مقدمه
میل و علاقه در رسیدن به موفقیت، درنهاد بشری جای دارد. همه انسان ها در تمام اعصار، کمال طلب بوده و میل به موفقیت و یپروزی دارند، به همین منظور، همواره در پی یافتن راه هایی برای به دست آوردن آن بوده اند. بشر در یافته است که هر توفیقی، به پشتوانه و تکیه گاهی نیاز دارد تا در سایه آن تحقق یابد. در این رهگذر، انسان موحد، آن سایه سار را در پرتو قدرت لایزال الهی جستجو می کند.
حقیقت توکل
برای درک بهتر این فضیلت اخلاقی، ابتدا به بررسی مفهوم واژه «توکل» از حیث لغت و اصطلاح می پردازیم. ریشه «توکل» در قرآن، هفتاد بار به صورت های مختلف در 29 سوره و 61 آیه، عنوان شده است. توکل از ماده وکالت به معنای سپردن کارها به دیگر است. (1)همچنین توکل به معنای اعتماد کردن به کسی و تکیه کردن بر او و اعتراف به عجز خود است. توکل، به معنای کار خود را به خدا حواله کردن و به امید خدا بودن نیز آمده است.(2)
توکل در اصطلاح، به این معناست که انسان در قلب خود، تمامی امورش را به خداوند واگذار کند و تنها به او اعتماد کند و تمامی قوای بدن را در راه اطاعت او صرف کند. این که می گوییم : «ربنا علیک توکلنا»(3) یعنی بنده، تمامی امید و آرزوهای خود را از مخلوق قطع کرده (4) و فقط به خدا اعتماد می کند و همه امور خود را به خدا حواله می دهد «من یتوکل علی الله فهو حسبه»؛(5) یعنی تکیه کردن بر حول و قوه الهی و از هر حول و قوه دیگری بیزار شدن.(6)
در حدیثی آمده که پیامبر (ص) از جبرئیل سؤال فرمود: «توکل به خدای بزرگ چیست؟». پاسخ داد: « حقیقت توکل، آگاهی به این است که مخلوق نمی تواند نه زیانی برساند و نه سودی، نه چیزی ببخشد و نه از او باز دارد. توکل، به کار بستن یأس از خلق است». یعنی هر چیزی را از سوی خدا و به اذن و فرمان او بداند.(7)
در حدیث دیگری از معصوم (ع) می پرسند: « توکل چیست؟» می فرماید: «توکل، این است که از غیر خدا نترسی».(8)
انسانی که به خدا توکل دارد، هرگز احساس ضعف و حقارت نمی کند، امام باقر (ع) می فرماید: «کسی که به خدا توکل کند، مغلوب نمی شود». (9) چنین انسانی با اتکای لطف خدا و علم و قدرت بی پایان او، خود را موفق و پیروز می بیند و حتی شکست های مقطعی، او را مأیوس نمی کند.
توکل معنای بسیار دقیق و ظریفی دارد که در عین توجه به اسباب، انسان را از غرق شدن در آن و دل بستن به غیر خدا و آلوده شدن به شرک باز می دارد. از دست دادن فضیلت توکل، انسان را از اوج قدرت، عزت، افتخار و استقلال پایین می کشد و از او فردی ضعیف و مضطرب می سازد که قادر به هیچ کار مهمی نیست. امام کاظم (ع) می فرماید: « کسی که بخواهد قوی ترین مردم باشد، به خدا توکل کند».(10)
هر انسانی در ضمیر و فطرت خود، نیاز به توکل را درک می کند؛ زیرا خلقت انسان، عین فقر و وابستگی به قدرت لایزال الهی است، هر چند به ظاهر، از آن غافل باشد. توکل از بدو خلقت انسان مطرح بوده است و از قدیمی ترین انبیای الهی شروع می شود. بازتاب مسئله توکل در زندگی انسان های بزرگ و جهاد انبیا و پیروزی آنها بر مشکلات، نشان می دهد که تا چه اندازه، این فضیلت اخلاقی قدمت دارد.
درجات توکل
توکل به خداوند، درجاتی دارد:
1. توکل از روی احتیاط یا تقلید
اولین درجه توکل، مانند کسی است که وکیل می گیرد و وثوق و اطمینان او به خداوند، مانند وثوق و اطمینانش به وکیل است و این، ضعیف ترین درجه توکل است که منافاتی با سعی و تدبیر خود ندارد.(11) این گروه، خدا را محدود می دانند، هرچند به لقلقه زبان گاهی می گویند: «مقدر امور حق است و همه چیز تحت تصرف اوست»؛ ولی صاحب این مقام نیستند. این دسته، علم به ربوبیت خداوند ندارند و توحیدشان ناقص است.
بنابراین در مقام عمل، جز به اسباب ظاهری و مادی به چیز دیگری متوسل نمی شوند و اگر هم گاهی متوجه خدا شوند و از او یاری طلبند، یا از روی تقلید است و یا از روی احتیاط؛ چرا که در این متوکل شدن، ضرری نمی بینند، بلکه احتمال نفع نیز می دهند. اینان رایحه ای از توکل دارند؛ ولی اگر اسباب ظاهری و مادی را موافق ببینند، به کلی از خداوند و تصرف او غافل می شوند.
جالب این است که این گروه از مردم، پای امور اخروی که به میان می آید، خیلی دم از توکل می زنند! در هر علم و معرفت یا تهذیب نفس و عبادت و طاعت که کوتاهی و سستی می کنند، فوری اظهار اعتماد به خدا و فضل او و توکل می نمایند. گویی این گروه در این دنیا، سعی و عمل را با اعتماد و توکل بر خدا منافی نمی دانند؛ ولی در امور آخرت، سعی و عمل را با توکل به خدا منافی می دانند. اینان در دام مکاید نفس شیطانی اسیر هستند؛ زیرا در واقع، نه در امور دنیای و نه در امور اخروی، بر خدا متوکل نیستند و در هیچ یک، اعتماد به حق ندارند.(12)
2. توکل از روی برهان و عقل
توکل و وابستگی این گروه به خداوند، مانند وابستگی کودک به مادر خود است. از آن جا که کودک، جز مادر خود را نمی شناسد، فقط بر او اعتماد دارد و فقط به مادر پناه می برد، در غیاب مادر، اگر مسئله ای برای کودک پیش بیاید، اولین چیزی که بر زبان جاری می کند، لفظ مادر است.(13) صاحب این درجه، با برهان و نقل معتقد است و تصدیق می کند که حق تعالی، مقدر امور و مسبب الاسباب و مؤثر در وجود است و قدرت و تصرف او نامحدود. این گروه در مقام عقل، متوکل هستند؛ یعنی ارکان توکل پیش آنها عقلی و نقلی تمام است. از این جهت، خود را متوکل می دانند و دلیل بر لزوم توکل نیز اقامه می کنند؛ زیرا ارکان توکل را ثابت کرده اند و آن چند چیز است: یک. حق تعالی، عالم به احتیاج عباد است؛ دو. به رفع احتیاج عباد، قدرت دارد؛ سه. بخل در ذات مقدسش نیست؛ چهار، رحمت و شفقت بر بندگان دارد.
در نتیجه، توکل کردن بر قادر غیر بخیل رحیم، لازم است زیرا مصالح بندگان را می شناسد، هرچند خود آنها مصالح و مفاسد خود را تمیز ندهند. این طایفه، هرچند به صورت عملی متوکل هستند و عقل آنها با قلبشان در کشمکش است و سرانجام، عقل آنها مغلوب می شود؛ زیرا آنها تعلق قلبی به اسباب مادی دارند و در نتیجه، قلب آنها از تصرف حق محجوب است، مگر این که به واسطه دعا و تضرع، قلب خود را قوی کنند.(14)
3. بالاترین درجه توکل
این گروه، هیچ اختیار و اراده ای در برابر خداوند ندارند و همه حرکات و حالات خود را از قدرت خدا می دانند. حال آنها نسبت به خداوند مانند حال مرده است نسبت به غسال و این، بالاترین درجه توکل است. صاحب این مرحله، ممکن است که حتی دعا و درخواست از خدا را به خاطر وثوق به کرم و عنایت حق تعالی ترک کند. این همان توکل حضرت ابراهیم در آتش است، هنگامی که فرمود: «حسبی من سؤالی علمه بحالی».(15)
این گروه، تصرف حق تعالی را به قلوب خود رسانده اند و قلوب آنها به این که مقدر امور، حق تعالی است و او مالک اشیاست، یقین دارد. اینان صاحبان واقعی مقام توکل هستند و زمانی یقین و ایمان صاحب این مقام به سر حد کمال می رسد که همه اعتمادش به اسباب ظاهری، قطع شود و تنها خداوند را نگهدار خود بداند.(16) چه اسباب را تحصیل کند یا نه. اگر چنین کسی به سراغ اسباب ظاهری و مادی رود، فقط از آن جهت است که امر خداوند چنین صادر شده است و گرنه اصلاً به سعی و کسب خود اعتماد نمی کند.
تفاوت توکل با سستی
مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل مادی نیست. اصولاً مشیت الهی بر این قرار گرفته که در این جهان، مردم برای رسیدن به مقاصد خود از اسباب و وسایل موجود و تدبیر عقلانی و فعالیت جسمانی کمک بگیرند به همین جهت، آیات قرآن و سنت ائمه، پر است از تعبیراتی که نشان می دهد مؤمنان، تا آن جا که امکان دارد باید از اسباب عادی استفاده کنند و این کار، هیچ منافاتی با توکل ندارد. در سوره انفال آیه 8 می خوانیم: « هر نیرویی که در اختیار دارید برای مقابله آماده کنید تا بدین وسیله، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید».
در حدیث معروفی آماده است : مرد عربی در حضور پیامبر (ص) شتر خود را رها کرد و گفت: « به خدا توکل می کنم.» پیامبر (ص) فرمود: «شتر خود را پایبند بزن، آن گاه توکل کن».(17)
روزی امیرالمؤمنان (ع) گروهی از مردم را دید که با برخورداری از صحت و سلامت، کار خود را رها کرده و گوشه مسجد نشسته اند. فرمود: «شما چه کسانی هستید؟». گفتند: « ما متوکل هستیم». فرمود: « نه، بلکه شما متأکل هستید! [سربار جامعه اید و از دست رنج دیگران ارتزاق می کنید]».
از مجموع آیات و روایات و سیره عملی معصومان (ع) استفاده می شود که توکل، هیچ منافاتی با کار و کوشش و تأمین نیازهای زندگی ندارد.
اسباب توکل
امام صادق(ع) فرمود: « هیچ چیز نیست مگر این که حد و نهایتی دارد... و یقین، حد توکل است».(18) یقین ادراک حکمی بدون احتمال نقیض آن. یقین همان آرامش یافتن فکر و فهم است بعد از اثبات حکم و استدلال هر چیزی.(19)
یقین، بنده را به جایی شریف و مقامی عجیب می رساند که همان مقام توکل است؛ حکایت کلام ابراهیم است در آن جا که فرمود: « لیطمئن قلبی». این عبارت، دلالت دارد بر این که مطلوب آن جناب از این درخواست، به دست آوردن مطلق اطمینان و یقین و ریشه کن کردن منشأ همه خطورها و وسوسه های قلبی است. چون وجود خیالات نفسانی موهوم و منافی با عقاید یقینی، منافاتی با ایمان و تصدیق ندارد(20) و این است مرز ایمان و یقین.
ایمان، همان درک عقلی ارکان توکل است که قبلاً ذکر آن رفت؛ ولی یقین، ورود این ارکان، به قلب است که مقوم قلب نیز هست؛ زیرا قلب در سیطره خیال و وهم است، در نتیجه، مضطرب و لرزان می شود.
آثار توکل
بدون شک، توکل، آثار مثبت فراوانی دارد که بسیار مهم و ارزشمند و در زندگی، راه گشا و تنها کسانی قادر به درک آن هستند که در این وادی گام نهاده اند. در آیات و احادث فراوانی، به بیان آثار توکل پرداخته شده است. از مهم ترین آثار توکل می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. نیرومندی و شکست ناپذیری
متوکل چون می داند که خدا با اوست، لذا احساس نیرومندی می کند و در برابر فشارها از خود مقاومت نشان می دهد. امام باقر(ع) می فرماید: « من یتوکل علی الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم»؛(21) یعنی کسی که به خدا توکل کند، مغلوب نمی شود و کسی که در دامن لطفش چنگ زند، شکست نمی خورد.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: « من احب ان تکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله»؛ (22) کسی که دوست دارد قوی ترین مردم باشد، باید بر خدا توکل کند.
2. عامل رشد و کمال
توکل به خدا زمینه رشد و تکامل و پیش رفت و بلند همتی را در فرد فراهم می کند. امام جواد (ع) می فرماید: «الثقه بالله تعالی لکل غال و سلم انی کل عال»؛ (23) یعنی اعتماد به خدای تعالی، بهای هر چیز گرانبها و نردبانی به سوی همه بلندی ها و مقامات عالی است.
3. آرامش و اطمینان قلب
امیرالمؤمنان (ع) می فرماید: « لیس المتوکل عناه و من یتوکل علی الله امنائک له المشبهات و کفی المؤنات امن التبعات»؛(24) کسی که به خدا توکل کند، رنج و خستگی روحی ندارد و کسی که به خدا توکل کند، تاریکی شبهات بر او روشن می شود و زمینه پیروزی اش فراهم می گردد و از مشکلات و رنج ها رهایی می یابد.
4. کفایت امور
روایت شده که خدای تعالی فرمود: « کسی که به من پناه آورد، زمین را ضامن رساندن روزی به او قرار می دهم. اگر مرا بخواند، جوابش را می دهم. اگر چیزی از من بخواهد، به او می بخشم. و اگر کفایت امورش را از من بخواهد، کارش را به سامان می رسانم»؛.(25) «ومن یتوکل علی الله فهو حسبه»؛ (26) «وتوکلت علی الله وکفی بالله وکیلا»(27)
5. دستیابی به بی نیازی و ارزشمندی
امام صادق(ع) می فرماید: « ان الغنی و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوظنا»؛(28) یعنی بی نیازی و عزت گردش می کنند و چون به محل توکل برسند، وطن می سازند.
6. رضایت مندی
مهم ترین و ارزشمندترین اثر توکل، رضایتمندی انسان متوکل است که همه آثار دیگر در پرتو این رضایتمندی، نمود پیدا می کند در آیات 27و 28 سوره فجر می خوانیم: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»؛ نفس مطمئنه، نفسی است که با علاقه مندی و یاد پروردگارش، سکون یافته و بر آنچه او راضی است، رضایت می دهد.
انسانی که به واسطه ی صبر و شکر به مقام یقین نائل می آید و انس قلبی با خدا پیدا می کند و به مقام توکل می رسد، دوستدار بیشتر کردن آن می شود؛ زیرا وقتی انس قلبی با خدا به وجود آمد و در قلب رسوخ کرد، آثارش در نفس هویدا می شود و طبیعت نفس، این است که به آنچه دوست دارد، راضی و خشنود می شود، و خود را بنده ای می بیند که مالک هیچ خیر و شری و نفع و ضرری برای خود نیست.
در نتیجه، دنیا را یک زندگی مجازی و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را، امتحان الهی می داند، لذا به قضای الهی راضی می شود. چنین انسانی اگر غرق در نعمت دنیایی شود، به طغیان و استکبار وارد نمی شود و اگر دچار فقر و فقدان شود، مبتلا به کفر و ترک شکر نمی شود؛ بلکه همچنان در عبودیت و توکل خود پا برجاست.(29)
پی نوشت ها :
1. مفردات، راغب اصفهانی، ماده «وکل».
2. لغت نامه معین، ماده «توکل».
3. سوره ممتحنه، آیه 4.
4. اربعین حدیث، امام خمینی«ره»، ص 214.
5. سوره طلاق، آیه 3.
6. معراج السعاده، ص 615.
7. بحار الانوار، ج68، ص 138، ح 23.
8. همان، ص 143، ح 43.
9. همان، ص 151، ح 51.
10. همان، ص 143، ح 42.
11. معراج السعاده، ص 615.
12. اربعین حدیث، ص 215.
13. معراج السعاده، ص 615.
14. اربعین حدیث، ص 216.
15. معراج السعاده، ص 615.
16. اربعین حدیث، ص 217.
17. کنزالمعال، ج 3، ح 5687.
18. همان جا.
19. مفردات، ج 4، ص 548.
20. ترجمه المیزان، موسوی همدانی، ج 2، ص 57.
21. میزان الحکمه، ج 10، ص 681.
22. همان جا.
23. بحارالانوار، ج 57، ص 364.
24. غررالحکم و درالکلم، ج5، ص 72، ح 414.
25. ارشاد القلوب، ص 319.
26. سوره طلاق، آیه 3.
27. سوره احزاب، آیه 3.
28. بحارالانوار، ج 68، ص 126.
29. ترجمه المیزان، ج 14، ص 334.
منبع: نشریه پاسدار اسلام، شماره 341.