سرویس فرهنگی فردا؛ فاطمه سلیمانی: «لم یزرع» رمانی است خوشخوان که درباره شیعیان دجیل عراق که قربانی جهل و کینه و خشونت شده اند.
داستانی چند وجهی
لم یزرع داستانی چندوجهی است که هر کدام از وجوه آن می تواند به تنهایی دستمایه یک رمان باشد. اما نویسنده با هنرمندی دست به چینشی زده که هیچ کدام از این اجزاء را نمی توان جدا از هم فرض کرد. داستان همزیستی شیعه و سنی، عشقی ممنوع بین فرزندان دو طایفه، داستان جنگی خانمان سوز بین دو ملت همسایه. و سهراب کشی.
اولین صحنه کتاب تصویر حلق آویز شدن یک آدم و نبوغ نویسنده در شروعی غیر متعارف
وقتی از اولین نفرهایی هستی که یک کتاب را بعد از انتشار می خوانی، قطعا تجربه و برداشتت از آن کتاب، مختص خود خود توست. کتاب را می خوانی بدون اینکه هنوز بازتاب های رسانه ای اش را دیده باشی و از نظر دیگران تاثیر گرفته باشی. کتاب از همان صفحه اول به دلت می شیند و نبوغ نویسنده را تحسین می کنی. اولین صحنه از این کتاب با حلق آویز کردن یک آدم و تمرکز کردن از نگاه او که حلق آویز شده و همه چیز را وارونه نگاه میکند و از دید او جهان را میبینیم صورت گرفته است. این شروع، شروع هول انگیزی است. صحنه ای که تو را غرق در کتاب می کند و تا آخرین صفحه کتاب با شخصیت ها همراه می شوی.
شریک کردن افراد بیشتری در لذت خوانش
اهل نوشتن هم که باشی و یک کتاب هم که به دلت نشسته باشد، می شوی از اولین نفراتی که برای کتاب یادداشت می نویسی. و شاید آن یادداشت اولیه که به قصد معرفی کتاب نوشته باشی، حاصل شعف ناشی از خوانش لذت بخش کتاب باشد. و قطعاٌ غیر طبیعی نیست. اینکه بخواهیم آدم های بیشتری را در لذتی که تجربه کردیم شریک کنیم. «اولین فرمان آتش توپخانه که داده شود، چنان آتشی به پا میشود که شعلههایش سر به آسمان می¬سایند. و همه در این آتش خواهند سوخت. فرقی هم نمیکند اولین فرمان از توپخانه کدام جبهه صادر شده باشد. آتش آنقدر میسوزاند تا فرمان آتشبس صادر شود. و حال به جای آتش ویرانه است که به جا مانده. هر دو طرف این جنگ هم یا از روی اعتقاد و یا اجبار به این سرنوشت محتوم تن دادهاند و پذیرفته. اما آتش جنگ آن زمان سوزانندهتر میشود که از سوی خودی بر سر ببارد.
لم یزرع رمانی است خوشخوان که این سوزانندگی را روایت کرده. شیعیان دجیل که قربانیان این واقعه هستند. و حتی آنهایی که هم مذهب آنها نیستند اما به سبب همسایگی با آنها گرفتار شدهاند. خشک و تر با هم»
بیشتر شنیده ها و گفته ها در مدح و ستایش اثر
شعف ناشی از خوانش این کتاب با تو میماندو در تو ته نشین می شود و بعد رسوب می کند. هفته ها و ماهها میگذرد و حرفها و نقل ها و نقدهای زیادی از کتاب می شنوی. بعضی ها را می پسندی، بعضی ها عصبانیت می کند و روی بعضی ها تامل می کنی. نکته جالب اینجاست که بیشتر آنچه که می شنوی در مدح و ستایش این اثر است و برخی از این یادداشت ها از نوشته تو وام گرفته اند و سر و ته حرفهایت را یک جایی توی متن خودشان جا داده اند. « محمدرضا بایرامی غالباٌ با سوژههایی بکر و کمتر پرداخته شده به سراغ مخاطبانش می رود و هربار با فرم های روایی خاص و متفاوت آنها را غافلگیر میکند. مخاطب او به خوبی آگاه است که جنگ یکی از دغدغههای جدی اوست؛ روایت از تمام ابعاد جنگ و نه فقط صحنه نبرد و هربار به شیوهای متفاوت»
نقدهای تکنیکی و بدون غرض
تامل برانگیزترها آنهایی هستند که درباره تکنیک حرف زده اند و بدون غرض از نقاط ضعف و قوت کتاب حرف زده اند. « یک رمان خوب، رمانی است که از دو جهت ممتاز باشد؛ هم از جهت ساختاری و فنی و هم از جهت مضمونی. اگر هر کدام از این موارد ضعیف باشد، یک پای رمان میلنگد. در حقیقت این دو بال برای یک رمان بسیار مهم است، یکی از جهت ساختار و دیگری از جهت فکر و اندیشه و این که بتواند حرفی بزند که در ذهن باقی بماند. یک داستان خوب، باید یک پیرنگ خوب داشته باشد. در این پیرنگ عناصری وجود دارد که آن را متمایز میکند. یکی از ویژگیهای اصلی این داستان این است که پیرنگ بسیار محکمی دارد. همان طور که اشاره شد، خود داستان خطی است در حالی که شیوه روایت بنا به پیرنگ خوب خود، خطی نیست و پازلی است. در حقیقت نویسنده کل داستان را به 50 صحنه تقسیم کرده است و این صحنهها را در جای لزوم با خود آورده و در کنار هم میچیند. این موضوع به گونهای است که وقتی ما کار را تمام میکنیم، میفهمیم که داستان چه بوده است. پی رنگ به این شکل که اسم آن را پازلی میگذارم، هم داستان را از حالت سنتی خطی بیرون آورده، ساختار تازهای را به خواننده نشان میدهد و هم تنوع مهمی در بیان کار ایجاد کرده است.» یا «بهتر است که در این کتاب از جملاتی استفاده شود که اصلا ایرانی نباشد.
این موضوع در حالی است که در این کتاب میبینیم که مثلا عبارتی مثل «قنبرک زد» یا «عاقبت خاک کوزه گران خواهیم شد» وجود دارد. خب این افراد فیلسوف نیستند و توان بیان چنین جملاتی را ندارند و علاوه بر این فارسی زبان هم نیستند. البته این موارد نکاتی نیست که بر روی خط اصلی داستان اثر بگذارد اما ممکن است باعث شود که تمام مواردی که نویسنده زحمت کشیده تا داستان را باور پذیر کند، بشکاند و داستان را از باور پذیری دور کند.»
درو کردن همه جایزه ها
هفته ها و ماه ها می گذرد. کتاب محبوبت برگزیده جایزه جلال می¬ شود. و روزها و هفته ها می گذرد و کتاب محبوبت برگزیده جایزه کتاب سال می شود. و هر دو بار حرف و حدیث های بسیار. و باز هفته ها می گذرد و باز جایزه حبیب غنی پور...
و یک علامت سؤال برای خیلی ها که چرا این کتاب برگزیده شد؟
شایستگی دریافت جایزه
لم یزرع به دلیل برجستگی گفتگو و دیالوگ برگزیده شد. به دلیل عریان بودن احساس و محکم بودن در بیان احساسات است. چون یک داستان راجع به جنگ و یا شیعه و سنی نیست، چیزی فراتر از آن است. چون پایانی دور از انتظار داشت. چون یک تجربه جدید بود. چون میتوانست کلاسیک باشد اما دارای فرم جدید و مدرن است. چون برهه زمانی در آن شکسته شده است و شاید چون کتابی بهتر از لم یزرع شایسته دریافت این جوایز نبود.
لم یزرع در سال 95 از سوی انتشارات کتاب نیستان با قیمت 21000 تومان منتشر شده است.