گفتگو با دکتر علی اکبر رحمانی، استان دار کرمانشاه در زمان حیات پر ثمر شهید آیت الله اشرفی اصفهانی
درآمد
دکترعلی اکبررحمانی،پرخاطره ترین روزهای خدمتش به نظام جمهوری اسلامی را همان دو سال ونیمی می داند که سمت استان داری باختران(کرمانشاه امروز) را بر عهده داشته است.اوتقریباًچهارده ماه آخر حیات دنیوی چهارمین شهید محراب را از نزدیک درک کرده وتمامی مسائل ریز ودرشت زندگی آن مرد بزرگ را دراین دوره به خاطر دارد.
شما کلاً چند سال درکرمانشاه تشریف داشته اید؟
من از مرداد سال 1360 دراستان کرمانشاه به عنوان استان دارتا اواخر سال 1362 به مدت دو سال ونیم درآن مقطع حساس- بوده ام.ضمناً درسال های 1358 و 1367 و 1368 مسؤولیت هایی درزمینه های مختلف عمرانی ومهاجرین وپناهندگان عراقی داشته ام که حائزاهمیت بوده واز بحث ما خارج است.
دربحث مربوط به شهید اشرفی اصفهانی چند نکته به ذهنم می رسد: اولین مطلبی که کاملاً مشهود بود،ساده زیستی شهید اشرفی اصفهانی بود .یادم هست که شهید دریک منزل خیلی محقروکوچکی زندگی می کردند که به رغم این مشکلات امنیتی زیادی وجود داشت، یک بار هم ایشان توسط منافقین تا آستانه شهادت پیش رفتند واستان داری هم مکان مناسبی را به سبب حفاظتی برای ایشان پیش بینی کرده بود،ولی حاج آقا حاضر نشدند آن منزل را ترک کنند واعتقاد داشتند که مردم، این طوری،گرایش شان به دین بیش تر خواهد شد. حتی زمانی بود که درفصل زمستان به ایشان عرض کردیم که وضعیت سقف منزل تان مناسب نیست وایشان مطرح می کردند که الان رزمندگان درهوای سرد ودمای زیر صفر درجه دارند مقاومت می کنند، حالا چه ضرورتی دارد که ما سقف آشپزخانه منزل را مرتب کنیم، ما نمی توانیم درپیشگاه خداوند پاسخ گو باشیم.نکته مهم دیگر این که ایشان ودونفر از علمای بزرگ- بیست وشش سال قبل از شهادت شهید محراب- توسط آیت الله العظمی بروجردی به منطقه کرمانشاه تشریف آوردند وترویج اسلام می کردند.در تلاش برای ایجاد حوزه علمیه وبه خصوص قبل وبعد از سال 1342، ایشان محور مراجعه مردم وارجاع عموم به حضرت امام (ره) بودند ودو نفر از علمایی که سال ها در درس خارج امام (ره) حضور داشتند، درکنار شهید وبه صورت یاران نزدیک ایشان عمل می کردند که یکی حضرت آیت الله زرندی بود که تا همین اواخر نماینده امام(ره) ونماینده ولی فقیه درکرمانشاه وامام جمعه این شهر بودند ودیگری هم یکی از چهره های شاخص منطقه،آیت الله حاج مجتبی حاج آخوند بودند که به رحمت خدا رفتند. این دونفر،کسانی بودند که شهید محراب را همراهی می کردند وانقلابیون وعلاقه مندان به امام (ره)، درواقع، مرتبط با این سه شخصیت بودند.
مورد دیگری که به ذهنم می رسد واهمیت دارد، این است که اهتمام وتوجه شهید محراب به رزمندگان معطوف بود وحضور درجمع آن ها وبه ویژه حضور درجبهه ها، ونکته دیگر نیر علاقه مندی آن شهید به دیدار با حضرت امام خمینی بود. آن موقع، من دوبار شخصاً وچهارنوبت هم به اتفاق شهید اشرفی اصفهانی به خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم. یک بار بنده وایشان با اتفاق فرزندشان حجت الاسلام حاج آقا محمد، وسه بار هم علمای منطقه به همراه ایشان درمحضر امام بودند. درتمامی این موارد، تأکید آیت الله اشرفی اصفهانی وبنده براین بود که اگر همه نیروهای ما درجنوب، مقابل صدام قرار بگیرند، چون دشمن حمایت استکبارجهانی و کشورهای منطقه را دارد، ما آسیب می بینیم. بنابراین، خدمت حضرت امام(ره) پیشنهاد دادیم که جبهه ها متنوع باشد. وعملیات به غرب هم کشیده شود که بعد ازآن ما شاهد عملیات هایی مثل مسلم ابن عقیل(ع)، محرم وعملیاتی از این دست درمنطقه ایلام و کرمانشاه بودیم. یادم هست درتمام عملیات مهمی که به خصوص از کربلای یک شروع شد، شهید اشرفی اصفهانی تعمد داشت که در قرارگاه حضور پیدا کند. صدا وسیما هم این فیلم ها را در اختیار دارد گاهی اوقات فرماندهان عزیزی که در جبهه ها حضور داشتند -مثل شهید سپهبد صیاد شیرازی یا سردار سرلشکر محسن رضایی- چون ممکن بود قرارگاه شناسایی شده باشد، از ما می خواستند تا به هر طریق ممکن شهید اشرفی اصفهانی را به کرمانشاه برگردانیم که ایشان یا نمی آمدند یا به سختی می توانستیم متقاعد کنیم وبرگردانیم شان.
منظورتان از این که نمی آمدند،چیست؟
هرچه بنده وفرزند ایشان آقای محمد اشرفی اصفهانی می گفتیم به کرمانشاه برگردیم، این رزمندگان به پشتیبانی نیازدارند، نمی پذیرفتند که برگردند و می گفتند که آیا درست است که ما درخانه بمانیم واین جوانان ورزمندگان دراین شرایط قرار داشته باشند؟ استدلال ما این بود که کرمانشاه جای امنی نیست وهواپیماهای دشمن تا همدان یا لرستان هم می آیند، ولی باز هم ترک جبهه برای شهید سخت بود. زمانی که فرماندهان ،متقاضی نیزو بودند، تقاضا کردند تا بسیج بیش تری صورت بگیرد.یادم هست،درنماز
جمعه ای ایشان به عنوان بسیجی اولین فرم را امضاء کردند وبنده هم دومین فرم را وبرای اعزام به جبهه اعلام آمادگی کردیم؛ گرچه این کار نمادین وسمبلیک بود،ولی اثر خودش را بر منطقه واستان گذاشت .ایشان، بارها با لباس سپاه،بسیج یا لباس نیروی زمینی ارتش درجبهه ها حضور پیدا می کردند .یک بار،وقتی ما به جبهه ها رفته بودیم،حتی تا جاهایی مثل نوسود ونودشه آمدند. وقتی بچه های رزمنده می دیدند که این پیرمرد درسرمای هشت یا ده درجه زیر صفر آن جا حضور دارند، موجب تعجب آن ها می شد واز طرفی برای حضور آن ها نوعی تشویق به شمار می آمد. گاهی اوقات که زمان عملیات بود،آقای محسن رضایی وشهید صیاد شیرازی تشریف می آوردند .چون فرماندهان درگیر مسائل بودند ونیازمند نیرو، شهید اشرفی می نشستند وبا حوصله تا ساعت دو،سه نیمه شب مطالب شان را گوش می کردند وبعد،نکاتی را با رعایت حفاظت درنمازجمعه مطرح می کردند.واقعاً، اهتمام ایشان، یک اهتمام جدی بود. شهید محراب،خطبه ها را به قدری باصلابت قرائت می کردند که کسانی که صدای ایشان را نمی شناختند فکر می کردند که یک مرد چهل ساله دارد خطبه می خواند؛ درعین حال که سن بالایی که داشتند و موقع شهادت هشتاد وچهارساله بودند.نکته مهم دیگر، این است که تا آخر عمر مطالعه می کردند واگرچه آیات واحادیث را حفظ بودند،ولی می نوشتند وبه خصوص درخطبه دوم که باید مسائل روز مطرح می شد، نمی گفتند حالا مثلاً ما درجریانیم واز نوجوانی درحوزه یا مثلاً در فضای ملی شدن صنعت نفت ونهضت امام (ره) درسال 1342 بوده ایم، بلکه همیشه نکات را یادداشت می کردند وبه اخبار صدا وسیما یا اخباری که از تهران برای ائمه جمعه ارسال می شد، قانع نبودند.آن زمان، به این صورت نبود وشورای سیاست گذاری ائمه جمعه هنوز سازمان دهی نشده بود،اما خودایشان تعمد داشتند که اخبارملی ومنطقه ای را در خطبه ها مطرح کنند.
نکته دیگر،اهتمام شهید محراب به جوان ها بود که به رغم این که سن بالایی داشتند روحیات شان به گونه ای بود که علاقه مند بودند تا درنهادهای آموزشی- پرورشی حضور پیدا کنند وخیلی به جوان ها علاقه مند بودند،به گونه ای که همیشه مطرح می کردند ازما گذشته،اسلام، تشیع وکشرو را باید این جوان ها حفظ کنند وامید ما اینها هستند. ایشان به باورهای دینی واعتقادات حساس بود. شاید باورش سخت باشد، تا علاوه برارتباط با توده مردم ومتن جامعه، با کسانی که فکر نوینی دارند- وشاید آن زمان در منطقه به عنوان روشن فکر دینی مطرح می شدند- کار کند.
آیا خود آیت الله اشرفی اصفهانی هم به عنوان یک روشن فکر دینی مطرح بودند؟
چون سنی از ایشان گذشته بود، بیش تر درموضع ومظان مرجعیت بودندتا یک روشن فکر دینی، ولی خودشان حتی مرجعیت را هم نپذیرفته بودند. شهید محراب،مجتهد مسلم بودند وشاید از کسی در آن سن وسال، انتظار این بود که سنت ها برای شان خیلی پر رنگ باشد، ولی درعین ارتباط با حوزویان و دانشگاهی ها، نوگرایی ونوآوری وفکر نوخیلی بیش تر برای شان مطرح بود وبا نهادهای انقلاب - مخصوصاً آن نهادهای انقلابی ای که مدیران آن ها بیش تر درمنطقه به عنوان روشن فکردینی شناخته شده بودند- صمیمی تری بودند ورابطه گرم تری داشتند.ایشان، یک نکته را هم خطر اعتقادی برای منطقه می دانستند وهم درنمازهای جمعه ومعمولاً درجلساتی که با شاخص ترین علما تشکیل می شد ونیزدرجلساتی بین شهید محراب با بنده یا درجلسات علما با حضور ایشان وبنده به عنوان انحراف در آن منطقه یاد می کردند، موضوع انجمن حجتیه بود که در آن زمان آن را معضلی ریشه دار تلقی می کردند.ایشان نسبت به انجمن حجتیه حساس بودند.
اعضای انجمن حجتیه درآن جا تا حدی فعال بودند؟
کادرانجمن حجتیه که پسوند مهدویه را هم داشت،درچند نقطه از ایران نسبتاً پخش بودند یا کارکرده بودند، به عنوان مثال، تهران قلب این فعالیت ها بود وبعد مشهد؛ چون مرحوم حاج شیخ محمود حلبی خراسانی بنیان گذار آن بود.ایشان به تهران ومشهد توجه ویژه ای داشت ودرجاهایی ، خیلی حضوراین مجموعه پر رنگ تر بود، از جمله اصفهان وکرمانشاه که شاید در رتبه سوم،چهارم بودند ومورد بعدی هم استان گیلان به شمار می رفت .این ها مواردی بود که درآن زمان برای من کاملاً محسوس بود ودرجریان بودم، چون کرمانشاه مرکز منطقه بود، تأثیر خودش را برایلام، همدان، لرستان وکردستان می گذاشت. درواقع ،بعضی از افراد قدیمی واولین نفراتی که به انجمن پیوستند، اهل کرمانشاه بودند.
از سال های قبل از انقلاب؟
بله، این جا انجمن تا حدودی ریشه داشت وآقای اشرفی اصفهانی خیلی حساس بودند،چون بیست وشش سال قبل از شهادت شان وخیلی ازسال های قبل از نهضت حضرت امام (ره) به این دلیل که اعزامی حضرت آیت الله بروجردی بودند،درمحیط حضور داشتند ودغدغه اصلی ونگرانی ایشان ازاین موضوع ناشی بود که آن ها بچه های خوب وسلامت منطقه را به سمتی می برند که درانتهای کار،این بچه ها فقط عناصری عبادی هستند،یعنی این مساله نوعی فاصله گرفتن ازسیاسیت بود،چون افکارآن اشخاص شبیه به اشرفی اصفهانی نبود که جوان ها متدین باشند،البته به معنای عبادی کلمه که این حسن بود وخوب بود که بچه ها سلامت باشند.وبه امور عبادی توجه کنند.ایشان به دو نکته خیلی حساس بودند؛یکی این که مطرح می کردند که وقتی این ها این مسیر را طی می کنند، مقلد امام (ره) نمی شوند.درواقع ایشان علاقه داشتند تا جوان های منطقه بیش تر مقلد امام (ره) باشند ومی گفتند این تقلید اثرش را براستان های دیگر هم می گذارد. نکته دوم که ایشان مطرح می کردند .این بود که آقایان با تشکیل این کلاس ها عمر این جوان ها را به هدر می دهند واگر این جوان ها بخش هایی مثل اصول عقاید، توحید، نبوت، معاد واین چیزها را فرا بگیرند، مفید است.هم چنین انجام بحث هایی که سال ها وقت بگذارند که مثلاً در اقدس یا بیان چه مطالبی آمده ، درکتاب های بهائیت چه آمده وچطور برویم با بهائی ها بحث کنیم، آقای اشرفی این هارا هم به صورت خصوصی بحث می کردند، درخطبه ها هم اشاره داشتند که جوان ها هشیار باشید، درعین این که باید سالم باشید، باید مطالعات مذهبی تان رشد کند وبه سرنوشت خودتان، استان وکشور هم توجه داشته باشید. در واقع، این دغدغه آقای اشرفی برای خود جوان ها بود. یک نکته مفید دیگر هم اضافه کنم که ارتباط شهید اصفهانی با مردم استان، ارتباطی از نوع تفکیک شیعه وسنی نبود،یعنی من بارها شاهد بودم که اهل سنت در استان ومثل تشیع، ایشان را مانند پدر خودشان می دانستند.
یعنی بدون هیچ گونه تعصبی از هر دو طرف...
بله،نکته حائزاهمیت درمورد علمای اهل سنت منطقه بود،حتی ازعلمای اهل سنت کردستان به شهید مراجعه داشتند.بعد از شهادت ایشان،استان کردستان عملاً چند روز دچار شوک شده بود. مثلاً هفته وحدت که اعلام می شد،ایشان با آن کبر سن تعمد داشتند تا به استان کردستان وسنندج سر بزنند، ولی چند برابر حجم این سر زدن ایشان، مراجعات علما ومردم منطقه بود.یادم هست درملاقات هایی که با حضرت امام (ره) داشتیم، درچهار ملاقات که فقط یک مورد آن سه نفری بود، شهید اشرفی اصفهانی بودند وحاج آقا محمد اشرفی اصفهانی بودند و حاج آقا محمد اشرفی اصفهانی که بازوی پدرشان به شمارمی رفتند وبنده هم حضور داشتم. درسه مورد دیگر که باز این ترکیب سه نفری هم بود، علمای تشیع وعلمای تسنن استان اضافه می شدند ودرهمان اتاق کوچک امام (ره) ملاقات هایی داشتیم، لذا شهید به این مطلب اهتمام داشتند و واقعاً اهل تسنن دراستان، ایشان را پدر خودشان می دانند.
چگونه ممکن است یک روحانی که به هرحال نمی تواند تعصبات خودش را نداشته باشد- به عنون یک ایدئولوگ وتئوریسین مسائل مذهبی،دینی وفقهی -ومجتهد هم باشد ودرعین حال آن قدررحمانیت وجذابیت داشته باشد تا اهل سنت به صورتی فرامذهبی جذب ایشان بشوند؟
من، نکته ای را به ایشان این گونه عرض کردم، گفتم که این شنیده من است، آیا شما این را تأیید می کنید یا نه؟ سؤال کردند مطلب چیست؟ گفتم شنیده های من این طور گواهی می دهد که آیت الله العظمی بروجردی مطرح کرده اند که من هیچ فرقی قابل ذکربین شیعه و سنی نمی بینم که این دوبرادر را از هم جدا کند، وشهید اشرفی گفتند بله،این مطلب را آیت الله العظمی بروجردی فرمودند وبعد هم بحث تصمیم به ایجاد دارالتقریب را مطرح می کردند که زحمات آیت الله العظمی بروجردی واعزام آیت الله قمی به مصر وجامعه الازهر باعث شد که بعد از 1400 سال دانشگاه الازهر بپذیرد که درکنارچهار مذهب رسمی اهل سنت،مذهب شیعه اثنی عشری هم رسمیت پیدا کند واز آن به بعد، منابع فقهی ما در الازهرمصر در واقع موضوعیت پیداکرد. ایشان مطرح می کردند که درواقع موضوعیت پیدا کرد.ایشان مطرح می کردند که درواقع همین طور بود که بین برادران هم ممکن است اختلاف نظر ودیدگاه باشد.این ها گفتند به هیچ وجه نباید از چارچوب برادرانه خارج شود، ثانیاً مضر است که به تخاصم وخدای نکرده دشمنی تبدیل شود ونکته ای که مطرح می کردندمی گفتند استان ما، استانی حساس ومرزی است، چهار صد وچهل کیلومتر مرز مشترک با عراق دارد .استانی که به جز گیلان غرب بقیه آن درجوان رود، ثلاث باباجانی، پاوه ، نوسود، نودشه وتمام این نقاط اهل سنت بودند وایشان می گفتند بهترین مرزداران ما یکی عشایرند ودوم اهل سنت؛ درتاریخ هم همین طور بوده است وما چه داعیه ای داریم که کارمان با برادران خودمان به دعوای داخلی برسد ودشمن از آن سوء استفاده کند. لذا،آقای اشرفی هم می گفتند که شرایط انقلاب اسلامی، دیدگاه های حضرت امام (ره)، موقعیت ایران درمنطقه وموقعیت کرمانشاه درغرب کشور طوری است که اگر ما بعضی تنگ نظری ها را درافراد می بینیم باید مانع شویم ، چون ما از برادران اهل سنت مان هیچ بدی ای ندیده ایم وآن ها هم متقابلاً همین را می گویند .بنابراین، رابطه حسنه ما از قبل بوده وانقلاب وامام هم آمده واین رابطه را تقویت کرده اند.ما چه داعیه ای داریم که از رابطه خودمان به عنوان شیعه با اهل سنت یک تفسیر تنگ نظرانه بکنیم که برای خودمان گرفتاری درست کنیم. دود این ،اول درچشم ما شیعه ها می رود که درمرکز استان هستیم وبعد هم در چشم برادران اهل سنت، وایشان تعمد داشتند تاسالی دو، سه بار به پاوه سر بزنند ودرمسجد جامع پاوه حضور پیدا کنندوآن موقع که نیروها درجبهه بودند، به نوسود که می آمدند، محلی ها به دورشان جمع می شدند وایشان چند دقیقه ای برای آن ها صحبت می کردند.
شهید،رفتار امام گونه ای داشتند همان طور که امام مصّر بودند که هفته وحدت با شکوه هر چه تمام تر برگزارشود ودل ها را به هم نزدیک کنند، و امام که آمدند تمام ایران را هم چون نخ تسبیح گرد هم آوردند ودر انقلاب ودفاع مقدس فرا خواندند، به گرد ایشان هم درآن منطقه وسیع مرزی با قومیت های مختلف فارس، کرد و مذاهب مختلف شیعه، سنی، اهل حق ، هفت امامی، مسیحی، کلیمی، همه افراد جمع می شدند.
بله، درآن منطقه فارس وکردهست وتعدادی هم ترک دارد،ولی بیش تر مذاهب آن جا موضوعیت دارد. در آن جا هم سنی، هم شیعه بود، هم درشرق استان ،صحنه وغرب استان کرند بود.ضمناً دراویشی با ویژگی های خاصی مثلاً هفت امامی بودند، در منطقه پاوه واورامانات، وقتی من درشورای عالی دفاع،مسائل استان را پیش کشیدم، مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس شورای عالی دفاع بودند،مطرح می کردند که این مسائل که رحمانی مطرح می کند، در واقع کل مسائل کشوراست، ولی دراندازه منطقه ای ، نظر ایشان این بود - وشورای عالی دفاع که هر مساله ای که درکشور بود مثل جنگ،مهاجرت، مذاهب، اقوام، محرومین ومستضعفین ومثل تفاوت دیگاهی وخطی این ها را در آن جلسه مطرح می کردند-این مسائل مربوط به کل کشور است،ولی درکرمانشاه منطقه ای شده است.
یعنی کرمانشاه یک ایران کوچک بود شهید اشرفی به عنوان نماینده امام موفق شده بود که کار حضرت امام را در آن منطقه به خوبی انجام دهد.
من یک نکته را عرض کنم که مرحوم شهید اشرفی اصفهانی، اولاً بین میان سالی وجوانی شاید کم تر از سی سال داشت که مجتهدشد واجازه هایی را از مراجع بزرگ داشت وتا چهل سالگی حجره را در قم ترک نکرد، یعنی خانواده ایشان درخمینی شهر (سده سابق) بودند، ولی ایشان مثل یک طلبه به صورت تمام وقت درحجره بود، لذا به سبب فقهی و حوزوی تمام مدارج را طی کرده بود، از مراجع زمان خودش هم به سبب فقهی واصولی خیلی فاصله نداشت.یک دوره درس خارج آیت الله العظمی بروجردی آن زمان را درک کرده بود- آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری، آیت الله العظمی صدرالدین صدر، آیت الله العظمی حجت- درواقع از نظر شخصیت فقهی حضور در دوره حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس وسه مرجع بزرگوار وبعد در زمان آیت الله العظمی بروجردی و دو دوره هم درس خارج امام (رض) از آقای اشرفی یک عالم کاملی ساخته بود، منتها وقتی آیت الله بروجردی احساس کردند که کرمانشاه جای حساسی است ومرکز منطقه است، ایشان ودو عالم دیگررا به منطقه اعزام کردند که آن دوشخصیت دیگرمدتی آن جا ماندند وبه استان اصفهان برگشتند، اما ایشان ماندگار شدند وتا آخر عمرشان درکنار مردم کرمانشاه بودند.دراین بحثی که مطرح می شود می بینم که آقای اشرفی به راحتی قادر بود درموضع مرجعیت قراربگیرد، اما ترجیح می داد در آن منطقه حساس بماند وبه اسلام وکشور خدمت کند.من یادم هست، وقتی بحث تجمع علما به عنوان اعتراض در دانشگاه تهران مطرح بود، خیلی انتظار وتوقع از شهید محراب نبود،ولی ایشان با آن سن بالا درمسجد دانشگاه تهران حضور پیدا کرده بودند وچند جمله ای هم سخنرانی کردند.
آن مراسم درچه خصوصی برگزار شده بود؟
درواقع، تمام بزرگان وفادار به امام وعلمای شاخص کشور جمع شدند در دانشگاه تهران واعتراض داشتند به وضع موجود که سرعتی به انقلاب داده شود - چون بنا بود ازورود امام جلوگیری کنند- ونیز پاسخی به مطالب دکتربختیارباشد.لذا این تجمع اعتراضی در زمانی برگزار شد که احساس ممانعت از ورود امام می شد، بعد هم گردانندگان نهضت تعمد داشتند که علما ودانشگاهیان در دانشگاه جمع شوند، به این دلیل که نظام قبل بی میل نبود بین حوزه ها و دانشگاه ها اختلاف افکنی کند،اما وجود علما درمسجد دانشگاه تهران به دنیا اعلام کرد که این دو جامعه که حضرت امام (ره) مکرر می فرمودند که جمهوری اسلامی با دوبال حوزه ودانشگاه پرواز می کند- من برداشتی دارم که حضرت امام(ره) بیش ترین تأکید را بردانشجویان وطلبه ها داشتند-وبا هم دروحدت وهم گرایی هستند.
لطفاً دراین باره بیش تر توضیح دهید.
حضرت امام (ره)، جمله شان این بود که انقلاب اسلامی با دو بال حوزویان ودانشگاهیان پرواز خواهد کرد وبه مقصد خواهد رسید اما همیشه تأکیدشان بردو مجموعه ای بود که جامعه فکری راسامان دهی می کنند وکار نرم افزاری ومغز افزاری می کنند، البته امام از سایر اقشار مثل کارگردان، بازاریان، کشاورزان وعشایر یاد می کردند، اما شما درتمام دوران زندگی حضرت امام از زمانی که حتی بیست سال قبل از سال 1342 آن نامه ای که درکتاب خانه وزیری یزد دارند وایشان اشاراتی دارند که در آن نامه می فرمایند سخت است برجامعه ما که علما وروشن فکران ساکت باشند ویک قلدر بی سواد برمقدرات کشور حاکم باشد. درآن زمان، نوشتن چنین نامه ای خیلی جرأت می خواست وکسانی که رفتار رضا خان برای شان ملموس بود می دانستند که شجاعت زیادی می خواند تا کسی خطاب کند به رضا خان:" قلدر بی سواد". مثلاً مرحوم مدرس هم چنین مطلبی را طرح کرده یا این کار را نکرده است.لذا امام درطول این سنوات همیشه با فکر انسان ها ، با فکر جوان ها اعم از دانشجو و طلبه سروکار داشتند، بیش ترین مخاطب امام این ها بودند ووحدت این دو مجموعه را امام از تمام اقشار با اهمیت تر می دانستند وبیشترین تأکید را برهمین موضوع داشتند ودرنظرات امام وفرمایشات ایشان، درملاقات های قم وجماران، درنوشته ها، وقتی بررسی می کنید، به این نتیجه می رسید که در واقع آن چه جامعه را پیش می برد وحدت است وصاحبان فکر هم وحدت سازند وهم ان شاءالله تقویت کننده وحدت سازند وهم ان شاء الله تقویت کننده وحدت اند واین را عرض کردم که وقتی آیت الله اشرفی در دانشگاه حضور پیدا کردند، دوستان می گفتند فردی در سن ایشان چه ضرورتی داردکه این جا بیایند، ایشان که همیشه یار امام بوده اند ودر صحنه حضور داشته اند، نباید دراین سن به زحمت بیفتند وما خودمان که دراین برنامه دخیل بودیم فکر نمی کردیم تشریف بیاورند، ولی شبانه از کرمانشاه حرکت کردند وصبح اول وقت درمسجد دانشگاه بودند.
شهید محراب، درآن مراسم، چه مسائلی را درسخنرانی شان مطرح کردند؟
البته من دقیقاً به خاطرندارم، ولی یادم هست ، علمای بزرگ آقایان طالقانی، بهشتی وموسوی اردبیلی صحبت کردند وایشان هم در جمع محدودتری از علمای حاضر صحبتی داشتند، صحبت های آن جا به طور کلی دراین خصوص بود که ما قانع نمی شویم مگر با بازگشت امام به کشور وهمان چیزی که مردم در راه پیمایی ها اشاره می کردند که جمهوری اسلامی می خواهیم یا" جمهوری اسلامی آری،حکومت بدخواهان هرگز/ به سلطه جویان شرق وغرب، فروش خاک ایران هرگز"درواقع، آنجا فضا این بود که پیام غیر مستقیم آن نخواستن شاه بود، پیام مستقیم آن آمدن امام بود ودرواقع اسلامی شدن نظام وپاسخ به مطالب بختیار. لذا همه کسانی که سخنرانی کردند، درهمین چارچوب مطلب شان را می گفتند.البته بیش تراین مطالب وپاسخ ها توسط آقایان بهشتی واردکانی مطرح می شد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...