دیسرتاسیون چیست؟

تمام قصه این است که ما هنوز نمی دانیم "پهنای کار" چیست! و مسوولیت ها و مقام ها را شوخی پنداریم و این گونه است که ملک و مملکت سامان ندارد و نمی یابد

دیسرتاسیون چیست؟

اما دیسرتاسیون چیست که دولت فرانسه شرط اشتغال در هر مقام دولتی را نوشتن دیسرتاسیون می داند؟ ماساکو واتانابه فصل آخر کتاب "نوشتن به مثابه زیستن" را به " سبک اندیشه و نگارش در فرانسه" اختصاص می دهد و نوشتن دیسرتاسیون را بنیاد اهمیت نگارش در فرانسه می داند.

نخست بگویم که واتانابه استدلال می کند که "اندیشه در نظام آموزشی فرانسه" شباهت کامل با تفکر حاکم بر اروپا دارد ( واتانابه 1400: 311). بنابر این، قانون دیسرتاسیون بیان کننده شیوه تفکر اروپایی است. دوم این که واتانابه می نویسد فرانسه بعد از انقلاب کبیر 1789 صد سال "صرف خلق قالب مقاله و به عبارت صحیح تر قالب تفکر" کرد( همان 314).

دیسرتاسیون همان مقاله است؛ اما این "مقاله" چیست که نوشتنش چنین جایگاه رفیعی دارد که شرط اصلی کسب هر مقام مهم دولتی است؟

واتانابه که پانزده سال درباره فرانسه کار پژوهشی مردم نگارانه میدانی کرده می نویسد دیسرتاسیون مقاله ای است که نشان دهنده ی " توانایی علمی" فرد است. اما این توانایی چه گونه توانایی است؟ و مقصود و مراد از علمی در اینجا چیست؟

این توانایی دو شاخص دارد: 1) تسلط عالی و خلاق به زبان فرانسه؛ 2) تسلط فرد در زمینه ی علوم انسانی و اجتماعی ( همان 320). به این دو شاخص تامل جدی کنید لطفا.

واتانابه می نویسد: "دیسرتاسیون به عنوان سبکی فراتر از الگو و قاعده نوشتن" است ( همان). در این سبک نوشتن، نویسنده باید ابتدا موضوعی را طرح کند به شیوه ای که "ذات مساله" را نشان دهد( همان 325). در کتابم " زندگی سراسر فهم مساله است"( فاضلی 1399) شرح کاملی از مساله ارایه کرده ام.

دوم به صورت تز و آنتی تز یعنی "شیوه دیالکتیک" ذات مساله بحث شده را نشان می دهد. ساده تر بگویم، "دیدگاه های رقیب" درباره مساله و موضوع را به "صورت واضح"، "کافی بودن استدلال ها برای اثبات آنها" و "نبودن عناصر و عوامل اضافه در لابلای متن" را ( همان 322) بحث می کند. لطفا به این ویژگی ها هم دقت کافی بنمایید.

اما قسمت دشوار و اصلی دیسرتاسیون، نوشتن "دیدگاه ثالث" است. نویسنده باید از تز و آنتی تز، به سنتز برسد. این سنتز دیدگاه نویسنده محسوب می شود. نویسنده فقط گزارش نمی دهد بلکه خود نیز صاحب نظر و تحلیل کننده است.

دیسرتاسیون مقاله ای مساله محور و جدلی و مباحثه ای است و به جای نشان دادن " فصاحت و ابهت کلام" نویسنده باید نشان دهنده ی "دقت، شفافیت و ساده گویی" باشد (همان 342). اساس کار این است که نویسنده "با استفاده از روش دیالکتیک ذات مساله را مشخص می کند" ( همان 347).

اینجا دقت کنید. نمی گوید فصاحت و ابهت کلام نباشد، بلکه می خواهد نوشتن به "بازی بلاغی" تقلیل نیابد.

هر فردی که بخواهد در فرانسه مقام دولتی مهمی تصاحب کند باید بتواند در علوم انسانی و اجتماعی در حد نگارش دیسرتاسیون مسلط باشد حال او چه متخصص پزشکی، مهندسی، علوم پایه یا هر چیز دیگر باشد. و این شیوه ی تفکر اروپایی است و منحصر به فرانسه نیست.

با این محک و معیار، صاحب منصبان مملکت ما تا چه میزان توانایی و تسلط به نگارش مقاله ای به زبان فارسی و به شیوه ای دقیق، شفاف، ساده و بدون حشو و اضافه و با منطق دیالکتیک و قدرت توضیح "ذات مساله" ای را دارند؟

مبالغه نیست که بگویم گاه نه تنها نوشته ها فاقد مساله و بحث اند، بلکه حتی فضاحت و ابتذال جای فصاحت و ابهت کلام می نشیند.

" بی سوادی سیستمی" حاکم چنین مطالبه ای از صاحب منصبان نمی خواهد. معیارهای تصاحب پست و مقام های دولتی در ایران بر هر چیز استوار است جز تسلط و توانایی در دیسرتاسیون و بهتر بگویم در نوشتن دقیق و عمیق و خلاق به زبان فارسی.

جای دارد این سخن ابولفضل بیهقی در "تاریخ بیهقی" در بخش نامه به قدرخان را با هم به صدای بلند چند مرتبه بخوانیم: "و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند پهنای کار چیست."

و تمام قصه این است که ما هنوز نمی دانیم "پهنای کار" چیست! و مسوولیت ها و مقام ها را شوخی پنداریم و این گونه است که ملک و مملکت سامان ندارد و نمی یابد. مگر آن که الفبا را خوب بیاموزیم و زیستن با الفبا را هم جدی بگیریم. کتابم "الفبای زندگی" را نوشته ام تا پهنای کار دست مان بیاید.

216216

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان