سینماسینما، سپیده ابرآویز:
1- کاش مهدویان فیلم اولی بود و هیچ ذهنیتی از او نداشتیم . کاش با ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار خودی نشان نداده بود و جایزه ها را درو نکرده بود. آن وقت می شد راحت گفت جوانی از متولدین دهه 60 در حال تجربه اندوزی است ، بگذارید با دوربین و فیلم نامه و دکوپاژ کلنجار برود، بالاخره خوب و بدش یاد می گیرد و راهش را پیدا می کند.اما مهدویان فیلم اولی نیست . او انتظار مخاطب و منتقد را از خودش آن قدر بالا برده که تماشای لاتاری می شود اتفاقی باور نکردنی !!
2- لاتاری از مهدویان که هیچ ، از فیلمسازی بسیار بی تجربه تر از او هم بعید است. فیلم از هر منظر که نگاه کنی الکن است. انگار تمام توانش را جمع کرده فیلمی بسازد خسته کننده ، کش دار ، بی دلیل و ضعیف . لاتاری فیلم نامه ای دو پاره دارد که پاره اول آن اگر صد درصد حذف شود هیچ اتفاقی نمی افتد. ( اصلا بیایید فرض کنیم فیلم از بعد از مرگ نوشین شروع می شود و نهایتا آنچه به عنوان اطلاعات اصلی لازم است در فلاش بک یا دیالوگ بیاید ) چه می شود؟هیچ اتفاقی نمی افتد جز اینکه حداقل با فیلم یک دست تر و قصه سرراست تری مواجهیم( قصه دختری که گرفتار باند قاچاق دختران در دوبی شده ) .
3- نیمه اول فیلم نامه قصه عشق امیرعلی و نوشین است . یک فیلمفارسی تمام عیار که مخالفت پدر و بی پولی پسر فقیر و دختر پولدار و رفتن دختر و ارتباط با دیگری ( سامی ) و ناکامی پسر را بی چون و چرا به تصویر کشیده است. اشکالی هم ندارد .سینماست و ابزار سرگرمی . بماند که ظاهر و فیزیک و لباس پوشیدن و حرف زدن امیرعلی و حتی نوشین ( با آن شخصیت خنثی و بی هیجان ) نشانی از عشق به خارج رفتن و برنده شدن در لاتاری ندارد و به قول معروف حرف هایی که از دهان امیرعلی در باب رفتن و امریکا و زندگی آن طرف آب ها در می آید با تیپ سنتی و غیرتی و ریخت و قیافه و گروه خونش نمی خورد.
4-در این فصل اول که عاشقانه است و قرار است به لاتاری و حدیث وصال و هجران بپردازد ناگاه همه چیز تغییر جهت می دهد. قصه اول حذف می شود و فیلم و فیلم نامه قصه دومی را در پاره دومش روایت می کند .قصه ای که واقعا اسم مناسبی نمی شود برایش پیدا کرد . این دوپارگی سردرگمی را باعث می شود با این سوال که آیا مشغول تماشای فیلمی عاشقانه هستیم ؟ یا سیاسی / یا اجتماعی ؟
5-خبر مرگ دختر می آید و فیلم می رود که جونم واست بگه… حالا ، سر صبر تعریف کند که دختر چطور به دوبی رفت ، چطور آنجا مورد سواستفاده قرار گرفت ، چطور پسر به قصد انتقام راهی دوبی می شود، چطور حالا ماجرا زمینه سیاسی و جهانی و امنیت ملی پیدا می کند و … فیلم ساز است و سکانس های پی درپی با دیالوگ ها و اطلاعات تخت که هیچ کمکی به پیشبرد قصه نمی کند و فقط کش می آید و حتی صحنه های بزن بزنش هم اندازه فیلمفارسی ها مخاطب را هیجان زده نمی کند .مخصوصا وقتی قرار باشد نقش این فرد بزن بهادر را جواد عزتی بازی کند که اساسا هر کاری اش کنند مردانگی اش به درد ایفای نقش های عاطفی و ظریف و مهربان می خورد و با این کاراکترهای خشن سازگار نیست. نه تنها این صحنه خشن که تمام صحنه های مشابه تبدیل به کاریکاتوری از ناموس خواهی قیصروار می شود که نه قیصرش قیصر است نه برادران آب منگلش و نه هیچ جای دیگرش و همین می شود که این همه قصه حسین کرد گفتن نهایتا راه به جایی نمی برد.
6- اگر تهیه کننده و نویسنده وکارگردان لاتاری دور هم نشسته و به گمان اینکه ایده بکری پیدا کرده اند که تکان دهنده است وطرح و ساخت آن از نان شب واجب تر، باید گفت ساعت خواب. قاچاق دختران به دوبی بیش از 35 سال است که اتفاق می افتد و تقرییا کهنه شده و دختران ایرانی کم کم جز کم مشتری ترین ها هستند . ضرورت پرداختن به این موضوع بعد از این همه سال چیست ؟ (فرض می کنیم که کار سفارشی نیست و هیچ قرار نیست که به خاطر جسارت در طرح موضوعی این قدر بدیع و فجیع جایزه ها را بگیرد و گیشه را از آن خود کند ) جایی که با یک کلیک در اینستا گرام و تلگرام و یک گشت در خیابان های همین تهران بزرگ هزاران سوژه تکان دهنده تر از در و دیوار شهر بالا می روند دنبال شخص سوم گشتن و تمام تقصیر ها را گردن یک نامردی که اسمش هم حتما باید ((سامی)) باشد انداختن اگر خنده دار نباشد ، حتما واقع بینانه نیست.
7- اینکه فرخ نژاد همانطور از بعد از (( به رنگ ارغوان )) اطلاعاتی مانده و هر ازگاهی سر وکله این شغلش در فیلم ها پیدا می شود باز هم اشکال نیست اما به شرط اینکه یک اطلاعاتی متفاوت ، یک شخصیت ، یک عامل تاثیر گذار باشد نه صرفا یک تیپ که البته در لاتاری کمابیش شخصیتی ساخته نشده و همه در حد تیپ مانده اند .حتی حجازی فر در نقش موسی که با وجود بازی قابل قبول ترش نسبت به بقیه ، باز هم زورش به شکستن این تیپ های تکرار شونده که انگار کارگردان عامدانه آنها را در همین حد متوقف کرده نرسیده است.
8- لاتاری بعد از روایت این همه قصه و آدم و بالا و پایین اگر هدفش به عنوان نماینده سینما کمک به حل یک معضل بزرگ است نمی شود مطمین بود که در این هدف موفق بوده است.چرا که حتی در فیلم هم فقط با پاک کردن صورت مساله و کشتن یکی از هزاران( شیخ حلال) سر وته موضوعی که به ظاهر این قدر مهم است را هم می آورد. قطعا سازندگان لاتاری هم خوب می دانند که اگر فیلم شان طولانی تر از این هم بود آب از آب تکان نمی خورد. مگر اینکه فکر کنیم : خب یک بعدازظهر به سینما رفتیم و فیلمی تماشا کردیم راجع به یکی از موضوعاتی که سالهاست در نزدیکی مان اتفاق می افتد . همین.
سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل ، کاری بکن کز دلم خون نیاید.