آنقدر در این سالها از خیانتهای زنوشوهری فیلم دیدهایم که یکجورهایی دیگر انگار شکل و شمایل عاشقانههای بیزرقوبرق و دلنشین از یادمان رفته است؛ البته در این میان خوشبختانه هنوز هستند معدود فیلمهایی که شجاعت به خرج میدهند و هرازگاهی با بهتصویرکشیدن شمهای از محبت و امید، پرچم عشق به زندگی را به اهتزاز درمیآورند. خداحافظی طولانی یکی از همین فیلمهاست که گرچه در ظاهر از مرگ و سوگواری سخن میگوید، درواقع در پیِ اثبات این است که «زندگی چیزی نیست که سر طاقچهٔ عادت از یاد من و تو برود». این فیلم قصه مردی است که هم اتهامی بزرگ را بر دوش میکشد و هم داغی سترگ بر دل دارد. در میانهٔ این مشکلات آنچه او را سر پا نگهداشته و نگه خواهد داشت، فقط یکچیز است: عشق.
خداحافظی طولانی به چند دلیل ارزش تماشاکردن دارد:
1. یک عاشقانهٔ باورپذیر است
این فیلم داستان یک عشق افلاطونی عجیبوغریب نیست؛ بلکه قصهای قابلباور است از آدمهایی قابلباور. یحیی یک کارگر ساده است با خانهای کلنگی در حومهٔ راهآهن که چون صبحها با سرویس به کارخانه نمیرود، مجبور است دقایق زیادی کنار جاده منتظر یک وسیلهٔ جایگزین بماند. او در کارخانه عاشق همسرش، ماهرو، شده و بااینکه از مریضاحوالبودن او خبر داشته، با او ازدواجکرده است. ماهرو هم زنی معمولی است که تا قبل از شدتگرفتن بیماریاش پابهپای شوهر در کارخانه کار میکرده و از زمان خانهنشینشدن با هزینهکردن از خزانهٔ محبتش همراه خوبی برای او بوده است. نگاهها و حرفهای عاشقانهٔ این زوج معمولی، وقتی به شکلی اثرگذار بر دلمان مینشیند که میفهمیم زن چندی پیش، فوتشده و این شیرینی خیال و خاطرات او بوده که هر شب، چراغ خانه را در چشمان یحیی روشن میکرده است. گذشته از قصه، درستبودن بازیها، گریم و فضای کار نیز به باورپذیرترشدن دنیای فیلم کمک زیادی کرده است. ریتم فیلم نیز گرچه کند است، با حال و هوای یحیی همخوانی دارد.
2. از خیانت خبری نیست
جایی که اولبار توجه یحیی به همکار جدیدش، طلعت، را میبینیم، برحسب عادت، شامهمان را برای استشمام خیانت تیز میکنیم؛ اما وقتی فیلم، خاطرهٔ بودن ماهرو و تشابه طلعت به او را که علت مهمی در عاشقشدن مجدد یحیی است، نشانمان میدهد، گذشته از اینکه عشقهای مقایسهای چه قدر درست یا نادرست هستند، جرقهای در دلمان شعله میگیرد و این کلمات را بر فکرمان جاری میکند که «انگار دنیا آنقدرها هم ناامن نیست».
3. جریان زندگی را میبینید
با اینکه فیلم تصویر قابلقبولی از مراحل سوگواری، یعنی اجتناب، مواجهه و سازگاری، نشان میدهد، در سراسر داستان از اشاره به عنصرهایی دال بر زندگی نیز غفلت نمیکند. قراردادن خانهٔ یحیی در مجاورت ریلهای راهآهن، کفشهای سفید ماهرو و طلعت، کارخانهٔ ریسندگی، آینهها، حرفهای شخصیتهای اصلی، صدای خندهٔ ماهرو که آخر یک نوار قدیمی ضبط شده، بارانی که در نیمکت کنار ریلها روی یحیی و طلعت باریدن میگیرد و پایانبندی فیلم همه بوی خوش عشق، خنده و زندگی میدهند. اگر شما هم دلتان برای تماشای یک فیلم عاشقانهٔ موقر و دلچسب تنگشده، خداحافظی طولانی را ببینید.