توحید
در این مرحله عارف به مرحله توحید می رسد«چشم دل خود را باز می کند که جان بیند» در این حال مشاهده می کند که در جهان«یکی هست و هیچ نیست جز او» و بر هر چه بنگرد او را در وی می بیند. حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«ما نظرت فی شی ء الا و ما رأیت الله فیه »
در این حال عارف همه چیز و همه جا را چون به قول زرتشت (یسنا 6 بند 15) مظهر و آفریده اویند زیبا می بیند و می ستاید (دینشاه ایرانی، اخلاق در ایران باستان، 41) و به قول بابا طاهر:
به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بین
به هر جا بنگرم کوه و در دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم
عارف می بیند که همه چیز مظهر زیبایی اوست:
ای گرفته حسن تو هر دو جهان
در جهالت خیره چشم عقل و جان
جان تن جانست و جان جان تویی
در جهان جانی و در جانی جهان
عطار می فرماید:
از هر دو جهان مهر یکی را بگزیدیم
در آرزوی او کم اغیار گرفتیم
وی حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی که جلوه رخ دوست است دو گانگی می داند، به مصداق«کنت کنزا مخفیا»، معتقد است که جهان هستی تجلی و جلوه رخ دوست است و هر چه هست اوست و جز او هیچ نیست.
آنچه مطرح شده این است که: بشر از توحید شروع کرده و به درجه کمال رسیده است. (مترلینگ، علوم غیبی و اسرار آن، 1375، 10) توحید یعنی یگانه نمودن حق تعالی، شخص عارف وقتی مراحل تکامل را پیمود، و به منتهی درجه کمال رسید، آن وقت است که به عین الیقین، وحدت حق را مشاهده می نماید و به قلبی که به نور وحدت نورانی شده است تمیز می دهد بین وحدت حقیقی و وحدت اعتباری، و به آن وحدت حقیقی آشنا می گردد و به این روش وحدت برای او آسان می گردد. و به چشم بصیرت می بیند که وحدت و یکی بودن حق تعالی غیر از وحدت یگانگی است، به چشم بصیرت می بیند که وحدت و یکی بودن حق تعالی غیر از وحدت و یگانگی است، که در ممکنات تصور می گردد. سالک در مرحله توحید، کار جدیدی نمی کند و فقط کارهای قبل را انجام می دهد ؛ اما وقتی از مرتبه توحید بگذرد و به مرتبه اتحاد برسد ؛ نوبت به وحدت شهود می رسد. عارف در این مقام موجودات دیگر را نمی نگرد و صدای آنها را هم نمی شنود و فقط مستقیماً صدا را از خود ذات اقدس خداوند می شنود و برای غیر خدا سهمی قایل نیست. نه این که کثرتی را ببیند و آنگاه بگوید اینها، آیینه دار جلال و جمال او هستند. در این مرحله همه اشیاء در جای خود محفوظ هستند و چیزی نابود نمی شود ؛ اما عارف سالک به جایی رسیده است که جز خدا نمی بیند نه این که همه را می بیند ولی آیینه و آیت خدا می داند، بلکه غیر از خدا، هیچ کس را نمی بیند.
خلاصه اگر کسی در معرفت به این مرتبه و مقام رسید ولو آنکه حائز مقام امن و امان گشته، باز باید سعی و کوشش نماید و تا می تواند مواظب و مراقب حال خود باشد که لحظه ای از توجه به آن موجود حقیقی غافل نگردد، تا برسد به جایی که نماینده صفات حق و متخلق به اخلاق روحانیون و از اولیاء خدا محسوب شود.
بنابراین: توحید نقطه اوج سلوک، درجات توحید بی پایان است، بنابراین سلوک انسان هرگز به پایان نمی رسد. سیر و سلوک انسان، پس از مرگ نیز ادامه دارد، چنانکه پس از فنا نیز ادامه دارد.(یثربی، عرفان عملی، 1383، 107) البته بعضی مرحله توحید را بعد از فنا و بقا می دانند.
فنا و بقا
فنا پایان راه سیر الی الله شمرده شده است و شروع بقاء بالله و یا شروع سیر فی الله است. در این حال است که انسان به اخلاق خداوندی متخلق می گردد و لیاقت خلیفه الهی و جانشینی خداوند را پیدا می کند و چنان در دریای افعال اهلی غرق می شود که نه در خود و نه در دیگران اراده ای را نمی بیند، مگر اراده و فعل و اختیار خداوند، که بر اراده همه حاکم است در اینجا سالک به ایمان کامل می رسد و تسلیم محض می شود. یعنی مسلمان واقعی که هدف غائی و نهایی اسلام و هر دین توحیدی دیگر است، تسلیم محض می شود و به اراده و مشیت الهی وصل می شود.
در سوره شریفه حجرات آیه 14 می خوانیم که: «بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم. بگو ایمان نیاوردید ولکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان به دل های شما وارد نشده است.»
عطار می فرماید:
چون نماند از وجود من اثری
پس از آن حال خود نمی دانم
و همچنین:
عقل و دل و جان چو بی نشان شد
از کنه تو چون دهد نشانم؟
و یا:
چون ندیدیم از تو گردی پس چرا
در تو سرگردان شدم ای جان من؟
در فروع آفتاب روی تو
ذره ای حیران شدم ای جان من
در هوای روی تو جان در میان
از میان جان شدم ای جان من
تا ترا جان و دل خود خوانده ام
بی دل و بی جان شدم ای جان من
چون رخت پیدا شد از بی طاقتی
در کفن پنهان شدم ای جان من
خاک شد عطار و من بر درد او
ابر خون افشان شدم ای جان من
پس از پیمودن مراحل پیشین، سالک به مقام فنای فی الله می رسد مرحله آخر یا وادی فنا، مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود، و بقای او در حق می باشد. در این حال خود بینی و خودخواهی وی به همراه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و جودش به صفات پسندیده و محمود الهی زنده می گردد. در این مرحله است که انسان به آزادگی مطلق و رهایی می رسد.
اما در تعریف فنای فی الله آمده است که سالک الی الله تعالی برسد به جایی که موجودات یعنی حقیقت و تعینات آنها در نظر حقانی او هیچ نماید. در مقام فنا دارالقرار و مقصد سیر و سلوک سائران و عارفان، سالک نه تنها غیر و ماسوای الله را نفی می کند بلکه اصلا آنها و حتی خود را نمی بیند تا آن را نفی کند. وقتی سالک به مقام فنا راه یابد، فانی در شهود ذات اقدس خداوند است و بس و نه تنها خود را نمی بیند، بلکه توحید و فنای خود را هم نمی بیند و فقط الله و هویت مطلقه الهی را می بیند. و به عبارت دیگر به چشم قلب ملکوتی خود موجودات را مشاهده نمی نماید، و در واقع همین شکل و رنگ است که در نظرها جلوه می کند. و چون در هر موجودی دو جهت وجود دارد، یکی جهت ارتباط و اتصال او به مبدأ که عبارت از سر و حقیقت وجود او است و به این جهت با تمام موجودات مشترک می باشد و دیگر جهتی که به آن جهت از باقی موجودات امتیاز یافته و آن جهت ذاتی و نفسی آن است یعنی ماهیت و حدود وجود او است. و دیدن و یافتن هر یک از این جهت چشمی بینا لازم دارد چنانچه اگر چشم سر ما کور شود هرگز صور اشیاء را نخواهیم دید، همین طور کسی که چشم قلب او نابینا گشته هرگز باطن اشیاء که همان جهت ارتباط و اتصال به مبدأ دارند نخواهد دید. اما اگر قلبی پاک و صاف گردید و از ناپاکی ها پاکیزه شد، و از خود بینی و خودخواهی دور شد، شاید بتواند وحدت حق را مشاهده نماید، و در همه موجودات او را ببیند.
شاهد کامل هر چیزی را از منظر شهود می نگرد، نه از منظر اراده خود یا میل دیگران، در هر مورد که شهود وی عنایت دارد آن جا را مشاهده می کند و می بیند و می شنود و توجه دارد و در هر موردی که شهود وی عنایت ندارند، بی توجه است. (جوادی آملی، حیات عارفانه امام علی علیه السلام، 1383، 63) و بقایای وجود سالک، در حالات او اثر گذاشته و موجبات اتصالش را فراهم می آورد. دست عنایت حق، سالک را در منازل و درجات«فنا» پیش می برد و درجه به درجه در مراتب شهود و معرفت حقیقی ترقی می کند و سرانجام به مرحله ای از فنا می رسد که اثری از غیر نمی ماند. سپس نوبت به ظهور وجود حق می رسد و سالک، حقیقت را با حق می یابد. و سرانجام از فنا فانی شده، به سوی بقا می رود (یثربی، عرفان عملی، 1383، 105 ـ 106)
خلاصه پس از اینکه شخص سالک از خود فانی گردید یعنی صفات بشریت او مستغرق در آثار ربوبیت گردید و خودیت خود را در بین ندید آن وقت باقی به حق می گردد یعنی در نظر حق بین او یک حقیقت وحدانی جلوه گر می گردد. البته آنچه لازم است در این جا توجه شود این است که هرگز مقام فنا قله اوج کمال سالک نخواهد بود، بلکه باید از فنا فانی شود.
نتیجه
خلاصه اینکه: سیر الی الله سیر به طرف درجات عالی است. و مؤمنان از درجات رفیعه و عالمان، از درجات برتر و بیشتری برخوردارند. و فیض الهی غیر متناهی است و رحمت واسعه او بی انتها است اگر انسان با خلوص نیت توجه به عالم الهی گرداند و از غیر او دوری نماید آن وقت است که باب رحمتش نفس انسان را پاک می کند. در این حالت انسان عارف به جایی می رسد که چشم و گوش به او می بیند و می شنود و خود را غرق در بحر عظمت و جلال خداوندی می بیند. سالک طریق کمال تمام سعی و تلاشش برای تصفیه قلب و زدودن زنگار از آن می باشد، و دین و مذهب را هم برای همین می خواهد، او با محبت و عشق سر و کار دارد و استدلال او نه با اندیشه و فکر، بلکه با قلب و احساس است. عارف از شدت اتصال و ارتباط با حقتعالی به جایی می رسد که از خود بیگانه و به حق آشنا می گردد و چنان در دریای عظمت وجود او غرق می گردد که فقط به او می بیند و به او می شنود. و شاید بتوان گفت خودیت خود را از دست داده و اصلا خودیتی در میان نمی باشد، و باقی به حق گردیده است. اما اساسی ترین شرط وصول به مقصد در سیر و سلوک عرفانی، این است که سالک در هیچ لحظه ای از لحاظات این حرکت بزرگ که به طور یقین عالی ترین و پرمعنی ترین حرکت انسانی در عالم هستی است احساس هیچ گونه امتیاز و وصول و برتری نمی نماید. اگر این حالت برای سالک رخ دهد، از حرکت او به جلو جلوگیری می کند، و حتی او را به عقب می راند و شاید برای همیشه از حرکت تکاملی باز بماند. اما خیال کند که پیش می رود.
خداوند در حق این افراد می فرماید: «قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا.»
ای پیامبر به آنان بگو آیا درباره کسانی که اعمالشان به خسارت افتاد برای شما خبر بدهیم آنان کسانی هستند که کوشش شان در زندگانی دنیوی گم شده است در حالی که می پندارند کار نیکو انجام می دهند.
پی نوشت ها :
1 ـ دانشگاه پیام نور ـ تهران
منابع:
1 ـ قرآن کریم
2 ـ نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370
3 ـ ابوالخیر، ابوسعید (محمد بن منور بن ابی سعد بن ابی طاهر بن ابی سعید مهینی) اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، به اهتمام: ذبیح الله صفا، امیرکبیر، تهران، 1348
4 ـ انصاری، خواجه عبدالله، منازل السائرین، ترجمه فرهادی، چاپ کابل افغانستان
5 ـ انصاری، خواجه عبدالله، محبت نامه، طهوری، تهران 1363
6 ـ ایرانی، دینشاه اخلاق در ایران باستان، سازمان انتشارات فروهر، تهران
7 ـ جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح و تعلیق: محمود عابدی، نشر اطلاعات، تهران 1370
8 ـ جعفری، محمد تقی، اخلاق و مذهب، چاپ دوم، موسسه تدوین، تهران، 1383
9 ـ جعفری، محمد تقی، عرفان اسلامی، موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1384
10 ـ جوادی آملی، عبدالله، حیات عارفانه امام علی علیه السلام، مرکز نشر اسراء، قم، 1383
11 ـ چیتیک، ویلیام، تعالیم معنوی مولوی، ترجمه، شهاب الدین عباسی، چاپ اول، نشر پیکان، 1382
12 ـ حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و احوال عارفان، انتشارات اساطیر، تهران، 1374
13 ـ سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، طهوری، تهران، 1370
14 ـ سراج، ابونصر، اللمع، نشر مکتبه الثقافه الدینیه، قاهره، بی تا
15 ـ سهروردی، ضیاء الدین ابونجیب، آداب المریدین، ترجمه: عمر بن احمد شیرکان، تصحیح: نجیب مایل هروی، چاپ اول، انتشارات مولی، تهران 1363.
16 ـ صبور، داریوش، عشق و عرفان و تجلی آن در شعر فارسی، زوار، تهران، 1349
17 ـ الطباطبائی النجفی، سید مهدی ابن سید مرتضی، رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، با مقدمه و شرح سید محمد حسین حسینی طهرانی، انتشارات حکمت، تهران، 1370
18 ـ عطار، فرید الدین، منطق الطیر، چاپ اول، موسسه انتشارات سوره، تهران، 1377
19 ـ عطار، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تصحیح نیکلسون، با کوشش توکلی، نشر بهزاد، تهران، 1373
20 ـ غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام و تطورات و تحولات مختلفه آن از صدر اسلام تا عصر حافظ، چاپ مروی، تهران 1375 ق
21 ـ قمی، عباس، مفاتح الجنان
22 ـ قیصری، شرح ابن فارض، ناشر نقطه، تهران، 1374
23 ـ قیصری، داود، رسائل قیصری، تحقیق: سید جلال الدین آشتیانی، نشر دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، قم
24 ـ کاشانی، کمال الدین عبدالرزاق القاسائی، شرح المنازل السائرین، تصحیح، محسن بیدار فر، نشر بیدار، تهران، 1372
25 ـ کشف المحجوب، تصحیح مولوی حکیم محمد حسین فاضل دیوبند، چاپ لاهور، 1931 م
26 ـ گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلال الدین ـ زندگانی، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه: توفیق هاشم پور سبحانی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1363
27 ـ مترلینگ، موریس، علوم غیبی و اسرار آن، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات صفار چاپ دوم، 1375
28 ـ مسلم، ابن حجاج، صحیح مسلم، موسسه الریان، بیروت 1416
29 ـ مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، چاپخانه مهر قم، انتشارات صدرا
30 ـ نصر، سید حسین، جاودان خرد، به اهتمام سید حسن حسنی، انتشارات سروش، 1382
31 ـ نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط السائل، موسسه آل البیت، بیروت
32 ـ یثربی، سید یحیی، عرفان نظری، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم 1374
33 ـ یثربی، سید یحیی، عرفان عملی در اسلام، دفتر نشر معارف، تهران، 1383
34 ـ یزدان پناه، یدالله، درآمدی بر تاریخ عرفان اسلامی، جزوه موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13