١. مـقدمه
نسبت اخلاق و سیاست ازمسائل دیرینه و بنیادین درحوزۀ تفکـر سیاسـی اسـت کـه همیـشه توجه اندیشمندان سیاسی را به خود جلب کرده اسـت. نتیجـۀ تأمـل دربـارۀ چنـین نـسبتی بـه شکل گیری نـگرش هـای متفاوتی انجامیده که هرکدام با دامنه ای تفسیری همـراه بـوده اسـت . در این رهگذر، امروزه دوگونه بودن دیـدگاه اخـلاق و سیاسـت، سرفـصل دنیامـداری درحیـات سیاسی، اجتماعی و معنوی انسان مدرن شده اسـت کـه در عـلایـق و روابــط سـیاسـی، از بنیـان عاری ازاخلاق، به و یژه اخـلاق دینـی ، دفـاع می کند. جهان جدید براین نکته تأکید مـی و رزد کـه عرصۀ حیات عمومی، گستره اخلاق و باورهای دینی نیست و براین اساس اخلاق و بـاورهـای دینـی نـباید درایـن حـوزه دخـالتی داشـته باشـند و حکومـت مـی توانـد و بـایـد بــدون لحـاظ باورداشت های اخلاق دینی تلاش خود را درراستای تنظیم فلسفۀ زندگی این جهانی انسان هـا متمرکز و عملی کند (درخشه، ١٣٩١، ص ٣٨). بـدون تـردید این رویکرد تحت تـأثیر مـستقیم تجـارب حوزۀ تمدنی غرب، و با عنایت بـه گـسترش تمـدن غـرب و هیمنـۀ ارزش هـای آن بـه عنـوان الگویی سیاسی و حقوقی در بسیاری از جوامع پذیرفته شده است. بر این اساس ، انـسان مـدرن در راسـتای ساماندهی به روابط سیاسی و اجتماعی خود نه تنها نیازی به این ایسـتارها نـدارد، بلکـه وابستگی او به چنین باورهایی نشانۀ پس مانـدگی بـه شـمار مـی رود. البتـه درآن سـوی طیـف، بـسیاری تـصور مـی کنند اگر انسان در مسیر اخلاق قرار بگیرد و مفاهیم اخلاقی را رعایـت کنـد، بـاید از مـردم دوری کـرده، گوشه نـشینی اختیـار نمایـد. برخـی هـم خـود را از اخلاقیـات کنـار کشیده اند و هنگامی که به آنـان مـسائل اخـلاقی یادآوری می شود، با صلابت و عزم راسـخی کـه با عدالت و انصاف، رعایت حقوق دیگری و بـعد مـعنوی و رضایت پروردگار در تـضاد اسـت، پاسخ می دهند که در میدان سیاست و در بازار رقابت سـیاسی جـایگاهی بـرای اخـلاق و مفـاهیم اخلاقی وجود ندارد (کیانی، ١٣٨٨، ص ٤٠ -٣٩). برخلاف چنین برداشـت هـایی، آمـوزه هـای اسـلامی هـمواره بـر همپایی این دو تأکید ورزیده ، علی الاصول رخصتی برای عدول از اصول اخلاقی در سیاست پذیرفته نشده اسـت. بـه تـعبیر حمید عنایت، قرآن از مؤمنان می خواهد از سرمشق والا یا اسوۀ حسنۀ حضرت محمد (ص) پیروی کننـد. ازآنجـا کـه توفیـق اصــلی پیـامـبر در بنانهـادن حکومتی بر مبنای تعالیم اسـلام بـود، مـسلمانان وظیفـه دارنـد او را سرمـشق خـود قــرار داده (عـنایت ، ١٣٧٢، ص ١٧)، کانونی ترین هدف رسالت و بعثت را که بـه کمـال رسـاندن مکـارم اخـلاق است عملی سازند. از این رو در این مـقاله سـعی شـده اسـت بـر مبنـای ایـن نگـرش، اخـلاق و سیاست و نسبت آن دو در آموزه ها و آرای امام سـجاد (ع) بـررسی و تحلیل شـود تـا رابطـۀ آن دو را در سه حوزۀ رفتار و مسلک سیاسـی امـام در خـصوص مـردم، کـارگزاران (اصـحاب و مبلغان) و مـخالفان (حـاکمان و رهبران اموی) بسنجیم.
٢. مبانی مفهومی
مفهوم اخلاق
اهل لغت، واژۀ اخلاق را جمع خـلق دانـسته و خلق و خلق را به سجیه و خوی معنـا کــرده انــد. لذا، عـلم اخلاق به معنای دانش بد و نیک خـصلت هـا و علم معاشرت با خلـق اسـت (پروانـه زاد و میر احمدی، ١٣٩١، ص ٣٢). در اصطلاح تعاریف متعددی برای آن ارائه شـده اســت؛ آیـت الله مهـدوی کنی اخلاق را مـجموعۀ غـرایز و ملکات و صفات روحـی و بـاطنی مـی نامد و اعمـال و رفتـاری را که از این خلقیات نـاشی مـی گردد نیز اخلاق یا رفتار اخلاقـی تلقـی مـی کنـد (مهـدوی کنـی، ١٣٩٠، ص ٢٩). شهید مطهری (ره)کـارهایی را اخـلاقی می داند که در ذهـن و وجـدان بــشر دارای ارزش باشد و بشر برای خـود این کـار، قیمت قائل است (مطهـری، ١٣٦٩، ص ١٤). میتــوان در تعریـف آن گفت که اخلاق با طرز رفتار انسان سروکار دارد. ازاین رو، وظیفۀ تنظـیم و تــدوین قـواعـدی را بر عهده دارد که باید بر رفتار انـسان درزنـدگی اجـتماعی اثرگذار باشد؛ درسـت و نـادرست رفتـار انسان را بررسی کـرده، کـمال مطلوب هایی را توضیح دهد که انسان باید در راه آن ها بکوشد.
مفهوم سیاست
«واژۀ سیاست» معادل کـلمۀ politics (در زبـان لاتین)، واژه ای عربی بوده و از ریـشۀ «س و س»
گرفته شـده اسـت. در لغت، بـه مـعنای حـکومت، ریاست، امر و نهی و ... آمـده اسـت (طریحـی، ١٣٦٧، ص ٤٦٨). در متون اسلامی این واژه بسیاربه کار رفته و از ائمه اطهار (ع) به عنوان «ساسة العبـاد» یاد شده اسـت؛ ازاین رو تـدبیر امور جامعه و سیاست گـذاری ازخـصایص رهبـران الهــی تـلقـی مـی شـود (جـعفری، ١٣٨٧، ص ٣٩٣). از سیاست به مـعنـای حـکمرانـی، زرنگـی (عـالم، ١٣٩٠، ص ٨٤)، روش صحیح زندگی و ادارۀ امور مملکت و آیین کشورداری (مـصباح یـزدی، ١٣٨٨، ص ٤٦)هـم یـاد شـده است. در تعریفی دیگر، سیاست به طـور کـلی بـرای مفهوم عمل تصمیم گیری و اجـرای آن بـرای کـل جـامعه آمـده اسـت کـه درآن، عـمل ، عامل و موضوع عمل، بازیگران صـحنه انـد (بـشیریه ، ١٣٨١، ص ٢٤-٢٣)، اما سیاست اصطلاحا دراندیشۀ اسلامی، عبارت است ازمدیریت و رهبـری جامعـه در راستای مصالح مادی و معنوی (جعفـری، ١٣٨٧، ص ٤٧). از این رو سیاست در مکتـب هـدایت بـه مـعنای اجرای قانون الهی از سوی انسان ها به رهبری انبیا، اوصیا و اولیا برای سعادت تلقی شده است.[1]
٣. چارچوب نظری
رابطۀ اخلاق و سیاست از جمله مهم ترین مباحث فلسفی و اندیشۀ سیاسی است کـه از مـاهیـت و چگونگی پیوند میان اخلاق و سیاست بحث می کند. نوع بشر از زمانی که رفتار و اندیشه اش در تاریخ ثبت و ضبط گردیده است، همواره در میـان دو نیـرو، از یـک سـو «اخـلاق» و تمـام فضیلت های متعلق بـه آن و ازسوی دیگر «قدرت» و همۀ مـسائل مربـوط بـه آن، درجـدال و تکاپو بوده است. دریک دسته بندی اجمالی از آرا و نظریات اندیشه ورزان و نظریه پردازان علوم سیاسی و اجتماعی، چهار نگرش کـلی درخـصوص چگونگی رابطۀ اخـلاق بـا سـیاسـت، قـابـل توجه و شایسته تأمل است: بینش افتراق اخلاق و سیاست، تقدم سیاسـت بـر اخـلاق ، اخـلاق دو سطحی و دوحوزه ای و در پایان نگرۀ یگـانگی اخـلاق و سیاسـت (اسـلامی، ١٣٨٣، ص ١٤٢). در همین راستا، به بـررسی این چـهار نگرش می پردازیم؛
١. ٣. نگرۀ جـدایی اخـلاق و سیاست
در خصوص رابطۀ اخلاق و سیاست، یک رهیافت آن است که اخلاق و قدرت سیاسی اساسا دو مقولۀ متضاد هستند که جمع میان آن دو غیر ممکن و در بهترین حالت، به سختی میـسراسـت؛ چراکه اگر سیاست بخواهد اخـلاقی بـاشد، در واقع با ذات خود دچـار نـوعی تنـاقض و مـشکل می شود. نیکولو ماکیاولی اولـین اندیـشه ورز و نظریـه پـردازی اسـت کـه ایـن معنـا را فـارغ از دغدغه های محیط خویش به صراحت بیان کرد یا می توان اذعان داشت، آنـچه را کــه قدرتمنـدان در طـول تاریخ به آن عمل کردند، به روشنی فاش نمود (ماکیاولی ، ١٣٨٤، ص ١١٨). تصور معتقدان بـه این نگرش بر این است که اخـلاق و سیاست هرکدام قلمرو خاصی دارند و هیچ ارتباط منطقی میان آن ها و جـود نـدارد. اگـر هم مسائل سیاسی با مسائل اخلاقی در جایی برخورد می کند، صرفا یک اتفاق است، زیرا هرکدام فضای خاص و قـلمرو مــشخص خـود را دارنـد کـه از همـدیگر جداست (درخـشه، ١٣٩١، ص ٤١). درخصوص این نگرش شایان ذکر اسـت کـه بــه نـظـر مــی رسـد طرفداران تباین اخلاق از سیاست، درصدد بیان واقعیت موجود نیـستند، بلکـه بنـابر مـصالح دیکته شـده ای که حاصل اندیشۀ سکولار است، به دنبـال جداسـازی تعمـدی ایـن دوعرصـه از یکدیگرند. طـرف داران اندیشۀ سکولار معترف انـد کـه انسان ضرورتا به اخلاق نیاز دارد و آن هـا جدای ازاخلاق قادر نخواهند بود جامعه را مدیریت کنند (کـاظمی، ١٣٧٦، ص ١١٥). لکـن از طـرف دیگر به چنین مسئله ای اذعان نمی کنند که این خود نشان از تـضاد در ایـن اندیـشه و نداشـتن تـوانایی برای تبیین این رابطه است.
٢. ٣. نگرۀ تقدم سیاست براخلاق
رهیافت دیگر نسبت به رابطۀ اخلاق و سیاست آن است که اخلاق تابع بی قید و شرط سیاست می باشد؛ به طوری که ارزش خود را از آن می گـیرد. ایـن نـگـرش کـه مـدعی تبعیـت اخـلاق از سیاست می باشد، رویکرد مارکسیستی -لنینیستی به دو مقولۀ جامعه و تاریخ است. در این آموزه هیچ اصالتی برای اخلاق وجود ندارد، بلکه اخلاق ازمنافع مبارزۀ طبقـاتی پرولتاریـا بــه دســت میآید. ازدیدگاه مارکسیـستی ، تـاریخ چیـزی جـز عرصـۀ درگیـری هـای طبقـاتی نمـی باشـد
(مارکس، ١٨٨٣، ص ٦٥٨)؛ ازاین منظر هیچ چیزمطلق نیست و همه چیزازجملـه مفـاهیم اخلاقـی، هنر و حتی علم طبقاتی است (بشیریه، ١٣٧٨، ص ١٠). تـفاوت این نگره با بیـنش جـدایی اخـلاق از سیاست، آن است که این نگرش اساسا هیچ اصالتی را برای اخـلاق قائـل نیـست. در بـارۀ ایـن رویکرد که نوعی اخلاق ستیزی است باید گفت که این رهیافت درعرصۀ عـمل شـکـست خــود را دیده است و همچنین، این نوع بینش اسـاسا مـبتنی بـریک سری اندیشه های الحادی است کـه به طور کلی درجوامع اسلامی که توحیدمبنا و مبدأ می باشند، معنا و مفهومی نخواهد داشت.
٣. ٣. اخـلاق دوسـطحی یادوحـوزه ای
این رهیافت، اخلاق درسطح فردی و اجتماعی را ازهم تفکیک مـی کـند. این دیدگاه که اخلاق «دوآلیستی» یا «دوگروانه» نیز نام دارد، تلاشی برای حفظ ارزش های اخلاقی و پذیرش پـاره ای اصول اخلاقی در سیاست است. برپایۀ این دیدگاه ، لازم اسـت اخـلاق را در دو سـطح فـردی و اجتماعی بررسی کنیم. اگرچه این دو سطح مشترکاتی دارند، ولی لزوما آنـچـه را کـه در سـطح فردی اخلاقی شمرده می شود، نمی توان در سطح اجتماعی نیز اخلاقی به حساب آورد. حامیـان این رویکرد در تأیید آن گـفته انـد کـه حیطۀ اخلاق فردی ، اخلاق مهرورزانـه اسـت؛ در حـالی کـه عرصۀ اخلاق اجـتماعی ، اخـلاق هدفدار و نتیجه گراست. نتیجـۀ چنـین نظریـه ای ، پـذیرش دو نظام اخلاقی جداگانه می باشد. انسان به عنوان فـرد تـابع یک نـظـام اخلاقـی اسـت، حـال آنکـه اجتماع، نظام اخلاقی دیگری متفاوت از نظام اخلاقی فـردی دارد. آنـچه در این رویکـرد با عنـوان «اخلاق اجتماعی» مطرح می شود، بیشتر همان قواعدی است که اغلب بـرای حـسن ادارۀ جـامعـه وضع می شود و نه اخلاق به معنای مجموعۀ قواعـد رفتـاری مبتنـی بـر ارزش هـا (کــاظمی ، ١٣٧٦، ص ١٥٠-١٤٩). اینـکه در حیطۀ اخلاق فردی، شخص می تواند ایثار کند و دارایی خـود را ببخـشد، اما دولت اساسا حـق چـنین کـاری را ندارد، درست نیست. اگر فرض کنیم کـه نماینـدگان مـردم پس از توجیه شهروندان تصمیم بگیرند درصـدی از درآمــد ناخـالص ملـی را بـه فـلان کـشور قحطی زده اختصاص دهند، قطعا عملی اخلاقی خواهد بــود و بــرخلاف مـنـافع ملـی بـه شـمار نخواهد آمد؛ پس ایثار هم درسطح فردی و هم درسطح اجتماعی و سیاسی، اخلاقی اسـت.
این تـفاوت که رفتار مبتنی براخلاق فردی مهرورزانه و نوع دوستانه است ؛ حال آنکه رفـتـار سـیاسی تـابع مصالح ملی می باشد نیز محل تردید است و آشکارا هر دو ویژگی را می توان به هر دو سطح اخـلاقی نـسبت داد. چــه بـسا رفتـار فـردی کـه براسـاس اخـلاق مـصلحت گرایانـه و منفعت طلبانه است و چـه بـسا عملکرد سیاسی که متأثر از انگیزۀ نوع دوستی می باشد. سخن آخـر اینکه ازهیچ شهروندی نمی تـوان خـواست که تابع دو گونه سیستم اخلاقی متفاوت باشد و از او انتظار داشت که صداقت پیشـه کـند، اما بی صداقتی حاکمیت را بپـذیرد و سـخنی بـرنیـاورد و بــه گـفتۀ افلاطون، دولت را در نیرنگ زدن مجاز بداند. گذشته از این اشکال هـا، این آمـوزه مبهم است و حدود و مرزهای آن مشخص نیست.
٤. ٣. نگرۀ یگانگی اخلاق و سیاست
رهیافت چهارم، بـر یگانگی و وحـدت اخلاق و سیاست تأکید می ورزد، زیـرا مـعتقـد اســت کـه کـارکرد هـردو یکـی بوده، هر دو خواهان تأمین سعادت انسان مـی بـاشـند. بر اسـاس ایـن نگـرش نمی توان مرز قاطعی میان اخلاق و سیاست قائل شد و هـریک را بــه حـوزه ای خـاص منحـصر ساخت؛ همچنین این دو نمی توانند ناقض یکـدیگر باشند. این دیـدگـاه نظـام اخلاقـی را در دو عرصۀ زندگی فـردی و اجـتماعی معتبر دانسته، قائل است که هرآنچه در سطح فـردی اخلاقـی می باشد، در سطح اجـتماعی نـیز این گونه است. تقریبا این نـکته مـسلم اسـت که نظام هـای سـیاسـی برای مشروعیت خویش نـیازمند اخـلاق هستند. پای بند نبودن یک نظام بـر ارزش هـای اخلاقـی موجب ایجاد بحران های متعدد می شـود کـه از آن جمله بحران اعتمـاد و مـشروعیت اسـت کــه زمـینه هـای ســقوط و فــروپاشـی آن نـظـام را در پـی خواهـد داشـت. افـزون بــراین، ازطرفـی غیراخلاقی ترین نظام ها انتظار دارند که شهروندان آن ها اخلاقی عمل کنند و از سوی دیگــر، از هـیچ شهروندی نمی توان خواست که تـابع سـیستم اخـلاقی مـتفاوت بـاشد؛ صـداقت پیـشه کـنـد و صـداقت نداشتن حاکمیـت را تحمـل کنـد (اسـلامی، ١٣٨٣، ص ١٥٢). ازمنظـر اسـلام نیـزاخـلاق و سیاست را نمی توان از هم جدا کرد، چراکه اسـاسا دین اســلام بــه عنـوان منبـع اخـلاق، کـاملا سیاسی است؛ بـه گـونه ای کـه نـمی تـوان گـفت سیاست و اخلاق در دین اسلام دو مقولۀ جدا ازهـم هستند. گفتنی است که درخصوص دین اسلام و جایگاه سیاست درآن، باید عنایت داشت که ما صرفا با یک مکتب و مسلک سیاسی سر و کار نـداریم ، بلکه مـا بـا یـک نظـام منـسجم دینـی روبرو هستیم (الله احمد، ٢٠١٠، ص ٢٧٧ -٢٧٦) که آموزه های آن ، هم امـور و مـسائل دنیـوی را شـامل می شود و هم نگاهی به جهان دیگردارد. ازاین رو یک اصل قابـل توجـه و جـدی در سیاسـت اسـلامی کـه نمایانگر نسبت میان اخلاق و سیاست در اندیـشۀ سیاسـی اسـلام مـی باشـد، مقولـۀ آخرت گرایی است به همین سبب، سرانجام این و حدت عملا درقالب تقدم اخلاق برسیاست نقش می یابد؛ به گـونه ای کـه این اخلاق است که سیاست را مدیریت و جهت دهی می کند. پـیش از پرداختن به نسبت دو مقولۀ اخلاق و سیاست در آموزه ها و آرای امام سـجاد (ع)، لازم اسـت شمایی کلی از وضـعیت سـیاسی اجتماعی اسلام دردورۀ رهبری تـشیع امــام ســجاد(ع) ترسـیم شود.
٤. شرایط سیاسی –اجتماعی اسلام دردوران امام سجاد (ع)
هنوز بیست و پنج سال ازوفات رسول خدا (ص) نگذشته بود کـه هزیمـت خلافـت در برابـر ضربات شدیدی کـه از سـوی دشمنان اسلام بر این دین رحـمت وارد آمــد، آغـاز شـد. دشـمنان توانستند به طور پنهانی به مراکز قدرت نظام نفوذ کرده، آن را ناکارآمد سازند و باکمال وقاحت و بی شرمی و به زور، رهبری نظام را تصاحب کنند و امت اسلام و نـسل پیـشگام آن را مجبـور بـه دسـت کشیدن از قیادت و شأنیت خود نموده، پیشوایی مقدس اسلامی را به حکومتی موروثی تبدیل کنند که جز ناچیزشمردن ارزش ها، کشتار بیگانگان، جلوگیری از حدود الهی ، خشکاندن احکام و بازی با سرنوشت مردم کار دیگری نـداشتند (ابــن الأثیـر، ١٩٦٥، ص ١٢٦). درچـنـین شـرایطی بیت المال مسلمانان به صورت املاک شخصی ستمگران حکمران درآمد و خلافت به توپی بدل شد تـا بچه های بنی امیه باآن بازی کنند (الخضری، ٢٠٠٥، ص ٣٧١-٣٧٠)؛ ازایـن رو امـام سـجاد (ع) در سـخت تـرین بـرهه ازتاریخ که ائمه با آن روبرو بوده اند، می زیسته است. اوج مـصیبت هـای امـام سجاد پس ازشهادت پدر بـزرگوارشان، زمـانی بود که دید سپاه بنی امیه با اسبان خـود در مدینـه داخل مسجد پیامبر (ص) شـده و اسـبان خـود را درآن بستند؛ مسجدی که پایگاه انتـشار افکـار و رسالت پیامبر(ص) به جهانیان بود. حکومت اموی برای اینـکه حرمت دو شهر مکـه و مدینـه را در میان مسلمانان بشکند، به گسترش و نشر فساد در آن دو اهتمام جـدی داشت. در مقابل ، امـام هـمچون اجـداد مطهرشان هوشمندانه رهبری تشیع را اداره و سعی داشت تا آبروی از دست رفتۀ اسلام را احیاکند؛ از این رو، رویه ای جهادی درعرصۀ رهبری -سیاسی و اجتماعی –در پـیش گرفتند (حکیم منذر، ١٣٨٥، ص ١٤١)که در ادامه به رابطۀ اخلاق و چنین رویکردی در عرصۀ سیاست اشاره مـی کنیم. در همین راستا، برای تبیین نسبت اخـلاق و سیاسـت در آمـوزه هـا و آرای امـام سجاد (ع)، این بررسی را در سه سطح : رفتار سیاسی امام سجاد(ع) با مردم، رفتار سیاسـی امـام با اصحاب، و موضع گیری امام سجاد در بـرابر گـروه های منحرف زمان خود، بررسـی و کـاوش خواهیم کرد:
٥. نسبت اخلاق و سیاست در رفتار سیاسی امام سجاد(ع)با مردم
به طور کلی نگاه ویـژۀ سیاسـی -اجتمـاعی اسـلام بـه مـردم، آن را بـه دینـی مردمـی ، جـامع و تـأمین کـنندۀ نیازهای بشر درهردوره ای مبدل ساخته است. امام سجاد (ع) کـه از جایگـاه والا و مقبولیت چشمگیری در میان مردم برخوردار بود، بـا اعتقـاد بـه مـسئولیت بـسیار مهـم و الهـی خویش در برابر مردم ، به مسئلۀ رهبری تـشیع در آن بـرهه بـا نگـاه امانـت و مـسئولیتی سـنگین می نگریست و برای خود این گونه تعریف کرده بـود کـه وظیفـه دارد بـرای اصـلاح، تربیـت و تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم، تمامی تلاش خود را به کارگیرد. اگـر چه امام درایـن مــسیر مشکلات بسیاری بخصوص از سوی حـاکمان امـوی مـتحمل شد و دشمنی های فراوانی بـه ویژه از طرف همین طایفه به جان خرید (فوزی، ٢٠٠٨، ص ٢٦٠)، محکم و استوار و با نگاهی دلسوزانه و دغدغه مند، بـر پیگیری اهـداف عـالیۀ خود که همان آرمـان هـای رسـول الله (ص) بــود، پافــشاری می نمود. در ادامه به نمونه ای از رابطۀ اخلاق و سیاست در بارۀ مشی امام با مردم، اشاره می کنیم:
١. ٥. تأسیس نظام سـیاسی -الهـی و مـردمی
١. ١. ٥. نقش محوری مردم در رهبری جامعه از سوی امام (اصل رضایت و اقـبال عمومی در رهبری و مدیریت سیاسی جامعه)
یکی از نکات بسیارمهم و قابل توجه در دوران نبوت و امامت، شـکل گیـری حاکمیـت سیاسـی پس از پذیرش و رویکـرد مـردمی اسـت. امام سجاد (ع) اگر چه فرصت حاکمیت رسمی به عنوان حاکم جامعه را نـداشت، و لی جـایگاه جانشینی رسول الله را داشته است. او با اینکه رهبر حقیقـی مردم بود، لکن امویان فرصت این رهبری را در عرصۀ عـمل از او سـلب کـردند. بـا وجـود ایـن، امام وظیفۀ خود را به خوبی به پیش برد. به همین دلیل در ســیرۀ سـیاسـی امــام سـجاد مـی تـوان نمونه های بسیاری که بیانگر جایگـاه مـردم در قیـادت سیاسـی جامعـۀ تـوحیـدی مــد نظر امــام می باشد، ملاحظه کرد. امام سجاد به این امر آگاه بود که تا وقتی از طــرف پایگــاه هـای مردمـی پشتیبانی نشود، تنها در دست گرفتن قدرت برای تحقق بخشیدن به عـمل دگـرگون سـازی اجتمـاع اسلامی کافی نیست. همچنین پایگاه های مردمی نیز باید به هدف های این قدرت آگـاه بـاشـند و به نظریه های او در حکومت ایمان داشته باشند و در راه حمایت از آن حرکت کرده ، مواضع آن را برای تـوده مـردم تـفسیر نمایند و در برابر تنـدبادها بـا اسـتواری و قـدرت بایـستند. آنچـه در دوران رهبری امام سجاد مهم بود و در واقع یکی از شاخصه هـای آن به شمار می آید، ایـن اسـت که تودۀ مردم به علت و جود حاکمانی بـه دور از آیین راسـتین اسـلام، -به جز دورۀ امامـت علـی (ع)، -تاحدود زیادی از راه روشـن فطـرت اسـلامی فاصـله گرفتنـد، زیـرا شـأنیت و جایگـاه سیدالساجدین را به خـوبی درک نـکردند. از هـمین رو، امام به علت آگاهی نداشتن مردم، به درگـاه خداوند چنین شکایت مـی فـرمود: «پروردگارا! در پیشامدهای ناگوار روزگار به نـاتوانی خـویش نگریستم و درماندگی خود را ازجهت یاری طلبیدن ازمردم دربرابر کسانی کـه قـصد جنـگ بـا من داشتند دیدم و به تنهایی خود در برابر بسیاری کسانی که بـا مـن دشمنی داشتند، نظر کـردم».
مشارکت و همراهی بـا مـردم در اجـتماع درنگاه زین العابدین آنقدر مهم بوده اسـت کــه امــام در دعای خود از خداوند می خواهـد همـواره در ردیـف پیـروان قـرآن شـریف باشـد: «... و ایـن یادشده ها را با فـرمانبری هـمیشگی، و پیوستگی با مردم ، کامل گـردان ...»(فـلـسفی، ١٣٧١، ص ٢٢٢). بر اسـاس فـرمایش امـام سجاد (ع) می توان گفت، مدیریت و رهـبـری سـیاسـی در نگـاه اسـلام بایـد به گونه ای باشد که به مشارکت در زندگی جمعی بـینجامد. اسـاسا بر مبنای اصول اسـلامی بـدون حضور آگـاهانـه مـردم، حـق برپـا نـمـی شــود و سـعادت و آسـایش جامعـه فـراهم نـمـی گــردد (حکیمی، ١٣٩١، ص ١٢١)؛ بنابراین حضور فعال مـردم در عرصـۀ سیاسـی –اجتمـاعی یعنـی داشـتن حضوری آگاهانه (مـیراحمدی، ١٣٨٨، ص ٦٥)، و ویژگـی ایـن حـضور در نگـاه صـحیفۀ سـجادیه کــه حـاوی مـجموعۀ فرمایش های امـام در قـالب دعاست، خیرخواهی همراه بــا تـفکـر و تعقـل اسـت (برزگر، ١٣٩١، ص ٤٠).
٢. ١. ٥. محوریت قانون و تساوی افراد دربرابر آن (اصل عدالت خواهی و مساوات طـلبی)
در مـنطق اسلام همۀ انسان ها از یک پدر و مادرنـد، سـفیدپوسـت بــر سـیاه پوســت و عــرب بــر غیرعرب برتری ندارد و والی و رعـیت در پیشگاه خداوندگار یکی اند. یکی از نمونه های بـسیار مهم نمود عدالت گرایی و اهتمام به مـساوات و بـرابری مردم درنظر امام سـجاد، رسـالۀ حـقـوق ایشـان بـه عـنوان مـنشور حقوق بشر مـی بـاشد. توجه ویژۀ حضرت، سلیقۀ خودسرانه و مِن عنـدی ایشان نیست، بلکه از آن روست که خداوند که منشأ و منبع حق و حـقوق اسـت، خـود انسان ها را به پاسداری ازحقوق یکدیگر فـرمان داده و از تـعدی و تـجاوز بــه حـقـوق هـمنوعـان برحـذر داشته است. حقوق مورد نظر امام سجاد (ع) فقط معطوف به بایدها و نبایدهای تعبدی و احکـام خمسه تکلیفیه نیست، بلکه متکفل بیان منش اخلاقی یک مـؤمن نـسبت بـه خـود و مـناسـبات عمومی اوبا دیگران است (العبودی، ٢٠١٢، ص ٧).
امام سجاد(ع) در رسالۀ حقوق یک قسمت را به طور مشخص به حقوق عمومی اختـصاص میدهد و اگرچه مختصر اما دقیق، قدرت را مقید به عـدالت ترسـیم مـی کـنـد. او حـاکمیـت را موظف می داند عدالت پیشه کرده ، همچون پدری مهربان و خیرخواه، پویندۀ خیر عمومی بـرای همۀ مردم باشد. دراین انگاره، نظام حاکمیتی نه فقط برای دوستانش، بلکه برای همگـان بایـد خیرخواه بـاشد و نـه قیم مآب، بلکه دلسوزانه و پدرانه در خدمت ایشان باشد. دراندیشۀ سیاسی امام سجاد(ع)، رفتار برابر با مردم و برابری آن ها دربرخورداری ازمواهب عمومی، یـک اصـل مـهم و بـنیادین است (القبانجی، ١٩٨٦، ص ١٢-١١).
٣. ١. ٥. معاشرت صمیمانه بـامردم (اصـل مردم گرایی) رفق و مدارا بامردم
یکی ازشاخص ترین ویژگی های شخصیتی پیشوایان دینی ما، معاشرت صمیمانه و مهربانانه بـا مردم است. امام سجاد همچون دیگـر ائمه، بـه دور از روابط تشریفاتی موجـود مـیـان پادشــاهان و مردم که جامعۀ فاسد اموی آن را روز به روز بیشتر گسترش می داد، به بشریت و انسان هـایی کـه با آن ها در تماس بودند، از منظر امانتی الهی می نگریست که لازم اسـت آن هـا را عزیـز داشـته، تکریم نموده و از گـزند حـوادث و بلاهایی که موجب می شود تا او از مسیرحق منحـرف شـود، به دور نگاه دارد. رفتار امام سجاد بـا مـردم ، دلـسوزانه و از سـر احـساس مـسئولیت نـسبت بـه سرنوشت آنان بود. امام هیچ گاه راضی نـبود کــه مـردم را بــه جـرم خطاهایـشان گرفتـار خـشم و عذاب الهی ببیند. به همین دلیل است که عفو و بخـشش کنیزکـان و حتـی آن هـایی کــه اورا اذیت و آزار می کردند، همواره مورد توجه تاریخ نگاران سیرۀ امام سجاد(ع) بـوده اســت. درایـن بـاره گفته می شود، روزی امام یکی از خادمان خود را صدا زد و او جواب حضرت را نداد. امام بار دوم صدا زد، ولی باز جوابی نـشنید. امــام بـا کمـال مـدارا و لطافـت و مهربـانی بـه ایـشان فرمودند: «پسرم آیا صدای مرا نشنیدی؟» جـواب داد: چــرا شــنیدم، امـام فرمودنـد: «پـس چـرا جواب ندادی؟»گفت: چون از تو در امان بودم . امام درحالی که شکر خدای را به جـای می آورد از آن مکان خارج شد و این گونه زمزمه کرد: «شـکر خـدایی را کـه بنـدگان خـود را از مــن در امنیت قرار داده است» (الطـبرسـی، ١٩٧٩، ص ٢٥٦). در بـیان صحیفۀ سـجادیه، یکـی از اصـولی کـه در بهبود و پیشرفت روابط انسان با دیگران به ویژه در عرصۀ سیاسی -اجتماعی ، تـأثیر چـشمگیری دارد، مدارا و تحمل دیگران است (الإمام السجاد(ع)، ٢٠١١، ص ٢١٨). امام سجاد در مدت زعامت دینـی و سیاسی خویش به طـور کلی با مخالفان سیاسی رفتار شایسته و کریمانـه ای داشـت و بـه جـای تنبیه آنان و انتقام ، در صدد جذب، هدایت و رفع شبهات و ابهامات بود که ایـن نـشانۀ وجـود صفت برجستۀ بردباری در امام به عنوان زعیم سـیاسی – اجـتماعی مردم است؛ به گونه ای که نقل می شود مردی به ایشان تهمت زده و بسیار دشنامش داد. حـضرت بـسیار بردبارانـه خطـاب بـه ایشان فرمودند: «اگر ما آنچنانیم که گفتی، خدا ما را بیامرزد و اگـر مـا چنـان کــه گـفتـی نبـودیم خداوند تو را بیامرزد» (حکیم ، ١٣٨٥، ص ٣٢-٣١).
٤. ١. ٥. سنت تکریم و تعظیم (اصل عزت و کرامت انسانی)
از جمله ویژگی های برجسته در سیرۀ سیاسی معصومان، سنتی است که بر اعتقاد به اصل عزت و کرامت انسان اسـتوار اسـت. انسان آن طور که قرآن بر آن تأکید می نماید، موجودی اسـت بـس باکرامت و عزیز.[2] این کرامت درآیات گوناگونی ازقرآن کریم با تعـابیرمتعـددی آمـده اسـت.
برخی مواقع خداوندگار از انسان درجایگاه خلیفۀ خـود بـر روی زمـین یـاد مـی کنـد. [3]در جـای دیگر تأکید مـی نـماید که خـلقت انسان با دست قدرت الهی انجام شده است، [4]از روح الهی خود در او دمید،[5] امانت الهی خویش را بر دوشش گذاشت[6]... و در پایان حضرت حق در یک جملـه مـی فـرماید: «مـا فرزندان بنی آدم را کرامت بخشیدیم».[7] این اصل به قدری مـهم اسـت که هیچ کـس حتی خود فرد هم نمی تواند کرامـت خـویش را خدشـه دار سـازد. بـر این مبنـا، هرگونـه رفتـار اجتماعی، چـون تـعامل مـیان حاکم و مردم، می بایست بر پایۀ اصل عزت و کرامت انسانی اسـتوار باشد (ملک زاده، ١٣٨٥، ص ٧٢). آنچه در بیان امام سجاددرخـصوص کرامـت انـسانی نمایـان شـده، و جود دو ویژگی است که با همین مبانی قـرآنی، شـأنیت اجـتمـاعی انـسان را روشـن مـی سـازد.
ازاین رو در عرصۀ سیاسی، نوع نگاه به مردمان این گـونه بـاید باشد که آن ها دارندۀ نـوع خاصـی از کرامت و شرافت انسانی اند. جالب اینجاست که خود امام بـه عـنوان راهـبر، تلـبس بـه همـین کرامت را از خداوندگار خواهان است (الإمام السجاد علیـه الـسلام، ٢٠١١، ص ٢٢٦). ویژگــی هــای کـرامـت انسانی در صحیفۀ سجادیه یکی خدایی بودن این کرامت است؛ یعنی اینکه این بزرگ منشی فـرد در عـرصۀ اجـتماعی - سـیاسی درراستای قرب الهی است (ابراهیمی فر، ١٣٨٥، ص ١٤٥)ودیگـر اینکـه کرامت انسانی صحیفه برمبنای رضایت الهـی مـی باشد (الإمام السجاد علیه السلام، ٢٠١١، ص ٢١٥).
٥. ١. ٥. خدمت به مستضعفان و محرومان
توجه به وضع مـحرومان و مـسکینان و مـستضعفان در جامعه، از مهـم تـرین مـسائلی اسـت کـه همیشه پیشوایان دین مبین اسلام به آن توجه و اهتمام جـدی داشـته اند. تلاش امامـان حمایـت از مستضعفان درمقابل ستمگران و سلطه طلبان بوده است تا هـم کـرامت و عـزت آن ها حفظ شـود و هم محرومیت ساختگی آن ها غبارروبی گردد. امام سـجاد بـه عنـوان رهـبـر جـامعـه بـا فقـرا همنشینی می نمود و همواره مواظب بود تا احساسات و عواطف آن هـا بـه هـیچ نحوی جریحـه دار نشود. امام هنگامی که چیزی را به سائلی مـی داد، او را مـی بـوسید تا سائل احساس ذلت نکنـد و اگر گدایی به سوی او می آمد، حضرت او را این گـونه خـطاب می کرد: «خوش آمـدی ای کـسی که توشۀ سفر آخرت مرا بر دوش می کشی» (جعفریان، ١٣٦٩، ص ٢٤١).
٦. ١. ٥. برداشتن مـوانع و حـجاب هامیان حاکم و مردم
از ویژگی های بارز در سیرۀ سیاسی معصومین (ع)، ارتباط نزدیک و بـدون واسـطۀ آن ها با مـردم و نبود موانع و حجاب هـای مـعمول در الگـوی پادشاهی و مسلک پادشاهان بود. متأسفانه یکـی از مـهم تـرین پیامدهای تبدیل امامت به سلطنت که ویژگـی خـصوصی حاکمیـت امـوی در دوران حیات امام سـجاد بـود، توسعۀ دربار پادشاهان و زمامداران و ایجـاد حـجاب میـان آن هــا و تــودۀ مـردم است. سیرۀ امام سجاد (ع) این گونه بـود کـه هیچگاه ارتباط مستقیم خـود بـا مـردم را قطـع نکرد. بدیهی است کـه ضـرر دوری حاکم از مردم، متوجه هر دو طرف خواهـد بــود؛ هـم مـردم نمی تـوانند مـشکلات خود را به راحتی و بی پرده بـا حـاکم در میان بگذارند و کارگزار نیز آگـاهی کافی در خصوص خواسته های مردم نخواهد داشت. لذا اینچنین حـکـومتی هــیچ گـاه مقتـدر و کارآمد نخواهد بـود. تـعامل امـام سجاد با مـردم بـه گونـه ای بـود کـه هــر روز درخـانـه اش ناهـار عمومی می داد. از سوی دیگر، خود حضرت شخصا متکفـل مخـارج یکـصد خانـه بـود کـه در هـرکدام چـند خانواده زندگی می کردند (حکیم، ١٣٨٥، ص ٣٢).
٧. ١. ٥. پیگـیری اهـداف با بهره گـیری از ابـزار سـالم (اصل اخلاقی سلامت و سـیله و هدف)
توجه به ضرورت سلامت ابزار در رسیدن به اهداف عالیۀ مدنظر، یکی از اساسی تـرین اصــول در سـیاست های مدیریتی و اجتماعی امام سجاد بـود کـه این نـوع نـگرش را در برخـورد و تعامـل امـام بـا دشمنان خود درجامعه ، هم درسیرۀ عملی و هم در آموزه هـای نظـری ایـشان مـی تـوان به وفور یافـت؛ چـرا که زین العـابدین به علـت داشـتن پایگـاه مردمـی بـسیار خـوب و چــشمگیر، بـه راحـتی مـی تـوانست بـا خرابکاری هایی در دستگاه حکومتی امویان، آمال و اهداف خـود را کـه همان اهداف اسلام بود، به خوبی پیش ببرد. این در حالی است که امام نه تنها بـرای دسـتیابی بـه مقاصد خـود از هر ابزاری استفاده نکرد، بلکه همواره سعی داشت که حتـی در دشـمن سـتیزی، کمال رعایت و دقت اصول اساسی اسلام را بنماید؛ طوری که امام در دعای شروع مـاه مبـارک رمضان از خداوند می خواهد کـه او را یاری کـند تا با آن هـایی کـه در حقـش سـتم روا داشـتند، منصفانه رفتار نماید و همچنین از درگاه ایزد منان چنین مـسئلت دارد کـه «بـارخـدایا... بـه مـا کمک نما که در مقابله با دشـمنانمان افـراط و زیـاده روی نکنـیم» (الإمــام الـسـجاد علیـه الـسلام، ٢٠١١، ص ٢١٨). در منظومۀ عمل سیاسی امام سجاد، اجرای حق فقـط بـا اسـتفاده ازابزارهـای مـشروع عملی است.
٨. ١. ٥. نگاه ابزاری به حکومت (تحلیلی کوتاه بـرعملکرد امـام سجاد(ع)نسبت به اخذ حـاکمیت)
در سـپهر فکری امامان، به خصوص امام سجاد، حکومت به خودی خود ارزشی ندارد، بلکـه تنهـا وسیله ای است برای برپایی حق و یا دفع باطل؛ ولی به دلیل شرایط سـیاسی حـاکم بردوران امام سجاد، امـام نـه تنها از حاکمیتی که حق ایشان بود محروم شد، بلکه فـضای خفقـان آمیـز سـاختۀ دست اموی، اجازۀ رهبری علنی هم نمی داد، به همین دلیل سیدالساجدین هدف خود را با زبان دعا و در قالب تـربیت سـری افراد برای بیداری مردمان به پیش برد (المصطفوی، ١٤١٠ق، ص ٤٣٩-٤٣٨).
٩. ١. ٥. همپایی حق و تکلیف میان مردم و مسئولان درمسلک سیاسی امام
یکی از نقاط قابل توجه درسیرۀ سیاسی و بیانات امام سـجاد (ع) در قالـب دعـا و همچنـین در کتاب شـریف رسـالة الحقوق، تأکید بـر همپایی حق و تکلیف و وجود هریک از این دو در کنـار دیگری است. امام در سلسله حقوقی که از ایشان روایت شده است و به منشور حـقوق اسلامی معروف است، به حقوق حاکم و حقوق رعیت هر دو به خوبی اشـاره مـی فـرماید. در همین راسـتا ایشان حاکم عادل را شایسته احترام و تکریم می داند و ازسوی دیگر، توجه به عزت و شـرافت مسلمانان و حـفظ آن را در حـکمرانی از جملۀ وظایف حاکم برمی شمرد (نراقی، ١٣٨٨، ص ٢٤٥و٢١٤).
١٠. ١. ٥. ارزش دادن به خواست و نظر مـردم در مـسائل سیاسـی (اصــل تـوسـعۀ مـشارکت سـیاسی)
میزان اهتمام امام سجاد، در برهه ای از زمان که فساد همه گیرشده بـود، بـه مـشارکت سیاسـی مـردم و حضور فعال آن ها درجامعه به اندازه ای است که در بخش هایی از دعای مـکـارم اخـلاق در کتاب شریف صـحیفۀ سـجادیه از خداوند می خواهد او را از کسانی که حق مـدار و حـق گـو هستند، دور نسازد و همنشین دورشدگان از ساحتش مگرداند (الإمام السجاد علیه الـسلام، ٢٠١١، ص ١١٤)؛ ازاین رو، می توان گفت که مشارکت سیاسی مردم در عرصۀ رهبری سیاسی در جامعۀ تـوحیـدی شاخص دارد و آن هم انطباق مسلک و مشرب او در مـشورت و مـشی سیاسـی – اجتمـاعی بـا مسیر رضایت الهی است.
٢. ٥. رفتار سیاسی امام بااصحاب و نزدیکان
امام سجاد همچون اجداد مطهرشان در برخورد و تعامل با مردم، ضمن اینکه ســعی داشــتند تـا مردم را به اسلام جذب کرده، از این راه آن ها را با فطرتـشان آشـنا سـازند و بیدارشـان کننـد، همیشه اصل عزت مندی را روش و معیار عمل خود قـرار داده بودنـد. در همـین راسـتا ایـشان می فرمایند: «ما أَحِـُّب أَن بـذل نفسی حُمُر النّعم» (دوست ندارم دارای شتران سرخ مو باشم، ولـی در برابر تحصیل آن لحظه ای تن به ذلت دهم). آزمون کربلا عمـلا نـشان داد کـه امـت اسـلام به کلی در حالت رکـود و جهالـت فرو رفتـه و اگـر نـگـوییم ایـن شــرایط روح مبـارزه طلبـی و انقلابی گری اسلامی را در آن ها به طور کامل نابود کـرده، دسـت کـم آن را در نهانگـاه جانـشان پنهان ساخته است. نظر به چنین شرایطی، امام سعی داشت تا نیروهـایی را ازمیـان نـزدیکـان و اصـحاب مـورد اعتماد خود تربیت کند تـا از این طـریق سـطح بیداری اسلامی را بالا ببرد (جعفریـان، ١٣٦٩، ص ٢٤٧).
١. ٢. ٥. ترسیم خط مشی های کلی برای اصحاب و نزدیکان خود به عنوان کارگزاران و مبلغان
مهم ترین اصـل پس از گـزینش کـسانی به عنوان مبلغ و در واقـع کـارگزار، ارائـۀ خـط مـشی هــا و الگـوهایی مناسب در چارچوب فعالیتی مشخص برای آن هاست. امام سجاد این چـارچوب هـا و مبانی را با زبان دعا و راز و نیاز و یا سخنرانی در مجالس بین راه اسـارت کـربلا بـیـان فرمودنـد.
خط مشی و دستورالعمل هایی را که امام سجاد به عـنوان سرلوحۀ عمل سیاسی –اجتمـاعی یـاران و نزدیکانش تعریف کرده بود و نمود بارزی از وحدت اخلاق و سیاست در رفتار امـام اسـت، میتوان این گـونه بـرشمرد:
الف)تـوجه به اصلاح و خودسازی فردی پیش ازاصلاح جمعی
یکی از نکات بسیار ظریف و آمـوزنده در سـیرۀ زین العابدین با اصحاب و کارگزارانش و نیز بـا حاکمان یک قوم، اهمیتی است که ایشان برای تربیت و اصـلاح فــرد پـیش از تــصدی مـقـام و مسئولیت در جامعه قائل بودند. به اعتقاد امام سجاد، زمانی می توان بــه اصــلاح و تـربیـت یـک گروه و یا یک اجتماع امیدوار بود که حاکم و مسئول آن ها انـسانی خودسـاخته و تربیـت یافتـه باشد (المـصطفوی، ١٤١٠ق، ص ٤٣٨).
ب)خـدمت گـذاری و محبت به خلق
رفتار امام سجاد با مردم، رفتاری همراه با عطوفت و محبت بـود. ایشـان همـواره تـلاش داشـتند تا فضایی آکنده از مهر و محبت و ترویج فرهنگ خدمت رسانی بـه مـردم در جـامعه نـشر دهنـد.
در سیرۀ سیاسی زین العابدین، محبت به مردم به گونه ای بود که بـا و جـود آگــاهی از اشــتباهات مردم، آن ها را نادیده می گرفت. این خود نمودی از محبت رهبر جامعه به مـردم اســت، چـراکـه دوسـت ندارد نظاره گر شرمندگی امتش باشد. در همین راستا می تـوان بـه تـلاش امـام دررفـع قرض هـای مـردم و حل مشکلاتشان اشاره داشت که از آن نمونه می توان به برخورد با مـحمد بـن اسـامه در بر عهده گرفتن تمامی قرض هایش اشاره نمود (عبدوس و اشتهاردی، ١٣٩١، ص ٥٥).
ج)تأکید بر عدالت محوری
براساس شمای کلی کـتاب شـریف صـحیفۀ سجادیه، می توان گفـت علاقـه و میـل درونـی امـام سجاد (ع) این بوده اسـت کـه عدل اسلامی را در جمیع ابعادش میان مردم گسترش داده، جامعـه را از عدالت در عقاید و اخلاق، عبادات و معاملات، معاشـرت و مـصاحبت، گـفتـار و رفـتـار و خلاصه در تمامی شئون مادی و معنوی برخوردار نماید. حضرتش برای دستیابی به ایـن هــدف عـالی، دو تمنا ازپیشگاه پروردگار بزرگ می نماید: یکـی آنـکه او را بـه زیـور صـالحان بیارایـد، و دیگر آنکه زینت متقیان را بر او بپوشاند. گـویی امـام با این دعای مکارم اخلاق مـی خواهنـد بـه پیروان خود که خواهان تربیت جامعه همچون پیامـبران الهـی هستند و قصد برپاداشـتن عـدل و عـدالت درجـامعه را دارند، بـفهماند کـه بـاید دارای دو ویژگی باشند: اول صلاحیت، و دوم : تقـوا و پاکـی ( فـلسفی، ١٣٧١، ص ٤٩).
د)تأکیدبرتقوا و آخرت گرایی
ابوحمزه ثمالی می گوید: یک روز به درب خانه حضرت سجاد(ع) ایسـتاده بـودم که امام از خانه خارج شد و فـرمود: (بـسم الله، آمنـت بـالله و تـوکلـت عـلـی الله) و سـپس فرمـود: ای ابـوحمزه هر وقت انـسان از خـانه بیرون می آید، شیطان آمادۀ فریب او می شود. وقتی می گویـد: «بـسم الله»، آن دو فرشته کـه بـر او موکل هستند، می گویند: گفت «بــسم الله» یعـنـی از شــر شـیطان محفـوظ مـاند. وقـتی می گوید: «آمنت بـالله»، گـویند هدایت شد و همین که مـی گویـد: «توکلـت علـی الله»، گویند از آفات و بلاها نگاه داشته شد. در این موقع است کـه شـیطان دور می شـود. سـپس امـام عرضه داشـت: اللهـم إن عرضی لک (پروردگـارا آبـروی خـویش را به تو سـپردم) و روی بـه مــن کرده فرمود: یا أبا حمزه! اگر تو از مردم کناره گیری کنی ، آن ها دست از تو برنمی دارنـد و تــو را رهـا نخواهند کرد. ابوحمزه می گوید: عـرض کـردم پس چـه باید کـرد؟ فـرمـود: اعطهـم عرضـک لیوم فـقرک و فـاقتک (آبرویت را به آن ها بده برای روز نیازمندی و بینـوایی). بـه احتمـال زیـاد منظور امام این است که در مقام مکافات و انـتقام مـباش و پاسـخ عیب جـویی و لغـزش آن هـا را برای روز قیامت کـه روز فـقر و فـاقه مـی بـاشد، بـگذار. این نمودی است مبنی بر اینکه در تعامل با مردم سعی داشته باش تقوای سیاسی را رعایت کنی و در رفتار سیاسی خود همیشه آخـرت را ملاحظه کنی.
تقوای سیاسی در منظومۀ فکری امام سـجاد شاخص هایی دارد کـه امـام در بخـش هـایی از صحیفۀ سجادیه به آن ها اشاره کرده اند. ایشان در قـسمت هـایی از دعـای مکـارم اخـلاق چنـد موضوع مهم اجتماعی از قبیل گسترش عدل و دادگری، فرونـشاندن خـشم عـمـومی، خــاموش نمودن آتش فساد، پیونددادن مردم پراکنده بـه یکدیگر، اصـلاح اختلافـات را معیارهـایی بـرای تقوای سیاسی برمی شمرند. همچنین آخـرت گرایـی در مـسلک سیاسـی امـام بخـش جـدی و قابل توجهی را به خود اخـتصاص مـی دهد به گونه ای که می توان گفت از جمله شاخص هـای راه و مسلک امام در عرصۀ سیاست عملی، توجه به مرگ است.
حضرت سجاد (ع) به عـنوان رهـبری سیاسی که خواهان تربیت سـیاسی افـراد و نزدیکان خود بود، سعی داشت همیشه این نکته را به نزدیکان و حلقۀ یارانش گوشزد کنـد کـه در مـشرب و رفتار سیاسی خود با مردم ، قیامت را فراموش نکنند.
بر اسـاس آنـچه از سیره و سخنان امام بـرمی آید، مـی توان گفت در عرصۀ سیاست اگـر تـرس به همراه معرفت برای فرد ملکه شود، آنگاه زمینۀ شکل گیری حیات طیبه فـراهم خواهـد آمـد؛ چرا که عمل و تصمیم اهل سیاست چون در جامعه نـمایان مـی شود، اثر بیشتری خواهد داشت.
٣. ٥. موضع گیری امام سجاد (ع)دربرابر گروه های منحرف زمان خود
می توان گروه های منحرف زمان امام سـجاد را بـه دو دسـتۀ مخالفـان عامـد و مخالفـان جاهـل تـقسیم بـندی کرد. مـقصود از عامدان، آن دسته از مخالفانی هستند که از جایگـاه و شـأنیت امـام سجاد و رهبری اسلام آگاهی کامل دارند و به عمد و درواقـع از روی آگاهی دست بـه مخالفـت و ضدیت می زنند. گروه دوم کسانی بودند کـه نـتیجۀ کـار دســتۀ اولانـد. ایـن گـروه نـسبت بـه جایگاه و قدر و منزلت امام در پیشگاه حضرت شناخت کافی و وافی نداشتند، ازایـن رو، فریـب امویان را خـورده، در مـقابل اهل عصمت و طهارت قد علم نمودند. بر این مبنـا، امـام دو وظیفـه برای خود تـعریف کـرد: یکـی اینکه با سـردمداران مـسلمان سـکولار مقابلـه کـرده، از گـسترش روزافزون اسلام هراسی جلوگیری کند و دیگر اینکه، گـمراهـان فریـب خـورده را بـه راه اسـلام بازگرداند. از آنجایی که در زمانۀ آن حضرت هنوز به طور جـدی نغمۀ جدایی دین از سیاست بـه گـوش نرسیده بود، ازاین رو، ایشان به طور صریح در قضایا و امور جاری جامعه مداخلۀ عالمانـه و دغدغه مند داشته اند. از بررسی و تحلیل روایات نقل شده ازامام سجاد درمی یابیم که ایشان بـر عرصۀ سیاست اشراف کـامل داشته، جریانات سیاسی را تعقیـب و بر ضـد دولـت فاسـد امـوی دست به اقدام نرم می زدند و برنامه ریزی مـدونی داشـتند (ادیـب، ١٣٦٩، ص ١٥٨-١٥٧). بـرای نمونـه می توان به روشنگری امام در این دوران نسبت به مسئلۀ امامت اشاره کرد کـه در مـقابـل امویـان که سعی داشتند قرائتی غلط به مردم ارائه دهند، تلاش نمود تا مردم را نـسبت بـه ایـن مـسئله حساس کرده، آن ها را بیدار کند. لذا ایشان به مردم می گویند که از امامت در قبـر از تـو ســؤال مـی کنند؛ یعنی به تو می گویندکه تو امام درستی انتخاب کـرده بـودی؟ و آن کـس کـه بـر تـو حکومت مـی کـرد، آن کـسی کـه رهبـری جامعـه ات بـه دسـت او بـود، آیـا او بـه راسـتی امـام بود؟(خامنه ای، ١٣٩٠، ص ٢٠٢).
١. ٣. ٥. صـبر و بـردباری
امام سجاد (ع) همچون دیگر امامان ازاین و یژگی در حد کمال برخـوردار بـود؛ از همـین رو بـا صبر و بردباری فراوان همواره در راستای هدایت جامعه (تعامل بـا همـان دو سـطح از افـراد) تلاش می کرد و لحظه ای ناامید نـمی شـد. امـام سجاد پس از واقعۀ کربلا از همان لحظـه اســارت هـمراه و هـمگام با عمۀ بزرگوار خود، حضرت زینـب (س)، صـبورانه پیـام نهـضت عاشـورا را برای مسلمانان تشریح کرد. امام سجاد درمدت ٣٤ سال امامت به تـدریج بـا روشـن بینـی خـاص خود هرجا لازم بود، بـرای بیـداری مــردم و تـهیـیج آن هـا علیـه ظلـم و سـتمگری و گمراهـی کوشید. این صبر و شکیبایی را در رفتار غیرسیاسی امام نیز می توان به روشنی مشاهده کرد؛ بــرای نـمونه، ابـن عساکر به سندش از ابراهیم بن سعد نقل کرده است: عـلی بن الحسین (ع) در حالی کـه نزد او جماعتی بودند، ناگهان صدای شیون از خانۀ خود را شنید. حضرت با سرعت وارد منـزل شد و بـعد از لحـظاتی بـه مجلس خود بازگشت. به او گفتند: آیا این شیون به سبب مصیبتی بود؟ حضرت فـرمود: آری، آن گـاه اصحاب او را تعزیت داده، از صـبر آن حـضرت تعجـب کردنـد.
حضرت فرمود: «انا اهل بیت نطیع الله فیما نحب و نحمده فـیمـا نـکـره» (هـمانـا مـا اهـل بیتـی هستیم که خدا را در آنچه دوست داریم اطاعت مـی کـنـیم و در آنـچـه کـراهـت داریـم سـتایش مینماییم (الحسینی الجلالی، ١٤١٨ق، ص ١٨٦).
٢. ٣. ٥. مدارا بامخالفان سیاسی
در سیرۀ سیاسی امام سجاد (ع)، یکی از اصولی کـه در بـهبود و رشـد روابـط انـسان بـا دیگـران به خصوص در عرصۀ سیاسی -اجتماعی، تأثیر شگرفی دارد، مدارا و تحمل دیگـران اسـت (الإمام السجاد علیه السلام، ٢٠١١، ص ٢١٨). این مدارا و تساهل را می توان در دعایی کـه امـام بـرای مــرزداران مـیکند، دید؛ چـرا که اساسا اینان نیروهای خانـدان امـوی هـستند، ولـی امـام در ایـن دعـا اوج مصلحت گرایی، تساهل و مدارای خود را نـشان مـی دهد و اینکه جهانی می اندیـشد و روزی کـه مصالح جهانی اسلام مطرح و دشمن خارجی رویاروی ایسـتاده اسـت بـاید به اسلام و مـسلمانان به معنای اعم اندیشید (برزگر، ١٣٩١، ص ١٠٨).
٣. ٣. ٥. دعوت مخالفان به اسلام بابرهان و استدلال
امـام زین العـابدین (ع) در فضای آکنده از ظلم و فساد و اختناق ، همواره با صبر و حلـم، و جهـاد علمی و عـملی سـعی داشـت تا مخالفان خود را که در واقع مخالفان اسلام بودند، با اسلام اصـیل آشنا سازد. همچنین مـردم فـریب خـوردۀ از امویان را با برهان های مستدل و منطقی بر پایۀ سـیرۀ رسول الله (ص) به راه فطرت فـراخواند (رنـجبر، ١٣٨٠، ص ١٩١).
نتیجه
اخلاق و سیاست دو مؤلفۀ بسیار مهم و اساسی در حیات فردی و اجتمـاعی -سیاسـی آدمیـان است. انسان برای اینکه فـکر و بـیان و گفتار و کردار خـود را کـه بعـد مهمـی از آن درعرصـۀ تعامل با همنوعان تجلی مـی یابـد، به خوبی مدیریت کند، بدون شک نـیازمند آمـوزه هــای اخلاقـی و ارزش هاست و همچنین لازم است که آن هـا را در ضـمیر خود ملکه کند. از سوی دیگر، حیـات اجتماعی و تنظیم روابط انسان ها با هم، به مـقولۀ دوم یعـنی سیاست و حکومت یا قدرت نیازمند اسـت (احـمدی طباطبایی ، ١٣٨٧، ص ٣٧٣)؛ بـه هـمین دلیل، مـوضوع رابطۀ اخلاق و سیاسـت و پیوسـتاری یا نزاع نـظری –عـملی آن دو همیشه مطرح بوده اسـت. درهمـین خـصوص، برخـی قائـل بـه جدایی و تضاد ایـن دو، و بـعـضی از تـقـدم سیاسـت بـر اخـلاق دم مـی زننـد و گـروهـی هـم نظریه پردازی دراین حوزه را درقـالب دو سـطحی بودن این دو مطرح می سـازند. ولی آنـچه مهـم است و در این مقاله موضوع مناقشه و بررسی قرار گرفتـه ، ایـن اسـت کـه در آغـاز و در نـزد بـنیان گـذاران علم سیاست، میان سیاست و فــضیلت، سـیاسـت و عــدالت، سیاسـت و سـعادت و فـرهنگ، و عـلم و شناخت و معرفت و مقوله هـایی از این دسـت، همیشۀ رابطه ای مستقیم و جـود داشته است. دین مبین اسلام که شامل مجموعه ای از عقاید، احکام و اخـلاق بـه همراه سلـسله ای از باورها و ارزش ها برمبنای وحـی اسـت، دینی جـامع اسـت کـه خواهان تـأمین سـعادت حـقیقـی انسان در زندگی دنیوی و اخروی است و منادی این می باشد که این سعادت در سـایۀ هـدایت خاص حاصل مـی شــود (جـوان آراسـته، ١٣٨٦، ص ٢٣-٢٢). ازایـن رو، از جملـۀ اصـول آن در راسـتای هـدایت یادشـده ، نـور و کـتابی [8]اسـت که هـادی انــد. در هـمـین راسـتا، مفـسرانی از جانـب حـق [9]فرستاده شدند تا این دین برتر که خواهان خوبی همگان است، بر ادیان و افـکار دیگـر فائق آید.
این مـفسران برای احیاگری جامعۀ بشری[10]نازل شدند تـا حـیات طـیبه ای را کـه خـداوند بـه مؤمنـان وعده داده است،[11] برای آن ها ترسیم و تشریح سازند. بررسی و شناخت سیرۀ این مفسران مـا را به این رهنمون می سازد که حیات سراسر نور این شـارحان ، آکنده از مرور سیاست و دین است (ملـک زاده، ١٣٨٥، ص ٥١). امام سجاد(ع) یکی از رسولان الهی است کـه در پـردۀ عـصمت راهـرو و جانشین پیامبر ختمی مرتبت بوده است . علت انتخاب این برهه از اجرای کتاب قرآن درعرصـۀ اجتماع، این است کـه در آن روزگـار، جامعه از مسیری کـه اول مفـسر کـلام الهـی آن را تبیـین ساخت، دور شد. ازآنجایی که امام دراین برهه رهبر سیاسی جامعه بوده ، بررسی نسبت میـان دو مقولۀ یادشده یعنی اخلاق و سیاست، بسیارمهم است و اینـکه چـگونه ایشان با انـسان هـایی که فطرت خود را به خاک سپرده اند ، تعامل داشته و یا چگونه مردمانی را که فریفتـه شـده انـد، بیدار کرده است، تـحلیل رابـطۀ این دو، ترسیم خط مـشی اخـلاق سـیاسـی اســلام خواهـد بـود.
نگارندگان این مقاله در بررسی نسبت اخلاق و سیاست به این نتیجه دست یافتند که مـی تـوان این دو مقوله و رابطۀ میان آن دو را درسه بعد رفتار سیاسی امـام بـا مردم، کارگزاران و منحرفان (گـمراه کـنندگان و گمراهان) کالبدشکافی کرد. تـصویری کـه آمـوزه هـا و آرای سیدالـساجدین از رابطۀ اخلاق و سیاست را نشان می دهد، این است که اساسا میـان ایـن دو هـیچ گونـه افتـراق و دوگانگی وجود ندارد، بلکه در عین وحدت، اخلاق بر سیاست بـرتری دارد.
مـنابع و مآخذ:
الف) فارسی:
١. قرآن حکیم.
٢. احمدی طباطبایی، سید محمد رضا(١٣٨٧)، اخلاق و سیاست -رویکردی اسلامی و تطبیقی -تهران: دانشگاه امام صادق علیه السلام و پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
٣. ادیب، عادل (١٣٦٩)، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمـه دوازده گـانه علیهم السـلام. ترجمه اسدالله مبشری. قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
٤. اسلامی سید حسین (١٣٨٣)، نسبت اخلاق و سیاست ؛ بررسی چهار نـظریه. تهران: مجله علوم سیاسی، سال هفتم شماره بیـست و سه
٥. برزگر، ابـراهیم (١٣٩١)، درآمـدی بـراندیشۀسیاسی صحیفۀسجادیه. تهران: انتشارات علمی فرهنگی
٦. بشیریه، حسین (١٣٨١)، آموزش دانش سیاسی «مبانی علم سیاست». تهران: نـگاه مـعاصر.
٧. فروند، ژولین (١٣٦٢)، جامعه شناسی و بر. ترجمه عبدالحسین نیک گهر. تهران: نشر نیکان.
٨. جعفریان، رسـول (١٣٦٩)، تـاریخ سـیاسی اسلام. تهران: و زارت فرهنگ و ارشاد اسلامی -سازمان چاپ و انتشارات.
٩. جوان آراسته، حسین (١٣٨٨)، مبانی حکومت اسلامی. تـهران: مؤسسه بوستان کتاب
١٠. حکیمی، محمدرضا (١٣٩١)، حکومت اسلامی –ازمنظر قرآن و احادیث -. تهران: انتشارات عـلمی –فرهنگی الحیاۀ.
١١. حیدری نـراقی، عـلی محمد (١٣٨٨)، شرح رسالۀ حقوق امام سجاد علیه السلام. قم: انتشارات مهدی نراقی.
١٢. خامنه ای، سیدعلی (١٣٩٠)، انسان ٢٥٠ساله. تهران: نشر صهبا
١٣. درخشه ، جلال (١٣٩١)، نسبت اخلاق و سیاست ازنگاه امام علی علیه السلام. تهـران : فــصلنامۀ سیاسـت ، مجلـۀ دانـشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.
١٤. رنجبر، محسن (١٣٨٠)، نقش امام سجاد علیه السلام دررهبری شیعه . قم: انتشارات مؤسسۀآموزشی و پژوهشی امام خمینـی
(علیه السلام).
١٥. عالم، عبدالرحمن (١٣٧٣)، بنیادهایعلم سیاست . تهران : نـشر نـی.
١٦. عالم، عبدالرحمن (١٣٨٤)، تاریخ فلسفه سیاسیغرب (ازآغاز تا پایان سـده هـای میانـه). تهـران: مرکـز چـاپ و انتـشارات و زارت امورخارجه.
١٧. کاظمی سید علیاصغر(١٣٧٦)، اخلاق و سیاست اندیشه سیاسیدرعرصه عمل. تهران : نشرقومس
١٨. کیانینیما(١٣٨٨)، اخلاق سیاسی، تهران: دفـتر بـرنامه ریزیاجتماعیومطالعات فرهنگیوزارت علوم، تحقیقات و فناوری
١٩. مکیاولی نیکلا(١٣٨٤)، شهریار، ترجمۀ محمود محمود. تهران: انتشارات عطار
٢٠. میراحمدی منصور(١٣٨٨)، نظریۀمردم سالاری دینی؛ مفهوم، مبانیوالگوینظام سیاسـی. تهـران: انتـشارات دانـشگاه شـهید بهشتی
٢١. مطهری مـرتضی (١٣٦٩)، فـلسفۀ اخلاق، تهران: انتشارات صدرا
٢٢. ملک زاده محمد (١٣٨٥)، سیرۀسیاسیمعصومان علیهم السلام درعصر حاکمیت. تهران: انتشارات کانون اندیشه جوان
٢٣. مهدوی کنیمحمدرضا (١٣٩٠)، نقطه هایآغاز دراخلاق عملی، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (علیه السـلام)
ب)عـربی:
٢٤. الإمـام علیبن الحسین «علیه السلام»، الصـحیفۀالسجادیۀالکاملۀ(٢٠١١)، لبـنان -بـیروت: المجمع العالمی لأهل البیت .
٢٥. ابن اثیر، علیبن محمد(١٩٢٦)، الکامل فی التاریخ، بیروت: داربیروت للطباعۀ و النشر.
٢٦. الله احمد، محمدوقیع (٢٠١٠)، مدخل إلیفلسفۀ السیاسۀ. دمـشق: دارالفـکر.
٢٧. الحـائری، کاظم (١٩٧٩)، أساس الحکومۀ الإسلامیۀ. الدارالإسلامیۀ.
٢٨. الخضری، محمد بـک (٢٠٠٥)، الدولۀ الأمـویۀ. بیروت: مؤسسۀ الکتب الثقافیۀ.
٢٩. دخیل علی، محمدعلی (١٩٨٢)، ائمتنا. بیروت: دارمکتبۀ الإمام الرضا علیه السلام و دارالمرتضی.
٣٠. طریحیفخرالدین، بن محمد(١٣٦٧)، مـجمع البـحرین . تـهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی .
٣١. عبدالحمید، صـائب (١٩٩٧)، تاریخ الإسلام الثقافی السـیاسی مسارالإسلام بعد الرسول و نشأۀ المـذهب. قـم: مرکزالغـدیر للدارسات الإسلامیۀ.
٣٢. العبودی، عبـاس (٢٠١٠)، شرح الأحکام القانونیۀفیرسالۀ الحقوق للإمام زین العابدین عـلیه الـسـلام. بـغـداد: منـشورات الحلبی الحقوقیۀ.
٣٣. غلیون برهان و العوا محمد سلیم (٢٠٠٤)، النظام السیاسی فـی الإسـلام. دمشق: دارالفکر.
٣٤. فوزی فاروق عمر(٢٠٠٨)، قراءات و مراجعات نقدیۀفیالتاریخ الإسلامی. عمان: دارمجدلاوی للنشر و الطباعۀ.
٣٥. المصطفوی حسن (١٤١٠ق)، الحـقائق فـی تـاریخ الإسلام و الفتن و الحوادث. قم: مرکز نشر الکتاب.
ج)سایت ها:
noghrekar. ir/post-47. aspx
www. mardomsalari. com //http: مشاهده درتاریخ اول دیمـاه نـود و دو.
www. hawzah. net//http: مـشاهده درتاریخ ١دیماه نود و دو.
http: //www. javadi-dy. blogfa. com/post-59. Aspx
پی نوشت
[1] قصص /٥
[2] اسراء /٧٠.
[3] بقره /٣٠.
[4] ص /٧٥.
[5] حجر/٢٩.
[6] احزاب /٧٢.
[7] اسراء/٧٠.
[8] مائده /١٥و١٦.
[9] توبه /٣٣.
[10] انفال /٢٤.
[11] نحل /٩٧.