تا به دکان و خانه در گروی هرگز ای خام آدمی نشوی
برو اندر جهان تفرج کن پیش از آن روز کز جهان بروی
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، حاصل سفرهای خود را در کتاب های گلستان و بوستان آورده است. نمودهای عینی مسایل مربوط به سیر و سفر در گلستان دیده می شود. در این نوشته با ذکر مقدمه ای کوتاه به بررسی دیدگاه های وی، بازتاب سفر در آثار سعدی می پردازیم. با همگردی همراه باشید برای سفر در آثار سعدی...
سفر در آثار سعدی
شروع سفر سعدی احتمالا در سال 620 هجری قمری و از شیراز بوده است. در آن زمان سلطان غیاث الدین برادر سلطان جلال الدین به شیراز حمله کرد و آشفتگی و نابسامانی اوضاع آن روزگار، سعدی را به خروج از شیراز و سیر در آفاق و انفس واداشت:
برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم
جهان درهم افتاده چون موی زنگی
اگر خروج سعدی از شیراز و اقامت وی در نظامیه بغداد را آغاز سفر سعدی فرض کنیم، در مرحله بعدی او از بغداد به شام و حجاز می رود و حج به جا می آورد. در دوره پادشاهی اتابک ابوبکر سعدی مجددا به شیراز باز می گردد و بعد از اضمحلال حکومت سلغریان، دوباره پیاده به بغداد و حجاز سفر می کند و احتمالا در راه برگشت از طریق آسیای صغیر، به آذربایجان می رسد. اشاره برخی تذکره نویسان به دیدار او با مولوی در آسیای صغیر و همام تبریزی در آذربایجان احتمال سفر وی به این سرزمین ها را قوت می بخشد.
سعدی در حالی به شیراز باز می گردد که اوضاع آرام بود:
چوباز آمدم آسوده دیدم
ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی
در نوشته های سفر سعدی اشاره ای به سرزمین هایی چون یمن، بلخ، بامیان، هند، کاشغر، مغرب و فرنگ نیز هست که گمان می رود شاعر آن ها را به مناسبت طرح مطالب دیگر آورده است، احتمال سفر وی به این سرزمین ها کم است اما بازتاب سفر در آثار سعدی به وضوح دیده می شود. نکاتی که در این نوشته به آن ها می پردازیم شامل اهداف، خطرها، مشکلات و تجربه های سفرهای سعدی است. سعدی شاعر سفر، از لقب های این شاعر فرهیخته می باشد که وی نسبت به دیگر شاعران، برتر و ممتاز به شمار می آید.
سعدی شاعر سفر
شاعر جهانگرد در یکی از حکایت های گلستان، اهداف سفر را از زبان جوانی که قصد ترک دیار داشته چنین بیان می کند: "خوشی و خرمی دل خاطر، کسب سود و منفعت، رویارویی با مسائل عجیب و غریب، گشت و گذار در شهرها و آبادی ها، همنشینی با دوستان، کسب مقام و معرفت و یاران و تجربت روزگاران..."
از مطالب ذکر شده چنین برمی آید که اهداف سفر سعدی، سیاحتی و تجاری بوده است، اما باید به این نکته مهم اشاره کرد که کسب علم و دانش و آموختن، در آغاز سفر وی، هدف درخشان و عالی وی بوده، چنانچه در طی سفر و در حدود 326 هجری قمری به نظامیه بغداد (بزرگ ترین مرکز علمی و آموزشی جهان اسلام در آن روزگار) وارد می شود و در این سفر سعدی از محضر دانشمندان و عالمان بزرگی چون شیخ شهاب الدین ابوحفض سهروردی، صاحب عوارف المعارف استفاده کرد. سعدی شاعر سفر لقبی است که به این شاعر بزرگوار داده اند.
مقالات مردان به مردی شنو
نه سعدی که از سهروردی شنو
مرا شیخ دانای مرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آن که در نفس خودبین مباش
دگر آن که در غیر بدبین مباش
سعدی در طی دانشجویی در نظامیه محضر ابوالفرح ابن جوزی را نیز درک می کند. جنبه زیارت کعبه نیز در سفرهای شاعر فراوان به چشم می خورد و بازتاب سفر در آثار سعدی به خصوص گلستان دیده می شود.
مشکلات و خطرها در سفر سعدی
مسافران و سیاحان قدیم هم مثل جهانگردان امروز با مشکلات و خطراتی روبه رو بوده اند که سعدی در ضمن حکایت های گلستان، به برخی از آن ها اشاره کرده است، از آن جمله وقتی در راه مکه خستگی به حدی بر او غلبه می کند که به شتربان می گوید که او را رها کند و خود برود، اما شتربان او را از راهزنانی که در پی اند، می ترساند: "حرم در پیش است و حرامی در پس، اگر رفتی، بردی و گر خفتی مردی" در باب دوم سعدی در سرزمین فرنگ، اسیر برده گیران می شود و او را به کارگری و کار گل وا می دارند و از او بیگاری می کشند: " سردر بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی که اسیر فرنگ شدم، در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند..." خطر دزدان و راهزنان همواره کاروان ها و قافله ها را تهدید می کرد و چه بسا در مواردی مسافران مجبور می شدند با آنان درگیر شوند.
بازتاب سفر در آثار سعدی
وجود "راهنما" در سفرهای آن زمان نیز ضروری بوده و "راهنما" یا "بدرقه" باید فرد معتمدی باشد که راه ها و گردنه ها را بشناسد و کاروان مسافران را از خطر، به سلامت بگذراند، گاه خود راهنمایان، همدست راهزنان و سارقان بوده اند، همراه داشتن توشه (غذا و پول) یکی از توصیه هایی است که شاعر جهانگرد، در لا به لای حکایت هایش به آن اشاره می کند، چنانچه در یکی از حکایت هایش از زبان اعرابی می آورد که در بیابان گم شده بود و توشه به همراه نداشت و وقتی کیسه ای می یابد و خیال می کند که گندم برشته است، اما هنگامی که مروارید می بیند، امید او به نومیدی بدل می شود و سعدی شاعر سفر در آن هنگام خوش می سراید:
مرد بی توشه کاوفتاد از پای
بر کمربند او چه زر چه خزف
یا در جایی دیگر به درویشی اشاره می کند که با اینکه پول و درهم به همراه داشت، از بی غذایی در بیابان هلاک شد:
گر همه زر جعفری دارد
مرد بی توشه برنگیرد کام
در بیابان فقیر سوخته را
شلغم پخته به که نقره خام
در یکی دیگر از حکایت ها هم از جوتن زورمندی سخن می گوید که باوجود زور فراوان، زر ندارد و بی توشه است و در سفر دچار خطرهای فراوان می شود:
زر نداری نتوان رفت به زور از دریا
زور ده مرده چه باشد؟ زر یک مرده بیار
این جوان به خاطر نداشتن مکنت مالی در سفر به محنت و رنج دچار می شود، تا آنجا که به خوردن گیاهان صحرا روی می آورد و وقتی تشنه و بی طاقت به سرچاه می رسد، پول آب از وی می خواهند و او که پولی با خود نداشت با آنان درگیر می شود و آسیب می بیند. در گفت و گوی این جوان با پدرش نکاتی درباره سفر و سیاحت نهفته است که قابل تامل است؛ نخست اینکه پدر باوجود اطلاع از فواید سفر، متذکر می شود که کسب این منابع بدون داشتن لوازم مادی و معنوی ممکن نیست و اشاره می کند که این منابع خاص این افراد است: "بازرگانی که غلامان بسیار در رکاب دارد، دانشمندانی که با سخنان شیرین، دیگران را به خود جلب کند، زیبا چهری که دیگران به مصاحبت او میل کنند، خوش آوازی که مردمان از هنر او حظ بزنند و پیشه وری که با سعی و رنج خود در جایی که لازم باشد، روزی کسب کند و کسی که از این هنرها با خود به همراه داشته باشد، با آرامش و خوشی به سیر و سیاحت خواهد پرداخت." سعدی شاعر سفر از برجسته ترین لقب هایی است که به وی دادند.
یکی دیگر از تجارب سفر سعدی "کم خوری در سفر" است، آن جا که دو درویش خراسانی، همسفر بودند، یکی ضعیف که هر دو شب چیزی می خورد و دیگری که ظاهرا قوی بود، روزی سه وعده می خورد تا اینکه در جایی به تهمت جاسوسی گرفتار و زندانی می شوند و چند روز بی آب و غذا در زندان می مانند تا اینکه وقتی در زندان را می گشایند: " قوی را دیدند مرده و ضعیف، جان به سلامت برده!"