ماهان شبکه ایرانیان

منصور عباسی

ابوجعفر عبدالله منصور مشهور به منصور دَوانیقی (حکومت: ۱۳۶-۱۵۸ق. )، دومین خلیفه عباسی و از نوادگان عباس بن عبدالمطلب

ابوجعفر عبدالله منصور مشهور به منصور دَوانیقی (حکومت: 136-158ق. )، دومین خلیفه عباسی و از نوادگان عباس بن عبدالمطلب. او را نخستین کسی دانسته اند که در زمان خلافتش، بین عباسیان و علویان فتنه انداخت. به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شدند. او هم عصر امام صادق(ع) بود و بنابر نقل ابن شهر آشوب، ایشان را به شهادت رساند.  در دوره خلافت او قیام های متعددی از جمله قیام نفس زکیه و قیام قتیل باخمرا رخ داد. ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت.

نسب و تولد

عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب در سال 95ق. در حمیمه متولد شد. مادرش کنیزی از نژاد بربر بود و «سلامه» نام داشت. کنیه اش ابوجعفر و لقبش منصور بود. [1]

ولیعهدی

در جریان جنبش عباسیان برای به دست گرفتن خلافت، ابراهیم امام، سفاح را با وجود آنکه از منصور کوچک تر بود جانشین خود و نامزد تصدی خلافت قرار داد؛ زیرا مادر منصور کنیز بود. [2] بدین سبب منصور به ولیعهدی برگزیده شد. منصور در زمان خلافت برادرش سفاح، استاندار جزیره (شمال عراق)، ارمنستان و آذربایجان بود. [3]

خلافت

وقتی سفاح درگذشت، منصور در سفر حج بود. او هنگامی که خبر درگذشت برادرش را شنید خود را به عراق رساند و چون از مدتی پیش به ولیعهدی معین شده بود زمام امور را به دست گرفت و از مردم برای خود بیعت گرفت. [4]

ویژگی ها

جاه طلبی:

منصور خود را پادشاه می دانست. از او نقل شده است که می گفت: خلفا، چهار نفرند: ابوبکر و عمر و عثمان و علی؛ و پادشاهان، چهار نفرند: معاویه و عبدالملک بن مروان و هشام بن عبدالملک و من. [5]

از او نقل شده است که می گفت: «ای مردم! من سلطان خدا بر روی زمین و نگهبان او بر اموالش هستم. تقسیم می کنم آن را به اراده او و عطا می کنم به اجازه او. خداوند مرا قفلی بر آن نهاده که اگر بخواهد، آن را باز می کند و به شما عطا می نماید و روزی شما را تقسیم می کند و اگر بخواهد آن را قفل کند، مرا بر آن چون قفلی قرار می دهد.»[6]

بخل:

منصور فردی بخیل و تنگ نظر بود و از کارگران و صنعت گران بر سر مبالغ ناچیز حسابرسی می کرد و از این رو به دوانیقی مشهور شد. [7] (دانَق یا دانگ یک ششمِ یک درهم است) نقل شده است وقتی عبدالملک بن مروان خلیفه اموی مسجدالاقصی را بنا کرد، درهای آن را با ورقه های طلا و نقره پوشاند، اما منصور دوانیقی برای تعمیر مسجد، طلا و نقره ها را از درها جدا کرد و تبدیل به سکه کرد. [8]

اوضاع سیاسی اجتماعی

اوضاع سیاسی- اجتماعی حاکم بر این دوره، متأثر از تصادم و تبادل فرهنگ عربی و فرهنگ های ملل فتح شده نظیر ایران و روم بود. فرهنگ و عنصر ایرانی در این دوره، فرهنگ غالب بود و ساختارهای سیاسی، شکل ایرانی به خود گرفت. منصور که توانسته بود شورش های متعددی را سرکوب کند، به استحکام و تمرکز قدرت خود پرداخت و همانند یکی از پادشاهان ساسانی، حاکمیت مطلق داشت و والیان، وزیران، قضات، فرماندهان و... همه در زیر سلطه و اراده او بودند. [9]

اوضاع اجتماعی دوره منصور شکل متفاوتی داشت. عنصر ایرانی در نتیجه نگاه حقارت آمیز عرب به موالی، نهضت شعوبیه را به وجود آورد. سنت های اجتماعی ملی در این دوره، دوباره در دو سطح حاکمیت عباسی و توده مردم رونق گرفت و جشن های نوروز، مهرگان و سده، به همراه شعر شاعران و موسیقی نوازندگان، خاطرات دوره ساسانی را تداعی می کرد. نظام دیوانی ساسانی به دوره عباسی انتقال یافت و دیوان رسائل، این بار در قالب ادبیات عربی با به دوش کشیدن مضامین ادبیات پهلوی و آمیختن آن با مضامین اسامی جان تازه ای گرفت؛ به گونه ای که آگاهی از اندرزنامه ها، آیین نامه ها و متون پهلوی در کنار آموزه های اسامی، اشتیاق خلفا را برانگیخت؛ امری که منصور بدان بسیار اهتمام می ورزید. [10]

اقدامات

برخورد با فقها و بزرگان اهل سنت

هنگامی که نفس زکیه در مدینه قیام کرد، مالک بن انس اعلام کرد که بیعت ساکنین مدینه با عباسیان که با زور و اکراه صورت گرفته بود، حرام است. ابوحنیفه، سفیان ثوری، اعمش و دیگر فقهای کوفه و اهل حدیث نیز پشتیبانی خود را از این قیام اعلام کردند. منصور پس از فتح مجدد مدینه و سرکوبی قیام ابراهیم، دستور داد تا «مالک بن أَنَس» را تازیانه زنند و ابوحنیفه را تا آخر عمر در زندان نگه داشت. [11] البته منصور بعدها برای مقابله با نفوذ امام صادق(ع) در صدد جذب مالک برآمد.

تلاش برای کمرنگ کردن جایگاه علمی امام صادق

با توجه به جایگاه ممتاز امام صادق و نفوذ علمی ایشان، منصور دوانقی به تکریم و احترام دیگران پرداخت تا از این راه امام را تحقیر کند. در همین راستا سخنگوی بنی عباس در شهر مدینه اعلام کرد: جز مالک بن انس و ابن ابی ذئب کسی حق ندارد در مسائل اسلامی فتوا دهد. [12]حکومت وقت با تمام امکانات خود به طرفداری از «مالک» و ترویج و تبلیغ وی پرداخت تا از این رهگذر، مردم را از مکتب امام صادق دور کند. روزی منصور به مالک گفت: «اگر زنده بمانم، فتاوای تو را مثل قرآن نوشته، به تمام شهرها خواهم فرستاد و مردم را وادار خواهم کرد به آنها عمل کنند». [13]

زندانی کردن سادات حسنی

منصور را نخستین کسی دانسته اند که در زمان خلافتش، بین عباسیان و علویان فتنه انداخت، در حالی که قبل از آن، میانشان وحدت و دوستی برقرار بود. [14] منصور همه فرزندان امام حسن(ع) -غیر از نفس زکیه و ابراهیم (فرزندان عبدالله محض) که پنهان شده بودند- را دستگیر کرد، به زنجیر بست، و با خواری به حیره آورد و به زندان انداخت و آن قدر بر آنان سخت گرفت که شب را از روز بازنمی شناختند. [15]

قتل ابومسلم

ابو مسلم خراسانی از رقیبان منصور به شمار می آمد و از زمان سفاح بین آن دو کدورت ایجاد شده و از طرفی قدرت فراوان ابومسلم مایه نگرانی دستگاه خلافت شده بود. از این رو منصور در سال 137ق ابومسلم را به قتل رساند. [16] قتل ابومسلم برای منصور بسیار گران تمام شد چرا که ابومسلم رهبر سیاسی نظامی و حتی پیشوای دینی خراسانیان محسوب می شد و در زمان منصور و پس از او، قیام های بسیاری در خونخواهی او صورت گرفت که پیامدها و مشکلات بسیاری برای عباسیان به وجود آورد. [17]

ساخت بغداد

ساختن شهر بغداد از مهمترین کارهای منصور بود. عباسیان از زمان به حکومت رسیدن خود به مدت سیزده سال، بدون پایتخت بودند تا اینکه بغداد را بنا نهادند. منصور در ساختن این شهر انگیزه های سیاسی، نظامی، انتقادی و آب و هوایی داشت. [18] وی ساختن پایتخت را در سال 145ق آغاز کرد و هزاران کارگر، صنعتگر، نجار و آهنگر از شهرهای مختلف را استخدام کرد. کار ساختن بغداد چهار سال طول کشید و در 149ق پایان یافت. [19]

قیام ها بر ضد او

شورش عمویش عبدالله

همزمان با روی کار آمدن منصور، عموی او «عبدالله بن علی» در صدد رسیدن به خلافت بود. وی که نقش بسزایی در استواری پایه های قدرت بنی عباس ایفا کرده بود، انتظار داشت که پس از سفاح به خلافت برسد. وی که به فرمان سفاح با لشکری بزرگ به شام رفته و آماده جنگ با مردم این منطقه بود، پس از شنیدن خبر فوت سفاح بی درنگ گروهی از نزدیکان و فرماندهان سپاه خویش را مجبور کرد گواهی دهند که سفاح وی را به ولیعهدی برگزیده است[20] و لذا مردم شام با او بیعت کردند. منصور در برابر این خطر جدی، ابومسلم خراسانی را با وجود کینه ای که از او داشت به جنگ عبدالله فرستاد تا به این وسیله از دست هر دو یا حداقل یکی از آنان نجات یابد. ابومسلم با زیرکی سیاسی و نظامی بر عبدالله پیروز شد و عبدالله به سمت بصره فرار کرد و بعدها در زندان منصور کشته شد.

قیام محمد بن عبدالله

قیام نفس زکیه، نخستین قیام علویان علیه خلافت بنی عباس بود. پس از پیمان شکنی عباسیان در سپردن خلافت به نفس زکیه، (از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) که با او به عنوان مهدی، بیعت شده بود) او در سال 145ق در شهر مدینه علیه منصور عباسی قیام کرد ولی سرانجام به همراه بسیاری از طرفدارانش کشته شد.

قیام ابراهیم بن عبدالله

قیام ابراهیم بن عبدالله دومین قیام علویان علیه خلافت بنی عباس بود. ابراهیم که از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) بود، پس از برادر خود نفس زکیه در برابر منصور عباسی در بصره قیام کرد. در این قیام جمع زیادی از زیدیان، معتزلیان و تعدادی از فقهای بنام شرکت داشتند اما در نهایت قیام به نتیجه نرسید و ابراهیم در سال 145ق در منطقه باخمرا در نزدیکی کوفه کشته شد.

قیام سنباد

قیام سنباد از جمله اولین حرکت هایی بود که در پی قتل ابومسلم شکل گرفت. البته خونخواهی ابومسلم برای سنباد بهانه ای بیش نبود. وی در پی آن بود که با استفاده از شور و احساسات ملی و مذهبی گروه های مختلف، سیادت عرب و اسلام را از میان بردارد و خلافت عباسی را با انتقام خون ابومسلم نابود کند. وی در جنگ با عاملان خلیفه شکست خورد و سرش را برای خلیفه هدیه بردند.

قیام اسحاق ترک

اسحاق ترک از دیگر مدعیان خونخواهی ابومسلم بود که در خصوص اصل و نسب او تردید وجود دارد. به نظر می رسد او نیز مانند سنباد طرفدار گرایش های مانوی و زرتشتی بود. نهضت اسحاق ترک دوام نداشت ولی زمینه مناسبی برای قیام «سپید جامگان» که بزرگترین مدعیان خون ابومسلم بودند فراهم کرد.

جنبش راوندیه

از مهمترین جنبش هایی است که در انتقام از ابومسلم شکل گرفت. راوندیان دارای اعتقادات مذهبی التقاطی بودند و در حالی که ظاهراً از علاقه به منصور عباسی دم می زدند، در صدد سرنگون کردن او بودند. آنان بیشتر از اهالی خراسان بزرگ بودند و می خواستند همان طور که منصور، ابومسلم را غافلگیر کرد و فریب داد، آنان نیز با ادعای علاقه به منصور او را به قتل برسانند.

از دیگر شورش های این دوره می توان به شورش «استاذیس» (از مجوسان خراسان که خود را موعود زرتشت می دانست و ادعای پیامبری داشت) و شورش های «خوارج» اشاره کرد که با سرکوبی توسط لشکریان خلیفه پایان یافت. [21]

برخورد با امام صادق

احضارهای مکرّر امام

بخش آخر زندگی امام صادق(ع)، با دوران حکومت منصور عباسی مصادف بود. امام صادق در میان بنی هاشم به عنوان یک شخصیت معنوی منحصر به فرد مطرح بود. اسد حیدر در کتاب «الامام الصادق و المذاهب الاربعة» می نویسد: «محبوبیت امام صادق(ع) روز به روز در میان مردم سرزمین های اسلامی بیشتر می شد. فقها و رجال حدیث، علی رغم اختلافاتی که بینشان بود، به آن حضرت مراجعه می نمودند و در مسائل مختلف از ایشان پرسش می کردند. محبوبیت و عظمت امام صادق همواره بر بیم و نگرانی منصور می افزود و به همین جهت هر از چندی به بهانه ای امام را به عراق احضار می کرد و همواره اندیشه قتل آن حضرت را در سر می پروراند. »[22]

سید بن طاوس نیز در کتاب «مُهَجُ الدّعَوات و مَنهج العبادات» آورده است که منصور بارها امام صادق(ع) را به نزد خود در بغداد و کوفه و غیر آن احضار کرد. [23]

دوری کردن امام از دستگاه خلافت

امام صادق (ع) معمولا از رفت و آمد به دربار منصور -جز در مواردی- سرباز می زد و به همین سبب از طرف منصور مورد اعتراض قرار می گرفت. [24] روزی منصور به آن حضرت گفت چرا مانند دیگران به دیدار او نمی رود؟ امام در جواب فرمود: « لَیْسَ لَنا ما نَخافُکَ مِنْ أجْلِهِ وَ لا عِنْدَکَ مِنْ أمرِ الآخرةِ ما نَرجوکَ لَهُ وَ لا أنْتَ فی نِعمَةٍ فَنُهَنِّئُکَ وَ لاتَراها نِقْمَةً فَنُعَزّیکَ بِها، فَما نَصْنَعُ عِنْدَکَ؟»[25] «ما کاری نکرده ایم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت چیزی نزد تو نیست که بخاطر آن به تو امیدوار باشیم و این مقام تو، نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی دانی تا به تو تسلیت بگوییم، پس پیش تو چه کاری داریم؟» بدین گونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت منصور ابراز می داشت. [26]

به شهادت رساندن امام صادق

منصور با توجه به کینه ای که نسبت به علویان داشت، امام صادق را به شدت زیر نظر داشت و اجازه زندگی آزادانه به او نمی داد. از سویی امام صادق نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را مبنی بر اینکه امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کرده اند، پنهان نمی داشت. این روش برای منصور بسیار خطرناک بود. به این جهت منصور منتظر فرصتی بود تا به بهانه ای امام را به شهادت برساند. ابن عنبه می نویسد: منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد. [27] در منابع آمده است که منصور، امام صادق را همچون استخوانی که در گلوی او گیر کرده است، می خواند. [28] همچنین نقل شده که منصور سوگند خورد امام صادق را به قتل خواهد رساند. [29] سرانجام امام صادق در 25 شوال 148ق به شهادت رسید. ابن شهرآشوب در مناقب نوشته است که منصور امام صادق را مسموم کرد. [30]

درگذشت

منصور در سال 158ق در راه مکه بر اثر بیماری سوء هاضمه که مدت ها بدان مبتلا بود درگذشت. وی در هنگام مرگ 68 سال داشت و در قبرستان معلاة در مکه دفن شد. [31]

منابع

ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، تجمه ابوالقاسم حالت تهران، انتشارات علمی.

ابن خلکان. وفیات الاعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، دوم، قم، منشورات الرضی.

ابن سعد، الطبقات الکبری، دوم، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق.

ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، بی تا.

ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، شرح و تحقیق: احمد صقر، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1987م/1408ق.

الله اکبری، محمد، رابطه علویان و عباسیان، تاریخ در آینه پژوهش، شپیش شماره اول، پاییز 1381، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

امانی چاکلی و دیگران، مقایسه جنبه های مختلف اندرزنامه اردشیر ساسانی و وصیت نامه منصور عباسی، سخن تاریخ، شماره 21، سال نهم، بهار و تابستان 1394ش.

جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380ش.

جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی ائمه، ششم، قم، انصاریان، 1381 ش.

حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، امیرکبیر، تهران، دوم، 1381ش.

حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1392 ق.

خضری، احمدرضا، تایخ خلافت عباسی، تهران، سمت، 1379ش.

دیار بکری، حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، دار الصادر، بی تا.

ذهبی، شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

زرکلی، الاعلام، دهم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1992م.

سید ابن طاوس، مهج الدعوات و منهج العبادات، اول، قم، دار الذخائر، 1411ق.

سیوطی، تاریخ الخلفا، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالجیل، 1408ق.

ضیف، شوقی، تاریخ الادب العربی (العصرالعباسی الاول)، بیروت، دارالمعارف، الطبعه العاشره، 1990م.

طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ طبری، تهران، اساطیر.

طقوش، محمد سهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383ش.

یعقوبی، احمد بن واضح؛ تایخ یعقوبی، تهران، اساطیر.

پی نوشت ها

[1] زرکلی، الاعلام، ج4، ص117

[2] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌5، ص382

[3] تاریخ یعقوبی، ج‌2، ص358.

[4] تاریخ یعقوبی، ج‌2، ص358.

[5] البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج‌10، ص122

[6] البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج‌10، ص122

[7] دیار البکری، تاریخ الخمیس، ج‌2، ص324

[8] حمیدی، تاریخ اورشلیم، ص183

[9] ضیف، تاریخ الادب العربی (العصرالعباسی الاول)، ص21

[10] مقایسه جنبه‌های مختلف اندرزنامه اردشیر ساسانی و وصیت نامه منصور عباسی، سخن تاریخ، شماره 21 سال نهم بهار و تابستان 1394، ص120

[11] جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ص326

[12] ابن خلکان. وفیات الاعیان، ج‌4، ص135

[13] ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص212

[14] سیوطی، تاریخ الخلفا، ص317

[15] الله‌ اکبری، محمد، رابطه علویان و عباسیان، ص22-23

[16] تاریخ یعقوبی، ج2، ص367-368

[17] طقوش، دولت عباسیان، ص46

[18] طقوش، دولت عباسیان، ص57

[19] طقوش، دولت عباسیان، ص62

[20] تاریخ طبری، ج‌4، ص377

[21] طقوش، دولت عباسیان، ص56

[22] حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج6-5، ص47-46

[23] مهج الدعوات و منهج العبادات‌، ص184-215

[24] مستدرک الوسائل، ج12، ص307

[25] کشف الغمه، ج2، صص209-208

[26] جعفریان، حیات فکری و سیاسی ائمه، ص367-369

[27] عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص195

[28] رجوع کنید به: الشامی، الدر النظیم، ص627؛ ابن عبد الوهاب، عیون المعجزات، ص89

[29] برای نمونه رجوع کنید به: قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج‌2، ص647؛ جمال الدین یوسف بن حاتم شامی‌، الدر النظیم فی مناقب الأئمة، ص633

[30] مناقب، ج4، ص280

[31] زرکلی، الاعلام، ج4، ص117؛ خضری، تایخ خلافت عباسی، ص34

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان