وب سایت فرادید - احمد رنجبر و مرجان فاطمی: یک دهه گذشت؛ باورتان میشود؟ انگار همین دیروز بود که خبر آمد خسرو شکیبایی پر کشید. آن زمان نه تلگرام بود نه اینستاگرام. خبر پیامک شد و ناباورانه پذیرفتیم شکیبایی هم رفت. روحش شاد... چند روز پیش سالروز درگذشت این بازیگر توانا و دوست داشتنی بود. به این مناسبت پرونده بازیگری اش را باز کرده ایم تا ببینیم در حدود سه دهه فعالیت چه ردی از خود به جا گذاشته است.
سعی کردیم از مجامله پرهیز کنیم و اگر نقش و فیلم بد در کارنامه خسرو شکیبایی هست (که طبیعی است وجود داشته باشد) درباره اش بنویسیم. عدد نقش و فیلمهای خوب و گاه شاهکار این بازیگر آنقدر هست که بتوان با خیالی آسوده سراغ وجه نه چندان موفق کارنامه اش رفت.
شاه نقشهای تلویزیونی خسرو شکیبایی؛ از مدرس تارضای ماندگار
سریالهای مهمی که شکیبایی در دوران زندگی اش بازی کرد و به خاطر آنها محبوب شد.
مدرس ؛ 1366
اولین بازیگری بود که نقش آیت الله مدرس را در تلویزیون بازی کرد. هوشنگ توکلی، این تئاتر تلویزیونی را سال 66 ساخت و در اقدامی عجیب از خسرو شکیبایی دعوت به همکاری کرد. قدرت بیان این بازیگر و نزدیک شدن او به این چهره تاریخی، تصویری ماندگار از او به جا گذاشت. یکی از مسائلی که باعث شد بازی شکیبایی در این نقش بیشتر به چشم بیاید، مونولوگ طولانی و معروف مدرس با بازی او در مجلس بود. شکیبایی درباره این نقش گفته بود که برای رفتن در قالب آیت الله مدرس از هیچ کس الگو نگرفته و فقط با تمرین به این شخصیت رسیده.
هوشنگ توکلی، کارگردان سریال هم در جایی تعریف کرده: «شکیبایی مونولوگی طولانی و 20 دقیقهای را حتی بدون یک بار کات دادن و قطع فیلمبرداری بازی کرد.» نکته مهم اینجاست که «مدرس» با وجود اینکه یک تئاتر تلویزیونی بود، اما بسیار دیده شد و عنوان پرمخاطبترین سریال آن دوران را به خودش اختصاص داد و هیچ وقت خسته کننده به نظر نرسید.
روزی روزگاری ؛ 1370
خسرو شکیبایی با تجربه بازی در «مدرس»، بعد از بازی در «هامون»، دوباره به تلویزیون آمد و در «روزی روزگاری» بازی کرد. امرالله احمدجو این نقش را برای جمشید هاشم پور نوشته بود و حتی فیلمنامه را هم در اختیار او گذاشته بود، اما نهایتا امکان همکاری فراهم نشد و به او پیشنهاد داده اند به خاطر بازی درجه یک شکیبایی در «هامون» از او دعوت به همکاری کند.
خود احمدجو جایی تعریف کرده که «خسرو دوماه طول کشید تا جلوی دوربین بیاید. در تمام این مدت او با گریم سر صحنه میآمد و تماشاچی بود. مدام فیلمنامه دستش بود و مدام میخواند، تا جایی که اشرافش از من بر فیلمنامه بیشتر بود.» جالب اینجاست که خیلی از عوامل این سریال در خاطراتشان از پشت صحنه سریال «روزی روزگاری» تعریف کرده اند که شکیبایی تنها بازیگری بوده که از ابتدا تا انتهای کار، حتی موقع تعطیلات هم لوکیشن را ترک نکرده و به شهرش برنگشته. چون معتقد بوده اگر از شهر بیرون برود از این حال و هوا بیرون میآید.
خانه سبز ؛ 1375
بدون هیچ شکی، درخشانترین نقش خسرو شکیبایی در تلویزیون، همان «رضا»ی محبوب «خانه سبز» بود. این نقش نقطه عطف جدیدی در کارنامه بازیگری شکیبایی به شمار میرفت و باعث شد بعد از «هامون» یکبار دیگر با رفتار و احساسات و بغضها و دیالوگهای ارزشمندش در ذهن مخاطبان ماندگار شود و برای همیشه در خاطرات آنها بماند.
خود بیژن بیرنگ در مصاحبهای گفته بود: «وقتی خسرو شکیبایی به سریال «خانه سبز» آمد، یک سوپر استار معروف بود. وقتی بازی میکرد دست و پای ما میلرزید که آقای شکیبایی در سریال ما بازی میکند. او واقعا به کار، جملات، مفاهیم، بازی و کارگردانی معتقد بود. درست است که «خانه سبز» الان بعد از گذشت سالها تا حدودی شعاری به نظر میرسد و شاید دلچسب مخاطبان نسل جدید نباشد، اما با این حال هنوز هم قدرت و جذابیت سریال مدیون بازی شکیبایی و احساسات عمیق و واقعی اوست که در کل سریال جریان دارد.
باران عشق ؛ 1380
جزو نقشهای ماندگار خسرو شکیبایی در تلویزیون نیست. این سریال اپیزودیک بود و محرم سال 80 روی آنتن رفت، اما شکیبایی بازی درجه یکی از خودش به نمایش گذاشت. در واقع میشود گفت: از خیلی از سریالهای دیگر این بازیگر چند مرحلهای بالاتر بود.
داستان سریال درباره آدمهایی بود که در مراسم قرعه شی یک بانک، برنده میشدند و جایزه سفر به کربلا دریافت میکردند. هر کدام از برندگان این جایزه، زندگی متفاوتی داشتند و در شرایطی با آن روبه رو میشدند که موقعیت چندانی برای رفتن به این سفر نداشتند.
اپیزودی که خسرو شکیبایی در آن بازی کرده بود درباره مردی بود به اسم رسول که در زمان حیات مادرش هیچوقت ازدواج نکرده بود، اما بعد از مرگ مادرش میخواست به وصیتش عمل کند و از تنهایی در بیاید، اما هرچقدر خواستگاری میرفت به جایی نمیرسید. تا اینکه بالاخره در قرعه کشی بانک برنده سفر به کربلا میشود و این سریال یکی از آخرین کارهای شکیبایی در تلویزیون بود.
یکی از گریمهای متفاوت خسرو شکیبایی
مروری بر نقل قولهای مهم زنده یاد خسرو شکیبایی
مصاحبه، راه رفتن روی لبه تیغ است/ مروری بر نقل قولهای مهم زنده یاد خسرو شکیبایی درباره مصاحبه، هامون و سریالهای تلویزیونی
زنده یاد خسرو شکیبایی اهل مصاحبه نبود. خیلی کم پیش میآمده یک خبرنگار موفق شود نظر او را برای گفت و گو جلب کند و پای میز مصاحبه بنشاند. برای همین هم با وجود کارنامه پرباری که در مدت زندگی اش داشته، مصاحبههای زیادی از او به جا نمانده. با این حال برای اینکه در پروندهای که به مناسبت سالگرد این هنرمند محبوب آماده کرده ایم نقل قولهایی از خودش هم وجود داشته باشد، جست و جوی زیادی انجام دادیم و به چند گپ و گفت و خاطره جالب از او دست پیدا کردیم. پیشنهاد میکنیم خودتان سری به اینترنت بزنید و حتما مصاحبههای باقی مانده از او را بخوانید، اما فعلا این چهارباکس، نکات جذاب همان گفت و گوهاست.
ترس از مصاحبه
شکیبایی به طور کلی از مصاحبه خوشش نمیآمد. یعنی به گفته خودش از مصاحبه میترسید. بعد از مدتها وقتی یک خبرنگار از او پرسیده بود چرا مصاحبه نمیکند، در جواب گفته بود: «اولین بار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمیرود، ولی دلشورهای که الان دارم عمیقتر است؛ منتها فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه میرفتم، میدانستم چه میخواهم بگویم، ولی الان اصلا نمیدانم چرا دارم مصاحبه میکنم، چون تصور من این است که همیشه آدمهایی که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان هستند و مطالعات وسیعی در مورد تئوریهای هنری دارند، حرفهایی برای گفتن و استفاده دیگران دارند. من دوست دارم به جای آنکه حرفش را بزنم بیشتر کار بکنم. مصاحبه برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همیشه میترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.»
خسرو شکیبایی و پسرش
هیجان برای بازی در هامون
اهمیت «هامون» در کارنامه شکیبایی آنقدر زیاد است که امکان ندارد یک خبرنگاری در مصاحبه با او چند سوال به این فیلم مهم اختصاص ندهد. شکیبایی در یکی از مصاحبه هایش تعریف کرده: «مهرجویی دنبال بازیگر برای نقش هامون میگشت و من در ذهنش نبودم. اتفاقا کاری روی صحنه داشتیم و مهرجویی اتفاقی آمد و آن را دید و بعد از اجرا با هم صحبت کردیم. وقتی نظرم را در مورد بازی در «هامون» پرسید، نمیدانستم این پیشنهاد چه جوابی دارد. مهرجویی را خوب میشناختم و همه کارهای او را تعقیب کرده بودم. کارگردانی بود که به او اعتقاد داشتم و کار کردن با او یکی از هدفهای من بود. نمیدانم لحظات چگونه گذشت که از فرط اشتیاق عاشقانه و یکباره خودم را به آغوش او پرتاب کردم و بعد هم مسائل تدارکاتی به شیوه مهرجویی طی شد و من انتخاب شدم.»
سیلی به صورت بیتا فرهی
خسرو شکیبایی خاطره جالبی از 3 همبازی شدن با بیتا فرهی در «هامون» تعریف کرده و از سختیهای ضبط سکانس دعوا و چک زدن در صورت این بازیگر گفته: «گاهی برای گرفتن یک واکنش ناب کارهای خاصی میکردیم که صحنه درست در بیاید. در این بگومگو هم خانم فرهی نگران بود که کجا قرار است سیلی بخورد و این باعث میشد تمرکز لازم را نداشته باشد.
مهرجویی یک روز آمد سر تمرین و گفت: راستی نمای سیلی زدن هم کنسل شد و نمیتوانیم بگیریم. موقع اجرای نهایی صحنه بود که یواشکی رو کرد به من و با دست اشاره کرد محکم بزن! صحنه که تمام شد فهمیدم که از همه گروه قهر کرده و در اتاق نشسته و گریه میکند. به هر حال این هم یکی از تدبیرهای مهرجویی بود.»
اعتماد به سریالهای تلویزیونی
خیلیها با حضور شکیبایی در سریالهای تلویزیونی مخالف بوده اند و بارها از او خواسته اند سریال بازی نکند، اما او اعتقاد دیگری داشته و در این باره گفته: «بعضیها به من میگویند به تلویزیون نرو یا کار در تلویزیون افت دارد. من میگویم مگر چند سال دیگر قرار است در سینما بازی کنم. ضمن اینکه به نظرم کار در تلویزیون تا حدودی مشکلتر است. شما باید جوری بازی کنی که تعدادی آدم که سرشان به کار و روزمرگیهای خانوادگی گرم است، متوجه شوند و گرنه طبیعی است که هر تماشاگری بلیت میخرد و به سینما میرود برای تماشای فیلم. اما در تلویزیون ممکن است با بازی خوب و درست تان اعضای یک خانواده را دعوت کنید به تماشا در یک زمان مشخص. من با اعتماد کامل در تلویزیون بازی میکنم و در هر کاری که بازی میکنم این امیدواری وجود دارد که کار خوبی از آب دربیاید.»