تجمع گروه کو کلاکس کلان در تمپا، فلوریدا در سال 1939
فرادید؛ کلوس برینکبامر؛ نود سال پیش، در منطقه کویینز نیویورک، حدود
1000 نفر از اعضای گروه کو کلاکس کلان با
نیروهای پلیس درگیر شدند. فرد ترامپ از جمله کسانی بود که در آن روز دستگیر شد.
پرونده او هیچ گاه به دادگاه ارسال نشد، زیرا قوانین در آن زمان متفاوت بودند. اما
فرد ترامپ، فرزندش دونالد را گونه ای تربیت کرد که او مطمئن شود از نژاد برتر سفید
است. زمانیکه در سال 2015 از او در این باره سوال شد، این گونه پاسخ داد: "هیچ
گاه چنین چیزی رخ نداده است. این مزخرف است و هیچ گاه روی نداده است. هیچ گاه چنین
چیزی رخ نداده است. در هیچ مکانی رخ نداده است. او هیچ گاه دستگیر نشده است، محکوم
نشده است، جریمه نشده است. این داستان، کاملا نادرست و مسخره است." حال سوال
اینجاست که آیا مساله ای مانند این تنها زمانی درست است که در
دادگاه مطرح شود؟
دنبال کنید:
به گزارش فرادید به نقل
از اشپیگل، در سال 1973 از دونالد ترامپ شکایتی صورت پذیرفت؛ علت شکایت این بود که
او ترجیح می داد که 14000 آپارتمانی را که در نیویورک داشت فقط به سفید پوستان
اجاره دهد تا سیاه پوستان. این مورد مستند سازی شده و تایید شد. بر این اساس، او
تقاضاهای مسکن را با حرف
‘C’ که حرف اول واژه ‘colored’
به معنی "نژاد های غیر سفید پوست" بود، طبقه بندی می کرد. به این ترتیب،
تقاضای سیاه پوستان رد می شد و به سفید پوستان به راحتی آپارتمان تعلق می گرفت. در
دهه 80 میلادی، ترامپ به عنوان یک کازینو دار، بر این عقیده بود که سیاه پوستان تنبل
تر از سفید پوستان هستند. او می گفت من می ترسم که سیاه پوستان از من دزدی کنند.
در آوریل 1989، تریشا
میلی که یک بانکدار سرمایه گذاری بود در پارک مرکزی نیویورک مورد تجاوز قرار گرفت و
بر اثر ضرب و شتم های متوالی به حالت کما رفت. در این رابطه چهار سیاه پوست و یک تبعه
آمریکای جنوبی دستگیر شدند. بلافاصله ترامپ با درج بیانیه ای در روزنامه های آن
زمان، گفت که "مجازات اعدام را بازگردانید!". در دادگاه آن زمان – که به
شدت زیر سلطه احساسات عمومی برگزار شد – تمامی این مردان محکوم شدند، هر چند که
برخی از آنها بی گناه بودند و چند سال بعد از زندان آزاد شدند.
در نوامبر 2016، آمریکایی
ها، همین ترامپ را با همین مشخصات به عنوان رئیس جمهور خود برگزیدند. یعنی دقیقا
همان شخصی که باراک اوباما را به خاطر مسلمان بودن مورد نکوهش قرار داد و بیان
نمود که او در یک کشور خارجی متولد شده است. همان شخصی که شعار اصلی اش در کارزار
انتخاباتی "دوباره عظمت آمریکا را برمی گردانیم"، بود – عظمتی که از
نگاه او یعنی سلطه متولدین آمریکایی بر مهاجران، سفید پوستان بر سیاه پوستان، و
مردان بر زنان. بر اساس سخنرانی ها، فرمان ها، و تصمیم گیری های او، هیچ تفسیر
دیگری نمی توان از دیدگاه ها و شخصیت ترامپ داشت.
آمریکا، اخلاقیات را گم
کرده است
ترامپ یک نژاد پرست است.
او یک سخنگوی نفرت پراکن است. در حقیقت، آنها که وانمود می کنند که ترامپ اینگونه
نیست یا آنها که تنها سعی دارند از او به عنوان یک انسان رک یاد کنند – همان هایی
که او را تنها یک فرد مسن قلمداد می کنند که نمی خواهد به مانند دیگر سیاستمداران
حرفه ای در لفافه سخن بگوید – تنها راه گزافه گویی های او را برایش هموارتر می
سازند. الیزابت ولینگ، زبان شناس و پژوهشگر شناختی دانشگاه برکلی می گوید: "ترامپ
ابتدا ایده هایش را توییت می کند، سپس آنها را مرتب تکرار و تکرار می کند تا به مقصودی
که در نظر دارد، دست یابد".
او در ادامه می گوید که بسیاری از آمریکایی ها، دنیا
را اساسا مکانی خشونت آمیز تصور می کنند، یعنی یک دوگانگی میان خوب مطلق یا بد
مطلق. او بیان می دارد که به واقع ترامپ، نسخه آشکار و مبرهن این گونه افراد است.
در زمانه ای که همه چیز به سرعت در حال تغییر هستند، آقای رئیس جمهور، مقصران
اوضاع آشفته آمریکایی ها را اینگونه معرفی می کند: مهاجران و نخبگان. و پیشاپیش،
قبل از وقوع هرگونه حادثه تروریستی در آمریکا، ترامپ می داند که چه کسانی را مورد
نکوهش قرار دهد – قاضی های لیبرال که در حال حاضر به پناهندگان اجازه ورود به
آمریکا را می دهند. به طور کلی، همیشه انتظار می رود که کاخ سفید، خانه کسانی باشد
که از قطب های اخلاقی آمریکا به شمار روند. حال آنکه، در حال حاضر، خانه سردمدار
شوونیست ها (میهن پرستان افراطی) است.
هر روزه، نژادپرستی در
قالب روش های نا محسوسی در جریان است. نژادپرستی، با تعصب و ایجاد تبعیض شروع می
شود: به سوی کودکان یهودی سکه پرتاب می شود یا نیروهای پلیس سیاه پوستان را بیشتر
از سفید پوستان مورد بازرسی قرار می دهند. سپس فعالیت های نژادپرستی به صورت
زیرزمینی ادامه می یابند و دست آخر، سیاستمدارانی به وجود می آیند که با آغوش باز
از این کلیشه ها استقبال می کنند. هر کدام از مواردی که ذکر شد، مواردی مستقل از
دیگری هستند ولی در یک نظام آشفته سیاسی، همه اینها دست به دست یکدیگر داده و یک
طوفان سهمگین را مهیا می سازند. نمونه بارز آنها را می توان در پیدایش ناسیونال
سوسیالیسم (نازیسم) در آلمان یا آپارتاید در آفریقای جنوبی دید. مجارستان نیز طی
چند سال اخیر شاهد این پدیده بوده است – و حالا آمریکای ترامپ در حال پیروی از این
سنت است. زمانیکه کشور وارد این فاز شود، تمامی جنبه های نژادپرستی عیان می گردند
و قبح آنها ریخته می شوند.
در آلمان شرقی کمونیست، اینگونه
تصور می شد – بسیار پیشتر از زمانیکه ما در حال حاضر به آن واقف شویم – که نظام
سرمایه داری در حال فروپاشی است. در همین حال، در دنیای غرب نیز ما امیدوار بودیم
که موضوعاتی مانند اعتقاد به برتری مردان بر زنان، یا تبعیض نژادی متعلق به گذشته
است. حال در سال 2017 شاهد مقالات و سخنرانی های متعددی در زمینه نژادپرستی هستیم.
البته هدف آنها روشن است؛ هدف آنها بازگرداندن یک سری مسائل به بحث های مشروع و
قانونی است، مسائلی که تا به حال از آنها با عنوان تابو یاد می شدند. سپس آنها در
صدد بر می آیند تا به راحتی موضوعات مربوط به نژاد پرستی را در مناظرات قانونی بیان
دارند و انتظار دارند که همگان نیز در قبال صحبت های آنها صبوری پیشه کنند، چرا که
آمریکا به قول آنها کشوری آزاد و مهد آزادی بیان است.
دیوید دوک، رهبر نژاد
پرستان آمریکایی، در این هفته دلیل خوبی برای اظهار تشکر از ترامپ داشت. و آن هم
هنگامی بود که رئیس جمهور ایالات متحده بیان کرد که قاتل فاجعه شارلوتسویل به همان
میزان مقصر است که قربانیان آن حادثه مقصر هستند یا دو طرف درگیر در ویرجینا به یک
میزان مقصر هستند – چه نازی هایی که با پرچم های منقش به صلیب شکسته در حال فریاد
زدن بودند و چه آنها که بر ضد آنها مشغول به راهپیمایی بودند. با تمام این اوصاف،
به نظر می آید که ترامپ و دوک، هر دو به یک هدف کلیدی دست یافته اند. بردباری، یکدلی،
مهربانی، و تنوع نظرات، همگی در ساحت سیاست از بین رفته اند. این جور که پیداست،
توجیه خشونت و رفتارهای غیر انسانی بسیار آسان گشته است. این بدان معنا است که چرخ
های ماشین تمدن در جهت عکس در حال چرخش هستند.