منابع:
کتاب : تفسیر حکیم ج 3
نوشتہ : استاد حسین انصاریان
با توجه به نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان و عبور از میان امواج رود نیل در کمال سلامت و آزاد شدن از چهل سال بیابان گردى، و به دست آوردن نعمت شهرنشینى، و روان شدن دوازده چشمه آب که منشأ برکات و منبع نعمات بود، مى بایست این قوم با تنظیم امر معیشت و همدلى و تعاون با موسى بن عمران و عمل به احکام تورات خیمه عزت خود را برپا کنند، و با روى آوردن به کارهاى مثبت، و عبادت و بندگى و صداقت و درستى دنیاى خود را بسازند، و به آباد نمودن آخرتشان اقدام کنند، ولى از همراهى با موسى و فرمان بردن از دستورات او و عمل به کتاب خدا عصیان ورزیدند و با بدبینى و بدگمانى به او با حضرتش به مناظره و مجادله و گفتگوى بى منطق پرداختند و چنان که در سفر خروج باب 17 نقل شده بر ضد او برآشفتند و گفتند: روى چه حسابى ما را از مصر بیرون آوردى، آیا اراده داشتى همه ما و اولاد ما را از تشنگى نابود کنى؟ و تا جائى بدخوئى کردند که موسى به درگاه حضرت حق عرضه داشت: خدایا با این مردم چکنم؟! بهمین زودى سنگسارم مى کنند!!
در عین این همه خیره سرى و لجاجت و بهانه گیرى به بهانه جدیدى متوسل شده که نشان از مادیگرى و شکم پرورى و عافیت طلبى و سستى و ضعف اراده آنان داشت، و نشان مى داد که این قوم مردمى انگلى و مفت خور و یاوه گویند و قدر نعمت هاى خدا را ندارند و از هدایت و تقوا و شکرگزارى گریزان اند.
به موسى گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما از محصولات زمین از سبزى و خیار و عدس و پیاز و .... بیرون آرد!
آرى با بى شرمى از موسى و خدا درخواست رویاندن محصولات زمینى کردند تا به سفره اى متنوع و موادى گوناگون برسند و از مصرف کردن غذاهاى ساده و طبیعى صحرا و نهایتاً محصولات لبنى که یک جور و یک نواخت بود بدرآیند.
محصولات لبنى ساده که اغلب سفره بیابان گردان و صحرانشینان است و عادت به آن تقویت کننده روح قناعت و ضامن سلامت بدن در سایه تلاش و کوشش بیابان نشینى و صحراگردى است یقیناً زمانى که با محصولات زمینى بر اساس ذوق هنر آشپزى ترکیب گردد، به غذاهاى رنگارنگ و خورش هاى لذیذ، و سفره هاى آن چنانى تبدیل مى شود و بازار تفنن و تنوع در غذا داغ مى گردد، و زمینه شکم بارگى و سور چرانى و چشم هم چشمى فراهم مى آید.
«شروع شهرنشینى و تشکیل جمعیت شهرى چنانچه از مبادى شهوات و تامین لذات، و توجه همه جانبه به شکم و شهوت آغاز شود لازمه اش پس از مدتى اندک هبوط و سقوط قواى معنوى و عقلى و جسمى از بلنداى با ارزش محیط زندگى فطرى بدوى است، زیرا زندگى بیابان و دور از غوغاى شهر از هر جهت محفظه اى طبیعى است که عقل فطرى و نفسیات و جسم را از آفت ها نگه میدارد و قواى فطرى را پرورش مى دهد، در بیابان عقل فطرى روبروى نظام خلقت است و جسم از نور و هوا و غذاهاى طبیعى تغذیه مى کند و بند و قید قوانین و حدود محدودش نمى نماید و هر فرد و قبیله اى پیوسته هشیار دشمن و مالک نفس و مدافع حق خود مى باشد.
مردم و قبائل صحرانشین و بیابان گرد مانند شهرنشینان بیچاره عیال و انگل دیگرى نیستند، خوى هاى بد و مسرى و بیمارى هائى که از تفنن و شکم خوارگى در شهرها شایع است در حریم حیات صحرا نشینان راه ندارد به این خاطر این گونه مردم بهتر و بیشتر قابل تربیت و هدایت اند، چنان که پیوسته پیامبران و مصلحین و مدافعین از حریم حق از میان آنان ظهور کرده اند.
ولى شهرنشین هائى که براى تفنن و پرخورى و تنبلى گرد هم جمع مى شدند و نام چنین اجتماعى را تمدن مى گذارند، جسم و روحشان ناتوان مى گردد و همواره اندیشه و قواى عقلى شان در پى حیله هاى معیشت و جستن راه هاى آن بکار مى رود، بدین جهت مغزها از ادراکات فطرى تهى مى شود و اندیشه هاى شیطانى درون آن را تاریک مى سازد واز توجه و درک هدف عالى زندگى و تشخیص خیر و صلاح باز مى مانند و اراده ها در برابر قوانین و قهر حکومت ها که لازمه چنین زندگانى است سست مى گردد.
اینگونه شهرنشینان پیوسته در معرض تقلید و محاکات قرار مى گیرند و به تحریک حرص و طمع و هیجان عواطف مى جوشند و مى خموشند و دنبال هر صدائى و از پى هر دعوت و فرهنگى مى روند و هر روز با آهنگ هوسى دمسازند.
چون در زیر سیطره و سایه قوانین و پلیس بسر مى برند قدرت دفاع ندارند و هشیار دشمن نیستند و پیوسته در بستر راحت بى خیالى مى لمند.
هر چه قدرت مقاومت و اراده و جسم این شهرنشینان ضعیف تر مى گردد، در زنجیرهاى بندگى که به صورت قوانین و براى سلطه هیئت حاکمه و اربابان استعمارگرشان است بیشتر در مى آیند، تا جائى که باطنشان از استعداد خیر و روح عزت و شرافت و دیگر خصلت هاى آدمى تهى مى شود، فرومایگانى مى گردند آدم نما و جاهلانى عالم نما، و بیمارانى سالم نما و بندگانى آقا منش، و محکومینى حاکم روش، با بدن هاى بیمار و نفوسى زبون و بى بند و بار، چنین مردمى دشمن هر ضعیف و بنده هر قومى، و شکار هر صیاد و مسخره هر شیادند، محیطى که از چنین مردمى پدید آید جز ناتوانى و بیچارگى و زبونى نزاید و درهاى سعادت و خیر به رویشان بسته و درهاى شر و فساد باز گردد.
آرى شتاب زدگى براى رسیدن به شهوات کاذب و روى آوردن به تنوع و تفنن به چنین محیطى مى کشاند.
شعار یهود براى رسیدن به چنین محیطى که از عواقب شومش بى خبر و از آثار خطرناکش ناآگاه بودند، و به هدایت موسى و روشنگرى تورات هم توجه نداشتند این بود که: لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ!!
موسى بن عمران آن پیامبر بزرگ خیراندیش و عاقبت بین گفت:
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَیْرٌ: که همزه در آن براى انکار و تعجب است، الذى موصوف به ادنى محیط و زندگى پست شرانگیزى را مى نمایاند که از تنوع در غذا و شهوات شروع مى شود، الذى موصوف به هو خیر محیط زندگى بسیط و سربلند پیشین را یادآورى مى کند که منشأ هر خیرى مى باشد
اهْبِطُوا مِصْراً: بنى اسرائیل در ابتداى کار و درگیرى موسى با فرعون با پیروى از هدایت آن پیامبر الهى از هبوطگاه خوف و حزن و شکنجه و اسارت مصر صعود نمودند و به بهشت امنیت و آزادى و فطرت بازگشتند، تا آن که جاذبه ى شهوات دوباره آنان را پائین کشانید و با سرپیچى از هدایت حق دچار هبوط در شهر و اجتماع شرخیز گشتند.
مقصود از مصر در آیه شریفه که به صورت نکره با تنوین آمده «مصراً» شهر و مجتمع وسیع است نه کشور معروف و موصوف به مصر که کنار رود نیل است، زیرا یقینى است که بنى اسرائیل دیگر به مصر معروف بازنگشتند.
موسى پس از تقاضاى نابجاى آنان که نشان از شکم بارگى و لذت جوئى و تن پرورى و عافیت طلبى آنان داشت به آنان اعلام کرد به شهر بزرگ و مجتمع وسیع هبوط کنید که در آنجا لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ ......
در شهرنشینى بدون تقوا آنچه بخواهید هست و جلوى شهوات و تنوع در غذا و تفنن در زندگى باز است.
و همراه چنین زندگى نکبت بار و آلوده اى ذلت و مسکنت و خشم خداست.
در این زندگى هر چه جلوى آرزوهاى فریبنده بازتر گردد، بندهاى بندگى مال که وسیله آنهاست و بندگى قدرتمندان و حاکمان بر نفوس محکم تر مى گردد و شعله ى هدایت عقل و حرارت غیرت و مردانگى و همت خاموش تر، و خوى نفاق و ریا و دروغ و تملق در نفوس راسخ تر مى شود.
ذلت چون خیمه اى از هر سو چنین مردمى را احاطه مى کند یا چون نقش ثابت بر نفوسشان باقى میماند و به صورت ملکات و اخلاق در مى آید ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ ...
چنان که دیگر شعور به عزت و سربلندى در چنین مردمى بیدار نمى گردد و چون آب راکد و ساکن مورد هر وارد و محل نشر و انتشار هر گونه بیمارى مى شوند «وَ الْمَسْکَنَةُ» و درهاى خیر به رویشان بسته و درهاى شر باز مى گردد تا آنجا که بهر سوى روى آرند به غضب الهى دچارند.» «1»
آرى روى گردانى از وحى، و مخالفت با پیامبران، و تبدیل امور عالى و با رفعت به امور پست و ناچیز، و روى آوردن به شکم پرستى و شهوات بى قید و شرط و افتادن در چاه آرزوهاى بیجا و غیر معقول و خلاصه بندگى شکم و شهوت سبب دچار شدن به غضب و خشم خداست.
جامعه اى که نسبت به حق و پیامبران و حقوق حقه انسان ها عاصى است، و گوش خود را از شنیدن و پذیرش حقایق و عبرت ها و موعظه ها بسته و زبان باز و بى قیدى بر ضد خدا و رسولانش دارد محکوم به خشم الهى و هلاکت و نابودى و عذاب استیصال در دنیا و عذاب ابد در آخرت است.
در تمثیلات آمده: لاک پشتى در مرغزارى روزگار به خوشى مى گذرانید، آب و هواى منطقه و سرسبزى و خرمى آن پر جاذبه بود، روزى دو لک لک براى گذران امور زندگى به آن ناحیه آمدند، مدتى را در آن به سر بردند تا هوا به تدریج رو به خزان رفت و سرسبزى و خرمى منطقه به سردى و به زردى گرائید، دو لک لک از آنجا کوچ کرده به منطقه گرمسیر که مناسب با گذران زندگى هر دو بود رفتند، پس از گرم شدن هوا که طاقت هر دو را طاق مى کرد به همان منطقه ییلاقى که محل زندگى لاک پشت بود رفتند، چون منطقه به خزان نزدیک شد و دو لک لک آماده رفتن به قشلاق شدند و لاک پشت هم در آن مدت با هر دو طرح رفاقت و دوستى ریخته بود و به همراهى به آنان عادت داشت از آن دو درخواست کردى که وى را نیز به همراه خود به قشلاق ببرند، دو لک لک به او گفتند: تو با این قدم هاى کند و آهسته اى که بر میدارى اگر به سوى قشلاق حرکت کنى تا به آنجا برسى گرما شدت گرفته و بهار خوش این منطقه آغاز شده بلافاصله باید بازگردى و چون به اینجا برسى نوبت خزان رسیده، بنابراین از این سفر چشم بپوش ما به قشلاق مى رویم و به محض شروع گرماى سخت به این ناحیه باز مى گردیم.
لاک پشت به اصرار و التماس نشست و با بیان این که من فراق و دورى شما را نمى توانم تحمل کنم از آنان خواست طرحى براى بردن او در اندازند.
دو لک لک قطعه چوب کوچک و مناسبى را تهیه کردند، به لاک پشت گفتند: تو با دهانت وسط این چوب را باید محکم بگیرى ما هم با پاى خود دو سر چوب را مى گیریم سپس با پرهاى قوى خود به پرواز آمده تو را همراه خود به قشلاق خواهیم برد اما باید با ما شرط کنى که دهان براى سخن باز نکنى و تا رسیدن به قشلاق تسلیم این برنامه که به خیر تست باشى تا بتوانى در کنار ما با رفت و آمد به ییلاق و قشلاق زندگى را به خوبى و خوشى بگذرانى.
لاک پشت شرط آمیخته به مصلحت آنان را پذیرفت و بنا گذاشت که تسلیم طرح و نقشه دو یار مهربان و دلسوزش باشد و از نقض عهد و شکستن پیمان بپرهیزد.
با دهان وسط چوب را محکم گرفت دو لک لک دو سر چوب را با پاى گرفتند و به پرواز در آمدند، در مسیر حرکت از روى آسمان قریه اى بر چند نفر قریه نشین که کنار دیوارى به بحث و گفتگو درباره کارهایشان نشسته بودند عبور کردند، قریه نشینان وقتى لاک پشت را تسلیم دو پرنده قوى پر و پرقدرت دیدند که او را با خود در فضاى باز و آزاد پرواز مى دهند زبان به طعن و ملامت گشودند که: سنگ پشتى قوى و موجودى با داشتن همه نوع وسائل زندگى از آب و غذا و هوا در مرغزارها چرا باید در برابر دو لک لک تسلیم شود و اینان خضوع و فروتنى نشان دهد، لاک پشت که شرط کرده بود دهان باز نکند تا به سلامت به مقصد برسد شرط را از یاد برد، و عهد استوار را شکست، و عاقبت اندیشى را به نسیان سپرد، و مصلحت خواهى دو یارش را به هیچ انگاشت، براى پاسخ به قریه نشینان دهان باز کرد ولى دهان باز کردن همان و جدا شدن از دستگیره نجات و افتادن به روى سنگ هاى خاراى زمین و هلاک شدن همان.
آرى در برابر دلسوزان و خیرخواهان و مصلحت اندیشان و به ویژه حضرت حق و پیامبران و امامان فقط گوش باشید و گوش و پذیرنده باشید و عمل نه زبان، به راهنمائى آنان توجه کنید و از آنان فرمان ببرید و زبان به وضع قانون به ضد قانون آنان باز نکنید و در برابر مکتب و آئین حق فرهنگ مخالف نسازید که در این صورت سقوط شما و هلاکت ابدى شما حتمى و قطعى است.
پی نوشت :
______________________________
(1)- پرتوى از قرآن با تلخیص و تصرف 173.