ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسین

انتشار چهلمین چاپ رمان دینی «نامیرا»، نوشته صادق کرمیار بهانه ای شد تا از آثار دیگر نویسندگانی مانند رضا امیرخانی، احمد دهقان و مصطفی مستور یاد کنیم که بیش از 30 بار تجدید چاپ شده اند.
امام خمینی در نامه‌ای که به آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان ریاست جمهوری نوشت، از آقای حکیم اینگونه تجلیل کرد: «جناب حجت الاسلام آقای محمدباقر حکیم از مهمانان عزیز این جانب و جمهوری اسلامی ایران است.»
همان یکی دو روز اول محاصره چایی که در خانه داشتیم تمام شد. مارک چایی که ما در خانه مصرف می‌کردیم «کرزه» بود. طعم آن را دوست داشتیم. مادرم رفت و از مغازه ربع کیلو از همان چای خرید...
خبر شهادت مسعود و پس از آن سکته قلبی پدر که 47 روز بیشتر تاب این داغ را نداشت و منجر به مرگش شد، مادر را با شتاب به شکستگی و پیری پرتاب کرد.
برادرم اهل ورزش بود. به فوتبال علاقه زیادی داشت. در برابر مشکلات و سختی‌ها همیشه می‌گفت صبور باشید، درست می‌شود. او بسیار اهل مطالعه بود. کتاب‌هایی به یادگار از او باقی مانده است.
بعد هم پدر شهید یک دفتر و خودکار آورد و گذاشت جلوی ما! پرسیدم چه کار کنیم؟ گفت: «اطلاعات و شماره تلفنت رو بنویس. شستم خبردار شد که پای معرفی برای ازدواج وسط است...
اولا گوش به فرمان رهبر عزیز باشید؛ دوم اینکه در نمازهای جماعت و جمعه شرکت نمایید؛ سوم اینکه در دعاهای کمیل و توسل و ندبه حتی المقدور شرکت فرمایید.
ما سرمایه‌ای هم برای روضه نداشتیم. آن روزها همسرم پیک‌موتوری بود و الان هم راننده تاکسی اینترنتی است، اما دل به دریا زدیم. من همه سال پس‌انداز می‌کنم تا روضه را بگیرم...
شیخ بنا کرد به شلوغ کردن. بقیه همکارانم چون بچه‌های جنگ بودند به پشتیبانی من در آمدند. چند روز بعد دفتر نظارت لشکر مرا خواست و مسئول دفتر شروع کرد به نصیحت کردن من. می‌خواستند حق را به شیخ بدهند.
من خیلی کمتر دیده بودم این جوری داماد توی سردخانه بیاید مادرزنش را ببوسد. حتی حسین تمام خرج مادرم را هم خودش داد. گفت: نگاه کن من مادرت را عین مادرم دوست دارم. می‌خواهم خودم از دل و جان خرجش کنم...
پیشخوان