تشویق به کسب اخلاق دینی

برای اخلاق، دین به ما دو دستور داد یکی اینکه در درون هر کسی فضیلت های اخلاقی نهفته است اینها امانت های الهی اند خدا به عنوان ودیعه در درون ما اینها را نهاد و ما را امینِ این ودایع قرار داد

برای اخلاق، دین به ما دو دستور داد یکی اینکه در درون هر کسی فضیلت های اخلاقی نهفته است اینها امانت های الهی اند خدا به عنوان ودیعه در درون ما اینها را نهاد و ما را امینِ این ودایع قرار داد. یک عدّه کارشناس و درون شناس و هویت شناس به نام انبیا (علیهم السلام) فرستاد تا این دفائن درونی را شکوفا کنند به ما ارائه کنند و بهره اش را به ما برسانند؛ این یک کار. دوم اینکه [در فرامین دینی] به ما دستور احتیاط دادند احتیاط که ریشه اش از حائط و احاطه است به این معناست که انسان دور این دینش را دیوار بکشد اگر کسی باغی درست کرد اگر دور این باغ را دیوار نکشد بیگانه حریم این باغ را می شکند وارد می شود میوه اش را هدر می دهد اینکه می گویند فلان شخص [در مسائل دینی] محتاط است یعنی دور دینش را حائط و دیوار کشید اگر باغداری به این فکر نباشد که دور باغش را دیوار بکشد محصول او به دست او نمی رسد اگر خواست از محصولش بهره ببرد که عصاره زحمات اوست اطراف باغش را دیوار می کشد و از این جهت آن باغی که دیوار دارد از آن به عنوان حائط یاد می کنند وگرنه حائط همان دیوار است وقتی به ما گفتند احتیاط کن یعنی دور دینت را دیوار بکش ائمه(علیهم السلام) به این سفارش کردند گفتند: «فخذ بما فیه الحائطة لدینک»[1] یعنی دور دینت را دیوار بکش تا بیگانه نتواند وارد حریم دینتان بشود و برای اهمیت این مطلب هم به ما فرمودند «أخوک دینک فاحتط لدینک»[2]یعنی انسان فقط در زندگی یک برادر دارد هیچ کسی برادر او نیست مگر همین یکی و آن دین انسان است فرمود: «أخوک دینک فاحتط لدینک» این «أخوک» خبر مقدم است و این دین، مبتدای مؤخّر است تقدیم این خبر بر این مبتدا برای افاده حصر است یعنی در این روایت حضرت به انسان ها می فهماند انسان! تو یک برادر داری و آن دین توست دور دینت را دیوار بکش که هر کس طمع نکند طوری زندگی کنید که دوستان شما به شما پیشنهاد گناه ندهند حریم بگیرند اینکه گفتند به شما احترام می کنند یعنی حریم می گیرند، وقتی حریم می گیرند که شما دور دینتان را دیوار کشیده باشید نتیجه اینکه انسان یک برادر دارد و آن دین است تنها برادر ما همان دین ماست «أخوک دینک» نه «دینک أخوک»، «فأحتط لدینک» مشابه این تعبیر از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) هم رسیده است که حضرت فرمود: «صدیق کلّ امریء عقله»[3]این چنین نیست که اینکه گاهی خبر مقدم و مبتدا مؤخر است و گاهی نیست بر اساس تفنّن باشد اگر خبری را مقدم داشتند برای یک نکته است اینجا هم در این حدیث نورانی امام رضا (سلام الله علیه) که خبر بر مبتدا مقدم شد برای افاده حصر است یعنی انسان یک دوست دارد و آن عقل اوست عقل همان است که به تعبیر رسول خدا (ص) [در بخش انگیزه زانوی شهوت و غضب را عقال کند و] در بخش اندیشه زانوی وهم و خیال را عقال کند[4]انسان نه وهّام باشد نه خیال. در قرآن کریم متخیل و امثال ذلک به کار نرفت ولی مختال که از باب افتعال است به کار رفت از این جهت فرقی بین باب افتعال و تفعّل نیست چه بگوییم تخیل چه بگوییم اختیال فرمود خدا انسان مختال را دوست ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[5]مختال در برابر عاقل است اختیال در برابر تعقّل است خیال در برابر عقل است فرمود خدای سبحان انسان خیال مدار را دوست ندارد انسان عقل محور را دوست دارد اینکه امام رضا(علیه السلام) در آن بیان نورانی فرمود: «صدیق کلّ امریء عقله» همین است این عقل، زانوی وهم و خیالِ چموش و جموح را عقال می کند چه اینکه آن عقل عملی که «عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان»[6] زانوی جموح و چموش شهوت و غضب را عقال می کند عقال، زانوبند شتر جموح است این دو زانوی شتر غیر رام را محکم می بندند که جموحی نکند، «اعقل و توکل»[7]همین است.

دو کار را خدای سبحان به وسیله قرآن و روایات به ما فهماند، یکی اینکه در درون ما سرمایه ای هست فرمود ما انسان را بدون سرمایه خلق نکردیم یک لوح نانوشته به انسان ندادیم ما آنچه به زیان انسان بود در درون جان او ثبت کردیم آنچه به سود انسان بود در درون جان او ثبت کردیم اینکه فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[8] یعنی هر چه برای انسان کارآمد بود ما گفتیم و به او الهام کردیم خدای سبحان هم که منزّه از نسیان و عصیان و سهو و خطا و خطیئه است ﴿وَمَا کانَ رَبُّک نَسِیاً[9]انسان هم که این مطلب را با لسان تکوین گرفته پس هم خدای سبحان درست الهام کرده و هم عقل بشر، فطرت بشر، جان بشر این را درست دریافت کرده شیطان که وارد قلب می شود چند منظوره حرکت می کند یکی اینکه دستی به این معدن بزند این ﴿فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللّهِ[10]را در آنجا پیاده کند یا آن را دفن کند که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[11] تا فتوای فطرت به گوش انسان نرسد انسان از درون خود صدایی نشنود وقتی از درون خود صدایی نشنید از بیرون صداها را بر او تحمیل می کنند هم خیال و وهم را شکوفا می کند هم شهوت و غضب را در بخش عمل گویا می کند چون جلوی فطرت را گرفته است؛ کار شیطان این است که آن دفینه اصیل و اصلی را از یاد ما ببرد. مردان الهی کسانی اند که معدن شناس اند حریم شناس اند احرام شناس اند مُحرِم شناس اند طواف کننده شناس اند اگر ببینند یک حرامی جامه احرام در بر کرده و در دور کعبه دلشان دارد طواف می کند تا ببیند این کعبه چه وقت باز می شود وارد دل بشود فوراً بیدار هستند آن را طرد می کنند ﴿إنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ[12]اگر طواف کننده ای دور قلبش بگردد تا ببیند چه وقت درِ دل باز می شود که او وارد حریم دل بشود اینها متذکر می شوند به یاد خدا می افتند او را می بینند و او را از حریم دل طرد می کنند اینکه فرمود: ﴿وَإِمَّا ینزَغَنَّک مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ[13]یعنی اگر صدای آژیر خطر را شنیدی فوراً برو پناهگاه نه بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این گفتن، یک ذکر لفظی است ثواب هم دارد تا حدّی هم مؤثر است اما عمده آن رفتن به پناهگاه است آنهایی که زمان دفاع مقدس را درک کردند می دانند وقتی بیگانه می خواست حمله کند رسانه های ایران صدای آژیر خطر را پخش می کردند و معنایش این بود که حمله بیگانه دارد شروع می شود بروید به پناهگاه خب این آژیر خطر به ما می گوید بروید به پناهگاه معنای رفتن به پناهگاه این نیست که کسی در خیابان بایستد بگوید من می خواهم بروم پناهگاه با این لفظ با این گفتار کسی از خطر محفوظ نیست اینکه خدا در قرآن فرمود هر وقت خطر را احساس کردید دیدید در درون شما وسوسه است که فلان کار را انجام بدهید فلان نامحرم را نگاه بکنید فلان حرف را بزنید فلان مال را بگیرید این آژیر خطر است هر وقت این آژیر خطر را احساس کردید بروید به پناهگاه ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[14]استعاذه یعنی پناه جویی، پناه بردن، وارد پناهگاه شدن خدا هم فرمود من یک پناهگاه دارم همه جایی است و همیشگی است در هم باز است کلید نمی خواهد اینکه فرمود: «کلمة لا إله إلاّ الله حِصْنی فَمن قالها دخل حِصنی و مَن دخل حِصنی اَمِن مِن عذابی»[15]همین است حِصن یعنی دژ یعنی قلعه فرمود من دژبانم این یاء متکلّم نشان می دهد تنها دژبان توحید خود خدای سبحان است البته انبیای الهی، اولیای الهی، فرستاده های الهی، مدبّرات و ملائکه الهی زیرمجموعه فرمان ذات اقدس الهی کمک می کنند اما تنها کسی که دژبان اصلی و اصیل این قلعه است خود خدای سبحان است فرمود: «کلمة لا إله إلاّ الله حِصْنی» اگر کسی آن را عارفاً و عاقلاً و معتقداً بگوید و وارد این قلعه بشود از خطر محفوظ است اگر به ما فرمودند: ﴿وَإِمَّا ینزَغَنَّک مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ استعاذه کن یعنی برو به پناهگاه نه اینکه بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» گفتن ذکر است عبادت است ثواب دارد اما کار آن پناهگاه رفتن را نمیکند بنابراین این خطرها را قرآن کریم گوشزد کرد و این راه های اخلاقی را هم به ما فرمود، فرمود مسائل اخلاقی بر شما تحمیل نیست خواسته شماست (یک) ما این خواسته را در درون شما به ودیعت نهادیم (دو) انبیا را هم فرستادیم که این را شکوفا کنند «یثیروا لهم دفائن العقول»[16] (سه) عالمان دین را هم وارثان انبیا قرار دادیم که حرف انبیا را یاد بگیرند باور کنند عمل کنند به شما منتقل کنند در راستای شکوفا کردن همین گوهرها (چهار) اینکه فرمود علما ورثه انبیایند[17]فقها ورثه انبیایند وارثان انبیایند میراث مهمّ انبیا همین «یثیروا لهم دفائن العقول» است که جامعه را به عقلانیت برساند آدم عاقل نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد آدم عاقل نه به خود خیانت می کند نه به جامعه و دین خیانت می کند این کار رسمی انبیا(علیهم السلام) است عالمان دین که این مطالب را یاد گرفتند و عمل کردند، در اثاره دفائن عقول وارثان انبیایند یعنی زمینه شناس اند گوهرشناس اند آن گوهر را از درون دل استخراج می کنند به انسان نشان می دهند وقتی انسان فهمید دارای چه گوهری است آن گاه دستور دوم را از طرف رهبران الهی به آنها ابلاغ می کنند که «فخذ بما فیه الحائطة لدینک» این گوهرها را با دیوارکشی حفظ کن که بیرون نروند از بیرون کسی حمله نکند، آن وقت چنین انسانی می شود متخلّق. اگر وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) و اهل بیت(علیهم السلام) دارای خُلق عظیم هستند[18]عالمان دین و شاگردان پیامبر و اهل بیت هم وارثان همین ذوات قدسی اند آنها هم دارای خُلق الهی خواهند بود منتها آن که مظهر اسم اعظم است خُلق عظیم دارد آنها که مظاهر اسمای میانی اند خلق نازل تری دارند ولی بالأخره به اخلاق الهی متخلّق اند. این بحث کوتاهی بود مربوط به مسائل اخلاقی.

در نامه 52 نهج البلاغه مطرح می شود این نامه خیلی مفصل نیست یعنی آ ن مقداری که مرحوم سید رضی نقل کرد مفصل نیست. سیر بحث ما به نامه پنجاه و دوم وجود مبارک حضرت رسید که این را به فرمانروایان شهرها که از زیرمجموعه حکومت آن حضرت بودند نوشت درباره نماز که نماز را گرامی بدارید نمازی را که اقامه می کنید مختصر باشد برای اینکه مراعات حال همه مأمومین بشود وقت نماز را و کیفیت نماز را وجود مبارک حضرت امیر در یک بخش نامه رسمی به امرای بلاد ابلاغ فرمود آن نامه پنجاه و دوم این است «أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّی تَفِیءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ» از امام معصوم (علیه السلام) سؤال کردند که عربی مبین یعنی چه فرمود: «یبین الألسن و لا تُبینه الألسن»[19]عربی آن قدرت را دارد که زبان های دیگر را ترجمه کند اما زبان های دیگر آن قدرت را ندارند که معارف عربی را ترجمه کنند مگر اینکه چند لفظ را کنار هم بگذارند تا بخواهند معنای یک کلمه بسیط را معنا کنند و در این وسط ها چون هر لفظی یک مفهوم دارد این مفهوم ها از هم گسیخته اند از لابه لای این مفهوم گسسته معانی می ریزد لذا ممکن نیست آن معارف بلندی که در فرهنگ عربی با یک کلمه گفته می شود ما با چند کلمه فارسی یا عبری یا ترکی یا غیر اینها بفهمانیم. وقتی آفتاب طلوع کرد سایه اشیا به طرف غرب است، وقتی از دایره نصف النهار زائل شد به طرف غرب رفت سایه اشیا به طرف شرق است ما هم سایه نیم روز اول را می گوییم سایه هم سایه نیم روز دوم را می گوییم سایه اما در عربی سایه نیم روز اول را می گویند ظل، سایه نیم روز دوم را می گویند فیء؛ «فاء» یعنی رجع، به آن سایه برگشته می گویند فیء. سایه برگشته به از بین رفتن نزدیک تر است سایه قبل از ظهر شاداب تر است در روایات دنیا به ظل تشبیه نشده دنیا به فیء تشبیه شده فرمود مانند دنیا سایه برگشته است[20] کم رنگ است که به از بین رفتن نزدیک است.

حالا حضرت فرمود وقتی که می خواهی نماز ظهر را بخوانی وقتی شمس فیء کرد ـ یعنی رجوع کرد ظل دیگر مطرح نیست فیء مطرح است ـ «مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ» آن وقت بخوان آن روزها متراژ و امثال ذلک کمتر مطرح بود اینکه می بینید در کتاب های فقهی می گویند جای سجده آن مَسجَد نسبت به موقف، آنجایی که نمازگزار می ایستد به اندازه چهار انگشت باشد یا به اندازه خشت برای آن است که در روایات فرمود به اندازه لِبنه یا کمتر باشد[21] به نحو قضیه حقیقیه نیست به نحو قضیه خارجیه است خشت های رایج مدینه در آن روز به قطر چهار انگشت بود این چهار انگشت را که با آن هماهنگ کردند بعداً در فتواها آمد که «أربعة أصابع» اصلش همان به اندازه لِبنه بود؛ خشت در هر جایی خب قطرش فرق می کند این به نحو قضیه خارجیه مطرح شد نه به نحو قضیه حقیقیه. اینجا فرمود: «حَتَّی تَفِی ءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ» بزها آغلی دارند آخوری دارند برای آنها مَربضی خوابگاهی هست اگر سایه آن به اندازه خود آن برسد دیگر وقت فضیلت نماز از دست رفته است «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَیضَاءُ حَیةٌ فِی عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِینَ یسَارُ فِیهَا فَرْسَخَانِ» فرمود وقت فضیلت نماز عصر آن وقت شروع می شود که از آن موقع تا غروب انسان بتواند دو فرسخ راه برود خب این هم مستحضرید به نحو قضیه خارجیه است نه قضیه حقیقیه در جاهایی که روز کوتاه است و این مقدار از ظهر گذشته تا غروب وقتی نمانده تا انسان بتواند دو فرسخ راه برود این همان قضیه خارجیه است برای فضای مکه و مدینه و امثال ذلک یا جایی که این اُمرا حضور داشتند است «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِینَ یفْطِرُ الصَّائِمُ وَ یدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَی مِنًی» وقتی که می خواهی نماز مغرب بخوانی آن وقتی است که روزه دار افطار می کند که حمره مشرقیه زائل شده حالا حمره مشرقیه از مشرق زائل شده یا از قمّة الرأس زائل شده که این دومی مطابق با احتیاط است هم موقع ﴿ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ[22]که از عرفات به طرف مشعر برای شب دهم می آیند فرمود موقع نماز مغرب این دو زمان است اینکه در قرآن فرمود: ﴿ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ افاضه یعنی حرکت کردن از بالا به این طرف، فرمود وقتی که غروب روز نهم فرا رسید طلیعه شب دهم ظهور کرد همان وقت می توانید از عرفات به طرف مشعر حرکت کنید فرمود آن وقتی که حاجیان از عرفات به مشعر حرکت می کنند و آن وقتی که روزه دار افطار می کند آن وقت وقت نماز مغرب است «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِینَ یتَوَارَی الشَّفَقُ إِلَی ثُلُثِ اللَّیلِ» وقت نماز عشا این است البته وقت فضیلت نماز عشا، یک وقت اِجزاست یک وقت فضیلت است؛ مستحضرید تَفریق بین دو نماز مستحب است خود تفریق یعنی بین نماز ظهر و عصر فاصله باشد بین نماز مغرب و عشا فاصله باشد مستحب است اما آنکه مورد اختلاف است این است که آیا فاصله به اندازه ای باشد که به وقت فضیلت نماز بعد برسیم یا نه اصل مسئله این است که تفریق بین الصلاتین مستحب است حالا چه مقدار فاصله باشد آیا به مقدار نافله کافی است «کما ذهب الیه البعض» یا رسیدن به وقت فضیلت نماز دیگر لازم است «کما ذهب إلیه آخرون» بالأخره دو قول است اما اصلِ تفریق مستحب است «حِینَ یتَوَارَی الشَّفَقُ إِلَی ثُلُثِ اللَّیلِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ یعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ» نماز صبح را هم می خواهی بخوانی باید طوری باشد که یکدیگر را تشخیص بدهید تاریک محض نباشد؛ اینها از نظر وقت. مستحضرید که در قرآن کریم وقتی که می خواهد بفرماید در هنگام روزه در شب می توانید غذا بخورید و هنگام روز باید روزه بگیرید فرمود: ﴿حَتَّی یتَبَینَ لَکمُ الْخَیطُ الْأَبْیضُ مِنَ الْخَیطِ الْأَسْوَدِ[23] فرمود نخ سیاه از نخ سفید تمیز داده بشود برخی ها که آشنا به این معارف تفسیری نبودند برای اولین بار در مدینه این حرف ها را شنیدند خیال کردند منظور تشخیص دادن نخ سفید و سیاه است در حالی که منظور این است: کسانی که حالا با افق کار دارند می دانند قبل از اینکه صبح حقیقی طالع بشود در پایان سحر یک خطّ روشن عمودی از زیر افق می آید بالای افق که می گویند «کذنب السرحان» ذَنب یعنی دُم؛ مثل دم گرگ این بالا می آید این بالا آمدن نور عمودی این صبح کاذب است برای اینکه این خطّ عمودی فروکش می کند باز افق تاریک می شود، به دنبال آن، تاریکی است، پس این یک روشنایی کاذب است صبح کاذب است نه صبح صادق، بعد از چند لحظه دو نوار در کرانه افق پیدا می شود یک نوار مشکی بالا یک نوار سفید پایین این نوار سفید به شمس نزدیک است که پیام آور روشنی است این نوار مشکی به شب نزدیک است که پیام آور تاریکی است وقتی این دو نوار کاملاً مشخص شد این می شود صبح صادق زیرا در سرتاسر افق این نوار، افقی روشن است، دیگر عمودی نیست و بالای این، سرتاسر یک افق تاریک است یعنی شب رفته است و روز فرا رسید ﴿حَتَّی یتَبَینَ لَکمُ الْخَیطُ الْأَبْیضُ مِنَ الْخَیطِ الْأَسْوَدِ﴾ این دو نوار که کاملاً روشن شد این صبح صادق است و موقع نماز صبح.

حضرت فرمود شما نماز که می خوانید وقتش اینهاست حالا وقتی می خواهید نماز بخوانید «وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلاَةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لاَتَکونُوا فَتَّانِینَ» مطابق قدرت کسی که قدرتش از سایر نمازگزاران کمتر است نماز بخوانید برای اینکه زحمتی برای او نشود اما خب مستحضرید در فضای حوزوی در فضای دانشگاهی در فضای بسیجی در فضای سپاهی اینها مشتاق اند که با خدای خودشان در نماز گفتگو کنند این دستور حضرت مربوط به مواردی است که پیرزن هست پیرمرد هست کودک هست و مانند آن اما وقتی محفلی باشد مثل شما برادران و خواهران که آماده زیارت کریمه اهل بیت هستید و سعی می کنید با خدایتان گفتگوی بیشتری داشته باشید قضیه طور دیگر است و اگر انسان نشد نظیر اُویس قَرَن بشود که بگوید «هذه لیلة السجود، هذه لیلة الرکوع»[24]لااقل این فضیلتی که برای نماز هست این را از دست ندهیم. امیدواریم ـ ان شاءالله ـ همه ما اهل عبادت و اهل خضوع و سجود باشیم و این معارف الهی برای همه ما شفاف و روشن باشد اینها را بفهمیم باور کنیم عمل کنیم و به جامعه منتقل کنیم!

پی نوشت ها

[1] بحارالأنوار, ج2, ص246.

[2] الامالی (شیخ مفید), ص283; الامالی (شیخ طوسی), ص110.

[3] الکافی, ج1, ص11.

[4] ر.ک: تحف العقول, ص15.

[5] سورهٴ لقمان, آیهٴ 18.

[6] الکافی, ج1, ص11.

[7] شرح نهج‌البلاغه (ابن‌ابی‌الحدید), ج11, ص201.

[8] سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.

[9] سورهٴ مریم, آیهٴ 64.

[10] سورهٴ نساء, آیهٴ 119.

[11] سورهٴ شمس, آیهٴ 10.

[12] سورهٴ اعراف, آیهٴ 201.

[13] سورهٴ اعراف, آیهٴ 200.

[14] سورهٴ اعراف, آیهٴ 200.

[15] کشف‌الغمه, ج2, ص308.

[16] نهج‌البلاغه, خطبه 1.

[17] الکافی, ج1, ص32 و 34.

[18] ر.ک: سورهٴ قلم, آیهٴ 4.

[19] الکافی, ج2, ص632.

[20] الکافی, ج8, ص141.

[21] الکافی, ج3, ص333.

[22] سورهٴ بقره, آیهٴ 199.

[23] سورهٴ بقره, آیهٴ 187.

[24] تذکرةالأولیاء (عطار نیشابوری), ذکر اویس القرنی(رضی‌الله‌عنه)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان