ماهان شبکه ایرانیان

درآمدى بر جنبش هاى نوپدید دینى (۲)

ایجاد مطالعات ادیان جدید به عنوان یک رشته مستقل بر دو پیشینه استوار است: الف. رشته قدیمىِ تاریخ ادیان

درآمدى بر جنبش هاى نوپدید دینى (2)
ایجاد مطالعات ادیان جدید به عنوان یک رشته مستقل بر دو پیشینه استوار است:

الف. رشته قدیمىِ تاریخ ادیان.
 

ب. مطالعه فرقه ها (Cults) که در جامعه شناسى و الهیات به یک مسأله محورى تبدیل شده بود.
در طى این قرن، مطالعه در زمینه ادیان جهان، ما را به صف آرایى خیره کننده عقاید و اعمالى که آدمیان از آنها پیروى مى کنند، آگاه ساخت و جهت گیرى پژوهشى و مطالعاتى ما را به این سمت رهنمون شد که دریابیم چه چیزى در این میان «امرى عادى و بهنجار» است. دیدگاه هاى ناشى از مطالعات تطبیقى ادیان آشکارا تقویت شد و چونان توده اى از جنبش هاى مردمىِ قرن حاضر، جوامع بزرگى از ادیان بزرگ جهان را به سمت غرب سرازیر ساخت.
هم زمان، آزادى عقیده در غرب باعث تکثر و ازدیاد تعداد انتخاب ها و گزینش هاى دینى در درون آن فرهنگ شد. در ایالات متحده آمریکا، شمار مذاهب مختلف و فرقه هاى دینى از 87 در سال 1970، به 350 در سال 1900 و تقریباً به 2000 در این ایام رسید. بیشترین تعداد از این دو هزار مذهب را گرایش ها و مذاهب مسیحى تشکیل مى دهند (که شامل تمام 350 فرقه سال 1900 مى باشد) اما درصد روزافزونى از آنها در میان دیگر ادیان در حال شکل گیرى هستند. این مذاهب و گروه هاى دینى عبارتند از: فرقه هاى مسیحى «غیر مذهبى یا فرقه اى»،و حتى گروه هاى زیادى که از نگاه مذهبى غیردینى هستند، مانند کافران و انسان گرایان.
در آغاز این قرن برخى از اربابان کلیسا در آمریکا در این اندیشه فرو رفتند که آنچه در غرب در حال انجام است تنها تجزیه و تفرّق مسیحیت نیست، بلکه تعدادى عقاید و باورهاى جدید و غریب دینى در این گستره در حال شکل گیرى و بروز هستند; مانند علم گرایان مسیحى، با برچسب فرقه انحرافى (Cult) نام گذارى شدند و مجموعه اى از کتاب هاى ضد فرقه اىِ مسیحیان (از جمله پروتستان هاى محافظه کار) از اخطار و هشدار نسبت به بروز چنین گروه ها و گرایش هایى داد سخن دادند. براى آنچه که در آمریکا واژه فرقه "Cult" به کار مى بردند، در اروپا واژه مذهب (Sect)استعمال مى شد.
اولین مطالعات غیر الهیاتىِ این «فرقه ها» زمانى بروز کرد که نخستین فعالان رشته جدیدِ جامعه شناسى دین و روان شناسى دین توجه خود را به گزینش هاى دینى اقلیت معطوف داشتند و چندین کتاب و مقاله را در دهه 1940 عرضه کردند. با پایان گرفتنِ جنگ جهانى دوم، مطالعه علمىِ دین بروز کرد و دوره هاى آموزشى و علمى اى درباره روان شناسى و جامعه شناسى دین برگزار شدند و نیاز به کتاب هایى که تمامِ اطلاعاتِ این زمینه را به اختصار در خود داشته باشند، به تولید چنین آثارى انجامید. این کتاب هاى درسى با تمام اختصارى که در آنها به کار رفته بود، اطلاعات ارزشمندى را در باره فرقه ها در خود جاى داده بودند که پایه و بنیاد مطالعات بعدى در این زمینه شد. یک نمونه از درکى که از فرقه ها در یکى از این کتاب ها مطرح شده است، نگاه میلتون یانگر آمده است:
اصطلاح فرقه (Cult) کاربردهاى مختلفى دارد که معمولا به طور ضمنى از گروه کوچکى که در پى یک تجربه عرفانى است و فاقد هر گونه ساختار سازمانى بوده و از وجود یک شخصیت و رهبر فرهمند برخوردار است، حکایت مى کند. برخى از این مؤلفه ها (مانند عرفان) ویژگى فرهنگى بودن آنها را برجسته مى سازد که در این طرح طبقه بندىِ ما نامناسب و بى مسما است. به هر حال، ما نیازمند واژه اى هستیم که گروه هایى را که شبیه مذهب هستند، شامل شود و در عین حال به لحاظ واژه شناسىِ دینى از یک گسست و جدایى شدید از سنت دینى حاکم بر جامعه حکایت کند. از این رو با به کار بردن واژه Cult گروه هایى را مد نظر قرار دادیم که در اوج افراطى گرى نسبت به «کلیساى جهانى» قرار دارند. یک Cultاساساً کوچک، کوته زیست، اغلب بومى و بیشتر ساخته شده در پیرامون یک رهبرى حاکم و غالب مى باشد که به دلیل ناسازگارى باورها و اعمالش با اعمال سنتىِ حاکم بر جامعه و نیز به خاطر یافتن جانشینى براى رهبرى فرقه، اغلب با مشکل مواجه است. فرقه ها اغلب کوچک باقى مى مانند و به آسانى از هم مى پاشند و تبدیل شدن آن ها به یک مذهب یا فرقه نهادینه شده و سازمان یافته بسیار نادر است. دلمشغولى اصلىِ فرقه ها مشکلات افراد بوده، توجه آنها به مشکلات اجتماعى بسیار اندک است. در مقایسه با با Sect در این جا هرج و مرج بیشتر و قوى تر است زیرا نظریه «رفتار درست» آنها (چه مقصود ترک گناه باشد یا اجراى عدالت اجتماعى) به مشکلى براى اتحاد و یکپارچگىِ اجتماعى مبدل مى شود. فرقه ها «موجودات عجیب الخلقه» دینى هستند; در آنها گوناگونى هاى بسیار به چشم مى خورد که بر الگوهاى حاکم و غالب که به واسطه آنها آدمیان در پى حل مشکلات خود مى باشند مبتنى هستند . فرقه هاى پاک و خوب در غرب رواجى ندارند، اکثر گروه هایى که فرقه نامیده مى شوند از نوع Sect نیستند شاید بهترین نوع از این دست فرقه ها را گروه هاى گوناگونِ روح گرا و برخى گروه هاى «مسلمان» در میان سپاه پوستان آمریکایى تشکیل دهند.
بسیارى از آنچه که جزو مطالعات ادیان جدید به حساب مى آیند تعریف هاى یانگر را به چالش مى کشند و درصدى از پیشرفت ما در زمینه مطالعات ادیان جدید را با این محک که هنوز نگاه ما به ادیان جدید با همان برداشت است، مى توان سنجید!
دومین نکته با اهمیت تر که باید به آن توجه داشته، این است که ما با یک پرسش پایدار مواجه هستیم که هنوز راه حلى براى آن پیدا نکرده ایم; و آن این پرسش مهم است که ادیان جدید یا جنبش هاى نوپدید دینى کدامند؟
اجازه دهید با اندکى دلواپسى و اضطراب، به ارائه یک تعریف کاربردى بپردازم. در طى 35 سال گذشته، من با تقسیم بندى سه لایه سازمان هاى دینى کار کردم که آنها را طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم مى نامم; گروه هاى دینى اولیه یا طبقه اول گروه هایى هستند که از هواداران و پیروان خویش وفادارى دینىِ اولیه را مى طلبند. آنها فرصت هاى منظم و مداومى را براى عبادت (یا چیزى معادل آن) فراهم مى آورند و گروهى مرجع و مبنا هستند که فرد دین باور هویتش را از آن کسب مى کند. این ها گروه هایى هستند که در گردونه حیات، کارهاى اساسى و مهم مربوط به زندگى را سامان مى دهند که از جمله آنها مى توان ازدواج و مراسم مربوط به کفن و دفن اشاره کرد (از جمله این گروه ها به عنوان نمونه مى توان از کلیساى متحد متدیست، کلیساى اتحاد و خانواده) نام برد.
گروه دینى ثانوى یا طبقه دوم; سازمانى است که به یک دسته از کارکردهاى دینى بسیار محدود و معین مانند تعلیم و تربیت، تبشیر، انتشارات، خدمات اجتماعى، فعالیت هاى اجتماعى و غیره مى پردازند، اما خدمات منظم و مداوم یک گروه اصلى و مبنا را ندارند. مانند: انجمن تبلیغى انجیلى بیلى گراهام.
گروه ها یا جنبش هاى دینىِ جدید از نوع گروه ها یا جنبش هاى دینى طبقه اولى هستند که به دور از فرهنگ دینى غالب و حاکم (همچون مسیحیت غرب) که در آن واقع شده اند، فعالیت مى کنند و از میان کسانى در پى جذب هوادار هستند که این فرهنگ، فرهنگِ میزبانِ جدید آنهاست. با این تعریف دایره شمول ادیان جدید را توسعه دادیم تا شامل جنبش هاى جدید دینىِ برآمده از ادیان قدیمىِ فرهنگى دیگر مانند هَیْرکریشنا یا ذِن بودیست شود. هم چنین شمارى از این جنبش هاى جدید دینى که از سنت هاى دینى کوچک تر بیرون آمده اند مانند سُنّت سِنْت مات پنجابى و فرقه صوفى در آن شریکند، این است که هر کدام از این جنبش ها براساس اسطوره اى فعالیت مى کنند که با آنچه فرهنگ دینىِ غالب بر آن مبتنى است، تفاوت بنیادین دارد.
به این ادیان بدیل باید آن گروه هاى دینىِ جدیدى را اضافه کرد که به آن اجماع دینىِ حاکم و اصلى پایبندند و در عین حال با ایجاد یک تحول الهیاتى یا داشتن رفتار و کردارى متفاوت با اکثریت جامعه، خود را متمایز و روزآمد ساخته اند، مانند: جنبش خانواده و شهود یهوه که بى درنگ در این گونه مواقع به ذهن مى رسند. اینان با وجود این که در درون فرهنگ دینىِ مسیحى ظهور کرده اند، به تثلیت باور ندارند و شیوه زندگى اجتماعى خویش را روزآمد کرده اند و همیشه از یک اخلاق جنسىِ متفاوت سخن به میان مى آورند.
تبلیغ براى جذب هوادار، به ویژه اگر از منظر سرقت گوسفندان نگاه شود، همیشه در میان جوامع دینى یک مسأله نزاع آمیز بوده است. به طور کلى، ادیان مهاجر یعنى جوامع متشکل از انسان هاى دور از وطن که از دینى غیر از دین میزبان تبعیت مى کنند، اما براى فرهنگ میزبان مزاحمتى ایجاد نمى کنند و کوششى هم براى جذب هوادار روا نمى دارند (مانند جماعت بوداییان امریکا و کلیساى ارتدکس آلبانیایى) ادیان جدید تلقى خارج نمى شوند. با این تعریفى که از ادیان جدید ارائه کردیم، آیین هاى سوکاگاکامى، مرکز ذن لوس آنجلس داخل ولى جماعت بودائیان امریکا و آ. اس کاکون را در پیترزبورگ خارج مى شوند.
اهمیت ویژه مطالعه ادیان جدید این است که ما را به یک اجماع نظر عمومى مبنى بر این که ادیان جدید ادیانى معتبر و حقیقى هستند رسانده است . تعداد اندکى ممکن است ادیانى بد باشند که هدایت آنها به دست انسان هایى شریر است، اما همه آنها دین هستند. این ادیان موضوعاتى جالب توجه اند که مطالعه آنها ما را به برخى از واقعیت هاى مهم جامعه، به صورت کلّى، رهنمون مى شود. (اگرچه ما مخالف آنها بوده در مقابل آنچه آنها ارائه مى کنند جایگزین هاى زیادتر و متنوع ترى را ارائه مى کنیم.) به هر حال، همه ما بر این نکته اتفاق نظر داریم که پدیده اى که ما در لباس ادیان جدید با آن مواجه هستیم، نوعى نسخه بردارى و وام گیرى از ادیان قدیمى تر و از فرهنگ عمومى مى باشد. اگر ما ادیان جدید را در پرتو جنبش هاى تجدید هیات افریقایى، فرقه هاى رهبانى بودایى یا مسیحى، گروه هاى تبشیرىِ مسیحى در جهان سوم و خاستگاه هایى از ادیان غالب جدید مشاهده مى کنیم این امر به روشنى حاکى از استمرار همان مشاهدات در غالب ادیان جدید به طور خاص و پدیده دینى به طور عام است. ما هم چنین تصدیق خواهیم کرد که مطالعه در ادیان جدید با همان روش هایى صورت مى گیرد که در مطالعات دیگر ادیان مفید یافته ایم.
اگر به ادیان جدید به عنوان ادیان حقیقى و معتبر نگاه کنیم، به طور ضمنى تصدیق خواهیم کرد که اینها نیز مانند ادیان قدیمى از انسان ها تشکیل شده اند و هم گروه ها و هم اعضاى آنها از کمال به دورند. در ادیان جدید نیز مانند ادیان قدیم با هیچ سطح و نوعى از رفتار قابل سرزنش و محکوم مواجه نیستم. برخى از این گروه ها (چه قدیمى و چه جدید) به فعالیت غیرقانونى و خلاف متهم شده اند و در تعداد اندکى از این گروه ها رهبر و یا اعضاى آنها در دادگاه به اتهام اعمال غیرقانونى و خلاف محاکمه و محکوم شده اند. حق این است که با مشاهده چنین اعمالى آنها را محکوم کرد و ما آن اعمال را محکوم مى کنیم. البته مى دانیم که دسته کوچکى از ادیان جدید به انجام چنین اعمالى متهم شده اند و از میان این دسته کوچک اتهام تعداد بسیار اندکى در دادگاه ثابت شده است. هم چنین مطرح شدن برخى از این نوع پرونده ها دلیل قانع کننده اى براى محکومیت یا حتى سوء ظن نسبت به اکثریت بیشتر این گروه ها نیست.
مشکل واقعىِ ما در مطالعات ادیان جدید اساساً همان نقطه شروع «منفى» است; به عبارت دیگر، مجموعه اى از ادیان جدید که به مطالعه آنها مى پردازیم به آنچه «نیستند» تعریف شده اند تا آنچه «هستند». تمامِ این ادیان گروه هایى دینى اند که به طور کامل مستقل از فرهنگ حاکم عمل مى کنند; از این رو همیشه درباره کل این مجموعه چیز معنادارى براى گفتن نداریم. تقریباً هرآنچه با سرشتى «مثبت» درباره چیستىِ آنها بیان مى کنیم، نادرست است. به این معنى که یک گروه را با ویژگى هایى مانند (رهبر فرهمند، اعمال مذهبى مشترک، جمعیت شناسى مشترک و غیره) یک دین جدید نمى خوانیم، بلکه آن را براساس ویژگى هاى نداشته، دین جدید مى خوانیم. ابتدا آن را به خارج از وفاق فرهنگى «هنجار» تعریف مى کنیم. با این تعریفِ منفى، این گروه یک دین جدید و در نتیجه موضوعى براى مطالعه ما محسوب مى گردد، اما هر یک از این ادیان جدید در مقایسه با دیگرى با آن وفاق فرهنگى حاکم به گونه اى متفاوت، اختلاف دارند و از این رو بسیار متفاوت به نظر مى رسند. حال تصور نمایید چگونه مى توانیم به خصوصیات و ویژگى هاى مشترک میان گروه هایى مانند عهدالهه، گروه شفابخش رئیکى و کلیساى اتحاد برسیم! ادیان جدید مانند ادیان قدیم ممکن است تصدیق کننده فرهنگ باشند. ادیان جدید بسیار متفاوتند; از ادیان بسیار سلسله مراتبى و ریاست مدار تا ادیان کاملا هرج و مرج طلب. برخى از آنها زنان را دون پایه مى دانند، در حالى که برخى دیگر بر سرِ افزایش حقوقِ زنان با یکدیگر رقابت مى کنند. برخى از جنبش هاىِ دینىِ جدید جهت گیرى خانوادگى دارند برخى دیگر در هر گامى خانواده را از بیخ و بن تخریب مى کنند. برخى گروه ها بر اعمال معنوى و روحانى تأکید دارند و برخى دیگر هرگونه نیازى را به چنین اعمالى رد مى کنند. برخى دل مشغول خط مشى اجتماعى هستند، ولى برخى دیگر در قبال کسانى که بیرون از گروه هستند و نیز در قبال ساختارهاى جامعه غیر دینى و عرفى بى تفاوتند. برخى گروه ها از طبقه متوسط و در حال حرکت به سمت بالا هستند، اما برخى دیگر هرگونه منفعت جویىِ مادى را مردود مى شمارند.
مطالعات ادیان جدید به سمت بررسى ادیان و جنبش هاى دینى «جدیدتر» گرایش دارد; یعنى آن ادیانى که در پایان جنگ جهانى دوم در غرب ظهور یا توجه ما را جلب کردند و یا حتى ادیانى که از دهه 1960 مطرح شده اند. این جریان از مرشدان دینىِ هندى تبعیت مى کند که در تلاش بودند تا در میان جامعه انگلو بدون توجه به رشد هندوئیسمِ قومى، طرفدارانى را پیدا کنند. اینان به سمت مسیحیان رانده شده از سوى مسیحیت رومى، پروتستان و گروه هاى انجیلى رفتند; چون داراى تفاوت نظرى و رفتارىِ بسیار گسترده اى بودند. در عین حال این جریان شامل گروه هاى قدیمى ترى که هنوز با فرهنگ غالب آشتى نکرده اند (از تئوزوفى گرفته تا مکتب سوئدنبرگ) نیز مى شود.
بر مبناى چنین تعریفى، اکنون در آمریکاى شمالى بین 700 تا 1000 دین جدید وجود دارد. این رقم شامل ادیان متافیزیکى، اشتراکى، عصر جدید، جادویى، عرفانى، هزاره اى و شرقى مى شود. در اروپا نیز همین تعداد ادیان جدید وجود دارد، افزون بر این، پنجاه درصد از ادیان جدیدى که در اروپا فعال هستند، در امریکاى شمالى نیز فعالیت دارند. شمار ادیان جدید در اروپا و امریکاى شمالى در طى پنجاه سالِ گذشته پیوسته رشد کرده است. شمار ادیان جدید با داخل یا خارج دانستن برخى از گروه هاى مسیحى مانند (أدْوَنتیست ها، قدیسان ایام خیر، گروه هاى اشتراکى و مستقل انجیلى) تغییر بسیارى خواهد کرد.
این که مى گوییم در امریکاى شمالى چیزى حدود هزار دین جدید فعالیت دارند، به این معناست که آمارى که در نوشته هاى عمومى آمده و تعداد آنها را بین سه تا پنج هزار تخمین زده اند و اغلب با نام «فرقه» از آنها نام برده اند، کاملا نادرست است. بعد از یک نسل مطالعه در این زمینه، هیچ شاهدى بر این تعداد به دست نیامده است.
ادیان جدید از بستگان کوچک جمعیت میزبان نیز به حساب مى آیند. در امریکاى شمالى ادیان جدید در ارائه آمار، به جاى سخن گفتن از دهها هزار عضو، از صدها هزار سخن مى گویند. براى آن که برداشت درستى از شمار اعضا داشته باشیم، باید گروه هایى مانند قدیسان امروزى، شهود یهوه و مجموعه اى از گروه هاى دینىِ طبقه اول و دومى را که نهضت عصر جدید تشکیل مى دهند نیز در ادیان جدید داخل بکنیم. «قدیسان امروزى» شمار اعضاى خود را در آمریکا پنج میلیون نفر و شهود یهوه نزدیک به یک میلیون نفر گزارش کرده اند و تحقیقات نشان مى دهد که نهضت عصر جدید یک و دو دهم درصد ـ بین سه تا پنج میلیون نفر را به خود اختصاص داده است. تحقیقات هم چنین نشان مى دهد که بیست درصد از جمعیت به برخى از اشکال مدیشن عمل مى کنند و به عقایدى همچون تناسخ و طالع بینى معتقدند، اگرچه این ویژگى ها هیچ گونه اطلاعات خاصى را درباره وفاداران به گروه به دست نمى دهند. بنابراین، ادعاهایى نظیر این که شمار عضویت در ادیان جدید، ده، بیست یا سى میلیون نفر است، حدسیاتى بى پایه و سطحى اند.
در غرب تمامِ ادیان جدید ادیانى شهرى هستند. ادیان جدید اغلب یک مرکز واحد روستایى را با هدفى خاص (معمولا به عنوان یک مرکز عزلت گزینى و رهبانى گرى) بنا مى نهند، اما تقریباً تمامى مراکز دینى جدید در شهر یا شهرک ها یافت مى شوند. ادیان جدید باید تعداد نسبتاً اندک اعضاى خود را از میان شهرنشینان جذب کنند. در شهرهاى کوچک یا روستاها به ندرت مى توان تعداد اندکى را یافت که با آن یک گروه قابل ملاحظه را شکل داد. ادیان جدید با ایجاد مراکزى در یک منطقه شهرى شروع کرده و سپس به دیگر نقاط آن شهر جابجا مى شوند.
جهت گیرى اصلىِ ادیان جدید در جذب هوادار به سمت جوانان بین 18 تا 25 سال و میان سالان 35 تا 40 سال معطوف است. اکثریت هواداران ادیان جدید کسانى هستند که مرحله گذار را سپرى مى کنند; چه گذار از کودکى به دوره بلوغ یا گذار از چیزى که اغلب به آن بحران زندگىِ میان سالى مى گویند. (مطالعات ادیان جدید بر گروه هاى جوان متمرکز است نه گروه هاى میان سال.)
پیشگویى کردن درباره هواداران ادیان جدید مشکل است. با کنار نهادن شمارى از فرضیه ها در طى بیست سال گذشته، باز باید از آنچه هنوز نمى دانیم بیشتر از آنچه مى دانیم سخن بگوییم. مردمى که به ادیان جدید ملحق مى شوند به لحاظ علمى از دسته هاى مختلف جامعه اند، اگرچه در برخى گروه ها این افراد از تحصیلات بهترى برخوردارند. هم چنین اینان از میان جوامع مختلف دینى حاکم در جامعه هستند که به نسبت حضورشان در کل جمعیت، در این ادیان عضویت دارند. و باز برخى ادیان جدید اغلب به شکل یک یا چند گروه دینى ظاهر مى شوند. براى نمونه شمار نامتناسبى از هواداران شیطانیسم را کاتولیک هاى پیشین تشکیل مى دهند.
به نظر مى رسد که استثناى بزرگ در این غربال دینى یهودیت است. بسیارى از گروه ها درصد بالاترى از یهودیان را در مقایسه با آنچه درباره کل جمعیت گزارش شده است، گزارش مى کنند. ما واژه یهودى را براى دو پدیده متفاوت به کار مى بریم، لذا این گونه محاسبات تا حدودى فریب دهنده اند. تنها پنجاه درصد از جوامع قومى یهودى به طور رسمى و به نام، در یک کنیسه یعنى به عنوان دین یهودى نام نویسى شده اند. بنابراین، با آن که یهودیان تمایل زیادى به بروز و ظهور در قالب ادیان جدید نشان مى دهند، شمار اندکى از آنها از پیشینه دینى خود روى برمى گردانند. شمار بسیار اندکى از آنها خود را در قالب ادیان مسیحى، مانند یهودیت مسیحایى، عرضه مى کنند در عین حال بیست و پنج درصد آنها در قالب ادیان شرق بروز کرده اند. بیشتر این گروه ها کوچک هستند و در نتیجه شمار یهودیانى که تحت تأثیر ادیان جدید واقع مى شوند اندک است، اما این نکته قابل توجه است که شمار بسیار زیادى از آنها یهودیان قومى و نژادى هستند که نه تنها پیرو، که پایه گذار جنبش هاى جدید دینى هستند.
تلاش هاى مستمرى انجام مى گیرد تا در فرآیند انتخاب، کسانى که در ادیان جدید مشارکت دارند یا به عضویت آنها درآمده اند، به نوعى پاتولوژى دست یازند. تا این لحظه هیچ گونه نارسایىِ روان شناختى یا انحراف قابل توجه از الگوهاى فرهنگىِ در ادیان جدید مشاهده نشده است. باید متذکر شد که تمامى ادعاهاى اولیه مبنى بر وجود آسیب و بیمارى در میان ادیان جدید برپایه مشاهده نمونه هاى بسیار کوچکى از اعضاى پیشین این گروه ها که به دقت انتخاب شده اند، استوار است. با این همه، اکنون بعد از یک نسل تکثیر ادیان جدید ما متوجه این نکته شده ایم که هیچ حوزه گسترده اى براى استعانت از روان شناختى یا تشخیص تأثیرات روان شناختى نه در اعضا و نه در افراد خارج از این گروه ها، وجود ندارد. تنها یک استثنا وجود دارد که استرسِ مزمنِ باقى مانده در میان اعضایى است که با بازپرورى از فرقه جدا گشته اند، اما با افولِ جداکردن افراد از فرقه، این موارد نیز از بین مى روند.
ادامه دارد ...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان