آیا معیاری وجود دارد که انسان بتواند با آن، عقاید خود را بیازماید و صحت آنها را تشخیص دهد؟ چگونه پژوهشگر می تواند بفهمد که آنچه خود یا دیگری علم حقیقی و عقیده علمی می داند، حقیقتاً چنین است و تخیل دانش و خوددانابینی نیست؟ آیا در احادیث اسلامی، آموزه ها و سفارش هایی در زمینه آزمودن عقیده وجود دارد؟
پاسخ، این است که: عقاید علمی، عقاید غیر علمی و نیز خوددانابینی، هر یک نشانه ها و آثاری دارند که پژوهشگر می تواند به وسیله آنها آرا و عقاید خود و دیگران را بیازماید و درستی یا نادرستی شان را کشف کند.
امام علی علیه السلام درباره نشانه های عقاید علمی و غیر علمی، سخنی جامع دارند که به جهت نکات ارزنده اش، شایسته دقّت و تأمّل است.
نشانه های عقاید علمی
ابتدا، سخن امام علی علیه السلام را در مورد آثار و نشانه های عقاید علمی و ویژگی های دانایان واقعی، نقل می کنیم و سپس نشانه هایی را که در کلام ایشان آمده است، یک به یک، مورد تبیین و بررسی قرار می دهیم. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: إِنَّ العَالِمَ مَن عَرَفَ أَنَّ ما یعْلَمُ فی ما لا یعْلَمُ قَلیلٌ، فَعَدَّ نَفْسَهُ بِذلِک جاهلًا، فَازْدادَ بِما عَرَفَ مِن ذلِک فی طَلَبِ العِلْمِ اجْتِهادَاً. فَما یزالُ لِلْعِلمِ طالباً وَ فیه راغباً وَ لَهُ مُستفیداً وَ لِاهْلِهِ خاشِعاً وَ لرَأیهِ مُتَّهِماً وَ لِلصَّمْتِ لازِماً وَ لِلْخَطَأ حاذِراً، وَ مِنْهُ مُستَحییاً، و إِنْ وَرِدَ عَلَیهِ ما لایعرِفُ، لَمْ ینکرْ ذلِک لِما قَرَّرَ بِهِ نَفْسُهُ مِنَ الجَهالَةِ.[1] به راستی، دانای واقعی، کسی است که بفهمد آنچه می داند، در مقایسه با آنچه نمی داند، اندک است و بدین جهت، خود را نادان می شمارد، و با این شناخت دقیق از میزان مجهولات خود، تلاشش برای تحصیل علم، فزونی می یابد. بر این اساس، دانای واقعی همیشه در جستجوی دانش و علاقه مند به تحصیل و استفاده از آگاهی [دیگران ] است و برای اهل دانش، فروتنی می کند و رأی خود را متّهم می داند و ملازم با سکوت است و از خطا حذر می کند و از آن شرمگین می شود و اگر چیزی برای او مطرح شود که شناختی به آن ندارد، آن را انکار نمی کند؛ چون میزان مجهولات خود را می داند.
در مجموع، از بیان امام علیه السلام، هفت نشانه برای دانایان واقعی و صاحبان عقاید علمی، قابل استخراج است. این نشانه ها عبارت اند از: 1. توجّه به جهل خود، 2. عطش فزاینده برای دانش اندوزی، 3. فروتنی در برابر اهل دانش، 4. متّهم دیدن رأی خود، 5. خاموشی، 6. حذر کردن از خطا، 7. انکار نکردن مجهولات.
بررسی و تبیین نشانه های دانایان واقعی و صاحبان عقاید علمی
1.توجّه به مجهولات
به عکسِ دانایان خیالی و افراد مبتلا به بیماری خوددانابینی، که فقط معلومات خود را می بینند و از مجهولات خود غافل اند، دانایان واقعی و صاحبان آرا و عقاید علمی، مجهولات خود را می بینند و با مشاهده مجهولات بزرگ و بی نهایت خود، معلومات خویش را به حساب نمی آورند. این گونه افراد، از دیدگاه امام علی علیه السلام شایستگی عنوان «عالِم» را دارند و نظر و رأی آنان در مسائل عقلی، معتبر و قابل اعتماد است.
به راستی، «عالِم» کسی است که بفهمد آنچه می داند، در مقایسه با آنچه نمی داند، اندک است؛ پس خود را جاهل به شمار آورد. پس، عالِم حقیقی، هر چه دانسته هایش زیادتر گردد، مجهولاتش بیشتر می شود، و هر چه دانشش افزون گردد، آگاهی اش به این که دانسته هایش محدود است و قابل قیاس با مجهولاتِ نامحدود نیست، بالاتر می رود. از این جهت، هر کس راه شناخت حقایق و عقاید علمی را می پیماید، بدان جا می رسد که دانسته هایش را چنان اندک می بیند که در برابر مجهولات، چیزی به حساب نمی آیند. پس، تنها به خاطر این مقدار دانش اندک، خود را شایسته نمی بیند که عالِم محسوب گردد؛ بلکه با بررسی دقیق علمی و واقع نگری، برای خود در برابر دانشمندان، جایی نمی بیند.
در این جاست که انسان احساس می کند که هر چه دانشش افزوده گردد، فاصله میان دانسته ها و مجهولاتش بیشتر می شود و به سخن دیگر، میزان بالا رفتن سطح علمی آدمی، برابر است با میزان زیادتی مجهولات او. بدین جهت، هر کسی که درباره انسانْ اندک شناختی ندارد، برایش مجهولی در زمینه انسان شناسی نیست و از این روست که اگر از نادانی بپرسی: «انسان چیست؟»، پاسخ می دهد: این که امری روشن است! انسان، موجودی است که با دو پا راه می رود. انسان، یعنی انسان. این چه پرسش بی معنایی است؟!
نیز اگر از او بپرسی: «آیا درباره انسان چیزی هست که ندانی؟»، پاسخ می دهد: هرگز! زیرا به نظر من، انسان چنان شناخته شده است که نیازمند به معرّفی و توضیح نیست.
امّا همین شخص، اگر به پژوهش درباره انسان شناسی رو کند، هر چه دایره تخصص و تحقیقش گسترش یابد، میزان مجهولاتش درباره این موجود شگفت انگیز و پیچیده و پر از اسرار، بالاتر می رود و هر چه در حقیقتِ انسان، ژرف نگری بیشتری کند، پرسش های بیشتر و بیشتری برایش مطرح می شوند.
آری، انسان برای شخص نادان، موجودی است که شناختش به پایان رسیده است؛ ولی اندیشمند پژوهشگری چون الکسیس کارل که عمری را در انسان شناسی سپری کرده، حاصل پژوهش و ثمره همه تلاش هایش، کتابی با عنوان «انسان، موجودی ناشناخته» است.
البته نزد عالِمان حقیقی، تنها انسان، موجود ناشناخته نیست؛ بلکه همه موجودات عالَم، پیچیده و پر از اسرار و ناشناخته اند. می گویند: دانشمندی فرانسوی به نام فیلسْتی دی لامنه گفته است:
اگر کسی بتواند یک ریگ کوچک را معرّفی کند، خداوندی را در اختیارش می نهم.[2] البته انسان نه تنها یک ریگ، بلکه یک ذره از ذرات آن را نیز نمی تواند به صورت دقیق معرّفی کند. مگر نمی بینیم دانش بشری، هر روز، اسرار جدیدی را از «اتم»، کشف می کند؟ آیا این، بدان معنا نیست که تا امروز، بشر از شناخت کامل یک ذره از ذرات هستی نیز ناتوان بوده است؟ از همین جاست که تمام هستی، به نظر عالِم حقیقی و نه عالِم خیالی، پر از اسرار پیچیده و ناشناخته است و هر چه بر علمش افزوده گردد، شناختش نسبت به اسرار و پیچیدگی های هستی بیشتر می شود و نشانه هایی را آشکار می سازد که خود، نیازمند پژوهش اند، چنان که بسیاری از مجهولاتش نیز هویدا می شود.
بر این پایه، هر چه بر معلومات انسان افزوده شود، مجهولاتش بیشتر می گردد، تا بدان جا که اعداد از بیان فاصله میان معلومات و مجهولات انسان، ناتوان می شوند؛ زیرا دانسته هایش محدود و مجهولاتش نامحدود است و عدد نمی تواند نامحدود را شماره کند، و همین، معنای سخن پیش گفته امام علی علیه السلام است: إِنَّ العالِمَ مَن عَرَف أَنّ ما یعلَمُ فیما لا یعلَمُ قَلیلٌ، فَعَدَّ نَفسَهُ بِذلِک جاهِلًا.[3] به راستی، عالِم، کسی است که بفهمد آنچه می داند، در مقایسه با آنچه نمی داند، اندک است و بدین جهت، خود را نادان می شمارد.
و همین است معنای سخن منسوب به سقراط که:
تا به آن جا رسید دانش من که بدانم همی نمی دانم.
و از ابن سینا نیز چنین نقل شده است:
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت.
این که عالمان واقعی، خود را جاهل نسبی به شمار بیاورند، اختصاص به سقراط و ابن سینا ندارد؛ بلکه همان گونه که امام علی علیه السلام فرمود، این از ویژگی های تمامی عالِمان حقیقی است و عالِم، جز این نیست.
اکنون ببینیم امام علی علیه السلام درباره دانش خود، چه می گوید و چگونه میان دانسته ها و مجهولاتش مقایسه می کند؛ همان امامی که می فرمود: سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی.[4] از من بپرسید، پیش از آن که مرا از دست بدهید.
همان امام برجسته ای که می فرمود: عِندی علم الأَوَّلینَ وَ الآخِرینَ.[5] نزد من، دانش اوّلین و آخرین است.
همان عالِمی که در توصیف دانش او قلم ها می شکنند و زبان ها لال می گردند و نمی توانند او را توصیف کنند؛ همو که می فرمود: لَقَدِ اندَمَجتُ عَلی مَکنونِ عِلمٍ لو بُحتُ بِهِ لَاضطَرَبتُم اضطِرابَ الأَرشِیةِ فِی الطَّوِی البَعیدَةِ.[6] در اقیانوس دانش نهانی فرو رفته ام، که اگر چنان که هستم، آشکار گردم، شما همانند ریسمانی که در چاهی ژرف می لرزد، [مضطرب و] لرزان می گردید.
همین دانشمند برجسته، با همه دانش سرشارش- که گوش ها از شنیدنش ناتوان اند- دانش خود را در برابر آنچه نمی داند، هیچ می شمرد و آن گاه که در برابر پروردگار، تضرّع می کند، دانش خود را با دانش نامحدود خداوند متعال می سنجد و در پیشگاه او به نادانی خود، اعتراف می نماید.
در دعای «یستشیر» که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به وی آموخت و به وی سفارش کرد که به جانشین پس از خود نیز بیاموزد و آن را در هر صبح و شام تکرار کند، می بینیم که وی با تضرّع و زاری، خداوند عز و جل را چنین مورد خطاب قرار می دهد: أنتَ العالِمُ و أَنَا الجاهِلُ.[7] تو، دانایی و من، نادانم.
این، حقیقتی است علمی و دقیق و به راستی، امام علیه السلام مجامله و مبالغه نمی کند و به اندازه مویی، از دایره حقیقت، منحرف نمی شود. آنچه از او صادر می گردد، عین حقیقت است، نه ذره ای کم و نه ذره ای بیش.
سخنی دیگر از امام علی علیه السلام که به معرّفی نشانه های عالِم حقیقی و تمییز میان عالِم حقیقی و غیر حقیقی می پردازد، چنین است: العالِمُ مَن عَرَفَ قَدرَهُ، و کفی بِالمَرءِ جَهلًا أن لا یعْرِفَ قَدْرَهُ.[8] عالِم، کسی است که اندازه خود را بشناسد، و برای جهل آدمی، همین بس که اندازه خود را نشناسد.
روشن است که منظور از اندازه هر کس، اندازه دانش اوست؛ یعنی عالِم حقیقی، کسی است که میزان دانش خود را بشناسد و از غرور علمی و بیماری خوددانابینی در امان باشد، و هر کس به این شناخت نرسد و اندازه دانسته های خود را در برابر مجهولاتش نداند، شایسته نیست که عالِم نامیده شود، گرچه از دانش های گوناگون برخوردار باشد؛ زیرا همین نادانی، برای گم راهی و کاهش ارزش آرا و عقایدش، کافی است.
2.عطش فزاینده برای دانش اندوزی
پس از آن که عالِم، دانسته هایش را با مجهولاتش به دقّت سنجید و دانست که دانسته هایش در برابر مجهولات، چیزی به حساب نمی آید، تشنگی آگاهی و درک، در وجودش بالا می رود و عشق و حرص به دانش، توان و تلاشش را برای شناخت حقایق هستی بالا می برد، چنان که امام علی علیه السلام فرمود: العالِمُ مَن لَایشبَعُ مِنَ العِلمِ وَ لا یتَشَبَّعُ بِهِ.[9] عالِم، آن است که از دانش، سیر نگردد و گمان نکند که سیر شده است.
چنان که فرمود: العالِمُ الذی لا یمِلُّ مِن تَعَلُّمِ العِلمِ.[10] عالِم، از فراگیری دانش، خسته نمی شود. در مقابل، عالِم نمایانْ قرار دارند که بیماری خوددانابینی، آنان را از استمرار آموزش و پژوهش باز می دارد. این بیماری، به بیمار فرصت نمی دهد که در آنچه نمی داند، پژوهش کند؛ بلکه او را به وهم می اندازد که به همه چیز داناست و دانش طلبی برای او نقص به شمار می رود.
3.فروتنی در برابر اهل دانش
سومین نشانه ای که امام علیه السلام در معرّفی عالِم حقیقی بیان فرموده، فروتنی در برابر دانشمندان است. انسان به هر مرتبه از دانش که برسد، وقتی دانسته هایش را با مجهولات بسنجد، غرور بر او غلبه نمی کند و دیگر تنها به دانسته های خویش نمی نگرد؛ بلکه به پژوهش ها و دانش دیگران نیز به دیده احترام و ارزش می نگرد و در برابر دانش آنان، فروتنی می کند.
در مقابل، عالِم نمایان- که خود را داناترینِ دانایان می انگارند- خویش را در برابر دیگران بالا برده، دیگران را تحقیر می کنند. این بیماران، گمان می کنند که اگر در برابر دانشمندان فروتنی کنند، از مرتبت علمی شان کاسته می شود، چنان که خیال می کنند مردم، فروتنی و احترامشان را برای عالِمان دیگر، به حساب دانش کم اینان می گذارند. بدین جهت، وانمود می کنند که هیچ کس از آنان داناتر نیست و از این رو با دیده عیبجویی و نه از روی نقد و بررسی، هر نظریه ای را از هر دانشمند و درباره هر مسئله ای مورد ایراد و انتقاد قرار می دهند.
4.متّهم کردن رأی خود
چهارمین نشانه عالِم حقیقی در سخن امام علی علیه السلام، آن است که شخص، رأی و نظریه خویش را در معرض نقد بداند. دانشمند حقیقی و آگاه، که مجهولاتش را بی شمار می داند، رأی و نظریه خود را از خطا مصون نمی داند؛ بلکه به آرا و نظریات خویش، به دیده اتّهام می نگرد و تا آن زمان که نزد او یک فرضیه علمی، منطقی و منطبق با واقع به اثبات نرسد، آن را معتبر نمی شمرد.
چه بسیار آرا و عقایدی که قرن های طولانی بر جهان به عنوان نظریه های علمی و قطعی، حاکم بوده و کسی در درستی شان تردید نداشته، ولی پیشرفت های علمی، بطلان آنها را به اثبات رسانده است، مانند فرضیه بطلمیوس در علم هیئت.[11]
5.خاموشی گزیدن
پنجمین ویژگی عالِم حقیقی در سخن امام علی علیه السلام، سکوت مداوم است.
دانشمند حقیقی، که می فهمد دانسته هایش در برابر مجهولاتِ بی شمار و نامحدود، اندک است، به خود اجازه نمی دهد در هر مسئله ای اظهار نظر کند.
شهید ثانی رحمه الله درباره قاسم بن محمّد بن ابی بکر، یکی از فقیهان برجسته و مورد اتّفاق مدینه، گزارش می دهد که مسئله ای از او سؤال شد و گفت: نمی دانم.
سؤال کننده گفت: نزد تو آمده ام و غیر از تو را نمی شناسم.
قاسم گفت: به ریش بلند و جمعیت اطرافم، نگاه مکن. به خدا سوگند، این مسئله را نمی دانم!
پیرمردی قریشی که در کنارش نشسته بود، گفت: برادرزاده! ملازم وی باش.
آن گاه گفت: به خدا سوگند، تو را در هیچ مجلسی خردمندتر از امروز ندیدم.
آن گاه قاسم گفت: وَ اللَّهِ لَأَن یقطَعَ لِسانی أَحَبُّ إِلَی أَن أَتَکلَّمَ بِما لا عِلمَ لی بِهِ.[12]
به خدا سوگند، اگر زبانم بریده شود، برایم دوست داشتنی تر از این است که درباره آنچه علم ندارم، سخن بگویم. آن که از غرور علمی و بیماری خوددانابینی، پیراسته است، آمادگی ندارد که با هر قیمتی، درباره آنچه نمی داند، اظهار نظر کند. از این رو، خاموشی می گزیند و از پاسخ دادن به بسیاری از مسائل، خودداری می کند و این، همان بیان زیبای امام علی علیه السلام است که: قولُ «لا أعلَمُ» نِصفُ العِلمِ.[13] سخنِ «نمی دانم»، نیمی از دانش است.
این بر خلاف رویه مبتلایان به غرور علمی و خوددانابینی است؛ کسانی که نه تنها هیچ درنگ نمی کنند، بلکه به سرعت و بدون تأمّل، به آنچه از آنان پرسیده می شود، پاسخ می گویند. آنان کسانی هستند که نمی توان گفت عالم نیستند؛ بلکه باید گفت بیمارند و بلکه چنان که امام صادق علیه السلام توصیف نموده، دیوانه اند:
إِنَّ مَن أجابَ فی کلِّ ما یسأَلُ عَنهُ لَمَجنونٌ.[14] آن که به هر چه از او سؤال می شود، پاسخ گوید، دیوانه است.
6.خودداری از خطا
این، ششمین ویژگی عالِم حقیقی در سخن امام علی علیه السلام است. آن که از غرور علمی به دور است و اندازه جهل خود را می شناسد، هر گاه بخواهد رأیی را در یک مسئله ابراز کند، اندیشه خود را متمرکز می کند و بر حواسّ خود مسلّط می گردد تا مبادا به خطا افتد. آن گاه با دقّت و توجّه به تمام جوانب مسئله، رأی خود را اظهار می کند. بدین جهت، زبان خردمند، همیشه در پس عقل اوست.[15] و هیچ گاه خردمند، سخن نسنجیده بر زبان نمی آورد تا مبادا در گفته هایش به خطا بیفتد، بر خلاف مبتلایان به غرور علمی و بیماری خوددانابینی، که بی درنگ و بدون تأمّل، درباره هر چه بر آنان عرضه می گردد، اظهار نظر می کنند.
7.انکار نکردن مجهولات
آخرین نشانه ای که امام علی علیه السلام شخصیت عالِم حقیقی را بدان می شناساند، «انکار نکردن چیزی است که آن را نمی داند». اگر چیزی بر عالِم حقیقی عرضه گردد که آن را نمی شناسد، به خاطر جهل خود، آن را انکار نمی کند. کسی که از بیماری غرور علمی، در امان است و به کمی معلومات خود و نامتناهی بودن مجهولاتش آگاه است، عقلش به وی اجازه نمی دهد که آنچه را نمی داند و برایش مجهول است، انکار کند.
ابن سینا در این باره می گوید: فالصواب أن تسرّح أمثال ذلک إلی بقعة الإمکان، ما لم یذدّک عنه قائم البرهان.[16] درست، آن است که امثال این [شگفتی ها] را در سرای «امکان» بگذاری، تا زمانی که بُرهانی بر خلافش اقامه نشده است.
این، یک حقیقت روشن عقلی و علمی است که: «ندانستن» بر «نبودن» دلالت نمی کند. چه بسیار حقایقی که انسان بدانها عالِم نیست؛ ولی وجود دارند! آیا هزار سال پیش، بشر از حرکت خون و اتم و صدها حقیقت علمی دیگر که امروزه کشف و ثابت شده است، خبر داشت؟ آیا ندانستن این واقعیت ها در گذشته می تواند دلیلی بر نبود آنها باشد؟
اگر آدمی حقیقتاً اهل دانش باشد، می داند که بیشتر حقایق هستی، برای انسان، مجهول اند. امیر مؤمنان علیه السلام در سخنی دیگر، ضمن برشمردن ویژگی های عالِم حقیقی و عالِم نمایان می فرماید:
لا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ، فَإِنَّ أَکثَرَ الحَقِّ فیما تُنکرونَ.[17] آنچه را نمی دانید، بر زبان مرانید؛ زیرا بیشتر حقایق، همانهایی هستند که شما آنها را انکار می کنید.
امّا این مسئله که بدین پایه از روشنی است و هر خردمندی می داند که حق ندارد آنچه را نمی داند و برایش مجهول است، انکار کند، از کسانی که غرور علمی را وسیله ای برای خوددانابینی قرار داده اند و جز آن را نمی بینند، پنهان مانده است. توضیحات بیشتر در این باره، ضمن سخن گفتن از عقاید غیر علمی خواهد آمد.
پی نوشت ها
[1] بحارالأنوار: ج 77 ص 221 ح 2، تحف العقول: ص 73 (با اندکی تفاوت در لفظ).
[2] سیر حکمت در اروپا: ج 1 ص 136.
[3] تحف العقول: ص 73.
[4] میزان الحکمة: باب 1705.
[5] الإرشاد: ج 1 ص 35.
[6] نهج البلاغة: خطبه 5.
[7] الدروع الواقیة: ص 249.
[8] نهج البلاغة: خطبه 103.
[9] غرر الحکم: ح 1740.
[10] همان: ح 1303.
[11] ر. ک: بخش دوم: ابزارهای شناخت.
[12] میزان الحکمة: ج 5 ص 159 ح 8263 (پاورقی ش 6، با توضیحاتی از نگارنده).
[13] غرر الحکم: ح 6758.
[14] معانی الأخبار: ص 238 ح 2.
[15] ر. ک: میزان الحکمة: باب 3506.
[16] الإشارات و التنبیهات: ج 3 ص 418 (النمط العاشر).
[17] نهج البلاغة: خطبه 87.