کج فهمی های خوارج
«من درباره ی خوارج خیلی حساسم. در سابق، روی تاریخ و زندگی این ها خیلی مطالعه کردم. در زبان معروف، خوارج را به مقدس های متحجر تشبیه می کنند، اما اشتباه است. مسأله ی خوارج اصلاً این طور نیست. مقدس متحجر گوشه گیری که به کسی کاری ندارد و حرف نو را هم قبول نمی کند، این کجا، خوارج کجا؟ خوارج سر راه ها را می گرفتند، می کشتند، می دریدند و می زدند، این حرف ها چیست؟ اگر این ها آدم هایی بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را برسر کشیده بودند، امیرالمؤمنین (ع) با این ها کاری نداشت. عدهای از اصحاب عبدالله مسعود در جنگ گفتند «لالک و لاعلیک» یعنی ای علی، مانه به نفع تو وارد ماجرا می شویم و نه به ضرر تو، حالا خدا عالم است که آیا عبدالله بن مسعود هم خودش جزء این ها بود یا نبود، اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبدالله بن مسعود هم متأسفانه جزءهمین عده بوده است. اصحاب عبدالله بن مسعود هم جزء مقدس مآب ها بودند.به امیر المؤمنین (ع)گفتند: در جنگی که تو بخواهی بروی با کفار و مردم رم و سایرجاها بجنگی، ما با تو می آییم و در خدمت تو هستیم، اما اگر بخواهی با مسلمانان بجنگی، با اهل بصره و اهل شام، ما در کنار تو نمی جنگیم، نه با تو می جنگیم و نه برتو می جنگیم. حالا امیرالمؤمنین (ع) این ها را چه کار کند؟ آیا امیرالمؤمنین (ع)این ها را کشت؟ ابداً حتی بداخلاقی هم نکرد.خودشان گفتند: ما را به مرزبانی بفرست، امیرالمؤمنین (ع) قبول کرد و گفت: لب مرز بروید و مرزداری کنید، عدهای را طرف خراسان فرستاد، همین ربیع بن خثیم، خواجه ربیع معروف مشهد، جزء این هاست، با مقدس مآب های این طوری، امیرامؤمنین(ع)بداخلاقی که نمی کرد، رهایشان می کرد بروند. این ها مقدس مآب طوری نبودند، جهل مرکب داشتند، یعنی طبق یک بینش بسیار تنگ نظرانه ی غلط، چیزی را برای خودشان دین اتخاذ کرده بودند و در راه آن دین، می زدند و می کشتند و مبارزه می کردند.
البته رؤسایشان خود را عقب می کشیدند، اشعث بن قیس ها و محمد بن اشعث ها همیشه عقب جبهه اند. اما در جلو، یک عده آدم های نادان و ظاهربین قرار دارند که مغز این ها را از مطالب غلط پرکرده اند و شمشیر هم به دستشان داده اند و می گویند جلو بروید. این ها هم جلو می آیند، می کشند و کشته می شوند، مثل ابن ملجم. خیال نکنید که ابن ملجم مرد خیلی هوشمندی بود، نه، آدم احمقی بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین(ع) پر کرده بودند و کافی شده بود. او را برای قتل امیر المؤمنین (ع)به کوفه فرستادند. اتفاقاً یک حادثه ی عشقی هم مصادف می شود و او را چند برابرمصمم می کند و دست به این کارمی زند. خوارج این گونه بودند و تا بعد هم همین طور ماندند» (خامنهای 1377، 118).
حافظ قرآن بی ایمان
«خوارج، کسانی بودند که مبنای خود را بر فهم های انحرافی قرار داده بودند، دین را از علی بن ابی طالب (ع)، که مفسر قرآن و عالم به علم کتاب بود، یاد نمی گرفتند، اما گروه شدنشان، متشکل شدنشان و به اصطلاح گروهک شدنشان سیاست لازم داشت، این سیاست از جای دیگری هدایت شد، نکته ی مهم این جاست که این گروهگی که اعضای آن تا یک کلمه می گفتی، یک آیه قرآن برایت می خواندند که تعریضی به امیرالمؤمنین (ع) داشته باشد، در وسط نماز جماعت علی (ع) می آمدند و این آیه را می خواندند:لئن اشرکت لیحبطنّ عملک و لتکوننّ من الخاسرین ،منظور شان این بود که به علی (ع) بگویند، تو ای علی چون شرک ورزیده ای و حکمیت را پذیرفته ای، همه ی اعمال نیک حبط شده است وعلی (ع) هم چون آیه ی قرآن خوانده می شود، مکث می کرد و به آنها گوش می داد.
پای منبر امیرالمؤمنین (ع) بلند می شدند، آیه ای می خواندند که تعریضی در بیاورند. شعارشان «لا حکم الالله» بود، یعنی ما حکومت شما را قبول نداریم. این ها حافظ قرآن بودند، ولی حقیقتاً عناصر بی ایمانی بودند که پای بند به هیچ اصل مسلمی نبودند.
در عین حال به علی (ع) می گفتند: ما حکومت شما را قبول نداریم، بلکه حکومت خدا را قبول داریم (خامنهای، 1377، 140).
در کادر فاسقان
«خوارج نهروان، زیر مجموعه ی کادر فاسقان بودند. سازماندهی و تشکل سیاسی این ها با هدایت و رایزنی بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام، یعنی معاویه و عمر وعاص انجام می گرفت! این ها با آنها ارتباط داشتند، اشعث بن قیس، آن طوری که قرائن زیادی برآن دلالت می کند، فرد نا خالصی بود، یک عده مردمان بیچاره ی ضعیف از لحاظ فکری هم دنبال این ها راه افتادند و حرکت کردند. امیرالمؤمنین (ع) با این ها جنگید و در جنگ نهروان ضربه ی قاطعی را بر این ها وارد کرد و در این جنگ پیروز شد، اما از این ها عناصری در جامعه مانده و پخش شده بودند که عاقبت مولای متقیان امیرمؤمنان (ع) به دست همین عناصر جاهل و نادان به شهادت رسید (خامنهای، 1377، 122).
خصوصیات خوارج
1) ظاهراً عناصری مقدس بودند و همواره علامت سجده بر پیشانی شان؛
2) کوته بین و جاهل بودند و فاقد هر گونه بصیرت و روشن بینی؛
3) آلت دست بیگانه و دشمن واقع می شدند؛
4) شورش طلب بودند؛
5) به عقیده ی خودشان بسیار ایمان داشتند (مثلاً فردی از این ها در جنگ که یار و صحابه ی علی (ع)، نیزهای را به شکم او وارد کرده بود، وقتی که چنین دید، در حالی که نیزه در شکمش بود، جلو می آمد که زودتر کشته شود و نیزه بیشتر فرو رود و در عین حال، این آیه را می خواند: و عجلت الیک رب لترضی»؛یعنی ای خدا به سوی تو شتافتم و عجله نمودم که از من راضی شوی)؛
6) برخورداری از چهرهای موجه و قابل قبول، که اگر کسی آنها رامی دید، یقین می کرد که این ها هرگز به خطا نمی رود(خامنهای،1377، 128).
دشمنان داخلی، مشکل ساختاری حکومت علی (ع)
«ناکثین وخوارج نهروان ، دو مشکل عمده و مهم و درد آورحکومت علی(ع) بودند. تفاوت عمده ی امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومت خود با پیامبر اکرم(ص)در دوران حکومت وحیات مبارکش، این بود که در زمان پیامبر(ص) صفوف مشخص وجود داشت، صف ایمان وکفر،ومنافقین می ماندند که دائماً آیات قرآن، افراد را از منافقین که در داخل جامعه بودند، بر حذر می داشت، انگشت اشاره را به سوی آنها دراز می کرد. مؤمنین را در مقابل آنها تقویت می کرد وروحیه ی آنها را تضعیف می کرد. یعنی در نظام اسلامی، در زمان پیامبر اکرم(ص) همه چیز آشکار بود، صفوف مشخص در مقابل هم بودند،یک نفرطرفدار کفر وطاغوت وجاهلیت بود ،یک نفر هم طرفدار ایمان واسلام وتوحید و معنویت بود.البته آن جا هم همه گونه مردمی بودند، آن زمان هم همه گونه آدمی بود، لیکن صفوف مشخص بود.
در زمان امیرالمؤمنین(ع)، اشکال کار این بودکه صفوف مشخص نبود، برای خاطر این که ناکثین ،چهره های موجهی بودند، هرکسی در مقابله ی با شخصیتی مثل جناب زبیر یا طلحه دچار تردید می شد. این زبیرکسی بود که در زمان پیامبر(ص) جزء شخصیت ها و برجسته ها و پسر عمه های پیامبر(ص) و نزدیک به آن حضرت بود. حتی بعد از دوران پیامبر (ص) هم جزء کسانی بود که برای دفاع از امیرالمؤمنین (ع) به سقیفه اعتراض کرد. بله «حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است». گاهی اوقات، دنیاطلبی،اوضاع گوناگون و جلوه های دنیا آن چنان اثرهایی می گذارد، آن چنان تغییرهایی در برخی از شخصیت ها به وجود می آورد که انسان نسبت به خواص هم گاهی اوقات دچار اشکال می شود، چه برسد برای مردم عامی. آن روز واقعاً سخت بود، آنهایی که دور و بر امیرالمؤمنین (ع)بودند و ایستادند و جنگیدند، خیلی بصیرت به خرج دادند.
خود حضرت (ع) فرمود: «لا یحل هذا العلم لا اهل البصر و الصبر»؛ این راه را کسی حمل نمی کند و نمی پوید، مگر اهل بصیرت و صبر و بردباری.
یا این که خوارج نهروان، در داخل سپاه خود آن حضرت (ع) بودند و خیلی از آنها اگر آینده شان راگزارش می دادی و اخبار می کردی، برمی آشفت و حاضر بود به دست امیرالمؤمنین (ع) کشته شود و چنان روزی نیاید، اما در عین حال، آن روز شد و آنها در مقابل امیرالمؤمنین (ع) صف آرایی کردند (خامنهای، 1377، 132).
عظمت یاران علی (ع)
«ازنکاتی که یاد شد، پی به عظمت یاران علی (ع) می بریم، یعنی به خوبی درک می کنیم آنهایی که با علی (ع) بودند، حقیقتاً آدم های صاحب بصیرت و روشن بینی بودند، جبهه ی خود علی (ع)، بسیار قوی الایمان بودند، مثل عمار یاسر، مالک اشتر، عبدالله عباس،محمد بن ابی بکر، میثم تمار، حجربن عدی، شخصیت هایی مؤمن و بصیر و آگاهی که درهدایت افکار مردم، چه نقش بزرگی داستند.
این ها از بس که عظمت داستند، می توانیم بگوییم یگی از شاه کارهای علی (ع) هم محسوب می شود که چنین افراد قوی و با بصیرتی جذب آن حضرت (ع) شده اند.
این ها از بس که در دفاع از علی (ع) مایه می گذاشتند و صداقت داشتند،جبهه ی دشمن هم علیه همین ها همه ی هجمه ها و تهاجم های خود را قرار داده بود.عمده ی تهاجم های دشمنان امیرمؤمنان (ع)متوجه همین هابود؛ علیه مالک اشتر، بیشترین توطئه ها بود، علیه عمار یاسر بیشترین توطئه ها بود، علیه محمد بن ابی بکر تو طئه بود، علیه همه ی آن کسانی که از اول کار در ماجرای امیر المؤمنین (ع)امتحانی داده بودند و نشان داده بودند که چه ایمان های مستحکم و استوار و چه بصیرتی داشتند، از طرف دشمنان، انواع و اقسام تهمت زده می شد. عمار در جنگ شهید شد، لکن محمد بن ابی بکر، با حیله ی شامی ها شهید شد، مالک اشتر با حیله ی شامی ها شهید شد، بعضی دیگر هم ماندند، اما بعداً به نحو شدیدی به شهادت رسیدند، مثل کمیل، میثم تمار، حجربن عدی و... .این، وضع حکومت علی (ع) است. حکومت علی (ع) حکومتی مقتدر، لکن مظلوم بود، اما در عین حال در کلیت تاریخی، حرکتی پیروز بود و توانست همچون مشعلی فروزان بر فراز تاریخ باشد، البته خون دل ها و رنج های علی (ع)، دل سنگ را به درد می آورد و در حقیقت، حوادث و ماجرای تلخ تاریخ اند» (خطبه های نماز جمعه 18 دی ماه 1377).
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389