بوسه بر بوسه گاه نبى

زمانى ابن عباس و عبدالله عمر با آن حضرت در وضعى که پیش آمده بود سخن مى گفتند - تا امام از تصمیمى که داشت منصرف شود - و سخن به درازا کشید و سرانجام هر دو منطق امام را تصدیق نمودند

زمانى ابن عباس و عبدالله عمر با آن حضرت در وضعى که پیش آمده بود سخن مى گفتند - تا امام از تصمیمى که داشت منصرف شود - و سخن به درازا کشید و سرانجام هر دو منطق امام را تصدیق نمودند. عبدالله عمر گفت : خدا گواه است که تو بر خطا نیستى ، خداوند پسر دختر پیغمبر خود را به راه ناصواب قرار نمى دهد و طبیعى است که شخصى مانند تو با این علو شاءن در طهارت و قرابت با پیغمبر صلى الله علیه و آله ، نباید با مثل یزید بیعت کند؛ اما من بیمناکم از آنکه روى نیکو و زیباى شما با شمشیرها مجروح شود. با ما به مدینه باز گرد و اگر خواستى هرگز با یزید بیعت نکن .
حسین علیه السلام فرمود، هیهات ! که من بتوانم به مدینه برگردم و در آنجا با امنیت زندگى کنم . اى پسر عمو! این مردم اگر به دسترسى داشته باشند و مرا بیابند یا باید با کراهت بیعت کنم یا کشته شوم .
سپس ماجراى یحیى و سر بریده او را گفت و کشتن بنى اسرائیل هفتاد پیغمبر را بین الطلوعین اظهار فرمود و اینها را از خوارى و بى وفایى دنیا شمرد.
عبدالله بن عمر فهمید که در تعقیب سرنوشت خود اراده شکست ناپذیر دارد، لذا از آن حضرت تقاضا کرد تا سینه مبارک را که بوسه گاه پیغمبر بود بنمایاند، همین که سینه را باز کرد عبدالله بن عمر سه مرتبه آن را بوسید و گریست و گفت : تو را به خدا مى سپارم زیرا در این سفر شهید خواهى شد.
ابوهریره از حسین تقاضا مى کرد که پیراهن شریف خود را بلند کند تا بوسه گاه پیغمبر را ببوسد، سپس سینه و ناف حسین علیه السلام را بوسید


منبع : تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان