طرح مسئله
جایگاه امام و امامت در مذهب تشیع بر کسی پوشیده نیست. ازاین رو، همگان درپی دریافت های تازه از این اصل اصیل اسلامی اند. آثار گوناگون با رویکردهای مختلف در این زمینه نشان دهنده اهمیت این مسئله نزد دانشمندان مسلمان است، اما تاکنون با رویکرد معناشناسانه به آن پرداخته نشده است. این پژوهش قصد دارد با رویکردی معناشناختی به تبیین مفهوم «امام حق» و استخراج مؤلفه های معنایی آن از قرآن بپردازد.
معناشناسی[1] کار کشف سازوکارهای معنا را با مطالعه ای علمی بر عهده دارد. (صفوی، 1378: 31) نظریه های معناشناسی، متن یا کلام را مجموعه ای معنادار می داند که می توان به مطالعه آن پرداخت. راه پیشنهادی معناشناسی برای دستیابی به چنین مجموعه های معناداری، در نظر گرفتن سطوح گوناگون برای متن است. (شعیری، 1388: 6)
هدف معناشناسی، روشمند کردن مطالعه و بررسی متون و کلام است. (بی یرویش، 1374: 83) از دیدگاه معناشناسی، کلام مجموعه ای منسجم است و معناشناس بررسی این انسجام را در کلام برعهده دارد. (ایزوتسو، 1361: 5) مفهوم یک واژه برحسب شرایط لازم و کافی یا آنچه مؤلفه معنایی یک واژه نامیده می شود، در حوزه های معنایی مختلفی جای می گیرد. اعضای یک حوزه معنایی، یک نظام معنایی را تشکیل می دهد که در رابطه متقابل با یکدیگرند. چنین واحدهایی به دلیل ویژگی مشترکشان «هم حوزه» به شمار می آیند. (صفوی، 1378: 190)
معناشناسی در روند شکل گیری خود مکاتب و روش هایی را اتخاذ نموده که هر یک با ابزاری خاص به کاوش معنا می پردازد. روش پژوهش حاضر درباره معناشناسی هم زمانی است. در معناشناسی هم زمانی، عامل زمان لحاظ نمی شود و صرفاً «تفاوت ها و تمایز ها» میان معانی مورد مطالعه قرار می گیرند. (ایزوتسو، 1361: 39)
«امام» در قرآن در معانی مختلفی ظهور کرده است. از این رو، فهم دقیق مفهوم «امام حق» و دستیابی به لایه های معنایی آن مطالعه ای روشمند می طلبد؛ مطالعه ای که باید مناسب با ویژگی های قرآن (به عنوان متنی چند لایه) باشد. معناشناسی نیز یکی از روش های نوین در مطالعات قرآنی است که به استخراج معنای نهفته در متن می پردازد. این مقاله درصدد است با تحلیل ارتباط معنایی واژه هایی که با «امام حق» در یک حوزه معنایی قرار می گیرند، در دو محور جانشینی و هم نشینی، حوزه های هم معنای «امام»، به تبیین جایگاه معنایی «امام حق » در قرآن بپردازد.
واژه شناسی «امام»
«امام» از ریشه «امم» مهموز الفاء و مضاعف بوده و در لغت به این معانی آمده است: هر کسی که مورد اقتدا و تبعیت قرار گیرد (ابن فارس، 1404: 1: 21)، مقدّم (ابن منظور، 1404: 12: 25 24)، قیم و سرپرست (طریحی، 1375: 6 / 10 ) و طریق و راه. (همان) معانی مذکور با یکدیگر بی ارتباط نیستند. مفاد لغوی واژه نیز مطلق است و شامل هر فردی می شود که نسبت به عده ای، مقدّم، مقتدا و سرپرست است. (یزدی مطلق و جمعی از نویسندگان، 1387: 45) همچنین «امام» در اصطلاح کلامی به فردی گویند که در امور دینی و دنیایی به جانشینی از پیامبر اکرم؛ ریاستی فراگیر داشته باشد. (مفید، 1413: 73)
واژه «امام» در مجموع دوازده مرتبه در قرآن به کار رفته که از این میان پنج بارِ آن به معنای «امام حق» است: سه مرتبه به صورت جمع «أ ئِمَّة» (انبیاء / 72؛ سجده / 24؛ قصص / 5) و دو مرتبه به صورت مفرد «إماماً، إمامٍ » (بقره / 124؛ فرقان / 74) و یک مرتبه نیز به صورت «إمامٍ » به معنای جامع بین امام حق و باطل. (اسراء / 71)
حوزه های معنایی «امام حق » در کاربرد قرآنی
مفهوم کانونی «امام حق » در کاربرد وحیانی و هم نشینی با واژگان دیگر قرآنی دارای بار معنایی خاصی است. این واژه با واژگان بسیاری در قرآن به گونه های مختلف ارتباط معنایی دارد و حوزه های متعددی را تشکیل می دهد. در ادامه به بررسی حوزه های معنایی «امام حق» در دو محور هم نشینی و جانشینی پرداخته می شود.
الف) حوزۀ معنایی «امام حق» بر محور هم نشینی
در معناشناسی یکی از شیوه های بیان معنا، هم نشینی مفهوم کانونی با سایر واژگان است. (پالمر، 1366: 170 ) رابطه هم نشینی، رابطه ای از نوع ترکیبْ میان الفاظی است که در زنجیره کلامی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. (بی یرویش، 1374: 30 ) برای ساختن یک عبارت، رابطه هم نشینی یعنی چگونگی قرار گرفتن تکواژها در کنار یکدیگر بر روی زنجیره گفتار باید مطابق روش ها و قوانین خاصی (قواعد نحوی زبان) صورت بگیرد تا آن عبارت دارای معنا و مفهوم روشنی باشد. از این رو، رابطه هم نشینی را «رابطه نحوی» نیز می گویند. (باقری، 1378: 43) در این میان بهره گیری از مکاتب آمریکایی و معناشناسی ساخت گرا، این امکان را فراهم می سازد تا از طریق روابط معنایی و بررسی روابط هم نشین بتوان به کشف روابط معنایی دست یافت. (بنگرید به: سلمان نژاد، 1391: 23) برای درک مفهوم واقعی «امام حق» و مؤلفه های معنایی آن هم نشین هایی را که دارای رابطه نحوی و نیز روابط بینامتنی با امام بودند، احصا کرده و با بررسی آنها و یافتن مؤلفه های معنایی مشترک میان آنها به بخشی از مؤلفه های معنایی امام حق می توان دست یافت. پربسامدترین واژه هم نشینِ مفهوم «امام حق»، «جعل» است که «امام» به عنوان مفعول آن واقع شده است. هدایت و دعوت نیز از دیگر مفاهیم هم نشین امام هستند.
یک. جعل
یکی از واژگانی که در آیات مزبور از نظر نحوی با «امام» هم نشینی دارد، «جعل» است که در قالب های مختلف فعلی (ماضی، مضارع و امر) و اسم فاعل (جاعل) ذکر شده است. ماده «جعل» در اصل به معنای تقدیر، تقریر و تدبیر بوده و در مجموع به معنای دگرگون کردن چیزی از حالتی به حالت دیگر است. (مصطفوی، 1360: 9 / 235) «جعل» در استعمال قرآنی، یا از جانب خداوند صورت می گیرد، یا از جانب عبد. در پنج موردی که «جعل» هم نشین «امام» شده، در معنای اعطای مقام و منزلت بعد از تکوین است که از جانب خداوند صورت گرفته است. (مصطفوی، 1360: 2 / 90)
در آیه امامت حضرت ابراهیم (ع) می خوانیم: «وَإ ذِ ابْتَلَی إ بْرَاهِیمَ رَ بُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأ تَمَّهُنَّ قَالَ إ نِّی جَاعِلُک لِلنَّاس إ مَاماً. » (بقره / 124) در این آیه، «جعل» به صورت صفت مشبهه (جاعل) ذکر شده است. همچنین حرف تأکید «إنّ » به علاوه اسمیه آوردن جمله، هم نشانه جدّی بودن تصمیم جعل«امام» است و هم بیانگر استمرار وجود «امام ». (سامرائی، 1430: 23 و 52) از سویی مفرد آمدن ضمیر در «إنّی » حاکی از عدم وساطت فرشتگان در این جعل است. (جوادی آملی، 1389: 6 / 443) این مقام نشئت یافته از اراده ربوبی پروردگار برای رشد دادن و به کمال رساندن عالم و آدم است.
امامت حضرت ابراهیم (ع) پس از انواع بلاهایی بود که خداوند بر سر راه وی قرار داد تا او را بیازماید. (خان صنمی، 1393: 91) قرینه هایی که این مطلب را تأیید می کند، نخست فعل ماضی «ابتلی » است که این زمینه را برای مخاطب فراهم می سازد که گوینده از فضای بعد از وقوع حوادث سخن می گوید. (قائمی نیا، 1390: 207) قرینه دوم، در متعلق «اذ» است که در ابتدای آیه ذکر شده است. (جوادی آملی، 1389: 6 / 428)
هم نشینی «ابتلاء» با «امام» در آیه 124 سوره بقره، از راز امامت حضرت ابراهیم (ع) پرده برمی دارد. شروع امامت حضرت ابراهیم (ع) ابتلا به وسیله کلمات و انتهای آن ورود در زمره صالحین است. «ابتلاء مقتضای حکمت عادلانه است که هدف از آن خالص نمودن سالک از ناخالصی است. » (عضیمه، 1386: 51) پیامبران در قلمرو تکلیف همچون دیگران مکلف اند. آنان در پرتو آزمون ویژه از راه نیل به مقام برتر آگاه خواهند شد. (طباطبایی، 1417: 1 / 268)
همان گونه که ذکر شد، ابتلای حضرت ابراهیم (ع) به وسیله کلمات بود. در واقع کلمات حلقه اتصال بین ابتلا و جعل امامت است. (ابن عربی، 1421: 1 / 193) در تبیین مراد و تعیین مصادیق کلمات در آیه، وجوهی بیان شده است (رازی، 1420: 4 / 34 31)، ولی با توجه به نقد هایی که به آنها وارد است، می توان گفت که هدف، مشخص شدن محتوای کلمات نبوده، اما عبارت «فَأ تَمَّهُنَّ» می فهماند که اینها اموری بوده که لیاقت آن جناب را برای مقام امامت اثبات کرده است. (جوادی آملی، 1389: 6 / 431) «کلمه و کلمات الهی»، هم محقق می شوند (یونس / 33) و هم وسیله ای می گردند تا امر دیگری تحقق یابد. (یونس / 82) آزمون های حضرت ابراهیم (ع) به وسیله کلمات پروردگار زمینه را برای جعل امامت و اصطفای حضرت فراهم نمود.
حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه خود بدون درخواست به مقام امامت منصوب شد، آن مقام را برای ذرّیه خود درخواست کرد. ذرّیه حضرت ابراهیم (ع) دو قسم اند: برخی محسن و صالح و برخی دیگر ظالم اند. (صافات / 113) خداوند پس از ذکر برخی از مصادیق صالحان از ذرّیه حضرت ابراهیم (ع) (انبیاء / 72)، هم دعای حضرت را مورد اجابت قرار می دهد و هم به عهد خویش در رسیدن عهد الهی به صالحان وفا می کند. (انبیاء / 73؛ سجده / 24- بنگرید به: طباطبایی، 1417: 1 / 274)
گرچه فعل ماضی بر وقوع کار یا پدیدار شدن حالتی در زمان گذشته دلالت دارد، در آیه 73 سوره انبیاء «وَ جَعَلْنَاهُمْ أ ئِمَّةً یهْدُونَ بِأ مْر نَا» فعل «جعلنا» تکرار فعل آیه 72 همین سوره است و مفعول نیز به صورت ضمیر آمده که به «إ سْحَاقَ وَ یعْقُوبَ» در آیه قبل بازمی گردد. این تکرار حاکی از اهمیت مطلب و همچنین نشانه ثبوت و استقرار «امام» است (ابن عاشور، بی تا: 17 / 80) در آیه 24 سوره سجده «وَ جَعَلْنَاهُمْ أ ئِمَّةً یهْدُونَ بِأ مْر نَا» نیز «جعلنا» تکرار فعل آیه 23 همین سوره است. در آیه 23، تورات وسیله ای برای هدایت بنی اسرائیل عنوان شده، اما در آیه 24 برخی از بنی اسرائیل معرفی شده اند که به امر خداوند هدایت می کنند. (همان: 21 / 168) در اینجا بار دیگر تکرار فعل حاکی از اهمیت موضوع است. البته امامت به لحاظ شدت و ضعف، نسبت به افراد مختلف، متفاوت و دارای مراتب است؛ به این معنا که هر انسانی بر اثر اینکه استعدادش در حد معینی به فعلیت می رسد، از درجه خاصی از امامت برخوردار گشته و پیشوای مردم می شود. در مجموع این مقام، امانتی است که بر دوش هر انسانی قرار داده شده است، گرچه برخی به جای آنکه از آن در راه اراده الهی بهره گیرند، ظلم و جهالت پیشه می کنند وآن را در مسیر خواست شیطان به کار می گیرند. (قصص / 41) اما در مقابل، عده ای دیگر حق این منصب را ادا کرده و هادی مردم به سوی رستگاری گشته اند. (انبیاء / 73)
در آیه 5 سوره قصص «وَ نُر یدُ أ نْ نَمُنَّ علَی الَّذِین استُضْعِفُوا فِی الأ رْض وَ نَجْعَلَهُمْ أ ئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَار ثِینَ» فعل «جعل» به صورت مضارع هم نشین «ائمه» شده است. آیه به مؤمنین وعده می دهد که خداوند بر آنان منّت نهاده و پیشوایان مردم قرارشان خواهد داد. (طباطبایی، 1417: 16 / 6) مستضعف در آیه مذکور به معنای به ضعف کشاندن است که به دست مستکبرین صورت می گیرد. (فیومی، بی تا: 2 / 362) «واو » در قبل از نجعلهم، «واو » عطف است که ابتدا و انتهای آیه را به هم مرتبط می کند. به عبارتی به سبب ضعیف شمردن گروهی در زمین توسط مفسدین و مستکبرین، خداوند بر آنها منت می نهد و آنان را وارث زمین و نعمت های آن قرار می دهد. (قصص / 5 4)
خداوند در آیه 164 سوره آل عمران از نعمت های فراوانی یاد می کند و آنها را بی شمار می داند. او نعمت والاتر را «منّت» می خواند و بعثت انبیا و نصب امامان را از بزرگ ترین منّت ها می شمارد. در این آیه از نبوت با فعل ماضی سخن می گوید؛ زیرا نبوت تمام شدنی است (هرچند اصل دین ماندنی است) اما در آیه 5 سوره قصص درباره امامت فعل مضارع به کار می برد که تدریج و استمرار را می رساند؛ به این معنا که زمین هرگز از وجود امام تهی نیست. (جوادی آملی، 1388: 50)
در آیه 74 سوره فرقان «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إ مَاماً» فعل «جعل» به صورت امر دعایی هم نشین «إماما» شده و این در خواستی است که از جانب «عباد الرحمن» مطرح است. امام در آیه مورد بحث، به معنای قدوه، نمونه و پیشواست (قرطبی، 1364: 14 / 83) براساس آیه 124 سوره بقره، امام کسی است که جامعه انسانی بتواند همه عقاید، اخلاق و اعمال خود را براساس عقیده، خُلق و عمل او تنظیم کند. (جوادی آملی، 1367: 57)
حاصل اینکه، واژه «جعل» به عنوان پربسامد ترین واژه ای که در قالب های مختلف فعلی هم نشین امام حق شده، بر محور هم نشینی با امام، در یک حوزه معنایی قرار دارد که این بیانگر آن است که مقام امامت منصبی است که از جانب خداوند تفویض می شود. همچنین به قانون مندی کلی از جانب خداوند اشاره می کند که «همواره برای انسان ها بر روی زمین امامی وجود دارد. » این مطلب با صفت مشبهه آوردنِ «جعل» در آیه 124 سوره بقره بیان شده تا بر استمرار این سنت الهی دلالت نماید.
دو. هدایت
از دیگر واژگانی که با «امام حق» رابطه هم نشینی دارد، واژه هدایت است که در قالب فعل مضارع دو مرتبه هم نشین امام شده است؛ چنان که می خوانیم: «أ ئِمَّةً یهْدُونَ بِأ مْر نَا. » (انبیاء / 73 ) هدایت از [هدی] به معنای راهنمایی کردن با عنایت و مهربانی است. (راغب اصفهانی، 1412: 835) هدایت گاه به صورت «ارائه طریق » و گاه به نحو «ایصال به مطلوب» است. در هدایت به معنای ارائه طریق، همه پیامبران شریک اند و در آن نیازی به مقام امامت نیست، اما هدایت به معنای ایصال به مطلوب (انبیاء / 73؛ سجده / 24) برعهده امام بوده (جوادی آملی، 1389: 6 / 465 462) و مقید به امر خدا شده است. «امر الله » همان «کن» است. کار خداوند این است که وقتی به آنچه انجام آن را اراده کرده، بگوید: «باش»، «می شود» (یس / 83 82). امام به عنوان مظهر مقلب القلوب، بر اثر پیوند با مقام «کن فیکون» و ارواح انسان ها، هر چیز را با ویژگی مهتدی بالذات بودن، براساس ملکوت آن و با تصرف در قلب آن هدایت می کند. این هدایت، فیضی درونی است که از ناحیه خداوند به قلب امام می رسد. (همان: 465 463؛ طباطبایی، 1417: 1 / 272) با این اوصاف واژه هدایت با امام در یک حوزه معنایی قرار دارد.
سه. دعوت
خداوند در آیه 71 سوره اسراء می فرماید: «یوْمَ نَدْعُو کلَّ أ نَاس بإ مَامِهِمْ. » در اینجا مقصود از «یوم» روز قیامت است. فعل «ندعوا» نیز حاکی از فعلی است که در آینده به وقوع خواهد پیوست و حاکی از دعوتی است که از جانب حق تعالی با کمال دقت صورت می گیرد (زمخشری، 1407: 2 / 682)؛ همانند تعابیری که درمورد نفخ صور و جمع کردن مردم در قیامت رخ می دهد (کهف / 99؛ نبأ / 18)، با این تفاوت که خداوند در آیه 71 سوره اسراء می فرماید: «هر گروهی را به امامشان می خوانیم. » مطلق ذکر شدن عبارت «بامامهم» نشان می دهد امام در آیه مزبور به معنای کسی است که از او در خیر و شرّ تبعیت می شود. (رازی، 1420: 21 / 17) به بیانی دیگر، امامی که روز قیامت خوانده می شود، کسی است که مردم به او اقتدا کرده باشند، نه آن کس که خداوند به امامت برگزیده باشد. (طباطبایی، 1417: 13 / 168 165) ازاین رو، دعوت نیز از دیگر واژگانی است که با امام حق در یک حوزه معنایی قرار دارد.
ب) حوزۀ معنایی «امام حق» بر محور جانشینی
رابطه جانشینی، رابطه ای از نوع انتخاب و جایگزینی میان هر یک از الفاظِ یک زنجیره کلامی با الفاظی است که می توانند جایگزین آن شوند (بی یرویش، 1374: 31) واژگانی که براساس تشابه معنایی قابل شناسایی اند، در نظام زبان بر محور جانشینی با یکدیگر، در یک میدان معنایی قرار می گیرند. در بخش قبل با بررسی هم نشین های واژه «امام»، برخی از مؤلفه های معنایی آن به دست آمد. در این بخش با بررسی جانشین های واژه «امام»، بخشی دیگر از مؤلفه های معنایی امام مورد واکاوی قرار می گیرد. آنچه ما را در یافتن واژه های جانشین «امام» یاری می کند، توجه به دو چیز است: یکی مؤلفه های معنایی مشترک میان دو واژه ای که به عنوان جانشین یکدیگر انتخاب شده اند و دیگری هیئت و ساختار ترکیبی مشابه. برای نمونه، «جعل» در معنای اعطای مقام و منزلت بعد از تکوین، پربسامدترین مؤلفه معنایی «امام حق» در قرآن است. همچنین واژه امام از لحاظ ترکیبی، مفعول آن واقع شده است. بنابراین واژه های یافت شده به عنوان جانشین امام نیز باید دارای همین تشابه باشند تا بتوان به وجوه اشتراک و افتراق آنها دست یافت. واژه های یافت شده براساس موارد مذکور بدین شرح است:
یک. خلیفه
خلیفه از ماده «خلف» است. اصل واحد در این ماده، مقابل «قدّام» (جلو) است؛ به معنای چیزی که پس از چیز دیگر می آید. کاربرد این واژه در قرآن به صورت مستخلف زمانی (بقره / 66)، مکانی (توبه / 87 )، کیفی، وصفی و در خصوصیات (یونس / 14) به کار می رود که در همه موارد وجه تأخیر و ظهور بعد چیز دیگری لحاظ شده است. «خلیفه » صفت خلف و بر وزن فعیله به معنای فاعل است. خلیفه، یعنی جانشینِ سابق، نه کسی که ملحوق به دیگری است. (جوادی آملی، 1389: 3 / 27) این جانشینی از لحاظ کیفی است و این یعنی اشرف صفات روحانی، که مقامی بالاتر از آن نیست؛ چنان که خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید: «وَ إ ذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إ نِّی جَاعِلٌ فِی الأ رْض خَلِیفَةً. » «تاء» در «خلیفه » برای مبالغه است؛ یعنی آن موجود کاملی که می تواند در همه جوانب، آثار خدایی را در جهان محقق کند. (همان: 29) جمع «خلیفه»، خلائف است و جمع «خلیف» نیز خلفاست. از این بین در مفهوم «خلائف» تأکیدی بیشتر نسبت به «خلفا» وجود دارد. (مصطفوی، 1360: 3 / 29)
خلافت در قرآن سه قسم است:
1- خلافت به معنای جایگزینی (یونس / 14؛ فاطر / 39)؛
2- خلافت به معنای وراثت از پیشینیان؛ به این معنا که خداوند آن قومی که حجت را بر آنان تمام کرده، به هلاکت می رساند و قومی دیگر را وارث آنان می گرداند (نور / 55؛ اعراف / 129)؛
3- خلافتی که ویژه انبیا و اوصیای الهی است (بقره / 30؛ ص / 26). خداوند آنان را به طور خاص نماینده خود در زمین قرار داده است. علت غایی این استخلاف، ظهور و بروز احکام و تدابیر الهی است. (طباطبایی، 1417: 1 / 115) در بحث جانشینی خلیفه از امام حق، خلافت در نوع دوم و سوم مورد نظر است. شایان ذکر است که امامت نیز مانند خلافت دارای مراتب است.
در اغلب آیاتی که امام حق و خلیفه هم نشین «جَعَل» شده، مخاطبْ حضرت رسول اکرم؛ است؛ چراکه نقل قصه انبیا به ویژه گزارش داستان اولواالعزم برای تثبیت فؤاد حضرت ختمی مرتبت است. (هود / 12) قرینه ای که مطلب مذکور را تأیید می کند، نام بردن از پیامبران اولواالعزمی است که هم نشین امام و خلیفه شده اند. برای نمونه در آیه 124 سوره بقره به حضرت ابراهیم (ع) و در آیه 30 در همین سوره به بیان سرگذشت حضرت آدم (ع) اشاره شده است. در داستان حضرت ابراهیم (ع) ممکن است پیوندی با آیات قبل مشاهده نگردد؛ حال آنکه با دقت در سیاق آیات همبستگی شایان توجهی را می توان بیان نمود. (بنگرید به: جوادی آملی، 1389: 6 / 432 ) در هر دو آیه 30 و 124 سوره بقره سخن از آزمایش الهی است. تفاوت امتحان انسان کامل (در عرض کلمات) با امتحان ملائکه (در عرض اسماء) این بود که امتحان ملائکه با عجز (سبحانک لاعلم لنا) همراه بود، ولی انسان کامل با موفقیت از عهده آزمایش های الهی برآمد (فاتمهن). (همان: 435)
تمام امتحان ها و بلاها ناشی از علم و حکمت خداوند، برای بالاتر بردن درجات معنوی انسان ها به خصوص انبیا و اولیاست: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکمْ خلائِفَ الأ رْض وَ رَفعَ بَعْضَکمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَاتٍ لِیبْلُوَکمْ فِی مَاآتَاکمْ » (انعام / 165) در این میان انبیا و اولیا همان گونه که خود مصطفی و مجتبایند، امتحان های آنان نیز صفوه و مجتبی است. آزمون هایی که حضرت ابراهیم (ع) در زندگی با آنها مواجه بود، مقدمه ای برای بالاتر بردن درجات معنوی حضرت و تفویض مقام امامت به ایشان بود؛ همچنان که حضرت داود (ع) قبل از رسیدن به مقام خلافت در ماجرای متخاصمان (ص / 22 21) مورد آزمایش قرار گرفت تا راه داوری را بیاموزد و در زمینه خلافت و حکمرانی در میان مردم استاد شود.
منشأ و واسطه رسیدن به مقام خلافت الهی، معرفت به «اسماء» است؛ معرفتی که ملائکه با آن همه نزاهت و طهارت، ظرفیت وجودی آن را نداشتند. در قرآن بیان مستقیم و روشنی درباره حقیقت «اسماء» وجود ندارد، اما با استفاده از شواهد احتمال داده اند که منظور از آن همان عالم خزائن است که اصل همه اشیا در آنجاست. به سخنی دیگر، اشیا و موجودات عالم، تنزل یافته آن حقایق هستند. (طباطبایی، 1417: 1 / 119 117 ) مقصود از تعلیم اسماء پی بردن به حقایق اشیا و معرفت حضوری به آنهاست که ملازم با قدرت بر تصرف تکوینی و برتری وجود آدم است. (باقری و دیگران، 1391: 76) با این اوصاف، اسماء و حقایق غیبی که خداوند به صورت بالقوه در وجود آدم به ودیعه نهاده، به وسیله ابتلا به صورت کلمات ظهور می کند و به مرتبه فعلیت می رسد و زمینه ساز بروز استعداد و توانایی برای رسیدن به مقام برتر می گردد. حرف تأکید «إنّ» به ضمیمه اسمیه بودن جمله و صفت مشبهه بودن «جاعل»، دلیل بر جدّی بودن تصمیم جعل امام و خلیفه و نیز دلیل بر استمرار وجود امام و خلیفة الله است که هر دو نشئت گرفته از اراده ربوبی خداوند است.
خداوند در آیه 124 سوره بقره می فرماید: مقام امامت به ظالمین نخواهد رسید. منظور از ظالم، مطلق هر کسی است که ظلمی از او صادر شود؛ چنان که ملائکه در آیه 30 از خداوند خواستند که مقام خلافت را برای مفسدین قرار ندهد. فساد (مقابل «صلاح») در لغت به معنای تباهی و خارج شدن از حد اعتدال است. حال اگر این اختلال در نظام تکوین باشد، از مصادیق آن ظلم، کفر، شرک، فسق و نفاق است، اما اگر در نظام تشریع باشد، از مصادیق آن اخلال در احکام الهی و قوانین دینی و مقررات اسلامی است. (مصطفوی، 1360: 9 / 85) خداوند در آیه 124 سوره بقره، افرادی را که بر روی زمین اراده فساد و ظلم دارند، از مقام امامت و خلافت خویش محروم می کند؛ همان گونه که حضرت موسی (ع) به خلیفه خود حضرت هارون (ع) سفارش کرد که از آرای مفسدین پیروی نکند (اعراف / 142) همچنین خداوند در صدر آیات مربوط به ماجرای حضرت موسی (ع) در سوره اعراف به منظور عبرت گرفتن مردم، سبب انقراض فرعون و همراهنش را فساد آنها عنوان می کند. (اعراف / 103) نیز در جایی دیگر خطاب به حضرت داود (ع) به عنوان خلیفه الهی می فرماید: در بین مردم به حق و عدالت حکم کند تا حقی ضایع نشود و از هواها پیروی نکند که طریقه مفسدین است و اسباب گمراهی را فراهم می آورد. (ص / 26)
در آیه 55 سوره نور که با آیه 5 سوره قصص دارای سیاق واحدی است خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند، وعده می دهد که به زودی ایشان را وارث زمین قرار خواهد داد و جامعه ای برایشان تکوین می کند که کاملاً صالح و عاری از فسق و نفاق باشد. (طباطبایی، 1417: 15 / 155) در همین راستا می توان به آیه 62 سوره نمل نیز اشاره کرد. (همان: 379) در این آیه سخن از فردی «مضطر» است که چون خداوند را بخواند، خداوند دعای وی را مستجاب کرده، گرفتاری را از بین می برد و قومی را که دچار استضعاف شده است، خلیفه و وارث زمین می کند.
ضرر حتمی را «اضطرار » گویند. انسان گاه توان دفاع در برابر ضرر را دارد، اما گاهی در مقابل ضرری قرار می گیرد که ناگزیر است به آن تن دهد. به شخصی که ناگزیر از تسلیم در برابر ضرر است، «مضطر» گویند؛ یعنی کسی که باید این ضرر را تحمّل کند (جوادی آملی، 1389: 6 / 583)، چراکه این ضرر را علل و اسبابی است و جزء قضا و تقدیر خداوند است (به جهت رساندن فرد مضطر به مقام برتر) و جز خداوند کسی قادر به برطرف کردن آن نیست. (انعام / 17- مصطفوی، 1360: 7 / 27 ) حال چنین فردی که امیدش از همه اسباب ظاهری قطع شده، با اخلاص از خداوند می خواهد که از وی دفع ضرر کند و خداوند نیز دعای وی را مستجاب می کند. در این زمینه می توان به موارد متعددی در قرآن اشاره کرد. (یونس / 12؛ اسراء / 67؛ روم / 33) در قرآن کریم می خوانیم که دعای انبیا و اولیا مستجاب است؛ چه آنکه ایشان خالصانه و صادقانه فقط خداوند را برای رفع گرفتاری خود و قوم خود خوانده اند و خداوند نیز دعای آنها را اجابت کرده و ایشان را وارث و خلیفه بر روی زمین قرار داده است: «وَ یجْعَلُکمْ خُلَفَاءَ الأ رْض. » (نمل / 62 ) همان گونه که مشاهده می شود، «خُلَفَاءَ» بدون واسطه «فی»، به «الأ رْض » اضافه شده که این حاکی از خلافت مسلمین بر روی زمین است. (خطیب اسکافی، 1422: 3 / 100 98)
بنابر آنچه گذشت، واژه خلیفه با واژه امام می تواند بر محور جانشینی در یک حوزه معنایی قرار گیرد.
دو. آیه
«آیه» برگرفته از ماده «أوی، یأوی» بر وزن فعله، به معنای علامت ظاهر، نشانه و عبرت است. حقیقت معنای آیه برای امر ظاهری است که ملازم امر دیگری است که ظاهر نیست و آیه و اثرش آن را روشن و معین می کند. پس وقتی درک کننده، ظاهر یکی از آنها را درک کرد، ذات دیگری را که درک نکرده بود، به وسیله آن آیه درک می کند؛ زیرا حکم هر دو مساوی است و این موضوع در محسوسات و معقولات به خوبی روشن است. (راغب اصفهانی، 1412: 102) به بیانی دیگر، توجه و قصد برای رسیدن به مقصود در جمیع کاربردهای این واژه نهفته است. (مصطفوی، 1360: 1 / 187)
خداوند برای برقراری ارتباط با نوع بشر «نشانه هایی » فرو می فرستد. این نشانه ها یا تکوینی اند و یا تشریعی. تعدد معانی، به شکل مفرد واژه «آیه» تعلق دارد و به ترتیب در معانی متعددی چون معجزه، نشانه، عبرت، آیه (به معنای جملات قرآن کریم ) و حکم و دلیل روشن به کار رفته، اما شکل جمع این واژه اغلب به معنای نشانه ها و گاه به معنای آیات قرآن آمده است. آیات تکوینی برای همه افراد بشر به صورت مستقیم و بدون واسطه فرستاده می شود، ولی آیات تشریعی صرفاً از طریق واسطه (پیامبر) به انسان می رسد. مدلول آیات تکوینی بیشتر توحید ربوبی، حقانیت پیامبر و معاد است؛ حال آنکه مدلول آیات تشریعی بیشتر تأکید بر وحی و کلام الهی است. خداوند از انسان انتظار دارد در مواجهه با آیات نگاه طریقی داشته باشد و در آنها متوقف نشوند. این نگاه برای رسیدن از دال به مدلول، همان معنای تعقل، تفکر و تفقه در قرآن است. نتیجه این درک صحیح، ایمان به مدلول آیات است؛ درحالی که عدم درک آن منجر به کفر خواهد شد. (راهنما، 1390: 32 31)
امام حق از آیات تکوینی خداوند است. در برخی آیات نیز «آیه» به صورت مفرد و در مفهوم فرامتنی به کار رفته و همچنین واژه «جعل» به عنوان پربسامدترین هم نشین «امام»، هم نشین آن شده است. آیه 259 سوره بقره که به آیه بودن جناب عُزَیر (ع) اشاره دارد و نیز آیات 21 سوره مریم (ع)، 91 انبیاء و 50 مؤمنون که به آیه بودن حضرت عیسی (ع) و حضرت مریم (ع) اشاره کرده و همچنین آیه 15 سوره عنکبوت که به آیه بودن حضرت نوح (ع) و یارانش اشارت نموده، جملگی از آیات تشریفی1 خداوند هستند.
نظر به اینکه نظام هستی، نظام علل و اسباب است، همه اسمای فعلی خداوند مظهر می طلبند و اسباب و علل به عنوان مأمورانی از مجموعه نظام کار می کنند که از آنها به مظهر، آیه، خلیفه و مانند آن یاد می شود. (جوادی آملی، 1388: 6 / 402) انبیا و اولیای الهی آیات بی واسطه خداوند هستند، اما موجودات دیگر، آیات با واسطه اویند؛ چراکه قدرت دریافت فیض خدا را به طور مستقیم ندارند. بنابراین فیض حق تعالی ابتدا به امام و خلیفه الهی می رسد و از آنجا به دیگران سرایت می کند. (همو: 1385: 40)
امام در تمام شئونِ افعال و اوصاف الهی، «آیه کامل » باری تعالی است. (همو، 1388: 35) خلافت الهی امام به این معناست که اگر ما خدا را نمی بینیم، با دیدن امام، «آیه کبری » خدا را مشاهده می کنیم و مدلول این آیه عظیم چیزی جز رسیدن به توحید ربوبی نیست. امام نه تنها خود آیه است، بلکه هدایت کننده ای است که زمینه را برای شناخت آیات دیگر هموار می کند تا انسان را به مقصود که همان توحید ربوبی است، برساند.
بنابراین همه هستی و هر چیزی که از اراده خداوند صادر شود، «آیه» خداوند است که از این میان «امام » آیه خاص خداوند است. به سخنی دیگر، هر امامی مظهر و «آیه » خداست، ولی هر مظهر و آیه ای «امام» نیست. (همو، 1389: 3 / 53) «امام» مظهر صفات خدا و مرآت افعال خداست. به بیانی دیگر خدا اصل است و «امام» نیز «آیه» و مرآت اوست. ازاین رو می توان گفت «آیه » با واژه امام بر محور جانشینی در یک حوزه معنایی قرار دارند.
سه. کلمه
حضرت عیسی (ع) علاوه بر اینکه آیه ای بود از جانب خدا، کلمه خدا نیز بود (آل عمران / 39 و 45؛ نساء / 171). هم نشینی کلمه و مسیح در آیات مزبور، ما را به این مطلب رهنمون می شود که کلمه همان عیسی (ع) است.
کلمه از «کلم» به معنای آشکار ساختن چیزی است که پنهان است و به واسطه ظاهر شدن، نوعی وجود خارجی و تکوینی می یابد که بر صفات و نیات درونی دلالت می کند؛ مانند وجود مقدس حضرت عیسی (ع) که آیه حق و مظهر صفات الهی است و کلمه بر آن دلالت می کند. (مصطفوی، 1360: 10 / 108)
تشریفی بودن آیات مذکور به این معناست که وجود مقدس حضرت عیسی (ع)، حضرت نوح (ع)، حضرت مریم (ع) و جناب عزیر (ع) از آیات و نشانه های باعظمت الهی هستند.
همه موجودات کلمات الهی هستند، اما حضرت عیسی (ع) مصداق کامل کلمه تکوینی (نه اعتباری) الهی است؛ زیرا روح وی پیوندی ویژه با خدا دارد. او با کلمه «کن» به هستی گام نهاد، ازاین رو آیۀ کبری حق تعالی است و بهتر خدا را نشان می دهد. اینکه خداوند در سه آیه مذکور درمورد حضرت عیسی (ع) از اسم الله (یا ضمیری که به آن برمی گردد) استفاده نموده، برای اشاره به این مطلب است که عیسی (ع) آینه تمام نمای اسما و صفات الهی است؛ زیرا الله اسم ذاتی است که جامع اسماء الحسنی و صفات جلالی و جمالی خداوند است. (طباطبایی، 1417: 1 / 18)
وجود مبارک عیسی (ع) دارای حقیقتی روحانی بود (نساء / 171). روح از جنس و سنخ امر پروردگار است (اسراء / 85). امر خداوند عبارت است از کلمه ایجاد او؛ یعنی قول«کن» که خودِ ایجاد است. پس هر موجودی در عین اینکه مخلوق خداست، قول خدا نیز محسوب می شود، چراکه با خلقت خود، بر وجود خداوند (به خصوص اراده او) دلالت دارد. (طباطبایی، 1417: 2 / 318 317 و 13 / 198 197) بنابراین این قسم از قول خداوند همان کلمات تکوینی خداوند است که در متن قرآن، بر مخلوقات الهی (کلمات عام الهی و حقایق عینی تکوینی ) و عیسی (ع) (کلمه ویژه و خاص الهی) اطلاق شده است. (شفیع زاده، 1391: 137)
در مجموع می توان گفت امام، کلمه خداوند بوده و دارای حقیقتی روحانی است که مربوط به عالم امر و ملکوت است؛ کلمه خداوند از این حیث که مربوط به عالم امر است و آیه بودنش نیز از این حیث که مربوط به عالم خلق است (همان) و در هر صورت از جانب خداوند است (اعراف / 54 ). با این اوصاف می توان گفت کلمه نیز با واژه امام بر محور جانشینی در یک حوزه معنایی قرار دارد.
چهار. اُمّه
واژه «اُمّه» در قرآن دارای معانی مختلفی است: دین و طریقه (طریحی، 1416: 1 / 76)، اصل و محل رجوع (ابن فارس، 1404: 1 / 21) و یا هر جماعتی که وجه اشتراکی (دین، زمان و مکان) آنها را گردهم آورده باشد. (راغب اصفهانی، 1412: 86 ) در قرآن واژه «اُمّه» به این معانی به کار رفته: جماعت (قصص / 23)، انسان کامل / امام (نحل / 120)، دین (زخرف / 22)، زمان (یوسف / 45) و کسانی که در یک روش زندگی جبری (انعام / 38) و یا اختیاری (آل عمران / 104) شریک اند.
منظور از «امّه» به عنوان واژه جانشین امام، گروه برگزیده و پیشوا در هدایت است: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أ مَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُونَ » (اعراف / 181- بنگرید به: طبرسی، 1372: 6 / 604) این گروه برای انجام هدف واحدی که هدایت به حق است، مأمور شده اند. در عبارت «اُمّة یهدون بالحق » هم نشینی «اُمّه» با «یهدون بالحق » شبیه ساختاری است که «ائمه» با «یهدون بامرنا» هم نشین شده است. در استناد هدایت به «اُمّه» منظور گروهی است که خداوند به هدایت خاصه خویش تکریمشان کرده و از ضلالت مصون اند که در این صورت مراد از آنان انبیا و اوصیای ایشان است. (طباطبایی، 1417: 8 / 285 و 346) آنان گروهی میانه رو هستند (بقره / 143) که به امر الهی مردم را به حق دعوت می کنند (امر به معروف و نهی از منکر [آل عمران / 104]).
درنتیجه می توان گفت از آنجاکه دو آیه مربوط به هدایت ائمه (انبیاء / 73؛ سجده / 24) با عبارت «أمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ» (در آیات 159 و 181 سوره اعراف ) دارای ترکیبی مشابه است، ائمه در آیات فوق با واژه اُمه می تواند بر محور جانشینی در یک حوزه معنایی قرار بگیرد.
پنج. صراط
کلمه صراط به معنای راه روشن است. این واژه از ماده «ص ر ط» گرفته شده که به معنای بلعیدن است. (راغب اصفهانی، 1412: 407) بدین ترتیب صراط، رهرو خویش را می بلعد و مانع از انحرافش می شود. (طباطبایی، 1417: 1 / 33) صراط مستقیم بزرگراهی است که ورود به آن، ورود به حوزه امنیت، سلامت و هدایت است. ازاین رو صراط در روایات، با قرآن و امامان معصوم (ع) تطبیق شده است. همچنین در زبان عربی از بزرگراه به «امام» تعبیر می شود؛ چرا که رهرو در آن از گم شدن مصون است. (جوادی آملی، 1389: 1 / 466)
واژه صراط 45 بار در قرآن به کار رفته که در 33 مورد هم نشین صفت «مستقیم» شده است. «مستقیم» امری است که منسجم و دارای نظم خاصی باشد که به جهت تبیین خود، به چیز دیگری نیاز ندارد. (عسکری، 1418: 54) بنابراین صراط مستقیم راهی است که در هدایت مردم و رساندنشان به سوی مقصد تخلف نکند و در واقع ایصال به سوی مطلوب باشد. در قرآن عبودیت (آل عمران / 51؛ مریم / 36) و تبعیت از خدا (انعام / 53، زخرف / 61) از عناصر مهم صراط مستقیم است. همچنین پیش تر ذکر شد که هدایت امام ایصال به سوی مطلوب است. از سویی صراط مستقیم نیز راهی است که با طی کردن آن می توان به مطلوب دست یافت. پس هدایت، مؤلفه معنایی مشترک میان هر دو واژه است. مؤید این مطلب، هم نشین شدن هدایت و صراط در 24 مورد از 45 موردی است که صراط در قرآن به کار رفته است.
در مجموع می توان گفت امام با ارائه طریق، سالک را به سوی صراط هدایت می کند و فردی که از امام تبعیت کند و در صراط گام بردارد، به مطلوب خواهد رسید. هدایت کننده به صراط مستقیم، خود با صراط دارای اتحاد است و در واقع همین «یکی بودن» است که انسان را به مقام قرب الهی می رساند. بنابراین می توان «صراط» را با امام بر محور جانشینی در یک حوزه معنایی در نظر گرفت.
حوزه های هم معنایی «امام حق» در نظام معنایی قرآن کریم
با اینکه در ظاهر، آیات و سور قرآن پراکنده و مشتمل بر موضوعات گوناگون است، در حقیقت متنی منسجم است که عناصر محتوایی آن با هم ارتباط معنایی دارند. در نگاهی کلی به حوزه های هم معنای «امام»، در برخی از لایه های معنایی واژه امام مترادف با ولی، نور، شهید، شفیع و رسول است که در ادامه به هر یک می پردازیم.
الف) ولی
واژه «ولی» از واژگان پرکاربرد در قرآن محسوب می شود. ولایت در قرآن، هم درمورد ولایت حق و هم درمورد ولایت باطل به کار رفته است. ولایت حق غالباً به صورت مفرد استعمال گشته و به خدا (اعراف / 196؛ جاثیه / 19)، ملائکه (فصلت / 31)، رسول خدا؛ (مائده / 56) و مؤمنین (تحریم / 4) نسبت داده شده است. درمورد ولایت مؤمنان، خداوند به بیان ویژگی آنها پرداخته؛ ازجمله صالح بودن و عمل به خیرات (مانند اقامه نماز، و ایتای زکات) که درمورد امام حق نیز وجود داشت.
ولایت در اصل به معنای واقع شدن چیزی درپی چیز دیگر با وجود ارتباط خوب یا بد میان آنهاست. مفهوم «قرب »، «محبت »، «نصرت » و «متابعت» از آثار و لوازم معنای یادشده است. (مصطفوی، 1360: 3 / 203) ولی کسی است که از کار مولّی علیه آگاهی داشته باشد و در کنار او قرار گیرد و امورش را تدبیر کند. (جوادی آملی، 1389: 12 / 195؛ 7 / 286)
جهان براساس توحید افعالی، آیه حق است و آیه و علامت چیزی از خود ندارد. ولایت امام به این معناست که او مظهر ولایت الهی است و چون ولایت به عنوان صفتی از صفات فعل خداوند، مظاهر امکانی می طلبد، این اولیا مظاهرِ ولایت آن ولی مطلق اند. (همو، 1387: 47، 59، 134، 154 و 160)
در بیان تفاوت مقام ولایت با امامت می توان گفت ابتدا انسان از هر آنچه غیر از خداوند است به سوی او حرکت می کند تا به مقام قرب و ولایت الهی برسد، سپس براساس مشیت و اراده الهی و نیاز انسان ها، آن ولی را که به نهایت قرب رسیده به عنوان امام جعل شده و عهده دار هدایت انسان ها می شود.
ب) نور
واژه نور از واژه های مهم در قرآن است؛ چراکه کاربرد های مختلف آن شبکه شعاعی1 گسترده ای را در قرآن تشکیل داده است. نور و ظلمت حقایقی است که مربوط به باطن اعمال است، (طباطبایی، 1417: 2 / 346 ) علامه طباطبایی ذیل آیه نور (نور / 35) به دو معنای نور اشاره کرده است: نور عام که منظور نور خداوند است و نور خاص که به واسطه آن، مؤمنان هدایت می شوند.
نور در لغت به چیزی گفته می شود که به ذات خود ظاهر باشد و غیر را هم ظاهر کند. (طریحی، 1375: 3 / 504) می توان گفت نوری که مؤمنان به واسطه آن هدایت می شوند، وجود مقدس امام است که دل های مؤمنان را روشن می سازد تا به سعادت ابدی راه پیدا کنند. خداوند در آیات بعد مشخص می کند این نور همراه کسانی است که پیوسته به یاد خداوند هستند و چیزی آنان را از یاد خداوند، نماز و زکات غافل نمی سازد (نور / 37 36) و پیوسته به یاد معاد هستند. این نور امری جدا نشدنی از مؤمنان است (مانند وجود مقدس امام [اسراء / 71 ]) و در آخرت نیز پیشاپیش آنان در حرکت است تا آنان را به بهشت برساند (حدید / 12). مؤمنان ممکن است در دنیا به کمال نرسیده باشد. ازاین رو، آنان در آخرت از خداوند درخواست می کنند که نورشان را کامل سازد. بعد از اتمام و اکمال نور نوبت به غفران الهی می رسد (تحریم / 8). به نظر می آید منظور از کامل شدن نور مؤمنان، شفاعت امام است که به اذن خداوند شامل حال مؤمنان می شود. می توان گفت به واسطه اتحادی که میان خداوند (به عنوان منبع نور) با امام (به عنوان نور خاص و هادی به سوی منبع نور) وجود دارد، وجود مقدس امام خودْ نور محسوب می شود و خداوند به واسطه وجود امام، پیرو او را از هدایت خاصه بهره مند می سازد.
ج) شهید
امام حق از راه باطن، دیگران را هدایت می کند. لازمه چنان مقامی شهادت امام بر اعمال انسان ها و عرضه اعمال آنها بر اوست. در قرآن کریم شهیدان، همان گواهان اعمال هستند. (طباطبایی، 1417: 4 / 434؛ 1 / 179) پیشوای معصوم هر زمان بر روابط فردی و اجتماعی امت خود ناظر است. قرآن کریم از این امت به مؤمنین تعبیر کرده است (توبه / 105). مؤمنین افراد انگشت شماری هستند که شاهد اعمال اند؛ همان کسانی که خداوند آنان را «امت وسط »
انعطاف پذیری معنا و ارتباط معانی گوناگون واژه ها موجب شد که زبان شناسان شناختی معنا را به صورت شبکه در نظر بگیرند. در این شبکه یک معنای مرکزی وجود دارد که دیگر معانی، پرتو ها و شعاع های آن هستند. (قائمی نیا، 1390: 312) (بقره / 143) معرفی کرده است (طباطبایی، 1417: 9 / 380)؛ برگزیدگانی از امت اسلام که بر اثر ارتباط با پیامبر؛ تعالی یافته، واسطه بین آن حضرت و مردم قرار می گیرند و فیض را از عالی دریافت کرده، به دانی می رسانند. اینان کسانی اند که بر عقاید و اعمال و اخلاق دیگران شاهد خواهند بود. (جوادی آملی، 1389: 18 / 703)
بنابراین امامت منصبی است که خداوند به نفع مردم جعل کرده است و از ازل تا ابد همراه انسان است. گرچه هر طایفه ای با «امام» خود در صحنه قیامت محشور می شوند، امامِ حق است که شاهد اعمال انسان بوده و در قیامت شهادت خویش را بازگو می کند.
د) شفیع
قرآن کریم شرایط شافعان را علم الیقین (طباطبایی، 1417: 18 / 127) و مقام شهادت دانسته است (زخرف / 86)؛ مشابه شرایطی که برای امام ذکر شده و شرایط مشفوع له را ایمان و عمل صالح ذکر کرده است. در آیات قرآن به سه نوع شفاعت اشاره شده: شفاعت تکوینی، شفاعت تشریعی (رهبری) در دنیا و شفاعت رهبری در جهان آخرت. آنچه درمورد امام مورد نظر است، شفاعت و رهبری (تشریعی) است. (بنگرید به: کاوه، 1391 / 133 131)
شفاعت در لغت از ماده شَفْع (به معنای جفت) است که در مقابل وتر قرار دارد. (ابن منظور، 1414: 8 / 184 ) در حقیقت شفاعت پیوستن به کسی است که از نظر حرمت و مقام بالاتر از کسی است که مورد شفاعت قرار می گیرد. این معنا همان شفاعت در قیامت است. (راغب اصفهانی، 1412 / 457) با توجه به معنای لغوی شفاعت، راه شفاعت برای کسانی گشوده شده که از جانب خداوند مأذون اند (طه / 109)؛ به این معنا که بر اثر تضرّع شفیع، «عدل » و «رحمت » الهی شامل حال انسان ها شده و بدین ترتیب با شَفْعِ (جفت شدن) عدل و رحمت به حساب آنها رسیدگی خواهد شد، وگرنه تحمل عدل محض خداوند دشوار است. (جوادی آملی، 1389: 1 / 402 ) امام چه در دنیا و چه در آخرت واسطه فیض محسوب می شود. به بیانی هدایت گری امام در حقیقت جریان رحمت خداوند است که تجسم آن در آخرت، شفاعت کردن است. (مصباح یزدی، 1391 / 12)
ه) رسول
رسول در لغت به معنای فرستادن با نرمش و مداراست (مصطفوی، 1360: 4 / 130) و گاهی نیز به معنای مبعوث ساختن برای انجام کاری است. کاربرد این واژه در قرآن به صورت جمع و مفرد بوده و علاوه بر اینکه در مورد انبیا الهی به کار رفته، به ملائکه نیز نسبت داده شده (عنکبوت / 31؛ تکویر / 19)؛ چنان که رسالت الهی به انسان و سایر موجودات نیز نسبت داده شده است (مریم / 17؛ مؤمنون / 44). بنابراین واژه رسالت در قرآن همانند استعمال لغوی آن در معنای عام به کار رفته و مختص دریافت وحی و ابلاغ آن به دیگران نیست، بلکه هر موجودی که عهده دار انجام مأموریتی از جانب خداوند باشد، در همان محور رسول نیز محسوب می شود. (جوادی آملی، 1389: 1 / 115)
امری که سبب شد رسول و امام در یک حوزه معنایی قرار گیرند، وجود مؤلفه های معنایی مشترک میان این دو است. برای نمونه، مناصب رسالت و امامت هر دو «از جانب خداوند» و برای «رساندن انسان به کمال » تفویض می شود. منصب رسالت همچون امامت، منّتی است که خداوند بر انسان نهاده است. (آل عمران / 164؛ قصص / 5) همچنین رسول الهی مانند امام، آیه ای از آیات الهی است؛ چنان که قرآن کریم همان گونه که از حضرت عیسی (ع) به آیه تعبیر کرده، او را رسول الهی نیز نامیده است. (آل عمران / 49؛ صف / 6) رسول همچون امام به عنوان انسانی کامل، واسطه فیض میان خداوند و انسان است؛ از آن جهت که عهده دار دریافت آیات الهی و ابلاغ آن به مردم است. رسول مانند امام هدایت انسان ها را در مسیر کمال برعهده دارد. (توبه / 33؛ صف / 9) او دارای مقام ولایت (مائده / 55)، شهادت (توبه / 105؛ مزمل / 15) و شفاعت است.
نتیجه اینکه امام به عنوان رسول الهی مأمور به هدایت باطنی ( به صورت مستمر) و ایصال به مطلوب است این هدایت، فیضی درونی است که از ناحیه خداوند به قلب امام می رسد.
نتیجه
نگاه معناشناختی به متن و تحلیل معنایی واژگان متن، از راه دستیابی به دقایق معنا و پی بردن به مقصود اصلی گوینده صورت می گیرد. این نوع نگاه، به طور خاص در قرآن به دلیل اهمیت پیام و نقش آن در تأمین سعادت جاودانه بشر، اهمیتی دوچندان می یابد.
در نظام معنایی قرآن از طریق بررسی حوزه های معنایی «امام حق» بر محور هم نشینی، می توان گفت پربسامد ترین واژه ای که با «امام حق» رابطه هم نشینی دارد، «جعل» است که پنج مرتبه با آن هم نشین شده؛ نکته ای که حاکی از اهمیت این واژه در نظام معنایی «امام حق» است. هم نشین شدن این واژه با «امام حق » بیانگر آن است که امام حق از جانب خداوند منصوب می شود و اراده بشری در آن راه ندارد و آزمون های الهی به وسیله کلمات پروردگار نیز زمینه را برای جعل امامت و اصطفای امام فراهم می آورد. همچنین به قانون مندی کلی از جانب خداوند اشاره می کند که همواره برای انسان ها و بر روی زمین امامی وجود دارد. قرآن کریم این مطلب را با صفت مشبهه آوردن «جعل» (در آیه 124 سوره بقره) بیان نموده تا بر استمرار این سنت الهی دلالت نماید.
«امام حق» در جهان بینی قرآنی در کنار هدایت به امر معنا می یابد. طبق آیات قرآن هدایت به امر را می توان معرّف امام حق در نظر گرفت. این هدایت، باطنی و ملکوتی بوده و فیضی درونی است که از ناحیه خداوند به قلب امام می رسد و از ناحیه امام نیز به انسان ها سریان می یابد.
در نظام معنایی قرآن با بررسی حوزه های معنایی «امام حق» بر محور جانشینی، در می یابیم که مفاهیم «خلیفه»، «آیه»، «کلمه»، «امه » و «صراط » هم معنای امام حق بوده و گونه معنایی برای امام حق محسوب می شوند.
امام حق به عنوان خلیفه الهی در تمام شئون وجودی، آثار، احکام و تدابیر، از مستخلف عنه (خداوند) حکایت می کند. منشأ رسیدن به مقام خلیفة اللهی علم به اسماء است. اسماء، حقایق غیبی است که خداوند به صورت بالقوه در وجود آدم نهاده است؛ حقایقی که به وسیله ابتلا به صورت کلمات ظهور کرده و به مرتبه فعلیت می رسد و زمینه ساز بروز استعداد و توانایی برای رسیدن به مقام برتر می گردد.
امام در تمام شئون افعال و اوصاف الهی، «آیه کامل» باری تعالی است. خلافت الهی امام به این معناست که اگر ما خدا را نمی بینیم، با دیدن امام «آیه کبری» خدا را مشاهده می کنیم. مدلول این آیه عظیم چیزی جز رسیدن به توحید ربوبی نیست.
از حوزه های هم معنای «امام حق» می توان به مفاهیم «ولی»، «نور»، «شهید»، «شفیع» و «رسول» اشاره کرد.
منابع و مآخذ
الف) کتاب ها
قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
ابن عربی، محی الدین محمد، 1421 ق، تفسیر ابن عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
ابن فارس، احمد، 1404 ق، معجم مقاییس اللغه، تهران، انتشارات علوم اسلامی.
ابن منظور، محمد بن مکرم، 1414 ق، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
ایزتسو، توشیهیکو، 1361، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، شرکت سهامی انتشار.
باقری، مهری، 1378، مقدمات زبان شناسی، تهران، قطره.
بی یرویش، مانفرد، 1374، زبان شناسی جدید، ترجمه محمدرضا باطنی، تهران، آگاه.
پالمر، فرانک. ر، 1366، نگاهی تازه به معناشناسی، ترجمه کوروش صفوی، تهران، کتاب ماد.
جوادی آملی، عبدالله، 1385، علی (ع) مظهر اسماء الحسنی، قم، اسراء.
، 1387، ولایت در قرآن، قم، اسراء.
، 1389، ادب فنای مقربان، قم، اسراء.
، 1389، تفسیر تسنیم، قم، اسراء.
خطیب اسکافی، محمد بن عبدالله، 1422 ق، درة التنزیل و غرة التأویل فی بیان الآیات المتشابهات فی کتاب الله العزیز، بیروت، دار المعرفه.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر، 1420 ق، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ق، المفردات فی غریب القرآن، بیروت و دمشق، دار العلم الدار الشامیة.
راهنما، هادی، 1390، معناشناسی نام های معاد در قرآن، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).
زمخشری، جارالله محمود بن عمر، 1407 ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، بیروت، دار الکتاب العربی.
سامرائی، فاضل صالح، 1430 ق، المتشابه اللفظی من آی التنزیل، عمان، دار العمار.
سلمان نژاد، مرتضی، 1391، معناشناسی تدبّر در قرآن، کارشناسی ارشد، استاد راهنما احمد پاکتچی، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).
شعیری، حمیدرضا، 1388، مبانی معناشناسی نوین، تهران، سمت.
شفیع زاده، مرضیه، 1391، معنی شناسی کلمه در قرآن با تأکید بر روابط هم نشینی و جانشینی، کارشناسی ارشد، استاد راهنما پروین بهارزاده، تهران، دانشگاه الزهرا (ع)، 1391-
صفوی، کوروش، 1378، درآمدی بر معناشناسی، تهران، سوره مهر.
طباطبایی، سید محمدحسین، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
طبرسی، فضل بن حسن، 1372، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، ناصرخسرو.
طریحی، فخرالدین محمد بن علی، 1416 ق، مجمع البحرین، قم، مؤسسة البعثه.
عسکری، ابوهلال، 1418 ق، الفروق اللغویه، قاهر، دار العلم و الثقافه.
عُضیمه، صالح، 1386، معناشناسی واژگان قرآن، ترجمه سید حسین سیدی، مشهد، شرکت به نشر.
فیومی، احمد بن محمد، بی تا، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، قم، دار الرضی.
قائمی نیا، علیرضا، 1390، معناشناسی شناختی قرآن، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
مصطفوی، حسن، 1360، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مفید، محمد بن محمد، 1413 ق، اوائل المقالات، بیروت، دار المفید.
یزدی مطلق، محمود و جمعی از نویسندگان، 1387 ق، امامت پژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
ب) مقاله ها
باقری، حسین، علی نصیری و سید احمد میریان، 1391، «بررسی معناشناسی و تفسیر آیه خلیفة اللهی»، مطالعات تفسیری، ش 11، ص 86 69، قم، دانشگاه معارف اسلامی.
خان صنمی، شعبانعلی و فاطمه، 1393، «تحلیل مفهوم امامت در آیه «ابتلی» از دیدگاه علامه طباطبایی »، مطالعات تفسیری، ش 19، ص 110 78، قم، دانشگاه معارف اسلامی.
کاوه، محمد، 1391، «شفاعت، عقوبت و نجات در قرآن و عهدین»، پژوهش های اعتقادی کلامی، ش 8، ص 146 117، ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه.
مصباح یزدی، محمدتقی، 1391، «شفاعت در قرآن»، قرآن شناخت، ش 9، ص 28 5، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
پی نوشت
[1] Semantics