ماهان شبکه ایرانیان

پاسخ شبهه مخالفت بنی هاشم با امامت امام صادق (ع)

به اعتقاد شیعه امامیّه، امامت، همچون نبوت، مقام و منصبی الهی است، و همان گونه که خداوند برای هدایت بشر پیامبرانی را برگزیده است، اوصیاء و جانشینان پیامبران را نیز خداوند تعیین نموده است

پاسخ شبهه مخالفت بنی هاشم با امامت امام صادق (ع)

مقدّمه

به اعتقاد شیعه امامیّه، امامت، همچون نبوت، مقام و منصبی الهی است، و همان گونه که خداوند برای هدایت بشر پیامبرانی را برگزیده است، اوصیاء و جانشینان پیامبران را نیز خداوند تعیین نموده است. شیعه برای این مهم، دلایل عقلی و نقلی فراوانی اقامه کرده است، که در کتاب های کلامی و اعتقادی موجود است. نصّ و معجزه، دو راهی است که با آن می توان امام منصوب از جانب خداوند را شناخت. معجزه نیز در نهایت به نصّ بازمی گردد و از جنس نصّ فعلی در مقابل نصّ قولی است. بر این اساس شیعه معتقداست که پیامبر اکرم (ص) به دستور خداوند اوصیاء و جانشینان خود-که امامان امت اسلامی پس از آن حضرت می باشند-را تعیین کرده است. ایشان، همان امامان دوازده گانه اهل بیت (علیهم السّلام) می باشند، که نخستین آنان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)و آخرین آنان، مهدی موعود (عجل اللّه فرجه) است، و امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام محمد باقر، امام جعفرصادق، امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، و امام عسکری (علیهم السّلام) دیگر امامان اهل بیت می باشند. نصوص دال بر امامت ایشان دو دسته است. برخی نصوصی که بیانگر این است که رهبری امت اسلامی، پس از پیامبر اکرم (ص)، به اهل بیت و عترت آن حضرت اختصاص دارد، و این که آنان دوازده نفرند. در این نصوص برای اهل بیت و جانشینان پیامبر (ص) ویژگی هایی چون عصمت و افضلیت بیان شده است، که جز بر امامان دوازده گانه اهل بیت (علیهم السّلام) تطبیق نمی کند. حدیث ثقلین، حدیث سفینه نوح، حدیث کساء و حدیث دوازده خلیفه از این دسته نصوص می باشند. برخی دیگر، نصوصی است که امامان دوازده گانه را با نام و نشانه های خاص معرفی کرده است.

یکی از نویسندگان وهابی معاصر، به نام«فیصل نور»در کتاب«الإمامة و النّص»به نقد دیدگاه شیعه امامیّه درباره منصوص بودن امامت امامان اهل بیت (علیهم السّلام) پرداخته است. یکی از استدلال های وی مبتنی بر مخالفت هایی است که از سوی عده ای از بنی هاشم با امامان شیعه واقع شده است. به گمان وی اگر امامت امامان شیعه منصوص بود، چنین مخالفت هایی واقع نمی شد. وی در بخشی از کتاب خود به مخالفت هایی که با امام صادق (ع) واقع شده، پرداخته است. مقاله حاضر در صدد نقد و بررسی این بخش از کتاب پیش گفته می باشد.

تقریر شبهه

شیعیان معتقدند راه شناخت امام، صدور نص از جانب پیامبر و یا امام پیشین است، و امامت هر یک از امامان دوازده گانه اهل بیت (علیهم السّلام) از طریق نص ثابت شده است. اگر این اعتقاد صادق و مستدل است، پس باید امامت ائمه، همواره با موافقت مسلمین، به خصوص خواص و نزدیکان همراه باشد. امّا مطالعۀ کتب تاریخ و منابع حدیث، این معنا را به طور قطعی در ذهن هر منصف آگاهی روشن می کند که همواره ائمه شیعیان، از سوی نزدیک ترین افراد و منسوبین به آنها، مورد طرد و ردّ و مخالفت واقع شده اند. از جمله مخالفت های نزدیکان و خواص با امر امامت، مخالفت بنی هاشم معاصر با امام صادق (ع) است. بنی هاشمی که در کارنامه خود افتخارات فراوان همراهی و همگامی با اهل بیت و رسول خدا (ص) را دارد، ممکن نیست در صورت وجود نص، چشم خود را بر نصّ بسته و برخلاف نصّ دال بر امامت امام صادق (ع) عمل کند. دلیل بر مخالفت بنی هاشم با امامت امام صادق (ع) چهار روایت و یک نقل مشهور و مسلّم تاریخی است، که در منابع شیعه آمده است:

1- مخالفت عبداللّه بن محمد، برادر امام صادق (ع):

در وصیت امام باقر (ع) به امام صادق (ع) آمده است: بدان که برادرت (عبداللّه)، بعدا مردم را به سوی خودش فرا می خواند، او را واگذار، زیرا عمر او کوتاه است. و همان گونه شد که پدرم گفته بود، زیاد طول نکشید که عبداللّه فوت کرد(ابن شهر آشوب، 1379: 4224)

2- مخالفت عبداللّه بن علی، عموی امام صادق (ع):

ولید بن صبیح می گوید: یکشب ما نزد امام صادق (ع) بودیم، که ناگهان شخصی در را کوبید. به خدمت کار گفت: نگاه کن که چه کسی است؟ وقتی خدمت کار برگشت، گفت: عمویت عبداللّه بن علی است. گفت: بگو که داخل شود. به ما گفت: شما به آن اطاق دیگر بروید و ما وارد اتاقی دیگر شدیم، ما احساس کردیم آن کس که وارد می شود یکی از همسرانش باشد، لذا ما خودمان را جمع و جور کردیم. هنگامی که وارد شد، رو به ابی عبداللّه نمود و هیچ بدگویی نماند، مگر این که به ابوعبداللّه گفت. سپس او بیرون رفت و ما نیز بیرون آمدیم. ابو عبداللّه سخنان قبلی خود را ادامه داد. یکی از ما پرسید: ای ابو عبداللّه! این مرد به گونه ای با شما رو به رو شد که ما هرگز انتظار نداشتیم کسی بتواند این گونه با دیگری برخورد کند؛ تا آنجا که برخی از ما خواستند بیرون بیایند و او را بزنند! گفت: راحت باشید و شما در کار ما دخالت نکنید (مجلسی، 1404، 46: 269؛ راوندی، 14091: 264؛ نباطی بیاضی، 1384، 2: 181).

3- مخالفت محمد بن عبداللّه ارقط:

فیصل نور در این باره می گوید: این محمد بن عبداللّه که ملقب به ارقط است، قصه ای دارد که این قصه سبب نام گذاری او به این لقب شده است. در میان او و [امام] صادق [(ع)] جریانی پیدا شد، او آب دهانش را بر روی [امام] صادق [(ع)] پرت کرد. [امام] صادق [(ع)] بر علیه او دعا کرد که رنگ صورتش تغییر کرد. ارقط به معنی کریه المنظر و بدچهره است.

4- مخالفت حسن بن علی بن علی بن حسن افطس:

از ابراهیم بن عبد الحمید از سالمه وابسته امام صادق (ع) منقول است که: هنگام رحلت امام صادق (ع) در کنار آن حضرت بودم که بی هوش شد. چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن حسین (افطس) هفتاد دینار بدهید و به فلانی چنان و چنان بدهید و به فلانی چنان و چنان. عرض کردم: آیا به کسی که تیغ به روی شما کشیده است، کمک می کنی؟ حضرت فرمود: وای بر شما! آیا قرآن می خوانی؟ گفتم: بله. فرمود: این آیه را نشنیده ای که خدای عزّوجلّ می فرماید: آنان که صله رحم به جای آورند بر طبق آنچه خدا دستور داده است و از پروردگارشان بترسند و از زشتی حساب ترس داشته باشند. سپس فرمود: آیا نمی خواهی من از کسانی باشم که خداوند تبارک و تعالی در بارۀ شان این آیه را فرموده است؟ آری ای سالمه! خداوند بهشت و خوبی هایش را همراه با بوی خوش نسیمش خلق کرد. به درستی که نسیم آن از فاصله هزار سال درک می شود؛ امّا عاق والدین و قطع کننده رحم بوی آن را حس نخواهند کرد (شیخ طوسی، 1411: 119).

