاً وانقضی

باطلا ان لم افز منک بشی ء

غیر ما اوتیت من عهدی الولا

عترة المبعوث من آل قصی

یعنی «عمرم به باطل گذشت حال که می خواهم بمیرم دستم خالی است یگانه تکیه و دلخوشی من ولایت عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است».

در صدر اسلام ابن عباس «حبر و ربانی» امت که جمیع فرقه های اسلامی او را قبول دارند آخر عمرش سنش از نود سال گذشته در حال نزع، سر بلند کرد و گفت «اللّهم انی اتَقَرَّبُ الَیک بِحُبِّ الشیخ علی بن ابی طالب علیه السلام»[14] پروردگارا! من به تو تقرّب می جویم به دوستی بزرگ مرد علی بن ابی طالب، یعنی آنچه موجب تقرّب حقیقی به تو می شود دوستی علی علیه السلام است.

شواهد این مطلب از قول عامه مفصل است و اصل مطلب از مسلّمات است. صاحب کتاب «ینابیع الموده»، که سنّی حنفی است این کتاب را در دوستی اهل بیت تصنیف کرده و کتاب «تذکرة الائمة» را در فضایل و معجزات دوازده امام از علی علیه السلام تا حجة بن الحسن (عج) نوشته است.

محمّد بن طلحه شافعی کتاب مستقل «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» در باره کمالات اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین ابن صباغ مالکی «کتاب فصول المهمة فی احوال الائمه» را، اینها نمونه کتاب هایی است که علمای معتبر عامه در این باره نوشته اند، بلکه برخی دیگر مانند «اخبار البیان فی مناقب صاحب الزمان» کتاب مستقلی در خصوص امام دوازدهم حجة بن الحسن (عج) نوشته اند.

پس نزاع شیعه و سنّی چیست؟

ممکن است پرسیده شود اگر دوستی اهل بیت ضروری دین و مورد اتفاق عموم است پس نزاع شیعه و سنی برای چیست؟ دشنام دادن ها و خونریزی ها چرا؟ حتی بعضی که قایل به امامت حجة بن الحسن (عج) هستند دیگر چرا سنی باشند؟

جواب: هیچ وقت در هیچ دوره ای شیعه با سنّی طرف نشده چون از طرف امامان به ما چنین اجازه ای داده نشده است حتی نماز جماعت را در مواردی که پیش می آید باید با آنان خواند و صحیح می باشد؛ جان و مال و ناموسشان نزد شیعه محفوظ و محترم است، اما متأسفانه آنان ما را بد می دانند، خون شیعه جعفری را برخی از آنان مباح می دانند اشتباه و نزاع از طرف آنان است، تاریخ را ورق بزنید سنّی کشی از طرف شیعه سابقه ندارد، بلکه شیعه کشی از طرف سنی ها بوده است.

شیعه کشی معاویه و پیروانش

نخستین کسی که شیعه کشی را بدعت گذاشت معاویة بن ابی سفیان- علیه اللعنة- بود، کسی که محمّد بن ابی بکر را به جرم دوست علی علیه السلام بودن، کشت، او را در پوست الاغ کرده آتش زد. لا اقل ملاحظه پدرش خلیفه اوّل که معاویه خیلی از او طرفداری می کرد، نکرد رعایت احترام خواهرش ام المؤمنین عایشه را که با معاویه در دشمنی با علی علیه السلام یکی بود، نکرد چون محمّد بن ابی بکر شیعه علی بود.

معاویه- علیه الهاویه- پس از مسلّط شدن بر بلاد اسلامی صفحات تاریخ را از جنایات خودش سیاه کرد. شیعه کشی او از حجر بن عدی ها و رشید هجری ها را کم و بیش شنیده اید.

پس از او در هر دوره ای چه شیعه هایی که مظلوم کشته شدند؛ شهید اول فقیه اهل بیت را در شام کشتند، علمای سنی فتوا به قتلش دادند چون عالمِ شیعه است؛ همچنین شهید ثانی و قاضی نوراللَّه شوشتری و دیگر از علمای بزرگ را به جرم شیعه بودن کشتند، خلاصه شیعه با آنان دعوایی نداشته است و ندارد، آنان بوده اند و هستند که متعرّض شیعه می شوند در حالی که ما آنان را مسلمان و طاهر می دانیم، در نکاح و ارث، شیعه و سنّی قایل نیستیم.

ریشه اختلاف

ثانیاً- اختلاف شیعه و سنّی از اینجا سرچشمه می گیرد که شیعه می گوید ای مسلمانان بیایید حقیقت را دریابید. شما می گویید ایمان به خدا و پیغمبر، دوستی آل محمّد اصل دین و ایمان به خداست که معنی آن را در دلبستگی و علاقمندی به خدا و آنچه مربوط به رب العالمین است ذکر کردیم این مطلب یعنی ایمان است، حقیقت پیدا می کند و آن در وقتی است که نفس و هوا کنار گذاشته شود میل و اراده های شخصی و فردی رها شود تابع و علاقمند به سفیر و نماینده او، محبوب خدا و واسطه فیض یعنی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گردد.

وقتی مؤمن می شوی (به قول خود سنّی ها) که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نزد تو از جانت عزیزتر باشد، اگر چنین شد خواهی نخواهی در مقام تبعیت و پیروی طوری می شوی که جان و مال و اولاد در برابر او چیزی نیست که بخواهی به خاطر آنان از پیروی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم باز مانی.

تو که می گویی «لا اله الّا اللَّه» ناچار باید هوای نفس وحبّ ذات (خود دوستی و خودخواهی) و شهوات را کنار بگذاری، اگر راستی خدا را دوست می داری باید تابع محمّد صلی الله علیه و آله و سلم شوی چنانچه نص قرآن مجید است.[15]

لازمه دوستی چیست؟

بنابر این تا اینجا این طور نتیجه گرفتیم که اگر دوستی حقیقی باشد حتماً تبعیت و پیروی از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است. اینک ببینیم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم چه فرموده است حدیث مشهور «ثقلین» را همه شما مکرر شنیده، به خوبی می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من در میان شما دو چیز سنگین و گرانبها می گذارم کتاب خدا (قرآن) و عترتم».[16] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی را برای شما معین کرد؟ وقتی دنبال احمد حنبل یا محمّد شافعی یا ابوحنیفه یا مالک، هستی و در پیروی کردن از آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم برکنار هستی چگونه ادعای دوستی می کنی؟ آیا این دوستی است که جعفر بن محمّد علیه السلام را رها کرده و دنباله رو ابوحنیفه باشی؟ به چه مدرک وبه کدام دلیل دنبال ابوحنیفه و غیره می روید؟

آیاجز تقلیدکورکورانه ازگذشتگان می کنید هزارسال دنبال شافعی رفته اند ما هم می رویم.

تبعیت از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در تبعیت از جعفر صادق علیه السلام است نه از ابوحنیفه و غیر او. در جهت تبعیت، عمر و ابوحنیفه و یک فرد عادی از مسلمانان فرق نمی کند خلیفه و رئیس باشد یا نباشد. چگونه ما پیش خود می توانیم کسی را بین خود و خدا حجّت قرار دهیم، کار شیعه روی میزان صحیح است نه تقلید و هوا.

شما می گویید خلفای عباسی این چهار نفر «ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل و شافعی» را معین کرده اند تا مسلمانان از یکی از این چهار فقیه تقلید نمایند حالا باید تا قیام قیامت هر مسلمانی که می آید در فقه پیرو آنان باشد؟

ولی ما می گوییم قرآن مجید می فرماید: «این راه من راست است پس آن را پیروی نمایید و راههای دیگر (منحرف را) پیروی ننمایید که از آن راه (راست) کنار بروید و به زحمت ها و ناراحتی ها بیفتید».[17] همه فرقه های اسلامی قبول دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مثل و مانند اهل بیت من مانند کشتی نوح است کسی که در آن داخل گردید رستگار شد و کسی که از آن کناره گرفت غرق و هلاک گردید».[18]

کشتی اهل بیت را رها کرده در زورق شکسته و قایق پوسیده این و آن رفته اید که با نخستین موج شما را به قعر دریا می برد. آن گاه به زبان می گویید ما دوست اهل بیت هستیم و پیرو محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم.

لازمه دوستی، دشمنی با دشمن است

اگر کسی پسری داشته باشد جلو چشمش ظالم قلدری او را تکه تکه کند آیا این شخص با او دلخوش می شود؟ تا آخر عمر می گوید این شخص قاتل پسرم هست. یا مثلًا قاتل پدر که در ضرب المثلی است می گویی «فلانی با ما پدرکشتگی دارد» کنایه از نهایت دشمنی است که به دوستی نخواهد گرایید.

شما آقایان سنّی ها معاویه (علیه الهاویه) را خال المؤمنین، یعنی دایی مؤمنین بیچاره به حساب می آورید و به او رضی اللَّه عنه می گویید، یعنی خدا از او خوشنود است همان کسی که سبط اکبر، فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حسن مجتبی را کشت و با زهر کذایی جگر او را پاره پاره کرد.

علی علیه السلام را دوست می دارید، معاویه را نیز می توانید دوست داشته باشید؟

می گویند معاویه مجتهد بود چرا نمی گویید معاویه ایمان نداشت، چون دوستی اهل بیت و عترت پیغمبر را نداشت که با حضرت علی علیه السلام جنگید، امام حسن مجتبی علیه السلام را کشت و هزاران شیعه علی را کشت و مالشان را غارت کرد و با جنایاتش صفحه تاریخ را سیاه و ننگین کرد.

آن گاه بعضی از متعصّبین سنی ها، به ما ایراد می کنند که چرا سب معاویه می کنید؟ چرا به او لعن می کنید و دشنام می دهید.

شجره ملعونه بنی امیه

ما در دوستی آل محمد راست می گوییم علی علیه السلام را راستی دوست می داریم شاهدش این است که دشمن سرسخت معاویه (علیه الهاویه) هستیم. ولی شما دروغ می گویید که علی را دوست می دارید چون دشمن او را هم دوست می دارید و او را می ستایید. لازمه دوستی در ولایت، دشمنی دشمن است.

اما ایرادی که به ما می گیرند چرا بعضی از صحابه را سَبّ (فحش) می کنند؟ چرا معاویه را لعن می کنند؟ پاسختان را بشنوید:

خدا آنان را لعن فرموده است در قرآن مجید می فرماید: «کسانی که خدا و پیغمبرش را اذیت می کنند خدا در دنیا و آخرت ایشان را لعن می کند و عذاب خوارکننده برای آنان آماده فرموده است».[19] کسی که فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بکشد آیا به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اذیت نکرده است؟ پیغمبر در لحظات واپسین عمرش حسین علیه السلام را می نگرد و گریه می کند و می فرماید: «مالی ویزید» مرا با یزید چکار؟ مگر من با یزید چه کرده ام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از معاویه و یزید ناراحت است لعنت خدا مطابق این آیه شریفه بر معاویه و نظایرش می باشد چرا ما به آنان لعن نکنیم؟

خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جاهای متعدد بنی امیه و خصوص معاویه را لعن فرمود[20] و سنّت پیغمبر را امت باید پیروی کنند.[21] از همه گذشته قرآن مجید آنان را درخت لعنت شده نامیده است.

شیعه و سنی روایت کرده اند «شجره ملعونه»[22] در قرآن دودمان خبیث بنی امیه است روایاتی را که در آیه شریفه نسبت به خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم ذکر شده چنین نقل کرده اند.

فرمود: «در خواب دیدم بوزینه هایی از منبر من بالا می روند و مسلمانان را به قهقرا، پشت به قبله می کشانند» و خودش هم تعبیر فرمود که این ها بنی امیه هستند و لعنت شده خدایند.

بنابر این وظیفه دوستی و ایمان ما این است که آنان را لعن کنیم.

«اللَّهُمَّ الْعَنْ بَنی امَیةَ قاطِبَةً»؛ (زیارت عاشورا).

دوستی با دشمنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با ایمان نمی سازد

باز در قرآن مجید می فرماید: «نمی یابی گروهی را که ایمان به خدا و روز جزا دارند دوستی بورزند با کسانی که با خدا و پیغمبرش سر جنگ دارند هر چند پدرانشان یا برادرانشان یا بستگانشان باشند».[23] به طور صریح بیان می فرماید: که دوستی با دشمن محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و ایمان نمی سازد.

یزید و معاویه و بنی امیه و. .. دشمن سرسخت محمّدند طبق مدرک قطعی این حرف را می زنیم هر چه را بتوانید منکر شوید آیا عاشورای حسین علیه السلام را هم می توانید منکر شوید؟ آتش زدن در خانه دختر پیغمبر را منکرشدید آیاآتش زدن خیام حرم حسین علیه السلام راهم می توانید منکر شوید؟

می گویند اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم همه خوب بودند خدا در قرآن می فرماید خوب نبودند برخلاف نص قرآن می گویند نه، همه خوب بودند. خدا می فرماید: «بعضی از اهل مدینه منافق بودند»[24] سوره منافقین و آیات متعدد راجع به منافقین و گنهکاران در باره چه کسانی بود؟

تقرّب به خدا در لعن به دشمنان اهل بیت (ع)

حرف شیعه این است که باید در دوستی آل رسول اللَّه با حقیقت بود، دوستی با آنان وقتی راست است که با دشمنان ایشان هم دشمن باشید آیا با کسانی که خون اهل بیت علیهم السلام را مباح شمردند، می شود دوستی کرد و ادعای ایمان هم نمود.

طبق مدارکی که در دست است به پیغمبران گذشته دستور داده شده بود که به قاتلین حسین علیه السلام خصوصاً و دشمنان اهل بیت عموماً لعن نمایند تا مرتبه ای از قرب را که به برکت لعن به آنان پیدا می شود دریابند.

اگر دشمنِ دوست را دشمن ندارند در دوستی ناقصند تا چه رسد دشمنش را دوست بگیرند، لذا انبیای سلف برای اینکه دوستیشان به انوار طیبه اهل بیت کامل گردد دشمنی و لعن و برائت نسبت به دشمنان اهل بیت نیز به ایشان وحی و سفارش می شد.

لعن کردن آدم و نوح به قاتلین حسین (ع)

وقتی آدم ابوالبشر خواست توبه اش پذیرفته شود به خمسه طیبه تمسّک جست [25] و هنگامی که جبرئیل برایش از مصیبت حسین علیه السلام خواند به دشمنانشان لعنت کرد.

وقتی نوح خواست سوار کشتی شود به اهل بیت و خمسه طیبه تمسک جست و به دشمنانشان لعنت کرد.

نسبت به ابراهیم و موسی و عیسی و همچنین سایر پیغمبران نیز کم و بیش روایاتی رسیده است و در هر حال تولّی و تبرّی با هم می باشد.

جلسه سیزدهم

اهمّیت مجالس عزاداری حسین (ع)

عزاداری در ایام عاشورا انجام وظیفه محبّت می باشد که بزرگترین واجب الهی است. جان و حقیقت ایمان همان ولایت و دوستی محمّد و آل او است، بنابر این مجلس گرفتن و دور هم نشستن، یاد حسین کردن، اقامه عزا نمودن، انجام آن وظیفه است، امید است دوستداران اهل بیت اهمّیت بیشتری به این کار بدهند. لازمه دوستی، اندوه در این ایام است که به سوگواری کردن، آن اندوه قلبی آشکار می شود.

ضمناً خیلی باید مواظب بود که نفس و هوا در کار نیاید که دیگر عزاداری و ادای حق ولایت نشده است، بلکه معامله ای با خود است مجلس تعزیه داری، به عنوان تقرّب به آل محمّد است، اما اگر خدای نکرده به غرض هوا و هوس شد مثلًا می خواهد مجلس به اسم خودش بر پا کند تا مشهور شود دیگر محبّت محرّکش در این کار نبوده است این جلوه خود است وگرنه اگر دوستی حسین علیه السلام محرّک باشد مجلس من و تو ندارد و اگر غیر این باشد که ارزشی نداشته، بلکه از گناهان کبیره و در صفحه سیئات ثبت می شود.

در این چند شب که مجلس ما به ذکر ابی عبداللَّه الحسین منوّر است راجع به ولایت که بزرگترین فریضه الهی و از ضروریات اسلام است صحبت می شود و گفتیم که شیعه و سنی روایات متواتری در این باره ذکر کرده اند.

در این بحث حدیث دیگری از صحیح ترمذی که از کتاب های مورد اعتماد عامّه است ذکر می نمایم. این روایت را دیگران نیز نقل کرده اند از آن جمله یعقوبی در تاریخ بغداد.

دوستی خدا و محمّد و عترت (ع)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «احِبُّوا اللَّهَ لِما یغْذُوکمْ بِهِ مِن نِعَمِهِ وَاحِبُّونی لِحُبِّ اللَّهِ عزّوجلّ وَاحِبُّوا اهلَ بَیتی لِحُبِّی»[26]؛ «خدا را دوست بدارید به واسطه آنچه به شما انعام می فرماید و مرا دوست بدارید به سبب دوستی خدا، و عترتم را دوست بدارید به سبب دوستی من».

هر مسلمانی که ایمان به خدا دارد واجب است عقلًا که خدا را دوست بدارد چون سر سفره خداست لباسش، فرشش، زمین زیر پا و آسمان بالای سرش همه از خدا و نعمت خداست.

گفتم به حسب فطرت، هر بشر عاقلی، منعم دوست است. اگر کسی به او انعامی کرد علاقمندش می گردد تو که قبول داری همه چیزت از خداست و لاغیر، پس باید تنها خدا را دوست بداری و آنچه مربوط به خداست.

وقتی یا رب یا اللَّه می گویی در دلت وجد پیدا شد خوشحال باشی با کمال شوق خدا را بخوانی، همان طوری که وقتی بچه بودی یاد پدر و مادر که می کردی خوشوقت و با آنان دلخوش بودی. حالا که بزرگ و عاقل شده ای می فهمی آنچه با آنان داشتی باید با خدای خودت بهتر و بالاتر از آن را داشته باشی قرآن می فرماید: «یاد کنید خدا را مانند یاد کردنتان پدرانتان را یا بیشتر»[27] پروردگارا! به یاد تو دلم زنده است [28] یاد تو که می کنم دلم زنده و خوش می شود.

باید خدا را دوست بدارید به واسطه آنچه به شما روزی می دهد، باران رحمت را چه کسی برای ما می فرستد؟ اگر مدتی نیاید خواهید دید چگونه ناله ها بلند می شود.

مروی است بعضی اوقات امیرالمؤمنین علیه السلام سرش را زیر باران برهنه می فرمود و دست به سرش می کشید آب باران را لمس می فرمود و حمد خدای را می کرد.

از هر طرف می نگری رحمت و نعمت خداست، اما نفس سرکش خودت را می نگری نفس کفران کننده، نعمت ناشناس که تنها ایمان به خودش دارد. می فرماید خدا را چون منعم شماست دوست بدارید و چون خدا محمّد را دوست می دارد شما هم باید او را دوست بدارید «وَاحِبُّونی لِحُبِّ اللَّهِ» اگر راستی خدا را دوست می دارید لازمه اش این است که محبوب او را هم دوست بدارید، معقول نیست کسی دیگری را دوست بدارد آن وقت محبوبش را دشمن بدارد.

عترت مرا هم به خاطر من باید دوست بدارید،[29] کسی که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را دوست بدارد، علی علیه السلام را که نفس محمّد است نمی شود دوست نداشته باشد، دختر محمّد و فرزندانش را باید دوست بدارد، پس لازمه دوستی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم دوستی عترت اوست.

اگر شما به یک نفر اظهار علاقه کنید آن وقت پسرش را زمین بزنید، ناراحت کنید، اظهار دشمنی با او کنید، هیچ عاقلی نمی تواند باور کند که شما در اظهار علاقه به پدرش راست می گویید، چون علاقه نشانه دارد.

دوستی علی (ع) محک ایمان

محبت اهل بیت اصل ایمان است. بنا به روایاتی که شیعه و سنّی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند، فرمود: «یا عَلی! حُبُّک ایمانٌ وَبُغْضُک نِفاقٌ وکفْرٌ»[30] ای علی! دوستی تو خودش ایمان است و دشمنی تو نفاق و کفر است.

و نیز فرمود: «یا عَلی! لَوْلا انْتَ لم یعْرَفِ الْمُؤمِنُونَ مِنْ بَعْدی »[31] اگر تو نبودی مؤمنین پس از من شناخته نمی شدند به تعبیر دیگر: تو محک برای شناخته شدن مؤمنین هستی. هر کس ادعای ایمان کرد امتحانش کنید آیا راست می گوید یا دروغ، به دوستی علی علیه السلام آزمایش می شود، اگر علی علیه السلام را دوست می دارد معلوم می شود راست می گوید، وگرنه دروغ می گوید.

روایت جالب دیگری که در «ینابیع المودة» از صحاح عامه نقل کرده است «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود اگر کسی عمر نوح کند و همه عمرش را به عبادت بگذراند و هم وزن کوه احد طلای سرخ در راه خدا انفاق کند و با دوستی علی علیه السلام نباشد بوی بهشت را نمی شنود».

از خارجی هزار به یک جو نمی خرند

گو کوه تا به کوه خلایق سپاه باش

چرا بدون محبت علی (ع) ایمان نیست؟

اینجا سؤالی پیش می آید سرّ این مطلب چیست؟ چرا اگر دوستی اهل بیت نباشد اصلًا ایمان نیست و عبادت ها صوری است؟ حقیقت مطلب آن است که پس از آنکه شنید محمّد صلی الله علیه و آله و سلم چقدر سفارش اهل بیت را کرده فهمید ایشان محبوب خدایند آن گاه آنان را دوست نداشت معلوم می شود اعتقادی و گروشی [گرایشی ] به خدا ندارد خودش را می پرستد نه خدا را، نماز می خواند روزه [می گیرد] و حج می رود، اما هوای خودش در کار است اگر خدا را دوست می دارد و مؤمن به خداست پس چرا با علی علیه السلام که دوست خداست، دشمنی می کند؟

عبادت با هوا بی ارزش است

اگر به حسب صورت، بزرگترین و سخت ترین عبادات باشد، ولی در حقیقت از روی حبّ نفس باشد به هیچ وجه ارزشی نخواهد داشت چون برای تواضع به پروردگارش این عبادت را انجام نداده است تا ارزشی داشته باشد.

کسی که به علی علیه السلام کبر می ورزد برای او خاضع نمی شود به خدا کبر ورزیده و این ضدایمان است هرچند به زبانش اقراربه «لا الهَ الَّا اللَّه» کند، هواپرستی با خداپرستی جمع نمی شود صورت، میزان نیست ممکن است روی هوای نفس صد هزار تومان هم انفاق کند، نمازها بخواند، روزه ها بگیرد، ولی مطابق روایات رسیده وقتی با دوستی اهل بیت یعنی ایمان همراه نباشد خدا او را به رو در آتش می افکند.

علمای سنّی کاملًا مقصّرند

کسی که با آل محمّد علیهم السلام طرف می شود و کبر در اطاعت می ورزد، می خواهد زیر بار حق نرود راستی سزاوار است که به رو در آتش بیفتد.

بسیاری از علمای عامه بوده اند و هستند و یقین دارند که حق با علی و آل علی است، مع الوصف حاضر نشده اند و نمی شوند زیر بار حق بروند و دست از تعصّب و تقلید پیشینیان خود بردارند. این است که کفر معنوی و حقیقی دارند، در این روش جز انانیت و خودخواهی چه دارند و خودپرستی و خوددوستی غیر از خداپرستی است.

ایمان که حب علی است یعنی نفس و هوا کنار رود خوددوستی رها شود خدا و آنچه مربوط به خداست بیاید.

پس خلاصه مطلب این شد که محال است کسی برای حق خاضع باشد و برای علی خاضع نباشد. به تعبیر دیگر اگر ایمان به حق آمد، ایمان به علی نیز هست و ایمان هم همان ولایت و دوستی حقیقی است. هر کس برای خدا کوچک شد، برای علی نیز اظهار کوچکی می کند برعکس هر متکبّر هوا پرستی که با خدا سرو کاری ندارد، با علی علیه السلام هم طرف است.

راه سوّم در پیش نیست

نکته اساسی این است که نمی شود شخص نه خداپرست باشد، نه هوا پرست. راه سوّمی در برابر نیست یعنی اگر خداپرست شد دیگر هوا پرست نیست، اگر هوا پرست شد دیگر خداپرست نیست.

به راستی آنچه در باره دوستی حقیقی یعنی ولایت فرموده اند، عین حق و حقیقت است نه اینکه مبالغه کرده باشند. اگر حب علی نباشد، تمام هوا و هوس و خیالات واهی است نه اینکه دیگر دل خالی باشد نه علی نه غیر علی، چنین نیست.

ایمانی که لازمه اش خشوع برای حق و شناختن خداست، آن را در شیعیان علی علیه السلام باید جست لذا از اوصافشان می فرماید: «آنان خاشع و خاضع و ذلیل برای حق بوده آرام و نرم می باشند».[32] قساوت و غلظت، تند و تیزی ضد ایمان است [33] با محبّت سازگار نیست، زیرا محبّت با خضوع و خشوع، افتادگی و فروتنی برای حق و محبوب همراه است.

اگر ایمان آمد دیگر «من» در کار نیست تا خضوع و خشوع که از لوازم ایمان است مال «من» باشد. خودش را به عجز و نیاز شناخته هر چه دارد مال خداست، مال محبوب است، لذا تسلیم حق است دیگر کبری در کار نیست.

کسی که علاقه مفرطی به دیگری پیدا می کند، ببینید چگونه در برابر

محبوبش هیچ چیز برای خودش نمی بیند و چگونه با تمام هستی برای او خاضع است.

ایمان در هنگام گناه

کسی که مؤمن به خداست، باید حالش به مراتب بالاتر از شخص عادی در برابر محبوبش باشد، همچنان که عاشق سعی می کند کاری که معشوق میل ندارد انجام ندهد و تمام همّتش این است که خشنودی او را به دست آورد. اگر راستی مؤمن هستی و عاشق خدا، در زیارت جامعه خطاب به آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می گویی: «بِابی انْتُمْ وَامّی وَنَفْسی وَمالی» پدر و مادر و جان و مالم فدای شما باد، آیا به زبان تنها است یا حقیقتی هم در کاراست؟ می خواهی بفهمی؟ حال خودت راهنگامی که گناه پیش می آید ملاحظه کن اگر ملاحظه خشنودی خدا و رسول کردی و از گناه دست کشیدی معلوم می شود راست می گویی دلت از ایمان خبردار شده است.

اگر چنین حالی نصیب شد، گفتیم کمالات محبوب در قلب منعکس می شود. اگر به حسین علیه السلام علاقه داشتی (البته علاقه حقیقی نه زبانی) و هوس زودگذر، یعنی نفس و هوا را کنار گذاشتی، خودخواهی و خوددوستی را رها کردی حب حسین در دلت جا گرفت، آنچه کمال حسینی است به مقدار ظرفیت دلت در تو هم پیدا می شود. بهتر آن است که از روایت مثالی بزنم.

ابراهیم خلیل (ع) نمونه دوست خدا

همه شنیده اید ابراهیم خلیل را امتحان کردند. پیرمرد نودساله در آخر عمر، جوان سیزده ساله اش اسماعیل زیبا و کامل که راستی در دل پدر جا دارد (البته علاقه خدایی پسر، نعمت خداست لذا او را دوست می دارد نه از جهت نفسانی) اگر راستی خدا را دوست می داری نه دیگری را پس پسرت را برای خدا قربانی کن.

ابراهیم هم راستی خوب از عهده امتحان بیرون آمد.

ایمان جوان چه بود؟ جوانی که در عنفوان شباب حاضر شود کشته شود لذا در روایت چنین رسیده که ملائکه در فضیلت پدر بر پسر، اینجا متحیر شدند. آیا کار پدر بزرگتر است که حاضر شده جوانش را قربانی کند یا کار پسر که برای امر خدا حاضر شده کشته گردد؟ خودش پیشنهاد می کند دست و پایم را ببند و. .. با کمال وجد و خوشحالی.

معنی ایمان اینجا به خوبی روشن می شود «من» و «خودی» در کار نیست. رب من، منعم من، ولی نعمت من خداست و لا غیر. هر چه رضای او باشد، در برابر امر و خواست او، خواست و اراده ای نیست.

شنیده اید پس از آن که کارد نبُرید، آن را به زمین زد و حیران بود تا ندای «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤیا. ..»[34] به او وحی گردید: از عهده آزمایش بیرون آمدی.

ابراهیم در این فکر رفت که ای کاش پسرم کشته شده بود و دلم به درد آمده بود تا بیشتربهره می بردم، بیشتربروز محبّت داده بودم. این مطلب رابه پروردگارش عرضه داشت.

جبرئیل نازل شد و گفت: ای ابراهیم آیا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را می شناسی؟

چون قبلًا مقام خاتم الأنبیا و ملکوت را نشان ابراهیم داده بودند، می دانست محمّد صلی الله علیه و آله و سلم اول شخص عالم وجود و محبوب خداست، ابراهیم هم که دوست خداست حبّ محبوب خدا، حب خداست، پس ابراهیم هم باید محمّد را دوست داشته باشد.

پاسخ داد: او را دوست می دارم. جبرئیل پرسید او را بیشتر دوست می داری یا خودت را؟ گفت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را.

در این گفتگو خوب دقّت کنید، تا خودخواهی از بین نرود، شخص اصلاح نمی شود. چقدر در دوستی راست و یکتا شده که «من» در کار نیست.

جبرئیل پرسید: فرزند محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نزد تو عزیزتر است یا اسماعیل؟

گفت: فرزند محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و راستی درست می گفت. چون به خدا کسی نمی تواند کلک بزند و ابراهیم هم پیغمبر و معصوم است.

جبرئیل گفت: بدان جماعتی از امت این پیغمبر جمع می شوند در زمینی به نام کربلا، آب را بر فرزندش می بندند آن گاه با لب تشنه او و فرزندانش را می کشند.

روضه ای که جبرئیل برای ابراهیم خواند، دلش را آتش زد به قسمی که سخت تر از کشته شدن پسرش دلش به درد آمد. اگر سر پسرش بریده شده بود این قدر ناراحت نمی شد و لذا «وَفَدَیناهُ بِذبْحٍ عَظیمٍ»[35] به جای اسماعیل کشته بزرگی به او عرضه داشته تا اجر داغ کشته شدن فرزند را هم ببرد.

مؤمن حقیقی هم همین طور است مثل ابراهیم که فرزند پیغمبر آخرالزمان را راستی از فرزند خودش بیشتر می خواست.

آثار شگفت دوستی

در عشق های مجازی دقت کنید عاشق چقدر برای معشوق ذلیل است، آرزو دارد محبوبش فرمانی به او بدهد حتی حاضر است جانش را بدهد که محبوبش به او نظری کند.

آی حسینی ها، آیا شما آرزو ندارید حسین علیه السلام نظر لطفی به شما بکند؟

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

نه به زبان تنها، بلکه با دل و جان «... سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکمْ. ..»[36] با هر کس با شما آشتی است، با او آشتی و با هر کس با شما سر جنگ دارد، در جنگم «سِلْمٌ لَکمْ» نسبت به شما تسلیم محض هستم، چون شما اولیای رحمان و محبوب خدایید، نمایندگان منعم من هستید، من در برابر شماکبری ندارم، خاضع وتسلیم برای شمایم.

محبتی که حالا هست شاید یک صدم دل را گرفته است کاری کنید حب دنیا و شهوات کم شود، بلکه بیرون رود و چیزی نماند جز حبّ حسین، یعنی تمام دل را ایمان فرا گیرد.

یارب دلم از غم حسین محزون کن

در سینه ما محبتش افزون کن

جز مهر حسین علیه السلام هر آنچه باشد به دلم

خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن

خیر بنده و آشنایی با حسین (ع)

مروی است که هرگاه خداوند، به عبدی اراده خیر کند، مهر حسین علیه السلام در دلش جای می دهد.

خدایا! دوستی دوستانت را در دل ما جا بده و دوستی دنیا را از دل ما بیرون ببر «اخْرِجْ حُبَّ الدُّنیا مِنْ قَلْبی »[37] پروردگارا دوستی خودت را روزی ما کن و دوستی کسانی که تو را دوست می دارند و دوستی هر کاری که ما را به تو نزدیک می سازد «اللَّهُمَّ. .. أسْئَلُک حُبَّک وَحُبَّ مَنْ یحِبُّک وَحُبَّ کلِّ عَمَلٍ یوصِلُنی الی قُرْبِک. ..»[38]

از اعمالی که خدا دوست می دارد در این شب چهارم محرّم، گریه بر حسین علیه السلام است. (غنیمت شمارید).

پی نوشت ها

[1] « ... وَإِنْ تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَاتُحْصُوهَآ ...» ( ابراهیم/ 34) ..

[2]« قُلْ إِنْ کَانَ ءَابَآؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَ ...» ( توبه/ 24) ..

[3] « ... وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...» ( بقره/ 165) ..

[4]  نحل/ 53 ..

[5] رَضیتُ بِاللَّهِ رَبّاً»،( مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه) ..

[6] « اللَّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ»،( مفاتیح الجنان، تعقیب نماز ظهر) ..

[7] « وَجَحَدُواْ بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ ...» ( نمل/ 14) ..

[8]« بَلِ ا لْإِنسنُ عَلَى‏ نَفْسِهِ‏ى بَصِیرَةٌ* وَلَوْ أَلْقَى‏ مَعَاذِیرَهُ»  ( قیامت/ 14- 15) ..

[9]  بحارالأنوار، ج 25، ص 363، ح 23 ..

[10] « وَالَّذى‏ نَفْسى‏ بِیَدِهِ لا یُؤمِننَّ عَبْدٌ حَتّى‏ اکُونَ احَبَّ الَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَأَبَوَیْهِ وَأَهْلِهِ وَوُلْدِهِ وَالنَّاسِ أجمعین»،( بحارالانوار، ج 68، ص 2) ..

[11]  سیرتُنا و سنّتنا، ص 49 ..

[12] « یا جابِر زُرْ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بِکَرْبلا فَانَّ کَرْبلا قَطْعَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ» ..

[13] « ... قُل لَّاأَسَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا ا لْمَوَدَّةَ فِى ا لْقُرْبَى‏ ...» ( شورى‏/ 23) ..

[14]  سفینة البحار، ج 2، ص 153، ماده عبس ..

[15] « قُلْ إِنْ کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ...»،  ( آل عمران/ 31) ..

[16] بحارالانوار، ج 37، ص 168، ح 43 ..

[17] « وَأَنَّ هذَا صِرَا طِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَاتَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ‏ى ...» ( انعام/ 153) ..

[18] مَثَلُ اهْلِ بَیْتى‏ کَمَثَلِ سَفینةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجى‏ وَمَنْ تَخَلَّف عَنْها غَرَقَ  ( هلک)»،( بحارالأنوار، ج 23، ص 124، ح 50) ..

[19] « إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْیَا وَالْأَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا»،  ( احزاب/ 57) ..

[20] « ... اللَّعِینُ بنُ‏اللَّعِینِ عَلى لِسانِکَ وَلِسان نَبیّکَ صلى الله علیه و آله و سلم ...»،( زیارت‏عاشورا) ..

[21]« لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ...» ( احزاب/ 21) ..

[22] « ... وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا ا لَّتِى أَرَیْنکَ إِلَّا فِتْنَةً لّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ ا لْمَلْعُونَةَ فِى‏ا لْقُرْءَانِ وَنُخَوّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْینًا کَبِیراً» ( اسراء/ 60) ..

[23] « لَّاتَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَا لْیَوْمِ ا لْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْکانُوا ابائَهُمْ اوْ أَبْنائَهُمْ اوْ عَشیرَتَهُم ...» ( مجادله/ 22) ..

[24] « ... وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُواْ عَلَى النّفَاقِ ...» ( توبه/ 101) ..

[25] « فَتَلَقَّى‏ ءَادَمُ مِن رَّبّهِ کَلِمتٍ ...»  ( بقره/ 37) ..

[26]  بحارالانوار، ج 27، ص 76، ح 5 ..

[27] « ... فَاذْکُرُواْ اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ ءَابَآءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا ...» ( بقره/ 200) ..

[28] سَیِّدى‏ بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبى‏»،( دعاى ابى‏حمزه ثمالى) ..

[29] « ... وَأَحبّوا أَهلَ بَیتى‏ لِحُبِّى»،( بحارالانوار، ج 70، ص 14، ح 1) ..

[30] بحارالأنوار، ج 39، ص 42، ح 13 ..

[31] همان، ج 37، ص 273، ح 41 ..

[32] « اذلَّاءُ خاشِعُونَ خاضِعُونَ هَیِّنُونَ لَیِّنُونَ» ..

[33] براى زیادتى اطلاع از ایمان و لوازم آن و چیزهایى که ضد ایمان است، به‏بخش نخستین کتاب قلب سلیم مراجعه شود ..

[34]  صافّات/ 105 ..

[35]  صافّات/ 107 ..

[36]  دعاى ابى‏حمزه ثمالى ..

[37]  دعاى ابى‏حمزه ثمالى ..

[38] مناجات المحبّین از مناجات خمسة عشر زین العابدین علیه السلام ..

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان