چنگیز خان و قبایل مغول همراه او روزگاری تمامی آسیا را درنوردیدند و بخش های وسیعی از جهان را با قتل و عام کردن ساکنانش به تسخیر خود در آوردند. هیچ سپاهی یارای مقاومت در برابر آنان را نداشت و هر کسی که در مقابل آن ها می ایستاد مرگی دردناک انتظار او را می کشید. زمانی که لشکرکشی ها و غارت های آنان به اتمام رسید یک دهم از جمعیت جهان از دم تیغ چنگیز و سربازانش گذشته بود.
چنگیز برای چنین فتوحات بزرگی بدون شک به یک ارتش نیرومند و البته بی رحم نیاز داشت. جنگجویان مغول هیچ گزینه ای برای ضعف نداشتند و فرماندهان هیچ گونه کمبود مهارتی را از آنان بر نمی تابیدند. زندگی در میان مغول ها به معنای دست کشیدن از تمامی امکانات و راحتی ها و انجام برخی کارهای سنگدلانه و وحشتناک بود.
در ادامه ی مطلب شما را با برخی از عادات این قبیله ی جنگاور و بی رحم آشنا خواهیم کرد.
10- مغول ها هیچ وقت لباس های خود را تمیز نمی کردند
مغول ها در دوران چنگیز خان بر این باور بودند که کثیف کردن آب باعث عصبانیت و خشمگین شدن اژدهاهایی می شود که بر چرخه ی آب فرمانروایی می کنند. آن ها از این می ترسیدند که در صورت کثیف کردن آب خانه هایشان به وسیله ی طوفان هایی که از طرف این اژدهاها فرستاده می شوند ویران خواهند شد به همین دلیل آن ها تقریبا هیچ چیزی را با آب نمی شستند.
حمام کردن یا شستن لباس در آب روان کاملا ممنوع بود. برخی از جنگجویان مغولی حتی لباس های خود را نیز عوض نمی کردند. آن هایی که کمی از دیگران تمیز تر بودند برخی مواقع لباس های خود را درآورده و می تکاندند یا با چوب لباس هایشان را می زدند تا شپش های موجود در لباس از آن جدا شوند و بلافاصله آن را دوباره می پوشیدند.
آن ها حتی ظرف های غذا را نیز در آب نمی شستند. در عوض ظرف را در ته مانده ی آبکی غذای وعده ی قبلی فرو برده و بدین ترتیب آن را تمیز می کردند. سپس بار دیگر این ته مانده را در ظرف خود ریخته و با آن غذای دیگری درست می کردند.
این کار چندش آور بود و همیشه غذایشان بوی بدی می داد اما آن ها به این کار خود افتخار می کردند. بوی بد و تعفن را قدرت می دانستند. اگر خان بزرگ به یکی از سربازان ردای خود را می داد برای وی افتخار بزرگی محسوب می شد نه تنها به این دلیل که وی می توانست ردای خان بزرگ را بپوشد بلکه به این دلیل که وی می توانست بوی تعفن لباس و بدن خان بزرگ را همراه خود داشته باشد.
9- مغول ها در سن 3 سالگی اسب سواری را می آموختند
به محض این که یک کودک مغولی می توانست روی پاهای خود بایستد و راه برود باید اسب سواری را می آموخت. هر خانواده ای، اعم از فقیر و ثروتمند یا سرباز و کشاورز، دستکم یک اسب داشتند. حتی چوپانان نیز سوار بر اسب از گله های خود مراقبت می کردند . آن ها باید در دوران کودکی برای جنگ و زندگی سخت آینده آماده می شدند از این رو در سن 3 سالگی اسب سواری را می آموختند.
مغول ها برای کودکان خود زین های خاصی ساخته بودند که در ساختار آن ها از موارد ایمنی بیشتری استفاده شده بود تا مانع از آسیب دیدن آن ها هنگام اسب سواری شود. کودکان در اولین فرصت ممکن باید سوار اسب می شدند. این موضوع باعث شده بود که مردان و زنان مغولی از این نظر با تمامی اقوام دیگر متفاوت باشند. اولین باری که اروپایی ها با مغول ها آشنا شدند در یادداشت های خود به این موضوع اشاره کردند که دختران و پسران خردسال مغولی سوارکارانی به مراتب بهتر از مردان بالغ اروپایی هستند.
کودکان در سنین پایین تیراندازی را نیز می آموختند. به محض این که سوار اسب می شدند یک کمان کوچک نیز به آن ها داده می شد تا تیراندازی را نیز همزمان به سوارکاری بیاموزند. در دوران چنگیز خان مغول و نوادگانش اسب سواری و تیراندازی نیز به اندازه ی راه رفتن اهمیت داشته و ضروری بود.
8- مغول ها با ایجاد کردن برشی در گردن اسب های خود خون آن ها را می نوشیدند
سپاهیان مغولی روزانه مسافت های باورنکردنی را می پیمودند. آن ها روزانه مسافتی در حدود 130 کیلومتر را طی می کردند که در آن دوران برای دیگر مردمان قابل تصور نیز نبود. این کار مستلزم تاختن بدون توقف و مداوم بود از این رو آن ها وقتی برای استراحت کردن و خوردن غذا در هنگام مسافرت یا لشکرکشی نداشتند.
برای این کار آن ها همواره مقدار کافی گوشت خام همراه خود داشتند. جنگجویان مغولی این گوشت خام را روی اسب نگه می داشتند و برخی بر این باور بودند که نگهداری گوشت خام بر پشت اسب باعث می شد که گوشت کمی نرم تر شده و مغول ها هنگام سواری و تاختن نیز بتوانند بدون پیاده شدن و پختن آن از گوشت استفاده کنند. البته برخی دیگر نیز معتقدند که این گوشت های خام در واقع برای اسب ها بوده است تا زخم های ایجاد شده روی بدن آن ها در طول لشکرکشی های مداوم را التیام بخشد.
مارکو پولو در خاطرات خود خاطر نشان می کند که سربازان مغولی در برخی از موارد 10 شبانه روز را به طور مداوم سوار بر اسب می تاختند بدون آن که به اندازه ی روشن کردن یک آتش کوچک نیز توقف داشته باشند. وقتی که تشنه می شدند شکاف کوچکی در گردن اسب خود ایجاد کرده و خونی که از شکاف بیرون می آمد را می نوشیدند.
همچنین اسب ها به سربازان مغولی این امکان را می دادند که مست شوند. بدین صورت که سربازان مغولی در صورت امکان همواره چند مادیان نیز همراه خود داشتند که در صورت امکان شیر آن ها را می دوشیدند و همواره همراه خود داشتند. این شیر بعد از چند روز در اثر تخمیر به یک ماده ی الکلی تبدیل می شد که خاصیت مست کنندگی داشت.
7- مغول ها سینه ی شکار خود را پاره کرده و آن را تکه تکه می کردند
مغولی ها به ندرت سبزیجات می خوردند و عمده ی غذای آن ها از گوشت تشکیل شده بود. در برخی از موارد و به ندرت گیاهان وحشی را به عنوان غذا استفاده می کردند یا غذاهای گیاهی که توسط مردمان مناطق تسخیر شده به آن ها داده می شد را می خوردند اما آن ها عمدتاً به گوشت و لبنیات تکیه داشتند.
رژیم غذایی آن ها دقیقاً مخالف رژیم غذایی گیاهخواران بود و نحوه ی غذا درست کردن آن ها نیز با سنگدلی تمام همراه بود. زمانی که می خواستند یک حیوان را سلاخی کنند آن را از پاهایش آویزان کرده و سپس با چاقو سینه ی آن را می شکافتند. بعد از آن دست خود را در شکاف برو برده و قلب حیوان را بیرون کشیده و فشار می دادند تا تمام بدن وی را با خون آغشته کنند.
مغول ها تمامی امحا و احشاء داخلی بدن حیوان را بیرون کشیده و می پختند. تمامی اعضای بدن حیوان مورد استفاده قرار می گرفت و معمولا به صورت آبگوشت پخته می شد. در برخی موارد خاص نیز گوشت حیوان را کباب می کردند. خون بدن حیوان نیز خارج شده و به صورت مخلوط با گوشت مورد استفاده قرار می گرفت.
مغول ها معمولا از گوشت گوسفند و بز استفاده می کردند اما در صورت لزوم گوشت اسب نیز می خوردند. معمولا اسب ها را برای موارد اضطراری یا خاص نگه می داشتند ولی از خوردن گوشت هر نوع اسبی ابا نداشتند. یک مبلغ مذهبی که مدتی در میان مغول ها زندگی کرده بود در خاطرات خود آورده است که مغول ها در برخی موارد حتی جفت یا جنین مادیان را نیز می خورند.
6- هر مرد مغولی می توانست تا 30 زن داشته باشد
مغول ها در مورد ارتباطات خارج از زناشویی قانونی بسیار سخت گیر بودند و در صورتی که مردی با یک زن متاهل دیگر رابطه برقرار می کرد لب های او توسط رییس قبیله بریده می شد. اگر چنین زن و مردی را در رختخواب دستگیر می کردند بدون شک مرد کشته می شد. در صورتی که مردی را حین برقراری رابطه ی جنسی با یک دختر باکره می گرفتند هر دوی آن ها کشته می شدند.
اما از طریق ازدواج قانونی هر مرد مغولی می توانست هر تعداد زن که می خواست می توانست داشته باشد. اما مرد مغولی باید برای هر کدام مهریه ای پرداخت می کرد و به هر زن نیز می بایست یک خیمه ی خاص اختصاص می داد که جدا از دیگر زنان در آن زندگی کند. برخی از مردان مغولی بیش از 30 زن داشتند و خان های نیز در برخی موارد صدها زن اختیار می کردند.
زنان نیز با این موضوع هیچ مشکلی نداشته و با آن کنار می آمدند. حتی ادعا شده در برخی از موارد مرد با یکی از زنان خود همبستر شده و زنان دیگرش را نیز دعوت می کرد تا در خیمه ی زن مذکور با هم نوشیدنی خورده و با هم پایکوبی کنند.
5- معمولاً کوچکترین فرزند پسر بعد از مرگ پدرش با زنان وی ازدواج می کرد
زمانی که زندگی یک مرد مغولی به پایان می رسید می بایست از آینده ی زنان خود اطمینان حاصل می کرد. زمین ها و دارایی هایش در میان پسرانش تقسیم می شد اما پسر کوچک از امتیازات ویژه تری برخوردار می شد. وی خانه ی پدری، نوکران و حتی زنان او را نیز به ارث می برد.
البته مادر خود وی از این قاعده مستثنی بود اما باید برای تمامی همسران پدر خود نقش شوهر را ایفا کرده و به خوبی از آن ها مراقبت می کرد. بدین ترتیب فرزند کوچک می توانست مادرخوانده هایش را بعد از مرگ پدر به عقد خود درآورده و به خیمه ی خود ببرد.
4- مغول ها در نبردهای خود از تاکتیک های جنگ روانی استفاده می کردند
یکی از ابزارهایی که مغول ها توانستند با استفاده از آن به چنین شهرت و فتوحاتی دست یابند تاکتیک های روانشناسانه بود. آن ها بسیاری از اقوام و سرزمین ها را بدون جنگ به تسخیر خود درآوردند و تا جایی که امکان داشت سعی می کردند بدون درگیری فیزیکی و به خطر انداختن جان سربازانشان سرزمین های اطراف را به تصرف خود دربیاورند.
آن ها همواره تعداد سپاهیان خود را مخفی نگه می داشتند و تحت هیچ شرایطی اجازه نمی دادند دشمن از تعداد واقعی سربازان مغولی اطلاع پیدا کند. اگر با سپاهی بزرگتر از خود مواجه می شدند آدمک هایی را روی اسب ها می نشاندند یا آتش های بیشتری برپا می کردند تا تعداد خود را بیشتر از آنچه که بودند نشان دهند. در صورتی که تعداد آن ها از سپاهیان دشمن نیز بیشتر بود باز این قاعده را رعایت کرده و سواران خود را در یک ستون سازماندهی می کردند تا گرد و خاک بلند شده از سم اسب های جلویی باعث مخفی ماندن سواران پشتی شود.
مغول ها در ترساندن مردمان سرزمین های دیگر و ایجاد رعب و وحشت در میان سربازان دشمن تبحر خاصی داشتند. آن ها همواره خیمه های خود را همراه خود داشتند و از آن ها در هنگام محاصره کردن مناطق دیگر به عنوان محل اسکان موقت استفاده می کردند. در برخی از موارد از رنگ این خیمه ها برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم محاصره شده در درون دیوار شهرها سود می بردند. بدین منظور آن ها ابتدا خیمه های سفیدرنگ را برپا می کردند و به مردم محاصره شده اعلام می کردند که اگر خیلی زود تسلیم شوند جان آن ها در امان خواهد بود.
اگر تسلیم نمی شدند مغول ها خیمه های قرمز رنگ برپا می کردند و به مردم محاصره شده اعلام می کردند که در صورت تسلیم شدن تنها مردها کشته خواهند شد. اگر باز هم مردمان محاصره شده تسلیم شده تسلیم نشده و توان مبارزه نیز نداشتند، مغول ها خیمه های سیاه رنگ برپا می کردند که بدین معنی بود که تمامی افراد داخل شهر محاصره شده کشته خواهند شد.
3- مغول ها مردم شهرهای تسخیر شده را قتل عام می کردند
مهم ترین بخش از تاکتیک روانشناسانه ی مغول ها در نبردهایشان را می توان شهرت آن ها در قساوت و سنگدلیشان دانست. آن ها نیاز داشتند دشمنانشان را متوجه سازند که در صورت تسلیم نشدن با بی رحمی تمام سلاخی خواهند شد. اما این حربه ی آن ها فقط یک ترفند دروغین نبود بلکه در عمل نیز همین کار را می کردند.
اگر شهر مذکور مقاومت کرده و تسلیم نمی شد، مغول ها تمامی افراد حاضر در شهر را از کوچک و بزرگ از دم تیغ می گذراندند. زن ها و کودکان را جمع کرده و همه ی آن ها را به قتل می رساندند. حتی در برخی از موارد از جان گربه ها و سگ های موجود در شهر نیز نمی گذشتند. سر قربانیان از تنشان جدا می شد و از آن ها پشته ای درست شده و در معرض دید عموم قرار می گرفت تا همه بدانند که در صورت عصبانی کردن خان مغول چه عاقبتی در انتظار آنان خواهد بود.
اما بدترین نوع بی رحمی را در مورد زنان باردار روا می داشتند. به گفته ی یک تارخ نگار عرب، مغول ها از کشتن زنان باردار نیز هیچ ابایی نداشتند. حتی شکم وی را پاره کرده و نوزاد او را نیز به قتل می رساندند.
2- مغول ها افراد بلندمرتبه و اصیل را بدون ریختن خونشان به قتل می رساندند
مغولی ها بر این باور بودند که روح اشخاص در خون آن ها قرار دارد. آن ها جرات نداشتند که خون یک نجیب زاده یا فرد اصیل مغولی را بریزند زیرا بر این باور بودند که خون وی زمینی که روی بریزد را آلوده خواهد کرد. از این رو زمانی که می خواستند یک فرد بلند مرتبه مانند خان یا جانشینان وی را به قتل برسانند باید راهی بدون خونریزی برای کشتن وی پیدا می کردند.
بدین ترتیب معمولا این افراد را یا خفه کرده یا در اب غرق می نمودند. اگر یکی از اعضای خانواده ی خان مغول به وی خیانت می کرد معمولا یک قالی دور او می پیچاندند و در آب می انداختند تا خفه شود. در برخی موارد نیز از روش های خلاقانه ای استفاده می کردند. برای مثال گویوک خان، یکی از خان های مغول، تمامی سوراخ های بدن یکی از رقیبان خود را دوخته و وی را در درون آب انداخت تا خفه شود.
آن ها در مورد کشتن افراد برجسته دشمن نیز روش های خلاقانه ای داشتند. برای مثال تعدادی شاهزاده ی روسی را زیر یک میز کوچک قرار داده و روی آن میز به جشن و پایکوبی پرداختند بدین ترتیب این شاهزاده های نگون بخت بدون این که خونشان ریخته شود خفه شدند. در یک مورد دیگر چنگیز خان یکی از دشمنانش را با ریختن نقره ی مذاب در چشمان او به قتل رساند.
1- مغول ها اجساد افراد بیمار را با استفاده از منجنیق به درون شهرهای محاصره شده پرتاب می کردند
شاید بتوان ادعا کرد که مغولان اولین قومی بودند که از تاکتیک های جنگ بیولوژیکی استفاده کرده اند. در دورانی که آن ها به تاخت و تاز در اروپا پرداختند تعداد زیادی از سربازان آن ها به طاعون مبتلا شدند اما آن ها از این موضوع نیز به سود خود استفاده کردند.
برای مثال وقتی که شهر «کافا» (Caffa)، در اوکراین امروزی، را محاصره کردند طاعون سربازان مغول را در بر گرفت و آن ها متوجه شدند که با وجود این بیماری مدت زمان زیادی نمی توانند به محاصره ی شهر ادامه دهند از این رو اجساد سربازان مرده به خاطر طاعون را به داخل شهر پرتاب کردند. هر سرباز مغولی که به خاطر طاعون می مرد جسد وی را در منجنیق قرار داده و از روی دیوارهای شهر به داخل آن می انداختند. بدین ترتیب عامل بیماری طاعون وارد منبع آب شهر شده و بزودی مردم شهر همگی به طاعون مبتلا شدند.
تعداد معدودی از ساکنان شهر موفق شدند از روی دیوارهای شهر فرار کرده و خود را به سمت غرب بگریزند اما دیگر دیر شده بود زیرا آن ها از قبل به طاعون مبتلا شده بودند و این بیماری را در تمام اروپا پراکنده کردند