ماهان شبکه ایرانیان

امامت از دیدگاه نهج البلاغه(۳)

رهبری ایدئولوژیک   بعد مرکزیت و قطبیت در امامت بدان معنی که امام در محور اصلی تمام حرکت ها و جنبش های تکاملی امت قرار گیرد تصویر جدیدی از رهبری را ترسیم می کند که با سیستم های رهبری متعارف و متداول کاملاً متفاوت می باشد

امامت از دیدگاه نهج البلاغه(3)

رهبری ایدئولوژیک
 

بعد مرکزیت و قطبیت در امامت بدان معنی که امام در محور اصلی تمام حرکت ها و جنبش های تکاملی امت قرار گیرد تصویر جدیدی از رهبری را ترسیم می کند که با سیستم های رهبری متعارف و متداول کاملاً متفاوت می باشد. با مطالعه و توضیحاتی که امام در زمینه عنصر رهبری در امامت بیان می کند می توان بوضوح بدست آورد که رهبری امام از گونه رهبری طبقاتی که منجر به زمان مداری طبقه استثمار شده بر علیه طبقه ی تولید کننده و یا زمامداری طبقه تولید کننده علیه طبقه دیگر می شود و یا رهبری حزبی که یک حزب با موقعیت سیاسی حکومت و قدرت را بدست می گیرد و یا رهبری دموکراتیک متعهد که فاقد مرزهای مشخص مکتبی باشد، نیست.
نوع رهبری امام به گونه رهبری ایدئولوژیک و بر اساس پایبندی به اصول غیر قابل تخطی مکتب و با معیارهای تقوا و فضیلت و روشهای منطقی و انسانی است.
یک: امام در خطبه 87 در زمینه بیان نوع رهبری امامت چنین می گوید:
« فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه یصف الحق و یعمل به لا یدع للخیر غایه الا امها و لا مظنه الا قصدها قد امکنا الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه یحل حیث ثقله « نزل حیث کان منزله ».
او ( انسان ممتاز برتری که شایستگی امامت را دارد ) از معادن رسالت و دین خدا اوتاد زمین خدا است خود ملزم عدالت شده و نخستین گامش در راه عدالت اجتناب از هوا پرستی و تمایلات شخصی است او چهره حق را آنچنان که هست می نماید و خود بدان عمل می کند هر هدف خیری مورد نظر و مقصد اوست و هر کجا گمان خیری می رود او را در تعقیب آنست خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده هر کجا که قرآن بار می نهد او در آنجا فرود می آید آنجا که منزل می کند او نیز همانجا را منزل می گزیند.
امام نه تنها عالم و آگاه به مکتب و ایدئولوژی است بلکه خود در پیاده کردن مکتب پیشتاز و پیشگام همه و در صف پیشین حرکت جامعه قرار دارد و به خاطر کسب قدرت و یا حفظ قدرت و یا رسیدن به هدف هر چه مقدس و والا هم باشد تن به هوای نفس نمی دهد و از جاده عدالت منحرف نمی گردد.
راه و مقصد های دور و نزدیک او را کتاب و مکتب مشخص می کند و جز از آن فرمان نمی برد و شیوه رهبری او دقیقاً همان است که کتاب معین کرده است و این نوع رهبری دارای آنچنان بار مکتبی است که تفکیک مکتب ( کتاب ) و امامت را حتی یک بار نیز امکان ناپذیر نموده است.
دو: امام در فرازی از همین خطبه با اشاره باین حقیقت غیر قابل انکار که در حدیث معروف ثقلین آمده است.
می گوید:
« و اعذروا من لا حجته لکم علیه- و هوانا- الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الثقل الاصغر قدر کزت فیکم رایه الایمان و وقفتکم علی حدود الحلال و الحرام ».
کسی که به خاطر روشنگری و رهبری تا سر حد توانائیش هر نوع حجت و بهانه را از شما گرفته در پیشگاه خدا و خلق معذور است شما نیز معذورش بدارید- و چنین رهبری منم- بنگرید آیا من در میان شما طبق مکتب و میراث بزرگ پیامبر خدا- قرآن- رفتار ننمودم و میراث گرانمایه کوچکتر را در اختیارتان ننهادم ( عترت ) آنچنان که پرچم ایمان در کانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهای حلال و حرام آگاه نمودم.
از دیدگاه تبلور مکبت در امامت است و امام شهود عینی مکتب و بگونه شاهد و شهید و نمونه برتر می باشد آن هم در تمام راحل و ابعاد حتی در شکل ظاهری زندگی و چگونه خوردن و با چه شرایطی زیستن.
سه: امام در نامه ای که به عثمان بن حنیف انصاری به عنوان فرماندار بصره نوشته است در مورد این گونه رهبری چنین سخن می گوید:
« اقنع من نفسی با یقال: هذا امیرالمومنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوه لهم فی خشوبه العیش »
آیا خود را به همین قانع کنم که بگویند: این است امیرالمونین ولی با مردمم در سختی ها و رنج های زمان سهیم نباشم یا باید برای آنان الگوئی در زندگی خشن و ناگوار و پر مرارت باشم.
در این نوع رهبری ایدئولوژیک زیر بنای همه چیز حق است و ضابطه ها و معیارها بر محور حق و حرکت یک پارچه امام و امت در رهگذر وسیع و هموار حق دور از لغزشگاههای باطل خواهد بود و هیچ مصلحت و بهانه ای حتی رسیدن به پیروزی ها نمی تواند کوچکترین انحرافی در خط رهبری از جاده حق بوجود آورد.
چهار: این همان حقیقی است که امام در خطبه 197 بدان اشاره می کند:
« فو الذی لا اله الا هو انی لعلی جاده الحق و نهم لعلی مزله الباطل. قسم به خدائی که جز او معبودی نیست من بر شاهراه حقم و دشمنانم بر پرتگاه باطل ».
پنج: ما اسوه بودن امام و انطباق دقیق خط رهبری با خط حق را یکجا در این تصویر که امام در نامه عثمان بن حنیف انصاری از شکل زندگی خود ترسیم می کند می یابیم:
« الا ان لکل ماموم اماما یقتدی به و یستضی ء بنور علمه، الا و ان امامکمقد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا و لا اخذت منه الا کقوت اتان دبره و لهی فی عینی اوهی و اهون من عفصه مقره ».
بدانید برای هر پیروری رهبری هست که به او اقتدا می کند و از فروغ دانشش کسب نور می کند آگاه باشید که امام شما از دنیایش بدو تن پوش کهنه بسنده کرده و از غذایش بدو قرص نانش... سوگند بخدای من از دنیای شما طلایی اندوخته نکردم واز غنائمش مال فراوانی ذخیره ننمودم و برای پارگی لباس کهنه ام جامه کهنه دیگری آماده نکردم و از زمینش بقدر یک وجب هم به خود اختصاص ندادم و از آن جز بمقدار روزی زخم خورده کم غذا نگرفتم و این دنیا در نظر من منفورتر و پست از دانه تلخ است.
شش: این روش زندگی برای امام از ریشه مکتب و ایدئولوژی امامت سرچشمه می گیرد نه از تحمیق و جلب اعتماد مردم. امام این نکته باریکتر از مو را در پاسخ یکی از یارانش ( علاء بن زیاد حارثی ) که گفت:
یا امیرالمومنین این تو هستی که در خشونت لباس و ناگواری غذا زیاده روی می کنی جواب داده است که فرموده:
« ان الله تعالی فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره » ( خطبه 209 ).
خداوند بر امامان و رهبران عدالت واجب کرده است که زندگی خود را با زندگی ضعیف ترین مردم تطبیق و همسطح کنند تا فقر تهیدستان را نیازارد و امام خود را در درد و رنج فقر با خود شریک ببینند.
این است که برخورد امام با تمام مسائل حتی با مسائل زندگی شخصی خود یک برخورد دقیق متعهدانه است و همه ابعاد زندگی او با معیارها مکتبی شکل می گیرد و هیچکدام از گوشه ها پنهان و آشکار زندگیش از نقش مکتبش قابل تفکیک نمی باشد.
به همین علت است پیشنهاد کمک ابوسفیان را برای رسیدن به حقش بشدت رد کرد و تن به قبول خلافت بر اساس پیروزی از شیخین نداد و در روزهای اول زمامدایش علیرغم صلاحدید برخی از یارانش حاضر نشد برای مدت حتی کوتاهی سلطه معاویه را بر مردم شام بپذیرد و بالاخره آن روز هم که به خلافت برگزیده شد نخواست مردمش از روش آینده او بی خبر بمانند.
هفت: امام در خطبه 92 آنجا که در برابر درخواست امت مبنی بر قبول خلافت قرار می گیرد برای اینکه ذهن آن ها را نسبت به روش زمامداریش روشن کند صریحاً اعلان می کند:
«واعملو انی ان اجبتکم کبت بکم ما اعلم و لم اصغ ال قول القائل و عبت العاتب ».
بدانید اگر دعوت به خلافت شما را پذیرفتم شما را آنطور که می دانم راه می برم و هر گاه روش مکتبی من با منافع و سلیقه و برداشت شما وفق نداد دیگر به گفته هیچ گوینده ای و پرخاش هیچ پرخاشگری گوش فرا نخواهم داد.
این هشدار بدان جهت است که رهبری ایدئولوژیک امام در دو جبهه بسیج امکانات و نیروها در جهت تکامل جامعه بسوی الله و بی نهایت و کنترل حرکتهای تخریبی و انحرافی مفسدان و منافقان در جامعه خود ناخواه جمعی را ناراضی و زبانشان را برای کار شکنی ها و پرخاشگری ها باز خواهد نمود و ناگفته پیداست که پرداختن به این مسائل او را از ایفای نقش اساسیش منحرف و قاطعیت لازم را از او خواهد گرفت
هشت: این جمله امام در خطبه 164 بازگو کننده نقش قاطع امام در رهبری دو جبهه فوق الذکر می باشد:
« فاعلم ان افضل عبادالله امام عادل هدی و هدی فاقام سنه معلومه و امامت بدعه مجهوله».
بدان برترین بندگان خدا در پیشگاه خدا امام و رهبر عادلی است که خود هدایت یافته و هدایتگر دیگران باشد روش ها و سنت های شناخته شده را در جامعه بر پا بدارد و بدعت ها و جریان های انحرافی ناشناخته را در جامعه نابود سازد.
نه: از دیدگاه علی علیه السلام نقش امامت در جامعه تا آنجا نفوذ می کند و پیش می رود که نه تنها جامعه حتی فرد هم در کل حرکت ها و جهت گیری ها و سیر می رود که نه تنها جامعه حتی فرد هم در کل حرکت ها و جهت گیری ها و سیر تکاملیش در همه ابعاد وجودیش بر پایه امامت قوام می یابد و امام برای او خط و کادری می شود که اگر آن را نشناسد و از آن خط و کادر خارج شود سرانجامی جز تباهی و حرمان از تکامل نخواهد داشت.
این حقیقت را در کلام 152 امام این چنین می خوانیم:
« وانما الائمه قوام الله علی خلقه و عرفاوه علی عباده و لا یدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الا من انکرهم و انکروه ».
امامان آنگونه شخصیت هائی هستند که از جانب خداپرستان بر خلقند و عارفان او بر بندگانش به رستگاری بهشت نمی رسند مگر که آنان را بشناسند و دچار آتش دوزخ نمی شوند مگر آنکه آنان را منکر گردند.
ده: و در خطبه 88 کسانی را که از خط امام خارج می شوند و سر خود و آزادانه و بنا به طرز تفکر خود امامی دارند مورد نکوهش قرار داده و با شگفتی از آنان یاد می کند:
« فیا عجبا و مالی لا اعجب من خطا هذه الفرق علی اختلاف حججها فی دینها لا تقتصون اثر نبی و لا یقتدون بعمل وصی و لا یومنون بغیب و لا یعفون عن عیب یعملون فی الشبهات و یسیرون فی الشهوات المعروف فیهم ما عرفوا و المنکر عندهم ما انکروه مفزعهم فی المعظلات الی انفسهم و تعویلهم فی المهمات علی آرائهم کان کل امری منهم امام نفسه قد اخذ منها فیما یری بعری ثقات و اسباب محکمات ».
شگفتا چرا من شگفت زده نشوم از اشتباه این گروه ها که با آن همه اختلاف که در دلائل و دستاویزهایشان در مورد راهی که انتخاب کرده اند دارند حاضر نیستند خط و جای پای پیامبر را پیروی کنند و به رفتار و روش وصی پیامبر اقتدا نمایند و به غیب ایمان نمی آورند و دیگران را نسبت به عیوبی که دارند معافشان نمی دارند کارها و روش هائی را که شناخت کافی درباره آن ها ندارند. انجام می دهند و در مسیر تمایلات گام بر می دارند نیک و شایسته در نظرشان همان است که خود شناخته اند و بدی و زشتی همان که خود آن را رد کرده اند ودر مشکلات به خود پناه می برند و در مسائل مهم و اساسی تکیه شان بر نظرات شخصی و گروهیشان است گویی هر کدام از آنان امام خویش است که آرا خود را بدلائل محکم و وسائل استوار به دست آورده اند.
یازده: از نظر امام این گونه افراد و گروه ها در فرصتی به سر می برند که سرانجام دچار غفلت و لغزش و پوچی و بی هدفی می گردند چنانکه در خطبه 153 می خوانیم:
« و هو فی مهله من الله یهوی مع الغافلین و یغدو معد المذنبین بلا سبیل قاصد و لا امام قائد ».
او ( که در جامعه اسلامی به رهبری ایدئولوژیک امام گردن نمی نهد ) در مهلت و فرصتی از خدا به سر می برد که خواه ناخواه به سوی بی خبران و خود باختگان کشیده می شود و خود را در میان گنهکاران جامعه می بیند بدون آن که از راهی که می رود هدفی داشته باشد و نه امامی که رهبرش باشد.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان