ماهان شبکه ایرانیان

بررسی شیوه های تعامل امام صادق (ع) با اندیشه های گوناگون در اصول کافی

عصر امام صادق (ع) شاهد رشد فزاینده فرقه ها و اندیشه های گوناگون در سرزمین اسلامی است. امام در تعامل با اندیشه های مختلف، از راهبردهای خاصی که از کتاب و سنت سرچشمه گرفته بود، استفاده میکردند

بررسی شیوه های تعامل امام صادق (ع) با اندیشه های گوناگون در اصول کافی

مقدمه

عصر امام صادق (ع) شاهد رشد فزاینده فرقه ها و اندیشه های گوناگون در سرزمین اسلامی است. امام در تعامل با اندیشه های مختلف، از راهبردهای خاصی که از کتاب و سنت سرچشمه گرفته بود، استفاده میکردند. به همین جهت، شیوه های تعامل آن حضرت می تواند پی نهاد حرکت های علمی در پاسخ به نیازها و مقتضیات جامعه اسلامی باشد. از این رو مقالۀ پیش رو، شیوه ها و راهکارهای تعامل آن حضرت را در یکی از مهم ترین کتب روایی شیعه مورد بررسی قرار داده است. شیوه تعامل اهل بیت (ع) با مخالفان، مقوله بسیار مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده و در این مقاله تنها به شیوه های تعامل امام صادق (ع) پرداخته شده است.

بازسازی مجدد شیوه های مواجهه امام صادق (ع) با صاحبان اندیشه، امکان ترسیم جایگاه شیعه را در بین اندیشه ها مشخص و درون مایۀ برخی اندیشه ها مانند غلات را آشکار می سازد.  شرایط خاص علمی زمان امام صادق (ع) که به دلیل ترجمة کتاب های غیر اسلامی موجب پیدایش افکار مختلف و بوجود آمدن فرقه هایی همچون زنادقه ، غلات ، اهل قیاس، متصوفه و... شده بود، خود زمینه ای فراهم کرد تا آن حضرت بتواند با گروه های مختلف فکری روبه رو شود و با راهبردهایی به گسترش صحیح تعالیم دین بپردازد . این نوشتار برآن است تا افکار متداول زمان امام صادق (ع) را گونه شناسی نموده و با شناسایی صاحبان اندیشه در عصر امام صادق (ع)، چگونگی تعامل امام را با تکیه بر کتاب اصول کافی بررسی کرده و الگوی مناسبی جهت برخورد با صاحبان اندیشه در حوزه های مختلف معرفت دینی ارائه دهد. فرضیه اصلی این است که امام صادق (ع) با صاحبان اندیشه های مختلف با شیوه های منطقی، اقناعی و خردپسندانه برخورد داشته است.

اوضاع سیاسی - فرهنگی عصر امام صادق (ع)

امامت و رهبری امام صادق (ع) در سال 114ه. ق، بعد از شهادت امام باقر (ع) آغاز شد و تا پایان عمر شریف شان، سال 148ه . ق ادامه داشت (کلینی ، 1367، ج 1، ص476؛ شیخ مفید، 1414ق، ج 2، ص 179). امام صادق (ع) در دوران امامت خود، با پنج تن از حاکمان اموی و دو خلیفه عباسی هم عصر بود. در فضای آشفته سیاسی، تزلزل و سقوط حکومت اموی و شکل‏گیری قدرت عباسی، صاحبان اندیشه فرصت یافتند به تبیین باورهای خود بپردازند که این مسأله موجب برخورد اندیشه ها و پیدایش فرقه ها و مذاهب گوناگون در جامعه اسلامی شد. ورود تفکراتی همچون فلسفه یونان و دیگر علوم ، شبهه ها و مشکلات عقیدتی فراوان به دنبال داشت. پیدایی رویکردهای فقهی و نیز دیدگاه های کلامی و همچنین کنش های متصوفانه، زادٔە چنین فضایی بود . در میان شیعه نیز ظهور غلات، افکار و عقاید شیعیان را تهدید میکرد. در این برهه، امام صادق (ع) مسؤولیت رویارویی با اندیشه های نادرست را بر عهده داشتند و با تبیین معرفت ناب اسلام تلاش کردند مردم را از گرایش به نحله های دروغین، مکاتب کژروانه و اندیشه های منحرفانه باز دارند.

تعامل امام صادق (ع) با صاحبان اندیشه ، یکی از مهم ترین عناصر سیرە علمی آن حضرت است که شیوهای خاصی داشته و به طور عام در منابع روایی و گاه به طور خاص در رساله ها و کتاب ها برای ما به یادگار مانده است؛ چرا که امام (ع) بر تبیین و نشر علوم دین تأکید فراوان داشت و آنچه ایشان را بدین شیوه و راهکارها وا می داشت، ضرورت تبیین حقیقت دین

و پاک سازی آن از بدعت ها و انحرافاتی بود که به تدریج دامنگیر سرزمین اسلامی شده بود. با نگاهی به دوره امام صادق (ع) گروه های فکری در این عصر را می توان به چند گروه متفاوت، همچون اندیشه اسلامی و غیر اسلامی و تفکر اسلامی را نیز به اندیشه شیعی و اهل سنت تقسیم کرد. تفکر مرجئه، قدریه، جبریه، مشبهه، معتزله، قصاص و متصوفه، از جمله گروه های مهم اهل سنت و غالیان در شمار فرق شیعه اند .

نوشتار حاضر پس از اشارە اجمالی به فضای سیاسی -فرهنگی زمان امام صادق (ع) و مبنای کلی امام (ع) در تعامل با اندیشمندان عصر خود، دو مبحث راهکارهای امام صادق (ع) در تعامل با اندیشمندان برون دینی و درون دینی را ارائه میکند.

شیوه های تعامل امام صادق (ع) با اندیشمندان برون دینی

١. رجوع به عقل

باید به این نکته مهم توجه داشت که عقل در دیدگاه شیعه از جایگاهی ویژه برخوردار است و در منابع متقدم به آن اشاره شده است. از جمله کلینی در اولین مباحث مطرح شده در کتاب خود، بابی را به این موضوع اختصاص داده است . برای نمونه می توان به گفتگوی امام صادق (ع) با یکی از یاران شان اشاره کرد:

«یکی از صحابی امام از همسایه خود تعریف کرده و میگوید: وی فردی است که بسیار نماز می‏ گزارد، کثیرالصدقه است و زیاد به حج می رود. امام این موارد را برای مسلمانی او کافی نمی داند و از عقل او سوال میکند: «کیف عقله؟» و وقتی صحابی امام صادق (ع) جواب می دهد: «لیس له عقل»، جواب امام چنین است:  «لا یرتفع بذلک منه»، این کارها و عبادات او را بالا نمی برد و اوج نمی‏گیرد» (کلینی، 1363، ج 1، صص 10 - 30).

2. رجوع به اصل توحید

از جمله انحرافات اعتقادی که در عصر امام صادق (ع) گسترش پیدا کرد، جریان فکری مادیگرایان یا زنادقه[1] بود. چند تن از رهروان این مکتب، در راه گسترش اندیشه الحادی تلاش میکردند و در میان هر گروه و جمعیتی به نشر افکار ملحدانه خود می پرداختند، به گونه ای که ١٢٠ حتی در کنار کعبه و یا در مسجد پیامبر ص به بحث و گفتگو می نشستند و باورهای دینی مردم را به چالش میکشاندند. (کلینی، 1363، ج 1، ص74)

این نکته را باید مورد توجه داشت که واژٔە «زندیق» و «زنادقه»، در تاریخ تفکرات اسلامی توسعه معنایی پیدا کرده است تا جایی که بر گروهی از مسلمانان حتی در دوره ای بر افرادی از شیعیان اطلاق می شد. از جمله رهروان این گروه، ابن ابی العوجاء، (کلینی، 1363، ، ج 1، ص 74 و ج 4، ص126- 197 و ج 2، ص 22؛ سید مرتضی، 1325، ج 1، ص 88 -95؛ ابن قتیبه، ق، ج 2، ص 231؛ عسقلانی، 1390، ج 4، ص 51؛ ذهبی، 1382، ج 2، ص644) ابوشاکر دیصانی، (کلینی، 1363، ج 1، ص 81 و129؛ طوسی، بی تا، ج 2، ص 561) و ابن مقفع بودند.

از مبانی و راهبردهایی که امام صادق (ع) در گفتگو با اندیشمندان غیر دینی مطرح می نمود، اصول یکتاپرستی بود. بدین معنا که دین داری را حقیقتی غیر قابل عبور و شرک را منهدم کننده پایه های ایمان می دانستند، از این رو، امام صادق (ع) با الگو قراردادن قرآن  از شیوه دعوت به اصل فطرت و پی بردن از اثر به مؤثر و از خالق به مخلوق، که اکثریت مردم آن را درک میکنند، استفاده میکردند. مبنای گفتگوی امام صادق (ع) با اندیشمندان غیر دینی، بر اساس اصل توحید، برخورد هدایت گرایانه و جدال با دلایل احسن بود. امام با شیوه های مختلف با زنادقه به گفتگو می نشستند که در ادامه می توان به موارد ذیل اشاره می شود.

٣. اشاره به پدیده های ساده و محسوس

یکی از راهکارهای امام صادق (ع) برای هدایت افراد مادیگرا، پرسش از پدیده های ساده و محسوس بود. ایشان با چند پرسش به ظاهر ساده، آنان را در تنگنای فکری قرار داده و نادرستی افکارشان را نشان می دادند. از هشام بن حکم نقل شده است که در مصر فرد زندیقی زندگی میکرد که خبرهایی از دانش امام صادق (ع) به او رسیده بود. تصمیم گرفت به سوی مدینه حرکت کند و از نزدیک با امام به گفتگو بنشیند. وقتی وارد مدینه شد، امام برای مراسم حج به مکه رفته بود. او نیز به سوی مکه حرکت کرد و امام را در حال طواف ملاقات نمود». (کلینی، 1363، ج 1، صص 72_74 )

او در ادامه می گوید: «همزمان با امام صادق (ع)، ما نیز در حال طواف بودیم . مردی مصری شانه به شانۀ امام در حال حرکت بود . امام در همان ابتدای گفتگو از نام او سؤال کرد. مرد مصری گفت: عبدالملک. سپس پرسید: کنیه ات؟ و او پاسخ داد: ابوعبدالله. امام ادامه داد: این ملکی که تو بنده اش هستی، بگو بدانم از ملوک آسمان است یا زمین؟ و به من بگو پسرت بندۀ خدای آسمان است یا خدای زمین ؟ هر جوابی داری بده تا محکوم شوی .

امام صادق (ع) بعد از این گفتگوی کوتاه به او فرمود: چون از طواف خارج شدم پیش من بیا. پس از طواف، در حالی که ما هم در محضر امام بودیم ، زندیق مصری وارد شد و رو به روی امام نشست. امام مسائل ساده دیگری مطرح کرد و در آخر فرمود: ای برادر مصری، راستی چرا آسمان برافراشته است و زمین همواره زیر پا نهاده شده ؟ چرا آسمان بر زمین نمی افتد و زمین بر بالای طبقات آسمان فرو نمی رود و به هم نمی چسبد؟ در اینجا زندیق زبان به عجز گشود: مَا کَلَّمَنِی بهذا أحدٌ غیرُک؛ تا به حال کسی بدین گونه با من سخن نگفته است». (کلینی، 1363، ج 1، صص 72-74)

چنان که مشاهده می شود، گفتگوی امام به شیوه اقناعی و منطقی، همراه با احترام صورت گرفت. این نوع رویارویی احترام آمیز، می تواند تاثیر بسزایی در فرد مناظره کننده داشته باشد.

سخنان دیگری نیز بین او و امام رد و بدل شد و در نهایت زندیق مسلمان گشت. سپس از امام تقاضا کرد او را به شاگردی قبول کند. امام (ع) به هشام گفت: او را با خود ببر و تعلیم ده. مرد مصری توسط هشام تبدیل به یکی از دانش آموختگان مکتب امام صادق (ع) شد». (کلینی، 1363، ج 1، صص 72-74)

٤. دعوت به اصل فطرت

یکی دیگر از راهکارهای امام، مطابق با سبک دعوت فطری قرآن به توحید، پی بردن از اثر به موثر و از خالق به مخلوق است. دعوتی که اکثریت مردم آن را درک میکنند. امام صادق (ع) در ١٢٢ این ارتباط مردم را چنین مورد خطاب قرار داده اند: «اگر مردم اهمیت خداشناسی را می دانستند، چشم خود را به نعمت های دنیوی که خداوند به دشمنان نیز ارزانی داشته نمی دوختند و دنیای آنان در نزدشان کوچک تر از آن بود که قدمی برای آن بردارند. اینان به تحقیق از معرفت خداوند بهره مند می شدند و از آن لذت می بردند». (کلینی، 1363، ج 8، ص 247).

٥. استدلال عقلی و منطقی

از جمله راهکارهای امام صادق (ع)، ارزیابی یافته های مخاطب و آگاهی پیدا کردن به تردیدهای او بود. آن حضرت با طرح پرسش، گوش سپردن به تمام ادعاهای مخالف و سپس با آوردن استدلال های عقلی و منطقی به هدایت آنان می پرداخت . امام (ع) در زمان ارائه دلایل خود برای قانع کردن طرف مقابل، گام به گام پیش می رفت. پس از مقدمه چینی، شخص را از مرحله انکار به مرحله شک پیش می برد و در نهایت با دلایل عقلی و منطقی او را به اقرار و تسلیم  وا می داشت. امام در گفتگو با ابن ابی العوجاء مادیگرا، تا آنجا بحث را ادامه دادند که او زبان به اعتراف گشود: «جعفر صادق (ع) به اندازه ای آثار قدرت خدا را که من در خودم می یافتم بیان کرد، که نزدیک بود خدا را به من نشان دهد» (کلینی، 1363، ج 1، ص 76) و «با هر که سخن گفتم مرعوب نگردیدم چنان که در محضر جعفر بن محمد دچار مشکل شدم». (کلینی، 1363، ج 1، ص 76)

نمونة دیگری که امام این راهکار را به کار گرفتند، در برابر فرد زندیقی بود که از یکی از یاران امام صادق (ع)، درباره نیاز جامعه و مردم به رسولان الهی پرسیده بود: «هشام بن حکم که نزد امام درس آموخته بود، به نقل از ایشان در پاسخ این فرد که گفته بود: از کجا پیامبران و رسولان را ثابت میکنی؟ گفت: چون ما ثابت کردیم که آفریننده و سازنده ای داریم برتر از ما و همه آفریده ها و ثابت شد از طرف خدای علیم و حکیم، باید در میان خلق، امر و نهی کننده و مفسری باشد. به علاوه، در زمانی این موضوع به وسیله براهینی که رسولان آورده اند، ثابت و محقق شده است تا آنکه زمین خالی از حجت نباشد». (کلینی ، 1363، ج 1، ص 168)

٦. استفاده از امور ساده و فرصت های در دسترس

یکی دیگر از راهکارهای امام در برابر اندیشۀ غیر دینی، استفاده از امور ساده و به ظاهر عادی بود. به عنوان نمونه امام از نام فرد مجادله کننده برای باطل کردن ادعای او بهره می برد.

از هشام بن حکم نقل شده که : «ابوشاکر دیصانی [2] به من گفت: در قرآن آیه ای است که دیدگاه ما را تقویت میکند. گفتم: کدام آیه؟ گفت: آیه ای که میگوید: او کسی است که در آسمان اله است و در زمین اله. من پاسخش را ندانستم تا به حج رفتم و این مطلب را با امام صادق (ع) در میان گذاشتم. امام (ع) فرمود: این سخن زندیقی خبیث است.

هرگاه به سوی او بازگشتی، به او بگو نام تو در کوفه چیست؟ او میگوید فلان ، بگو در بصره تو را به چه نام می خوانند؟ او میگوید فلان و تو بگو پروردگار ما نیز این گونه است، هم در آسمان اله است و هم در زمین و هم در دریا، او در همه مکان ها اله نامیده می شود. هشام میگوید: به کوفه بازگشتم و نزد ابوشاکر رفتم و آگاهش ساختم. او که جوابی نداشت، گفت: این پاسخ از حجاز به اینجا رسیده است».

از گزارش هشام، به دو راهکار جالب که امام (ع) به کار بردند پی می بریم که هدایت به توحید و یکتا پرستی ، با استفاده از موضوعات ساده و تمثیلی برای فردی که معتقد به دوگانه پرستی است، و نکته دوم، آموزش به هشام در برابر صاحبان اندیشه هایی که تلاش داشتند با طرح چنین سخنانی افکار و عقاید جامعه را زیر سؤال برده و به چالش بکشانند.

شیوه های تعامل امام صادق (ع) با اندیشمندان درون دینی

امام در گفتگو با دانشمندان مسلمان و درون مذهبی که دارای افکار و عقاید نادرست بودند و بعضا ایمان را صرف گفتن با زبان می دانستند و نیازی به عمل نمی دیدند، بر این اصل که ایمان بدون عمل، هیچ ارزشی در پی ندارد، به توضیح معنای ایمان و مراتب عمل می پرداختند .

از راهبردهای دیگر امام در برابر گروه دیگری از اندیشمندان مسلمان ، درست اندیشیدن و فهم صحیح از آموزه های دینی و یادآوری وظایف افراد با توجه به جایگاه آنان و تفاوت نقش شان در جامعه بود. اصل راهبردی دیگر امام صادق (ع)، در مورد تفکر فقهایی بود که بر مبنای «قیاس» فتوا می دادند و اندیشه خود را به عنوان حکم خدا و پیامبرش به مردم ارائه میکردند. ایشان با ایستادگی ، آنان را به پیروی از قرآن و سنت رسول خدا (ص) و اجرای درست احکام فرا می خواندند و چنین برداشت فقهی از دین را خطایی بزرگ و گمراهی از مسیر حق می دانستند.

مبنای ایشان در مقابل تفکرات افراطی جبرگرایان که معتقد بودند پروردگار انسان را به قهر و جبر به کار واداشته و نیز تفریط مفوضه که عقیده داشتند خداوند اختیار همه کارها به انسان واگذارده ، ارائه اندیشه صحیح حد وسط میان این دو تفکر بود.

امام در برابر اندیشه غالیان، برخوردی طردکننده داشتند، چرا که غالیان ، جایگاه بشری امام معصوم را در حد خدایی بالا می بردند و این تفکر نوعی شرک به حساب می آمد. عقیده مشرکانه نیز در نظر اسلام پذیرفتنی نبوده و نیست. از سوی دیگر، جریان فکری غلو نه تنها برای تشیع خطرناک بود و نوعی آشفتگی اعتقادی در جامعه شیعی به وجود می آورد، بلکه جایگاه شیعیان را در نظر دیگر مسلمانان نیز متزلزل می ساخت. شیعیان متهم به اعتقادات شرک آلود می شدند و بدبینی عمومی نسبت به شیعه ایجاد میگردید، به طوری که برخی شیعه را متهم کرده بودند که آن ها گمان میکنند به جهت دوستی اهل بیت (ع) بی نیاز از اعمال صالح هستند و از عذاب نجات می یابند؛ لذا امام به شدت با این اندیشه برخورد کردند.

١. شرکت دادن شاگردان در مباحث علمی

از جمله شیوه ها و راهکارهای امام صادق (ع) در گفتگو با اندیشمندان مسلمان، شرکت دادن شاگردان در این مناظرات بود. گزارش های متعددی در دست است که اندیشمندان مسلمان در زمینه های مختلف دینی با امام به گفتگو می نشستند و از ایشان می خواستند در موضوعات گوناگون به پرسش های شان پاسخ دهد. امام در مواقعی، از شاگردان خود که بر حسب ذوق و استعدادشان در رشته های مختلف علمی تربیت شده بودند، می خواست در این گفتگوها شرکت کرده و پاسخگوی پرسش های علمی آنان باشند.

هشام بن سالم، یکی از شاگردان ممتاز حضرت صادق (ع) میگوید: «روزی به همراه عده ای از شیعیان نزد امام صادق (ع) بودیم، دانشمندی از اهالی شام به محفل آن حضرت وارد شد و به امام (ع) عرضه داشت: من شنیده ام که تو در تمام رشته های علوم مهارت داری و هر پرسشی را پاسخ می دهی. آمده ام تا با تو گفتگو کنم. امام (ع) فرمود: در چه موضوعی می خواهی مناظره کنی؟ مرد شامی مناظره در علوم قرآنی را پیشنهاد کرد. امام (ع) فرمود: با حُمران مناظره کن. مرد شامی گفت: من می خواهم با شخص شما گفتگو کنم نه با حمران .

امام (ع) فرمود: فرقی نمیکند، اگر در این مناظره بر حمران پیروز شوی، مثل این است که بر من پیروز شده ای. مرد با حمران سخن گفتگو نمود. سپس امام (ع) از مرد شامی پرسید: او را چگونه یافتی؟ مرد شامی گفت: او مهارت عجیبی در این علم دارد؛ هر چه پرسیدم، با کمال توانایی و تسلط پاسخ گفت. امام (ع) به حمران فرمود: تو نیز از او بپرس. مرد شامی در اولین سؤال از پاسخ فرو ماند و ناتوانی در چهره اش نمودار شد . عالم شامی سپس پیشنهاد مباحثه در ادبیات عرب را پیش کشید و امام صادق (ع) به شاگرد دیگرش، ابان بن تغلب، اشاره کرد و او به نحو شایسته ای شامی را مغلوب کرد. وی در موضوعات مختلف با شاگردان امام (ع) مناظره نمود و در همگی شکست خورد: در علم فقه با زراره بن اعین، در علم کلام از مؤمن الطاق، در استطاعت، از حمزه بن محمد طیار، در توحید و خداشناسی از هشام بن سالم، و در موضوع مهم امامت از هشام بن حکم شکست خورد و ناتوان گردید». (کلینی، 1363، ج 1، ص 171)

از این گزارش می توان به چند راهبرد امام (ع) در زمینه گفتگو با دیگر اندیشمندان پی برد:

- مشخص کردن محدوده بحث قبل از ورود به مباحث علمی؛

- پرورش ذوق و استعداد شاگردان و اعتماد کامل امام به آنان ؛

- اطمینان یافتن از اقناع فرد مناظره کننده با پرسیدن از این که «او را در این گفتگو چگونه یافتی؟».

در پایان، امام صادق (ع) که ناظر تمام این گفتگوها بودند، از مهارت و دانش تربیت یافتگان مکتب خویش اظهار رضایت کردند و سپس توضیحاتی برای دانشمند شامی بیان نمودند.

2. هدایت تدریجی از راه جدل و برهان

یکی از شیوه های راهبردی امام در مورد اندیشه و تفکر غیر صحیح دینی، هدایت گری گام به گام و آرام، از راه جدل و برهان بود. یونس بن یعقوب نقل میکند:  «خدمت امام صادق (ع) بودم. مردی از اهل شام بر امام (ع) وارد شد و گفت: من مردی هستم که در کلام و فقه و فرائض استادم . آمده ام با شما مناظره کنم. امام (ع) از او پرسید: سخن تو از رسول خدا (ص) است یا از پیش خودت؟ مرد شامی گفت: از گفتار پیامبر (ص) و از پیش خودم. امام صادق (ع) فرمود: پس در این صورت تو شریک رسول خدایی، مرد شامی گفت: نه. امام (ع) فرمود: از خدای عز و جل به گوش خود وحی شنیده ای؟ مرد گفت: نه. امام (ع) رو به من فرمود: ای یونس! این مرد به زبان خودش خود را محکوم کرد، پیش از آن که بحثی شود. سپس فرمود: ای یونس، اگر علم کلام خوب می دانستی، با او گفتگو میکردی. در ادامه این مباحث با مرد شامی، امام (ع) از شاگردان کلامی خود همچون حمران و هشام بن حکم خواست تا با ایشان همراهی کنند». (کلینی، 1363، ج 1، ص 170)

در پایان این جلسات ، امام (ع) شاگردان را به دیگر مباحث کلامی هشام توجه داد و فرمود:  ای هشام ، گزارش نمی دهی که با عمر بن عبید چه کردی و چطور با او سؤال و جواب گفتی ؟ هشام بن حکم نحوە بحث و ورود و خروج آن را با دانشمند بصری که در مسجد بصره انجام داده بود، بیان کرد و گفت : از شما این گونه آموخته ام. آثار خوشحالی از پیروزی هشام در چهره امام نمایان شد (همان، ص 171).

آموزش روش درک صحیح از آموزه های دینی

از جمله گروه هایی که در اوایل قرن دوم هجری درون جامعه اسلامی ظهور پیدا کرد، افرادی بودند که خود را زاهد و صوفی می نامیدند. این گروه وانمود میکردند که راه دین، همان است که ایشان می روند و مدعی بودند که انسان به طور مطلق باید از نعمت های دنیوی دوری جوید و به پشمینه پوشی و پرهیز از بهره های دنیوی روی آورد. سفیان ثوری (بغدادی ، 1972، ج 9، ص164) و عباد بن کثیر (کلینی، 1363، ج 6، ص 443 )، دو تن از مشهورترین این افراد بودند. گفتگوی ایشان با امام ع، نگرش امام (ع) را نسبت به این نوع تفکر و برداشت غلط از آموزه های دینی را می رساند. (کلینی، 1363، ج 1، ص 403 و 411 و ج 5، ص 65)

راهبرد امام (ع) در برابر این گروه از مسلمانان، دعوت به درست اندیشیدن و فهم صحیح از آموزه های دینی، و یادآوری وظایف افراد با توجه به جایگاه آنان و تفاوت نقش شان در جامعه بود. امام صادق (ع) می کوشیدند با سیره و روش خود به مردم بفهمانند که استفاده از نعمت های دنیوی به مقدار لازم و از راه شرعی آن ، نه تنها هیچ ایرادی ندارد، بلکه کاری لازم و ضروری است. همچنین وظایف افراد را با توجه به نقش و موقعیت آنان در جامعه، متفاوت می دانستند

و شیوه زندگی رسول خدا (ص) و امام علی (ع) را با توجه به نقش آنان و عهده داری مقام رهبری جامعه توصیف می کردند. این نکته قابل ذکر است که سفیان ثوری، با این که نگاه متفاوتی نسبت به برخی آموزه های دینی داشت، ولی بسیار به حضور امام صادق (ع) می رسید و از ایشان طلب حدیث میکرد (کلینی، 1363، ج 1، ص 403).

یکی از مناظرات مهم امام صادق (ع) با سفیان ثوری که در بیشتر مدارک شیعه و اهل سنت از آن یاد شده است، اعتراض سفیان به شیؤە لباس پوشیدن امام (ع) بود. مفاد این روایت ها که برخی به تفصیل و برخی به اجمال نقل شده به شکل ذیل است:  «سفیان، امام صادق (ع) را به دلیل پوشیدن لباس های فاخر نکوهش کرد و در توجیه اعتراض خویش، سیره پیامبر (ص)، علی (ع) و برخی دیگر از پدران بزرگوار آن حضرت را که لباس های ساده و خشن می پوشیدند، یادآور شد. به گونه ای که به قصد خوار ساختن امام صادق (ع)، نزد ایشان رفت. وی حتی به همراهان خود نیز گفت که با چنین قصدی نزد امام می رود: «سوگند به خدا، نزد او می روم و او را توبیخ میکنم». امام در پاسخ به اعتراض سفیان ثوری، شرایط دوران خود را با زمان رسول خدا (ص) و پدران بزرگوارش مقایسه کرد و آن دوره را دوران کمبود و زمان خود را عصر رونق اقتصادی و فراوانی امکانات زندگی دانست. امام صادق (ع) با استناد به آیه شریفه: «بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش ظاهر ساخته و ارزاق طیبه ای را که خارج ساخته، برای بندگانش حرام کرده است؟» (اعراف: 32) یادآور شد که نیکوکاران برای استفاده از نعمت های الهی شایسته تر از فاجران، منافقان و کافران هستند». (کلینی، 1363، ج 5، ص 65 و ج6، ص 442)

در ادامه، امام به یک رفتار اخلاقی دیگر نیز اشاره کرد و پس از کنار زدن لباس خود، پیراهن زیرین خویش را که خشن و ساده بود، به او نشان داد و فرمود: «ای ثوری، پیراهن زیرین را برای خدا و پیراهن ظاهر را برای شما پوشیده ام. پس آنچه را برای خداست، پنهان ساخته، و آنچه را که برای شماست ظاهر کرده ام». (کلینی، 1363، ج 5، ص 65 و ج 6، ص 442) این پاسخ، نشانگر اخلاص امام صادق (ع) است که برخلاف برخی صوفیان آن دوران، زهد خود را به رخ دیگران نمیکشید .

نکته ظریف تر در این پاسخ، به یکی دیگر از وظایف مهم رهبری جامعه اشاره شده است: پذیرفتن مسؤولیت رهبری، تکالیف ویژه ای برای رهبر ایجاد میکند و رهبر به رعایت حال ضعیفان جامعه ملزم می شود. رسول خدا ص و علی (ع) چون مقام رهبری جامعه را عهده دار بودند، در بهره گیری از نعمت های دنیوی، بر خود سخت میگرفتند و از بسیاری امکانات دوری میکردند .

نکته مهم دیگر، در برخورد امام با عباد بن کثیر بصری نقل شده است. امام صادق (ع) در پاسخ به او، پوشیدن لباس شهرت را حرام دانسته و پوشیدن لباس خشن و غیر مرسوم را از مصادیق لباس شهرت معرفی میکند و آن را از اسباب ریا بر می شمرد. (کلینی، 1363، ج 6، ص 443) همچنین امام (ع) در حدیث مفصلی در برابر برخی همفکران سفیان ثوری ، تفکر نادرست آنان را با استدلال هایی رد کرده و معارف الهی را در این مورد ارائه داده اند. امام (ع) در این حدیث روشن ساخته که زهد در اسلام، تنها به زحمت انداختن بدن و دوری از دنیا نیست، بلکه تربیت روح و پیروی نفس از دستورهای الهی است که می توان آن را همراه با برخورداری از دنیا نیز به دست آورد . زهد حقیقی در پیروی از دستورهای الهی، استفاده بردن از حلال خدا، و دوری جستن از محرمات اوست (کلینی، 1363، ج 1، صص 403 - 411).

٣. تذکر نکته اخلاقی و رفتاری

از جمله راهکارهای امام در تعامل با برخی افراد، اشاره به رعایت نکات رفتاری و اخلاق در جامعه بود . در کافی آمده است: «یک سال سفیان ثوری به هنگام طواف، با امام صادق (ع) روبه رو شد و از حضرت پرسید: رسول خدا (ص) به هنگام طواف، چون به مقابل حجر الاسود می رسید، چگونه طواف را ادامه می داد؟ آیا حجر را استلام میکرد یا خیر؟ امام پاسخ داد: رسول خدا ص در هر طواف، خواه واجب و خواه مستحب، حجر را استلام میکرد. پس از پاسخ امام ع، سفیان مراقب بود تا ببیند امام با وجود ازدحام جمعیت، چگونه حجر را استلام میکند، ولی دید امام صادق (ع) از مقابل حجر الاسود گذشت و آن را استلام نکرد. از این رو به حضور امام (ع) رسید و گفت:

چرا شما همانند جدتان رسول خدا (ص) سنگ را استلام نکردید؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: «ان الناس کانوا یرون لرسول الله صلی الله علیه و آله ما لا یرون لی؛ مردم برای رسول خدا (ص) احترامی قائل بودند که برای من قائل نیستند.» یعنی هرگاه رسول خدا (ص) به هنگام طواف، مقابل حجرالاسود می رسیدند، مردم راه را برای او باز میکردند و ایشان بدون ازدحام یا ایجاد مزاحمت برای دیگران، سنگ را استلام میکرد، ولی برای من چنین کاری نمیکنند . من نیز قصد ندارم در ازدحام، خود و دیگران را آزار داده و استلام حجر کنم». (کلینی، 1363، ج 4، ص 404).

٤. استفاده از موقعیت جغرافیایی در آگاهی بخشی

در عصر امام باقر (ع) و امام صادق (ع) فعالیت های فقهی آغاز شد، که به رأی و گاهی به قیاس و استحسان تکیه داشتند. از جمله شاگردان این مکتب فقهی، ابوحنیفه (کلینی، 1363، ج 1، ص 58 - 77 - 100 و ج 4، ص 259 و ج 5، ص 290 و ج 7، صص 19- 21 - 278 - 408) و ابن شبرمه (کلینی ، 1363، ج 1، صص 77 - 100) بودند . آنان چندین قاعده برای استخراج احکام، به نام قیاس، استحسان و مصالح مرسله تعیین نمودند. حقیقت کار آنان عمل کردن به رأی بود و این قاعده ها را مانند کتاب خدا و سنت رسول خدا ص مدرک احکام قرار می دادند.  

از بزرگان اهل سنت در عصر امام صادق (ع) که در مشرب فقهی گرایش زیادی به اهل رأی داشت ، عبدالله ابن شبرمه بن طفیل (م 144ه ق) بود که در همین زمینه، حدیثی از امام صادق (ع) در مورد او وارد شده که فرموده است: «استفاده از قیاس، دانش ابن شبرمه را تباه کرده است». (کلینی، 1363، ج 1، ص 57 ) ابن شبرمه خود در ارتباط با این گرایش، حدیثی از امام صادق (ع) نقل میکند:  «سوگند به خدا هر گاه آن را به یاد می آورم ، نزدیک است جان از بدنم خارج شود و آن حدیث چنین است که امام (ع) فرمود: پدرم از جدم و او از رسول خدا (ص) روایت کرد که هر کس به قیاس عمل کند، خود هلاک شده و دیگران را نیز هلاک کرده است و اگر کسی که ناسخ و منسوخ را نمی شناسد و محکم را از متشابه تشخیص نمی دهد، فتوا بدهد، خود را هلاک کرده و دیگران را نیز به هلاکت کشانده است.  سپس ابن شبرمه تأکید میکند که سوگند به خدا، پدر او بر جدش و جدش نیز بر رسول خدا (ص) دروغ نمی بندد». (کلینی، 1363، ج 1، ص 53)

شیوه تعامل امام (ع) در ارتباط با تفکر نادرست فقهی ابن شبرمه و همچنین درباره شیوه قضاوت او قابل توجه است. در اصول کافی نقل شده است : «روزی در مسجد خیف به حضور امام صادق (ع) رسید. بیش از 200 نفر در مجلس ایشان حاضر بودند. وی از میان جمعیت، خطاب به امام صادق (ع) گفت: «یا اباعبدالله! ما در عراق بر اساس کتاب و سنت عمل میکنیم و گاهی که مسأله ای بر ما وارد می شود، رأی خود را در آن به کار میگیریم. تمامی حاضران ساکت شدند تا جواب امام (ع) را بشنوند، ولی امام (ع) توجهی نکرد . ابن شبرمه بار دیگر، سخن خود را تکرار کرد. مرتبه سوم، امام (ع از او پرسید: علی (ع) چگونه فردی بود؟ شما که در عراق بوده اید، باید به احوال او آگاه باشید. ابن شبرمه، علی (ع) را بسیار ستود. امام صادق (ع) فرمود: همانا علی (ع) از این که رأی وارد دین خدا شود، پرهیز داشت. پس از آن جلسه، چون شب فرا رسید، امام (ع) به یکی از اصحاب فرمود: ابن شبرمه مرا رها نکرد تا آن که به او پاسخ دادم و اگر او منشأ هلاکت مردم را می دانست، به قیاس عمل نمیکرد». (قمی، 1359، ص 171؛ بروجردی، 1415ق، ج 25، ص 20 )

نکته ظریف این است که امام (ع) ابن شبرمه عراقی را به اندیشه فقهی امام علی (ع) ارجاع داد که چون از به کارگیری قیاس و رأی در دین خدا پرهیز داشت، پس او نیز باید از ایشان پیروی کند. ابن شبرمه به شخصیت علمی امام صادق (ع) ارج می نهاد و گاه برای حل مشکلات خود به ایشان مراجعه میکرد. (کلینی، 1363، ج 7، ص 37)

٥. تصحیح نظر فقهی

از جمله راهکارهای امام صادق (ع) در برابر اندیشۀ قیاس‏گرایان، تصحیح نظر فقهی بود. نمونه ای از این موارد را معاویه بن عمار نقل میکند:

«زنی از خاندانم در بارە یک سوم مالش به من وصیت کرد تا با آن بنده ای آزاد کنم، حج به جا آورم و باقی آن را صدقه دهم، اما مال او این موارد را کفایت نمیکرد. در این باره از ابوحنیفه سوال کردم . او گفت مال را به سه بخش تقسیم کن: یک ثلث آن را برای آزادی برده، یک سوم آن را برای حج، و یک سوم آخر را برای صدقه قرار ده . پیش امام صادق (ع) رفتم و مسأله را با امام (ع) در میان گذاشتم و کسب تکلیف کردم. امام (ع) فرمود: ابتدا حج بگزار که فریضه ای الهی است و بقیه را بین آزاد کردن بنده و صدقه تقسیم کن. من سخن امام (ع) را به ابوحنیفه گفتم. ابوحنیفه از سخن خود برگشت و به فتوای امام (ع) گردن نهاد». (کلینی، 1363، ج 7، ص 19)

موارد مشابه دیگری در اصول کافی از امام صادق (ع) روایت شده، از جمله تصحیح رأی ابوحنیفه در مقدم بودن آزادکردن بنده بر حج، (کلینی، 1363، ج 4، ص 259) مضمون نبودن مصارف غاصب، (کلینی، 1363، ج 5، ص 290) ضامن بودن وصی در صورت ایفای نادرست مورد وصیت (کلینی، 1363، ج 7، ص 21) و همچنین تصحیح حکم ابن شبرمه و یحیی بن سعید در بارە مردی که با زدن سنگی، فردی را کشته بود. (کلینی، 1363، ج 7، ص 278) روایات متعددی از نصیحت و اندرز امام صادق (ع) به فقهای اهل رأی مانند ابن شبرمه ، ابن ابی لیلی، ابوحنیفه و...  در منابع گزارش شده است. (کلینی، 1363، ج 1، ص 58 و ج 7، ص 408)

٦. رد تفکر نادرست با استناد به قرآن

از جمله راهکارهای امام (ع) در مناظرات، رد اندیشه نادرست با استناد به قرآن و ایستادگی در برابر اندیشه فقهی افرادی که در اصول و فروع دین خدا، بر مبنای قیاس و رأی فتوا می دادند، بود. امام (ع) در گفتگو با ابوحنیفه، او را به پیروی از قرآن و سنت فراخواند و روی آوردن به قیاس و رأی را به جای قرآن و سنت، خطایی بزرگ برشمرد و فرمود: «اولین کسی که قیاس کرد ابلیس بود که گفت من از آتش خلق شدم و آدم از گل آفریده شد. اگر نوریت آدم را با نوریت آتش سنجیده بود، برتری میان دو نور و صفای یکی را بر دیگری می فهمید. (کلینی، 1363، ج 1، ص 58 و ج 7، ص 26) و در برخی منابع با تعبیر «وای بر تو!» او را از این کار بازداشت : «ویحک یا نعمان! وای بر تو ای نعمان! از قیاس بپرهیز، که بیگمان اهل قیاس همیشه در اشتباه و گمراهی به سر می برند» و در ادامه به حدیثی از پیامبر استناد کرد که رسول خدا (ص) فرمود: «نخستین کسی که به رأی خود در دین قیاس کرد، ابلیس بود و خداوند هر کسی را که به رأی خود در دین قیاس کند، در روز قیامت با ابلیس قرین می سازد». (صدوق ، 1966، ج 1، ص 89 )

٧. مواجهه امام با جریان های فکری مفوضه ، جبریه ، مرجئه و معتزله

از دیگر راهکارهای مواجهه امام صادق (ع) با تفکرات گوناگون رایج در دوره ایشان، ارائة اندیشه صحیح در برابر دیگر جریان های فکری میان مسلمانان، همچون مفوضه، جبریه، مرجئه و معتزله بود. به عنوان مثال، هواداران تفکر مفوضه می پنداشتند کارها به مخلوقات واگذار شده و از قدرت خدا بیرون آمده است؛ درست برخلاف جبریون که همه کارها را به خدا نسبت داده و گمان میکردند او انسان ها را به ارتکاب گناه یا فرمان برداری مجبور میکند. شیخ مفید در معنای این دو واژه چنین می نویسد:

«جبر عبارت است از این که کسی را به قهر و غلبه وادارند و تفویض به این معنا که پروردگار در هیچ فعلی از افعال بندگان منع و الزامی نداشته ، بلکه انسان ها را به دلخواه و میل خو واگذاشته باشد. بنابراین هر کاری که می خواهند، برای آنان مباح و رواست و این عقیده مذهب زنادقه و اصحاب اباحات است». (مفید، 1414ق، ص 47 )

مرجئه نیز از جمله اندیشه های رایج فرق اعتقادی عصر امام صادق (ع) بود و برخی حسن بن محمد بن حنفیه را بنیانگزار این فرقه می دانند . (ابن کثیر، 1404ق، ج 9، ص 160؛ ابن ابی الحدید، بی تا، ج 8، ص 120 ) پیدایش مرجئه را می توان پیامد فتنه خوارج دانست، زیرا آنان شیخین (ابوبکر و عمر) را محترم شمرده و ختنین (علی (ع) و عثمان ) را مبغوض می دانستند. در همین راستا گروهی که قادر به حل مسأله تفضیل علی (ع) بر عثمان و یا عکس آن نبودند، در مسأله توقف کرده و داوری در مورد آن را به روز قیامت و حکم خداوند واگذار کرده بودند. به همین دلیل این گروه به «مرجئه» معروف شدند که از ماده «ارجاء» به معنای تأخیر است. البته در وجه تسمیه مرجئه، قول های دیگری نیز گفته اند. آنچه در عصر امام صادق (ع) پایه و اساس ارجاء را تشکیل می داد، عقیده آنان در مورد ایمان و کفر بود. مرجئه ایمان را تصدیق قلبی و اقرار با زبان می دانستند (شهرستانی، 1406ق، ج 1، ص 139).

احادیث متعددی بیانگر موضع امام صادق (ع) در برابر فرقه مرجئه است. امام (ع) در برخی موارد به شدت با عقاید مرجئه مخالفت کرده و با توضیح معنای ایمان، نه تنها عمل را دخیل در آن دانسته اند، بلکه می فرماید: «الایمان عملٌ کلُّه و القول بعض ذلک العمل؛ تمامی ایمان، عمل است و گفتار، جزئی از این عمل می باشد». (شهرستانی، 1406ق، ج 1، ص 33) همچنین امام (ع) با ارائه دلایلی ، ایمان را قابل زیاده و نقصان دانسته و در مواردی مرجئه را ملعون و خطر آنان را برای جامعه و دین بیشتر از خوارج و قدریه می شمردند. (شهرستانی، 1406ق، ج 2، ص 409).

این جریانات فکری غلط ، تأثیر ناشایستی در اعتقادات جامعه اسلامی و عملکرد مردم آن زمان داشت. از این رو امام (ع) در مقام رویارویی با آن برآمد و عقیده صحیح را در پاسخی بیان کرد. (حرانی، 1404ق، ص460؛ صدوق ، بی تا، ص 206؛ کلینی، 1363، ج 1، ص 159) امام صادق (ع) با وجود کشمکش های فکری موجود در جامعه آن روز، موفق شد با تعلیمات لازم و با بیان جمله «لا جبر و لا تفویض، بل امرٌ بینَ الأمرین» (کلینی ، 1363، ج 1، ص160)، هر دو تفکر انحرافی جبریه و مفوضه را نفی و با این رهنمود، یاران خود را از فرو افتادن در دام هر یک رهایی بخشد. نویسندە کتاب اصول کافی روایت دیگری را در این موضوع گزارش می دهد: «شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد: قربانت گردم، آیا پروردگار بندگان را بر معاصی مجبور کرده است؟ امام (ع) فرمود: خداوند عادل تر از این است که بندگان را بر معاصی مجبور نماید و سپس به علت ارتکاب گناه آنان را عذاب کند.

فرد سؤال کننده پرسید: قربانت گردم، پس آیا امر را به ایشان واگذار کرده است؟ امام (ع) پاسخ دادند: اگر امر را به ایشان واگذار کرده بود، برای آنان مقررات و محدودیتی به وسیله امر و نهی نبود. آن مرد پرسید: قربانت گردم، آیا بین این دو واسطه و منزله ای است ؟ امام (ع) فرمودند: آری، منزله ای که وسیع تر از فاصله آسمان و زمین است». (کلینی، 1363، ج 1، ص 159)

احادیث زیادی از امام صادق (ع) وارد شده است که مراتب ایمان را توضیح و بر پیوستگی ایمان و عمل تأکید فرموده اند: «عبدالرحیم قصیر میگوید: به همراه عبدالملک نامه ای به امام صادق (ع) نوشته و از ایشان معنای ایمان را پرسیدیم. آن حضرت در پاسخ ما نوشتند: خدا بر شما رحمت کند، از ایمان پرسیدید؛ ایمان اقرار با زبان، عقیده قلبی و عمل کردن با ارکان و اعضا است. (کلینی، 1363، ج 2، ص 27) همچنین امام (ع) در گفتگویی دیگر، مراتب ایمان را روشن تر بیان میکند». (کلینی، 1363، ج 2، ص 40)

احادیث زیادی از امام صادق (ع) درباره عقاید کلامی و سیاسی معتزله وجود دارد که در١٣٤ برخوردهای متعدد و با شیوه های گوناگون، نقل شده است : «عبدالکریم بن عتبه هاشمی میگوید: هنگامی که برخی از معتزله به همراه بزرگان شان، همچون عمرو بن عبید، واصل بن عطاء و حصن بن سالم در مکه بر امام وارد شدند، نزد او بودم. آن هنگام، همزمان بود با قتل ولید - خلیفه اموی _ و اختلافی که میان مردم شام در مورد خلیفه پدید آمده بود. امام صادق (ع) خطاب به آن جمع فرمود: شخصی از بین خود برگزینید تا آنچه را می اندیشید و باور دارید بیان کند . آنان عمرو بن عبید را معرفی کردند و او نیز به تفصیل، عقاید خود را بیان کرد . از جمله گفت: خلیفه اهل شام کشته، و امور مردم آن دیار دچار تفرقه و چند دستگی شده است. ما به این فکر افتادیم که محمد بن عبدالله بن الحسن را که اهل دین، عقل و از معدن خلافت است، برگزینیم و مردم را به بیعت با او فراخوانیم . اکنون دوست داریم این مطلب را بر شما نیز عرضه کنیم، زیرا شما اهل فضل هستید و پیروان فراوانی دارید و ما از شما بی نیاز نیستیم. پس از پایان سخنان عمرو بن عبید، امام صادق (ع) به همراهان عمرو فرمود: آیا همه شما همچون عمرو بن عبید می اندیشید؟ پاسخ دادند: آری. امام (ع) پس از حمد و ثنای خداوند و فرستادن درود بر پیامبر (ص) و اهل بیت پاکش (ع) فرمود: ما تنها زمانی خشمگین می شویم که خداوند نافرمانی شود و آنگاه که اطاعت شود، خشنود می شویم. ای عمرو، چنانچه شما در کنار پیشوای مورد نظرتان حکومت را به دست گیرید و کسی نیز با شما مخالفت نکند، با کافران و مشرکان چگونه رفتار میکنید؟ عمرو بن عبید در پاسخ، به اشتباه و مخالفت با قرآن گرفتار آمد و نتوانست پاسخ درستی بدهد . همچنین در زمینه موارد مصرف غنیمت، خمس، انفال و صدقه نتوانست جواب صحیح ارائه دهد و پاسخ هایش مخالف سنت رسول الله (ص) در آمد. سپس امام (ع) رو به عمرو بن عبید کرد و فرمود: تقوای خدا پیشه کن. ای جماعت، از خدا بترسید. سپس خطاب به همراهانش فرمود: همانا پدرم - که بهترین مردم زمین و آگاه ترین آن ها به سنت رسول خدا (ص) بود _ فرمود: رسول الله (ص) فرموده است: هر کس با شمشیر قیام کند و مردم را به سوی خود فراخواند، در حالی که آگاه تر از او در میان امت وجود داشته باشد، گمراه است و خود را به سختی انداخته است». (کلینی، 1363، ج 1، ص 135 و ج 5، ص 23) لازم به یادآوری است که مطالب این حدیث، در کتب دیگر همچون کتاب التوحید و...  نیز به صورت پراکنده آمده است .

٨. برخورد امام با غالیان

یکی از تفکرات رایج در عصر امام صادق (ع) جریان غلو بود . واژه «غلو» در لغت، به معنی «تجاوز از حد» است و در اصطلاح نیز به معنای «افراط در دین یا بزرگ کردن امری یا شخصی برخلاف واقع». غالیان، کسانی هستند که برای امامان معصوم (ع) مقام الوهیت قائل بودند. (طبری، 1415ق، ج 6، ص 46؛ نحاس ، 1409ق ، ج 2، ص 345؛ سمعانی ، 1418ق ، ج 2، ص 56؛ ابن منظور، 1405ق، ج 15، ص 133).

غلو و غالیان از مباحثی است که همواره در میان مسلمانان، بخصوص شیعیان، مطرح بوده است. جریان غلو برای تشیع خطرناک بود؛ علاوه بر آشفتگی در عقاید آنان و ایجاد اختلاف، شیعه را در نظر دیگران افرادی بی قید و بند نسبت به فروعات دینی نشان می داد و متعصبان اهل سنت به بهانه تفکرات انحرافی غلات، به سرکوب و تحقیر کل شیعیان می پرداختند. شیخ مفید می نویسد: «غلات تنها به اسلام تظاهر میکنند. آنان امیرالمؤمنین (ع) و ائمه (ع) را به الوهیت و نبوت نسبت دادند». (مفید، 1414ق ، ج 1، ص 131 )

ابن خلدون نیز غلات را از طوایف شیعه می داند که از حد عقل و ایمان تجاوز کردند و ائمه (ع) را که بشر هستند، به صفات خدایی وصف نمودند. (ابن خلدون ، بی تا، ج 1، ص 198) ابوالخطاب، از رؤسای غالیان، با مطرح کردن الوهیت ائمه (ع) و ادعای وصایت و نبوت خود، سعی در جذب نیرو کرد و با رواج بی بندوباری و اباحه ، توانست عده زیادی از فاسدان آن زمان کوفه را پیرامون خود جمع کند. وی و پیروانش سرانجام به دست عیسی بن موسی، فرماندار کوفه، از طرف منصور دوانیقی (در سال 138 ه. ق) قتل عام شدند و بنا به قولی ، ابوالخطاب در کناسه کوفه به دار کشیده شد. (بغدادی، 1417ق، ص 224)

شیوه مواجهه و برخورد امام صادق (ع) با غالیان را می توان به سه صورت زیر تقسیم کرد:

یک. اعلام خطر نزدیک شدن به هواداران اندیشه غلو

از جمله راهکارها و اقدامات امام صادق (ع) در برابر جریان فکری غلات، دورکردن شیعیان از آنان بود، چرا که ارتباط با پیروان این مکاتب موجب می شد کسانی از شیعه به سوی غلو کشیده شوند، به ویژه که غالیان به دروغ خود را مرتبط با ائمه (ع) معرفی کرده و در برابر تکذیب ایشان اظهار میکردند که این تکذیب، از روی تقیه بوده است. این امر در فریب شیعیان ساده دل مؤثر بود، از این رو امام صادق (ع) نه تنها یاران خود را از گرایش به این تفکر باز می داشت، بلکه نسبت به نزدیک شدن جوانان به این گروه نیز اعلام خطر میکرد. در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «جوانان تان را از غلات برحذر دارید که آن ها را فاسد نکنند، زیرا غلات بدترین مخلوقات خدایند، چرا که عظمت الهی را کوچک شمرده و برای بندگان خدا ادعای ربوبیت میکنند. سپس فرمودند: غالی به سوی ما می آید، ولی ما او را نمی پذیریم و قبول نمیکنیم، ولی مقصر به ما می پیوندد». (طوسی، 1414ق، ص 65)

دو. قرآن، میزان سنجش گفته ها و نقل ها

از جمله راهکارهای امام صادق (ع) برای طرد غلات از جامعه شیعه ، میزان قرار دادن کتاب خدا برای سنجش روایات و گفته های نقل شده از شیعیان بود که عقاید غالیان را انکار میکرد. امام (ع) برای آن که شیعیان بتوانند قدرت نقد احادیث متعارض را که بسیاری از آن ها ساخته غالیان بود پیدا کنند، «قرآن» را به عنوان ملاک درستی گفته ها معین کردند. از جمله فرمودند: «آنچه را که از ما روایت میکنند، جز آنکه موافق کتاب خدا و رسول خدا (ص) بوده و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آن ها داشته بپذیرید. مغیره بن سعید که خداوند او را لعنت کند، در کتب پدرم احادیثی را وارد کرد که هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسید و آنچه را از ما نقل کرده و مخالف قول خدا و پیامبر ماست قبول نکنید. ما وقتی نقل میکنیم ، میگوییم خداوند یا رسول خدا (ص) فرمود». (حرانی، 1404ق، ص312؛ کلینی ، 1363، ج 8، ص 225؛ مفید، 1414ق ب، ص204؛ طوسی، بی تا، ج 2، ص 489)

حضرت در روایتی دیگر این گونه فرمودند: «زمانی که حدیثی به دست شما می رسد، اگر شاهدی از قرآن یا حدیث رسول خدا (ص) بر آن بود، بپذیرید. در غیر این صورت، حدیث برای همان کسی باشد که برای شما نقل کرده است» و در نقل دیگری چنین فرمودند: «ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف ؛ حدیثی که مطابق با قرآن نباشد پوج و نادرست است». (کلینی، 1363، ج 1، ص 69)

سه. روشنگری یاران و برخورد عتاپ آلود با بداندیشان

از دیگر راهکارهای امام صادق (ع)، روشنگری در ذهن برخی یاران در برداشت نادرست از معرفت و محبت به امامان معصوم (ع) بود که فکر میکردند صرف شناخت امام ، آنان را از انجام تکالیف الهی معاف میکند و نیازی به عمل به احکام نیست. این اندیشه از جمله زمینه هایی بود که سبب نشر افکار غالیان شد و برخی رهبران غالی پیروان خود را به سوی رهایی از بند عمل به فروعات فقهی و احیانا انجام محرمات شرعی دعوت میکردند. آنان از قول امام صادق (ع) نقل میکردند که امام فرموده: «هر کس امام را شناخت، هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد». امام صادق (ع) در پاسخ به این شبهه فرمود: «من گفتم وقتی امام را شناختی، آنچه از اعمال و کارهای نیک ، چه کم و چه زیاد می خواهی، انجام بده. این معرفت است که سبب قبولی اعمال تو می شود». (صدوق، 1338، ص 388)

در گزارشی دیگر از سدیر آمده است: «به امام صادق (ع) عرض کردم که گروهی شما را خدا می پندارند. امام (ع) در حالی که ناراحت بود، فرمود: ای سدیر، گوشت و پوست و خون و موی من از آنان بیزار است. چنانکه خداوند از آنان بیزار است. اینان نه بر دین و مذهب من هستند و نه بر دین پدران من و میان ما و آنان روز قیامت جمع نمیگردد، مگر این که پروردگار بر اینان غضبناک است». (کلینی ، 1363، ج 1، ص 269)

این گونه برخوردهای سخت و خشم آلود با تفکرات غالیانه ، بیانگر حساسیت و نقش هدایت گری امام (ع) نسبت به حفظ معیارهای ارزشی و اعتقادی جامعه بود و جایگاه مغضوب آنان را در پیشگاه خدای بزرگ در روز قیامت ترسیم میکرد، چرا که با پدید آمدن این گونه ناهنجاری های فکری و اجتماعی، زمینة رشد اباحیگری با برچسب های دینی فراهم می آید و معیارهای ارزشی دین ، جای خود را به اعتقادات نامشروع و بی محتوا، با ظاهر دینی می دهد. متاسفانه این انحراف می تواند تا جایی پیش رود که در مکتب غلات، محبت امام را جایگزین و پوششی برای رفتارهای نامشروع معرفی نماید. از این رو امام صادق (ع) خط بطلانی بر تصورات انحرافی غلات کشید و جریان فکری غالیان را خارج از دین، و مصداق شرک و فسق معرفی کرد.

اندیشه غالیان در دوره امام صادق (ع)، گاه چنان در جامعه انعکاس پیدا میکرد که امام (ع) را به شگفتی وامی داشت و ایشان تلاش میکرد از خطبه امیرالمؤمنین (ع) برای هدایت غالیان استفاده کند. اسماعیل بن قتیبه نقل میکند: «من با عیسی شلقان نزد امام صادق (ع) رفتیم. امام (ع) شروع به سخن کرد و تعجب خود را از اندیشه غالیان ابراز نمود و با سخنان امام علی ع، مقام الوهیت را که غالیان برای ایشان قائل بودند، منزه از این تعابیر دانستند: من در شگفتم از مردمی که سخن هایی به امیرالمؤمنین (ع) می بندند که هرگز لب بدان نگشوده است. امیرالمؤمنین (ع) برای مردم کوفه چنین فرمودند: سپاس از آن خداست که سپاس خود را در نهاد بندگان در اندازد». (کلینی، 1363، ج 1، ص 139)

چهار. طرد غلات

امام صادق (ع) در دوران امامت خود، با فرصت طلبانی روبه رو بود که با سوء استفاده از روایات ائمه (ع)، احادیث ساختگی غلوآمیز را در جامعه گسترش می دادند تا برای خود اعتباری کسب کنند. از جمله تفکرات آنان ، الوهیت افراد و انتقال روح از جسد مردگان به زنده ها بود. راهکار امام (ع) برای جلوگیری از انحراف در جامعه اسلامی بویژه میان شیعیان، مبارزه گسترده و سخت با غلات بود و حتی آنان را لعن میکرد. امام صادق (ع) گاه افراد خاصی از این فرقه را نام می برد و چهره شیطانی آنان را برای مردم بر ملا می ساخت. به عنوان نمونه، در تفسیر آیه (هل أنبئکم علی من تنزّل الشیاطین؟ ( (شعراء: 222-223 ): «آیا به شما خبر دهم که شیاطین به چه کسی وارد می شوند؟ آنان بر هر دروغگوی گنهکار فرود می آیند...  آنان هفت نفرند: مغیره بن سعید، بیان، صائد الهندی ، حمزه بن عماره، حارث شامی، عبدالله بن حارث و ابوالخطاب». (صدوق، 1338، ص 402؛ طوسی، بی تا، ج 2، ص 557)

امام صادق (ع) افکار درونی این دسته را آشکار ساخت که دروغ بستن به اهل بیت (ع) را سلاحی برای نابودی ایشان قرار داده اند. حضرت در مورد مغیره فرمود: «مغیره بن سعید تعمد داشت بر پدرم دروغ ببندد. او کتاب های پیروان پدرم را میگرفت و در میان آن نوشته ها سخنانی کفرآمیز و الحادی اضافه کرده و به پدرم نسبت می داد. سپس به صاحبانش باز میگرداند و به یارانش میگفت در میان شیعیان رواج دهند. هر غلوی که در کتاب پدرم باشد، آن هایی است که مغیره در میان شان جاسازی کرده است. از این رو، کوشید تا با تکفیر و لعن آنان را از جامعه مسلمین طرد کرده و حوزه فکری شیعه را از آلودگی های آنان به طور کامل رهایی بخشد». (کلینی، 1363، ج 8، ص 225؛ طوسی، بی تا، ج 2، ص 778؛ حلی، 1393ق، ص 279) امام صادق (ع) به زیان رخنه این نفوذی ها در صفوف امت توجه بسیار داشت و از جانب آنان نگران بود. در برابر مردم از آنان بیزاری می جست و دروغ هایی که این ویرانگران می ساختند برای مردم آشکار میکرد، چرا که آنان می خواستند با ادعای الوهیت اهل بیت (ع) جامعه را به فساد اعتقادی بکشانند و فتنه انگیزی کنند.

نتیجه گیری

حوزٔە تعامل با اندیشه و اندیشه ورزی، ویژگی های خاص خود را دارد. بهترین الگو و شاخص شیوه رو به رو شدن با انحرافات برون دینی و درون دینی ، پیروی از امامان معصوم (ع) ماست. از آن جا که امام صادق (ع) در دوره امامت خود، به واسطۀ موقعیت زمانی با اندیشمندان و صاحبان تفکرات مختلفی روبرو بودند، نوشتار حاضر راهبردها و شیوه های مواجهه امام صادق (ع) را در کتاب اصول کافی بررسی نمود است؛ امام صادق (ع) در برابر هر نوع اندیشه و تفکری، مبنا و راهبرد خاصی داشته و با راهکارها و شیوه های گوناگون با صاحبان اندیشه و اندیشمندان برخورد میکردند . امام (ع) در برابر اندیشه های غیر اسلامی همچون مادیگرایان و زنادقه، بر اساس اصول توحیدی و یکتاپرستی عمل نموده و با راهکارهایی همچون هدایت گری، با اشاره به پدیده های محسوس، دعوت به اصل توحید، استدلال های عقلی و منطقی، استفاده از فرصت های در دسترس و...  آنان را به خداشناسی دعوت میکردند .

همچنین راهبرد و مبنای امام صادق (ع) در برابر دانشمندان مسلمان، برخورد دلسوزانه و رعایت ادب با استناد به آیات قرآن، احادیث و سنت بوده و با راهکارهایی همانند هدایت تدریجی از راه جدل و برهان ، قرارگرفتن در جایگاه پرسشگر، تذکر به فهم درست از آموزه های دینی، رد تفکر نادرست با تکیه بر آیات الهی و... بوده است، اما برخورد امام (ع) در برابر غالیان، به شدت تند و طردکننده بوده است، چرا که مطرح کردن الوهیت معصومان (ع) نوعی کفر به حساب آمده و آشفتگی اعتقادی در جامعهی دینی، به خصوص شیعه را به دنبال داشته است، از این رو امام صادق (ع) با راهکارهایی همچون اعلام خطر نسبت به نزدیک شدن به آنان، میزان قراردادن قرآن برای سنجش گفته های این گروه و مطرود خواندن این اندیشه و لعن صاحبان آن ، بیزاری شدید خود را نسبت به غلات اعلام داشته اند.

فهرست منابع

قرآن کریم

1- ابن ابی الحدید، محمد ابوالفضل ابراهیم، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بی جا، دار

الکتب العربیه، بی تا.

2- ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، لبنان: دار صادر، 1966م.

3- ابن جوزی ، عبدالرحمن بن محمد، المنتظ م فی تاریخ الملوک و الامم، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407ق .

4- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون ، لبنان : موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1971م.

5- ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد، الموضوعات، تحقیق: عبدالرحمن محمد عثمان، مدینه: المکتبه السلفیه، 1407ق.

6- ___________________، وفیات الاعیان ، بیروت : دارالثقافة، 1348ق.

7- ابن شهر آشوب ، محمد بن نعمان ، مناقب آل ابی طالب، نجف: مطبعه الحیدریه، 1956م .

8- ابن عساکر، علی بن هبه الله، تاریخ دمشق، لبنان: دارالکتب العلمیه، 1415ق.

9- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.

10- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان المیزان، قم: نشر ادب حوزه، 1405ق.

11- ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست ابن ندیم، بی جا، بی تا.

12. - بغدادی ، ابی احمد بن علی، الکفایه فی علم الروایه، تحقیق: احمد عمر هاشم، بیروت: دارالکتاب العربی،

 1405ق.

13- بغدادی، محمد بن حبیب ، المنفق، تحقیق: خورشید احمد فاروق، بی جا، بی تا .

14 - بغدادی ، خطیب، تاریخ بغدادی، بیروت : دارالکتب العلمیه، 1417ق.

15- بروجردی، سید حسین، جامع احادیث الشیعه، قم: مهر، 1415ق.

16- جعفی ، المفضل بن عمر، توحید مفضل، تحقیق: کاظم المظفر، لبنان : (بی نا )، 1404ق.

17- حرانی ، حسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، قم: موسسه النشر الاسلامیه التابعه لجماعه المدرسین، 1404ق .

18- حلی ، تقی الدین حسن بن علی بن داود، رجال ابن داود، نجف : منشورات مطبعه الحیدریه، 1393ق.

19- دینوری، ابن قتیبه، احمد بن داود، الامامه و السیاسه، تحقیق: علی شیری، قم: انتشارات شریف الراضی،

1413ق.

20- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.

21- ___________________، تاریخ الاسلام، بیروت: دارالکتب العربی، 1407ق.

22- ___________________، سیر اعلام النبلا، لبنان: موسسه الرساله، 1413ق.

23- ___________________، میزان الاعتدال، بیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر، 1382ق.

24- زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1414ق.

25- سمعانی، منصور بن محمد، تفسیر السمعانی، السعودیه: دار الوطن، 1418ق.

26- سید مرتضی، امالی، قم : منشورات مکتبه آیه العظمی المرعشی النجفی، 1907م.

27- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت: دار صعب، 1406ق.

28- صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات فی دین الامامه، بیروت: دارالمفید للطباعه و النشر و التوزیع، 1414ق.

29- ___________________، التوحید، قم: منشورات جماعه المدرسین، بی تا.

30- ___________________، معانی الاخبار، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1338ش.

31- صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک ، الوافی بالوفیات، بیروت: دار احیاء التراث، 1420ق.

32- طبری، ابی جعفر بن جریر، جامع البیان، لبنان: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1415ق.

33- طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم: دارالثقافه و النشر و التوزیع، 1414ق.

34- ___________________، اختیار معرفه الرجال ، قم: موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، بی تا.

35- عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق.

36- ___________________، تهذیب التهذیب، حیدر آباد دکن: 1325ق.

37- ___________________، فتح الباری ، لبنان: دار المعرفه للطباعه و النشر، بی تا.

38- ___________________، لسان المیزان، حیدرآباد دکن: 1329ق.

142

39- قمی، عباس، ملعب در الانوار البهیه، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1417ق.

40- کلینی، محمد بن یعقوب ، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1363ش.

41- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، لبنان: موسسه وفا، 1403ق.

42- مفید، محمد بن محمد بن نعمان ، تصحیح الاعتقادات ، بیروت: دار المفید للطباعه و النشر و التوزیع،

1414ق. الف.

43- ___________________، الاختصاص، بیروت: دار المفید للطباعه و النشر و التوزیع، 1414ق. ب.

44- مروزی، نعیم بن حماد، کتاپ الفتن، تحقیق سهیل زکار، لبنان : دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع ، 1414ق.

45- نحاس، ابوجعفر، معانی القرآن، السعودیه: جامعه ام القری، تحقیق: شیخ محمد علی الصابونی، 1409ق.

46- نمیری، ابوزید عمر بن شبه، تاریخ المدینه، قم: دارالفکر، 1410ق.

پی نوشت ها

[1] از جمله معانی واژه زندیق درکتب لغت به فرد ملحد و دهری (ابن منظور، 1405، ج 10، ص 147)، و به معنای دوگانه پرست و قائل به نور و ظلمت (زبیدی، 1414ق، ج 13، ص 201) آمده و در کتب تفسیر و تاریخ، از این کلمه در معانی دیگر از جمله افرادی که اعتقاد به مخلوق بودن قرآن داشته ( ابن عساکر، 1415ق، ج 53، ص 96؛ ذهبی، 1382، ج 4، ص 502) همچنین افرادی که به اصحاب پیامبر (ص) نسبت بد داده (بغدادی، 1405ق، ص 67؛ ابن عساکر، 1415ق، ج 38، ص 32؛ عسقلانی، ق، ج 1، ص 22، 132، 162؛ ذهبی ، بیتا، ج 1، ص 325) و شیعیان باطنیه (مروزی، 1414ق، ص 74؛ صفدی، 1420ق، ج 19، ص 243؛ ابن کثیر، 1408ق ، ج 1، ص 132 و ج 11، ص 183و 397) نسبت داده شده است.

[2] دیصانیه ، گروهی از ثنویه که‌ قائل‌ به دو اصل نور و ظلمت بودند . (زبیدی ، 1414ق ، ج 13، ص 201)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان