اعمال برباد رفته‏

منت گذارى و آزار بر مستحق همانند ریا انفاق را از درجه اعتبار ساقط، و از ارزش مى اندازد و نهایتاً آن را باطل کرده از عرصه قبولى و پذیرفته شدن، و اجر و پاداش خارج مى کند

اعمال برباد رفته‏   

منت گذارى و آزار بر مستحق همانند ریا انفاق را از درجه اعتبار ساقط، و از ارزش مى اندازد و نهایتاً آن را باطل کرده از عرصه قبولى و پذیرفته شدن، و اجر و پاداش خارج مى کند.
این از مصادیق بى خردى است که انسان از محصول زحمت و رنج خود به نیازمندان و مستمندان، و درماندگان و فقیران کمک کند، و خرمن سر سبز کمک خود را با آتش منت و آزار و ریا بسوزاند.
این کمال و اوج بدبختى است که انسان از صبح تا شام فعالیت کند، گرما و سرما بچشد، از جان و بدن مایه بگذارد، ثروت و مالى فراهم نماید، و بخشى از آن را از خود جدا کرده به اقوام و مردم مستحق بدهد، تا میان او و بهشت پلى برقرار شود، که با خیالى آسوده و راحت در آینده از آن پل عبور کند و خود را به بهشت عنبر سرشت برساند، ولى با کلنگ منت گذارى و آزردن قلب مردم، و ریا و خودنمائى جهت تعریف کردن مردم از خود آن پل را خراب نموده و منهدم و نابود کند و میان خود و بهشت مانع ایجاد نماید و به بیشه تاریک محرومیت از فیوضات حق درآید!

عبدالوهاب مزنى مى گوید از شخصى شنیدم که مى گفت: به مدینه الرسول رسیدم و به مسجد پیامبر رفتم ابوهریره را دیدم که گفت حدثنى خلیلى ابوالقاسم ولى گریه ادامه سخن را به او امان نداد، دگر باره گفت باز گریه مانع از ادامه کلام شد، با رسوم گفت و گریست و برخاست تا از مسجد بیرون رود، من دست بر دامنش زدم و گفتم مردى غریبم، آمده ام تا حدیثى از احادیث پیامبر را بشنوم، تو سه بار شروع کردى تا حدیثى گوئى ولى گریه مهلتت نداد به من بگو رسول خدا چه گفت؟

گفت: رسول خدا فرمود: روز قیامت مردى را بیاورند و به او گویند ما تو را در دنیا ثروت فراوان دادیم با آن چه کردى، گوید: خداوندا صدقه دادم و انفاق نمودم گویند: آرى از آن ثروت صدقه دادى و انفاق کردى براى آن که مردم درباره تو بگویند: فلانى آدم با سخاوتى است و از کرم و دست و دلبازى برخوردار است، و مردم هم گفتند، اکنون تو را از آن انفاق ریائى چه سود و منفعت است؟!

دیگرى را بیاورند و به او گویند: ما تو را قدرت و شجاعت و توان و قوت دادیم، تو با آن توانائى و شجاعت چه کردى؟ گوید: خدایا جهاد کردم و جان در راه جنگ و قتال بردم، گویند آرى جهاد کردى ولى براى آن که مردم بگویند فلانى نترس و شجاع و قهرمان است، امروز که از مردمان عمل خالص مى خرند تو را از جهاد و قتالت چه سود؟!

دیگرى را مى آورند و مى گویند ما به تو فهم و دانش و علم و بینش دادیم، از آن سرمایه معنوى چگونه بهره گرفتى؟ گوید خدایا دانش آموختم و به دیگران تعلیم دادم، و خلاصه به نشر و پخش علم همت گماشتم، گویند: آرى چنین کارى کردى ولى براى آن که مردم بگویند به به فلانى عجب مرد عالمى است، و چه معلم فعال و پرکارى است و مردمان نیز در حق تو آن بگفتند اکنون تو را از آن چه سود، سپس دستور رسد که هر سه را بخاطر پوچ شدن عملشان و بر باد رفتن زحمت و کوششان و تهیدست ماندنشان به دوزخ برند!! «1» کتاب خدا در آیه مورد بحث ریاکار را فاقد ایمان به خدا و قیامت به حساب آورده و به او در پایان آیه مارکک کفر و داغ ناسپاسى زده، و تا در ریاکارى بسر مى برد او را از هدایت خدا محروم دانسته است: وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ.

به این نکته بسیار مهم نیز که از آیه شریفه استفاده مى شود باید توجه کرد که عمل ریاکار از اصل باطل و پوچ است، ولى عمل منت گذار و آزار دهنده گرچه از ابتدا صحیح واقع شده، ولى بعد از آن با آلوده شدن به منت و آزار باطل گشته و به چاه پوچى سقوط مى کند.

مناط و ملاک قبولى عمل نیت خالص و قصد پاک است و عملى که از این مایه الهى خالى باشد به گردونه و چرخ قبولى وارد نمى شود.

 

فرار از ریا

مولى عبد الله شوشترى از علما و دانشمندان به نام شیعه و معاصر با شیخ بهائى بوده است، روزى براى دیدار شیخ بهائى به منزل او آمد.

ساعتى از نشستن او نگذاشت که موذن صدا به اذان برداشت، شیخ بهائى از مولى عبدالله درخواست کرد اکنون که وقت نماز وارد شده نماز خود را همین جا بخوانید تا ما هم به شما اقتدا کرده و اداى تکلیف کنیم و از فیض جماعت بهره مند شویم، مولى عبدالله اندکى به فکر فرو رفت و بدون پاسخ به درخواست شیخ بهاءالدین عاملى از جاى برخاست و به منزل خود بازگشت، برخى از دوستانش در رابطه با این جریان پرسیدند که شما با اهمیت و ارزشى که به نماز اول وقت مى دهید چرا در منزل شیخ اقامه جماعت نکردید، گفت: پس از پیشنهاد شیخ به فکر فرو رفتم دیدم در باطنم این مسئله در جریان است که مثل شیخ بهائى مى خواهد در نماز به من اقتدا کند، و من از ترس آلوده شدن به منیت و ریا جلسه را ترک کرده و به منزل باز گشتم. «22»

 

بیمارى شدید ریا و تظاهر به عمل

سید نعمت الله جزایرى که سالیان طولانى در محضر مبارک علامه مجلسى زانوى شاگردى به زمین زد، و از آن دریاى مواج معارف بهره هاى فراوانى گرفت، در کتاب انوار نعمانیه اش مى نویسد:

شخصى به تظاهر و ریا به شدت خو گرفته بود، بسیار کوشید تا این صفت زشت و مخرب زحمت و کوشش را از صفحه ى دل پاک کند، شبى طرحى بنظرش رسید و آن این که در فلان منطقه دور افتاده شهر مسجدى است خلوت و رفت و آمد چندانى در آن نیست، به آن مسجد مى روم شاید شبى را به عبادت بدون ریا و تظاهر به صبح برسانم.

در تاریکى شب به مسجد رفت و به عبادت مشغول شد و دلخوش به این که اینجا محل رفت و آمد مردم نیست و من با خیال راحت عبادت خالصانه و بى ریا انجام مى دهم.

ناگاه در بین عبادت، در حالى که تاریکى مطلق بر مسجد حاکم بود، بنظرش رسید در مسجد باز شد و شخصى قدم در مسجد گذاشت، از آنجا که ریا قدمى ثابت در دلش پیدا کرده بود بسیار خوشحال شد، که اکنون در این دل شب و در این جاى خلوت و دور افتاده این شخص آمد و مرا در این حال خوش که به راز و نیاز اشتغال دارم مى بیند، و قطعا صبح فردا در میان مردم از من تعریف و تمجید مى کند!

تا صبح با کوشش هر چه تمام تر به عبادت و راز و نیاز ادامه داد، چون سپیده دمید و هوا روشن شد دید سگى سیاه از باران تند شب فرار کرده و به مسجد خزیده، به شدت اندوهگین شد، که این همه کوشید و راز و نیاز کرد، و تن به عبادت داد ولى همه و همه به خاطر سگى سیاه بود!! آه از نهادش برخاست که اگر تا شب گذشته مردم را در عبادت خود شریک مى ساختم و براى جلب نظر آنان راز و نیاز داشتم ولى آه و اسف بر من که شب گذشته براى سگى سیاه عبادت کردم و او را شریک بندگى خود نمودم! «33»

 

رسوائى ریاکار

از اصمعى دانشمند و ادیب عرب روایت شده که بلال بن ابى برده از کوفه وارد بر عمربن عبدالعزیز شد، زمانى که عمر در شهر سکونت داشت، ابى برده پس از ورود به مجلس عمر و طى شدن مراسم پذیرائى کبوتر مسجد گشته و کنار یکى از ستون هاى معبد مشغول به نماز و عبادت شد، و مدتى را با فروتنى و خضوع به نماز گذارند.

ابى برده با این کار خود توجه عمر بن عبدالعزیز را به خود جلب کرد، تا جائى که یک روز به علاء بن مغیره که از ندیمان نزدیکش بود، گفت: اگر درون این مرد مانند برونش با صداقت و صاف و نورانى باشد، مردى قابل اعتماد و یقیناً شایسته حکومت عراق است.

علاء گفت: امتحان کردن او کار دشوارى نیست، من از وضع او براى شما خبر مى آورم، هنگام مغرب نزد ابى برده رفت، او مشغول نماز بود، به وى گفت نمازت را کوتاه کن با تو کار دارم، ابى برده نماز را به اختصار گذراند و پس از پایان نماز گوش به سخن علاء داد، علاء گفت تو مرا مى شناسى که چقدر به عمر بن عبدالعزیز نزدیکم و خلیفه چه اندازه به من لطف و محبت دارد، اگر اشاره نمایم که تو را براى حکومت عراق بپذیرد به من چه خدمتى خواهى کرد؟ ابى برده گفت: حقوق و مزایاى یکساله حکومت خود را به تو مى بخشم، علاء گفت: براى استوارى این قول و سخنت نوشته اى به من بده که اگر به حکومت عراق رسیدى به انکار برنخیزى ابى برده به سرعت نوشته اى به دست علاء داد مبنى بر این که حقوق مزایاى یکساله از او باشد.

علاء نوشته را نزد عمر بن العزیز آورد، عمر وقتى از این جریان آگاه شد نامه اى به استاندارش به این مضمون در عراق نوشت:

«اما بعد فان بلالا غرنا بالله فکدنا نغتر به ثم سبکناه فوجدناه حیثاً کله:»

اى والى بلال بن ابى برده خواست از راه عبادت خدا ما را بفریبد و نزدیک بود فریب بخوریم، ولى چون او را آزمایش نمودیم براى ما روشن شد آنچه از عبادت انجام مى دهد جز دام و تزویر و نیرنگ نیست و همه باطنش آلودگى محض است. «4» در رابطه با ریا به روایات زیر توجه کنید:

از رسول خدا روایت شده:

«من احسن صلاته حین یراه الناس ثم اساءها حین یخلو فتلک استهانةٌ استهان بها ربه:» «5»

کسى که در برابر دید مردم نمازش را نیکو بجاى آورد، ولى هنگام خلوت و پنهان بد انجام دهد، این اهانتى است که به پروردگار خود روا داشته است.

«احذر ان یُرى علیک آثار المحسنین و انت تخلو من ذلک فتحشر مع المرائین:» «6»

بپرهیز از این که در ظاهرت آثار نیکوکاران دیده شود، ولى در حقیقت از آن تهى باشى، در این صورت با ریاکاران محشور خواهى شد.

«للمرائى ثلاث علامات: ینشط اذا کان عند الناس، و یکسل اذا کان وحده و یحب ان یحمد فى جمیع اموره:» «7»

ریاکار داراى سه نشانه است: هر گاه در اداى تکالیف نزد مردم باشد با نشاط و سرحال است، چون در تنهائى قرار گیرد کسل و بى حال است، و دوست دارد در همه کارهایش مورد تعریف وتمجید قرار گیرد.

«اتقوا الله فى الریا فانه الشرک بالله، ان المرائى یُدعى یوم القیامة باربعة اسماء: یا کافر، یا فاجر، یا غادر، یا خاسر، حبط عملک و بطل اجرک فلا خلاص لک الیوم فالتمس اجرک ممن کنت تعمل له:» «8»

در جنب خداوند آگاه به همه امور از ریا بپرهیزید، زیرا ریا شرک به خداست، قیامت ریاکار را با چهار نام مى خوانند: اى کافر، بدکار، حیله گر، زیانکار، همه اعمالت بر باد رفت، پاداشت باطل شد، امروز از عذاب رهائى ندارى، پاداشت را از کسى بخواه که براى جلب توجه او عمل انجام دادى.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- تفسیر روض الجنان چاپ آستان قدس ج 4، ص 56.

(2)- روضات الجنات ج ص.

(3)- انوار نعمانیه ص 251.

(4)- الاذکیاء، ابن جوزى ص 41.

(5)- نهج الفصاحة 316- 314.

(6)- نهج الفصاحة 316- 314.

(7)- کافى ج 2 ص 295.

(8)- مواهب الرحمن ج 4 ص 310.

 

مطالب فوق برگرفته شده از:

کتاب   : تفسیر حکیم جلد هفتم

نوشته  : استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان