سیدالشهدا(ع)در طی مدت پنجاه سال از زندگی خود درسها و رفتارهای بینظیری را از خود نشان دادند. توجه و تمسک به الگوی رفتاری سیدالشهدا(ع)باعث تحقّق و ریشهدواندن این رفتارها در میان پیروان و علاقمندان آن حضرت خواهد شد. از این جهت به معرفی اجمالی رفتارهای اخلاقی سیدالشهدا(ع) میپردازیم.
طهارت امام حسین(ع) و یارانشان
حضرت سیّدالشهدا(ع) همانند دیگر امامان معصوم: هم در ظاهر و هم در باطن پاک و مطهّر بودند. ایشان در طول عمر مبارکشان همواره با وضو بوده و علاوه بر طهارت باطنی[1]، مراقب طهارت ظاهری خود نیز بودند و همواره خود را در برابر پروردگار میدیدند و در شب عاشورا این موضوع به خوبی متجلّی شده بود. حضرت به فرزند برومندشان، علیاکبر(ع) دستور داد تا مقداری آب تهیه کند. ایشان به همراه گروهی از اصحاب در پی آب رفتند و توانستند مقدار اندکی آب تهیه کنند. امام حسین(ع) یاران خود را جمع کرد و فرمود: «با این مقدار آب غسل کرده و وضو بگیرید. لباسهایتان را نیز با این آب شستوشو دهید؛ چرا که فردا زمان ملاقات با پروردگار است، چه زیباست که با بدن پاک به ملاقات خداوند متعال برویم.»[2]
البتّه این طهارت معانی و تفاسیر متعددی دارد. باید اشاره کرد که یکی از تفاسیر آن عبارت است از دست کشیدن از تمام تعلّقات دنیوی. این طهارت یعنی شستوشو دادن دل از هر آنچه غیر خدا در آن بود؛ زیرا این غسل در واقع طهارت فکر و قلب را در پی دارد. خداوند متعال آیات متعددی در مورد طهارت بیان میکند که بیانگر اهمیّت این موضوع میباشد.[3]
در مورد پیوستگی طهارت با اهل بیت:، پروردگار در آیه شریفه: ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ[4]﴾
به بندگان خود گوشزد میکند که جز پاکان و مطهّران واقعی، کسی نمیتواند مفاهیم عرشی قرآن کریم و علوم ناب معصومان:را درک کند. در حقیقت قبله حقیقی، معصومان: هستند. اگر خداوند به انسانها دستور داد تا رو به قبله نماز بخوانند، به این سبب بود که کعبه از خاک و گل ساخته شده و در شهر مکه مستقر است؛ در حالی که معصومان: به حسب ظاهر در جایی مستقر نبودند و وجود و حقیقت مطهرشان باطن کعبه است. در حقیقت کعبه، بدل از اهلبیت: است. به عبارت دیگر اهلبیت: معنا و مفهوم باطن قبله و کعبه ظاهری مسلمانان هستند.[5]
کعبه یک سنگ سیاهیست که ره گم نشود
غسل در اشک میزنند که اهل طریقت گویند
حاجی! احرام دگری بند، ببین یار کجاست!
(مهدی جابری)
پاک شو اوّل، پس دیده بر آن پاک انداز
(حافظ شیرازی)
با توجه به این مطالب میتوان فهمید که انسان با ارتکاب معاصی و تداوم آن نمیتواند به حقیقت قرآن و اهلبیت: دست یابد و آن را درک کند.
حضرت سیّدالشهدا(ع) چون میخواستند یارانشان با پاکی بدن و طهارت دل، با خداوند ملاقات کنند به آنان امر کرد در شب عاشورا، خود را از تمام شوائب و آلودگیهای دنیوی تطهیر کرده تا با ارواح پاکیزه به سوی خدا بشتابند.
علاوه بر آنکه آن حضرت نزد پروردگار دارای ارج و مقام ویژهای است، در میان موجودات دیگر نیز سرآمد خوبیها و زیباییهاست. ایشان همان کسی است که تمام موجودات عالم برای مصائب او اشک ریختند. امام صادق(ع) میفرمایند: «تمام فرشتگان و همة موجودات آسمانها و زمین، حتی پرندگان در هوا و ماهیان دریا برای جدّ بزرگوارم، اشک ریختند و ناله زدند.»[6]
امام صادق(ع) در روایتی دیگر میفرماید: «فرشتگان الهی همواره تا روز قیامت به زیارت حضرت سیّدالشهدا(ع) مشرف میشوند.»[7]
عفو امام حسین(ع) در هنگام ناسزاگویی
یکی دیگر از امتیازات ویژه امام حسین(ع) گذشت و عفو ایشان در مقابل جسارتها و ناسزاگویی دشمنان اهلبیت: بوده است؛ البتّه در بعضی از موارد، این عفو و گذشت، موجب هدایت فرد مقابل میگردید.
در کتب تاریخی نقل شده است که روزی عصامبنالمصطلقشامی وارد مدینه شد و مشاهده کرد مردم مدینه به امام حسین(ع) احترام میگذارند. او که حضرت را نمیشناخت، از مردم پرسید: این شخص کیست؟ در پاسخ گفتند: او حسینبنعلیبنأبیطالب(ع) است. او که کینة عجیبی از امیرمؤمنان(ع) به دل داشت، نزد حضرت آمد و در مقابل ایشان، به حضرت امیرالمؤمنین(ع) جسارت کرد؛ وقتی مشاهده نمود حضرت هیچ عکس العملی نشان نمیدهد، به خود ایشان نیز جسارت کرد و ناسزا گفت. حضرت با کمال آرامش به او گفت: آیا اهل شام هستی؟ او گفت: آری، سپس نگاه محبّت آمیزی به او کرد و فرمود: اگر بدهکاری داری، بدهیات را محاسبه کن تا آن را پرداخت کنم، اگر خرج سفر نداری آن را نیز به تو میدهم، اگر مسافر هستی و محل سکونت در مدینه نداری میتوانی شب را در خانه من بگذرانی. عصام با مشاهده عفو و اخلاق عالی سیدالشهدا(ع) از عملش پشیمان شد و به حضرت عرض کرد: به زمین امر کن تا مرا ببلعد!»[8]
تواضع امام حسین(ع) در برابر کارگران
امام حسین(ع) علاوه بر آنکه در برابر کودکان متواضع بوده و به آنان محبّت میکردند، در برابر افراد مستمند نیز تواضع مینمود و با آنان بر سر یک سفره مینشست و غذا میخورد.
نقل شده است که روزی حضرت تعدادی از کارگران فقیر و کم درآمد را مشاهده کرد که سفرة خود را پهن کردند تا غذا بخورند. در این سفره چیزی به جز خردههای نان یافت نمیشد. کارگران نیز متوجّه حضور حضرت شدند. یکی از کارگران گفت: از غذا میل نکنید تا من حضرت را برای خوردن غذا دعوت کنم. آنان گفتند: مقام امام حسین(ع) بسیار عظیم است، آیا با این مقام والا بر سر سفره ما حاضر میشود؟ آن کارگر گفت: شما به خوبی ایشان را نمیشناسید، حضرت انسان بسیار متواضعی است. سپس از جا برخاست و به حضرت عرض کرد: مولای من! آیا با ما غذا میل میکنید؟ حضرت بلافاصله از مرکب پیاده شد و بر سر سفره نشست و فرمود: اگر این غذای شما صدقه نبود، هر آینه از آن میخوردم(اشاره به این نکته که صدقه بر ما اهلبیت: حرام است) و سپس حضرت فرمود: آیا دعوت مرا اجابت کرده و به منزلم میآیید؟ کارگران با خوشحالی دعوت حضرت را پذیرفتند و به همراه ایشان وارد منزل شدند. حضرت دستور دادند برای آنان غذای مناسب تهیه کنند بعد از صرف غذا حضرت به همه آنان مقداری لباس و درهم داد.»[9]
این حکایات میتواند درس عبرتی برای همگان باشد که با فقیران و زیردستان به خوبی رفتار نموده و به چشم حقارت به آنان نگاه نکنیم و با مجالست دائم با آنها و رفع مشکلات آنها سیره رفتاری آن حضرت را الگوی زندگی خود قرار دهیم.
مقدم بودن رفع گرفتاری نیازمندان بر تمام امور از منظر سیّدالشهدا(ع)
امام حسین(ع) به تأسّی از پیامبر اسلام(ص) و دیگر معصومان: اموال خود را در راه خدا انفاق میکردند. در این زمینه حکایات فراوانی نقل شده است.
روزی یکی از اعراب بیاباننشین وارد مدینه شد و از مردم شهر میپرسید: بخشندهترین مردم چه کسی است؟ مردم نیز در پاسخ، نام امام حسین(ع) را به زبان میآوردند. او در جستُجوی حضرت بود که در مسجد ایشان را یافت. نزد حضرت رفت و نیاز مالی خود را مطرح کرد. حضرت بدون آنکه نیازمند را ببیند به غلام خود میفرماید: آیا از مخارج سفر به حج، چیزی باقی مانده است؟ غلام عرض کرد: چهارهزار دینار. حضرت به او فرمان داد تا آن را نزد ایشان بیاورد. از آنجایی که این مبلغِ هنگفت داخل کیسه قرار نمیگرفت، عبای مبارکشان را بیرون آورد و دینارها را درون آن ریخت و آن را پیچید. سپس به خاطر آنکه اعرابی خجالت زده نشود، از پشت درب آن دینارها را به او داد.
وقتی سائل این دینارها را دید گریست. صدای گریه او بلند شد، به گونهای که حضرت صدایش را شنید. از پشت در به سائل فرمود: بیش از این، دیناری ندارم تا به تو دهم. او گفت: مشکل من با چند دینار حل میشد، امّا شما هزاران دینار دادید. گریه من برای کم بودن هدیه شما نیست. حضرت فرمود: پس چرا گریه میکنی؟ سائل گفت: گریهام به این دلیل است که چگونه این دستهای بخشنده وارد خاک قبر میشود.[10]
گوشههایی از الگوی رفتاری سیدالشهدا(ع) در خانواده
یکی از ویژگیهای امام حسین(ع) احترام فوقالعاده و توجّه ایشان به همسر و رعایت حقوق آنهاست. حضرت فرزندان برومندی را نیز تربیت نمودند. در تاریخ آمده است که حضرت با سه بانو ازدواج کرده بودند. ازدواج اوّل ایشان با شهربانو[11] بود که امام سجاد(ع) ثمره این ازدواج به شمار میآید. حضرت تا زمانی که (همسر اوّلشان) شهربانو در قید حیات بود با همسر دیگری ازدواج نکرد؛ امّا شهربانو پس از تولّد امام سجاد(ع) دارفانی را وداع گفت و حضرت پس از فوت ایشان با زنی به نام لیلا[12](مادر علیاکبر(ع)) ازدواج کرد، امّا او نیز در سنین جوانی وفات نمود. پس از مرگ لیلا مدّتی حضرت ازدواج نکرد تا اینکه روزی یک مسیحی[13] وارد شهر مدینه شد و مشاهده کرد سه نفر با چهره دلنشین و ادب و تواضع فراوان در حال حرکت هستند، از مردم پرسید که این سه نفر چه کسانی هستند؟ در پاسخ گفتند: آنان امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) هستند پس آن مسیحی به نزد آنان رفت و عرض کرد: من مسیحی هستم و سه دختر دارم. دخترانم با عفت و پاکدامن هستند؛ دوست دارم آنان را به ازدواج شما درآورم آن مرد بلافاصله شهادتین را به زبان جاری کرده و به مذهب اسلام مشرّف شد. سپس دختر بزرگتر خود را به عقد امیرالمؤمنین(ع)، دختر کوچکتر از آن را به عقد امام حسن(ع) و کوچکترین دختر خود را که نامش رباب[14] بود را به عقد امام حسین(ع) درآورد.[15]
رباب در منزل حضرت سیّدالشهدا(ع) به منزلتی رسیده بود که حضرت میفرمود: به عمرم قسم! من خانهای که در آن بانوانی به نام سکینه و رباب باشد را دوست داشته و همه اموالم را در راه آنها صرف نموده و در این انفاق از سرزنش و شکایت مردم هراسی ندارم.»[16]
الگوی رفتاری امام حسین(ع) با کودکان
یکی از دستورات تربیتی و اخلاقی دین مبین اسلام، بوسیدن و اظهار محبّت به خردسالان و کودکان میباشد و حتّی تقدّم سلام بر کودکان از سنّتهای اصلی دین اسلام است.[17] رسول خاتم(ص) همواره کودکان را مورد نوازش قرار میداد و آنان را میبوسید.[18]
در منابع روایی آمده است پیامبراسلام (ص) علاقة فراوانی به دختر گرامیشان داشتند و همواره ایشان را میبوسیدند. عایشه[19] که از این موضوع خشنود نبود، به پیامبر(ص) در مورد این عمل اعتراض میکرد؛ امّا پیامبر(ص) میفرمود: «هرگاه میخواهم که بوی بهشت را استشمام کنم، حضرت زهرا(س) را میبوسم.»[20]
یکی دیگر از اعتراضهای عایشه به پیامبر(ص) این بود که چرا پیامبر(ص) تا این حد به فرزندشان حسین(ع) علاقه داشته و او را میبوسند.[21] پیامبر(ص) نیز در پاسخ میفرمود: «حسین ثمره و میوة دل من است و من به او عشق میورزم.»[22]
ملاطفت و مهربانی با کودکان موجب میشود که آنان در دوران جوانی و بزرگسالی به دیگران محبّت نموده و بذر محبّت را در نسلهای آینده بکارند. البتّه محبّت و مهربانی با کودکان روشهای ویژهای دارد که یکی از این روشها، در آغوش گرفتن کودکان و بوسیدن آنان است. گاهی مشاهده میشود که والدین به دلیل خستگی فراوان، کودکان خود را فراموش کرده و به آنان محبّت نمیکنند؛ عدّهای دیگر نیز به دلیل خجالت، از ابراز محبّت به فرزندانشان خودداری میکنند، امّا آنها باید بدانند با این اعمال، فرزندشان در آینده دچار ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی میشود که آثار سوئی به دنبال دارد.
امام حسین(ع) در این زمینه الگوی تمام انسانهاست. ایشان همواره دست نوازش و محبّت خود را بر سر کودکان میکشیدند و با آنان همبازی میشدند.
در سیره سیدالشهدا(ع) آمده است که روزی حضرت از کوچههای مدینه عبور میکرد. در یکی از کوچهها، مشاهده کرد عدّهای از کودکان پس از پایان بازی در گوشهای نشستند و در حال خوردن خردههای نان خشکی که از منازلشان آورده بودند، هستند. وقتی کودکان امام حسین(ع) را دیدند، از جا برخاستند و دامان ایشان را گرفتند و گفتند: آیا با ما غذا میخورید؟ حضرت نیز درخواست آنان را اجابت کرد. حضرت همانند دیگر کودکان بر روی زمین نشست و با آنها خردههای نان خشک میخورد.
بعد از آنکه خرده نانها تمام شد، حضرت رو به کودکان فرمود: من دعوت شما را اجابت کرده و با شما همغذا شدم، حال من از شما تقاضایی دارم، آیا آن را اجابت میکنید؟ کودکان گفتند: آری. حضرت فرمود: من همة شما را به منزل خود دعوت میکنم. کودکان که بسیار خوشحال شده بودند به همراه حضرت وارد منزل ایشان شدند.
حضرت به خادمان منزل دستور داد تا به همة کودکان، لباس زیبا داده و غذای لذیذ و مطبوعی برای آنان فراهم کنند. سپس فرمود: این کودکان هر چه داشتند سر سفره گذاشتند، من هر کاری برای آنان انجام دهم، نسبت به عمل آنان اندک است و نمیتوانم محبت آنان را جبران کنم.»[23]
به فرمودة امام حسین(ع)، علی اکبر(ع) آینة تمامنمای رسول خدا(ص) بوده است.[24] دربارة دوران کودکی علی اکبر(ع)، روایتی نقل شده که گویای کرامت و تربیت او در دامان حسینبنعلی(ع) است.
کثیربنشاذان نقل میکند: «خودم شاهد بودم که علیاکبر(ع) در غیر فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسین(ع) با دست به کنارة دیوار مسجد زد و انگور و موزی از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانیده و فرمود: از آنچه نزد خدای تعالی هست، به اولیائش بیشتر میرسد.»[25]
مبارزه با فساد جامعه، علّت قیام سیّدالشهدا(ع)
در منابع تاریخی آمده است که عدّهای از سردمداران حکومتی و اصحاب امام حسین(ع) ایشان را از رفتن به کوفه منع کرده و حتی نسبت به این سفر اعتراض میکردند؛ امّا حضرت با دلایل مستدل پاسخ آنان را میدادند.
در تواریخ نقل شده است که روزی فرزدق[26] در مسیر به امام حسین(ع) عرض کرد: یابن رسول الله! به سمت کوفه حرکت نکن، حضرت در پاسخ فرمود:
«یا فرزدق! أنّ هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان، و ترکوا طاعة الرحمن، و أظهروا الفساد فی الارض، و أبطلوا الحدودّ و شربوا الخمور»[27]؛ ای فرزدق! این قوم ملازم شیطان شدهاند و اطاعت الهی را ترک نمودند و در زمین فساد کردند و حدود الهی را باطل نمودند و شراب نوشیدند.
این پاسخ میتواند معیار نسبی برای مقابله با فساد و جهاد در راه خدا و احیای امر به معروف و نهی از منکر باشد. در زمان حیات امام حسین(ع) احکام الهی در حال تغییر بود و حرامهای الهی تبدیل به حلال میشد! یزید و پیروانش به صورت آشکارا شراب میخوردند و حدود الهی را رعایت نمیکردند. در اینجا وظیفة حضرت اقتضا میکرد به جنگ با آنان بپردازد و با نثار جان مبارک خود اجازه ندهد تا احکام الهی دچار تغییر و تحوّل شود.
یکی دیگر از معترضان حرکت امام حسین(ع) به کوفه، مروانبنحکم[28] بود. او قبل از حرکت حضرت به سوی کوفه، نزد ایشان آمد و حضرت را به بیعت با یزید دعوت کرد! حضرت در پاسخ فرمود:
«عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ »[29]؛ یعنی فاتحة اسلام خوانده شده است.
اگر حضرت با یزید بیعت میکرد، دین مقدس اسلام تباه میشد و چیزی از آن باقی نمیماند. مسئولیت حضرت(ع) در آن عصر بسیار سنگین بود؛ زیرا باید در برابر انحرافها و تحریفاتی که یزیدیان به وجود آوردند ایستادگی کند، ولو اینکه جان مبارک ایشان به خطر افتد. البتّه دیگر اعضای جامعه اسلامی نیز چنین وظیفهای داشتند، چرا که رسول خدا(ص) میفرماید:
«کلّکم راعٍ و کلّکم مسئول عن رعیته»[30]؛ همة شما مسئول هستید و همة شما نسبت به زیر دستانتان وظیفه دارید.
در جامعة اسلامی تمام افراد همچون زنجیری به هم متّصل و پیوسته هستند و هر کدام نسبت به یکدیگر و دستورات الهی وظایفی دارند. اگر امروز در جامعة اسلامی مفاسد اقتصادی و اخلاقی و بیعفتی رواج پیدا کند و اندیشمندان، فرهیختگان و دیگر اعضای جامعه سکوت کنند آسیب جدی بر پیکر نظام اسلامی وارد شده و به تدریج جامعه از درون نابود میشود.
اگر در عصر حضرت سیّدالشهدا(ع) همة افراد به یزید اعتراض کرده و حرمت شرابخوری را به او گوشزد میکردند[31]، او نمیتوانست به صورت آشکارا شراب بنوشد.
خلاصه آنکه مسئولیتپذیری حضرت(ع) موجب وقوع حادثة جانگداز عاشورا شده و وظایف شیعیان و پیروان حضرت آن است که این فرهنگ عاشورایی را پاس بدارند و در حفظ و غنیسازی و تقویت آن کوشا باشند.
-------------------------------------------------------------------------
[1] . مفاتیحالجنان؛ زیارت وارث، «لم تُنَجِسُکَ الجاهلیهُ بِأنَجاسِها».
[2]. در کتاب الکامل ابن اثیر:4/60 چنین آمده است: «فلمّا دنوا من الحسین(ع) أمر فضرب له فسطاط ثم أمر بمسک فمیث فی جفنة ثم دخل الحسین(ع) فاستعمل النورة ووقف عبد الرحمن بن عبد ربة وبریر بن حضیر الهمدانی على باب الفسطاط وازدحما أیهما یطلی بعده فجعل یزید یهازل عبد الرحمن فقال له والله ما هذه بساعة باطل فقال یزید والله إن قومی لقد علموا أنی ما أحببت الباطل شاباً ولا کهلاً ولکنی مستبشر بما نحن لاقون والله ما بیننا وبین الحور العین إلا أن یمیل هؤلاء بأسیافهم».
البتّه از اینکه یاران امام حسین(ع) در شب عاشورا غسل نمودهاند در میان تاریخ نویسان اختلاف است. در کتاب لهوف سید بن طاووس، به مسأله غسل کردن امام حسین(ع) و یارانش اشاره نشده است. هم چنین در کتاب ارشاد شیخ مفید نیز به این مطلب اشاره نشده است؛ ولی در کتاب خصائص الحسینیه، شیخ جعفر شوشتری(صفحه 12) به غسل کردن امام حسین(ع) در شب عاشورا اشاره شده است. به طور کلّی کتابهای معتبر تاریخی به مسأله غسل آن حضرت(ع) و یارانش اشارهای نکردهاند.
با وجود اختلاف در غسل نمودن امام حسین(ع) در شب عاشورا میتوان این نتیجه را گرفت که اوّلا: غسل کردن امام حسین(ع) و یارانش برای شهادت بوده و آنها میدانستند که تا ظهر عاشورا به شهادت میرسند و شهادت با غسل را برای دیدار معبود خود، بر همه چیز مقدم داشتند.
ثانیاً: احتمال این را نیز میدادند که فردا نیز همانند روزهای گذشته، از شریعه فرات آب را به خیام برسانند، همانطور که حضرت عباس(ع) در روز عاشورا برای آوردن آب به طرف علقمه حرکت نمود.
[3]. بعضی از این آیات عبارتند از:
﴿لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَOمائده(5): 6؛ شما را [از آلودگى ها] پاک کند و نعمتش را بر شما تمام نماید تا سپاسگزاری کنید.
﴿إِنَّ الله یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ﴾ بقره(2):222؛ یقیناً خدا کسانى را که بسیار توبه مى کنند و کسانى را که خود را [با پذیرش انواع پاکى ها از همه آلودگى ها] پاکیزه مى کنند دوست دارد.
﴿فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ الله یُـــحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ﴾ توبه(9):108؛ در آن مردانى هستند که خواهان پاکیزگى [و طهارت جسم و جان ] هستند و خدا پاکیزگان را دوست دارد.
﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ فاطر(35):10؛ حقایق پاک [چون عقاید و اندیشه هاى صحیح ] به سوى او بالا مى رود و عمل شایسته آن را بالا مى برد.
﴿ضَرَبَ الله مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ﴾ ابراهیم(14):24؛ که خدا چگونه مثلى زده است؟ کلمة پاک [که اعتقاد واقعى به توحید است ] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.
﴿ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ﴾ عبس(80)14؛ بلند مرتبه و پاکیزه.
﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ واقعه(56):79؛ جز پاکشدگان [از هر نوع آلودگى ] به [حقایق، اسرار و لطایف ] آن دسترسى ندارند.
[4]. واقعه(56):79؛ جز پاکشدگان [از هر نوع آلودگى ] به [حقایق، اسرار و لطایف ] آن دسترسى ندارند.
[5]. روایاتی که در این زمینه وارد شده، حاکی از آن است که هدف از آمدن به مکّه، رسیدن به باطن کعبه امام است. قال رسول الله(ص):«مثل الإمام مثل الکعبة إذ تؤتی و لا تأتی»؛ بحارالأنوار :36/353؛رسول خدا(ص) فرمودند : امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید. خداوند سبحان میفرماید:﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم﴾ ابراهیم(14):37؛ پس دل هاى گروهى از مردم را به سوى آنان علاقمند و متمایل کن. مراد از کعبه این است که مردم در اهل بیت:جمع شوند. امام کاظم(ع) میفرماید: «من زار قبر ولدی علی کان له عند الله کسبعین حجة مبرورة، قال: قلت: سبعین حجة؟قال : نعم وسبعین ألف حجة، قال: قلت: سبعین ألف حجة؟ قال: رب حجة لا تقبل من زاره...»؛ الکافی:4/549 حدیث 2. «تمامالحج لقاءِالامام»
[6]. الکافی: 4/576، حدیث 2 .
[7] . مستدرک الوسائل: 10/ 262، حدیث 2.
[8]. منازل الآخرة:207-208؛ «روی عن عصام بن المصطلق أنه قال: دخلت المدینة فرأیت الحسین بن علی(ع) فأعجبنی سمته ورواؤه، وأثار من الحسد ما کان یخفیه صدری لأبیه من البغض، فقلت له: أنت ابن أبی تراب؟ فقال: نعم. فبالغت فی شتمه وشتم أبیه. فنظر إلی نظرة عاطف رؤوف، ثم قال: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ * وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ * وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یُقْصِرُونَ﴾ ثم قال لی: خفض علیک، استغفر الله لی ولک، انک لو استعنتنا لأعناک، ولو استرفدتنا لرفدناک، ولو استرشدتنا شدناک.قال عصام: فتوسم منی الندم على ما فرط منی. فقال: ﴿ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ ۖ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ أمن أهل الشام أنت؟ قلت: نعم. فقال: (شنشنة أعرفها من أخزم) حیانا الله وإیاک، انبسط إلینا فی حوائجک، وما یعرض لک تجدنی عند أفضل ظنک إن شاء الله تعالى. قال عصام : فضاقت علی الأرض بما رحبت و ودت لو ساخت بی».
[9]. المناقب«ابنشهرآشوب»:4/66؛ «و من تواضعه أنه مرّ بمساکین و هم یأکلون کسراً لهم على کساء فسلّم علیهم فدعوه إلى طعامهم فجلس معهم و قال لو لا أنه صدقة لأکلت معکم ثم قال قوموا إلى منزلی فأطعمهم و کساهم و أمر لهم بدراهم.»
[10]. مناقب آل أبی طالب(ع)«لابن شهرآشوب»: 4/ 65: «وَ قَدِمَ أَعْرَابِیٌّ الْمَدِینَةَ فَسَأَلَ عَنْ أَکْرَمِ النَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَى الْحُسَیْنِ(ع) فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّیاً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ:
لَمْ یَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاکَ وَ مَنْ حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلَقَةَ
أَنــْتَ جَـوَادٌ وَ أَنـْتَ مُعْتَمَدٌ أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ
لَوْ لَا الَّذِی کَانَ مِنْ أَوَائِلِکُمْ کَانَتْ عَلَیْنَا الْجَحِیمُ مُنْطَبِقَةً
قَالَ فَسَلَّمَ الْحُسَیْنُ (ع) وَ قَالَ یَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِیَ شَیْ ءٌ مِنْ مَالِ الْحِجَازِ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَةُ آلَافِ دِینَارٍ فَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَ مِنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَیْهِ وَ لَفَّ الدَّنَانِیرِ فِیهِمَا وَ أَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ شَقِّ الْبَابِ حَیَاءً مِنَ الْأَعْرَابِیِّ وَ أَنْشَأَ:
خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَةٍ
لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَةً
لَکِنَّ رَیْبَ الزَّمـَانِ ذُو غِیَرٍ وَ الـْکَـفُّ مِنِّی قَلِیلَةُ النَّفَقَةِ
قَالَ فَأَخَذَهَا الْأَعْرَابِیُّ وَ بَکَى فَقَالَ لَهُ لَعَلَّکَ اسْتَقْلَلْتَ مَا أَعْطَیْنَاکَ قَالَ لَا وَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ التُّرَابُ جُودَکَ.»
[11]. شهربانو یا شهربانویه بنابر نقل مشهور دختر یزدگرد سوم پادشاه ایران بوده است که در ایام خلافت عمر اسیر شد و به نکاح امام حسین(ع) درآمد و امام زین العابدین(ع) از او متولد شد. علامه مجلسی به نقل از تاریخ طبری در این باره مینویسد: «هنگامی که اسیران فارس را به مدینه آوردند، عمر خواست زنان آنها را بفروشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمودند: بزرگ هر قومی را گرامی دارید. عمر نیز گفت: آری من نیز این حدیث را به یاد دارم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: پس سزاوار است آنها را آزاد کنیم. حاضران از مهاجرین و انصار همه گفتند: ما حق خویش را از اینها به تو بخشیدیم. حضرت فرمود: من نیز آنها را آزاد کردم. در این حال عدهای خواستار ازدواج با آنان شدند. حضرت فرمودند: این امر به اختیار آنها است. پس به دستور امیرالمؤمنین(ع) آنها را پشت پرده بردند و امیرالمؤمنین(ع) از ایشان پرسید: آیا مایل به ازدواج هستید؟ آنها سکوت اختیار کردند و چیزی نگفتند. حضرت فرمودند: این نشان از رضایت آنهاست. آنگاه حضرت خواستگاران را به شهربانو نشان دادند که وی با دست به امام حسین(ع) اشاره کرد، بار دوم نیز همین گونه شد. در این حال "حذیفه" خطبه عقد را خواند. امیرالمؤمنین(ع) از نام او پرسیدند، گفت: شاه زنان و دختر کسرایم. آن حضرت فرمودند: تو شهربانویه هستی و خواهرت مروارید نام دارد. وی به زبان فارسی گفت: آری.(بحارالانوار:100/56) این بانوی گرانقدر به هنگام تولد حضرت زین العابدین(ع) دیده از جهان فرو بست».(الخرائج و الجرائح:2/750)
[12]. لیلی بنت ابی مرّه بن عروة بن مسعود ثقفی که در بین فارسی زبانان معروف به لیلا یا امّ لیلاست، مادر لیلی، میمونه دختر ابوسفیان و مادر میمونه دختر ابی العاص بن امیه بوده و پدرش ابی مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است . او همسر حسین بن علی(ع) و مادر علی اکبر است که در مورد حضور او روز عاشورا در صحرای کربلا اختلافاتی وجود دارد. محلّ دفن او قبرستان بقیع در شهر مدینه در کنار امالبنین(س) است.
[13]. این شخص همان إمرؤالقیس، شاعر معروف عرب بود.
[14]. بنا به نقل مورخان حضرت رباب، دختر امرء القیس بن عدى، همسر سیّدالشهدا(ع) و مادر سکینه و على اصغر (عبد الله) است. او در سفر کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت، سپس به مدینه بازگشت و مدّت یک سال براى سیّدالشهدا(ع) عزادارى کرد و مرثیه هایى هم در سوگ آن حضرت سرود. خواستگارانى از اشراف و بزرگان قریش را ردّ کرد و حاضر نشد با کسى ازدواج کند. در سوگ ابا عبد اللّه(ع) پیوسته گریان بود و حتی زیر سایه نمى رفت، از فرط گریه و اندوه بر شهادت حسین(ع) یک سال بعد (در سال 62 هجرى) جان باخت. از جمله سروده هاى او در شهادت امام حسین(ع) ابیاتى است که این گونه شروع مى شود:
انّ الذى کانَ نوراً یُستَضاءُ به فى کَربلاء قتیل غیرُ مَدفونِ
سِبطُ النبىّ جَزاکَ الله صالِحة عَنّا و جُنّبتَ خُسرانَ المَوازین...
«آن کس که نوری روشنی بخش بود، در کربلا کشته شد و به خاک سپرده نگردید
ای سبط پیامبر! خداوند از ما تو را جزای نیک دهد و دور گرداند از تو خسران را». (أعیان الشیعة:6/449، الکامل:4/88).
[15]. تاریخ مدینة دمشق:69/119-120؛ «...ونهض علی بن أبی طالب(ع) ومعه ابناه الحسن والحسین(ع)من المجلس حتى أدرکه فأخذ برأسه، فقال: أنا علی بن أبی طالب(ع) ابن عم رسول الله(ص) وصهره وهذان ابنای من ابنته وقد رغبنا فی صهرک فأنکحنا، قال: قد أنکحتک یا علی(ع) المحیاة بنت امرئ القیس و أنکحتک یا حسن(ع) سلمى بنت امرئ القیس وأنکحتک یا حسین(ع) الرباب بنت امرئ القیس ...وهی التی أقامت على قبر الحسین (ع) حولاً ثم قالت:
* إلى الحول ثم اسم السلام علیکما * ومن یبک حولاً کاملاً فقد اعتذر *
وسکینة اسمها آمنة أو أمیمة وإنما سکینة لقب لقبتها أمها الرباب بنت امرئ القیس ولما توفی الحسین(ع) خطبت الرباب وألح علیها فقالت ما کنت لأتخذ حموا بعد رسول الله(ص) فلم تزوج وعاشت بعده سنة لم یظلها سقف بیت حتى بلیت وماتت کمداً وکانت من أحمل النساء وأعقلهن».
[16]. بحارالأنوار: 45/47: یقول فیها أبو عبد الله الحسین(ع):
لعمـرک إننی لأحب داراً تکون بها سکینة و الرباب
أحبهما و أبذل جل مالی و لیس لعاتب عندی عتاب
در مورد شخصیت حضرت رباب باید اشاره کرد که حضرت امام زینالعابدین(ع) به احترام پدر بزرگوارشان، برای رباب احترام زیادی قائل بودند. بعد از اربعین امام حسین(ع) حضرت امام سجاد(ع) به حضرت زینب(س) فرمان داد تا کاروان را برای بازگشت مهیّا کند و کسی در سرزمین کربلا نماند. امّا رباب با ادب فراوان نزد حضرت زینالعابدین(ع) آمد و عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا به من اجازه میدهید تا در کربلا بمانم؟» البدایة و النهایة:8/229. شهید قاضی طباطبایی قائل است که رباب، عزا را در مدینه برپا کرده است نه در کربلا و میگوید: افزون بر اینکه امام سجاد(ع) مانع میشد، همسر امام حسین(ع) خود نیز تا یک سال در بیابان کربلا تنها نمیماند و این مطلب را از شخصیت او بعید دانسته است. وی همچنین میگوید: هیچکس به طور قطع نگفته که بانوی معظمه، «رباب»، تمام یک سال را در کنار قبر مطهر مانده است، ابن اثیر هم برای این قول قائلی ذکر نکرده است؛ پس خبر اول مبنی بر ماندن یک سال کنار قبر مطهر امام حسین(ع) و سپس از دنیا رفتن ضعیف است.(تحقیق درباره اوّل اربعین حضرت سیّدالشهدا(ع): 198 - 200)
[17]. اشاره به این روایت از رسول خدا(ص): «خمس لا أدعهن حتّی الممات... والتسلیم علی الصبیان لتکون سنة من بعدی»؛ خصال «شیخ صدوق»:271 و «عن أبیعبدالله(ع) قال موسیبنعمران(ع): یا ربّ أیّ الأعمال أفضل عندک؟ فقال: حُبّ الأطفال» (المحاسن: 1/293، حدیث 453)
[18]. در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد؛ به عنوان نمونه به دو روایت اشاره میکنیم: الکافی:6/39، حدیث3 ؛ قال رسولالله(ص): «أحبّوا الصبیان و ارحموهم...»؛ الکامل:1/200؛ کنزالعمال:3/170، حدیث6009 ؛ قال رسول الله(ص): «إنّ فی الجنة داراً یقال لها الفرَح لا یدخُلها الا من فرّح الصبیان»؛
[19]. عایشه: دختر ابوبکر و همسر پیامبر(ص) بود که امّ عبدالله کنیه اوست. زمانی که آن حضرت درگذشت، عایشه هجده ساله بود. در زمان عثمان، عایشه به یکی از سرسختترین مخالفان عثمان تبدیل گردید. این دشمنی تا جایی رسید که عایشه فتوای قتل عثمان را صادر کرد. لذا پس از خلافت امام علی(ع)، طلحه و زبیر نزد عایشه رفته و او را نیز در مخالفت امام علی(ع) با خود همراه ساختند. وقتی جنگ با شکست سپاه جمل به پایان رسید. حضرت علی(ع) دستور داد تا عایشه را با احترام به مدینه باز گردانند. عایشه مخالف ولایتعهدی یزید بود. (سایت رشد، با تلخیص).
[20]. تفسیر قمی:1/22؛ «قال أبو عبد الله(ع): کان رسول الله(ص) یکثر تقبیل فاطمة(س)، فغضبت من ذلک عایشة وقالت: یا رسول الله(ص)! انک تکثر تقبیل فاطمة(س)، فقال رسول الله(ص): یا عایشة! انه لما أسری بی إلى السماء دخلت الجنة فأدنانی جبرائیل(ع) من شجرة طوبى وناولنی من ثمارها فأکلته فلما هبطت إلى الأرض حول الله ذلک ماء فی ظهری فواقعت بخدیجة فحملت بفاطمة(س)فما قبلتها إلا وجدت رایحة شجرة طوبى منها ومثل ذلک کثیر مما هو رد على من انکر المعراج وخلق الجنة والنار.»
[21]. منابع روایی بر علاقه وافر پیامبر(ص) بر حضرت سیّدالشهداء(ع) شهادت میدهند. به عنوان مثال: کفایة الأثر: 81 و82 ؛ «عن أبی هریرة قال: کنتُ عند النبی(ص) وأبو بکر وعمر والفضل بن العباس وزید بن حارثة وعبد الله بن مسعود، إذ دخل الحسین بن علی(ع)فأخذه النبی(ص)و قبّله ثم قال: «حبقه حبقه ترق عین بقه»، و وضع فمه على فمه، ثمّ قال: «اللهم إنی أحبه فأحبه وأحب من یحبه، یا حسین»؛ بحارالأنوار:43/282-283 ؛ عن أبی هریرة: کان رسول الله(ص) یقبّل الحسن والحسین(ع)فقال عیینة: «إنّ لی عشرة ما قبلت واحداً منهم قط»؛
[22]. کامل الزیارات:144؛ بحارالأنوار: 44/260 ؛ «عن أبی عبد الله(ع) قال: کان الحسین بن علی(ع)ذات یوم فی حجر النبی(ص) یلاعبه ویضاحکه، فقالت عائشة: یا رسول الله(ص)! ما أشد اعجابک بهذا الصبی، فقال لها: ویلک وکیف لا أحبه ولا أعجب به، وهو ثمرة فؤادی وقرة عینی، اما انّ أمتی ستقتله، فمن زاره بعد وفاته، کتب الله له حجة من حججی.»
[23]. شرح احقاق الحق:11/430: «(الحسین بن علی(ع))مرّعلى صبیان معهم کسرة فسألوه أن یأکل معهم فأکل، ثم حملهم إلى منزله فأطعمهم وکساهم، وقال: إنهم أسخى منی لأنّهم بذلوا جمیع ما قدروا علیه وأنا بذلت بعض ما أقدر علیه.»
[24]. مقتل الحسین:2/34؛ محمّد بن أبى طالب در مقتل خود روایت کرده است که: «إنَّهُ علیه السّلام رَفَعَ شَیْبَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَهُمَّ اشْهَدْ عَلَىَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمْ غُلَامٌ أشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ. کُنَّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ.»
[25]. دلائل الامامة:183؛ «کثیر بن شاذان قال: شهدت الحسین بن علی(ع) وقد اشتهى علیه ابنه علی الأکبر عنباً فی غیر أوانه ، فضرب یده إلى ساریة المسجد فأخرج له عنباً وموزاً فأطعمه ، وقال: ما عند الله لأولیائه أکثر.»
فَرَزْدَق(38 -110 ﻫ.): از شاعران برجسته و سرشناس عربزبان دوره آغاز اسلام و قرن نخست هجری است. نام کامل او هَمّام بن غالب بن صعصعة الدّارِمی التَّمیمی ملقب یه ابوفِراس است و لقب اصلی او یعنی فرزدق عربیشده واژه فارسی "پَرازدَه" به معنای "قرص ضخیم نان و خمیر" است. این لقب را به خاطر درشتی چهره و ترشرویی به او داده بودند. فرزدق شاعر رسمی ولید خلیفه اموی بود و شماری از اشعار ستایشی را به او پیشکش کرده است. فرزدق از اشراف بود و اجازه داشت در پیشگاه خلیفه بنشیند. شعر فرزدق به آکندگی عبارات از معانی و گوناگونی ترکیبها معروف است و دستورنویسان، سرودههای بسیاری از او را در نوشتههای خود به عنوان گواه برای واژهها و کاربردها آوردهاند. نامورترین سرودة او شعری است که در مکه و در هنگام ورود حضرت زینالعابدین(ع)، سرود. این شعر باعث خشم امیر هشام بن عبدالملک و زندانی شدن فرزدق شد.
[27]. موسوعة کلمات امام حسین(ع): 331؛ «وروی أنه(ع) قال له: یا فَرَزْدَقُ إنَّ هوُلاءِ قومٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیطانِ، و تَرَکوُا طاعَةَ الرَّحْمانِ، و أظْهروُا الفسادَ فی الأرضِ، وَ أبْطِلُوا الحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الخُمُورَ، وَ اسْتَأثَروُا فی أموالِ الْفُقَراءِ و المَساکینَ، وَ أنَا أولی مَنْ قام بِنُصرَةِ دین الله، وَإعزازِ شَرعِهِ، و الجَهادِ فی سَبیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِی العُلیا، فاعرض عنه الفرزدق وسار.»
[28]. مروان بن حکم: ابن ابی العاص ابن امیة بن عبد مناف مکّنی به ابوعبدالملک و سرسلسله بنیمروان بود. در سال دوم هجرت در مکه متولد شد و در طائف پرورش یافت. پدرش حکم بن ابی العاص از استهزاکنندگان رسول خدا(ص) و مطرود آن حضرت بود. مروان و پدرش به زبان رسول خدا(ص) مورد لعنت قرار گرفتهاند. مروان و پدرش به حکم و دستور رسول خدا(ص) از مدینه تبعید شدند و حق ورود به مدینه را نداشتند، تا اینکه عثمان وسیله بازگشت مروان و پدرش را به مدینه مهیا کرد. مروان از خاصان و دبیران عثمان شد و به دامادی عثمان نایل آمد. در جنگ جمل شرکت کرد و مغلوب و دستگیر شد. سپس در جنگ صفین در کنار معاویه جنگید. معاویه در سال 42 هجری او را حاکم مدینه قرار داد. مروان در سال 64 هجری پس از کنارهگیری معاویة بن یزید از خلافت، ادعای خلافت کرد(سایت رشد، با تلخیص).
[29]. اللهوف:24؛ «فَلَمَّا أَصْبَحَ الْحُسَیْنُ(ع) خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یَسْتَمِعُ الْأَخْبَارَ فَلَقِیَهُ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا عَبْدِ الله! إِنِّی لَکَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِی تُرْشَدْ، فَقَالَ الْحُسَیْنُ(ع): وَ مَا ذَاکَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ، فَقَالَ مَرْوَانُ: إِنِّی آمُرُکَ بِبَیْعَةِ یَزِیدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهُ خَیْرٌ لَکَ فِی دِینِکَ وَ دُنْیَاکَ، فَقَالَ الْحُسَیْنُ(ع): إِنَّا لله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ، إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ الله(ص) یَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِی سُفْیَانَ، وَ طَالَ الْحَدِیثُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَرْوَانَ حَتَّى انْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ.»
[30]. جامع الأخبار: 119.
[31]. خداوند متعال در مورد حرمت خوردن شراب میفرماید:﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ...رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ﴾ مائده(5):90؛ جز این نیست که همه مایعات مستکننده و قمار ... پلید و از کارهاى شیطان است.
برگرفته از کتاب آیین اشک و عزا، نوشته استاد حسین انصاریان