3. روش های نقد آرای زمخشری در المیزان
مفسر المیزان، با آنکه از گفته های زمخشری در کشاف بسیار سود جسته است، با این حال در همه موارد گفته های او را نپذیرفته و در پاره ای از موارد آنها را نقد کرده است. اما سوال اینجاست که معظم له چگونه و با چه کیفیتی آرای زمخشری را نقد کرده و از چه معیار و شاخص هایی بهره برده است؟ سبک و شیوه نقد علامه طباطبایی با توجه به بررسی نگارنده و تطبیق المیزان با کشاف می تواند به شیوه های ذیل دسته بندی شود:
1-3. بهره گیری از قرآن: همچنان که در تفسیر قرآن، علامه طباطبایی به قرآن بیش از سایر منابع توجه دارد، معظم له در نقد آرای سایر مفسران نیز، به قرآن بیش از سایر معیارها و شاخص ها نظر افکنده است. گاهی بیان می دارد: نظر فلان مفسر با آیات قرآن ناسازگار است و زمانی ابراز می دارد که این برداشت با صدر و ذیل آیات و یا با ظاهر آیات تعارض دارد. (طباطبایی، همان، ج1، ص 92 وج2، صص 11و353). وی ملاک این قضاوت را آیه: «أفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً»: آیا در [معانی] قرآن نمی اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیاری می یافتند (نساء: 82) می دانست. در ادامه به بیان نمونه هایی از این دست می پردازیم:
1. زمخشری در تفسیر آیه 42 سوره هود (و نادی نوح ابنه) چند روایت نقل کرده است که: بعضی «ابنها» قرائت کرده اند، یعنی آن پسر فرزند زن نوح بوده است نه فرزند حضرت نوح(ع)؛ و چون این فرزند در فراش او متولد شد، حضرت نوح(ع) آن را به عنوان فرزند پذیرفته است (زمخشری، همان، ج2، ص 381، ذیل آیه). علامه طباطبایی این استدلال را نمی پذیرد و می گوید: این استدلال با آیات دیگر قرآن سازگاری ندارد؛ چه اینکه قرآن در آیه 45 سوره هود از زبان حضرت نوح می گوید: «إن ابنی من أهلی» (طباطبایی، همان، ج10، ص 381)؛ یعنی لفظ «ابنی: پسرم» را به کار می برد که روشن می سازد آن پسر، فرزند او بوده است، نه فرزند زنش.
2. زمخشری در تفسیر آیه 36 سوره یس (سبحان الذی خلق الازواج کلها:) می گوید: «الازواج: الاجناس و الاصناف، یعنی خداوند انواع و اصناف موجودات، مثل نباتات و جمادات و انسان و حیوان را خلق کرد» (زمخشری، همان، ج4، ص 15، ذیل آیه). علامه طباطبایی بدون ذکر نام زمخشری با تعبیر «چه بسا در تفسیر آیه گفته باشند که مراد از ازدواج انواع و اصناف موجودات باشد نه نر و ماده بودن موجودات» می گوید: این تفسیر با آیات دیگر قرآن که خلقت ازدواج را متعرض است. سازگار نیست؛ مانند آیه: «و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون»؛ علاوه بر اینکه اصولاً مقارنه ی دو چیز با هم و نوعی تألف و ترکب، از لوازم مفهوم زوجیت است و بنابر معنایی که کرده اند، نه مقارنتی در کار است و نه تألف و ترکبی (طباطبایی، همان، ج17، ص 137-138).
3. در تفسیر آیه 24 سوره یوسف (و لقد همت به و هم بها) زمخشری اقوالی نقل کرده است که حضرت یوسف میل به زلیخا کرد و در مقابل او نشست و آماده عمل ناشایست گردید تا اینکه برهان پروردگار را مشاهده کرد و از این عمل دست برداشت (زمخشری، همان، ج2، ص 439).
مؤلف المیزان با نقد این روایات، می گوید: «با توجه به اینکه خداوند در آیاتش حضرت یوسف را مدح بلیغ نموده است، امکان دارد چنین میلی از او سر زند» (طباطبایی، همان، ج11، ص 184، ذیل آیه)؛ ولی به نظر می رسد در آیه فوق تقدم و تأخری صورت گرفته است و اصل عبارت اینگونه باشد: «لولا رآه برهان ربه لهم بها» یعنی اگر یوسف برهان پروردگار را نمی دید، میل به زلیخا می کرد و چون برهان پروردگار را دید، پس میل از او منتفی است.
از نمونه های دیگر می توان موارد ذیل را شاهد آورد:
- ترجمه المیزان، جلد 9، صفحه 444 والکشاف، جلد 2، ذیل آیه 43 سوره توبه؛
- ترجمه المیزان، جلد 11، صفحه 31 و الکشاف، جلد 2، صفحه 430، ذیل آیه 107 سوره توبه؛
- ترجمه المیزان، جلد 12، صفحه 286 والکشاف، جلد 2، صفحه 589، ذیل آیه 90 و 91 سوره توبه؛
- ترجمه المیزان، جلد 14، صفحه 45 و الکشاف، جلد 3، صفحه 9، ذیل آیه 17 سوره توبه ؛
- ترجمه المیزان، جلد 17، صفحه 477 و الکشاف، جلد 4، صفحه 145، ذیل آیه 69 سوره توبه؛
- ترجمه المیزان، جلد 17، صفحه 319 والکشاف، جلد 4، صفحه 97، ذیل آیه 42 سوره توبه.
2-3. بهره گیری از سیاق آیات: سیاق در لغت به معنای مهر و کابین، طریقه و روش، اسلوب و سبک، راندن و ... آمده است (دهخدا، 1376، ج8، ص 12227/ فیروزآبادی، [بی تا]، ج3، ص 247) و در اصطلاح، به این معناست که معمولاً در گفتگوها و نوشته ها، توجه به صدر و ذیل یک کلام، معنای خاصی به جمله می دهد و معنای جمله را محدود می کند؛ در اصطلاح به این حالت سیاق می گویند. شهید محمدباقر صدر در تعریفی که در کتاب دروس فی علم الاصول (ص 103) ارائه می دهد، سیاق را تعمیم داده، آن را به قرائن لفظی و غیر لفظی اراده می کند.
در صورتی سیاق تنها قرینه پیوسته لفظی است که رشید رضا در تفسیرش همین معنا را بیان کرده است (رضا، [بی تا]، ج1، ص 22). قرینه بودن سیاق، یک اصل عقلایی است و بر کسی پوشیده نیست و معصومان(ع) نیز از اصل سیاق در احتجاجات و معنا کردن آیات استفاده کرده اند (بابایی، 1381، ج1، ص 106)؛ گرچه استفاده از سیاق، نوعی بهره گیری از قرآن است، ولی استفاده گسترده مولف المیزان از قاعده سیاق سبب شده است این صفت به صورت جداگانه بیان شود. شاید بتوان گفت بعد از تفسیر آیه به آیه که مهم ترین شاخصه المیزان است، بهره مندی از سیاق شاخصه مهم دیگر المیزان است. عبارات ذیل در المیزان مکرر به کار رفته است: «روایت با سیاق آیه سازگاری ندارد» (همان، ج13، ص 266)؛ «ولی سیاق این معنا را بر نمی تابد» (همان، ج6، ص 169)؛ «سیاق آیه گواهی می دهد که آیه در مدینه نازل شده است» (همان، ج16، ص 273).
نمونه های ذیل، از جمله مصداق های عبارت بالا هستند:
1. زمخشری در تفسیر آیه «و ورث سلیمان داوود و قال یا أیها الناس علما منطق الطیر و أوتینا م کل شیء إن هذا لهو الفضل المبین»: و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت: «ای مردم، ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم و از هر چیزی به ما داده شده است. راستی که این همان امتیاز آشکار است» (نمل: 16) می نویسد: ضمیر در کلمه «علمنا» و « أوتینا» به سلیمان بر می گردد و نیز نطق مرغان معجزه ای برای آن جناب (سلیمان) بوده و گرنه خود مرغان هیچ یک زبان و نطقی ندارند (زمخشری، همان، ج3، ص 342-343).
علامه طباطبایی در مورد سخن نخست می گوید: «این حرف آن طور که شاید و باید، با سیاق آیه نمی سازد و از ظاهر سیاق بر می آید که سلیمان(ع) می خواهد در این جمله از خود و پدرش که خود او نیز از آن جناب است، به داشتن برتری هایی که گذشت، مباهات کند و این در حقیقت از باب تحدیث نعمت است (طباطبایی، همان، ج15، ص 539). علامه در ادامه می گوید: «گرچه از سیاق آیه استفاده می شود که آشنایی با منطق پرندگان در این آیه مخصوص حضرت سلیمان است، ولی اینگونه نیست که پرندگان هیچ گونه منطق و نطقی نداشته باشند، بلکه با حرکت هایی که از خود بروز می دهند، منظور خود را به سایر پرندگان می فهمانند و حتی کسانی که با پرندگان سرو کار دارند، مفهوم این صداها را درک می کنند» ( همان، ذیل آیه).
2. علامه طباطبایی در تفسیر آیه 12 سوره زمر (و أمرت لأن أکون أول المسلیمن: و مأمورم که نخستین مسلمانان باشم) از قول زمخشری برای آیه، سه وجه از معنا را ذکر می کند: 1- من اولین کسی باشم که در عصر خودم و از بین قوم، اسلام آورده باشم؛ 2- من اولین کسی از بین دعوت شدگانم باشم که اسلام آورده؛ 3- من اولین کسی باشم که خودش را به همان چیزی که دیگران را دعوت کرده، دعوت کرده باشد تا هم در قولم و هم در فعلم مقتدای قومم باشم و چون پادشاهان نباشم که مردم را به چیزی دعوت می کنند که خود عمل نمی کنند.
علامه پس از نقل این سه قول می نویسد: «خواننده عزیز متوجه است: آن وجهی که با سیاق آیات سازگارتر است، همان وجه سوم است» (طباطبایی، همان، ج17، ص 394/ زمخشری، همان، ج4، ص 114).
از جمله نمونه های دیگر می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- ترجمه المیزان، جلد 10، صفحه 256-257 و الکشاف، جلد 2، صفحه 383، ذیل آیه 14 سوره هود؛
- ترجمه المیزان، جلد 12، صفحه 373 و الکشاف، جلد 2، صفحه 607، ذیل آیه 43 سوره نحل؛
- ترجمه المیزان، جلد 18، صفحه 73 والکشاف، جلد 4، صفحه 223، ذیل آیه 26 سوره شوری؛
- ترجمه المیزان، جلد 20، صفحه 228 و الکشاف، جلد 4، صفحه 675، ذیل آیه 28 سوره دهر.
3-3. مددجویی از قواعد نحوی: با وجود اینکه زمخشری از استادان صاحب نام در علوم ادبی، به ویژه در علم نحو می باشد، علامه طباطبایی علی رغم بهره گیری از نظرات وی در این خصوص، در مواردی نیز آرای نحوی وی را نقد کرده است:
1. زمخشری در تفسیر آیه «إنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل» صدقات، تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیان [گردآوری و پخش] آن، و کسانی که دلشان به دست آورده می شود، و در [راه آزادی] بردگان، و وامداران، و در راه خدا، و به در راه مانده، اختصاص دارد. (توبه: 60) نوشته است: «دلیل عدول حرف عطف لام (للفقراء و ...) در چهار مورد اول این است که چهار مورد دوم (مستحقین زکات به فی «و فی الرقاب») در استحقاق زکات، بر چهار مورد اول مقدم هستند و باید نخست بگردند و چهار مورد دوم را پیدا کنند، زکات را به مصرف آنها برسانند و بعد چهار مورد اول؛ و این معنا از کلمه «فی» که مفید ظرفیت است، استفاده می شود» (زمخشری، همان، ج2، ص 283، ذیل آیه). علامه طباطبایی پس از نقل این سخن می گوید: در چهار مورد اول که با لام ملکیت ذکر شده، ملکیت رابطه و اتصال قوی تری میان مالک و مملوک دارد تا ظرفیت؛ چه پر واضع است که رابطه ظرف و مظروف به قوه رابطه مالک و مملوک نیست؛ از طرف دیگر در چهار مورد اول، اگر چیزی از زکات به دستشان برسد، مالک می شوند و چون چنین بوده، به کار بردن حرف «لام» درباره ایشان به جا بوده است، بر خلاف چهار مورد دوم که آنچه از زکات به آنها داده می شود، مالک نمی شوند، بلکه در راه مصالحی مصرف می شود که ارتباطی با آنان دارد (طباطبایی، همان، ج17، ص 488، ذیل آیه).
2. زمخشری در تفسیر آیه 30 سوره نور (قل للمومنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم: به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند، که این برای آنان پاکیزه تر است») می نویسد: «من» در «من أبصارهم»، «من» تبعیض است و مراد این است که مکلف باید چشم را از حرام بپوشاند و آن را در حلال منحصر کند» (زمخشری، همان، ج3، ص 223)؛ اما علامه طباطبایی بدون ذکر نام زمخشری می گوید: «من، برای ابتدای غایت است نه اینکه زیادی و یا برای بیان جنس و یا تبعیض باشد که هر یک را یک مفسر گفته اند؛ و معنای آیه این است که مؤمنین باید چشم پوشی را از خود چشم شروع کنند» (طباطبایی، همان، ج15، ص 158).
3. زمخشری در مفهوم آیه 39 سوره حجر (قال رب بما أغویتنی لأزیّنن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین: گفت: پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت) گفته است: «با» در «بما أغویتی» برای قسم است و معنای جمله این است: پروردگارا به اینکه مرا اغوا کردی سوگند که چنین و چنان می کنم (زمخشری، همان، ج2، ص 55).
مؤلف المیزان این قول را از جمله بی پایه ترین تفسیرها دانسته و می گوید: «نه در قرآن و نه در سنت، جایی دیده نشده که به مثل اغوا یا اضلال سوگند خورده باشد؛ علاوه بر اینکه اصلاً معنای قسم که تعظیم (مقسم به) است، در اغوا و اضلال مورد ندارد» ( طباطبایی، همان، ج12، ص 232). از جمله نمونه های دیگر می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- ترجمه المیزان، جلد8، صفحه 12 و الکشاف، جلد2، صفحه 88، ذیل آیه 8 سوره اعراف؛
- ترجمه المیزان، جلد 11، صفحه 429 و الکشاف، جلد 2، صفحه 516، ذیل آیه 11 سوره رعد؛
- ترجمه المیزان، جلد 12، صفحه 396و الکشاف، جلد 2، صفحه 612، ذیل آیه 55 سوره نحل؛
- ترجمه المیزان، جلد 13، صفحه 347و الکشاف، جلد 2، صفحه 705، ذیل آیه 12 سوره کهف؛
- ترجمه المیزان، جلد 19، صفحه 21 و الکشاف، جلد 4، صفحه 411، ذیل آیه 21 سوره طور؛
- ترجمه المیزان، جلد 10، صفحه 269والکشاف، جلد 2، صفحه 369، ذیل ایه 14 سوره هود.
4-3. بهره گیری از تاریخ نزول آیات (مکی و مدی بودن آیه ها): شناخت زمان و مکان نزول آیات، شناخت ویژگی های افرادی که آیه درباره آنها نازل شده است و درک و فهم فرهنگ زمان نزول، از جمله قراینی است که ما را در فهم قرآن یاری می رسانند. علامه طباطبایی با استفاده از شناخت آیات و سور مکی و مدنی، شناخت فضای فرهنگی و سیاسی مکه و مدینه، آگاهی از تاریخ و ... بسیاری از آرا را به نقد کشیده است:
1. زمخشری در تفسیر آیه اول سوره مزمل، روایتی از عایشه نقل می کند که شخصی از عایشه درباره ی تزمیل (روانداز) رسول خدا پرسید، عایشه گفت: رواندازی به طول 14 ذراع، پرسید در چه جنسی؟ گفت به خدا سوگند نه خز بود و نه قز و نه پوست و نه ابریشم، بلکه روی آن از مو و آسترش از کرک بود (زمخشری، همان، ج4، ص 623). علامه پس از بیان این نکته می گوید: «اهل فن، این روایت را به جعلی بودن متهم کرده اند و درست هم هست؛ برای اینکه آن زمانی که این سوره در مکه نازل شد، عایشه همسر خدا(ص) شده بود و ازدواج آن جناب با وی، بعد از هجرت در مدینه صورت گرفته است» (طباطبایی، همان، ج20، ص 246).
2. زمخشری در معنای «المقتسمین» در آیه 90 و 91 سوره حجر (کما أنزلنا علی المقتسمین الذین جعلوا القرآن عضین: همان گونه که [ عذاب را] بر تقسیم کنندگان نازل کردیم همانان که قرآن را جزء جزء کردند به برخی از آن عمل کردند و بعضی را رها نمودند). کلمه «المقتسمین» را در یکی از اقوال، به یهود و نصاری تعبیر کرده است (زمخشری، همان، ج2، ص 566).
علامه طباطبایی بدون ذکر نام زمخشری و کشاف، ابراز می دارد: «این حرف، وقتی درست است که سوره مورد بحث در مدینه نازل شده باشد و حال آنکه این سوره در مکه نازل گردید و رسول خدا در آن روز، گرفتار مخالفت های یهود و نصاری نشده بود» (طباطبایی، همان، ج12، ص 280، ذیل آیه) .
3. زمخشری در تفسیر آیه 33 سوره نجم (أفرأیت الذی تولی) روایتی نقل کرده که منظور آیه، کسانی هستند که در روز جنگ احد آن مرکز حساس (کوه احد که پیامبر(ص) نگهبانانی گماشته بود) را ترک کردند (زمخشری، همان، ج4، ص 416). علامه پس از نقل این روایت می گوید: «این سخن در صورتی صحیح است که آیه در مدینه نازل شده باشد، اما این سوره به شهادت سیاق آیاتش در مکه نازل گردید و از جمله آیات برجسته اش آیه شریفه «و أن إلی ربک المنتهی» و آیه شریفه «و أن لیس للإنسان إلا ما سعی» است (طباطبایی، همان، ج19، ص 86).
5-3. بهره گیری از دانش حدیث: استفاده از علم الحدیث و بهره گیری از آداب و قواعد نقد متن و سند، از جمله روش علامه طباطبایی در بررسی آرای مخالفان در تفسیر است. علامه این جملات و عبارات را مکرر در تفسیر خویش به کار برده است: «این حدیث با سنت متواتر در تعارض است»، «سند این روایت ضعیف است و نمی توان به آن اعتماد کرد»، «این حدیث را عقل نمی پذیرد». در ادامه به برخی از این نمونه ها اشاره می شود:
1. زمخشری در تفسیر آیه 57 سوره زخرف، داستان ابن الزبعری را از ابن عباس و دیگران نقل می کند (زمخشری، همان، 4، ص 253). علامه پس از بیان این روایت می گوید: «این خبر از چند جهت موهون و سست است و نیز به خاطر خللی که در مضمون آن است، ضعیف می باشد و نمی توان به آن تکیه کرد، به ویژه از حافظ ابن حجر نقل شده که گفته است: این حدیث اصلی ندارد و در هیچ یک از کتب حدیثی، چه با سند و چه بدون سند دیده نشده است» (طباطبایی، همان، ج18، ص 182).
2. زمخشری در بیان معنای شاهد در آیه 17 سوره هود (ویتلوه شاهد) می گوید: مراد از شاهد، قرآن است (زمخشری، همان، ج2، ص 370)؛ در حالی که علامه طباطبایی با استناد به روایات صحیح ابراز می دارد: منظور از شاهد، علی بن ابیطالب(ع) است. علامه در ادامه می نویسد: «دقت در سیاق آیه کافی است که خواننده به بطلان کلام زمخشری حکم کند» (طباطبایی، همان، ج10، ص 288).
تذکار
1. گفتنی است مرحوم علامه طباطبایی در بعضی از موارد، وجوه تفسیر مرحوم زمخشری را ذکر کرده و بدون هیچ استنادی می گوید: «فلان وجه صحیح است» و یا «فلان قول مورد قبول ما نیست» (همان، ج16، ص 453، ذیل آیه 21 سوره احزاب)؛ و در مورد نقد روایات نیز گاهی همین روش را دنبال کرده، می گوید: «این روایات با عقل نمی سازد» و یا «اینها احادیث ضعیف و یاوه هایی بیش نیستند» (همان، ج11، ص 205-206). گویا صحت مطالب برای معظم له همچون روز روشن بوده است و ایشان خود را از بیان استدلال بی نیاز می دیده است.
2. آنچه از نقل ها و نقدهای دو مفسر ارزشمند عامه و خاصه بیان گردید، به معنای تأیید آرای یکی از طرفین نیست و آنچه در لابه لای مطالب بیان شد، نظر شخصی بوده، چه اینکه در نهایت، قضاوت را بر عهده ی خوانندگان گرامی می گذاریم.
نتیجه
آنچه از مقایسه و تطبیق تفسیر المیزان وتفسیر کشاف گذشت، نتایج ذیل حاصل می شود:
1. علی رغم اینکه تفسیر المیزان به تفسیر قرآن به قرآن شهرت دارد، از نکات ادبی و بلاغی قرآن غفلت نکرده و در لابه لای تفسیر آیات، از این قواعد بهره برده است؛ و حتی تفسیر کشاف که به تفسیر بلاغی و ادبی شهرت دارد و نویسنده آن در این زمینه کم نظیر است، از نقدهای ادبی مفسر المیزان بی نصیب نمانده است.
2. آزاداندیشی و تفکر، یکی از ویژگی های مرحوم محمدحسین طباطبایی است. با وجود اینکه بسیاری از مفسران جسارت رجوع به نوشته های مخالفان را به خود نمی دهند، علامه به منابع و مأخذ مخالفان مراجعه کرده و در نقد آرا و اندیشه ها و اقوال تفسیری، با شاخص و معیار قرآن و سنت متواتر و عقل و بهره گیری از قاعده سیاق و استفاده از علم الحدیث و قواعد نحوی، اندیشه ها را می سنجد و بیشتر به «ما قال» می نگرد و به «من قال» توجه چندانی ندارد.
3. ایرادهای مرحوم طباطبایی بر تفسیر کشاف، از جایگاه بلند این تفسیر در میان سایر تفاسیر نمی کاهد؛ زیرا بهره های مؤلف المیزان از این تفسیر بیش از انتقادهای او بوده است؛ چه اینکه او در بسیاری از موارد در بیان نکات ادبی و تفسیری قرآن و در نقد آرای سایر مفسران و معنا کردن لغات قرآن به کشاف زمخشری استناد کرده است.
4. بسیاری از اختلافات دو مفسر، طبیعی و معلول اختلاف گرایش ها و باورها است؛ اما وجود اشتراکات، بیش از وجود اختلافات می باشد که این می تواند زمینه ساز اتحاد و تدوین قوانین مشترک گردد؛ لذا پیشنهاد می شود اندیشمندان جهان اسلام، شاخص هایی را برای تفسیر قرآن و اندیشه سنجی اسلامی، بر اساس باورهای مشترک طراحی کنند تا با معیارهای آن، تفسیرهای صحیح از ناصحیح جداگردد؛ با این حال به نظر می رسد استناد به قرآن و قواعد عرب و سنت رسول خدا(ص) و یافتن معنای الفاظ قرآن در عصر نزول و استمداد از قوه عقل و تدبر، می تواند از شاخص های مشترک طرفین باشد؛ اما در این خصوص نکات ریز و شرایط خاصی وجود دارد که باید به روشنی تبیین گردد.
منابع:
1. بابایی، علی اکبر و دیگران؛ مکاتب تفسیری: مکتب روایی محض و تفاسیر روایی محض؛ قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه و تهران: سمت، 1381.
2. حجتی، سیدمحمدباقر: «گفتگو با دکتر حجتی»؛ فصلنامه بینات، س3، ش 2، تابستان 1375.
3. خرمشاهی، بهاء الدین؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران: دوستان و ناهید، 1371.
4. دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1376.
5. رشید رضا، محمد؛ تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار؛ بیروت: دارالمعرفه، [ بی تا].
6. رضایی اصفهانی، محمدعلی؛ روش ها و گرایش های تفسیر قرآن؛ قم: اسوه، 1375.
7. زمخشری، محمودبن عمر؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل؛ به کوشش و تصحیح محمد عبدالسلام شاهین؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، 1315ق(دوره کامل).
8. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل؛ منشورات البلاغه، [ بی تا]، (دوره کامل).
9. صدر، سیدمحمد باقر؛ دروس فی علم الاصول؛ بیروت: دارالکتاب اللبنانی، 1978م.
10. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی و دیگران، با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجاء, تهران: امیرکبیر، 1363(دوره کامل).
11.المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین ( دوره کامل).
12. فانی، کامران و بهاءالدین خرمشاهی؛ دائره المعارف تشییع؛ تهران: شهید سعید محبی، 1383.
13. فیروزآبادی، مجدالدین؛ القاموس المحیط؛ بیروت: دارالمعرفه، [بی تا].
14. مطهری، مرتضی؛ حق و باطل؛ تهران: صدرا، [بی تا].
15. معرفت، محمدهادی؛ تفسیر و مفسران؛ قم: موسسه فرهنگی التمهید، 1380.
/ع