4. حدیث چهارم
امام علی (ع)فرمودند: « وصیت می کنم شما را به اصحاب پیامبرتان... و ایشان کسانی هستند که بعد از پیامبر، بدعتی پدید نیاورده اند و رسول خدا نسبت به آنها وصیت کرده است.»( الامالی شیخ طوسی، ص 523، ح 1157)
نقد و بررسی
این روایت را شیخ صدوق با این سند روایت کرده است: جماعتی از ابی مفضل برای ما خبر داده اند از فضل بن محمد بن مسیب ابومحمد بیهقی شعرانی در جرجان، از هارون بن عمرو بن عبدالعزیز بن محمد ابوموسی مجاشعی از محمد بن
جعفر بن محمّد از پدرانش که برایمان حدیث گفت از امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع).
چند نکته در اینجا قابل توجه است.
4-1- روایت دلالت بر حجیت آنان نمی کند، چرا که نمی توان گفت که آنان تنها بر مبنای وحی سخن گفته اند.
4-2- سند آن ضعیف است زیرا:
اول. فضل بن محمد بن مسیب مجهول است و در جوامع رجالی ما ذکر نشده، بلکه از علماء عامه است. ذهبی وی را در تذکرة الحفاظ با لفظ حافظ و امام وصف کرده است.( مستدرکات علم الرجال، ج 6، ص 209؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 407)
دوم. هارون بن محمد مجهول است. ( معجم الرجال، ج 20، ص 250)
4-3- مؤلف ازاین روایت نیز، آنچه را که با منظور وی منافات داشته حذف کرده است. اینک تمام روایت را در امالی بنگرید:« وصیت می کنم شما را به اصحاب پیامبرتان. آنان را سب و لعن نکنید. ایشان کسانی اند که بعد از او بدعتی ننهادند و به عنوان بدعت گذار ظاهر نشدند، چرا که رسول خدا (ص)به آنان وصیت کرده است.»( امالی شیخ طوسی، ص 523)
می بینیم که نویسنده، کلام امیرالمؤمنین (ع)را که گفته اند« آنان را سب و لعن نکنید»، حذف کرده است . این سخن نتیجه وصیت به آنان است نه حجیت قولشان که نویسنده پنداشته و خواسته است این مطلب را القاء کند. همچنین ظاهراً جمله ی « بعد از او بدعت نیاوردند»( لم یأتوا محدثاً) به این صورت باشد که « و لم یؤوا محدثاً» ( آنان به بدعت گذار، پناه نداده اند.)
4-4- ظاهراً این روایت، همان سفارش مولایمان امیرالمؤمنین (ع)به امام حسن (ع)و خاندان اوست که آن را ثقة الاسلام کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی ذکر کرده اند، بدین گونه: « خدا را درباره ی اصحاب پیامبرتان در نظر بگیرید، همان کسانی
که بدعتی نیاوردند و پناهگاه بدعت گذاران نشدند، چرا که رسول خدا (ص)به آنان سفارش نمود و بدعت گذار- از آنها و غیر آنها- و نیز هرکسی که به بدعتگذاران پناه دهد، لعن کرد. ( کافی، ج 7، ص 52؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 191؛ تهذیب الأحکام، ج 9، ص 177؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 79؛ بحارالانوار، ج 22، ص 306 و ج 74، ص 405)
شیخ محقق محمدباقر محمودی کلام و تحلیلی زیبا در کتاب خود ذیل این روایت دارد که علاقه مندان باید به آن مراجعه کنند.( نهج السعادة، ج 8، ص 484)
4-5- حضرت علی(ع) فرمود:« و آنان کسانی اند که بعد از او بدعتی نگذاشتند و بعد از او پناهگاه بدعت گذاران نشدند.» این کلام می رساند که پیامبر (ص)به کسانی سفارش کرده که بعد از حضرتش مرتکب بدعت و جعل حدیث نشده و از ایمان بیرون نرفته اند. آنان تعداد اندکی از صحابه بودند، همان گونه که در صحاح اهل سنت، در چگونگی وقوع بدعت بعد از پیامبر و ارتداد آنان آمده و اینکه - بجز اندکی از آنها- به جهنم داخل می شوند. در صحیح بخاری آمده است، از ابوهریره از پیامبر(ص)( در ضمن گزارش از وضع قیامت) فرمود:
« در میان جماعتی ایستاده بودم که آنها را می شناختم. فردی از میان من و آنان خارج شد. گفت: جلو بیا. گفتم: کجا؟ گفت: به خدا قسم به سوی آتش جهنم. گفتم: گناهشان چیست؟ گفت: آنها بعد از تو، به جاهلیّت خود بازگشته و مرتد شده اند. سپس به گروهی دیگر رسیدم که آنان را می شناختم. فردی از میان ما خارج شد. گفت: جلو بیا. گفتم: کجا؟ گفت: به خدا قسم به سوی جهنم. گفتم: گناه آنان چیست؟ گفت: آنان کسانی هستند که بعد از تو، به علت بازگشت به عقب، مرتد شده اند. گمان نمی کنم که کسی از میانشان خلاصی یابد، مگر همانند گوسفندانی فراموش شده.( صحیح بخاری، ج 7، 207( 1295، رقم 6587)؛ کتاب الرقاق، باب فی الحوض)
در تأیید این حدیث باید به اعتراف بعضی از صحابه اشاره شود به اینکه بدعتهایی از جانب ایشان به وقوع پیوسته است. چند مورد آن عبارت است از :
الف- براء بن عازب:
بخاری از علاء بن مسیب از پدرش روایت کرده که گفت: براء بن عازب را - که خداوند از او و پدرش خشنود باد- دیدم. به او گفتم: خوشا به حالت! همدم پیامبر (ص)شدی و با او زیر درخت، بیعت نمودی( بیعت رضوان)! گفت: پسر برادرم! تو نمی دانی که بعد از او، ما چه بدعتهایی پدید آوردیم.( صحیح بخاری، ج 5، ص 65( 790 رقم 4170)؛ کتاب المغازی، باب غزوة الحدیبیة؛ مقدمة فتح الباری، ابن حجر، 433)
براء بن عازب از بزرگان و پیشگامان صحابه است و در شمار نخستین کسانی است که با پیامبر(ص) زیر درخت بیعت کرده است. با این همه، بر ضد خودش دیگر صحابه شهادت می دهد که بعد از وفات پیامبر(ص) بدعت گذاشته اند.
ب- ابوسعید خدری:
ابن حجر به اسناد خود، از علاء بن مسیب از پدرش از ابوسعید روایت کرده که به او گفتیم: دیدار رسول خدا(ص) و همدمی با او گوارایت باد! گفت: تو چه می دانی که ما بعد از او چه بدعتهایی گذاشته ایم.( الاصابة: ج 3، ص 67؛ و با اختلاف مختصر در الفاظ: تاریخ مدینة دمشق: ج 20، ص 391( دو روایت)
همچنین در الکامل، عبدالله بن عدی، ج 3، ص 63، شرح حال خلف بن خلیفة آمده که او گفت:« مسلماً این گواهی مهم، از صحابی ای بزرگ است که دست کم خودش و مردم به صراحت سخن می گفت.
ج- عایشه ام المؤمنین:
عایشه نیز قبل از مرگش این چنین اعتراف کرده است که بعد از رسول خدا (ص)بدعت گذاشته است، چنانکه حاکم نیشابوری از قیس بن ابی حازم روایت کرده که عایشه- در حالی که با خودش نجوا می کرد که همراه رسول خدا (ص)و ابوبکر در خانه اش دفن شود- گفت: اما من بعد از رحلت رسول خدا بدعت آوردم، پس مرا با همسران پیامبر دفن کنید. بدین لحاظ در بقیع دفن شد.(حاکم گوید:) این حدیث به
شرط شیخین( مسلم و بخاری) صحیح است گرچه آن را ذکر نکرده اند.( المستدرک علی الصحیحین:ج 4، ص 6 و همینطور ذهبی آن را تصحیح کرده است در تلخیص مستدرک)
مؤید این مطلب، خبری است که از عایشه وارد شده که گفت: زمانی که رسول خدا رحلت کند، تمامی عرب مرتد می شوند و نفاق بالا می گیرد( البدایة و النهایة، ج 6، ص 33)
ابن عساکر از او روایت کرده است که: زمانی که فوت شود( یعنی رسول خدا(ص))، همگی عرب مرتد می شوند و نفاق بالا می گیرد و تمام اصحاب محمد (ص)ماهیت خویش را نشان داده و مرتدانی می شوند که همگی یا برخی، در هر ناحیه از شبه جزیره عربستان از دین خارج می شوند و یهودیان و مسیحیان گردن می کشند و نفاق در مدینه و پیرامون آن پابرجا می ماند.( تاریخ مدینة دمشق، ج 30، ص 314)
کمترین نتیجه ای که از این روایت به دست می آید، مخالفت مردم با پیامبر بعد از رحلت حضرتش در مهمترین واجبات است، همچنان که ابن اثیر و ابن منظور آورده اند.( النهایة 2: 214؛ لسان العرب( ماده ی « ردد»))
د- از عمروبن ثابت در تأیید این مضمون روایت شده که گفت: وقتی پیامبر(ص) وفات یافت، تمام مردم بجز پنج تن کافر شدند.( تهذیب الکمال، ج 21، ص 557؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 9؛ سوالات الآجری لابی داود، سلیمان بن الاشعث، ج 1، ص 341؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 91)
ظاهر سخن علماء درباره ی عمروبن ثابت، این است که او، امین و متدین است و احادیثش صحت دارد، چنان که ابن حجر در شرح حالش تصریح کرده است:
« او در حدیث بسیار راستگو است و از ابن داود روایت شده که احادیث او صحت دارد. و در جایی دیگر گفته که در سخنانش حدیث منکر( ناآشنا) نیست. ولی از ابی حاتم آمده که « حدیثش را می نویسد در حالی که فاسد الرأی و شیعه ای سخت متعصب است».( تهذیب التهذیب، ج 8، ص 9)
علت اینکه برخی از آنها حدیث او را ضعیف می دانند، فقط بخاطر تمایل او به امیرالمؤمنین (ع)است، چنان که در کلام ابن حجر به نقل از ابی حاتم خواندیم. ابن حجر همچنین از ابن عقیل آورده که او رافضی خبیثی است.( تهذیب التهذیب، ج 8، ص 9)
« ابن سعد گفت که او شیعه ی افراطی بود». و عبدالله بن احمد از پدرش نقل کرد که او به عثمان بد می گفت، لذا ابن مبارک حدیثش را ترک کرد. ساجی گفت: نکوهیده است و به عثمان بد می گفت و علی را بر شیخین( ابوبکر و عمر) مقدم می داشت. عجلی گفت:« شیعه ای سخت متعصب است و در شیعه بودن غلو می کند و حدیثش بی اساس است. بزار گفت: به شیعه تعصب داشت و مذهب خود را ترک نمی نمود.»( تهذیب التهذیب، ج 8، ص 10)
پینوشتها:
*کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب .
منبع:نشریه سفینه، شماره 25.
ادامه دارد...