«جیمز مکآووی» نقش آدمربایی دیوانه را ایفا کرده که 23 شخصیت متفاوت دارد! شیامالان به دوران اوج خود بازگشته...
«ام.نایت شیامالان» بازگشتی خوشایند به سبک آثار خوبش از جمله «حس ششم» داشته و "شکاف" اثر جنونانگیز و دیوانهوار جدیدش، فیلمی ارزشمند و شبیه آثار اولیهاش است. افراد زیادی در سراسر جهان از اختلالات چندگانه شخصیتی مثل فراموشی رنج میبرند، اما این را میتوان موهبتی برای نویسندگان فیلمنامه عنوان کرد. چرا که میتوان از دل آنها داستانهای ماندگار و جذابی خلق کرد. کارگردانان زیادی در طول تاریخ، از «هیچکاک» در روانی گرفته تا «برایان دیپالما» در آماده کشتن، از این اختلالات در فیلمهای خود استفاده کرده و کمدانشیِ بیننده در این مورد را به رخ او کشیدهاند. اما به نظر من هیچکدام تاکنون به اندازه شیامالان در فیلم "شکاف" این مسئله را پیش نبردهاند و او در روند تحلیلی اختلال تجزیه هویت، از آن نه تنها به عنوان پیچیدگی داستان، بلکه به عنوان قضیهای که این ماجرایِ آدمربایی شررورانه را تعریف میکند استفاده کرده و فیلم هیجانی خود را بر مبنای آن قرار داده؛ «جیمز مکآووی» نقش آدمربایی دیوانه را ایفا کرده که 23 شخصیت متفاوت دارد!
«ام.نایت شیامالان» بازگشتی خوشایند به سبک آثار خوبش از جمله «حس ششم» داشته و "شکاف" اثر جنونانگیز و دیوانهوار جدیدش، فیلمی ارزشمند و شبیه آثار اولیهاش است. او با سبک و سیاق ویرانگرانهی خود فیلمی ساخته که خاطره بهترین آثارش را زنده میکند.
گرههای متعددی در طول داستان برای جذب بیننده وجود دارد، اما هیچکدام به اندازه این که شیامالان پس از چندین اثر ترسناک ناموفق به سبک دوباره خود بازگشته، غیرمنتظره نیست. اگر منصفانه قضاوت کنیم، هیچ نویسنده و کارگردانی تاکنون نتوانسته دوران هنری بی فراز و نشیبی را پشت سر بگذارد و دائما مخاطبان را شگفتزده کند. اگرچه شیامالان مدتی افت کرده بود، اما اکنون با تکیهی بیشتر بر قوهی ابتکار خود به جای جلوههای ویژهی پرهزینه، دوباره توانسته فیلمی منسجم با سبک و سیاق ویرانگرانهی خود بسازد که تا حدودی یاد و خاطره بهترین فیلمهایش را زنده کند.
اما شیامالان تنها کسی نیست که به دوران اوج خود بازگشته. گویی «جیمز مکآووی» بازیگر بااستعداد اسکاتلندی که با نقش پروفسور ایکس در فیلمهای ایکسمن شهرت دارد، از بازی در نقش جوانان خوشتیپ و ساده خسته شده (حداقل فیلمهای غیرمعمول بیهوشی و پلیدی این را نشان میدهند). میتوان این فیلمها را به نوعی آمادهسازی برای المپیک نقشهایش یعنی همین فیلم "شکاف" دانست؛ نقشی که میتوان آن را آمیزهای از یک طراح مد همجنسگرا، مرتدی که 9 سال است از دین برگشته و یک دیوانهی عقدهای غیرقابل کنترل دانست.
شیامالان تمامی این خصوصیات عجیب را در آن واحد به بیننده ارائه میکند، آن هم از طریق دیدگاه سه شخصیت اصلی فیلم یعنی سه دختر نوجوان که از مراسم جشن تولدی دزدیده شدهاند (همانند قربانیهایی که در فیلمهای سادیستی از جمله ارّه و خیابان 10 کلاورفیلد سراغ داریم) و پس از به هوش آمدن خود را محبوس در یک سلول زیرزمینی میبینند. «کلر (هیلی لو ریچاردسون)» و «مارسیا (جسیکا سولا)» اولین کسانی هستند که وحشت آنان را فرا میگیرد همانند بیشتر بینندههایی که در حال تماشای آنان هستند. در حالی که «کیسی (آنیا تیلور-جوی)» به طرز غیرمعمولی آرام است، حداقل در ابتدا.
این دختران محبوس در زیر زمین و در جایی ناشناخته، چندین روز مشغول کشیدن نقشه فرار هستند. با حضور شخصیت غیرقابل پیشبینی مکآووی و هر تلاش دخترها برای فرار، تماشاگر ناخنهای خود را در دسته صندلی فرو میبرد. در همین حال، به منظور تلطیف شرایط برای بیننده، اسیرکنندهی دختران در فواصل معینی از خانه خارج شده تا به ملاقات دکتر فلچر برود، کسی که به منزلهی گوش شنوایی برای اوست. (نقش دکتر فلچر را «بتی باکلی» ایفا میکند که در فیلم اتفاق شیامالان هم حضور داشت؛ او بازیگر نقش «کری» در نسخهی کلاسیک این اثر است).
هرچه داستان پیش میرود، شخصیت(های) خوفناک مکآووی بیشتر رخ مینمایند. در میان قربانیان، تنها کیسی است که عین خیالش هم نیست و شیامالان دلیل آن را در خلال فلشبکهایی که به گذشته این دختر جوان میزند و سفرهای شکاری که در کودکی میرفته، بیان میکند. تیلور-جوی که اخیرا در فیلم ساحره اثر «رابرت ایگرز» درخشیده، استعدادی بالقوه در نمایش شخصیتهایی با خصوصیاتی درونی دارد و البته با مکآووی در این فیلم کاملا هماهنگ هستند.
در نهایت، این فیلم متعلق به مکآووی است که با آن بازی چشمنوازش بیننده را مبهوت خود کرده و بهترین نقش دوران هنری خود را بازی کرده.
هدف شیامالان این است که مخاطب را به حدسزدن وادار کند که از این بابت، "شکاف" قطعا به موفقیت رسیده. بودجه نسبتا کم و لوکیشنهای محدود باعث خلاقیت در فیلمنامه شده است. "شکاف" را میتوان با فیلم ارزشمند تعقیب میکند مقایسه کرد؛ فیلمی که نگاه جذابش به موضوع بر خلاف ناپایداری این ژانر، آن را منسجم ساخته بود. خصوصیات فیلمنامه در "شکاف" بیننده را به سمت تحلیل روانشناسی شخصیتها سوق میدهد، در حالی که شیامالان از آن برای به ثمررساندن اهداف خود بهره برده.
در نهایت، این فیلم متعلق به مکآووی است که با آن بازی چشمنوازش بیننده را مبهوت خود کرده و گویی دوربین را با آن دندانهای ببرگونهاش میبلعد. ماهیت این شخصیت با وجود سر تراشیدهاش، اگرچه به تغییرات لباسهایش وابسته است (از طراح لباس نامزد اسکار «پاکو دلگادو» کمک گرفته شده که در فیلم بینوایان همکاری داشت) ولی تفاوتهای شخصیتهای دیگرش را میتوان هنگام نمایش تغییرات چهره، لهجه و از طریق زبان بدن مشاهده کرد. اگرچه هنگام ملاقات با دکتر فلچر، تنها یکی از این شخصیتهای مختلف نمود پیدا میکند. شیامالان قواعد اختلال تجزیه هویت را به خوبی در فیلم خود تشریح کرده و با این شخصیت، بهترین نقش دوران هنری مکآووی را ساخته است.
مترجم: بابک مؤیدزاده