تفاوتهای بین مردم دو کشور ایران و انگلیس یا اگر بهتر بخواهم بگویم تفاوتهای بین مردم دو شهر تهران و لندن کم نیست؛ اما در عینحال و در کنار همین تفاوتها، شباهتهایی نیز بین این دو جامعه قابل مشاهده است، شباهتهایی که میتواند گاهی به ما کمک کند تا آینده خود را در آیینه رفتار آنها مشاهده کنیم و متوجه باشیم که مسیر پیش روی ما به کدام سو ممکن است ختم شود. تجاربی که میخواهم با شما در میان بگذارم، حاصل تجربه زندگیکردن در لندن به مدت حدود دو سال است، این تجارب حاصل مشاهدات و اتفاقات روزانهای است که برای من روی داده، پس ادعای مطالعهای جامع ندارم و بهتبع آن نمیتوانم نتیجهگیریهای کلی از این مشاهدات داشته باشم، اما تصور میکنم هر کدام از این خاطرات میتواند تا حدی نکاتی را در مورد تفاوتهای بین ما و آنها نشان دهد.
تمرین برای خندیدن به خرابکاریهای دیگران
با بچهها در حال تماشای برنامه کودک هستم. چند موجود کوچک دور از چشم صاحبخانه او را در حال کادوی وسیلهای دیدهاند، به محض خروج صاحبخانه از اتاق، این موجودات کوچک و البته شیطان از مخفیگاه خود بیرون آمده و با کاغذ کادوهای بهجامانده هر آنچه در اتاق هست کادوپیچ میکنند. خانم صاحبخانه که باز میگردد ابتدا کمی تعجب میکند، اما بعد، از این تغییر خشنود میشود و شروع به خندیدن میکند.
روز بعد، دوباره این موجودات کوچک آمدهاند. این بار آنها با عوضکردن ایستگاه رادیویی روشن در اتاق و بلندکردن صدای آن، صاحبخانه را از خواب بیدار میکنند. او نیز هر بار با پریدن از خواب از جایش بلند میشود، رادیو را روی ایستگاهی که موزیک آرامی پخش میکند تنظیم میکند و دوباره روی صندلی به خواب میرود. این داستان نه یک بار، که چهار بار تکرار میشود و داستان هر بار همان است: لبخندی بر لب و تنظیم دوباره رادیو. بار پنجم است و من منتظر واکنشی تند هستم، اما این بار او تصمیم میگیرد با این موزیک شروع به رقصیدن کند!
برای چند هفته، هر روز این موجودات کوچک خرابکار مهمان خانه ما میشوند، هر بار در موقعیت جدیدی خرابکاری میکنند و هر بار واکنش اطرافیان به کار آنها خنده است و بس!
با خود فکر میکنم شاید بچههایم ایدههایی از خرابکاریهای این موجودات کوچک یاد بگیرند و من را به دردسر بیندازند، اما آنچه در این برنامه هر بار تکرار میشود ارزشش را دارد: اگر فردی خرابکاری کرد، لازم نیست عصبانی شوی، میتوانی تنها به او بخندی و از یک موقعیت ناخوشایند برای خودت، فرصتی جدید ایجاد کنی. با این نتیجهگیری، تا حدی سؤال اینکه چرا در روابط اجتماعی اینجا بهندرت واکنشهای تند و عصبی دیده میشود، پاسخ داده شد. هرچند میدانم برای پاسخ به این سؤال باید عوامل متعددی را در نظر داشت.
کودکان حذفشده از سطح اجتماع
بهصورت معمول، در پارکها و زمینهای بازی بچههای خردسال زیادی را میتوان دید؛ اما بچههای بزرگتر از هفت یا هشتسال کمتر در میان آنها دیده میشوند. این موضوع حتی در زمان تعطیلی مدارس هم به چشم میآید. در عین حال، مشاهده نوجوانانی که با دوستان خود به کافیشاپ آمدهاند، طبیعی است. برایم این سؤال مطرح میشود که در حد فاصل هفتهشتسالگی تا چهاردهپانزدهسالگی بچهها مشغول چه نوع فعالیتهایی هستند که در سطح جامعه خیلی کمتر دیده میشوند؟ چند هفته قبل پاسخ به این سؤال را تا حدی دریافت کردم؛ زمانی که با همسرم و بچهها به پارک میرویم، بر خلاف همیشه شاهد سه کودک دهیازدهساله در پارک هستیم. به همسرم میگویم بالاخره چند بچه در این سنوسال هم به پارک آمدهاند، فقط نمیدانم چرا حالا که با همدیگر در حال پیادهروی هستند، دائم مشغول نگاه به صفحه گوشی موبایل خود هستند؟ پاسخ همسرم تازه من را متوجه دغدغه بچههای این گروه سنی میکند: «خب آنها دارند پوکمون بازی میکنند، ناچارند به صفحه نگاه کنند!»
یادم رفته بود که بازیهای رایانهای و موبایلی چه نقش پررنگی در زندگی کودکان اینجا دارد، آن قدر که باعث شده تا حضور آنها در پارک، خیابانها و حتی مراکز تجاری کمرنگ شود.
در جستوجوی بهانهای برای امیدواربودن
در مترو نشستهام و روزنامه رایگانی که عصرها در ورودی مترو پخش میشود، ورق میزنم. تیم فوتبال انگلیس، روز قبل، از مسابقات یورو 2016 حذف شده است، رخدادی که طرفداران فوتبال را بسیار ناراحت کرده است؛ اما تیتر صفحه اول روزنامه، هیچ نشانی از این ناراحتی در خود ندارد، ناراحتی از کسب یکی از بدترین نتیجههای تاریخ فوتبال انگلیس و باخت به تیم ملی فوتبال ایسلند که لیگ فوتبال مطرحی مانند انگلیس ندارد و فوتبال نیز در آن قدمت چندانی ندارد. تیتر روزنامه نگاه به گذشته ندارد و تنها به آینده متمرکز شده است، آیندهای که چندروز دیگر برای ورزشی دیگر در لندن آغاز میشود؛ مسابقات تنیس ویمبلدون! «خداحافظ رونی، نوبت توست ماری!»
این تیتر برای من یادآور نظریات و بررسیهای روانشناسان در رابطه با مفهوم امید است، اینکه چطور میتوان امید را تقویت کرد و به افراد یاد داد که همیشه میتوانند گزینههای متعدد اطرافشان را در نظر داشته باشند.