5- خبر اجتماع گروهی از بنی هاشم در ابواء: [1]

ابوالفرج اصفهانی می نویسد: گروهی از بنی هاشم از قبیل ابراهیم بن محمد و ابو جعفر منصور و صالح بن علی و عبداللّه بن حسن دو فرزندش-محمد و ابراهیم- و محمد بن عبداللّه، در ابواء اجتماع کرده بودند و درباره مسائل روز و وضع خلافت صحبت می کردند. صالح بن علی برای اینکه از این اجتماع نتیجه گرفته شود اظهار داشت: می دانید شما جمعیت، کسانی هستید که چشم و چراغ مسلمانانید و همه افراد به شما متوجه و از کارهای شما پیروی می کنند، و امروز چنان که می بینید خدای متعال شما را در این موضع گردآورده، برای اینکه از این اجتماع بی سابقه نتیجه ای عاید مسلمانان شود. مناسب است یکی از حاضران را که مورد توجه همه شما می باشد، انتخاب کرده و با او بیعت نموده و در کلیّه امور او را محل اطمینان و وثوق خود قرار دهید تا خدای متعال، که بهترین گشایندگان است، فتح و گشایشی نصیب شما کند. عبداللّه بن حسن از موقعیت استفاده کرده، حمد و ستایش خدا را به جای آورده گفت: می دانید این پسر من، مهدی است، بنابراین همه مان بیاییم و با او بیعت کنیم. ابوجعفر گفت: امروز که روز حیله گری نمی باشد و شما هم مناسب نیست با خود به حیله گری بپردازید. سوگند به خدا می دانید که همه مردم بیشتر و بهتر به محمد بن عبداللّه متوجه اند و زودتر اراده او را لباس عمل می پوشانند. بنابراین شایسته تر آن است با وی بیعت نمایید. دیگران گفته منصور را تصدیق نموده اظهار داشتند: سوگند به خدا این پیشنهاد بسیار بجاست و ما هم بدان معتقدیم. آنگاه همه از جا برخاسته و با وی بیعت نمودند. عیسی بن عبداللّه می گوید: عبداللّه بن الحسن کسی را پیش پدرم فرستاد که ما هم اکنون برای امر خلافت اجتماع کرده ایم، مناسب است شما هم در این انجمن با ما تشریک مساعی نمایید، و ضمنا کسی را روانه کنید تا جعفر بن محمد را نیز برای حضور در این اجتماع دعوت کند. عبداللّه به حاضران گفت: از حضور وی صرف نظر کنید؛ زیرا می ترسیم اگر ایشان حضور پیدا کند وضع ما را دگرگون ساخته و مفسده در میان ما ایجاد کند. عیسی می گوید هنگامی که رسول عبداللّه نزد پدرم آمد و مأموریتش را بیان کرد، پدرم به من دستور داد تا در انجمن نامبردگان حضور یافته و ببینم نتیجه گفتگوشان به کجا می رسد. من حسب الامر در انجمن حضور یافته، دیدم محمد بن عبداللّه سجاده گسترده و به نماز مشغول است. من گفتم پدرم مرا مأمور کرده تا اجتماع شما را از نزدیک ملاحظه کرده و بدانم غرض شما از این اجتماع چیست؟ عبداللّه پاسخ داد: غرض ما آن است که در این محل با محمد بن عبداللّه که مهدی امت است، بیعت نماییم. عیسی می گوید در این هنگام حضرت صادق (ع) نیز بر اجتماع آنان وارد شد. عبداللّه بن الحسن به حضرت احترام گذارده و آن جناب را در پهلوی خود جای داد و علت اجتماعشان را به عرض رسانید. حضرت فرمود چنین کاری نکنید که فایده ای ندارد. اگر تو خیال می کنی این پسرت مهدی است، چنین نیست، و حالا موقع ظهور مهدی نیست، و اگر می خواهی او را به قیام واداری به واسطه امر به معروف و نهی از منکر، در این صورت ما از تو نمی گذریم که بزرگ قبیله ما هستی، و با خودت بیعت می کنیم نه با پسرت. عبداللّه خشمناک شده گفت: خلاف آنچه می گویی برای من ثابت است، و سوگند به خدا، خیال نکنی این اظهاری که می داری از جمله اسراری است که خدای متعال تو را از آن مطلع گردانیده، بلکه حسادت، تو را بر آن داشته که با پسر من مخالفت نمایی. حضرت فرمود: سوگند به خدا از راه حسادت چنین اظهاری نکردم. سپس دست به پشت ابوالعباس سفاح زده، فرمود: این شخص و برادران و فرزندان شان نامزد برای خلافت اند، و نیز دستی بر پشت عبداللّه بن الحسن زده فرمود: آرام باش، متأثر نشو که «بازِ» خلافت بر سر تو و فرزندانت نخواهد نشست و خلافت از همان ها است که گفتم، و بدان که فرزندان تو کشته خواهند شد. آنگاه از جا برخاسته و به دست عبدالعزیز زهری تکیه زده فرمود: آن مردی را که عبای زرد پوشیده (یعنی ابو جعفر منصور) می بینی؟ گفتم: آری، فرمود: سوگند به خدا می بینم همین مرد فرزندان عبداللّه را می کشد. من از این سخن به شگفت آمده عرض کردم آیا ابو جعفر، محمد را خواهد کشت؟ فرمود آری، با خودم گفتم به حق صاحب کعبه همه این سخنان را از روی حسادت می گوید. لیکن خود عبد العزیز گفت سوگند به خدا از دنیا نرفتم تا حقیقت سخن امام صادق (ع) برای من معلوم شد و دیدم که ابوجعفر هر دو را کشت (ابو الفرج اصفهانی، بی تا: 205).

پاسخ شبهه

پیش از پاسخ به شبهه، یادآوری این نکته لازم است که هر چند به باور شیعه، امامت هر امامی منصوص بوده است، اما کیفیّت بیان نص در هر زمانه ای با توجه به شرایط و فضای جامعه، متفاوت بوده است. نصوص دال بر امامت امیر المومنین، امام حسن و امام حسین، امام زین العابدین و امام باقر (علیهم السّلام) با شناخت عموم مردم همراه بوده است. امّا از زمان امامت امام صادق تا حضرت ولی عصر (علیهم السّلام) چنین نبوده، و ما شاهد تفاوت هایی در زمینه بیان نص در امر امام بعدی هستیم. از زمان امام باقر (ع) خبر دادن از امامت امام بعدی، وارد دور جدیدی می شود؛ یعنی به دلیل شرایط ویژه و خفقان حاکم بر جامعه، به جز خواص و اصحاب مورد اعتماد، کسی از نصّ و امامت امام بعدی با خبر نبود. علامه عسکری می نویسد:

از زمان امام صادق (ع) اگر در وقت وفات امام، امام بعد از او را می شناختند، وی را شهید می ساختند و وظیفه ای که از جانب خداوند در هدایت مردم و حفظ اسلام به او محوّل شده بود، انجام نمی شد. امّا نحوه دیگر تعیین امر امامت پس از امام باقر (ع)، چنین بوده است که امام در حال حیات خود، امام بعد از خود را به خواصّ شیعیان معرّفی می نمود. سپس به هنگام حاجت مردم به شناسایی امام عصر خود، خداوند سبب سازی می فرمود تا امام عصر نزد دوست و دشمن معروف و مشهور گردد. هارون الرّشید امام کاظم (ع) را از مدینه به بغداد می آورد و زندانی می کند. مأمون، امام رضا (ع) را از مدینه به خراسان برده به عنوان ولایت عهدی زیر نظر می گیرد. همچنین امام جواد (ع) را به بغداد، و امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السّلام) را به سامرّاء می برند. خلاصه هر یک از این ائمه تا آخر عمر زیر نظر و مراقبت شدید خلفا می باشند. خلفا چه دلیلی برای چنین رفتاری با این ائمّه داشتند؟ آیا جز آن بود که می دانستند آنان امام شیعیان عصر خود هستند؟ این امر برای اهل مدینه و اهل پایتخت، که امام در آنجا زندانی یا تحت نظر بود، روشن بوده است. به خصوص با جلسات مناظرات امام و مشاهده سیره امام. و امّا اهالی شهرهای دور؛ آنان نیز می توانستند با تحقیق از اهل مدینه و بازماندگان اصحاب پیامبر (ص) و تابعین ایشان، این امر را به روشنی درک کنند (علامه عسکری، 1382، 2: 171).  داشتن درک صحیح از تفاوت بیان نص -به گونه ای که بیان گردید-در گرو فحص تاریخی و اطلاع کافی از اوضاع سیاسی و شرایط حاکم بر جامعه معاصر با دوره هر یک از حضرات معصومین (علیهم السّلام) است.

و اما به شبهه مذکور می توان پاسخ های متنوعی داد:

1- مخالفت با کسی که امامتش منصوص است، می تواند عوامل و انگیزه های گوناگون معرفتی و نفسانی داشته باشد، که حسادت و ناتوانی در درک مصالح نهفته در افعال امام از آن جمله است و حصر انگیزه در فقدان نص، ادعایی بدون دلیل است. برخی از عوامل و انگیزه های محتمل در این بحث عبارتند از: فقدان نص بر امامت ایشان، جهل به امامت امام صادق (ع)، حسادت، ضعف معرفت و ناتوانی در درک مصالح نهفته در افعال امام. بحث مفصل در رابطه با احتمال صحیح و شواهد و قرائن تاریخی آن، در ادامه خواهد آمد.

2- آیا مخالفت با افراد منصوص امری محال است؟ آیا نبوت پیامبری امری منصوص از جانب خدا نبوده است؟ آیا در بدو دعوت و رسالت رسول اکرم (ص) کسی با ایشان مخالفت نکرد؟ آیا جریان مخالفت با پیامبر پس از اتمام دوران سختی و محنت اسلام، همچنان ادامه نیافت؟ آیا صحابه با پیامبر مخالفت نمی کردند؟ آیا خلفا در اجتهادهایشان با نصوص دین مخالفت نکردند؟ اگرمخالفت با امام به معنای نبود نص در امامت آن امام است، پس باید مخالفت با پیامبر نیز به معنای کذب ادعای پیامبر باشد؛ چرا که ملاک و مناط در هر دو قضیه موجود است. بنابراین مخالفت های اصحاب رسول خدا با ایشان که در کتب تاریخ به طور مسلم ضبط و نقل شده[2] می بایست بر کذب ادعای نبوت پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) دلالت کند.

3- اگر مخالفت جمعی از بنی هاشم و نزدیکان امام صادق (ع) دلیل محکمی بر فقدان نص است، پس یهود و نصاری می توانند بگویند مخالفت اقربا و خویشان نزدیک پیامبر و یهود و نصارای معاصر با عصر رسالت نبی مکرم اسلام بهترین دلیل بر فقدان نص نبی سابق بر نبوت پیامبر اکرم (ص) است، و حال اینکه شما این مطلب را نمی پذیرید و خواهید گفت نصوص و اخبار نبوت و علائم پیامبر آخرالزمان در کتب آسمانی پیشین آمده، لکن علما آنها را تحریف یا کتمان کرده اند. ما نیز همین مساله را در خصوص امامت ائمه خواهیم گفت بسیاری از نصوص و اخبار امامت ائمه از زبان پیامبر و ائمه سابق صادر شده، ولی در عصر جمع و جعل حدیث، مکتوم یا از بین رفته اند.

4- روایات و نقل تاریخی مورد استناد، از جهت دلالت، مخدوش هستند، علاوه اینکه برخی از آنها فاقد سند معتبر هستند. تفصیل این امر در ادامه می آید.

1) بررسی روایت ادّعای امامت عبداللّه

الف) بررسی سندی روایت:

سلسله راویان این روایت، همگی حذف شده و درهیچ یک از منابع روایی شیعه، اثری از نام ایشان نیست. لذا این روایت مبتلا به ارسال در سند است، و دیدگاه اغلب علمای حدیث، عدم حجیت و اعتبار روایات مرسله است(مؤدب، 1390: 190).

ب)بررسی متن روایت:

نکته مهم و جالبی که پس از فحص و تحقیق در متناین روایت به دست می آید این است که تمام منابع، متن روایت را به گونه واحدی آورده اند، اما برخی از منابع، این روایت را از امام باقر (ع)، و برخی دیگر از امام صادق (ع)، و برخی دیگر از امام کاظم (ع) نقل کرده اند.

براساس منابع دسته نخست-یعنی روایت منقول از امام باقر (ع)-عبداللّه، فرزند امام چهارم و برادر امام پنجم، یعنی جناب عبداللّه بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواهد بود (قمی، 1379، 2: 1177)، و بر اساس منابع دسته دوم-یعنی روایت منقول از امام صادق (ع)- عبداللّه، فرزند امام پنجم و برادر امام ششم، یعنی جناب عبداللّه بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواهد بود (مجلسی، همان، 46، 269). بر اساس منابع دسته سوم -یعنی روایت منقول از امام کاظم (ع)- نیز، عبداللّه، فرزند امام ششم و برادر امام هفتم، یعنی جناب عبداللّه بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواهدبود (مجلسی، همان، 47: 127).

پس از آنکه گونه های مختلف روایت در منابع ذکر و براساس آن تشابه و اختلاف شخصیت عبداللّه مدعی امامت، روشن گردید، لازم است برای رسیدن به نقل صحیح، و خروج از اشتباه در تطبیق شخصیت عبداللّه، به تحقیق در کتب تاریخ و رجال پرداخته و قرائنی را که می تواند مفید در بحث باشد، جمع آوری کنیم. در ادامه به بررسی سه شخصیت محتمل عبداللّه، با توجه به قرائن و شواهد می پردازیم، و از این راه یکی از سه گونه روایت را ترجیح می دهیم.

1- 1- عبداللّه بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب

فرزندان امام سجاد (ع) پانزده نفر بودند که نام یکی از آنها عبداللّه بود. مادر عبداللّه، امّ ولد بوده است. عبداللّه صورتی زیبا و جمالی دلگشا داشته، به طوری که در هر مجلس که حضور می یافت همه به او خیره می شدند، به همین سبب ملقب به باهر شده است. شیخ مفید او را متولّی صدقات حضرت رسول (ص) و امیر المؤمنین (ع)، و مردی فاضل و فقیه معرفی کرده است (شیخ مفید، 1413، 2: 169). به گفته باقر شریف قرشی، عبداللّه با هر یکی از مفاخر در علم و ورع و تقوا، و شاگرد امام سجاد (ع) بوده است. مورخین فراوانی نیز نقل کرده اند که عبداللّه از فقهاء اهل بیت (علیهم السّلام) بوده و روایات فراوانی را از پدرانش از رسول خدا (ص)نقل کرده، که بهترین شاهد بر فضل و علم فراوان اوست (قرشی، 1413، 1: 87). از امام باقر (ع) در خصوص برادرانش سوال شد. حضرت در کلامی-که محبت خود را نسبت به تمام برادران ابراز نمود-در خصوص عبداللّه فرمود:

أمّا عبداللّه فَیَدِیَ الّتی أبطش بها؛ عبداللّه در حکم دست من است که با آن بر کارهایم نیرو می یابم (معروف، 1383، 3: 182).

در کتب تاریخی، در رابطه با زمان و مکان وفات وی چیزی نیامده، الا اینکه وی در هنگام وفات 77 سال داشته است (قرشی، همان: 88). براساس ادله ذیل، آن دسته از روایات مرسلی که منسوب به حضرت باقر (ع)است، عاری از شواهد تاریخی بوده، غیر معتبر و مردود است.

یک)در هیچ یک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبداللّه با هر دلالت کند یافت نشد.[3]

دو)یکی از راه های نقد و ارزیابی حدیث، عرضه حدیث بر تاریخ مسلّم و قطعی است. اجماع مورخین بر یک مساله تاریخی، دلیل بر مسلّم بودن و حقیقت داشتنآن مساله است. از جمله مسائل مسلّم تاریخی آن است که عبداللّه باهر، زمانه امامت امام صادق (ع) را درک کرده است، چرا که رفت و آمدهای وی در بیت امام (ع) در کتب روایی ثبت شده است، و این با نص روایت در تعارض است؛ چرا که روایت دارای دو تعبیر است، یکی تعبیر: «عمره قصیر»، یعنی چند ماهی بیشتر زنده نخواهد ماند، و تعبیر دوم اینکه امام باقر (ع) به صدق این خبر و درک

(1). فوت عبداللّه شهادت داده اند(یعنی وی امامت امام صادق (ع) را درک نکرده است).

2- 1- عبداللّه بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب

عبداللّه-ملقب به دقدق یا دورق-برادر ابوینی امام صادق (ع) بوده، و پس از آنحضرت، بزرگترین فرزند امام باقر (ع) است. وی مردی با فضیلت و مورد توثیق برخیاز علمای اهل سنت و از شاگردان امام محمد باقر (ع) در حدیث می شود. تولد او بین سال های 84 و 85 ه‍ ق بوده است. وی به دست مردی اموی به شهادت رسید. سبب شهادت را دعوت به امامت برادرش امام صادق (ع) نوشته اند. او هنگام شهادت سی سال داشت. بنابراین تاریخ شهادت او حدود سال 115 ه‍ ق یعنی چند ماه پس ازشهادت پدر بزرگوارش می باشد (ابن فندق، بی تا، 1: 256؛ بلاذری، 1417، 3: 147؛ شبستری، 1418، 2: 305). در کتب رجال، عبداللّه، از جمله اصحاب امام صادق (ع) به شمار آمده است (شیخ طوسی، 1415: 223؛ شبستری، همان). شیخ مفید او را معروف به فضل و صلاح معرفی می کند (شیخ مفید، همان، 2: 176).

براساس آنچه که از فضایل عبداللّه دقدق در کتب رجال و تاریخ آمده، و اینکه در هیچ یک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبداللّه دقدق دلالت کند، یافت نشد-با اینکه چنین ادعای بزرگی از چشم ها پنهان نخواهد ماند-به نظر می رسد روایات دسته دوم نیز روایات مرسل بدون قرینه و شاهد تاریخی هستند، لذا روایاتی بی اساس و غیر معتبرند.

3- 1- عبداللّه بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب

عبداللّه، بزرگترین فرزند امام صادق (ع)، پس از درگذشت اسماعیل است. برخی گفته اند عبداللّه پاهایی پهن و کلفت داشته، به این دلیل به افطح لقب یافت (شبستری، همان: 263؛ مجلسی، همان، 37: 11). در منابع تاریخی و حدیثی مطالبی در باب مخالفت وی با امام صادق (ع) به چشم می خورد. شیخ مفید می گوید:

وی با پدر بزرگوارش از نظر عقیده و مرام مخالفت می کرد و اهل رفت و آمد با حشوی مذهب ها بود و تمایل به مذهب مرجئه داشته است. عبداللّه پس از پدرش ادعای امامت کرد و می گفت چون من بزرگترین فرزندان امام صادق هستم امامت حق من است و به همین مناسبت عده ای از یاران حضرت صادق (ع) به او گرویدند (مفید، همان، 2: 211).

امام صادق (ع) در زمان حیات مبارکشان، از ادعای امامت عبداللّه پس از شهادت خود خبر داده بودند (کشی، 1348: 254؛ مجلسی، همان، 27: 261). هنگامی که پیروانش، او را در مسائلی آزمودند و جهل وی بر آنها معلوم شد به تدریج از وی جدا شدند. مدت حیات عبداللّه بعد از وفات پدرش، هفتاد روز بوده است (کشی، همان: 254). این عمر کوتاه، فرصت دعوت و تبلیغ را از وی گرفت، لذا فرقه طرفدار وی به زودی منحل شده و از بین رفت (همان).

به نظر می رسد شرایط لازم برای انطباق عبداللّه، بر شخص عبداللّه افطح وجود دارد، زیرا علاوه بر روایت منقول در کتاب کشی که قول به عبداللّه افطح بودن را تقویت می کند، منابع تاریخی و رجالی ادعای امامت عبداللّه افطح را ثبت و نقل کرده اند، و مرگ وی هفتاد روز پس از شهادت امام صادق (ع)، با پیش بینی مذکور در روایت (عمره قصیر) تطبیق می کند.

حاصل سخن اینکه از سه گونه نقل روایت (به اعتبار امامی که حدیث به وی منسوب است) فقط انتساب آن به امام صادق (ع)-آن هم با نادیده گرفتن از ارسال سندی-قابل قبول است، که در این صورت ربطی به مخالفت با امامت امام صادق (ع) ندارد، بلکه مربوط به مخالفت با امامت امام کاظم (ع) است و ذکر آن در فصل مخالفت بنی هاشم با امامت امام صادق (ع) وجهی ندارد.

2)بررسی روایت بدگویی عبداللّه بن علی

الف)سند روایت:

این روایت نیز دارای سند متصلی نیست، لذا این روایت نیز همچون روایت پیشین، ضعیف و غیر معتبر است.

ب)شخصیت عبداللّه بن علی عموی حضرت صادق (ع):

در بررسی روایت پیشینبه تفصیل در خصوص شخصیت عبداللّه بن علی بحث شد. به طور خلاصه، ایشان از دیدگاه اندیشمندان شیعه، فاضل و فقیه و عالم به امر امامت امام باقر (ع) است. تنها مساله ای که برخی از اندیشمندان در ذمّ وی آورده اند روایت اهانت وی به امام صادق (ع) است. بر فرض صحت روایت و قبول آن، هتک حرمت و اهانت نسبت به امام، انگیزه های مختلفی می تواند داشته باشد، که تنها یکی از آنها نبود نص است، و برگزیدن این احتمال در میان سایر احتمالات[4]، ترجیح بلا مرجح و خلاف حکم عقل است. در باره رفتار اعتراض آمیز و توأم با اهانت عبداللّه نسبت به امام صادق (ع) احتمال عدم آگاهی وی از نص مردود است، امّا با توجه به عدم عصمت وی، احتمال اینکه تحت تأثیر تمایلات نفسانی قرار گرفته باشد، منتفی نخواهد بود. چنان که محتمل است رفتار ناصواب او ناشی از ضعف معرفتی اونسبت به شرایط خاص و موقعیت و مسؤلیت خطیر امام (ع) باشد. به نظر می رسد عصر امامت امام صادق (ع) دارای پیچیدگی های خاصی است و درک رفتارهای پیچیده امام (به اقتضای فضای سنگین و شرایط سخت سیاسی و در مواردی همراه با تقیه) برای بسیاری از شیعیان و خواص آسان نبوده است، لذا گاه اعتراضاتی نسبت به امام داشته اند، که در برخی موارد همراه با هتک حرمت و اهانت بوده است (ن. ک. محدث نوری، 1407، 12: 259). بر این اساس این که عبداللّه بن علی از جمله افرادی باشد که گاه در همراهی و درک رموز مخفی در افعال امام صادق (ع) ناتوان شده و بر اثر بی اطلاعی، چنین اعتراضی که همراه با هتک و اهانت بوده نسبت به امام روا داشته است، احتمال در خور و مناسبی است.

ج)تقطیع در حدیث:

متن این حدیث در همه مصادر، بیش از مقداری است که در کتاب الإمامة و النص آمده است. متأسفانه مؤلف، تمام حدیث را در کتاب خود نیاورده و به نقل قسمتی از حدیث بسنده کرده است، و قسمت پایانی روایت را که به فهم درست و کامل روایت کمک می کند، حذف کرده، و به ذکر گوشه هایی از حدیث که مفید در مقصود او است بسنده می کند، تا خواننده غیر مطّلع را در دام غلط و اشتباه بیاندازد. فیصل نور این روایت را تا اینجا نقل می کند که عبداللّه بن علی به امام صادق (ع) جسارت کرده و حاضرین از این اقدام وی آشفته و ناراحت شدند. ترجمه قسمت های حذف شده و چند نکته مستفاد از آن، به شرح ذیل است:

عبداللّه بن علی شبانه، بر درب خانه امام صادق (ع) حاضر شده و به طور مکرر کلمه: «اغفر لی یابن رسول اللّه» را بر زبان می آورد، و سپس جریان خود را نقل کرده که وقتی در بستر خود قرار گرفتم و مهیای خوابیدن شدم دو ملک سیاه با حالتی غضبناک بر من وارد شده و یکی به دیگری گفت او را گرفته به آتش بیانداز، اما ناگهان رسول خدا را دیدم و از ایشان درخواست کردم مرا به دنیا بازگردانند، و پیامبر آن دو ملک را امر به واگذاری من به خودم کردند. امام صادق (ع) پس ازشنیدن این کلمات فرمودند: ای عبداللّه وصیت کن، عبداللّه پاسخ داد: به چه چیزی وصیت کنم؟ من که مال ندارم، و از طرفی فرزند و عیال زیاد و دَین فراوانی به گردن دارم. امام فرمود: دینت را من به گردن می گیرم، و عیالت را هم به عیال من واگذار. سپس عبداللّه وصیت کرد، و ما در حالی از مدینه خارج شدیم که عبداللّه فوت کرده و امام صادق (ع) دیون او را پرداخت کرده بود، و عیال عبداللّه هم در حمایت عیال امام صادق (ع) بودند، و امام (ع) دختر خود را به ازدواج پسرعبداللّه درآورد.

نکات قابل استفاده از ذیل حدیث

1- دو تصویر متفاوت از عبداللّه بن علی می توان ارائه داد. تصویر اول، شخصی است که به امام توهین کرد، و در تصویر دوم، او شخصی است که توهین کرد ولی به اشتباه خود پی برد. آیا تصویر دوم می تواند برای کسی که در صدد جمع آوری ادله مخالفت بنی هاشم با امامت امام صادق (ع) است، نافع باشد؟ انتخاب کدام تصویر به دور از انصاف است؟ آیا انتخاب تصویر اول بدون غرض ورزی، و فقط نوعی تصادف و اشتباه است؟

2- چرا عبداللّه از امام صادق (ع) معذرت خواهی می کند؟ همان طور که گذشت، مطلبی که بر ذمّ و طعن عبداللّه دلالت کند، در منابع ثبت نشده و تنها چیزی که هست همین روایت است. از سوی دیگر اتفاق افتادن اهانت و توبه در یک شبانه روز، بهترین دلیل بر این است که درخواست پوزش مربوط به فعل قبیح و ناسزایی بوده که در حق امام صادق (ع) مرتکب شده است. بنابراین اگر اهانت عبداللّه دلیل بر نبود نص است پس توبه از اشتباه و اهانت در حق حضرت صادق (ع) نوعی اعتراف به نص است.

3)بررسی داستان محمد بن عبداللّه ارقط

داستان محمد بن عبداللّه ارقط در بسیاری از کتب تاریخ و رجال و انساب آمده است، بدین جهت از جمله قضایای مشهوره است. محمد فرزند عبداللّه باهر وپسر عمو و داماد امام صادق (ع) است. کنیه اش ابو عبداللّه و لقبش ارقط است. دلیل شهرت وی به این لقب، این بود که صورت عبداللّه آبله گون بود، و مشهور است که او با امام صادق (ع) مخالفت کرده و آب دهان به صورت مبارک امام صادق (ع) انداخت، و امام (ع) او را نفرین کرد، و از آن پس صورتش آبله و کریه المنظر شد(ابن صوفی، 1422: 340؛ ابن عنبه، 1417: 233). برخی ارقط را از جمله محدثین بر شمرده اند (شبستری، همان، 3: 130). ابو نصر بخاری می گوید به دلیل شهرت مخالفت عبداللّه ارقط با امام صادق (ع)، وی را طعن و مذمت می کنند، اما نباید این طعن را به نسب وی سرایت داد (ابن عنبه، همان: 233). اربلی در کشف الغمه روایت کرده که ابراهیم بن مفضل بن قیس نقل می کند: در خدمت امام کاظم (ع) بودم. آن حضرت سوگند یاد کرد که تا ابد با محمد ارقط سخن نگوید. من از این کار امام متعجب شدم و در دل گفتم این کسی است که دیگران را به صله رحم دعوت می کند، درحالی که خودش قصد دارد تا ابد با عمویش سخن نگوید. امام کاظم (ع) پاسخ مرا دادند و فرمودند: این کار من از روی خوبی و احسان در حق وی است؛ چرا که محمد ارقط با این کار من فرصت حضور و شنیدن از من نخواهد یافت تا اینکه بر من عیب بگیرد، و وقتی مردم خبر حرف نزدن من با وی را بشنوند دیگر گفتار او را درباره من قبول نمی کنند، و این برای او بهتراست (اربلی، بی تا، 2: 245).

بنابر آنچه گذشت، مخالفت محمد ارقط با امام صادق (ع)، امری مسلّم و غیرقابل کتمان است، و با در نظر گرفتن روایت کشف الغمه می توان گفت وی فردی ضعیف الایمان بوده، لذا ائمه برای مراعات حال وی و از باب تثبیت در عقیده، او را از خود دور نگه می داشتند.

پاسخ کلی در باب محمد بن عبداللّه

اگرچه وی با امام صادق (ع) مخالفت کرده و این مساله، امری مسلم در کتب تاریخ و رجال است، اما هیچ دلیلی ندارد که هنگام بررسی علل و انگیزه های محتمل در مخالفت محمد ارقط با امام صادق (ع)، فقط احتمال نبود نص را گرفته و ما بقی احتمالات را رد کنیم. آنچه به دست ما رسیده صرف گزارش مخالفت محمد ارقط با امام صادق (ع) است، اما اینکه بهانه مخالفت و مساله ایکه موجب پیدایش این اتفاق شده چه بوده است، معلوم نیست. بر این اساس تبیین این مخالفت، با عنوان مخالفت با امامت امام صادق (ع) ادعای بدون دلیل دیگری است.

4)بررسی روایت مخالفت حسن افطس

حسن بن علی بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب یکی از سادات حسینی و از معاصرین امام صادق (ع) است. وی به خاطر فرو رفتگی روی بینی اش، ملقب به حسن افطس است. در گزارشات تاریخی، نام وی در موارد معدودی به چشم می خورد، از جمله آنکه افطس از جمله همراهان شجاع و دلاور نفس زکیه بوده و در این قیام، پرچم زردی را که تصویری شبیه به مار روی آن منقوش بود حمل می کرد (ابو الفرج اصفهانی، همان: 250؛ ذهبی، 1413، 9: 28). بعد از شکست قیام، حسن افطس متواری شد و امام صادق (ع) برای وی نزد منصور شفاعت کرد و منصور او را بخشید. از آن پس افطس دوباره توانست به زندگی عادی خود ادامه دهد. ابن عنبه بخشی از اقوال علماء در خصوص مدح ودم حسن افطس را گردآوری کرده است. وی می گوید:

ابوالحسن عمری قول به طعن را -که در خصوص افطس از جانب ابن طباطبا صادر شده- قبول ندارد. ابونصر بخاری نیز می گوید گفتگویی میان افطس و امام صادق (ع) اتفاق افتاده که شواهدی بر طعن افطس در این گفتگو دیده می شود، اما این طعن را نباید به فرزندان وی سرایت داد. اما شیخ ابو الحسن عمری همین را هم نپذیرفته و می گوید شیخ شرف عبیدلی کتابی با نام الانتصار لبنی الفاطمة الأبرار دارد که من آنرا به خط مؤلف دیدم. شیخ شرف، افطس و نسب وی را افرادی صحیح وعاری از نقص توصیف کرده است و قائلین به طعن افطس و نسبش را مذمت می کند (ابن عنبه، همان: 311 ).

با توجه به آنچه که در کتب تاریخ آمده و با در نظر گرفتن روایت محل بحث، از آنجا که روایت کافی مسند، صحیح و معتبر است و بر طعن و ذم حسن افطس دلالت می کند-چرا که قصد جان حضرت صادق (ع) را کرده بود -می توان قائلبه طعن و ذم ایشان شد.

پاسخ از مخالفت حسن افطس:

پاسخ این روایت، نظیر پاسخی است که در شبهه پیشین ارائه شد، یعنی اگرچه بر اساس این روایت معتبر حسن افطس با امام صادق (ع) مخالفت کرده، اما دلیلی ندارد که ما هنگام بررسی علل و انگیزه های محتمل در مخالفت محمد ارقط با امام صادق (ع)، فقط احتمال نبود نص را گرفته و سایر احتمالات را رد کنیم. آنچه به دست ما رسیده صرف گزارش مخالفت محمد ارقط با امام صادق (ع) است. اما اینکه بهانه مخالفت و مساله ای که موجب پیدایش این اتفاق شده چه بوده، معلوم نیست و مطلب و گزارشی که بیانگر مورد اختلاف باشد به دست ما نرسیده است.

5)بررسی روایت اجتماع در ابواء

شیخ مفید این روایت را با اسناد متعدد و مختلف از ابو الفرج اصفهانی روایت نموده و آن را مشهور و صحیح می داند(شیخ مفید، همان، 2: 190-194).

متن روایت:

فیصل نور، فقط قسمت اول روایت را که از مخالفت عبداللّه بنحسن خبر می دهد، آورده است و از آوردن قسمت پایانی روایت، که از صدق خبر غیبی امام صادق (ع) حکایت می کند، خودداری کرده است. برای آن که دریافت صحیح و کاملی از روایت داشته باشیم، ابتدا شخصیت هایی را که در متن حدیث نام آنها آمده است، بررسی می کنیم، سپس به پاسخ شبهه فیصل نور می پردازیم.

بررسی اشخاص مذکور در حدیث

اگرچه افراد شاخص مذکور در متن روایت اجتماع در منزل ابواء، همگی از تیره بنی هاشم اند؛ اما می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:

1- سادات حسینی:

آن دسته از بنی هاشم که نسب شان به امام حسین (ع) می رسد، و در این روایت یک مصداق بیشتر ندارد، آن هم حضرت صادق (ع)است.

2- بنی عباس:

افرادی که نسب ایشان به عباس بن عبد المطلب عموی پیامبر (ص) ختم می شود. صالح بن علی بن عبداللّه بن عباس الهاشمی، عبداللّه بن محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس (ابو جعفر منصور)، ابراهیم بن محمد بن علیبن عبداللّه بن عباس (سفاح) از این دسته اند. از آنجا که کتب تاریخ مملوّ ازقدرت طلبی و ظلم فراوان این دسته در زمان دولت عباسی نسبت به سادات حسینی و حسنی است، لذا کسی در خصوص ماهیت مخالفت و بغض ایشان نسبت به اهل بیت شکی ندارد و طرح نام و بررسی شخصیت ایشان، در بحث حاضر که پیرامون مخالفت نزدیکان و اقربای امام صادق (ع) با امامت ایشان است، جایگاهی ندارد.

3- سادات حسنی:

آن دسته از بنی هاشم اند که نسب شان به امام حسن مجتبی (ع) می رسد. عبداللّه بن حسن و دو فرزندش محمد و ابراهیم از این دسته اند. در میان سادات حسنی، عبداللّه بن حسن امتیازات خاصی دارد که موجب شده در بررسی شخصیت عبداللّه بن حسن، جانب تفصیل را برگزینیم. برخی از این امتیازات، چنین است: وی شیخ بنی هاشم زمان خود بوده است. پدر محمد و ابراهیم، و-بر اساس شواهد تاریخی-طراح قیام و زمینه ساز اقبال مردم به محمد و ابراهیم نیز می باشد. مطلب دیگر آنکه، تنها فرد شاخصی که در این اجتماع به مخالفت با امام صادق (ع) برخاسته و به خود جرات داده که به حضرت صادق (ع) اتهام حسادت را بدهد کسی نیست جز عبداللّه بن حسن. پردازش خوب اطلاعات مربوط به این شخصیت، علت مخالفت دو فرزند وی-و سایر سادات حسنی و منسوبین به عبداللّه که پیروان عبداللّه به شمار می آیند-با امام صادق (ع) را نیز تبیین خواهد کرد.

بررسی شخصیت عبداللّه بن حسن در متون تاریخی

عبداللّه بن حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب، کنیه اش ابو محمد، مادرش فاطمه، دختر امام حسین بن علی بن ابی طالبی (علیهم السّلام) است (ابو الفرج اصفهانی، همان: 166؛ ابن سعد، 1414، 6: 182). به او عبداللّه محض هم گفته می شود. دلیل این شهرت آن است که نسب او از طرف پدر به امام حسن (ع) و از سویمادر به امام حسین (ع) ختم می شود (مامقانی، 1352، 2: 176 ). او اولین کسیبود که نسبش به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) ختم می شد. برخی از علماء نام عبداللّه را از جمله اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) آورده اند (خوئی، بی تا، 10: 160). واقدی می گوید: عبداللّه بن حسن از پارسایان و مردی شریف و پرهیبت و کارساز و تیز زبان بوده است و دولت بنی عباس را درک کرده است (ابن سعد، همان، 6: 183 ). او شیخ و بزرگ بنی هاشم، و همچون پدر گرامیشان متولی موقوفات و صدقات امیر المومنین (ع) بوده است (خوئی، همان ). وی مورد احترام عمر بن عبد العزیز بود (ابو الفرج اصفهانی، بی تا[ب]، 9: 310؛ المزی، 1415، 14: 414). در آغاز خلافت عباسیان، عبداللّه همراه با جماعتی از بنی هاشم در محل ابواء با سفاح ملاقات کرد و سفاح او را بسیار اکرام کرد (ابن جوزی، 1412، 8: 89 )، و از او درباره پسرانش محمد و ابراهیم پرسید، پاسخ داد در صحرا زندگی می کنند، گوشه گیری و تنهایی را دوست می دارند (ابن سعد، همان، 6: 183). سفاح مبلغ فراوانی را به او عطا کرد. عبداللّه تا پایان حکومت سفاح در مدینه با آرامش زندگی کرد. منصور پس از به خلافت رسیدن، در سال 144هجری هنگام بازگشت از حج، عبداللّه بن حسن و پسران و جمعی از بنی الحسن را به زندان انداخت. ایشان مدتی در زندان کوفه محبوس بودند، تا عبداللّه را واداربه تسلیم فرزندانش (محمد و ابراهیم) کند (ابن جوزی، همان، 8: 91). زندان کوفه شرایط بسیار سختی داشت، طوری که تشخیص وقت نماز مشکل بود، زندانیان برای تشخیص اوقات نماز قرآن را پنج قسمت کرده بودند و پس از اتمام قرائت هر قسمت، یکی از نمازها را می خواندند (مسعودی، 1409، 2: 303). و هرگاه در اثرشرایط بد زندان برخی از زندانیان بیمار شده و فوت می کردند، جسدهایشان همانجا می ماند تا بو می گرفت (همان ). عبداللّه و همراهان او تا پایان عمر در زندان کوفه محبوس بودند(همان). محمد بن عمر واقدی می گوید: عبداللّه بن حسن هنگام مرگ هفتاد و دو ساله بود، و محمد بن عبداللّه در ماه رمضان سال یکصد و چهل و پنج هجری کشته شد (ابن سعد، همان، 6: 187).

احادیث وارده در خصوص عبداللّه بن حسن

احادیث وارده در خصوص عبداللّه بن حسن به دو گونه است: روایات دال بر ذم عبداللّه بن حسن، و روایات دال بر مدح عبداللّه بن حسن. روایات گونه نخست، متعدد و مشهور است. در روایات زیادی داریم که عبداللّه بن حسن دارای آراء و ادعاهای خاصی بوده و همواره برخی از اصحاب این دسته از عقاید را به محضر امام صادق (ع) گزارش می داده اند. امام صادق (ع) پس از شنیدن این نوع افکار، تعجب نموده و این نوع تفکر را ردّ و ادعاهای وی را تکذیب کرده اند. در برخیروایات به ادعای عبداللّه مبنی بر وراثت مواریث امامت تصریح شده و امام (ع) پساز شنیدن این ادعا، به طور صریح و بلافاصله ادعای عبداللّه را ردّ نموده اند. در روایات دیگری امام صادق (ع) از انحراف فکری عبداللّه بن حسن گزارش می دهند؛ چرا که عبداللّه قائل است از جمله شرائط امام، قیام به سیف است و امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) امام نبوده؛ پس از قیام و جنگ منصوب به امامت شده اند. امام صادق (ع) این ادعاها را مردود و نشانه پیروی از هوای نفس دانسته اند(صفار، 1404: 153). در روایت سلیمان بن هارون آمده است که امام صادق (ع) پس از شنیدن ادعای عبداللّه بن حسن، مبنی بر مالکیت و وراثت شمشیر پیامبر (که از علائم امامت است) این ادعا را تکذیب می کند. در روایات مشابه دیگری، امام صادق (ع) ادعای کسانی را که گمان می کنند شمشیر پیامبر نزد عبداللّه بن حسن است تکذیب می کنند (شیخ کلینی، بی تا، 1: 232-233). در روایتی آمده است که کلبی نسابه از عبداللّه بن حسن سؤالاتی پرسیده و جواب های غلط دریافت کرده، که این نشان از قول بدون علم است، و عینا همان سؤالات را از محضر امام صادق (ع) نموده و جواب های صحیح را دریافت نموده است(همان: 348-351).

اما در مدح عبداللّه بن حسن، فقط یک روایت موجود است. سید بن طاووس این روایت را در یکی از کتب حدیثی، به خط محمد بن علی بن مه‏جناب بزاز رؤیت نموده و در کتاب اقبال الأعمال خود آورده است. این روایت حاوی نامه امام صادق (ع) به سادات بنی الحسن هنگام حرکت دادن آنها از مدینه به سمت کوفه است. کلیدی ترین تعبیر در این روایت، عبارت آغازین نامه حضرت امام صادق (ع)خطاب به بنی الحسن است: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، إلی الخلف الصالح و الذریة الطیبة من ولد أخیه و ابن عمه» (ابن طاووس، 1367: 581).

بررسی اقوال علمای شیعه در خصوص عبداللّه بن حسن

اقوال علماء در سه دسته جای می گیرد: دسته اول، قائل به جرح و ذم عبداللّه، دسته دوم قائل به حسن و توثیق وی، و دسته سوم توقف کرده اند.

1- آیت اللّه خویی، روایات دال بر مذمت عبداللّه بن حسن را زیاد دانسته (همو، بی تا، 10: 160 ). و برخی از آنها را نقل می کند.

ایشان هنگام جمع بندی و ارائه نظر نهایی خود می نویسد: نتیجه آنچه ذکر شد این است که عبداللّه بن حسن فردی مجروح و مذموم است، و خوش بینانه ترین حالت درباره عبداللّه این است که وثاقت و حسن وی برای ما ثابت نشد(همان: 164). از نظر آیت اللّه خویی روایت مورد استناد سید بن طاووس از احادیث شاذ است و این روایت نمی تواند در مقابل روایات فراوان مشهوری که دلیل بر مذمت عبداللّه بن حسن است مقابله کند.

2- سیّد بن طاووس در ازای روایات دال بر مذمت عبداللّه بن حسن، بر روایتمشتمل بر جملات محبت آمیز از سوی امام صادق (ع) خطاب به بنی الحسن-که ذکر آن قبلا رفت-اعتماد کرده و اتهامات مذکور در کتب حدیث را بی اساس و ناشی از خفقان و فشار سیاسی حاکمان عباسی می داند، و روایات دال بر مذمت را حمل بر تقیه می کند (ابن طاووس، همان: 581). علامه امینی(1416، 3: 376)و شریف قرشی (1430، 27: 160) نیز همین نظر را پذیرفته اند.

3- علامه مامقانی در مقام بررسی شخصیت عبداللّه بن حسن ابتدا روایات حاوی مذمت و تکذیب عبداللّه را بیان می کند، سپس نظر سید بن طاووس و دلیل روایی ایشان را ذکر کرده و در پایان بحث، به صراحت اعلام می کند که دراین باره به نتیجه قطعی نرسیده است (مامقانی، همان، 2: 177). علامه مجلسی نیز توقف درباره عبداللّه را اولی و احوط می شمرد (مجلسی، 1407: 27 -28 ).

نتیجه آنکه: براساس ادله معتبر و قرائن و شواهد تاریخی، عبداللّه فردی مطلع به امر امامت بوده، و علی رغم علم به اختصاص امامت به حضرت صادق (ع) با ایشان مخالفت نموده است.

احتمالات در مخالفت عبداللّه با امام صادق (ع) و پاسخ شبهه

براساس قول به مدح عبداللّه بن حسن، اختلاف وی با امام صادق (ع) به دو وجه، قابل توجیه است: وجه اول آنکه رفتار عبداللّه بن حسن با امام صادق (ع) ناشی از عدم علم به نص امامت امام (ع) است. وجه دوم آن است که بگوییم حرکات سادات حسنی و اقدام به قیام از سوی آنها، در واقع مورد تایید امام صادق (ع) بوده و این رفتار مخالفت آمیز عبداللّه و منسوبین وی برای نهان کردن این رابطه بوده است.

اما اگر قائل به ذم وی شویم، رفتار وی محتمل بین چند وجه است:

1- مخالفت عبداللّه، با علم به تنصیص امام باقر (ع) بر امامت حضرت صادق (ع)، از باب مخالفت با امامت آن حضرت است.

2- عبداللّه علم به نص دارد و موضوع مخالفت او با امام صادق (ع) امری غیر از امامت حضرت صادق (ع) است.

3- عبداللّه علم به نص نداشته، لذا اختلاف وی به دلیل عدم علم به نص است. از آنجا که عبداللّه از بزرگان بنی هاشم است و رفت و آمد و رابطه تنگاتنگی با ائمه (علیهم السّلام) داشته، احتمال سوم -یعنی مخفی ماندن نص امامت حضرت صادق (ع) بر او - بعید به نظر می رسد. اما در میان دو احتمال باقیمانده، وجه اول از شواهد بیشتری برخوردار است. به برخی از این شواهد اشاره می کنیم:

1- اندیشه جمع آوری نشانه های مهدی در محمد بن عبداللّه:

بنابر گزارشات تاریخی، عبداللّه به دنبال جمع آوری علائم و نشانه های مذکور و مشهور در خصوص مهدی و ناجی امت اسلام از جور خلفا، و تطبیق آنها بر محمد فرزند خود بوده است. این مطلب در میان مسلمین شایع و مشهور شده بود که فردی که حکومت طاغوت بنی امیه را ریشه کن می کند و مهدی این امت خواهد بود نامش عبداللّه بن حارثیه است لذا عبداللّه با بیوه مطلقه عبداللّه بن عبد الملک، که زنی از قبیله حارثیه است ازدواج کرد و نتیجه این وصلت، تولد محمد شد. پس از ولادت محمد، پدرش عبداللّه وی را از انظار مردم پنهان می نمود و مردم را جهت تبلیغ و معرفی او به دیگر مناطق می فرستاد و او را مهدی می نامید (ابو الفرج اصفهانی، بی تا: 233؛ ابن الطقطقی، 1418: 148).

2- اقدام به جعل برخی از روایات مشهور در خصوص حضرت مهدی:

المزی از زهری نقل می کند که: در حضور عبداللّه بن حسن نشسته بودم که شنیدم می گوید مهدی ازفرزندان [امام] حسن است. زهری می گوید: من به عبداللّه گفتم اما این مطلب برخلاف نظر ائمه شیعه است، عبداللّه پاسخ داد: مهدی از نوادگان حسن بن علی و از فرزندان من است (المزی، همان، 25: 468).

3- روایت اجتماع در منزل ابواء:

با اینکه امام صادق (ع) اشتباه و انحراف عبداللّه را به وی تذکر داد، اما او همچنان بر تصمیم خود اصرار می کرد و محمد را به عنوان مهدی معرفی می کرد، که این نشان از انحراف فکری عبداللّه است. در روایت اجتماع در منزل ابواء آمده که حضرت صادق (ع) خطاب به عبداللّه فرمودند: ای عبداللّه اگر می پنداری که فرزندت محمد، همان مهدی موعود و نجات بخش است بدان که فرزند تو، مهدی نیست.

4- روایات دال بر وراثت مواریث ائمه:

در میان روایاتی که در خصوص عبداللّه بن حسن به دست ما رسیده است، روایاتی داریم که عبداللّه مدعی وراثت مواریث امامت شده است، از آنجا که مالکیت و وراثت شمشیر پیامبر یکی از نشانه های امامت است، لذا این ادعای عبداللّه در حکم ادعای امامت عبداللّه بن حسن است، و این مساله بهترین شاهد بر فساد عقیده و انحراف فکری عبداللّه بن حسن می باشد.

و اما پاسخ ادعای فیصل نور این است که با وجود احتمالات ذکر شده، به کدامین دلیل ادعا می کند که تنها وجه مخالفت عبداللّه با امام صادق (ع) فقدان نص بر امامت آن حضرت است؟

علاوه اینکه این سؤال بزرگ به جای خود باقی است که چرا مؤلف کتاب «الإمامة و النص» روایت را به صورت ناتمام آورده، و از نقل قسمت پایانی روایت –که از تحقق پیش بینی امام صادق (ع) حکایت دارد-خودداری کرده است؟ آیا این امر به دلیل رعایت اختصار و دوری از اطناب مُمِل است؟

از نظر ما فیصل نور به خوبی می داند ذیل روایت می تواند از جمله دلایل اثبات امامت حضرت صادق (ع) به شمار بیاید. [5]

نتیجه گیری:

اموری که فیصل نور، در کتاب الإمامة و النص از مخالفت برخی از بنی هاشم با امام صادق (ع) ذکر کرده، به دلایل ذیل، نمی تواند دلیل بر نبود نص بر امامت امام صادق (ع) باشد:

1- مخالفت با کسی که امامتش منصوص است می تواند عوامل و انگیزه های گوناگون معرفتی و نفسانی داشته باشد. برخی از عوامل و انگیزه های محتمل عبارتند از: نبود نص بر امامت ایشان؛ جهل و عدم آگاهی از وجود نص؛ حسادت، ضعف معرفت و ناتوانی در درک مصالح نهفته در افعال امام. و گزینش احتمال فقدان نص از میان احتمالات مختلف، ترجیح بدون مرجح است. و اگر چنین مخالفت هایی دلیل بر نبود نص است، پس مخالفت اقربا و خویشان پیامبر و یهود و نصارای معاصر با عصر رسالت نبی مکرم اسلام (ص) هم دلیل بر نبود نص نبی سابق بر نبوت آن حضرت بود.

2- سلسله راویان روایت ادعای امامت عبداللّه همگی حذف شده و در هیچ یک از منابع روایی شیعه اثری از نام ایشان نیست؛ لذا این روایت مبتلا به ارسال در سند است، و هر چند تمام منابع، متن روایت را به گونه واحدی آورده اند، امّا برخی از منابع این روایت را از امام باقر (ع)، و برخی دیگر از امام صادق (ع)، و برخی دیگر از امام کاظم (ع) نقل کرده اند. بر اساس روایت منقول از امام باقر (ع)، عبداللّه فرزند امام چهارم و برادر امام پنجم، و بر اساس روایت منقول از امام صادق (ع)، عبداللّه فرزند امام پنجم و برادر امام ششم، و بر اساس روایت منقول از امام کاظم (ع)، عبداللّه فرزند امام ششم و برادر امام هفتم، خواهد بود.

آن دسته از روایات مرسلی که منسوب به حضرت امام باقر (ع) است عاری از شاهد تاریخی بوده و غیر معتبر و مردود است، زیرا: در هیچیک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبداللّه باهر دلالت کند یافت نشد. و مدلول روایت -مبنی بر عمر کوتاه عبداللّه- با شواهد مسلم تاریخی که نشان می دهد عبداللّه باهر، دوره امامت امام صادق (ع) را درک کرده است، در تعارض است.

روایات دسته دوم نیز -علاوه بر ارسال در سند- بدون قرینه و شاهد تاریخی هستند، زیرا در هیچ یک از کتب روایی و تاریخی، مطلبی که بر ادعای امامت از سوی عبداللّه دقدق دلالت کند یافت نشد، با اینکه چنین ادعای بزرگی از چشم ها پنهان نخواهد ماند.

اما شرایط لازم برای انطباق عبداللّه، بر شخص عبداللّه افطح وجود دارد، زیرا علاوه بر روایت منقول در کتاب کشی که قول به عبداللّه افطح بودن را تقویت می کند، منابع تاریخی و رجالی ادعای امامت عبداللّه افطح را ثبت و نقل کرده اند، و مرگ وی هفتاد روز پس از شهادت امام صادق (ع)، با پیش بینی مذکور در روایت (عمره قصیر) تطبیق می کند و مخالفت وی دلالتی بر فقدان نص ندارد.

3- روایت بدگویی عبداللّه بن علی نیز دارای سند متصلی نیست، و ایشان از دیدگاه اندیشمندان شیعه، فاضل و فقیه و عالم به امر امامت امام باقر (ع) است، و تنها مساله ای که برخی از اندیشمندان در ذم وی آورده اند همین روایت اهانت وی به امام صادق (ع) است.  بر فرض صحت روایت و قبول آن، هتک حرمت و اهانت نسبت به امام، انگیزه های مختلفی می تواند داشته باشد که تنها یکی از آنها نبود نص است، و برگزیدن این احتمال در میان سایر احتمالات، ترجیح بلا مرجح است.

درباره رفتار اعتراض آمیز و توأم با اهانت عبداللّه نسبت به امام صادق (ع) احتمال اینکه تحت تأثیر تمایلات نفسانی قرار گرفته باشد، منتفی نخواهد بود، چنان که محتمل است رفتار ناصواب او ناشی از ضعف معرفتی او نسبت به شرایط خاص و موقعیت و مسؤلیت خطیر امام (ع) باشد.

علاوه اینکه متن این حدیث در همه مصادر، بیش از مقداری است که در کتاب الإمامة و النص آمده است، و قسمت پایانی روایت- که به فهم درست و کامل روایت کمک می کند- حکایت از این دارد که او بعد از توهین به امام، به اشتباه خود پی برده و استغفار کرد.

4- مخالفت محمد بن عبداللّه ارقط با امام صادق (ع) امری مسلم است، و شواهد معتبر حاکی از این است که وی فردی ضعیف الایمان بوده، لذا ائمه برای مراعات حال وی و از باب تثبیت در عقیده، او را از خود دور نگه می داشتند، و مخالفت وی دلالتی بر فقدان نص ندارد.

5- در مورد روایت مخالفت حسن افطس، از آنجا که روایت کافی مسند، صحیح و معتبر است، اما اینکه بهانه مخالفت و مساله ای که موجب پیدایش این اتفاق شده چه بوده؛ معلوم نیست و مطلب و گزارشی که بیانگر مورد اختلاف باشد به دست ما نرسیده است.

6- در مورد خبر اجتماع در ابواء، فیصل نور از آوردن قسمت پایانی روایت –که از صدق خبر غیبی امام صادق (ع) حکایت می کند- خودداری کرده است.

امّا بر اساس قرائن و شواهد تاریخی، عبداللّه فردی مطلع به امر امامت بوده، و علی رغم علم به اختصاص امامت به حضرت صادق (ع) با ایشان مخالفت نموده است، و از آنجا که عبداللّه از بزرگان بنی هاشم است و رفت و آمد و رابطه تنگاتنگی با ائمه (علیهم السّلام) داشته، احتمال مخفی ماندن نص امامت حضرت صادق (ع) بر او- بعید به نظر می رسد.  در روایت اجتماع در منزل ابواء با اینکه امام صادق (ع) اشتباه و انحراف عبداللّه را به وی تذکر داد، اما او همچنان بر تصمیم خود اصرار می کرد و محمد را به عنوان مهدی معرفی می کرد، که این نشان از انحراف فکری عبداللّه است.

همچنین گزارش شده که وی اقدام به جعل روایت در خصوص حضرت مهدی -به قصد تطبیق بر فرزند خود- و در اختیار داشتن مواریث امامت کرده، و مردم را جهت تبلیغ و معرفی فرزند خود به دیگر مناطق می فرستاد و او را مهدی می نامید.

حاصل سخن آنکه ادعای فقدان نص بر امامت امام صادق (ع) -با تکیه بر شواهد مذکور- ادعایی بدون دلیل است.

فهرست منابع

ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (1412 )؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة.

 ابن الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا(1418)؛ الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی.

ابن سعد، محمد(1414)؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبة الصدیق.

ابن فندق(بی تا)؛ لباب الأنساب، تحقیق مهدی رجایی و محمود مرعشی، قم، نشر کتابخانه آیت اللّه مرعشی رحمه اللّه.

ابن شهر آشوب مازندرانی(1379)؛ مناقب آل أبی طالب (ع)، قم، مؤسسه انتشارات علامه.

ابن صوفی نسابه(1422)؛ المجدی فی أنساب الطالبین، قم، مکتبة آیةاللّه المرعشی النجفی رحمه اللّه.

ابن طاوس، سید علی بن موسی(1367)؛ إقبال الأعمال، تهران، دار الکتب الإسلامیة.

ابن عنبه حسنی(1417)؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب، قم، انصاریان.

ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین (بی تا)؛ مقاتل الطالبین، تحقیق سید احمد صفر، بیروت، دارالمعرفة.

ابو الفرج الاصفهانی، (بی تا[ب]؛ الأغانی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

إربلی، علی بن عیسی(1381)؛ کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی.

بلاذری (1417)؛ جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر.

خوئی، سید ابو القاسم(بی تا)؛ معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا.

الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد(1413 )؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی.

راوندی، قطب الدین(1409)؛ الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی (ع).

شبستری، عبد الحسین(1418)؛ الفائق فی رواة و أصحاب الإمام الصادق (ع)، قم، انتشارات جامعه مدرسین.

شرف الدین، سید عبد الحسین(1383)؛ اجتهاد در مقابل نص، ترجمه علی دوانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

شیخ طوسی، محمد بن حسن(1411 )؛ الغیبة، قم، مؤسسه معارف اسلامی.

شیخ طوسی، محمد بن حسن (1415 )؛ رجال، قم، موسسه نشر اسلامی.

شیخ کلینی(1365)؛ الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة.

شیخ مفید(1413)؛ الإرشاد، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید.

صفار، محمد بن حسن بن فروخ(1404)؛ بصائرالدرجات، قم، انتشارات کتابخانه آیت اللّه مرعشی (ع).

علامه امینی(1416)؛ الغدیر، قم، مرکز الغدیر.

علامه عسکری، سید مرتضی(1382)؛ نقش ائمه در احیای دین، تهران، انتشارات منیر.

فیصل نور(بی تا)؛ الإمامة و النص، مدینه، دار الصدیق.

قرشی، باقر شریف(1413)؛ حیاة الإمام محمد الباقر (ع)، بیروت، دار البلاغة.

قرشی، باقر شریف (1430 )؛ موسوعة سیرة اهل البیت (علیهم السّلام)، بی جا، انتشارات دار المعروف.

قمی، شیخ عباس(1379 )؛ منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، قم، انتشارات دلیل ما.

کشی(1348)؛ رجال کشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد.

مامقانی، عبداللّه(1352)؛ تنقیح المقال، بی جا، بی نا، چاپ سنگی.

مجلسی، محمد باقر(1404 )؛ بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.

مجلسی، محمد باقر(1407)؛ الفرائد الطریفة فی شرح الصحیفة الشریفة، اصفهان، مکتبة العلامةالمجلسی رحمه اللّه.

محدث نوری(1408)؛ مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت (علیهم السّلام).

المزی، ابو الحجاج یوسف(1415)؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، بیروت، موسسة الرسالة.

مسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی(1409)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة.

معروف، هاشم (1382 )؛ سیرة الأئمة الاثنی عشر (علیهم السّلام)، نجف، المکتبة الحیدریة.

مؤدب، سید رضا (1390 )؛ علم الدرایة المقارن، قم، مرکز المصطفی العالمی للترجمه و النشر.

نباطی بیاضی، علی بن یونس(1384)؛ الصراط المستقیم، نجف، کتابخانه حیدریه، نجف.

پی نوشت ها

[1] ابواء نام محلی‌ بین‌ مکه‌ و مدینه است،که امام باقر علیه‌السّلام و موسی بـن جـعفر علیهماالسّلام در‌ آنجا‌ متولد شده‌اند،و مادر رسول اکرم صلّی اللّٰه علیه و اله در آنجا مدفون است.

[2] بخاری در صحیح خود با سلسله سـند از عـبد اللّٰه عـمر روایت‌ می‌کند‌:چون عبد اللّٰه بن ابی مرد‌،پسرش‌ آمد و گفت‌:یـا‌ رسـول‌ اللّٰه!پیراهنت را بده‌ تا پدرم را در آن کفن کنم.و بعد هم بر او نماز بگزارو برایش طلب‌ مغفرت‌ کن.پیغمبر صـلّی اللّٰه عـلیه و الهـ‌ نیز‌ پیراهنش‌ را‌ داد‌ و گفت:وقتی از‌ غسل‌ و کفن او فراغتیافتی به ما اطلاع بده.چـون فـراغت یـافت و به پیغمبر صلّی اللّٰه علیه و اله‌ اطلاع‌ داد‌،حضرت آمد تا بر وی نماز بگزارد‌.عمر‌ پیـغمبر‌ صـلّی‌ اللّٰهـ‌ علیه‌ و اله را گرفت!و گفت:مگر خدا تو را از نماز گزاردن بر منافقین منع نکرده و به تـو نـگفتهاست که:«چه برای آنها آمرزش طلب کنی یا نکنی‌،اگر هفتاد بار بـرای آنـها طـلب آمرزش کنی،خداوندآنها را نمی‌آمرزد»!عبد اللّٰه عمر گوید:بعد از آنکه پیغمبر صلّی اللّٰه علیه و اله بر جـنازه عـبد اللّٰه ابی نماز گزارد‌،این‌ آیهشریفه نازل شد:«بر هیچ یک از آنها(منافقین)کـه مـرده‌اند،نـماز مگزار و بر گور او مایست».بعد ازنزول این آیه،پیغمبر اکرم صلّی اللّٰه علیه و اله نماز بر‌ آنـها‌ را تـرک گفت.عمر نهی از نماز گزاردن بر منافقین را از آیه{/«استغفر لهم أو لا تستغفر لهـم»/}اسـتفاده کـرده بود،ولی‌-چنانکه‌ توضیح خواهیم داد-عمر در‌ فهمخود‌ اشتباه کرده بود.گویا این آیه قبل از نـماز پیـغمبر صـلّی اللّٰه علیه و اله بر این منافق،نازل شده بود.از این‌روهمین‌که عمر دید‌ پیغمبر‌ ایـستاده اسـت تا بر‌ او‌ نماز بگزارد،پنداشت که پیغمبر صلّی اللّٰه علیه و اله برخلاف نهیخداوند رفتار نموده و لذا نتوانست جلو غـضب و انـکار خود را بگیرد!به همین جهت،پیغمبر صلّی اللّٰه علیه و اله راگرفت‌ و به‌ پندار خـود اعـتراض کرد که چرا چنین مخالفتی را روا می‌دارد!!ولی،نـه!نـه!پنـاه به خدا کهچنین باشد؛زیرا به هـیچ‌وجه در آیـه مزبور از این عمل نهی نشده‌ است‌،بلکه تنها‌ خداوند خبر دادهاست که طـلب آمـرزش،برای منافق سودی ندارد.و طـلب آمـرزش پیغمبر صـلّی اللّٰه عـلیه و الهـ‌ برای منافقین ولو زیادباشد و استغفار کردن یـا نـکردن حضرت،در عدم‌ آمرزش‌ ایشان‌ یکسان است(شرف الدین،1383:264).

[3] روایت اهانت عبداللّه باهر به حضرت امام صادق (ع) در بخش های پسین ذکر و نقد خواهد شد.

[4] البته‌ اگر‌ بگوییم تمام احتمالات در یک رتـبه و درجه هستند(در بیانی کـه گـذشت تمام قرائنحاکی از ترجیح سایر احتمالات بر این احتمال است).

[5] زیرا به اعتقاد مـا،راه شـناخت امام،یکی از این دو طریق است:راه اول،نص بر امامت امام ازجانب نبی اکرم یا امام پیشین؛و راه دوم،ظهور‌ معجزه‌ به دست امام.و البته خبر دادن از آینده به نحوریز و جزیی و تحقق تک‌تک آن جزییات در زمـان‌های بـعد،نوعی مـعجزه است که می‌تواند صدقادعای امامت را اثبات کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان