امامت امام جواد (ع)
بعد از امامت امام رضا (ع)، رسما امامت به امام جواد (ع) انتقال یافت، که اندکی را در باب زندگی سیاسی و مبارزاتی آن حضرت، مورد بحث قرار می دهیم.
ولادت امام جواد (ع)، در سال 195 هجری قمری، مطابق با 811 میلادی، در روز جمعه دهم ماه مبارک رجب بوده است.
امامت امام جواد (ع)، پس از شهادت امام رضا (ع)، در حالی که حدود هفت سال بیشتر نداشت، آغاز شد.
دشواری ها در امامت امام جواد (ع)
«امامت امام جواد (ع)، از همان آغاز با دشواری هایی همراه شد، ظهور واقفیه، کمی سن آن حضرت (ع)، انزوای بیشتر شیعه، پیدایش دشواری ها و سختی های سیاسی، چرخش سیاسی نظامی عباسی و رو آوردن به تشدید خفقان و. . . از جمله آنها بود. البته از همه آنها مهم تر، کمی سن و سال امام بود، که خود، زمینه ساز ظهور واقفیه شد، یعنی بعد از شهادت امام هشتم (ع)، عده ای بازگشت به امام موسی بن جعفر (ع) نموده و در ایشان توقف کردند و حاضر نشدند امامت فردی دیگر از معصومین (علیهم السلام) را پذیرا شوند».
امام جواد (ع) و مأمون
در پیش، مورد اشاره واقع شد که هنگامی که امام رضا (ع)، به خراسان دعوت شد، آن حضرت، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به خراسان نیاورد، لذا امام جواد (ع) در مدینه ماندند. بدین روی هنگامی که مأمون، پس از شهادت امام رضا (ع)، خیالش از وجود آن حضرت، راحت شد، فقط یک مسأله عمده برای او موجود بود و آن این بود که شیعیان معقتد بودند که منصب امامت، ربطی به مسألۀ سن ندارد. امام، در هر حال امام است، و دارای همان خصوصیات است که در امامت شرط است. با این زمینه، از ناحیه آن حضرت هم احساس خطر کرد. از سوی دیگر، مأمون متهم بود که امام رضا (ع) را به شهادت رسانده، پس باید با امام جواد (ع) به گونه ای رتفار کند که بتواند خود را از موضع اتهام خارج نماید، لذا با نوشتن نامه ای همراه با تکریم و تعظیم و احترام فراوان، آن حضرت را به بغداد دعوت کرد، تا هم از نزدیک ایشان را زیر نظر داشته باشد و ارتباط شیعه با ایشان را کنترل کند و نیز از بروز نهضت های علویان و دیگر نهضت های مخالف که گمان می رفت بعد از شهادت حضرت رضا (ع) اوج گیرند، جلوگیری نماید. با این مقدمات و زمینه ها و عوامل بود که آن حضرت را به بغداد دعوت نمود و در واقع با جبر سیاسی، آن حضرت را به بغداد منتقل ساخت
آگاهی امام جواد (ع) از توطئه مأمون
امام (ع)، از نیت پلید مأمون کاملا مطلع بودند، و هنگامی که نامه مأمون به ایشان رسید، دو اقدام مهم را انجام دادند.
1) اعلام نگرانی خویش از سفر به بغداد؛
2) انجام پاره ای از وصایا، سفارش ها و توصیه ها به یاران خویش و شیعیان.
البته امام می دانستند که شهادت ایشان در سال آغازین انتقال رخ نخواهد داد، از این روی، به یکی از شیعیان که از این سفر ابراز نگرانی شدید کرده بود، فرمودند: «این گمان تو در این سال، واقع نخواهد شد» (خضری، 6831، 082).
توطئه ازدواج
یکی از موضوعات قابل پی گیری در زندگی امام جواد (ع)، ازدواج ایشان با ام الفضل دختر مأمون است که در تاریخ تحولات سیاسی دوران حیات نورانی ائمه (علیهم السلام)، که در معرض تفسیر و تحلیل های گوناگون و فراوانی قرار گرفته است. افرادی همچون شیخ مفید «ازدواج امام جواد (ع) را با ام الفضل، دختر مأمون از روی علاقه مأمون به امام جواد (ع) می داند» (شیخ مفید، بی تا، 58). اما بسیاری از سیره نگاران و آگاهان به تاریخ سیاسی شیعه و جریان امامت شیعی، این مسأله را یک توطئه حساب شده از ناحیه مأمون ارزیابی کرده اند، که در واقع همین نظریۀ دوم، نظریۀ صائب و حق است. بنابراین اهدافی را مأمون در سر داشته که می توان در ادامۀ خط فکری و سیاسی که او انتخاب کرده، ارزیابی نمود. خصوصا که این خط سیاسی فکری، در دوران امامت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) خود را به خوبی نمایانده و روشن گردیده و اکنون می خواهد همان خط فکری و سیاسی را به نوعی دیگر با فرزند گرامی امام رضا (ع)، یعنی امام جواد (ع)، به مرحله اجرا گذارد.
در هر حال این افکار و اندیشه ها را که از ناحیۀ مأمون مورد توجه قرار داشته به قرار ذیل است:
1) تظاهر به دوست داشتن خاندان رسالت
مأمون عباسی، در بین خلفای عباسی مشهور به زیرکی و تیزبینی خاصی است و برای اعمال شیطانی، مهارت ویژه ای داشته است. او همواره از در سالوس و ریا وارد می شده است. وی به دلیل این که کاملا در انظار عمومی به دست داشتن در شهادت امام رضا (ع) متهم بود، تلاش می کرد به دوست داشتن خاندان رسالت تظاهر نماید، تا هم اتهام یاد شده را برطرف سازد و اتهامات را کاهش دهد و هم با این اظهار دوستی و برخی از اعمال که می خواست انجام دهد، امام جواد (ع) را هم زیر نظر گیرد و هم به حیات نورانی آن امام مظلوم (ع) خاتمه دهد.
«تظاهر الخلیفة العباسی بولائهِ للامام الجواد (ع)، و استدعائه مکرما معززا الی بغداد لیتناسب موقفه هذا مع مشروعه السیاسی، و لکی یمدّ مخطّطه بسلام و یحقق اهدافه کاملد فی ایهام الناس ببراءة من دم الامام الشهید ابی الحسن الرضا (ع) لیأمن غائلة اتباعه و مدیده حتی اوحی للاسرة الحاکمة نفسها انه صادق فی توجهه مما اثار حالات شدیدة من الجدل بینه و بینهم حول الموضوع و اشتد النزاع مع اقربائه حین اصر علی تزوج ابنته ام الفضل من الامام الجواد (ع)»(عبد الزهرا عثمان محمد، 6631، 77)؛ خلیفۀ عباسی، به دوستی و قبول ولایت امام جواد (ع) تظاهر می نمود. ایشان را با احترام و تکریم به بغداد فرا خواندند، تا این دوستی را ابراز کرده باشد و موضع گیری سیاسی خود را(در ظاهر) عمل کرده باشد. خط فکری او با سلامت کامل انجام شد، تا همچنان مردم در شک نسبت به شهادت امام رضا (ع) باقی بمانند، البته او برای در امان ماندن از غائله پیروان و مریدانش، برای جریان حاکم وانمود کرد که او در تتوجه خویش به امام جواد (ع)، صادق است. به حدی که بین او و افراد رده بالای حاکمیت، نزاعی درگرفت و نزاع او با خویشاوندانش به اوج رسید، چون اصرار داشت که دخترش ام الفضل را به ازدواج آن امام گرامی درآورد.
2) در امان ماندن از قیام های تند علویان
مأمون، فرد زیرک بود و در عرف سیاست دیروز و امروز، اهل سیاست بازی. او می خواست با این ترفند سیاسی مهم قیام های تند علویان را مهار کرده و از نتایج این قیام ها، که ضربۀ شدیدی را بر پیکرۀ حکومت وارد می کردند، در امان بماند. «فاتباع الائمة الهداة فی عصر الجواد (ع) قد انتشروا حسب هذه الملالیل فی عاصمة الدولة العباسیة(بغداد)و فی مصر و فی العدید من الامصار و اقالیم الدولة العباسیة بشکل واسع، حتی ان الحاکم العباسی صار مضطرا ان یحسب للامام حسابا خاصا. . .»(عبد الزهرا عثمان محمد، 6631، 68)؛ پیروان ائمه در عصر امام جواد (ع)، در دولت عباسیان در همه جا پخش و پراکنده بودند. در بغداد و مصر و در شماری از شهرها و اقالیم دولت عباسی به شکلی گسترده. به گونه ای که حاکم عباسی، خود را ناچار از آن دید که برای امام (ع)، حساب خاصی را در نظر گیرد.
امام جواد (ع)، در این مبارزاتی که شیعیان و علویان می کردند، حکم مرجع و محور را داشته و شیعیان و علویان، با اتکا به امام و با اندیشه گرایش به امام جواد (ع)، این مبارزات را ساماندهی و اجرا می کردند.
3) انس دادن امام جواد (ع) با زندگی درباری
مأمون می خواست با این وصلت، امام جواد (ع) را با زندگی پر از عیش و نوش و رفاه خود آشنا نموده و مرتبط سازد و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند و بدینسان، بر عظمت و مقام معنوی و روحانی، علمی و اجتماعی ایشان، لطمه ای سنگین وارد نماید. «محمد بن ریان می گوید: مأمون هرچه کوشید امام جواد (ع) را به لهو و لعب وادار سازد، موفق نمی شد. در مجلسی که به عنوان جشن ازدواج امام (ع) برپا ساخت، صد کنیز زیبا را که هر یک جامی پر از جواهرات در دست داشتند، واداشت تا چون امام (ع) وارد شد و به جای خود نشست، به استقبال او بروند. آنان، این کار را کردند، اما امام (ع) هیچ توجه و اعتنایی به آنان ننمود و عملا فهماندن که از این کارها بیزار است» (مؤسسه در راه حق، 9631، 83). «در همین مجلس، مطربی را برای خواندن و نواختن آورده بودند، اما همین که او کار خود را شروع کرد، امام بانگ بر او زد: از خدا بترس! مطرب، از صلابت فرمان امام که از ژرفای معنویت و نیروی الهی و معنوی آن گرامی، مایه داشت، چنان مرعوب شد که آلات موسیقی از دستش فرو افتاد و دیگر تا زنده بود، هرگز نتوانست از دست هایش برای ساز و نوا استفاده کند»(کلینی، 8831، 494).
4) تولد کودکی در خاندانش از نسل پیامبر (ص)
مأمون می خواست از نسل پیامبر (ص) کودکی در خاندانش به دنیا آید، و آن را عامل فضل و کرامت خویش به حساب آورد، که البته امام جواد (ع) از ام الفضل، صاحب فرزندی نشدند. «این نیرنگ، بی نتیجه بود، زیرا دختر مأمون، هرگز فرزندی نیاورد» (یعقوبی، 8431، 454).
تلاش های سیاسی، اجتماعی امام جواد (ع)
امام جواد (ع)، در حالی که کاملا زیر نظر قرار داشتند، در حوزه انتقال معارف دینی و در حوزۀ سیاست و اجتماع، تلاش های فراوانی نمودند که در مجموع می توان به این تلاش های آن حضرت (ع) اشاره داشت.
1) تبیین جایگاه امامت و اهل بیت (علیهم السلام) در مناظرات
یحیی بن اکثم، یک درباری و مخالف شدید و از دشمنان خاندان امامت است. او خود، اعتراف کرده از روزی که امام جواد (ع) را دیده، تحت تأثیر شدید او قرار گرفته و در اولویت و حقانیت او تردیدی را نمی توان به خود راه دهد.
یحیی بن اکثم، قاضی دربار عباسیان است. می گوید: «روزی نزدیک تربت پیامبر (ص)، امام جواد (ع) را دیدم، با او در مسائل مختلفی به مناظره پرداختم و همه را پاسخ داد. گفتم: به خدا سوگند می خواهم چیزی را از شما بپرسم ولی شرم دارم. امام (ع) فرمود: من پاسخ را بدون این که پرسشت را به زبان آوری می گویم، می خواهی بپرسی امام کیست؟ گفتم: آری به خدا سوگند پرسشم همین است. فرمود: امام منم. گفتم: نشانه ای بر این ادعا دارید؟ در این هنگام چوبی که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: او مولای من و امام این زمان و حجت خداست» (کلینی، 8831، 353).
امام جواد (ع) در راستای تبیین جایگاه امامت اسلامی و شیعی و معرفی خویش، به عنوان امام و راهنما و هادی امت، در مناظرات و مصاحبه های فردی و سؤال و پرسش هایی که از ایشان شده، این مهم را توضیح می دادند.
کلینی به سند خودش از علی بن اسباط، چنین نقل کرده که: «قال: رأیت ابا جعفر (ع) و قد خرج علیّ فاخذت النظر الیه و جعلت أنظر الی رأسه و رجلیه لأصف قامته و لأصحابنا بمصر، بیننا ان کذلک حتی قعد، فقال: یا علی: ان اللّه احتج فی الإمامة بمثل ما احتج فی النبوة، فقد یجوز ان یؤتی الحکم صبیا و یجوز أن یعطاها، و هو ابن اربعین سنة» (کلینی، 8831، 853/1)؛ علی بن اسباط گفت: امام جواد (ع) را دیدم و حال آن که به سوی من می آمد. من به او نگاه می کردم، به سر و قدم هایش می نگریستم، تا این که هنگامی که به مصر می روم، هیئت و شکلش را برای افرادمان ترسیم کنم. در حالی که من چنین نگاهی می کردم، ایشان نشست و فرمود: ای علی، خداوند حجت آورده در بحث امامت، چنان که حجت آورده در بحث نبوت، پس جایز است که حکم را در کودکی (مانند عیسی (ع)) و یا در چهل سالگی (مانند پیامبر اکرم (ص)) بدهد.
«برخی از شیعیان هم در امامت امام جواد (ع) به دلیل کودکیش، دچار تردید شدند تا این که عده ای از اکابر علمای شیعه و فقها و متکلمین به مکه رفتند، امام را در مکه ملاقات نمودند و از ایشان دربارۀ معارف دینی پرسیدند، همه را به خوبی و کامل ترین وجه آن، پاسخ فرمودند و برای آنها روشن نمودند که ایشان حجت الهی هستند و همه، اعتراف به امامتش نمودند. و در خصوص کسانی که در نهایت شک دربارۀ ایشان بودند از قبیل وابستگاه به دربار و مترفین و وعاظ السلاطین، امام (ع) در برابر آنها حجت های خاصه ای آوردند که حق را روشن سازند و حقیقت را حفظ نمایند. آنان نیز همگی در دل به امامت ایشان اعتراف نمودند» (الشاکری، 9141 ه، 98).
از همه مهم تر، ماجرای جلسه ای عظیم بود که در رأس آن، یحیی بن اکثم پرسشی دربارۀ قتلی که به وسیلۀ محرم انجام شده بود، پرسید. امام جواد (ع)، یازده سؤال دو طرفی از او پرسیدند و یحیی خجالت زده عقب نشینی کرد. در این حال همگاه به عظمت علمی و مکانت و جایگاه امام جواد (ع) به طور کامل پی بردند. در همۀ موارد، امام (ع) نشان دادند که کمی سن، مانع از بحث امامت و ظهور کمالات لایق به شأن والای امامت نیست.
2)اثبات عدم اهلیت دیگران برای رهبری امت
در کنار اثبات اهلیت و اولویت خویش، امام جواد (ع)، برای دیگران که در رأس آنها مأمون عباسی بود، عدم اهلیت شان را اثبات نمود.
از آن حضرت (ع)، روایاتی به صورت کنایی و روایاتی با صراحت و اقداماتی روشن نقل گردیده که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم. در پاسخ به سؤال فردی که ملازم مأمون است و از آن حضرت (ع) دربارۀ ملازمت با او می پرسد، چنین می فرماید: «من أصغی إلی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن اللّه فقد عبد اللّه و ان کان الناطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس»(المحمودی، 5831 ه، 14 )؛ هر کس به گویندۀ سخنی گوش فرا دهد، او را پرستیده، اگر گوینده، از جانب خدا سخن می گوید، آن فرد با شنیدن سخن گوینده، خدا را پرستش نموده و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن می گوید، شنونده ابلیس را اطاعت کرده و پرستیده است. آن حضرت (ع)، در باب تقیه پیروان خویش را با ارشاداتی فراوان، و پیروان خود را در مبارزه، امر به تقیه فرموده است.
3)ارتباط صمیمی بین امام جواد (ع) و شیعیان
امام جواد (ع) ارتباطی صمیمی با شیعیان داشتند و از نقش رهبری امت، هرگز کوتاهی نکردند، بلکه با دقت و حساسیت تمام، به این هدایت گری و رهبری عنایت داشتند. در کتاب موسوعه امام جواد (ع) که به اشراف ابو القاسم خزعلی و نظارت وی نوشته شده، و در واقع سید محمد قزوینی آن را نگاشته، ارتباطات گسترده شیعه با ایشان، مورد طرح قرار گرفته، مجموعه این ارتباطات، سؤال هایی است که شیعیان در موضوعات مختلف از آن حضرت داشته اند که در واقع، مجموعه ای از تعالیم و احکام اسلامی، در این ارتباط، تنظیم گردیده که گستردگی ارتباطات بین امام جواد علیه السّلانم و شیعیان را حکایت می کند. ابوابی که در نتیجۀ این ارتباطات تنظیم شده، مقدماتی در فقه، باب طهارت، باب صلوة، باب صوم، زکات، خمس، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، نکاح و احکام موالید، طلاق و ظهار، وقف و رهن و دین و وصیت و شفعه و اجاره و بیع و تجارت و عتق و ارث، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه، زی و تجمل، ایمان و نذر، حدود و دیات و قضا و شهادات است. در واقع، این موسوعه، نشان گر آن است که امام جواد (ع)، در حالی که به لحاظ سیاسی، تحت کنترل مضاعف و شدیدی قرار داشتند، مأمن شیعه به حساب آمده و مشرع علم و مصب و مجرای بیان احکام شریعت گردیده است.
4)عمل به تقیه، لزوم استتار در مبارزات مرامی و سیاسیم، عقیدتی
امام جواد (ع) در دو عرصه، مقوله تقیه را ههم خود عمل فرموده و هم به پیروان خویش امر به تقیه می نموده اند.
1) در عرصۀ تقابل با نظام سیاسی؛
2) در عرصۀ تقابل با مخالفین.
در دو عرصه یاد شده هم خود عمل فرموده و هم تأکید فراوان داشتند که پیروان شان به آن عمل نمایند. شیخ طوسی در ابواب تقیه، روایتی را از آن حضرت بیان می کند، که مفهومش چنین است: «قال: کتب رجل من بنی هاشم الی ابی جعفر الثانی (ع): انی کنت نذرت نذرا منذ سنین ان اخرج الی ساحل من سواحل البحر الی ناحیتنا مما یرابط فیه المتطوعة نحو مرابطهم بجدة و غیرها من سواحل البحر، افتری جعلت فداک، انه یلزمنی الوفاء به او لا یلزمنی؟او افتدی الخروج الی ذلک الموضع بشی ء من ابواب البر، لا صیر الیه ان شاء اللّه تعالی، فکتب الیه بخطه، قراءته: ان کان سمع منک نذرا حد من المخالفین فالوفاء به ان کنت تخاف شنعته، و الا فاصدف ما نویت من ذلک فی ابواب البرّ» (السید الحسینی القزوینی ت، 9141 ه، 621)؛ مردی از بنی هاشم به امام جواد (ع)، نامه ای نگاشت و پرسید که من سال هاست نذری نموده ام که به سواحل دریا برای نگهبانی و مرزبانی خارج شوم و به جده بروم، آیا باید به این نذر وفا کنم یا این که می توانم به جای آن، کار خیر دیگری انجام دهم؟حضرت با دست خط مبارک خودشان نوشتند: اگر مخالفین، از نذر مطلع شده و از سرزنش های آنان بیم داری، باید به این نذر وفا کنی، و اگر نشنیده اند و سرزنشی در کار نیست، می توانی به جای آن کار خیر دیگری را انجام دهی.
امام (ع) در این دست خط مبارک، عنصر تقیه را در رفتار شیعه و لزوم عمل بر وفق آن را مطرح نموده اند.
5)پشتیبانی از نهضت های علویان
علیرغم خفقان شدید و تظاهر نظام حاکم عباسی به دوست داشتن اهل بیت (علیهم السلام)، شهادت امام رضا (ع) چالش های عمده ای را مجددا شکل داد و نهضت های فراوانی توسط علویان، اعلام موجودیت نمود و علویان به طور عمده، سلاح مبارزه را بر زمین ننهادند، بلکه به شکلی وسیع تر و توفنده تر از گذشته، نهضت ها شکل گرفتند. مانند انقلاب کوفیان که عده ای از اهل کوفه، نهضتی را به رهبری سادات علوی آغازیدند که حاکم عباسی مجبور شد والی کوفه را خلع و فضل بن محمد کندی را به ولایت بگمارد. همۀ این حرکت، با داعیه امامت امام جواد (ع) از ناحیه علویان کوفه رخ داد. «و یبدوا من سیر الاحداث ان العباسیین قد اجبروا علی تغییر الوالی و تعیین الفضل بن محمد الکندی والیا جدیدا علی مدینة الکوفة الرجل الذی رجا الی المکیدة السیاسیة للتخلص من الثورة... و هذا بعد استشهاد علی بن موسی الرضا (ع)» (عبد الزهرا هثمان محمد، 8041 ه، 931)؛ و از خلال حوادث تاریخی دانسته می شود که عباسیان مجبور شدند والی کوفه را تغییر داده و به جای وی فضل بن محمد کندی را بگمارند، هم او که به مکر و خدعه سیاسی دست یازید تا از انقلاب و نهضت کوفه در امان بماند. و این حوادث بعد از شهادت امام علی بن موسی الرضا (ع) رخ داد. همچنین نهضت عبد الرحمان بن احمد علوی، و نهضت محمد بن قاسم، که تحت عنوان نهضت بزرگ علوی نام گرفت. در همۀ این نهضت ها، عنوانی وجود دارد در تاریخ که «التجأوا الی محمد بن علی الجواد (ع)»؛ آنها به محمد بن علی جواد (ع) پناه می بردند.
6)ایجاد شبکه ارتباطی وکالت
امام جواد (ع) با تمام محدودیت های موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با پیروان و شیعیان خودشان حفظ می کردند. امام در سرتاسر قلمرو حکومت عباسیان، کارگزارها و وکلایی برگزیدند و با ارسال آنها و فعالیت گسترده ای که حضرت به آنها سفارش می فرمود، تلاش می کردند از تجزیه و تفرق شیعیان جلوگیری نمایند، که البته مسألۀ وکالت، تا زمان شهادت امام حسن عسکری (ع) همچنان ادامه یافت و امامان بعد از امام جواد (ع) این شبکه ارتباطی پیچیده و کارساز را نگه داشتند.
«کارگزاران امام در بسیاری از استان ها، مانند اهواز، همدان، سیستان، بصره، واسط و بغداد و مراکز شیعی یعنی کوفه و قم، پخش شده بودند» (الشاکری، 9141 ه، 251). «گسترش نفوذ تشیع در آن زمان، در مصر، بر اثر هجرت بسیاری از محدثان کوفه، همچون محمد بن محمد بن اشعث، احمد بن سهل، حسین بن علی مصری و اسماعیل بن موسی الکاظم (ع) به مصر، و فعالیت آنان در آن سرزمین بوده است»(الشاکری، 9141 ه، 022).
در حیطه های مختلف دیگر امام، فعالیت های گسترده ای داشته اند که از جمله آنها حیطه و عرصۀ علمی است که در همان دوران طفولیت در جلسات فراوانی پیش آمده و در همه آنها، همچون پدر گرامی اش علی بن موسی الرضا (ع)، پیروز و فاتح و راه گشا و جهت دهنده بوده است.
معتصم و امام جواد (ع)
دومین خلیفه معاصر امام جواد (ع) که پس از مرگ برادرش مأمون به خلافت رسید، معتصم عباسی است، که او هم از همان ابتدا سیاست برادرش را تعقبی کرد و آزارها و اذیت های فراوانی به امام رسانید. او امام (ع) را متهم به خروج و شورش کرد، تا بتواند تضییقات بیشتری را فراهم نماید. معتصم به امام جواد (ع) چنین گفت: «تو قصد داشتی بر ضد من قیام کنی و آن حضرت سوگند یاد کرد که چنین قصدی نداشته، معتصم، شاهدان دروغین را احضار کرد و آنها نیز شهادت خود را تأیید کردند و امام (ع) که دید این حرکت توطئه ای بر ضد ایشان است، بر آنان نفرین کرد»(خضری، 6831، 682). معتصم زمینه شهادت امام (ع) را فراهم ساخت. او با استفاده از دختر برادرش ام الفضل، امام جواد (ع) را به وسیله سم به شهادت رسانید. این واقعه در سال 022 هجری قمری در حالی که امام (ع) بیش از 52 سال نداشت روی داد و عملا امامت شیعی به فرزند بزرگوارشان امام هادی (ع) انتقال یافت.