ماهان شبکه ایرانیان

اسلامی کردن دانشگاه و نقش هیاتهای امنا در آن (×)

در سالهای اخیر در رابطه با دانشگاهها دو تصمیم مهم اتخاذ شده است که هر کدام در حد خود از اهمیت ویژه ای برخوردار است:

در سالهای اخیر در رابطه با دانشگاهها دو تصمیم مهم اتخاذ شده است که هر کدام در حد خود از اهمیت ویژه ای برخوردار است:

اول: تشکیل هیاتهای امنا برای دانشگاهها به ابتکار شورای عالی انقلاب فرهنگی و با اهتمام خاص ریاست محترم جمهور حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی دامت برکاته در سالهای گذشته.

دوم: طرح اسلامی کردن دانشگاه از سوی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای متع الله المسلمین بطول بقائه در چند ماه پیش از این.

هیاتهای امنا، سیاستهای مالی و فرهنگی و عمرانی دانشگاهها را ترسیم و بر حسن جریان امور دانشگاهها نظارت کامل داشته مشکلات و راه حلها را بررسی و به وزارت محترم فرهنگ و آموزش عالی ارائه می دهند. بدیهی است که در بعد فرهنگی، هیاتهای امنا در یکی از مهمترین وظایف فرهنگی خود، یعنی اسلامی کردن دانشگاهها نقش ایفا نمایند.

اینجانب با نهایت اختصار راههای ایفای این نقش را با یک مقدمه پیشنهاد می کنم.

مقدمه:

معنی اسلامی کردن دانشگاه باید تبیین شود و راههای تامین آن و وظایف هیاتهای امناء در برابر آن مشخص شود. راجع به تفسیر و تبیین اسلامی کردن دانشگاه زیاد بحث شده و هنوز هم جای بحث دارد. در اینجا تنها به تعریف اجمالی آن، که نتیجه همگی بحثها می تواند باشد بسنده می شود.

اسلامی کردن دانشگاه یعنی هماهنگ کردن دانشگاه در همه ابعاد آموزشی، پژوهشی، پرورشی و اخلاقی، با اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی به گونه ای که استاد و دانشجو، در کلیه برخوردها و معاشرتها و آموزشها و پژوهشها، همرنگ و هم آهنگ با اسلام راستین باشند، و از آن تخلف نکنند، استاد و دانشجو تمام فکر و تلاش و معلومات خود را در راه اسلام، صرف نمایند و آن را آرمان نهایی و خاصیت وجودی خود در دانشگاه پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی دانسته، میان دانشگاه پیش از انقلاب و بعد از آن فرق بگذارند.

به نظر می رسد هیاتهای امنا اگر بخواهند نقش خود را در این خصوص به درستی ایفا کنند، لازم است قبل از هر چیز، دارای چهار نوع آمادگی باشند:

اول) به طرح مقدس اسلامی کردن دانشگاه از صمیم قلب، معتقد باشند و آن را باور کرده با تمام وجود ضرورت آن را در حد یک طرح سرنوشت ساز و یک وظیفه ملی و مذهبی و دانشگاهی، لمس کرده باشند، و صرفا به عنوان اسقاط تکلیف و انجام مسئولیت اداری به آن نگاه نکنند. چنین عقیده و التزام قلبی در افراد، مبتنی بر ایمان به اسلام و انقلاب با تمام ابعاد آن است، حال اگر چنین ایمانی حقیقتا در آنها وجود نداشته باشد آنان مرد این میدان نیستند و باید جای خود را به کسانی بدهند که این ایمان را دارا هستند. راه رسیدن به چنین ایمانی بررسی دقیق اسلام و انقلاب است و راه عملی آن میدان دادن به نیروهای متخصص متعهد و افراد حزب اللهی به معنی درست کلمه است. (×)

دوم) مفهوم اسلامی کردن دانشگاه و حد و حدود آن را اگر نه در تمام ابعاد لااقل در بخش مهمی از آن بدانند، از این بابت ضرورت دارد هیاتهای امنای دانشگاهها در این سمینار یا در همایش دیگری طی چند جلسه به تبیین معنی اسلامی کردن دانشگاهها و بررسی آراء و نظرات گوناگون در این باره، به بحث بنشینند تا در نقش خود با بصیرت گام بردارند.

سوم) در راههای ایفای نقش که موضوع اصلی این گفتار است وحدت رویه بین دانشگاهها و هیاتهای امنا با توجه به مقتضیات خاص هر دانشگاه وجود داشته باشد، که طبعا این وحدت رویه، در چنین کنفرانسهایی به دست می آید.

چهارم) هزینه لازم خاص اسلامی کردن دانشگاه، علاوه بر بودجه جاری در اختیار هیات امنا قرار گرفته باشد تا در ایفای نقش خود از لحاظ مالی مشکل نداشته باشند.

به نظر می رسد راه وصول به این چهار شرط، می تواند خود بحثی از بحثهای این سمینار را تشکیل دهد. و اینک جهت وصول به این هدف مقدس، بر هیاتهای امنا است که در خط مشی عملی در ابعاد گوناگون اسلامی کردن دانشگاه و سوق دادن استادان و دانشجویان به سوی التزام قلبی و تعهد عملی به اسلام و انقلاب، راههای زیر را بپیمایند:

1 - تشکیل کنفرانسها و تشکلهای استادی و دانشجویی جداجدا و با هم، جهت تبیین اسلام و انقلاب در ابعاد گوناگون.

2 - برگزاری اردوهای دانشجویی به منظور تمرین عملی و نشر اخلاق و آداب اسلامی بین دانشجویان.

3 - نمایش فیلمهای مناسب و جالب در همین راستا.

4 - تهیه فضاهای لازم جهت اجتماعات فرهنگی و مذهبی و ورزشی در دانشگاهها و جهت دادن این اجتماعات بسوی اسلام و انقلاب.

5 - تبیین ابعاد تهاجم فرهنگی برای استادان و دانشجویان و ارائه راههای مبارزه با آن بخصوص تهاجم فکری متاثر از مطالعه فلسفه های گوناگون غربی که نتیجه اش شکاکی و پوچی یا علم گرایی و علمانیت، است.

اینجانب خود را ملزم به توضیح بیشتر درباره این پنج راه نمی بیند جز این که بدیهی است که در همه آنها باید از متخصصان فن در حوزه و دانشگاه استفاده شود.

6 - فراهم کردن زمینه های اسلامی در آموزشهای پیش از دانشگاه که با هماهنگی وزارت آموزش و پرورش، و مجامع روحانی میسر است. مسلما یکی از کم بودها در استاد و دانشجو، نداشتن زمینه های قبلی برای اسلامی شدن است، زیرا کسانی که پیش از ورود به دانشگاه در خانواده و مدرسه و محیط زندگی، تربیت و رشد دینی نداشته اند، مسلما به محض ورود به دانشگاه اسلامی، یک شبه تربیت اسلامی پیدا نمی کنند و شاید هم تا آخر.

در این خصوص، اولیاء حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش باید برای چنین آمادگی بچه ها، برنامه ریزی بکنند هم از لحاظ اخلاق و آداب اسلامی، و هم از لحاظ آشنایی با مفاهیم و آداب اسلامی. مسلما آنچه تاکنون در مدارس وجود داشته یا پس از انقلاب اسلامی بوجود آمده برای آمادگی نوعی، کافی نیست، و تنها کسانی که محیط خانواده آنها را ساخته است این آمادگی را واجد هستند.

یکی از راههای رسیدن به این هدف، ایجاد جو اسلامی در محیطهای آموزشی پیش از دانشگاه است. در برخی از کشورها مانند مغرب وتا حدودی در ترکیه، بچه ها اعم از دختر و پسر پیش از ورود به مدرسه ابتدایی، در مکتب خانه ها قرآن را حفظ می کنند و این امر با توجه به این که در کشورهای عربی، مفاهیم آن را هم تا حدودی درک می کنند تا پایان عمر، ضامن مسلمان بودن آنها است. در کشور مغرب بین رباط و کازابلانکا جاهای زیادی در حال عبور، بچه ها از دختر و پسر مشغول تفریح بودند، کسی که با من بود گفت: همه آنها قرآن را حفظ کرده اند؟ در ترکیه صدها مدرسه تعلیم و حفظ قرآن است که بچه ها پس از فراغت از آنهاوارد دبیرستان، بخصوص دبیرستان «امام خطیب » که خاص تربیت علمای دین است، و بعدا وارد دانشکده الهیات می شوند، و به همین خاطر امامان مساجد و استادان دانشکده های الهیات، غالبا حافظ قرآن می باشند چیزی که در کشور ما در حوزه و دانشکده الهیات به چشم نمی خورد.

7 - تهیه کتب درسی با روح اسلامی، که خود نیاز به شرح و بسط دارد.

8 - به کارگیری استادان متعهد و مؤدب به آداب اسلامی، برای تدریس همه رشته ها و نه فقط رشته های علوم دینی. بدیهی است که تخصص بدون تعهد، ما را به هدف اسلامی کردن نمی رساند.

9 - درج مواد دینی به قدر کافی و بیش از اندازه کنونی و در سطحی بالاتر، در برنامه های دانشگاه در همه رشته ها و در کلیه سطوح، ولو با افزودن بر مدت تحصیل و نیز بر واحدهای آموزشی; که قهرا برای این کار، کادر متخصص موردنیاز، در حوزه یا در دانشگاه باید تربیت شود، آنچه تاکنون در این خصوص به صورتهای گوناگون و پراکنده عمل شده، قابل تقدیر است ولی کافی نیست. این کادر علمی، حتما باید مانند دیگر استادان دارای مدرک دانشگاهی باشد. ضریب نمره این درسها در دانشگاه باید بالا باشد، تا دانشجویان به آن اهمیت بدهند و تا تعالیم دینی در سطح دانشگاه، در تمام سطوح از کارشناسی تا دوره دکترا جایگاه مناسب خود را بازیابد. برای حفظ قرآن و نهج البلاغه و روایات و اشعار و متون اخلاقی و مذهبی و فهم آنها، امتیاز قائل شوند، و کارهایی از این قبیل. به نظر می رسد درس معارف دینی موجود در دانشگاهها، چنین نیست، نه از لحاظ مواد درسی و سطح علمی، و نه از لحاظ استاد و ضریب نمره و کمیت و کیفیت درس. دانشجویان و هم دانشگاه و استادان دیگر رشته ها، آن را زاید یا درسی تحمیلی می دانند یا چنین وانمود می شود. و حال آن که اگر به دوره تحصیلی کارشناسی و بالاتر یک سال اضافه شود و دانشجویان عمیق تر با اسلام و معارف آن آشنا شوند مسلما به معطلی اش می ارزد.

اینک تجربه کشور مصر را از دوران عبدالناصر به استحضار می رساند. در قاهره علاوه بر این که در دانشگاهها بجز دانشگاه الازهر، استادان فراوانی بخصوص در رشته ادبیات و علوم انسانی یافت می شوند که حافظ قرآنند و دارای معلومات کافی در حد ایراد خطبه جمعه یا نوشتن مقاله دینی می باشند، و من این حقیقت را به رای العین دیده ام، در خصوص دانشگاه الازهر در زمان عبدالناصر تحولی ثمربخش رخ داد، پیش از آن، الازهر دارای سه دانشکده یا به قول خودشان «کلیة » بود: دانشکده شریعت (فقه)، دانشکده اصول دین، دانشکده لغت عربی. در این سه دانشکده علوم اسلامی به اضافه موادی از دیگر علوم مانند تاریخ، جغرافیا و زبان خارجی، تدریس می گردید. دانشجویان هم تماما از مدارس و معاهد ازهری که در سراسر مصر به تعداد فزاینده ای وجود دارد، دیپلم گرفته و طبعا در آن مدارس هم، مقدمات علوم دینی را خوانده بودند.

در عهد ناصر دانشگاه الازهر را گسترش دادند و رشته های دیگر بجز علوم اسلامی را بر آن افزودند، به طوری که در سال 1351 تا 1355، که من چند بار به مصر رفتم الازهر16 دانشکده حتی دانشکده طب و چند مؤسسه از جمله مؤسسه زبانهای شرقی و غربی داشت. فرق عمده این دانشگاه با دیگر دانشگاههای مصر آن بود که دانشجویان الازهر حتی در غیر سه دانشکده دینی به قدر کافی معلومات اسلامی می آموختند، به طوری که مانند یک عالم دینی از عهده مشاغل روحانیت برمی آمدند، مثلا در دانشکده طب دو دانشجو، رساله دکترای خود را درباره ریشه های طب در قرآن به رشته تحریر درآورده بودند.

هم اکنون هزاران فارغ التحصیل این دانشگاه، در سطوح گوناگون، در سیستمهای مختلف مشغول کار هستند در حالی که واجد معلومات کافی اسلامی هستند، که قهرا در محیطهای کار خود مؤثر می باشند. یک دانشکده هم با حدود6 هزار دانشجو به نام «کلیة البنات » خاص دخترها بود و همه رشته های علمی را در برداشت، پیداست که این تعداد فزاینده فارغ التحصیل دختر و پسر و پخش آنها در بین مردم، چه تاثیر شگفتی در وضع دینی جامعه دارند.

به نظر اینجانب ما باید علوم اسلامی را به طور فشرده و نه به گستردگی حوزه ها، در دانشگاهها وارد کنیم. اگر این علوم همراه تعهد به دانشگاهها راه یابد ما دانشگاه اسلامی خواهیم داشت.

10 - اسلامی کردن همه رشته های علمی. شاید شنوندگان محترم از این جمله به ذهنشان خطور کند که اسلامی کردن علوم انسانی به لحاظ وجود مشترک فراوان آنها با علوم اسلامی امری قابل قبول است، اما دیگر علوم چطور؟ ما علم فیزیک اسلامی و غیراسلامی نداریم فیزیک، فیزیک است و ربطی به اسلام هم ندارد!!

بلی چنین ابهامی در این جمله وجود دارد که به توضیح نیاز دارد. بلی علوم انسانی بخصوص ادبیات در کشورهای اسلامی، آمیخته ای از عرفان و ادب اسلامی است و غالبا در قرآن و سنت و حکمت و عرفان ریشه دارد. همچنین علم حقوق در تمام شاخه هایش، با علم فقه اسلامی رابطه محکم دارد، و نیز علم اقتصاد، روانشناسی و دیگر علوم انسانی با اسلام نوعی پیوند دارند. این یک حقیقت است، اسلامی کردن این دانشها معنی و مفهوم دارد و امکان پذیر است.

اما دیگر علوم، اعم از علوم ریاضی و تجربی و طبیعی به نظر می رسد چنین نباشند، بنابراین، اسلامی کردن آنها چه مفهوم صحیحی می تواند داشته باشد؟ هم اکنون جمعیتهای علمی در برخی از کشورهای اسلامی و غیراسلامی، از جمله در بین مسلمانهای آمریکا، وجود دارند که اصطلاح «اسلمة المعرفة » یعنی اسلامی کردن شناخت را هدف پژوهشهای خود قرار داده اند. من تاکنون چند کتاب به زبان عربی در این خصوص خوانده ام که شمه ای از نظرات گوناگون آنها در خصوص اسلامی کردن علوم را به عرض می رسانم:

1 - کلیه علوم، با عالم خلقت سروکار دارند، و هر علمی یک بعد از جهان خلقت را وجهه نظر خود قرار می دهد. اگر این علوم بدون عنایت به دین و خالق هستی، مورد آموزش و پژوهش قرار گیرند تنها قوانین جبری لایتغیر و فعل و انفعال های جاری در قلمرو طبیعت را ارائه می کنند و قهرا دانش پژوه را معتقد به عظمت این علوم و به قوانین حاکم بر طبیعت می کنند بدون توجه به آفریننده آنها; و این خود دریچه ای به مادی گری و لادینی است، اما اگر با عقیده به وجود خالق و این که طبیعت با همه قوانین محکمش، نمودار علم و حکمت و قدرت خالق آن است توام باشد، در این هنگام این علوم نه تنها ابزار مادی گری و الحاد نیستند، بلکه خود، شارح رمز و راز کارهای خداوند خواهند بود، در این صورت یک پژوهشگر در علوم طبیعی، خود را جوینده و پژوهنده کارهای خدا می بیند، و هر رازی که بر او آشکار شود، دریچه ای به معرفت و عظمت کردگار خواهد بود و در این هنگام مانند سعدی شیرازی به زبان قال یا حال خواهد گفت: «هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید»

سراسر متون ادبی و عرفانی و اخلاقی ما مسلمانها به زبانهای مختلف، مملو از این نوع بینش نسبت به جهان خلقت و رازهای آن است. پس از این دیدگاه، علوم طبیعی پلکانی به معرفت خداوندگارند، و رنگ اسلامی به خود می گیرند و درست است که گفته شود: علوم، اسلامی شدند.

2 - علوم طبیعی و تجربی و ریاضی به ما می آموزند که جهان دارای حساب و کتاب و نظم و انضباط است و این خود منطوق قرآن است: «و کل شی ء عنده بمقدار» (رعد/8) پس علوم از این لحاظ بر معرفت دینی صحه می گذارند، بخصوص این که در قرآن از اسرار خلقت در ابعاد گوناگون، زیاد بحث شده و بسیاری از آیات با علوم روز، سازگار می باشند و گاهی پیشتر از علوم هستند. این خود باب واسعی است از معارف قرآنی که تفاسیر متعددی بر این اساس مانند تفسیر طنطاوی نوشته اند. از این لحاظ، ادعای این گروه آن است که در توسعه علوم، از نصوص دینی می توان بهره برد و آنها را تجربه کرد، البته در این کار نباید عجله و یا تندروی به خرج دهیم. حال، این بحث نهایتا علوم را اسلامی خواهد کرد به این معنی که از اسلام گرفته شده است یا از اسلام هم می تواند کمک بگیرد.

3 - از لحاظ هدف و انگیزه، می توان این علوم را با اسلام هماهنگ کرد مثلا هر چند علم طب برای سلامت بشر پدید آمده ولی از آن سوءاستفاده به زیان بشر هم می توان کرد، حال طب اسلامی، ماهیتش با طب غیر اسلامی فرق ندارد ولی از دو جهت با هم فرق دارند:

اولا: طب اسلامی با اعتقاد به توحید و تقربا الی الله به کار بسته می شود.

ثانیا: طبق احکام اسلام و تا حدود مقررات شرع، مورد استفاده قرار می گیرد.

این دو جهت و آن دو دیدگاه می تواند در همه رشته های علمی مصداق داشته باشد. با این دو دیدگاه، مسیر پیشرفت علوم تغییر می کند، اگر در راه خدا پیش بروند بحثها کیفیت و نتیجه دیگری خواهند داشت. به خلاف این که در راه دیگر پیش روند و در یک کلام، اسلام و دین به علوم مادی چاشنی خدایی و انسانی می بخشند، چیزی که در طبیعت این علوم وجود ندارد. از این بابت، علوم، مانند همه کارهای دیگر بشر است مانند تجارت در راه خداوند و در راه سودجویی شخصی. آنچه ذکر شد سه نمونه از اسلامی کردن علوم است که البته بسیار دامنه دارد و قابل پژوهش است.

این ده راه جهت اسلامی کردن دانشگاه ارائه شد: «تلک عشرة کاملة » (بقره /196) که شایسته است مورد عنایت خاص هیاتهای محترم امنای دانشگاهها قرار گیرند و بدین وسیله نقش خود را در اسلامی کردن دانشگاه ایفا نمایند و لااقل آنها را تجربه کنند.

والسلام علیکم و رحمة الله

محمد واعظزاده خراسانی

- متن سخنرانی اینجانب در اولین سمینار هیاتهای امنای دانشگاههای کشور.

- این کار از سه راه عملی می شود:

1 - همکاری جدی حوزه و دانشگاه و راهیابی استادان و دانشجویان به حوزه و بالعکس، راهیابی علما و طلاب به دانشگاه و آشنایی با علوم یکدیگر.

2 - تحکیم و تایید دفاتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها با نهایت صمیمیت.

3 - میدان دادن به بسیج دانشجویی و هدایت و تایید و گسترش آنها.

عجالتا از این سه راه می توان عناصر متخصص و متعهد را در دانشگاه حاکم کرد. این سه نهاد در حال حاضر در دانشگاهها وجود دارد و باید باشد و اگر نقایصی در آنها هست باید مرتفع گردد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان