ماهان شبکه ایرانیان

انسان خیلی خیلی بزرگ

* خاطرات خادم مدرسه آیت الله العظمی بروجردی کرمانشاه از چهارمین شهید محراب درآمد حاج آقا شکوهنده، خادم مسجد مرحوم آیت الله بروجردی،ازآن دسته افرادی است که درگفتارش،احساس برکلام غلبه می کند ومانع ازادای دقیق جملات می شود

انسان خیلی خیلی بزرگ
* خاطرات خادم مدرسه آیت الله العظمی بروجردی کرمانشاه از چهارمین شهید محراب
درآمد
حاج آقا شکوهنده، خادم مسجد مرحوم آیت الله بروجردی،ازآن دسته افرادی است که درگفتارش،احساس برکلام غلبه می کند ومانع ازادای دقیق جملات می شود.او که سال ها درمسجدی خدمت کرده که امامت آن را شهید اشرفی عهده داربوده است، زمانی که می خواهد درباره شهید اشرفی به گفت وگو بنشیند،عنان ازکف می دهد وقادر نیست احساسات خودرا با کلمات بیان کند؛ هرچند کلمات هم قادر به بیان آن چه او درنظر دارد نیستند.صدق گفتار حاج علی آقا، نگارنده را بر آن داشت تا آن چه از گفتار و احساس او دریافت کرده است، به نگارش درآورد.
درنظر حاج علی شکوهنده،شهید اشرفی اصفهانی،جلوه گر منتهای صفات انسانی است وزمانی که قصد دارد یکی از این صفات نیک شهید را برشمارد،از کلمه" خیلی" با تأکید صوتی استفاده می کند؛ آن چنان که دیگر جای هیچ شبهه ای وجود نداشته باشد.

انسان خیلی خیلی بزرگ

حاج علی از گذشته ی توأم با فقر، سخن به میان می آورد وخود را مدیون محبت های شهید اشرفی می داند واشاره های مکرری به بزرگواری همسرمکرمه شهید دارد واز توجهی که مرحوم حاجیه خانم علویه به خانواده او داشته اند، تعریف ها می کند. زمانی که از اهتمام شهید اشرفی به حضور در نمازهای جماعت این مسجد سخن می گوید، گریزی هم به سال های بعدی می زند واز خلاء امام جماعت ثابت بعداز شهید اشرفی گله می کندودرحالی که این خلاء او را به رنج آورده،ازنمازهای جماعت با شکوهی که دردوران شهید اشرفی دراین مسجد برگزار می شده است تعریف می کند واز حضورمستمرشهید اشرفی دراین نمازها می گوید؛حضوری که درشرایط برفی و با وجود شیب تند کوچه زندگی شهید،دشواری زیادی را برای آن بزرگوار به همراه داشته که گاه مجبور بوده اند کفش خودرا از پای درآورند وبا جوراب بر روی برف ها حرکت کنند تا مانع ازسر خوردن ایشان بشود. دراین جا اوج احساسات حاج علی شکوهنده دربرق چشمان اودیده می شود وآن، ذکرخاطره ای از شهید اشرفی است که برایش بسیارارزشمنداست؛از خاطره ای که شاید شاه بیت گفت وگوی این خادم پیرباشد.اواز شبی می گوید که شهید اشرفی به حالت قهر قصد ترک مسجد را داشته وزمانی که حاج علی علت را جست وجو می کند،شهید اشرفی می گوید: "دارم از دست تو فرار می کنم." حاج علی می گوید شهید اشرفی از برخورد تند من با یک فقیرسخت آزرده شده بود ومی گفت:" این فقیر از آبروی خویش مایه گذاشته وبه این جا آمده است تا چیزی به دست آورد. حتماً اومضطراست یا مستحق، آن وقت توبا اومرافعه می کنی."حاج علی، این تذکر را آغاز یک انقلاب اخلاقی درخود می داند ومی گوید از آن به بعد هیچ گاه با کسانی که برای دریافت کمک به این مسجد مراجعه کردند، نه تنها برخورد تندی نداشتم، بلکه برای رفع نیاز آنان نیز از هیچ کوششی دریغ نکرده ام.از دیگر نکاتی که حاج علی- از شخصیت شهید اشرفی اصفهانی- به یاد دارد، قناعت وساده زیستی ایشان است که با ذکر مثال هایی این خصوصیت شهید را بیان می کند.
آقای شکوهنده،در پایان صحبت های خود، درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده است، به توصیف آخرین روزهای زندگی شهید می پردازد وبیش تر اشاره اوبه نورانیت خاص چهره شهید در روزهای پایانی حیات دنیوی پربرکت ایشان خلاصه می شود که برای او حکایت از شهادت قریب الوقوع ایشان داشته است.پیرمرد، درآخرین جملات خود،درحالی که از یاری نکردن ذهن در ادای دین به این شهید بزرگوار غمگین است،این بار دیگر بغضش می ترکد ودر چند جمله شهید اشرفی را دعا می کند وهم چنین ضمن تعریف از فرزندان آن بزرگوار، خصوصاً آقا زاده های شهید، برای آنان نیز طلب خیردارد وبه حقیر سفارش می کند به ایشان بگویم که برایش دعا کنند وباز تکرار می کند:" شهید اشرفی انسان خیلی خیلی بزرگی بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان