به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، "فدریکو فلینی" در سال 1920 در خانوادهای متوسط در ریمینی ایتالیا زاده شد. پدرش اوربانو فلینی فروشندهٔ دوره گرد و کلیفروش و مادرش "آیدا باربیانی" زنی خانواده دوست و خانهدار بود.
فدریکو از هنگام کودکی شیفتهٔ بازیگرانی بود که در نمایش بازیها vaudeville و سیرکها هنرنمایی میکردند. در آینده، یادهای این خاطرات بر فیلمهایش تأثیر بسیار گذاشت. همچنین آموزش او در دبستان دینی کاتولیک از دیگر عوامل مؤثر براو بود که به فیلمهایش هوایی خرده گیر از کلیسا و با این همه احساسی سرشار از معنویت میبخشید.
وی پس از زمانی کوتاه که به گزارشگری تبه کاریهای شهر میپرداخت. در ششم فوریه 1938 نخستین کاریکاتور خویش را در روزنامهٔ دومینیکا دل کوریه به چاپ رساند. در همان سال از زادگاهش به سوی فلورانس و رم رهسپار میشود.
همکاری او با سینما با نوشتن طنزهایی برای هنرپیشه یی بنام آلدو فابریزی آغاز شد. در 1943 با جولیتا ماسینا ازدواج کرد.
در 1945 فابریزی، فلینی را به کارگردان نامدار و ارجمند روبرتو روسلینی شناساند. روسیلینی او را در نوشتن فیلمنامهای از کارزار سربازان زیرزمینی ایتالیا در برابر نیروهای آلمان نازی، به نام رم شهر بی دفاع به یاری گرفت و همچنین او را به دستیار کارگردانی برگزید و این فیلمی بارز در سبک نئورئالیسم بود.
بیوگرافی فدریکو فلینی ، فیلم سازی صاحب سبک و یکی از نامداران سینمای ایتالیادر 1948 روبرتو روسلینی فیلم «شیدایی» را کارگردانی کرد که بخشی از آن بر پایه داستانی از فلینی به نام معجزه بود که موضوعش دربارهٔ زنی روستایی (به بازیگری آنا مانیانی)است که میپندارد ولگردی که او را آبستن نموده (به بازیگری فلینی) سنت جوزف است و او را سرنوشت آنست که عیسی را بزاید و به جهان آورد. اگرچه معجزه از دید سبکشناسی فیلمی نئورئالیستی و ساختهٔ روسیلینی است ولی در آن اثر سبک رازناک فلینی مشخص است.
در سال 1951 با راهنمایی آلبرتو لاچودا، فلینی نخستین کار سینمایی خود به نام روشناییهای واریته را کارگردانی کرد. این فیلم بررسی فشردهٔ درونی از زندگی بازیگران نمایش بود که آن را میتوان مقدمهای شگرف از شاهکارهای آینده او، با تأکید بر انگارههایی چون ماتم و تنهایی و افسردگی به شمار آورد.
در سال 1952 "سفید" را کارگردانی میکند، که در آن جهان پوشالی و کم ژرفای ستارگان سینما را با تلخی به تصویر میکشد. گرچه این دو فیلم نخستین، تماشاگران چندانی نداشتند، ولی فیلم بعدی او ولگردها ستایش جهانیان را برانگیخت. فلینی در این فیلم دیدگاه خویش را به جهان دل زده و سرخورده و نابهنجار مردم طبقه متوسط شهرهای کوچک گسترش میدهد تا که رفتار آسیب زای جوانان آفت زده را ریشه کاوی کند.
اگرچه فیلمهای نخستین فلینی آشکارا در مایهٔ سبک نئورئالیستی کار شدهاند با این همه از همان آغاز دلبستگی و مهر او به شخصیتهای نابخرد و لولیوش مشخص است و میتوان مدعی شد که شیفتگی او به بیهودگی، کژهودگی و سبکسری نشان از سبک ویژهٔ او دارند.
فلینی فیلم جاده را در 1954 کارگردانی نمود که ستایش جهانی را برای او به عنوان یکی از برترین کارگردانهای سالهای پس از جنگ دوم جهانی به ارمغان آورد و جایزهٔ اسکار را برای بهترین فیلم غیر آمریکایی دریافت نمود.
فیلم سازی صاحب سبک و یکی از نامداران سینمای ایتالیادر 1955 فلینی «کلاهبردار» را ساخت که اگرچه ژرفای اندیشار «جاده» را نداشت ولی از پرداختی استادانه بهره میبردو داستان گروهی از خرده کلاهبرداران را به خوشوایی و هشیاری میپرداخت. «شبهای کابیریا» داستان افسون کنندهٔ زندگی یک روسپی (با بازی جولیتا ماسینا) بود، که فلینی را به عنوان کارگردانی واقعگرای احساساتی معرفی کرد.
در آغاز دههٔ 1960 فلینی دو شاهکار سینمایی خویش "زندگی شیرین”، و "هشت و نیم” را به همراه کار کوتاه خویش در "بوکاچیو 70” آفرید. "زندگی شیرین”، ساخته شده در 1960 یک فیلم سه ساعته، چشمانداز گسترده یی از زندگی جامعهٔ ایتالیایی را از دید یک روزنامه نویس هم هنگام (با بازی مارچلو ماسترویانی) نشان میداد.
در این فیلم فلینی با به کارگیری نمادهای دینی از دیدگاه ژزویتها، گندایه و آزردگیهای جنسی، بی شرمانگی و آدمکهای دیوگون دلبستگی خویش را به اینگونه داستانسرایی آشکار ساخت. او در بخش کوتاهش در "بوکاچیو 70”، ساخته شده در 1962، گرههای روانی و پنداشتهای تنگرای مردی میانسال را به تصویر کشید واین پیش درآمد شاهکار ارزندهاش "هشت و نیم”، ساخته شده در 1963 بود که در آن فلینی زیرکانه، مشکل خود را در گزینش موضوعی برای فیلم تازهاش به فیلم برمیگرداند و بنابراین دستمایه "هشت و نیم” پژوهش در مشکل کارگردانی مشهور است که نمیداند برای فیلم آیندهٔ خود چه موضوعی را برگزیند.
مارچلو ماسترویانی در نقش کارگردان، بازیگر نخست این فیلم بود. نام "هشت و نیم” گواه آن بود که تا آن هنگام فلینی هفت و نیم فیلم ساخته بود و این تازهترین فیلم شمارهٔ هشت و نیم بود. پیداست که او فیلمهای کوتاهش را نیمه فیلم در میشمرد. هشت و نیم برای فلینی اسکار دیگری را به ارمغان آورد.
نخستین فیلم رنگی فلینی "جولیتای ارواح” در سال 1965 تلاشی بود پیشرفته در هنگام، واز این روی ارج ناگرفته. این فیلم به پژوهش در زندگی همسرش جولیتا ماسینا میپردازد که در این هنگام از اوج هنری به پایین افتاده و با سختیهایی در زندگی گریبانگیر ست. جولیتا ماسینا خود بازی نخست فیلم را به گمار میگیرد. فلینی در این فیلم برداشتی فمینیستی دارد ولی منتقدان فیلم بر درونگرایی او خرده گرفتند، و از این فیلم استقبال چندانی نکردند.
"بیاد می آورم" فرجام فیلمهای ارزندهٔ او بود که نشان از بازگشت او به طبیعت مردمی و دوستی بود. او در این فیلم با مهربانی ری مینی روزگاران خردسالی را یاد میکند و همهٔ فیلم از نوشخندی سازگار و آسوده پر بارست. ابن فیلم جایزه اسکاری دیگر را به عنوان بهترین فیلم بیگانه دریافت میکند.
پس از «بیاد می آورم» فیلمهای فلینی آن تازگی و طراوت پیشین را نداشت. بازکاوان فیلمهای او را بهخودشیفته و سرد مییافتند و چنین مینمود که او دیگر چیزی برای گفتن نداشت. ی شد.
او الهامبخش کارگردانان بزرگ سینمای جهان چون "امیر کاستاریکا”، "دیوید لینچ"، "وودی آلن”، "پدرو آلمادوار”، "تیم برتون"، مارتین اسکورسیزی و "دیوید کراننبرگ” بوده است.
در سال 2013 فیلمنامه "سفرهای جی. ماستورنا” از فدریکو فلینی که هرگز به دنیای سینما راه پیدا نکرد، در قالب یک کتاب منتشر شد. این فیلم داستان یک ویولونیست است که در یک سانحه هوایی سقوط میکند. فلینی با داشتن هفت فیلم در فهرست 100 فیلم برتر تاریخ سینمای ایتالیا پیشتاز است.
وی در اکتبر 1993 و در سن 73 سالگی در شهر رم ایتالیا چشم از جهان فرو بست.