ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

قاسم

خبر شهادت را صبح زود از تلویزیون شنیدم. دعا می کردم دروغ باشد. حتی پسر کوچکم شروع به جیغ زدن کرد. 10 سالش بود و از قبل سردار را می‌شناخت. عکسش را زده بود روی دیوار اتاقش. ماتم‌زده لباس عزا پوشیدیم.
خیلی از زندانیان با شنیدن خبر شهادت حاج قاسم متأثر شدند. مرد مسنی به نام حاج غلوم که به اتهام مواد مخدر و شرکت در جنگ تحمیلی زندانی شده بود به ما می‌گفت: «چرا شما این قدر ناراحتید؟...
رفتم جلوتر تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. جلوی ماشینی جمعیت زیادی حلقه زده بودند و با خشم و حرارت درخواست انتقام می‌کردند. رفتم جلوتر و دیدم ماشین سردار سلامی است. مردم از سردار چیزی می‌خواستند.
توی این 10 سال هر وقت یاد صادق می‌افتادم، اسمش را گوگل می‌کردم. هیچ ردی ازش نبود، هیچ، غیر از یک خبر! آن هم از سایت سازمان مجاهدین‌خلق یا همان سازمان منافقین. خبر مربوط بود به آبان سال 1391.
در این برنامه که در روز چهارمین سالگرد حاج قاسم برگزار شد، دانش آموزان کلاس اولی که جمعیت قابل توجهی از آنان افغانستانی بودند، با برنامه‌هایی میزان ارادت و علاقه خود را به سردار دل‌ها نشان دادند.
منتقد کتاب «چشم‌هایم در اورشلیم» گفت: اسرائیل بد و به قول امام موسی صدر، شر مطلق است. بد بودن باید دراماتیک باشد. ما روی کدام بدی‌هایش سرمایه گذاری می‌کنیم و چه بدی‌هایی را برای مخاطب پررنگ می‌کنیم.
این روزها، تکرار عاشوراست. به قول سید مرتضی آوینی هر کسی را عاشورایی است، عاشورایی که یک عمر در پی اش بودیم و با حسرت آرزو کردیم" یا لیتنا کنا معک" حال فصل دفاع است.
فردای آن روز محمدرضا گفت که خواب دیده چند نفر از نیروهای داعش آمده‌اند و گوش مرا بریده‌اند. فرید با صدای بلندی، قاه قاه خندید و گفت: محمدرضا دیگه چی‌کار کرده‌اند؟ خوابش را زیاد جدی نگرفتیم.
زود نیست. صد سال گذشته امشب وقت نماز مگر فکر نمی‌کردی به جعفر؟ دایره صدا را رنگ می‌دهم. می‌رسد به چهار. در ساعت یک و بیست دقیقه بامداد امروز، سیزدهم دی ماه 1398، سردار امت اسلام، حاج قاسم سلیمانی...
چیزی که در وجود سیدرضی بیش از هر چیز برای من نمود و بروز داشت، تفاوت ظاهر جدی و گاه خشن او و روحیه لطیفی بود که تنها در خلوت نمود پیدا می‌کرد. اقتدار و جدیت در عین تواضع و عطوفت.
پیشخوان