توحید گرایی؛ ره آورد دینی امام شناسی در عصر ظهور

عدالت گستری، برپایی عدالت و قِسط در همه ابعاد آن، شورانگیزترین تعبیر برای آدمی بوده و هست

توحید گرایی؛ ره آورد دینی امام شناسی در عصر ظهور

1-مقدمه

عدالت گستری، برپایی عدالت و قِسط در همه ابعاد آن، شورانگیزترین تعبیر برای آدمی بوده و هست. خداوند، خود را «قائم به قسط» خوانده و فرموده: «شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لا إلهَ إِلاّ هُوَ وَالمَلائِکَهُ وَاُولوا العِلْمِ قائِماً بِالقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ العَزیزُ الحَکِیمُ؛ خداوند که در کارهایش عدالت را برپا داشته، گواهی داده است که معبودی شایسته پرستش جز او نیست و فرشتگان و دانشمندان نیز بر آن گواهی داده اند. (آری)؛ معبودی شایسته پرستش جز او که شکست ناپذیر و حکیم است، نیست». در پی آن، مؤمنان را نیز به برپایی عدالت و قسط فراخوانده و فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالقِسْطِ شُهداءَ للهِ… فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا… فَإِنَّ اللهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! برپادارندگان عدالت باشید (و در پاسداری آن، سخت بکوشید) و برای خدا گواهی اید…؛ پس، از هوای خویش پیروی نکنید که مبادا از حق منحرف شوید… که همانا خداوند، به آنچه می کنید، آگاه است». و بالاخره خداوند انبیا را برای برپایی مردم بر امر عدالت فرستاده و آن را یکی از اهداف رسالت قرار داده و فرموده: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبِیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ؛ همانا ما پیامبران خود را با معجزات فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم همواره به عدل و داد برپا باشند». از امام کاظم (علیه السلام) درباره تأویل این آیه که می فرماید: «إعلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحیی الأَرضَ بَعدَ مَوتِها؛ بدانید که همانا خداوند زمین را پس از موتش، زنده می کند» چنین نقل شده است: «یبعثُ اللهُ عزّ وجلّ رجالا فَیَحیُونَ العَدْلَ، فَتُحیی الأرضُ لاحیاءِ العدل؛ خداوند بلند مرتبه، مردانی را بر می انگیزد تا عدل را احیا کنند؛ چون زمین با احیای عدل، زنده می شود». از امام باقر (علیه السلام) همین مضمون درباره احیای زمین با اجرای عدالت توسط امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده است. عدالت گستری مهدوی به عنوان ارزشمندترین ره آورد عصر ظهور، است. به نظر ما یکی از راه های درک این تعبیر و شناخت ابعاد و عمق آن، بررسی همه جانبه از تعبیر «ظلم بشری» پیش از ظهور است. چون تعابیر «عدالت» و «قسط» با «ظلم» و «جور» کنار یکدیگر به صورت جایگزین آمده اند، روایات متعدد فریقین از پر شدن زمین از ستم و جور پیش از ظهور همانند پر شدن آن از عدالت و قسط پس از ظهور خبر می دهد. ظاهراً فراگیر شدن ستم پیش از ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از عنوان های مشهوری است که کمتر حدیث مربوط به امام مهدی (علیه السلام) درباره آن سخن نگفته است. مقوله «ظلم» در مصادر فریقین به سه نوع تقسیم شده است؛ ظلم نابخشودنی، ظلم غیر واگذاشتنی و ظلم بخشودنی. ظلم به خدا شرک به او و نابخشودنی است و ظلم به دیگران، پایمال کردن حقوق آنان است و ظلم به خویش، ارتکاب گناه و آلوده ساختن صحنه جان و پذیرش کیفر او (در صورت عدم بخشش حق تعالی) است. چون در ماهیت این سه نوع ظلم درنگ کنیم ریشه ی همه ی آن ها را در شرک خفی و جلی انسان با غفلت او از یکتاپرستی می یابیم. شرک ذاتی بر اثر تحریف ها، کتمان ها و جهالت ها به وقوع پیوسته، منشأ ظلم به خویش و به دیگران نیز پیروی از نفس و شیطان و در واقع شرک در اطاعت است. آری همانگونه که گفته شد، ظلم پیش از ظهور، در شرک خفی و جلی آدمیان به صورت آگاهانه و نا آگاهانه ریشه دارد، پس عدالت بعد از ظهور، نقطه مقابل شرک، در توحید شناسی و توحید گرایی ریشه خواهد داشت. در این مقاله در صدد بررسی راه رسیدن به معرفت توحیدی در عصر ظهور هستیم که بر اساس روایات راه رسیدن به معرفت توحیدی از رهگذر معرفت به امام است که در ادامه به طور مفصل به بررسی آیات و روایات در این زمینه می پردازیم.

2-سیمای عصر ظهور در قرآن کریم

بر اساس آیات قرآن آینده ی بشریت دین داری خواهد بود و زمین از آن بندگان صالح خداست و آیات قرآن بر این موضوع تصریح دارند: «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُون؛ و حقّا که ما در هر کتاب آسمانی پس از لوح محفوظ و در زبور (داود) پس از ذکر (تورات موسی) و در قرآن پس از آن کتاب ها، نوشتیم و مقرّر کردیم که همانا (ملکیت و حاکمیت و استفاده تام از برکات) این زمین را بندگان صالح و شایسته من به ارث خواهند برد (از دست غاصبان و ائمّه جور به امامان عدل و خلفای آن ها منتقل خواهد شد).» بر اساس این آیه و آیات شبیه به آن، آینده ی بشریت نویدبخش بوده و حاکمیت زمین از آن صالحان است. چه این که بنا بر اطلاق تعابیر آیه، وعده ی نویدبخش شامل هر دو جهان دنیا و آخرت می گردد و مؤمنان صالح، وارث زمین در عصر ظهور و وارث بهشت در عالم آخرت خواهند شد. مرحوم طبرسی در روایتی از امام باقر (علیه السلام) حدیثی را نقل می کند که در آن امام، بندگان صالح را اصحاب مهدی (عج) دانسته اند. آیه ی دیگری که از آن دین داری در عصر ظهور را می توان فهمید آیه ی استخلاف قوم موعود است. از این آیه که به استخلاف قوم موعود یاد می شود و درباره ی امام مهدی (علیه السلام) و عصر ظهور است، استفاده می شود که دغدغه ی قوم موعود پیش از هر چیز دیگر «دین ورزی» است. اگر خداوند آنان را در زمین به خلافت می رساند برای آن است که دینشان را تثبیت کند؛ تثبیت و تحکیم دین در متن جامعه به شناخت درست و واقع بینانه آموزه های آن بدون خطا و اجرای آگاهانه ی آن بدون اشتباه است. در فرازی از آیه می فرماید: «دِینهَمُ الَّذِی ارْتَضی لهَمْ » دینی که مورد رضا و پسند خدا برای آنان بوده، سیطره می یابد و همگان بر احکام دینِ موردپسند خداوند گردن می نهند. این دین موردپسند در آیه ی 3 سوره مائده تبیین شده است. آنجا که می فرماید: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتمْمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْاسْلَامَ دِینًا؛ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی (استوار و پایدار) پذیرفتم » دین مورد رضای حق تعالی با ولایت اهل بیت (علیه السلام) پیوند خورده است. چون بر اساس تفسیر آیه و روایات معصومان (علیه السلام) اکمال دین و اتمام آن و سپس تجلی آن در دین اسلام با اعلان ولایت در غدیر خم بوده و به وسیله ی ولایت امام علی (علیه السلام) اسلام مورد رضای خداوند به وجود آمده و در متن آن جای گرفت. از این نکته می توان نتیجه گرفت که تحقق دین اسلام و غلبه ی آن بر تمام ادیان در عصر ظهور، تحقق و غلبه ی اسلام ولایی است. حاصل آنکه خداوند وعده داده مؤمنان موحد ناب و خالص را از عیب کفر و نفاق، جامعه ای شایسته بر پا می کنند، آنان وارث همه ی زمین می شوند و جز آموزه های دین حق بر زندگی آنان حاکم نگردد. دین حق در تمام جغرافیای زمین و در سطح جهانی تثبیت می شود و غالب می آید و آحاد مردم بر آن گردن می نهند؛ به گونه ای که شأن دین و دین ورزی در تمام جوامع بشری والا گردد. همان طور که در آیه ی اظهار دین هم خداوند به این نکته اشاره می کند که دین حق بر دیگر مذاهب غالب آید و این امر مبتنی بر سنت حق تعالی و فضل اوست که بر پاک سازی و سالم سازی زمین و در پی آن به بقای دین ورزی و ابقای توحید گرایی تعلق گرفته است. پرسش این جاست که چه راه هایی برای تحقق معرفت به خدا و اجرای احکام الهی برای دین داری و توحید گرایی و در نتیجه دوری از شرک در آن عصر تحقق می یابد؟ یکی از این راه ها که در احادیث به آن تأکید شده معرفت به امام زمان است، نمود این حقیقت در عصر غیبت کمرنگ است. اکنون باید دید چگونه در عصر ظهور پررنگ می شود و عینیت می یابد. یعنی چگونه در آن عصر با وجود امام زمان، معرفت توحیدی افزایش یافته و با حضور مستقیم معصوم، دین تحقق خواهد یافت؛ مانند حضور امام خمینی (ره) در زمان انقلاب که بسیاری از افراد به خاطر شخصیت ایشان به معرفت رسیدند و حاضر به فدا کردن جان خویش برای اسلام ناب شدند.

معرفت به امام به دلیل احادیث متعددی که شیعه و سنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند؛ لازم شمرده شده است؛ از جمله این حدیث است که می فرماید: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» اگر مجموعه نقل های حدیث «من مات…» در منابع روایی شیعه و اهل سنت را در نظر بگیریم، با وجود ادعای تواتر، اجماع و قبول همگان درباره ی این حدیث و فراوانی نقل و استناد آن به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در کلام پیشوایان معصوم (علیه السلام) همراه با تأکید فراوان، نباید در صدور چنین مضمونی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تردیدی باقی باشد. افزون بر این که محتوای حدیث «من مات» با دیگر عقاید مستند و مستدل پیروان مکتب اهل بیت (علیه السلام) در مباحث امامت سازگاری دارد. به علاوه تعدادی از نقل های آن، از نظر سند و مصدر صحیح و معتبر است. بدین جهت مورد توافق علمای فریقین واقع شده و دیده یا شنیده نشده است که کسی در صحت آن تردید کرده باشد و در مجموع با توجه به کثرت نقل و اهتمام بسیار راویان و اندیشه وران به موضوع بحث و نیز تأیید شدن سلسله ی اسناد حدیث و نیز ادعای اجماع برخی از صاحب نظران، صحت صدور این حدیث مبرهن و روشن می گردد البته برخی از این روایات که از نظر سندی دچار ضعف هستند و دلیل عمده ضعف وجود راویان ضعیف و مجهول در سند است ولی این روایات با مؤید محتوایی و مصادر معتبر و معتمد ضعفشان جبران می شود. در احادیث «من مات» اشاره دارد کسی که بدون معرفت به امام زمان از دنیا برود به مرگ جاهلی مرده است؛ مرگ جاهلی یعنی مردنِ بدون شناخت خدا و رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) و کسی که به معرفت امام زمان خود نایل نشده، در واقع از گمراهیِ زمان جاهلیت که خدا و پیغمبر را نمی شناختند، خارج نشده است. بنابراین، معرفت خدا و رسول، اگر به معرفتِ امام زمان علیه السلام منتهی نشود، به حال انسان فایده ای نخواهد داشت و او را دیندار نمی کند. و از دیگر احادیث که به لزوم معرفت به امام اشاره دارند احادیثی هستند که معرفت به امام را منجر به معرفت خدا می داند. مانند « من عرفهم فقد عرف الله» یا در زیارت جامعه آمده است که «السلام علی محال معرفه الله» یا «من ارادالله بدأ بکم» پس می توان از این دو دسته از احادیث نتیجه گرفت که معرفت به امام زمان منجر به معرفت خدا می شود.

اما در مورد تحلیل پیوند معرفت امام با توحید و میزان تأثیر ولایت در توحید، دیدگاه هایی وجود دارد. دیدگاه های موجود نسبت به این مسئله را می توان در دو گروه طبقه بندی کرد. دیدگاه حداقلی یعنی؛ دیدگاه هایی که به طریقیت معرفت امام در توحید اعتقاد دارند و دیدگاه حداکثری یعنی؛ دیدگاه هایی که موضوعیت معرفت به امام را بیان کرده اند؛ یعنی برخی معرفت به امام را صرفاً مسیری که به شناخت پروردگار منتهی می شود، می دانند. در مقابل برخی دیگر شناخت امام را فی نفسه مطلوب می دانند.

3-طریقیت معرفت به امام در معرفت توحیدی

در این دیدگاه شناخت سیره گفتاری امام مسیر رسیدن به خداست. در عصر ظهور این طریقیت هموار شده و جامعه بشری از لسان مبارک امام به توحید ناب نایل می آیند. بررسی روایات مربوط به سیره و روش امام مهدی(عج) حاکی از هماهنگی سنت آن حضرت با سنت سایر اهل بیت است. خداوند متعال به پیامبر( ص ) می فرماید: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَن؛ (مردم را) به سوی راه پروردگارت با منطقی حکیمانه و ادلّه قانع کننده و با پندی نیک و بیداری بخش و عبرت آموز دعوت کن و با آنان (مخالفان) به نیکوترین وجه محاجّه و مجادله نما». و از صفات رسول این بود که با حکمت و موعظه به دین اسلام دعوت می کرد و همین عامل ورود فوجی از کافرین و مذاهب دیگر به دین اسلام شد. و در زیارت حضرت صاحب الزمان هم آمده است: «الصادع بالحکمة والموعظة الحسنة؛ خلق را به صدای رسا بعلم و حکمت الهی دعوت کند و بموعظه نیکو و سخن صدق پند دهد». و او از روش جدش پیروی خواهد کرد. از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «سنته سنتی یقیم الناس علی ملتی و شریعتی و یدعوهم الی کتاب ربی عزوجل؛ سیرت و سنت او، سیرت و سنت من است مردم را بر دین و آیین من به پا خواهد داشت و آنان را به کتاب پروردگارم دعوت میکند». و از سیره ی امیر المومنان هم پیروی خواهد کرد. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «ان قائمنا اهل البیت اذا قام لبس ثیاب علی(علیه السلام) و سار بسیرة علی(علیه السلام)؛ همانا قائم ما اهل بیت، هنگامی قیام کند، [همچون] لباس علی(علیه السلام) میپوشد و به سیرة علی(علیه السلام) عمل میکند». البته این روایات متعدد است. با توجه به سیره این بزرگواران و تاریخ زندگی ایشان، روشن میشود که اگر بخواهیم سیره امام را در معرفی توحید به جهان بفهمیم باید به سیره پیشوایان معصوم مراجعه کنیم زیرا سیره ی ایشان سیره ی حضرت مهدی (عج) خواهد بود. بر طبق دیدگاه طریقیت، «مقام ذات خدا، یعنی هویت مطلق، خارج از قلمرو عقل حکیمان و بیرون از منطقه قلب عارفان است. کنه صفات ذاتی که عین ذات است محکوم به حکم ذات می باشد، یعنی احاطه برهان یا عرفان بر آن ممتنع است. صفات فعلی خدا مانند خالقیت، رازقیّت و. .. اگرچه ظهور همان ذات است و در مدار اتّحاد ظهور و ظاهر، با ذاتْ متّحد است، لیکن چون خارج از مقام ذات است، قابل درک با برهان عقلی و عرفان شهودی است. آن مقدار از معرفت که مقدور ممکنات و قابل پیمودن برای آنان است، مراتب فراوانی دارد و همانند کوهی رفیع و بلند مرتبه است که ائمه (علیهم السلام) در اوج قله آن و شاگردانشان در دامنه های این کوه بلند قرار گرفته اند؛ هر کسی به میزان توان و بهره مندی خود از مکتب آنان، مسافتی را به سوی این قلّه طی می کند و در عین حال، فاصله او تا اوج قلّه به اندازه فاصله غیر معصوم با معصوم است». پس عالی ترین درجه ممکن از شناخت خدا، در اهل بیت (علیهم السلام) متجلی شده است؛ بنابراین تبیین زوایای توحید و تشریح مرز جدایی آن از شرک در میدان علم و گستره عمل، از اصلی ترین وظیفه مروّجان توحید و پیروان این گرایش است؛ لیکن انجام این کار به شکلی شایسته تنها از عهده کسانی برمی آید که با تلاشی صادقانه برای رسیدن به اخلاص در توحید، مقام مخلِصان (به کسر) را پشت سر گذاشته و به مدد یگانه هستی بخش به مقام مخلَصان (به فتح) رسیده باشند. چون در آن صورت در حقیقت، خود ذات اقدس الهی است که از زبان مخلَصان (به فتح) از یگانگی خود سخن می گوید، وگرنه توحید دیگران به نوعی با شرک مشوب است. لذا اهل بیت بهترین مربیان بشر در خداشناسی هستند و اگر کسی واقعاً بخواهد خدا را بشناسد تا او را بندگی کند باید سیره ی گفتاری امام را بشناسد چون آنان بدون واسطه تحت تربیت الهی قرار گرفته اند. اهل بیت (علیهم السلام) معرفت به خدا را برای انسان ها تبیین کرده و زمینه کسب معرفت را برای آن ها فراهم می کنند. روایت «بنا عرف الله» صرف نظر از این که می تواند مفید این معنا باشد که آنان تنها کسانی اند که خدا را تا آنجا که برای بشر امکان دارد، شناخته اند و شناخت تا حدی به اندازه ی شناخت آنان نیست، می تواند گویای دو معنای دیگر نیز باشد. اول اینکه ما خدا را به مردم معرفی کردیم؛ و دوم اینکه به واسطه ی جلالت و علم و فضل ما، مردم قدر و عظمت خدا را شناختند». همچنین بر اساس روایاتی که به خلقت نوری اهل بیت (علیهم السلام) اشاره دارند، تعلیم معرفت خدا، به ایشان واگذار شده است؛ زیرا خداوند نور وجود پیامبر اسلام و ائمه طاهرین (صلوات الله علیهم) را قبل از هر چیز خلق کرد و آنان پیوسته خدا را تسبیح و تقدیس و تهلیل می کردند. سپس ملائکه را آفرید و تعلیم معرفت و عبادت و توحید پروردگار به ملائکه را به آن ها واگذار کرد. بدین روی اهل بیت (علیهم السلام) اولین کسانی بودند که در دار امکان، خدا را شناختند و عبادت کردند و خداوند نیز هر کس را که بخواهد هدایت کند با نور هدایت ایشان به توحید و عبادت خود هدایت می کند. از تلاش های ائمه ی معصومین (علیهم السلام) در معرفت توحیدی مردم، بیانات معصومین (علیهم السلام) در اهمیت معرفه الله و تشویق شیعیان به پیشرفت در درجات توحیدی است.

نهج البلاغه مولی علی (علیه السلام) کانون این معارف توحیدی است. ده ها و صدها خطبه، نامه و سخن قصار از ایشان هست که بهترین راه های خداشناسی را به ما آموخته اند. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «معرفة الله سبحانه، اعلی المعارف؛ شناختن خدای پاک و منزه، والاترین معرفت هاست». ایشان در تعبیر دیگر می فرمایند: «العلم بالله، افضل العلمین: خداشناسی با فضیلت ترین علم است». همچنین در تعبیری دیگر می فرمایند: «اول الدین معرفته؛ سرلوحه دین [از نظر اهمیت] شناختن خداست.» آدمی نیز با وجدان احساس می کند که شناخت خدا در درجه نخست اهمیت قرار دارد. حتی حضرت در جریان جنگ جمل و پرسش سائل از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هنگام سوار شدن بر مرکب از مسئله توحید از تبیین آن دریغ نداشتند: شریح بن هانی گوید: در جنگ جمل، مردی اعرابی از امیر مؤمنان علیه السلام پرسید: «آیا خداوند واحد است؟» اصحاب بر او تاختند و گفتند: «اکنون چه جای این پرسش است که علی در حال جنگ است؟»حضرت امیر علیه السلام فرمود: «بگذارید بپرسد که جنگ ما نیز بر سر همین است.»امامان معصوم (علیهم السلام) از آن رو که مسئولیت هدایت جامعه پس از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) به عهده ایشان است و تبیین معارف اصیل و ناب اسلامی را آنان به عهده دارند و ایشان اند که باید عقیده و فکر مردم را از انحرافات باز دارند، آن بزرگواران هر یک طبق شرایط ویژه حاکم بر دوران امامت خویش، این امر مهم را به بهترین شیوه به انجام رسانیدند و از هیچ تلاشی برای معرفی توحید واقعی دریغ نداشتند، این تلاش را می توان از گزارش های متعدد مبارزات آن بزرگواران با مجسمه و مشبهه، زنادقه، جریان غلو و تفویض که اساس توحید را هدف گرفته بودند، به خوبی استفاده کرد. آنان، سکوت در مقابل این گروهِ گمراه و گمراه کننده را جایز نمی دانستند و به صورتی قاطع و صریح به مبارزه با آنان پرداختند. یکی از مواردی که در متون روایی ما مطرح شده، مسئله جبر و تفویض و بطلان این دو نظریه افراطی و تفریطی کلامی است. از جمله دیگر فعالیت های علمی امامان معصوم (علیهم السلام)، در معرفی توحید حقیقی، گفت وگوهای جدی و پیگیرانه و شرکت در مناظره و پاسخ گویی به شبهاتی بود که در زمینه مسائل عقیدتی آن دوران میان مسلمانان و برخی از فرقه ها و دیگر مذاهب رواج داشت. این افراد گاهی برای دریافت پاسخ و گاهی برای مبارزه با عقاید امامیه به مناظره می پرداختند. هدف ائمّه هدی (علیهم السلام) در برخورد با مناظره کنندگان، بیان و آموزش حقیقت دین، پاک سازی عقاید اسلامی از انحراف و آموزش این ها به شاگردان خویش بود. امام صادق (علیه السلام) هر یک از شاگردان خود را در علوم خاصی متخصص کرده بودند و به گزارش هشام بن سالم، هنگام مراجعه مردی از شام برای مناظره با امام، فرمودند: می خواهی در چه علمی (موضوعی) مناظره کنی؟ سپس امام در همان علم، او را برای مناظره به شاگردان خود معرفی می کردند. امام صادق (علیه السلام) مناظراتی طولانی و گفت وگوهای بسیاری با ابن ابی العوجاء، ابوشاکر دیصانی، زندیق مصری و برخی دیگر از سران زنادقه داشت و به عقاید انحرافی آن ها خصوصاً در باب توحید پاسخ می داد. همچنین است مناظرات امام هشتم (علیه السلام) در مجالس مأمون ملعون. در میان اهل بیت عصمت و طهارت امام رضا (علیه السلام) به طور رسمی در مجالس مناظره شرکت نمودند. مأمون، تلاش داشت که در مناظرات شکست و خطای حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را آشکار کند. از این رو مأمون مناظرات بسیاری را با مدعیان اندیشه و ارباب ملل و نحل ترتیب داد. به غیر از جلسات مناظرات اهل علم و تحقیق هرگاه که می توانستند خویش را به ائمه طاهرین می رساندند و به بحث و پرسش می پرداختند. نکته بسیار مهم این است که کسانی که در نهایت مخالفت با اسلام و دین بودند به احتجاج با امام پرداختند. لذا نهایت شبهاتی که می توانست مطرح شود در حضور امام مطرح شده است و حضرات معصومین علیهم السلام به خوبی این شبهات را پاسخ گفته اند. ائمه معصوم (علیهم السلام) در کنار تبیینات توحیدی خود، در راستای تربیت توحیدی پیروانشان، آن ها را از ورود به برخی مسائل مانند تفکر فی ذات الله و تفکر در برخی از صفات الهی و...منع می کردند.

نهی از اندیشیدن در ذات خدا:

رسولُ اللّه (صلی الله علیه و آله) در این باره می فرمایند: «تَفَکروا فی کلِّ شَیءٍ، وَ لا تَفَکروا فی ذاتِ اللّه؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: درباره هر چیزی بیندیشید، اما در ذات خدا نیندیشید»؛ و باز از ایشان نقل شده: «خَرَجَ رسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله) ذاتَ یومٍ عَلی قَومٍ یتَفَکـرونَ، فقالَ: مالَکم تَتَکلَّمونَ؟ فقالوا: نَتَفَکرُ فی خَلقِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ، فقالَ: و کذلک فَافْعَلوا، تَفَکروا فی خَلقِهِ و لا تَتَفَکروا فیهِ؛ روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد عدّه ای که مشغول بحث و گفتگو بودند، آمد و فرمود: درباره چه بحث و گفتگو می کنید؟ عرض کردند: درباره آفرینش خداوند عزّ و جلّ می اندیشیم. حضرت فرمود: همین کار را بکنید؛ درباره آفریدگان او بیندیشید، اما درباره خودش (ذات خدا) اندیشه نکنید». و الإمامُ علی (علیه السلام) می فرمایند: «مَن تَفَکرَ فی ذاتِ اللّه ألحَدَ؛ امام علی علیه السلام: هر که در ذات خدا بیندیشد، ملحد شود». و امام صادق علیه السلام می فرمایند: «از اندیشیدن درباره [ذات] خدا بپرهیزید؛ زیرا اندیشه کردن در خدا جز بر حیرت و گمراهی نمی افزاید. همانا خداوند عزّ و جلّ را نه دیدگان در می یابند و نه به اندازه داشتن وصف می شود». استفاده از دعا و ذکر یکی دیگر از ابزارها و شیوه های کار ائمّه اطهار (علیهم السلام) در معرفت توحیدی مردم بود. آنان از ذکر و دعا بیشتر برای تربیت معنوی، دینی و اعتقادی مردم بهره برده اند. در این روش، به ویژه امام سجّاد علیه السلام، با سنجش شرایط زمانی و سیاسی مدینه به وسیله دعا به پرورش فکری شیعیان پرداخته و صحیفه سجّادیه را، که نمایانگر سیره تربیت دینی و حتی سیاسی و اعتقادی ایشان در پرداختن به مباحث شناخت ذات و صفات خداوند، مقام و منزلت پیامبر و امامان شیعه علیهم السلام است بر جای گذاشته اند. امام سجاد (علیه السلام) در سراسر صحیفه سجادیه، هدف نهایی تربیت را خدای متعال، معرفی و در تمام دعاها، مخاطب را با زبان دعا و مناجات به آن حقیقت یکتا راهنمایی می کند. شناخت هر چه بیش تر خدا، نقش مهمی در قرب به او دارد. بدون شناخت خداوند تقرب به او امکان پذیر نیست. تخلق به اخلاق الهی، کسب ایمان و تقوی، توکل به او و غیره همه در گرو شناخت هر چه کامل تر اوست. شناخت سطحی، تمسک و ارتباط ضعیف را اقتضا می کند و برعکس، هر چه شناخت وسیع تر و عمیق تر گردد، زمینه ارتباط مستحکم تر می شود. از این رو، یکی از مهم ترین اهداف تربیتی حضرت امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه تقویت هر چه بیشتر شناخت خداوند است. بدین منظور امام (علیه السلام) در دعاهای بسیاری به مسئله «خداشناسی» پرداخته است و با اشاره به موضوعاتی چون توحید و مراتب آن، ذات و صفات خدا همچون «خالق، قادر، غلام، رحیم، غنی، قوی، منعم، عزیز، حکیم و...» به تقویت و تعمیق شناخت ما کمک می کند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) در نخستین دعا، ضمن حمد و سپاس خداوند به شناساندن خدا می پردازد و می فرماید: «خدایی که دیده های بینندگان از دیدنش ناتوان اند و اندیشه های وصف کنندگان از عهده وصفش برنیایند. به قدرت و توانایی خود آفریدگان را آفرید و آنان را به اراده و خواست خویش به وجود آورد بی آن که از روی مثال و نمونه ای باشد.» در این دعا امام (علیه السلام) با اشاره به ذات خداوند و این که قابل رؤیت نیست و همچنین با اشاره به صفت خالقیت خداوند، ما را به معرفت و شناخت خداوند رهنمون می شود.    بنابراین، با توجه به این فرازها و دعاهای فراوان دیگر که در صحیفه سجادیه آمده است و تأکیدی که امام (علیه السلام) در این زمینه دارند، روشن می شود که یکی از اهداف تربیتی صحیفه سجادیه، هدایت پیروان به شناخت خدا و تصحیح نظام اعتقادی آن ها است؛ و از دعاهای معروف دیگر در معرفی خداوند، دعای عمیق و سرشار از محبت و عشق به خداوند، یعنی «دعای عرفه» که سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) در صحرای عرفات خوانده است. در نتیجه طریقیت داشتن معرفت به امام به این معناست که معرفت به امام زمینه کسب معرفت نسبت به خداست. خدای متعال دستور فرموده است: «وأتُوا البُیوتَ مِن اَبوابِها؛ از درهای خانه ها وارد آن ها شوید». تنها راه خداشناس شدن، ورود از باب «اهل بیت» است. اگر کسی که در این دنیا تحت تربیت امام (علیه السلام) قرار نگیرد، حفظ شدنش در مسیر بندگی خدا تضمین نشده و هر لحظه امکان لغزش و انحراف از مسیر فطری خداشناسی برایش امکان پذیر است. این خواست خود خداست که انسان ها از این طریق به معرفت خدا برسند؛ بنابراین معرفت امام (علیه السلام) تنها راه حصول معرفة الله است، یعنی شناخت سیره ی امام (علیه السلام)، طریق و راه نیل به معرفت خداست، پس اگر کسی می خواهد به طور کامل و صحیح خدا را بندگی کند، باید امام شناس بوده و با اعتقاد به ایشان، از قول و عمل آن ها پیروی نماید. در غیر این صورت، بندگی خدا حاصل نخواهد شد. لذا اگر بخواهیم بنده خدا باشیم و گوهر معرفة الله را حفظ کنیم و بر شدت و عمق آن بیفزاییم، باید دنباله روی ایشان باشیم. هیچ کس از بیراهه نمی تواند به سر منزل مقصود برسد، بلکه تنها با زانو زدن در مکتب ایشان، می توان به هر خیری، از جمله توحید پروردگار، دست یافت.

4-موضوعیت معرفت به امام در معرفت توحیدی

تا بدین جا، بر طریقیت امام شناسی در راه خداشناسی توجه نمودیم. اما ارتباط این دو امر بدین جا خلاصه نمی شود و از جنبه ی دیگر نیز می توان به این دو نگریست و آن موضوعیت داشتن و هدف بودن معرفت امام (علیه السلام) است. وقتی کسی خدا را شناخت؛ یعنی برایش روشن شد که پروردگاری دارد عقلاً باید تسلیم او شده و به ربوبیت او گردن بِنَهد. «خداشناس» کسی است که به این مرحله از پذیرش و تسلیم نسبت به خدا رسیده باشد و در حقیقت، خدا را به خدایی قبول کرده باشد. چنین کسی لازم است نسبت به باب خدا یعنی پیامبر و ائمه (صلوات الله علیه و علیهم اجمعین) هم تسلیم شود. یعنی ایشان را به همان مقامی که خدا برایشان قرار داده باور کند، تا توحید از او پذیرفته شود. به تعبیر دیگر، لازمه پذیرش ربوبیت خدای عزوجل، پذیرفتن نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامت ائمه (علیه السلام) است. وقتی از امام معصوم (علیه السلام) درباره خداشناسی می پرسیدند، ایشان در پاسخ تنها به قبول خداوند اکتفا نمی کردند، بلکه پذیرفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله) به نبوت و ائمه (علیه السلام) به امامت و حتی دشمنی با دشمنان ایشان را در تعریف خداشناسی مطرح می کردند. از این احادیث و نظائر آنها به صراحت می توان نتیجه گرفت که موحد (خداشناس) در فرهنگ شیعی به کسی گفته می شود که اعتقاد به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیه السلام) دارد، و اهل ولایت محسوب می شود. بنابراین معرفت امام (علیه السلام) نه تنها شرط و لازمه معرفت خدا بلکه نشانه منحصر به فرد آن است. پس معرفت امام (علیه السلام) به معنای اعتقاد به ایشان جزء ناگسستنی معرفه الله است. اگر خداشناسی فرد به امام شناسی ختم نشود، هنوز نمی توان او را موحد دانست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به صراحت بیان کرده اند کسی که امام زمان خود را نشناسد، هنوز از جاهلیت و شرک در نیامده است. وجود مقدس ولی عصر ارواحنا له الفداء و معرفت به ایشان، همان دینی است که خدای متعال از ما خواسته و به وسیله پیامبرش بر ما نازل فرموده است. و این فراز به رساترین تعبیر «موضوعیت» داشتنِ معرفت امام زمان ارواحنا له الفداء را می رساند. وقتی خدای متعال را شناختیم و به لحاظ بندگی تسلیم او شدیم, باید اهل بیت (علیه السلام) را نیز با آن مقام و جایگاهی که خدای متعال بر ایشان قرار داده بشناسیم و به مقتضای این شناخت که تحمّل «مقام مرآتیت، انسان کامل، خلیفه اللهی، و مقام ولی اللهی» آنان است، و با حضور امام شفاف تر و گسترده تر می شود، تسلیم شویم. در عصر ظهور با وجود عینی انسان کامل در جهان، راه های توحیدی هموارتر می شود. حال به توضیح ارتباط این مقام ها با توحید می پردازیم:                  

4-1- معرفت توحیدی با تحلیل مقام مرآتیت امام

مبنای اصلی این دیدگاه این است که معرفت به ذات الهی در مقام ذات غیر ممکن است؛ و شناخت امام تنها مسیر شناخت خداست. در نتیجه شناخت امام فی نفسه موضوعیت پیدا می کند بر طبق این دیدگاه «وصول به مقام توحید» ناچار باید از راه ولایت تحقق پذیرد؛ زیرا اهل بیت (علیهم السلام) مرآت و آیینه پروردگار هستند و جمال محبوب و معرفت معبود، بدون آیینه و حجاب برای سالک در وهله اول امکان پذیر نیست و نور و تشعشع ذات، دیده هر بیننده را کور و او را به دیار ضلال می فرستد، بنابراین وصول به این آیینه و شرطیت آن برای سیر در مراحل معرفت، از الزم لوازم است. خورشید را نمی توان دید، ولیکن در آیینه می توان دید.»

4-2- معرفت توحیدی با تحلیل مقام انسان کامل بودن امام

مقام ذات الهی غیب مطلق است. در نتیجه هیچ صفتی از صفات الهی در این مرحله به خدا استناد داده نمی شود؛ زیرا اتصاف صفت با غیب مطلق بودن و نیز عدم کثرت منافات دارد. این صفات الهی تنها در یک وجود ظهور کرده و آن وجود انسان کامل است. در نتیجه اسماء الهی توصیف مقام انسان کامل است. بر این اساس هرگونه معرفتی نسبت به اسماء و صفات در واقع معرفت به مقام انسان کامل است. انسان کامل، انسانی است که متخلق به اخلاق الهی و علت غایی آفرینش، سبب بقای عالم وجود، مظهر جامع اسمای الهی، واسطه میان خالق و مخلوق، واسطه فیض الهی و یگانه خلیفه خداوند در زمین است. او به طور یقین، به طریقت، شریعت و حقیقت آگاهی یافته، به ظاهر و باطن راهنمای انسان ها است. او را شیخ، پیشوا، هادی، مهدی، امام، خلیفه، قطب، صاحب الزمان، جام جهان نما، اکسیر اعظم، عبدالله، مرآت الحق نامیده اند. به هر روی، انسان کامل، انسانی است که همه ارزش های انسانی اش، هماهنگ و متناسب به حد اعلا رشد کرده و در حقیقت تا حد قهرمان همه ارزش های انسانی، ارتقا، عظمت و تکامل یافته باشد. بی تردید چنین گوهر نابی نمی تواند یک انسان خیالی و ذهنی باشد؛ بلکه او یک حقیقت صاحب نقش مسلم در جهان هستی است که نمونه های فراوانی از او در عالم وجود تحقق یافته و دارای مصداق آشکار است. بنا براین می توان گفت انسان کامل، کسی است که مراحل تجرد برزخی و عقلی را گذرانده و به تجرد تام عقلی برسد؛ به دلیل این که در طول علل قرارگرفته به همه مراتب پایین تر اشراف علمی و تسلط عینی دارد و در علم و عمل از آگاهی کامل برخوردار است. ساحت قدسی انسان کامل، مدار عالم وجود و محور چرخش کائنات است و حقیقت نورانی و لاهوتی انسان کامل همگان را تحت پرچم خویش با اذن الهی مدیریت می کند. انسان کاملی که دارای جمیع مظاهر تفصیلی و اجمالی و نیز جمیع حقایق سری اسمای ذاتی، صفاتی و فعلی است، پا به عرصه هستی می گذارد. او توحید را با بیانی که ناظر به این سه مرتبه است اظهار می کند و این است معنای ذکر «لا اله الا الله وحده وحده وحده «؛ زیرا عبارت «وحده» تکرار نیست؛ بلکه به ترتیب ناظر به توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است. اساساً از دیدگاه عارفان در جهان هستی تنها یک وجود حکم فرما است و دیگران هرچه هستند، تجلیات همان یک وجود حقیقی اند؛ عبدالکریم بن ابراهیم جیلی می گوید: «اعلم حفظک الله أن الإنسان الکامل هو القطب الذی تدور علیه أفلاک الوجود من أوله إلی آخره و هو واحد منذ کان الوجود إلی أبد الآبدین؛ بدان ـ خداوند تو را حفظ کند ـ که انسان کامل، قطبی است که افلاک وجود از نخستین تا واپسین به دور محور او می گردند».

به هر روی، انسان کامل، جامع جمیع عوالم است؛ به طوری که از جهت روح و عقلش، کتاب عقلی است که به «ام الکتاب» معروف است. از حیث قلبش کتاب «لوح محفوظ» است و از حیث نفس، کتاب «محو و اثبات» است. سپس نسبت عقل اول که همان حقیقت انسان کامل به عالم کبیر و حقایق آن عالم است، نسبت روح انسانی به بدن و قوایش است و این که نفس کلی، قلب عالم کبیر است؛ چنان که نفس ناطقه، قلب انسان است؛ به این سبب به عالم، انسان کبیر گفته می شود.

«فالعالم کله تفصیل آدم وآدم هوالکتاب الجامع فهو للعالم کالروح من الجسد؛ تمام عالم، تفصیل وجود آدم است وآدم، همان کتاب جامع است؛ پس آدم نسبت به عالم همچون روح نسبت به جسم است. »

بنابراین می توان نتیجه گرفت که انسان کامل در جهان هستی، از جایگاهی بسیار بلند برخوردار است؛ به طوری که می تواند رابطه ی میان خالق و مخلوق، واسطه ی فیض حق تعالی و صاحب ولایت تکوینی و تشریعی شده و به مقام تعلیم دهنده ی فرشتگان نائل شود. چنین انسانی بی گمان انسان کامل است که جامع جمیع عوالم است. این انسان، عالم کبیر و عالم انسان، صغیراست. از آنجا که خداوند خواست همه ی صفات و کمالات خود را در حقیقتی خارج از ذات خود مشاهده کند، انسان کامل را ایجاد کرد که کمال جهان هستی با وجود انسان کامل تحقق یابد.

4-3- معرفت توحیدی با تحلیل مقام خلیفه اللهی امام

پس از معرفت خدا تنها راه نجات تسلیم شدن به پیامبران و حجج الهیه است که برگزیدگان پروردگار هستند و خداوند آنها را «خلیفۀ» خود در زمین نامیده است. شأن خلیفه الله را هیچکس نمی تواند نادیده بگیرد و بگوید من می خواهم بنده خدا باشم اما به خلیفه او که تنها باب بندگی اوست، کاری نداشته باشم، چنین چیزی نمی شود. چون انکارِ خلیفه و تسلیم نشدن به او، در حقیقت انکارِ خداوند و ربوبیت او است.   

به عقیده برخی مقام خلیفۀالهی مختص انسان های کامل است. مؤید این نظر روایاتی است که در ذیل آیه خلافت وارد شده است. مراد از خلیفۀ الله در آیه خلافت، «خلیفۀ الله مطلق » است کسی که طبق بیان نص صریح قرآن علم به همه اسماء (که معیار شناخت خلیفه الهی است) را دارد و تمام شئون و ویژگی های مستخلف عنه خود را دارا باشد. آیۀالله جوادی آملی می فرمایند: خلیفه کامل کسی است که مظهر همه شئون مستخلف عنه باشد و چون انسان کامل خلیفه خداست و خداوند واحد است، خلیفه کامل نیز در هر عصر یگانه خواهد بود و اگر خلفای دیگر معاصر او بودند، حتماً تحت ولایت خلافت مطلقه او قرار دارند وگرنه همه آن ها خلیفه ناقص بوده، هیچ یک خلیفه کامل نیست بنابراین خلافت الهی که در آیه مطرح شده است اختصاص به انسان کامل دارد و این انسان کامل در همه عصرها یگانه بوده و از ابتدای خلقت تا زمان برپایی قیامت پهنه زمین از حضور وی تهی نمی شود و به عنوان حجت الهی همواره در زمین حضور دارد.

مراد از مستخلف عنه در این استخلاف، حق تعالی است؛ یعنی خلافت مطرح در آیه، خلافت و جانشینی از خداست. حال این خلیفه الهی آراسته به ویژگی ها و شئونی است که وی را از دیگر موجودات متمایز می سازد. چند نمونه از این ویژگی ها را در ذیل می آوریم:

4-3-1- مظهر مطلق اسماء

جهان مظهر اسماء و صفات الهی است به این معنی که فلسفه و راز آفرینش جهان، این بوده که جلوه گاه و مظهری باشد برای تجلی و ظهور اسماء و صفات خداوند؛ بنابراین هر پدیده ای در حد خود مظهر اسمی یا اسمائی اسماء خداوند است. اسم الله به تنهایی جامع همه اسماء و صفات الهی است. هر چه کمال یک پدیده بیشتر باشد مظهر تعداد بیشتری از اسماء و صفات الهی خواهد بود. در این میان انسان کامل، خلیفه و امام هر عصری، به تنهایی مظهر همه اسماء و صفات حق است؛ بنابراین خلیفه الهی به عنوان مظهر اسم جامع «الله» حاکم بر مظاهر همه اسماء و صفات جمالی و جلالی حق است و لذا در تکوین و تشریع، ولی و رب همه موجودات جهان است.

اما به لحاظ صفت امکان و مربوبیت نسبت به ذات حق «عبد» است. امام به عنوان انسان کامل و کامل ترین انسان عصر، مظهر اسم جامع الله در کائنات و خلیفه او در میان مخلوقات است.

خلیفۀ الله کسی است که همه اوصاف و شئون الهی را به صورت تام و تمام دارا است. او کسی است که کار خدای سبحان را در همه شئون جهان امکان انجام بدهد، اگر خدای سبحان علیم است انسان کامل هم باید مظهر تام آن علیم بالذات باشد و در مورد سایر صفات همین گونه است و هرچه در جهان تکوین بخواهد باذن الله انجام می دهد.

4-3-2- واسطه فیض

فیض خداوند متعال همواره در سراسر هستی جریان دارد و همه موجودات قابلیت دریافت مستقیم فیض الهی را ندارند و ناچار باید وسایطی باشد تا بتواند این فیض را به بقیه برساند و هر موجودی نمی تواند واسطه فیض قرار گیرد چرا که دریافت فیض الهی نیازمند استحقاق ذاتی است که این ویژگی با توجه تفاوت های مرتب های برای همه ممکن نیست و خلیفة الله به دلیل داشتن استحقاق ذاتی و متصف بودن به ویژگی ها و صفات الهی، شایسته این مقام شده است.

4-3-3- هدایتگری

هادی بودن خلیفه الهی به این معناست که خلیفه الهی مظهر مطلق اسماء حق تعالی و واسطه در رساندن فیوضات است، یکی از اسماء حسنای خداوند هادیست؛ در نتیجه خلیفۀ الله هادی به هدایت تکوینی و تشریعی است؛ چرا که هادی بودن خداوند مطلق است.

4-3-4- معلم

خداوند متعال خلیفه خود را تحت تعلیم مستقیم خود قرار داده است و چون خلیفه ی الهی به طور مطلق واسطه رساندن فیض است و تعلیم یکی از فیوضات الهی است پس یکی از آثار وجودی و وظایف خلیفۀ الله در هستی تعلیم موجودات (چه اهل آسمان ها و چه اهل زمین) به وسیله علم الهی خویش است.

4-4- معرفت توحیدی با تحلیل مقام ولایه اللهی امام

 صفت ولایت و اسم ولی از صفات و اسمای لازمه ی ذات اقدس الهی است. «وَ ینْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِی الْحَمید» که ایجاد، پرورش و اماته ی موجودات و...، در ظل و سایه ی این اسم و صفت است. از آنجا که همه ی موجودات نسبت به ذات حضرت حق، ربط محض هستند، هریک از برحسب سعه و ضیق وجودی خود، از ولایت بهره می برند و مَظهر این اسم اند. از این رو «اولُ ما خَلَقَ الله: اولین مخلوق» که حجاب اقرب و نزدیک ترین موجود از نظر قرب به ساحت اقدس کبریایی است، از ولایت مطلقه، عامه و کلیه ی الهیه برخوردار است و وجود، روزی، حیات، ممات و... تمام موجودات به افاضه ی اوست. به عبارت دیگر، اگر چه خدا ولی است و از لوازم ولایت، پرورش موجودات و افاضه ی رزق معنوی و مادی آنان است، اما از آنجا که هر موجودی بر حسب سعه و ضیقِ هویتِ وجودیِ خود، می تواند مَظهَر این اسم شود، اولین مخلوق حق تعالی، حامل ولایتِ کلیه ی الهیه است. «اول ما خلق الله» که از آن به عقل اول، روح محمدی، نفس واحده تعبیر می شود همان حقیقت محمدیه یعنی حقیقت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. این حقیقت همان نوری است که در همه      ی عوالم مظهر دارد و هر موجودی آدم و نوع انسانی بلکه جمیع مخلوقات از او فیض وجود می گیرند.

این فرموده ی رسول خدا که «أول ما خلق الله نوری: اولین مخلوق، نور من بود» یا «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین: وقتی آدم بین آب و گل بود من پیغمبر بودم» شاهدی بر این ادعاست. از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: اولین مخلوق الهی ارواح ما بوده است که خداوند آن ارواح را ناطق به توحید و حمد خویش نمود و سپس ملائکه را آفرید.

از آموزه های دینی استفاده می شود که حقیقت پیامبر و اهل بیت یکی است و همه ی چهارده معصوم از نور واحدی هستند. این اتحاد نوری به صراحت در روایات بسیاری وارد شده است. بر این اساس، حقیقت اهل بیت (علیهم السلام) نیز مانند حقیقت پیامبر (صلی الله علیه و آله) «اول ما خلق الله» بوده است. امام محمدباقر (علیه السلام) می فرمایند: اولین مخلوق الهی، محمد (صلی الله علیه و آله) و عترت رهیافته و هدایت گر اویند، آن هنگام آن ها شبح نور در برابر خداوند بودند. نتیجه اینکه، اگر حقیقت پیامبر و اهل بیت اولین مخلوقی است که فیض از آنان صادر می شود که در بحث های گذشته به آن پرداخته شد، باید پذیرفت حقیقت آنان نه فقط علت غائی، بلکه در رده ی علت فاعلی عالم قرار دارند؛ یعنی نه فقط هدف از خلق طبیعت، وجود کسانی چون آنان بوده است، بلکه آن ها علت تحقق عالم طبیعت، وسائط خلق و جز و علل فاعلی جهان نیز هستند.

ولایت، خواه تکوینی یا تشریعی، مانند سایر اوصاف فعلی خداوند، تنها از آن اوست و هیچ کس در آن شریک نیست، چون نظام تکوین و تشریع همه به دست خدای سبحان است لیکن چون «ولی» از اسماء فعلی خداوند است، مظهر طلب می کند و تردیدی نیست که مظهر ولایت مراتب مختلف دارد. و مظهر اتم و اکمل این اسم شریف، ائمه معصومین (علیهم السلام) هستند. البته این مقام نمایانگری ولایت است نه به معنای تفویض امور؛ یعنی به بیان آیت الله جوادی آملی: «ولایت تکوینی انسان کامل بدان معنا نیست که خداوند کارها را به او واگذاشته است، بلکه وی کارها را از راه افاضه الهی به انجام می رساند؛ به گونه ای که فاعل حقیقی خداست و او مظهر فیض و آیت الهی است».

در زیارت جامعه کبیره نیز امام هادی (علیه السلام) می فرمایند: «من والاکم فقد والی الله» این فراز به یکی از پیامدهای نقش های ائمه اشاره دارد؛ یعنی بعد از صفات و نقش هایی که برای ائمه ذکر شد، هر کس از ایشان پیروی کند همانند آن است که از خداوند پیروی کرده باشد. این کلام امام هادی را خداوند در آیه ی ولایت «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون؛ جز این نیست که سرپرست و ولی امر شما خدا و فرستاده اوست و کسانی که ایمان آورده اند، آن ها که نماز را برپا می دارند و درحالی که در رکوع اند زکات می دهند.» نیز بیان کرده است و کلام ایشان را می توان به این آیه مستند کرد.

انسان ها در پرتو نور و عنایت ولی الله به کمال راه می یابند. آیا می توان به جایگاه توحید و قرب ذات اقدس حق تعالی، بدون ولایت اهل بیت (علیهم السلام) نائل شد؟ همان طور که گفته شد نور و تشعشع خورشید ذات الهی به گونه ای است که دیده ی هر بیننده را کور می کند، لذا نمی توان بدون آیینه و حجاب، جمالش را مشاهده کرد. به عبارت دیگر، توحید همان معنای مرآتی و آیتی حجاب اقرب است و ورود به چنین عالمی، مشروط به عبور از ولایت است. پس توحید، عین ولایت و ولایت، عین توحید است و این دو از هم دیگر جدایی ندارند. موجودات به واسطه ی انسان کامل که مظهر جامع اسماءالهی و واسطه ی فیض میان خالق و مخلوق و یگانه خلیفه ی خداوند در زمین است و هدایتگری و مقام تعلیم انسان ها را بر عهده دارد، رجوع به حق کنند و اینکه در آیه ی شریفه، می فرماید: «ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم» و در زیارت جامعه کبیره می فرماید: «و ایاب الخلق الیکم. حسابهم علیکم» سری از اسرار توحید و اشاره به آن است که رجوع به انسان کامل، رجوع الی الله است؛ زیرا انسان کامل فانی مطلق و باقی به بقاءالله است، بلکه خود از اسماء حسنی و اسم اعظم است.

 لذا ما بر این باوریم که برای درک و شناخت هریک از صفات الهی راهی جز شناخت و ارتباط با معصومان وجود ندارد؛ مثلاً برای شناخت این نکته که آیا خداوند نسبت به کاری که انجام می دهیم، رضایت دارد یا نه راهی نداریم جز اینکه رضایت یا عدم رضایت اهل بیت را به دست آوریم.

پس امام که از ولایت ظاهری و باطنی برخوردار است، انسان کاملی است که در پناه او انسان ها به پناهگاه توحید بار می یابند. پس امامان در مسیر رسیدن انسان عارف به امام به خدا، انسان ها را به خدا رهنمون می شوند و آن ها را در این مسیر راهنمایی می کنند. دوم این که خود، راهی به سوی خدا می شوند و سالکان طریق الی الله را یاری می دهند که با بهره گیری از این راه و روش بی هیچ خطا و اشتباهی به هدف خود برسند و سرانجام چون دری گشوده به سوی پروردگار، رهنوردان طریق هدایت را به سرای نجات و رستگاری داخل می سازند.

این ویژگی ها همه از شئون ولایت معصومان و نشان دهنده ی نقش مهم و اساسی آن ها در هدایت انسان هاست. هدایتی که گاه جنبه ی تشریعی و ظاهری دارد و از طریق نشر آموزه های دین اسلام صورت می گیرد و گاه جنبه ی تکوینی و باطنی دارد و از طریق تأثیر بر نفوس انجام می شود.

این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدایت به معنای راهنمایی نیست؛ این نوع هدایت، هدایت تکوینی و به صورت ایصال الی المطلوب خوانده می شود؛ که در اصطلاح از این نوع هدایت به هدایت باطنی نیز تعبیر می شود.رسالت اصلی همه ی انبیا و اوصیا (علیهم السلام) هدایت تشریعی و ارشاد و راهنمایی مردم است اما سخن در این است که هدایت باطنی افراد و دستگیری از پویندگان راه حقیقت از مهم ترین شئون امامت است و برای افراد لایق همچنان ادامه دارد.

مرحوم علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه ی 124 سوره ی بقره می فرمایند: «هدایتی که از شئون امامت است، هدایت تکوینی و ایصال الی المطلوب است نه صرف ارائه ی طریق». ایشان معتقدند که امام در این آیه به معنای نبوت نیست و حضرت ابراهیم (علیه السلام) در حالی که نبی است و وحی بر او نازل می گردد، مژده ی امامت به او داده می شود. ایشان اضافه می کنند که: هر کجا خداوند متعال در قرآن مجید به بحث امامت پرداخته، در کنار آن «هدایت به امر خدا» به عنوان تفسیر در کنارش قرار گرفته است. در آیه ی 72 و 73 سوره ی انبیا نیز می فرماید: «وَ وَهَبنَا لَهُ إِسحَاقَ وَ یعقُوبَ نَافِلةً وَ کُلّاً جَعَلنَا صَالحِین وَ جَعَلنَاهُم أَئِمَّةً یهدُونَ بِأَمرِنَا. ..؛ به حضرت ابراهیم (علیه السلام) اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه ی آن ها را از شایستگان قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند» که مصداق «یهدُونَ بِأَمرِنَا»، «ائمّه» معرفی شده است. در نتیجه امامت از دیدگاه قرآن به معنی مطلق هدایت نیست، بلکه هدایتی است که به فرمان حق تعالی صورت می گیرد و امام با یک امر ملکوتی که همراه اوست دیگران را هدایت می کند و غیبت، هیچ مانعی برای این نوع هدایت محسوب نمی گردد. در زیارتی خطاب به امام زمان (علیه السلام) می گوییم: «السَّلامُ علیکَ یا نُورَ اللهِ الّذی یهتَدی بِهِ المُهتَدُون؛ سلام بر نور خدایی که هدایت شدگان به واسطه ی او هدایت می شوند».

اگر امامت همان نبوت و به معنای ارائه طریق باشد، این تکرار، لغو و بی جاست؛ بنابراین امامت غیر از نبوت است. امامت یک نوع تحریک و ایصال مأموم است، یک نوع هل دادن انسان ها به سمت فلاح و رستگاری است و ایصال الی المطلوب؛ یعنی رساندن و واصل کردن و آن نوعی تصرف تکوینی در نفوس است؛ چون امام دارای ولایت است، نوعی تصرف در دل ها می کند و آن ها را به سمت مطلوب می برد. با تأمل در عبارات یاد شده در می یابیم که ائمه معصومین (علیهم السلام) هم از طریق هدایت تشریعی و ظاهری و هم از طریق تکوینی و باطنی از طریق تأثیر در نفوس، هموار کردن راه تکامل، دادن توفیق درک حقایق یا همان شرح صدر و همچنین باز کردن چشم بصیرت آدمی در شناختن راه های انحرافی و مسلک های سیاسی و اعتقادی گوناگون و تشخیص صراط مستقیم از مسیر گمراهی ما را به توحید حقیقی می رسانند. با این بیان، در عصر حاضر نه تنها امام زمان (عج) لحظه به لحظه و آن به آن متوجه ماست، بلکه تمام وجود و هستی ما نیز، آن به آن از جانب ایشان به ما می رسد و اگر لحظه ای توجه ایشان از ما قطع شود، تمام وجود ما نیست و نابود می شود. بهترین مثالی که می توان ارائه کرد، همان مثال خورشید و شعاع آن است. ما به عنوان سایه ها و انتهای شعاع نور حق هستیم و امام زمان (عج) صدر و ساقه ی شعاع نور حق است و حضرت حق ایجاد کننده و منبع لایتناهی نور فیض الهی است.با این تفسیر به راحتی می توان فهمید که چرا در احادیث ما ذکر شده که اگر حجت نباشد، تمام موجودات نابود می شوند و محال است زمانی از زمان ها حجت الهی در زمین وجود نداشته باشد. چرا که تمام هستی عالم، از طریق حجت الهی است که به آن می رسد و بدون او عالمی وجود نخواهد داشت.

5-نتیجه گیری

آرمان اصلی وحی این بوده که برای بشر معرفت ایجاد کند معرفت حق تعالی در راس این امور است. تمام زحماتی که انبیا کشیده اند مقدمه یک مطلب است و آن معرفی ذات حق است. اهداف حکومت جهانی امام مهدی هم در طول اهداف انبیا است و هر کدام از اهداف دیگر برای رسیدن به دیگری پی ریزی می شود اما آغاز و انجام این اهداف توحید گرایی است که قله ی اقامه قسط خواهد بود همان که شعار همه ی انبیا در همه مراحل دعوتشان بوده و لحظه ای از آن غافل نبوده اند. این اصل، در قرآن کریم و سنت نبوی به روشنی و وضوح تبیین شده است و هر انسانی می بایست برای یافتن حقیقت توحید به این منابع زلال مراجعه کند. از راه های دست یابی به معرفت توحیدی، معرفت امام است. معرفت امام به معرفت توحیدی طریقیت و موضوعیت دارد. در دیدگاه طریقیت، شناخت سیره گفتاری امام مسیر رسیدن به خداست. در عصر ظهور این طریقیت هموار شده و جامعه بشری از لسان مبارک امام به توحید ناب نایل می آیند. و در این راه همچون اجدادشان از معرفی حقیقت توحید، مناظره، مبارزه با گروه های انحرافی استفاده خواهند کرد. لذا اهل بیت و در عصر ظهور امام مهدی (عج) بهترین مربیان بشر در خداشناسی هستند و اگر کسی واقعاً بخواهد خدا را بشناسد تا او را بندگی کند باید سیره ی امام را بشناسد چون آنان بدون واسطه تحت تربیت الهی قرار گرفته اند. و جنبه ی دیگر موضوعیت داشتن و هدف بودن معرفت امام (علیه السلام) است. وقتی کسی خدا را شناخت؛ یعنی برایش روشن شد که پروردگاری دارد عقلاً باید تسلیم او شده و به ربوبیت او گردن بِنَهد. «خداشناس» کسی است که به این مرحله از پذیرش و تسلیم نسبت به خدا رسیده باشد و در حقیقت، خدا را به خدایی قبول کرده باشد. چنین کسی لازم است نسبت به باب خدا یعنی پیامبر و ائمه (صلوات الله علیه و علیهم اجمعین) هم تسلیم شود. یعنی ایشان را به همان مقامی که خدا برایشان قرار داده باور کند، تا توحید از او پذیرفته شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به صراحت بیان کرده اند کسی که امام زمان خود را نشناسد، هنوز از جاهلیت و شرک در نیامده است. وجود مقدس ولی عصر ارواحنا له الفداء و معرفت به ایشان، همان دینی است که خدای متعال از ما خواسته و به وسیله پیامبرش بر ما نازل فرموده است. و این فراز به رساترین تعبیر «موضوعیت» داشتنِ معرفت امام زمان ارواحنا له الفداء را می رساند. وقتی خدای متعال را شناختیم و به لحاظ بندگی تسلیم او شدیم, باید اهل بیت (علیه السلام) را نیز با آن مقام و جایگاهی که خدای متعال بر ایشان قرار داده بشناسیم و به مقتضای این شناخت که تحمّل «مقام مرآتیت، انسان کامل، خلیفه اللهی، و مقام ولی اللهی» آنان است، و با حضور امام شفاف تر و گسترده تر می شود، تسلیم شویم. در عصر ظهور با وجود عینی انسان کامل در جهان، راه های توحیدی هموارتر می شود. توحید، عین ولایت و ولایت، عین توحید است و این دو از هم دیگر جدایی ندارند. موجودات به واسطه ی انسان کامل که مظهر جامع اسماءالهی و واسطه ی فیض میان خالق و مخلوق و یگانه خلیفه ی خداوند در زمین است و هدایتگری و مقام تعلیم انسان ها را بر عهده دارد، به معرفت خداوند میرسند. امامان در مسیر رسیدن انسان عارف به امام به خداوند، انسان ها را به خدا رهنمون می شوند و آن ها را در این مسیر راهنمایی می کنند. دوم این که خود، راهی به سوی خدا می شوند و سالکان طریق الی الله را یاری می دهند که با بهره گیری از این راه و روش بی هیچ خطا و اشتباهی به هدف خود برسند و سرانجام چون دری گشوده به سوی پروردگار، رهنوردان طریق هدایت را به سرای نجات و رستگاری داخل می سازند. این ویژگی ها همه از شئون ولایت معصومان و نشان دهنده ی نقش مهم و اساسی آن ها در هدایت انسان هاست. هدایتی که گاه جنبه ی تشریعی و ظاهری دارد و از طریق نشر آموزه های دین اسلام صورت می گیرد و گاه جنبه ی تکوینی و باطنی دارد و از طریق تأثیر بر نفوس انجام می شود. این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدایت به معنای راهنمایی نیست؛ این نوع هدایت، هدایت تکوینی و به صورت ایصال الی المطلوب خوانده می شود؛ که در اصطلاح از این نوع هدایت به هدایت باطنی نیز تعبیر می شود.

منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

صحیفه سجادیه

مفاتیح الجنان

6-1- منابع عربی:

1.ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة للنعمانی، تهران: بی نا، 1397 ق.

2.ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران: نشر جهان، 1378ق.

3.ابن بابویه، محمدبن علی، علل الشرائع، چاپ اول، قم: کتابفروشی داوری، 1385.

4.ابن بابویه، محمّد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، 1416ق،

5.احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، قم: انتشارات سید الشهدا، 1405 ق.

6.استر آبادی، علی، تأویل الآیات الظاهره، بی جا: انتشارات امیر کبیر، 1394.

7.آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی التفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العربیه، 1415.

8.برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دار الکتب الإسلامیة، 1371 ق.

9.ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، بیروت: دار الفکر، 1403 ق.

10.جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، تهران: انتشارات الزهراء، زمستان 1372.

11.جیلانی، عبدالکریم بن ابراهیم، الانسان الکامل فی معرفه الاواخر و الاوایل، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.

12.حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378.

13.داور پناه، ابوالفضل، انوارالعرفان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات صدر، 1375.

14.سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح: کریم فیض؛ قم: مطبوعات دینی، 1372.

15.شیخ بهایی، محمد بن حسین، الاربعون حدیثاً، قم: دفتر نشر نوید اسلام، 1374.

16.صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، 1جلد، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ق.

17.صنعانی، عبد الرزاق بن همام، بیروت: المکتب الإسلامی،1403.

18.طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، قم: الشریف الرضی، 1422 ق.

19.عاملی، علی بن محمد بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، نجف اشرف: انتشارات کتابخانه حیدریه، قرن 9.

20.کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغرا، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.

21.کشّی، محمّد بن عمر، الرجال الکشی، تحقیق: رجائی، مهدی، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، بی تا.

22.مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی- الأصول و الروضه، تهران: مکتبه           الاسلامیه، 1382 ش.

23.متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال، بیروت: مؤسسه الرساله، 1413 ق.

24.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الأئمه الأطهار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ه.

25.مفید، محمد بن محمد بن نعمان، رسائل فی الغیبه، قم: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (علیه السلام).

26.مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الافصاح، قم: الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، بی تا.

27.م‍ق‍دس اردب‍ی‍ل‍ی، اح‍م‍د ب‍ن م‍ح‍م‍د، مجمع الفایده و البرهان فی شرح الارشاد الاذهان الی احکام الایمان، قم: بی نا،.

28.ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، قم: انتشارات بیدار، 1366.

29.نسفی، عزیزالدین بن محمد، انسان کامل، تهران: طهوری، 1386.

30.نوری، علی، التعلیقات علی مفاتیح الغیب، تهران: موسسه تحقیقات فرهنگ، 1363.

6-2- منابع فارسی:

1.جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، مرکز نشر اسراء، 1389.

2.جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، قم: مرکز نشر اسراء، 1385.

3.جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، قم: نشر اسراء، 1377.

4.جوادی آملی، عبدالله، هدایت در قرآن، قم، اسراء، چاپ دوم، 1385 ش.

5.حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، قم: قیام، 1372 ش.

6.حسن زاده آملی، حسن، ولایت تکوینی، قم: قیام، 1371 ش.

7.حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، تهران: حکمت، 1408 ق.

8.شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، شیراز: انتشارات کتابخانه احمدی،1333 ه ش.

9.طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی التفسیرالقرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1417.

10.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات فراهانی، 1360ش.

11.قمشه ای، آقا محمدرضا؛ مجموعه آثار حکیم صهبا؛ تحقیق و تصحیح: حامد ناجی اصفهانی، خلیل بهرامی قصرچمی، اصفهان: کانون پژوهش، 1378.

12.قیصری رومی، محمد داوود، شرح فصوص الحکم، به کوشش سید جلال الدین آشتیانی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.

13.کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، تهران: انتشارات اسوه، چاپ نهم، 1386

14.گوهرین، صادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران: زوار، 1376 ش.

15.مرکز غدیرستان کوثر نبی (صلی الله علیه و آله)، تجلی غدیر در عصر ظهور، تهران: دلیل ما، 1392.

16.مصباح یزدی، محمدتقی، انسان شناسی در قرآن، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1388.

17.موسوی خمینی {امام}، روح الله، آداب الصلوه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

18.نجارزادگان، فتح الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم؛ آموزه هایی از فضایل و حقوق اهل بیت (علیه السلام) در قرآن، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1393

19.یثربی، محمد، سیری در آیات ولایت و امامت، قم: انتشارات انصاریان با همکاری مؤسسه تحقیقاتی علامه مجدد وحید بهبهانی (ره)، چاپ اول، 1387.

20.یزدی مطلق، محمود، امامت پژوهی، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381.

5-3- مقالات

1.ترخان، قاسم، رابطه توحید و ولایت، رابطه توحید و ولایت، مجله قبسات، سال شانزدهم، 1390، صص 33- 61.

2.شاهرودی حسینی، مرتضی؛ فخار نوغانی، وحیده، رابطه اول، آخر، ظاهر، باطن با انسان کامل،، مجله مطالعات اسلامی- فلسفه شماره 2/83، 1388.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان