ج. صوفیه در نگاه حدیث
در این بخش، به بیان و بررسی احادیثی میپردازیم که در مورد صوفیه و عقاید آنان از جانب معصومان علیهم السلام نقل شده است. کتابها و رسالههای بی شماری از علمای بزرگی همچون علامه مجلسی، شیخ حرّ عاملی، شیخ عباس قمی و دیگران در نقل این احادیث نگاشته شده است و ما در این بخش فقط به بیان نمونههایی از آنان میپردازیم. قبل از بیان احادیث، نظر شیخ حرّ عاملی را در ردّ تصوّف از نظر میگذرانیم. وی که صاحب کتاب سترگ وسائل الشیعه است، در کتابی به نام الاثنی عشریه مینویسد: تمام شیعیان، فرقههای صوفیه را انکار و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کردهاند. و علمای شیعه کتابهای بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نمودهاند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است» ( الاثنی عشریه فی الرد الصوفیه، ص53). سلطان حسین تابنده، از اقطاب سلسله گنابادی نیز در رساله رفع شبهات به فراوانی احادیث در ذمّ تصوّف اذعان و سعی در ردّ و توجیه آنان نموده است (رساله رفع شبهات، ص 65).
احادیثی در ردّ تصوّف
حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که ایشان از پدیدآمدن این گروه خبر داده و فرمودهاند: لا تقوم الساعة علی امّتی حتی یقوم قوم من امّتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انّهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم، یظنّون انّهم علی طریقتی، بل هم اضلّ من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار؛ روز قیامت بر امّتم بر پا نشود تا آن که قومی از امّت من به نام صوفیه برخیزند. آنها از من نیستند و بهرهای از دین ندارند. آنها برای ذکر دور هم حلقه میزنند و صداهای خود را بلند میکنند به گمان اینکه بر طریقت من هستند، در حالی که آنان از کافران نیز گمراهتر و اهل آتشاند و صدایی همچون الاغان دارند» (سفینة البحار، ج 2، ص85). از این روایت معلوم میشود که صوفیگری در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده و حضرت به عنوان اخبار از غیب ذکر کردهاند که بعدها چنین فرقهای در میان امّت پیامبر صلی الله علیه و آله پیدا خواهند شد. و این معجزه، دلیل صحّت این حدیث است. همچنین در این روایت تصریح شده که آنان بر طریقت پیامبر نیستند و از کفّار نیز گمراهترند. این روایت در شرح نهج البلاغه علامه خویی، حقایق فیض کاشانی، البدعة و التحرف شیخ جواد خراسانی، و الاثنی عشریه شیخ حرّ عاملی نیز آمده است. روایت دیگری که در منابع معتبر زیادی هم نقل گردیده، روایتی است که پیامبر در اثنای سفارشات خود به ابوذر میفرماید: «یا اباذر، یکون فی آخر الزمان قوم یلبسون الصوف فی صیفهم و شتائهم، یرون أنّ لهم الفضل بذلک علی غیرهم. اولئک یلعنهم ملائکة السماء و الارض؛ ای اباذر، در آخر الزمان قومی پیدا میشوند که در تابستان و زمستان، لباس پشمینه میپوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشانه زهد و پارسایی میدانند. آنان را فرشتگان آسمانها و زمین لعن میکنند.» ( الامالی، شیخ طوسی، ص537). کلینی به سند معتبر از سدیر صیرفی روایت کرده که روزی از مسجد بیرون میآمدم و امام باقر علیه السلام داخل مسجد میشد. حضرت دست مرا گرفت و رو به مکّه نمود و فرمود: ای سدیر، مردم از جانب خداوند مأمور شدهاند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند. سپس فرمود: «یا سدیر، فاُریک الصادین عن دین الله؟ ثمّ نظر إلی ابی حنیفه و سفیان الثوری فی ذلک الزمان و هم حلق فی المسجد، فقال: هؤلاء الصادّون عن دین الله بلا هدی من الله و لا کتاب مبین. إنّ هؤلاء الأخابث لو جلسوا فی بیوتهم فجال الناس فلم یجدوا أحداً یخبرهم عن دین الله تبارک و تعالی و عن رسوله صلی الله علیه و آله حتّی یأتونا فنخبرهم عن الله تبارک و تعالی عن رسوله؛ ای سدیر، میخواهی کسانی را که مردم را از دین خدا جلوگیری میکنند به تو نشان دهم؟ آن گاه به ابوحنیفه و سفیان که در مسجد حلقه زده بودند نگریست و فرمود: اینها کسانی هستند که بدون هدایت از جانب خدا و سندی آشکار از دین خدا، جلوگیری میکنند. اگر این پلیدان در خانههای خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند مردم به سوی ما میآیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خدا خبر میدهیم» ( الکافی، ج1، ص392). امام باقر علیه السلام در این حدیث به خطر آن دو نفر که سمبل دو جریان و حرکت آن زمان بودند و دستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشیده بود، اشاره کرده است که یکی از آنها سفیان ثوری است که از سران صوفیه محسوب میشده و حضرت از او به شدّت انتقاد کرده است. در کتب معتبری روایت آمده که جمعی از صوفیان وارد محضر امام رضا علیه السلام شدند و به عنوان اعتراض گفتند: مأمون فکر کرد و رأی او چنین شد که امامت و ولایت را به تو بدهد، ولی امامت حقّ کسی است که غذای سفت بخورد، لباس زبر بپوشد، سوار الاغ شود و به عیادت مریض برود. و تو این کارها را نمیکنی. حضرت به آنها فرمود: إنّ یوسف کان نبیّاً یلبس أقبیة الدیباج المزورة بالذهب و یجلس علی متکآت آل فرعون و یحکم. إنّما یراد من الامام قسطه و عدله، اذا قال صدق و إذا حکم عدل و إذا وعد أنجز. ثم قرء: «قل مَن حرّم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیّبات من الرزق؛ یوسف پیامبر بود و قباهای دیبای مطلا میپوشید و بر تکیهگاه آل فرعون تکیه میزد و حکم میراند. همانا از امام، عدالت و دادگری انتظار است که چون سخن گوید، راست بگوید و چون حکم کند، به عدالت باشد و چون وعده دهد، به وعده خود وفا کند. پس آن حضرت این آیه را قرائت فرمود: بگو چه کسی زینتهای خدا را که بر بندگان آفریده حرام کرده است و از صرف روزی حلال و پاکیزه منع نموده است؟ (بحار الأنوار، ج 61، ص120؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص34). عدهای از سران صوفیه که پس از کوشش فراوان نتوانستهاند این روایت را نپذیرند، سعی در توجیه آن کردهاند به این گونه که مراد از امام علیه السلام در این روایت، صوفیههای اهل سنّت هستند و نه شیعه و کسانی که از مذهب ائمّه علیهم السلام پیروی نمیکنند (رساله رفع شبهات، ص69). در پاسخ، به حدیثی از امام صادق علیه السلام در همین رابطه استناد میکنیم که در ادامه میآید. به سند صحیح از احمد بن محمّد بزنطی روایت کردهاند که مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: در این زمان، قومی پیدا شدهاند که به آنها صوفی میگویند. در باره آنها چه میفرمایید؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: انّهم اعداءُنا فمن مال الیهم، فهو منهم و یحشر معهم. سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبهون بهم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یأوّلون اقوالهم. ألا فمن مال الیهم فلیس منّا و إنّا منهم براء. و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله؛ آنها دشمنان ما هستند. پس هر کس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد. به زودی کسانی پیدا میشوند که ادّعای محبّت ما را میکنند و به ایشان نیز تمایل نشان میدهند، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند و گفتارشان را تأویل میکنند. بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم. و هر کس آنها را رد کند، مانند کسی است که در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله با کفّار جهاد کرده است ( الاثنی عشریه، ص33). مراد از سخن حضرت که میفرماید: «ادّعای محبّت ما میکنند و حال آن که به دشمنان ما مایل هستند»، صوفیهای به ظاهر شیعه است که دعوی محبّت اهل بیت را مینمایند. روایت دیگری نیز در همین باب از امام هادی علیه السلام توسّط شیخ مفید به سند صحیح نقل شده است که محمّد بن حسین بن ابی الخطاب میگوید: در خدمت امام علی النقی علیه السلام در مسجد النبی بودم که در آن حال، جمعی از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور شدند. در میان ایشان ابوهاشم جعفری نیز بود که او مردی بسیار بلیغ و باکمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت. و چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند به ناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند. حضرت فرمود: لا تلتفتوا إلی هؤلاء الخدّاعین فإنّهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین، یتزهّدون لراحة الاجسام و یتهجدون لتصیید الانعام، یتجوّعون عُمُراً حتی... ؛ به این حیلهگران اعنتا نکنید؛ زیرا جانشینان شیاطین و خرابکننده قواعد دین هستند. زهد ایشان برای راحتی بدنهایشان و تهجّد و شبزندهداریشان برای شکار عوام است. عمری را در گرسنگی به سر برند تا عوام و نادانی را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آنها گذارند. سپس در ادامه فرمود: ذکر نمیگویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمیکنند مگر برای پرکردن قدح و ربودن دل احمقان. با مردم دم از دوستی خدا میزنند تا ایشان را به چاه اندازند. وردهای ایشان، رقص، کف زدن، غناء و آواز خوانی است. کسی به سوی آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد مگر آن که از جمله سفیهان و احمقان باشد. هر کس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود، مانند آن است که به زیارت شیطان و بتپرستان رفته باشد. و هرکس یاری ایشان کند، گویا یزید، معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است.
در همان موقع یکی از اصحاب به آن حضرت عرض کرد: اگر چه آن کس به حقوق شما اقرار داشته باشد؟ حضرت نگاه تندی به او کرد و فرمود: دَع ذا عنک. مَن اعترف بحقوقنا لم یذهب فی عقوقنا، امّا تدری انّهم أخس طوائف الصوفیة. و الصوفیة کلّهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة. اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله و الله یتمّ نوره و لو کره الکافرون؛ این سخن را ترک کن.
مگر نمیدانی هر کس حقّ ما را بشناسد مخالفت امر ما نمیکند؟ آیا نمیدانی ایشان پستترین طوائف صوفیه هستند و تمام صوفیان، مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و بر خلاف طریقت ماست. و این گروه، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا میکنند و خداوند نور خود را تمام میکند، هر چند کافران خوش ندارند (سفینة البحار، ج 5، ص 199). از این روایت، چند نکته قابل برداشت است: الف. مضمون آن، انکار و مذمّت تمام صوفیه است و تصریح به این موضوع دارد که آنها عموماً مخالف طریقه اهل بیت علیهم السلام هستند. ب. اعتراف به این که حقوق اهل بیت علیهم السلام با تصوّف و صوفیگری سازگار نیست. ج. از این که فرمود «صوفیه، همپیمان شیطان هستند و زیارت ایشان، زیارت شیطان است»، معلوم میشود که گمراه کردن بندگان خدا، غیبگویی و مکاشفات ادّعایی ایشان، کمک به شیطان است. د. این که در روایت، از آنها به نصاری و مجوس امّت تعبیر شده، شاید به این دلیل باشد که تأثیر ادیان قدیم ایرانی، بودایی و هندی، در تصوّف زیاد بوده است. ه . همچنین اینکه حضرت آنان را به بتپرستان تشبیه فرمود، شاید برای آن است که آنان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت، مانند بت مورد توجّه قرار میدهند. به سند صحیح از بزنطی و اسماعیل بن بزیع، از امام رضا علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: مَن ذُکِرَ عِندَهُ الصُوفِیَة وَ لَم ینکرهم بِلِسانِه و قلبه فلیس منّا و مَن انکرهم فکأنّما جاهد الکفار بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله؛ هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل، انکار ایشان نکند، از ما نیست. و هر کس صوفیه را انکار نماید گویا اینکه در راه خدا و در حضور رسول خدا با کفار جهاد کرده است (مستدرک الوسائل، ج 12، ص 323). از این روایت استفاده میشود که بی تفاوتی و یا حمل بر صحت کردن عقاید صوفیه، روا نیست و بدور از اخلاق تشیّع و پیروی از اهل بیت علیهم السلام است. و دلیل آن هم انحرافاتی است که به نام دین توسّط صوفیه به انجام رسیده است که خطر آن هم بسیار زیاد است.
به سند معتبر از حسن بن سعید روایت شده است: سألت ابا الحسن علیه السلام عن الصوفیة. و قال: لا یقول احد بالتصوّف إلی الخدعة أو ضلالة أو حماقة. و امّا من سمی نفسه صوفیاً للتقیة فلا إثم علیه. و علامته أن یکتفی بالتسمیة فلا یقول بشیء من عقائدهم الباطلة؛ از حضرت رضا علیه السلام از صوفیه. ایشان فرمود: کسی قائل به تصوّف نمیشود مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت و حماقت. امّا اگر کسی از روی تقیّه خود را صوفی بنامد تا از شرّ آنها در امان بماند، بر او گناهی نیست؛ به شرط آن که به چیزی از عقاید باطلشان قائل نشود ( ا لاثنی عشریه، ص30و33). این روایت، صراحت دارد که به هیچ وجه جایز نیست کسی خود را صوفی بنامد مگر از روی تقیّه. همچنین عقاید آنها باطل است؛ اگر احیاناً یک دسته صوفی وجود داشت که عقاید آنها صحیح بود، امام آن را بیان میفرمود. پس ضرورتاً میتوان از روی تقیّه خود را صوفی نامید نه این که به عقاید آنها نیز ایمان آورد؛ مانند اکل میته که ضرورتاً مجاز شده و هیچ کس به آن تمایلی ندارد. در کتب معتبر روایت کردهاند که امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: از امام صادق علیه السلام از حال ابوهاشم کوفی، بنیانگذار تصوّف در اسلام، سؤال کردند، ایشان فرمود: إنّه کان فاسدَ العقیدة جدّاً. و هو ألّذی ابتدع مذهباً یقال له التصوّف و جعله مفراً لعقیدته الخبیثة؛ ابوهاشم کوفی، جدّاً فاسد العقیده است. او همان کسی است که از روی بدعت، مذهبی اختراع کرد که به آن تصوّف گفته میشود و آن را فرارگاه عقیده خبیث خود ساخت (حدیقة الشیعه، ص 564 ـ563). از این روایت، معلوم میشودکه عقیده تصوّف ابوهاشم کوفی، انکار دین بوده است.
نتیجهگیری
توجّه و تأکید فراوان تعالیم اسلام به معرفت و ضرورت تحصیل آن، ایجاب میکند که با دستورات و حقایق اسلام که از جانب خدا و معصومان علیهم السلام تبیین گردیده آشنا باشیم. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بنا بر آن چه خود حضرت خبر داده بود، فرقههای فراوانی در متن جوامع اسلامی ظاهر شده و به تبلیغ و تبیین عقاید خویش پرداختند که تشخیص حقانیت آنها برای طالبان حقیقت، مستلزم جستجو و تفحّص در منابع اصیل و صحیح دینی است. از جمله این فرق، متصوّفه هستند که در طول تاریخ به اشکال گوناگون ظهور یافته و حقیقت را بر عموم مردم و حتی خواص، مشتبه ساختند. در عصر حاضر نیز فرقههای مختلفی از اهل تصوّف، با تبلیغات گسترده بروز یافتهاند. به همین جهت، نقد و بررسی و مقایسه عقاید آنها با قرآن و سنّت معصومان علیهم السلام ضروری به نظر میرسد. مهمترین معیار برای تشخیص حقّانیت آنها، نگاهشان به حدیث و نگاه حدیث به آنان است. از مجموع روایات نقل شده، بطلان فرقههای صوفیه که هر روز هم به تعداد آنها افزوده میشود معلوم میگردد. در حالی که بر تمامی مسلمانان فرض است که از هر امری که باعث اختلاف و چند دستگی در میان مسلمانان میشود پرهیز کرده و به صراط مستقیم که همان قرآن و عترت است روی آورند. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه ـ چون ندیدند حقیقت ره پیمانه زدند.
منابع:
ـ علاوه بر قرآن کریم و نهج البلاغه. ـ اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، نجیب مایل هروی، تهران: نشر نی، 1372 ش. ـ الکافی، شیخ کلینی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1363. ـ الأمالی، شیخ طوسی، قم: دار الثقافه، 1414 ق. ـ الموضوعات من الأحادیث المرفوعات، ابن جوزی، ریاض: اضواء السلف، 1386 ق. ـ أضواء علی السنّة المحمّدیة، محمّد ابوریه، بیروت: مؤسّسه الاعلمی. ـ الأثنی عشریه فی الردّ الصوفیة، حرّ عاملی، مکتبة المحلاتی، 1423 ق. ـ احیاء علوم الدین، ابوحامد محمّد غزالی، ترجمه: موید الدین خوارزمی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352. ـ بررسی سند چند حدیث مشهور، جهاد فرحات، ترجمه: محمّد قنبری، فصلنامه علوم حدیث، ش30، زمستان 82. ـ بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن الصفار، تهران: منشورات الأعلمی، 1362. ـ بحار الأنوار، محمّد باقر مجلسی، بیروت: مؤسّسه الوفاء، 1404 ق. ـ تاریخ تصوّف در اسلام، قاسم غنی، تهران: زوار، 1383. ـ تصوّف و تشیّع، هاشم معروف الحسنی، ترجمه: محمّد صادق عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، 1375. ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1417ق. ـ تفسیر و مفسّران، محمّد هادی معرفت، قم: مؤسّسه الشهید، 1379. ـ تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، محسن بن کرامه، مرکز الغدیر الدراسات الاسلامیه، 1420 ق ـ جلوه حق، ناصر مکارم شیرازی، قم: نسل جوان، 1385. ـ حدیقة الشیعه، مقدّس اردبیلی، قم: دلشاد، 1385. ـ خورشید تابنده، علی تابنده، تهران: حقیقت، 1377. ـ در دیار صوفیان، علی دشتی، تهران: زوار، 1384. ـ دیوان شاه نعمت الله ولی، تهران: انتشارات نعمت الله. ـ ذرایع البیان فی عوارض اللسان، محمّد رضا طبسی نجفی. ـ ذهبیه: تصوّف علمی، اسد الله خاوری، تهران: دانشگاه تهران، 1383. ـ رساله رفع شبهات، حسین تابنده، تهران: حقیقت، 1377. ـ سفینة البحار، عباس قمی، تهران: فراهانی.
سماع عرفان و مولوی، محمّد علی مدرس، تهران: انصاریان، 1378. ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق. ـ شواهد التنزیل، حاکم نیشابوری، بیروت. ـ شرح احقاق الحق، ابوالقاسم مرعشی نجفی، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی. ـ طرائق الحقائق، معصوم علیشاه، تصحیح: محمّد جعفر محجوب، تهران. ـ عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور احسائی، قم: سیّد الشهداء، 1403ق. ـ فرهنگ اشعار حافظ، احمد علی رجائی، تهران: زوار. ـ کشف المحجوب، علی بن عثمان هجویری، تهران: سروش، 1383. ـ لطائف الأشارات، ابوالقاسم قشیری، قاهره: الهیئة المصریه. ـ مستدرک الوسائل، محدّث نوری، قم: مؤسّسه آل البیت، 1408ق. ـ مناقب العارفین، احمد بن اخی ناطور افلاکی، تصحیح: تحسین بازیجی، تهران: دنیای کتاب، 1385. ـ مولانا جلال الدین، بدیع الزمان فروزانفر، تهران: معین، 1385. ـ نقطههای آغاز در اخلاق عملی، مهدوی کنی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376. ـ نقدی جامع به تصوّف، حرّ عاملی، ترجمه: عباس جلالی، تهران: انصاریان، 1383. ـ وسائل الشیعه، حرّ عاملی، قم: مؤسّسه آل البیت، 1414ق.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..