ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

گروه-جهاد-و-مقاومت-مشرق

تاریخ شفاهی فرصتی است برای ثبت و حفظ روایت‌هایی که در هیچ‌یک از اسناد رسمی یا نظامی موجود نیستند. این روایت‌ها شامل خاطرات و تجربیات شخصی افرادی است که به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ بوده‌اند.
سوسنگرد، واقع در استان خوزستان، دارای تاریخ و فرهنگی غنی است که به دوره‌های مختلف تاریخی بازمی‌گردد. این شهر به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، به عنوان یکی از نقاط استراتژیک در طول تاریخ شناخته شده است.
با قطعی شدن فرار مرادی به عراق و پناهنده شدن وی از معاونت عملیات نیرو خطاب به همه گردان‌های عملیاتی "١٤-F" دستوری ابلاغ شد که در درگیریهای هوا به هوا، در پرتاب موشک فینیکس دقت فراوان به خرج دهند...
مادرم از درون اشک‌ می‌ریخت. ساعت یازده و نیم صبح بود جنازه شهناز را به بهشت شهدا بردیم. مادرم اصرار داشت که جنازه را به اهواز ببریم. اما بچه‌ها می‌گفتند که شهید مال ماست و بهتر است همینجا دفنش کنیم.
من را در بیمارستان ارتش بستری کردند. روز چهارشنبه بود. پزشک‌ها مانده بودند که با پایم چه کنند. گفتند روز شنبه شورای پزشکی تشکیل‌ می‌دهیم تا در این باره تصمیم بگیریم. تا دو، سه روز با من کاری نداشتند.
اواخر تابستان شیمی‌درمانی تمام شد. حال مصطفی بهتر شده بود. وزنش رسیده بود به حدود پنجاه و پنج کیلو. موهایش دوباره داشت در می‌آمد؛ نازک نازک مثل موهای نوزاد. ریشهایش هم دوباره داشت پر می‌شد...
چقدر ناز آدم‌های مختلف را سر بستری کردن‌های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود. هر مسئولی را گیر می‌آوردم، برایش توضیح می‌دادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است.
به نادر گفتم هر طور شده پول جور کند، حتی اگر نزول باشد. نگذاشتیم منوچهر بفهمد، وگرنه نمی‌گذاشت یک قطره آمپول برود توی تنش. اما این داروها هم جواب نداد.
از سر و صدای بچه‌ها دوباره به سمت دوشکا برگشتم. یک دفعه با تعجب دیدم اسماعیل پشت ماشین افتاده. گلوله‌ای به پای اسماعیل اصابت کرده بود و خونریزی شدیدی داشت. ناخود آگاه تمام خاطرات اسماعیل در ذهنم آمد.
در این موقعیت که همه چیز قاطی شده بود یک روحانی به نام حاج آقا مهدوی که در سنگر فرماندهی مقر شهید جاوید و کنار بی‌سیم بود، متوجه این گفت و شنود ما و باصطلاح! عراقی‌ها شده و گوشی بی‌سیم را برداشت و...
پیشخوان