راه شناخت خداوند
شناخت خود؛ گام اول
توصیه: اول معرفت این است که جمله آفرینش را بر کنار و عاجز و اسیر بیند و نسبت خویش از جمله قطع کند و بشناسد که خداوند یکی است.
و راه دیگر به معرفت خداوند، معرفت نفس است؛ چنان که گفته است: «من عرّف نفسه فقد عرف ربّه؛ هرگز نفس خود را شناخت خدای خود را بشناخت». (1)
و ارباب طریقت، راه معرفت در خود روند، و از درون خویش آغاز کنند، و همه چیزها، از لطیف و کثیف، در خویشتن جویند، و نشان معرفت الهی در خویشتن بازیابند. (2)
نکته:
آه تو با قضای او باد است (3)
با قضایش دل تو ناشاد است
با قضا مر تو را چو نیست رضا
نشناسی خدای را به خدا (4)
نکته:
او زناچیز چیز کرد تو را
خوار بودی عزیز کرد تو را
هیچ دل را به کُنه (5) او ره نیست
عقل و جان از کاملش آگه نیست
نیست از راه عقل و وهم و حواس
جز خدا، هیچ کس خدای شناس (6)
نکته:
عقل مانند ماست سرگردان
در ره کنه او چون ما حیران
عقل عقل است و جان جان است او
آن که زین برتر است آن است او
با تقاضای عقل و نفس و حواس
کی توان بود کردگار شناس
گرنه ایزد ورا نمودی راه
از خدایی کجا شدی آگاه (7)
توحید حقیقی و مراتب آن
نکته: بدان ای عزیز روزگار! که لوح دل از حضور بیگانه پاک کردن ابتدای توحید است. (8)
توصیه: ای عزیز من! بکوش تا یکتاپرست حقیقی باشی، نه تقلید کننده ای نابینا، که درست کار آن (یکتاپرست حقیقی) باشد نه این (تقلید کننده نابینا).
و توحید از چهار بیش نبود:
اول: توحید اهل تقلید و جملگی خلق، که عبارت است از: اقرار به زبان و تصدیق به دل به یگانگی حق تعالی.
دوم: توحید اصحاب و بزرگان علوم.
سوم: توحید اصحاب مکاشفه (9) که مشاهده می کنند نور حق را به روشنایی دل.
چهارم توحید فناء فی الله است که نمی بینند در وجود مگر یکی راه، بلکه نمی بینند نفس خود را نیز (10)
توصیه: به اسلام گفتاری و توحید زبانی اکتفا مکن که بی جاست. چون معنا نباشد، از ادعا چه حاصل.
قولی به سر زبان خود بربستی
صد خانه پر از بت است، یکی نشکستی
گویی که به یک قول شهادت رستم
فرا بکشی خمار کامشب مستی (11)
نکته: توحید یعنی: او هست و هیچ چیز از او نیست. آری، چراغ پیش آفتاب پرتوی ندهد و مناره بلند در دامنه کوه الوند پست نماید.
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای؛ هرچه هستی تویی (12)
شناخت توحیدی
حقیقت توحید
نکته: توحید یکتا گفتن است و یکتا دیدن و یکتا دانستن. (13)
نکته:
چون برون آمدی زجان و زجای
پس ببینی خدای را، به خدای
بار توحید هرکسی نکشد
طعم توحید هرخسی نچشد (14)
پاک کردن آیینه دل
گرت باید (15) که بر دهد دیدار
آینه کژ مدار و روشن دار
هرچه روی دلت مصفّاتر
زو تجلّی تو را مهّیارتر (16)
جمله نغز: زندگانی جویی: کشنده خویش جوی؛ هم او زنده کند که او کشد (17)
خدا را به کمک شناختن
نکته: اگر پنداری که بی او به او رسی، دوری، و اگر پنداری که خود او را یابی مغروری.
آن روز که با او به او رسی، در موج نوری. هرگه که جز این پنداری در غروری (18)
جمله نغز: هرکه از الله به غیر الله ناپرداخته تر، به صحبت حق اولی تر (19)
محبت خداوند
حقیقت محبت
نکته : با یزد گوید: محبت آن بود که بسیار خود اندک دانی، و اندک دوست بسیار دانی (20)
نکته: دوستی خداوند صفتی است که اندر دل مؤمن مطیع پدیدار آید برای تعظیم تکبیر خداوند؛ تا بنده رضای محبوب را طلب کند و اندر طلب رؤیت وی بی صبر گردد؛ و اندر آرزوی قربت وی بی قرار گردد، و بدون وی با کس قرار نیابد، و با ذکر وی انس گیرد و از غیر ذکر وی دوری کند، و آسایش بر وی حرام شود و آرامش از وی بگریزد، و از جمله دوستان و همنشینان جدا گردد و از هوای نفس روی گردان شود و به سلطان دوستی روی آورد و حکم او را گردن نهد، و به صفات کمال، حق تعالی را بشناسد. (21)
نکته: عشق چیست؟ شادی رفته و غم آمده. عاشق کیست؟ دمی فرو شده، ، جانی برآمده. دیده آن که به دوست رسیده، نزدیک دیگر کس نیامد. هرکه در این راه قدم نهاد، واپس نیامد. (22)
نکته:
عزیز من! محبت خدای. محبت طاعت خدای باشد و گرنه این چنین خاکی را به آن چنان پاکی چه محبت! بنده چه کند که خداوند خدا را دوست ندارد! اما در این می باید کوشید که خداوند بنده را دوست دارد (23)
حکایت: یکی را گفتند: عالم ترین خلق کیست؟ گفت: بنده نافرمان هراسان. گفتند: جاهل ترین خلق کیست؟ گفت : مطیع بی باک. آری نتیجه بی باکی عداوت است و ثمره هراسانی محبت. و در نظر گوهر فروشان گوهر حقیقت، در دو عالم گوهری گرانبهاتر از محبت نیست. (24)
ارزش محبت
حدیث: پیامبر می فرماید: چون الله تعالی بنده ای را دوست دارد، ندا آید به جبرئیل که الله تعالی فلان بنده را به دوستی گرفت تو او را دوست گیر. جبرئیل او را دوست گیرد. آنگاه جبرئیل در اهل آسمان ها ندا کند: الله تعالی فلان بنده را دوست می دارد شما نیز او را دوست دارید. پس دوستش گیرند اهل آسمان ها. پس او را محبوب کند نزد زمینیان؛ یعنی هرکه قبول صاحب دین بود خدای او را در زمین نیز محبوب گرداند (25)
تفکیک دوستی و محبت
نکته: محبت، در کمال خواهی است. مادام که در دوستی، غرض، هوای نفس باشد و طلب، وصال؛ و طمع، نصیب نفس می آید، آن دوستی را محبت نشاید گفتن، بلکه آن را هوی گویند. (26)
علامت محبت
حکایت: روایت کردند از یحیی معاذ الرازی که گفت: علامت دوستی خدای عزّ و جل سه چیز است: برگزیدن خدمت به کار دنیا، و برگزیدن کلام او بر کلام مخلوقان، و برگزیدن تنهایی بر انس با مردمان. (27)
محبت صادقانه
توصیه: حضرت بی چون که تو را نعمت هستی داده، در درون تو جز یک دل ننهاده است تا درمحبت او یکروی باشی و یکدل و از غیر او روی گردان باشی و به او روی آوری؛ نه اینکه یک دل را به صد پاره کنی و هر پاره را در پی مقصدی آواره کنی.
رباعی:
ای آنکه به قبله وفا روست تو را
بر مغز چرا حجاب شد پوست تو را؟
دل در پی این و آن نه نیکوست تو را
یک دل داری بس است یک دوست تو را
تفرقه، آن است که دل را به واسطه تعلق به امور متعدد پراکنده سازی. و جمعیت، آن است که از همه به مشاهده یکی پردازی. جمعی که گمان برند جمعیت (آسودگی خاطر) در جمع آوردن اسباب است، در تفرقه ابد ماندند. فرقه ای به یقین دانستند که جمع کردن اسباب از اسباب تفرقه است؛ پس دست از همه برداشتند.
رباعی:
ای در دل تو هزار مشکل ز همه
مشکل شود آسوده تر تو را از دل زهمه (28)
چون تفرقه دل است حاصل زهمه
دل را به یکی سپار و بگسل (29) زهمه
ای سالک ره، سخن زهر باب مگوی
جز راه وصل ربّ ارباب مپوی
چون علت تفرقه است اسباب جهان
جمعیت دل زجمع اسباب مجوی (30)
حدیث: حضرت علی (علیه اسلام) فرمود: «دوستی خدای عزّوجلّ را چهار علامت است: اول آنکه جان خود را دریغ ندارد از دوست خویش؛ دوم مال خود را فدا کند برای دوست خویش؛ سوم دوستی ندارد با دشمن دوست خویش؛ چهارم آرزومند باشد به دیدار او، و چشم دارد رسول او را تا هر وقت که بخواند، برود. (31)
راه کسب محبت
نکته: هرکه جز از طریق معرفت، محبت طلب کند، طلب محال می کند. و هرکه پندارد که بی محبت حق تعالی به سعادت آخرت رسد، غلط پندارد؛ که سعادت آخرت بیش از آن نیست که به خدای تعالی رسی.
آخرت، عالم ارواح است، و عالم، جمال حضرت اله است. و نیکبخت کسی است که در دنیا طبع خویش رابا آخرت مناسبت داده باشد تا آن موافق طبع او بود. (32)
نکته: بدان، که مستحق دوستی حقیقی جز خدای تعالی نیست. هرکه دیگری را دوست دارد، از جهل بود، مگر بدان وجه که تعلق به حق دارد، و چنان که رسول (ص) رادوست داشتن هم، دوستی وی بود؛ که هرکه کسی را دوست دارد، رسول وی را و محبت وی را و محبوب وی را هم دوست دارد. پس دوستی علما و متقیان هم از دوستی خدای تعالی بود. (33)
به کار بستن شناخت توحیدی
توصیه: بدان و آگاه باش که چون او را بشناختی، کار پایان نمی گیرد؛ پذیرفتن می باید. و با پذیرفتن، کار پایان نمی گیرد؛ مجاهده می باید (34)
توصیه: با خدای تعالی باید ساخت، همه بستانند و او بدهد، چون خدای دهد کس نتواند بستاند. او را نگاه دار تا او تو را نگاه دارد. هرکه از او بترسد همه را از او بترساند، هرکه او را فرمان برد همه کس او را فرمان برد. عمر در پرستش او صرف کن که حساب، او خواهد خواست. دنیا پرست مباش که دشمن خدای عزّ و جلّ پرستیده باشی.
سرمایه عمر خود، توحید را شناس، عقل را اصل شمر، اعتقاد خوب را گنج بی زوال دان، با صبر بلندی جوی. رضای حق را غنیمت دان، سلاح از علم ساز، سخاوت را پیشه گیر، به فقر و جهاد فخر کن، از تقوا زاد آخرت ساز، از رستگاری شفیع انگیز، از عبادت شادی جوی، سخن از شهادت گوی، نماز و روزه و حج و زکات و جهاد به جای آور و فراموش مکن. فرشته و رسول و کتاب خدای تعالی را حرمت دار. وقت مرگ را پیش دل دار، به حکم حق تعالی راضی باش.
دلیل راه آخرت، پیغامبران را دان؛ نماینده صراط مستقیم خدای عز و جل را بشناس، سخن خدای عز و جل را امام بدان، با بیگانگان برادری کن، حلال را حلال دان و حرام را حرام. گریختن از خود را رسیدن به حق دان، هرچه نیابی مجوی، هر چه بیابی ببخش (35)
پی نوشت:
1- صوفی نامه، ص 166 و 167.
2- همان، ص167.
3- آه و ناله تو، با وجود مشیت او بیهوده است.
4- به خدا سوگند که خدا را نمی شناسی؛ خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص 63.
5- کنه: درون، ذات، حقیقت.
6- خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)ص4.
7- همان، ص 6.
8- مجموعه آثار فارسی احمد غزالی (رساله عینیه)، ص 189.
9- مکاشفه: ظاهر شدن اسرار غیبی در دل اولیا.
10- حسن دل، ص 50 و 51.
11- اگر امشب مستی، خماریش را فردا باید می کشی، حسن دل، ص 36.
12- حسن دل، ص 64.
13- صد میدان، ص54.
14- خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص 13.
15- اگر می خواهی.
16- هرچه دلت باصفاتر باشد جلوه کردن دلدار در آن، برای تو فراهم است؛ خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص 15.
17- اگر طالب زندگانی و حیات هستی، درپی کس باش که نفس تو را بکشد که او تو را زندگی می بخشد؛ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، ص 407.
18- همان، ص408.
19- اولی: مقدم، آنچه اولویت دارد؛ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج 1، ص407.
20- کشف المحجوب، ص 456.
21- کشف المحجوب، ص 450.
22- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج 2، ص519
23- سلک سلوک، ص 146.
24- همان، ص 94.
25- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، ص 30.
26- صوفی نامه، ص 170.
27- گزیده در اخلاق و تصوف، ص 23.
28- مشکل شود... به سختی می توانی دلت را از این همه وابستگی برهانی و آسوده سازی.
29-گسلیدن، باز کردن، رها کردن، کندن
30- بهارستان و رسائل جامی، ص 448.
31- گزیده در اخلاق و تصوف، ص 23.
32- کیمیای سعادت، ج 2، صص 597-600
33- همان، ص 576
34- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج 1، ص 413
35- همان، ج 2، صص501 و 502
منبع:نشریه گنجینه، شماره 83