ضرورت کمک به نیازمندان
یاری رساندن به نیازمندان واجب است([1]) و این مهم تنها به مسلمانان یا مؤمنانِ نیازمند اختصاصی ندارد. در مدینه شیعیان، اهل تسنّن، یهودیان و مسیحیان زندگی میکردند که گروهی از آنان نیازمند و فقیر بودند. دین مبین اسلام نیز مسلمانان را به یاری رسانیدن به نیازمندان سفارش کرده است. این یعنی توجه به فقر و تلاش برای از بین بردن آن. در این میان، هرگز نباید به کیستی شخص نیازمند توجهی شود.
واژه فقیر در فرهنگ قرآنی به کسی اطلاق میگردد که مقدار درآمد او اندک بوده و بهقدری است که پاسخگوی مخارج سالیانهاش نیست. بنابر چنین تعریفی، حتی ممکن است تاجری پُرآوازه نیز فقیر باشد. به عبارت دیگر، برخی افراد کار میکنند، اما درآمدشان با هزینههای زندگیشان برابر نیست. چنین افرادی، بنابر این تعریف، فقیر شمرده میشوند. از همین رو، کمکهای مالی به ایشان و یا فرصت دادن به بدهکاری که نمیتواند بدهی خود را بپردازد، واجب است.([2]) کمک به کارمند یا کارگر و یا کشاورزی که میزان درآمدش کمتر از هزینههای جاری اوست، واجب است؛ البته یاری رساندن به چنین افرادی باید بهگونهای باشد که به شخصیت و آبروی آنان خدشهای وارد نیاید.([3])
کمکهای پنهانی
بهترین شکل یاری رساندن به دیگران، کمک کردن پنهانی است. راه پنهان کردن آن نیز بسیار ساده است؛ میتوان مقداری پول در پاکتی گذاشت و بهصورت مخفیانه به دست نیازمندان رسانید. واژه مسکین در فرهنگ قرآن کریم، به شخص از کار اُفتاده اطلاق میگردد. مثل پیران و معلولان که نمیتوانند کار کنند. خداوند مصرف خمس و زکات را برای هشت گروه از نیازمندان تعیین کرده است، که در قرآن کریم بدان اشاره شده است.([4])
معنای خمس
واژۀ خُمس در قرآن مجید بیان شده است.([5]) اهل تسنّن آیه خمس را نادرست معنا میکنند؛ چرا که معتقدند، خمس تنها مربوط به غنائم جنگی است. در حالی که خداوند نفرموده است که اگر جنگی شد و غنیمتی گرفته شد، خمس آن باید داده شود. هرگز کلمه غنیمت در آیه خمس نیست. کلمه غنیمت در لغت، به غنائم جنگی منصرف است. آیه میفرماید:
)وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ(
یعنی اگر سود بردید؛ بنابراین، این آیه هرگز به غنیمت مربوط نیست. یک مورد از موارد سود، غنیمت است؛ اما در اینجا هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوان گفت این آیه تنها درباره غنیمتهای جنگی است. واژه غنیمت در آیه خمس از واژه غنم (بهمعنای سود) گرفته شده است. آیه میفرماید:
)غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ(
یعنی از هر چیزی که سود بردید! «مِنْ شَیْءٍ» بهمعنای من الجهاد نیست. در این آیه شریفه کلمه «شَیْءٍ» نکره بوده و الف و لام ندارد. بنابراین، معنایی عام دارد. همچون کسب درآمد از معدن یا به دست آوردن منفعتی در کسب یا هبه و یا درآمدی که از دریا حاصل میشود. بنابراین، اگر مسلمانان با هر شغلی که دارند، مبلغی را پسانداز کردند و یا این که از مواد غذایی آنان، چیزی باقی ماند، میبایست در پایان سالِ خمسی خود، خمس (یکپنجم) آن را بپردازند. باید گفت که مصرف کمترین مقدار از سرمایه یا مالی که خمس آن پرداخت نشده است، حرام است.
هر فردی با هر شغلی که دارد، باید اولین درآمدش را میزان و معیار سال خمسی خود قرار دهد. برای مثال، شخصی که در نخستین روز از مهرماه، اولین درآمدش را به دست آورده است، تا روز اول مهرماه سال بعد، هیچ خمسی به هر آنچه که در این مدت خرج کند، تعلق نمیگیرد؛ اما پس از این مدت، کمترین مبلغی که اضافه بیاید، متعلَق خمس بوده و باید خمس آن را بپردازد؛ البته بدهی شخصی بدهکار که میبایست بدهی خود را در همان سال پرداخت کند، ولی پرداخت نکرده است، جزو مخارج همان سال حساب میشود و خمس بدان تعلق نمیگیرد. بنابراین، مبلغی که در پایان سال خمسی اضافی میآید، در صورتی خمس ندارد که هیچ گونه بدهکاری در آن سال بر عهده شخص نباشد. پس اگر فرد، وام یا قرضی گرفته باشد یا هزینههایی مثل هزینه آب یا برق را هنوز پرداخت نکرده است، میبایست ابتدا چنین هزینههایی را از اضافی سال خمسی خود کسر کند و سپس خمس باقیمانده آن را بپردازد.
دلسوزان خلوت شب
ائمه اطهار: زمانی که در مدینه بودند، در دل شب انبانی را از مایحتاج زندگی (مثل خرما، نان، لباس و کفش) پُر کرده و آن را به دوش میگرفتند. آنان در تاریکی کوچهها بهصورت ناشناس به خانوادههای نیازمندان کمک میکردند. نیازمندان نمیدانستند فردی که شبها بهصورت ناشناس به آنان کمک میکند، کیست؛ تا این که آن امام به شهادت میرسید و چند شب نیازمندان فرد ناشناس را نمیدیدند. پس از شنیدن خبر شهادت امام(ع) درمییافتند که آن ناشناس که شبهای پیش به آنان کمک میکرد، امام(ع) بوده است. پس از مدتی امام بعدی مایحتاج نیازمندان را تهیه میکرد. اینچنین، بار دیگر در نیمههای شب، رساندن کمکهای پنهانی به نیامندان از سر گرفته میشد.
چکیده مطالب
حضرت امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند که دنیا محلی برای تمرین است. تمرین نخست، عبادت و تمرین دوم، خدمت به مردم است. هیچگونه تفاوتی در چیستی دین و مذهب شخص وجود ندارد. اکنون ممکن است پرسشهایی به ذهن خطور کند؛
اول آن که چه کسی این تمرینها را برای انسان مقرر کرده است؟
پاسخ: پروردگار.
دوم، چه افرادی تمرینها را به اطلاع انسانها رساندهاند؟
پاسخ: پیامبران: و امامان معصوم:.
سوم، پایان این تمرینها چیست؟ پس از آن چه خواهد شد؟
پاسخ: انسان با فرا رسیدن لحظه مرگش، به صحنه مسابقه وارد میشود.
چهارم، میدان مسابقه کجاست؟
پاسخ: قیامت.
پنجم، پاداش مسابقه چیست؟
پاسخ: بهشت!
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:
«أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً أَلَا وَ إِنَّ السُّبْقَةَ الْجَنَّةُ؛([6]) امروز، روز تمرین و فردا، روز مسابقه است و پاداش این مسابقه نیز بهشت خواهد بود.»
ششم، آیا تمرینها، راحت و نشاطآور است یا سخت و دشوار؟
پاسخ: بهطور قطعی، سخت است. انسان صبح هر روز برای اقامه نماز از خواب شیرین بیدار و از بستر گرم و نرم خود جدا شده و وضو میگیرد. این کاری دشوار است. بستن دکّان در اوج کار روزانه و رفتن بهسوی مسجد برای نماز گزاردن، ساده نیست.
سختی تمرینها
قرآن درباره افرادی که کسب و کار خود را برای خدا رها کرده، از سود و منفعت آن چشم پوشیده و چنین سخت تمرین میکنند، میفرماید:
)رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ(([7])
مردان الهی، افرادی هستند که فعالیتهای روزمرّه برای کسب روزی حلال، آنان را از یاد خدا غافل نمیکند. آنان در این تمرینگاه، چنان تلاش میکنند که هرگز امور دنیوی نمیتواند آنها را از توجه به خدا باز دارد. گویی اینان همه توان خود را در بندگی به کار بستهاند.([8]) خداوند متعال نیز آنان را با محبت خود، بهسوی خود بیشتر مجذوب و این ارتباط دوسویه را ناگسستنی کرده است. چرا که مِهر سرشار الهی بشدت در قلوب اهل ایمان میجوشد.([9])
تعداد رکعات هر نماز فلسفهای ویژه دارد. صبح که افراد هنوز به امور دنیوی خود نپرداختهاند، باید دو رکعت نماز بخوانند؛ اما هنگام ظهر که گرم امور مادی هستند، میبایست هشت رکعت نماز بگزارند. شاید بتوان گفت که دلیل این امر، این است که دل در آن لحظه توجه بیشتری به دنیا دارد و کمتر خدا را یاد میکند. از این رو، او باید دل از دنیا برکَند و با پروردگار عالم راز و نیاز کند.
یک ماه روزهداری در روزهای طولانی و گرم بشدت سخت و طاقتفرساست. او باید از خوراکیهای خوشمزه و نوشیدنیهای گوارا صرف نظر کند. همچنین، باید از برخی کارهای حلال دیگر نیز بپرهیزد.
همچنین، حج در گرمای شدید آن سرزمین و نیز نشستن در بیابان «عرفات»([10]) از صبح تا ظهر دشوار است. پس از آن نیز حجاج باید بهسوی «مشعر»([11]) حرکت کنند و از ابتدای شب تا طلوع خورشید در آن بیابان بمانند. سپس همراه با جمعیتی چندمیلیونی، برای «رمی جمرات»([12]) به «منا»([13]) بروند. تنها در یک روز اول، این جمعیت با هم به جمره سنگ میزنند. شاید بیشتر حاجیان ظاهر این اعمال را بینند؛ اما برخی باطن آن را نیز بخوبی درک میکنند. هفت سنگ که باید به جمره زده شود؛ گوسفندی که باید ذبح شود؛ موی سر که باید با تیغ تراشیده شود. این اعمال بسیار سخت است. تراشیدن موی زیبا کاری آسان نیست؛ حاجی خود باید کاری کند که چهره زیبایش، تنفرآمیز شود. شاید گفتن و شنیدن این اعمال ساده و آسان باشد، اما روشن است که تکلیفها در عمل بشدت سخت و دشوارند.
خدمت به مردم هم خود تمرینی است که بر بسیاری آسان نیست. برای مثال، برای عیادت بیمار باید از خیابانهای پُرازدحام شهر عبور کرد و خود را به بیمار رساند؛ یا برای شرکت در تشییع جنازه و مجلس ختم، باید از همه برنامهها و زمانبندیها صرف نظر کرد. سختتر از اینان، دل کندن از ثروت است. اهل ایمان میبایست ثروت را که برای به دست آمدنش، بر مشقتهایی فراوان و زحمتهایی بسیار در سرما یا گرما شکیبایی شده است، پس از این که به مقداری قابل توجه رسید، صدقه دهند؛ این که شخص از پسانداز خود بهصورت مخفیانه و بدون این که شناسایی شود، به نیازمندان کمک کند، بهقدری مشکل است که تنها خودساختگان توان انجام آن را دارند.
دنیا، سرای سختی
در این دنیای پُرهیاهو، جز انسان، حتی دیگر موجودات نیز گرفتار سختیها و مشکلات بوده و یکایک آنها با دشواریهایی ویژه خود روبهرو هستند. پرندگان، عاشق جوجههای خویشتناند. آنان برای مدتی طولانی روی تخمهای خود میخوابند تا جوجههاشان متولد شوند. پرندهای که همیشه پرواز میکند و به هر جا که میخواهد میرود، تا هنگام تولد جوجهها بهتنهایی در لانه باقی میماند و بهصورت شبانهروزی از آنان مراقبت میکند. پرنده باید تخمها را بغلتاند؛ زیرا اگر حرارت بدن پرنده تنها بخشی از تخم را گرم کند، دیگر بخش آن بتدریج سرد شده و سرانجام فاسد میگردد. براستی این فرآیند کاری دشوار و سخت است.
ماهیها در دریا تخمریزی میکنند و امواج تخمها را با خود به اینسو و آنسو میبرد. سپس به ماهیهایی کوچک تبدیل میشوند. ماهیها تا آن زمان که بزرگ شوند، باید سختیهای بسیاری را تحمل کنند. دریا برای آنان محلی ناامن است. آنان باید از خود در برابر دشمنانی بیشمار مراقبت کنند.
درخت سیب، در ابتدا، تنها دانهای بیش نیست. همین دانه، برای این که به درخت تبدیل شود، میبایست زیر خاک دفن شده و با خاک روی آن پوشیده شود. پس از این باید به آن آب داد. دانه کوچک باید انبوهی از گِل را شکافته و جوانهاش را به سطح خاک برساند. از سوی دیگر، باید ریشهاش را به عمق خاک برساند. پس از این نیز باید برای ثمر دادن تلاش کند.
زن از هنگام شروع بارداری تا آن دَم که بارداری فارغ میشود، باید سختی دوران حمل را تحمل کند. اگر فرزند مرده به دنیا آید، مادر، ثواب شهید را کسب کرده و آمرزیده خواهد بود. اگر فرزند، زنده به دنیا آید، گناهان مادر بخشیده شده([14]) و نوزاد و مادر، در پاکی از گناه، برابر خواهند بود.
سختیهای مادر، پس از تولد فرزند بیشتر میشود؛ او باید دو سال به نوزادش شیر دهد. پس از این که دندانهای فرزند رویید، مادر در شیر دادن به او دچار مشکل میشود. چرا که نوزاد گاهی چنان سینه مادر را با دندانهای تازهروییده خود میفشارد که سینه او زخمی میشود.
همان دختری که تا پیش از ازدواج به وظایف خود در زندگی بیاعتنا بود، پس از ازدواج و فرزندآوری، چنان به وظایفش توجه میکند که هیچگاه چنین نبوده است. با کمترین صدای گریه نوزاد از خواب میپرد و با علاقه به آرام کردن او میپردازد. باید گفت تا هنگامی که کودک بزرگ شود، مادر با مشکلاتی بسیار روبهروست. از بدو تولد تا پس از ازدواج او مدام نگران فرزند خویش است.
کُره زمین باید یکسال گِرداگِرد خورشید بگردد تا هر چهار فصل رخنمایی کرده و حیات بر زمین باقی بماند. بهطور کلی، باید گفت که خداوند ماهیت مشکل و سختی را در نهان این عالَم قرار داده است. آنچه که خداوند از این نظام اراده نموده، این است که آسانی، شکوفایی و میوه در پی سختیها و رنجها پدیدار شود. بنابراین، پس از هر سختی، آسانی است:
)فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا(([15])
مفهوم قیومیت خدا
لطف و رحمتی که خداوند به انسان روا میدارد، بهتآور است. اگر جهان خالق نداشت، هرگز وجود خارجی نداشت. تمام جهان، حرکت است و حرکت نیز بیمُحرِک امکانپذیر نیست؛ چنین چیزی عقلاً محال است. به دیگر سخن، هرگز حرکتی که مُحرِک نداشته باشد، وجود ندارد. این که قرآن کریم میفرماید:
)اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ(([16])
بدین معناست که خداوند بلندمرتبه اصل حیات است. القیوم بهمعنای تکیهگاه است. یعنی خداوند، تکیهگاه همه موجودات و هستیبخش آنان است. از این رو، در وجود حضرت حق، هیچ حرکت، مرگ و زوالی وجود ندارد. به بیانی دیگر، خداوند متعال خود، حقیقت حیات است. حیات دیگر موجودات از حیات الهی نشأت گرفته اما آمیخته با مرگ است. حیات خداوند، حیات محض است و در آن مرگ و حرکت بیمعناست.
)لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ(
حیات خداوند با حیات مخلوقات بهطور کلی متفاوت است. بهگونهای که حتی لحظهای خواب در حیات خداوند متصور نیست. پس روشن است که مبدأ محرّک همه حرکات، خداوند است. پس بنابراین، حرکت از ویژگیهای مخلوقات و حرکتِ بیمحرّک نیز محال است. با همین بیان، میتوان وجود خدا ثابت را اثبات کرد.
حکایت رأفت کودکانه و اعجاز الهی
داستانی شگفتانگیز از رحمت و لطف خدا مدتی پیش در قاره اروپا رخ داد. پدر و مادری جوان، دو فرزند داشتند. یکی، پسری دهساله و دیگری، دختری پنجساله. باری، پدر و مادر به گوشهای رفتند و به سخن گفتن با یکدیگر پرداختند. دخترشان که روی تخت دراز کشیده بود، سخنان آنان را میشنید. پدر و مادر فکر میکردند که فرزندانشان خواباند و کسی از صحبتهای آنان آگاه نیست. مادر دختربچه که میگریست به شوهر خود رو کرد و گفت: هیچ دکتری و دارویی نمیتواند فرزندمان را درمان کند. پسر ما از دست خواهد رفت. دکترها معتقدند که بیماری او درمانناشدنی است. او گفت که تنها چیزی که میتواند فرزندشان را نجات دهد، معجزه است.
هنگامی که دختر خانواده مطمئن شد، پدر و مادرش خوابیدند، رفت و قُلّک خود را بیرون آورد. هنگامی که درِ قُلک را باز کرد، تنها چند سکه در آن دید. پس از این که پدر صبح روز بعد به سر کار رفت و مادر نیز مشغول کارهای خانه شد، او دور از چشم مادر، از خانه بیرون آمد و به داروخانه رفت. داروخانه شلوغ بود. کسی به دخترک پنجساله توجهی نمیکرد. همه در صف بودند. یکی از کارکنان داروخانه از پشت پیشخان بیرون آمد و با محبت از او پرسید: دخترم! چه کار داری؟([17]) دخترک گفت: معجزه میخواهم! کارمند داروخانه گفت: معجزه چیست؟ دخترک گفت: حال برادرم وخیم است. دیشب مادرم گفت معجزه برادرم را بهبود میبخشد. کارمند گفت: ما در اینجا معجزه نداریم. هنگامی که این سخن را از کارمند شنید، با ناامیدی از داروخانه بیرون آمد. مردی از صف او را صدا زد. او به دخترک گفت: تو چه میخواهی؟ دخترک گفت: معجزه! مرد گفت: پول داری؟ دخترک گفت: بله، اما اندک است. مرد گفت: من معجزه دارم و آن را به تو خواهم داد تا حال برادرت خوب شود. اما تو باید مرا به خانهتان ببری! دخترک نیز قبول کرد. آن مرد، از سرشناسترین جراحان آن کشور بود. او که همراه دختر به خانه آنان رفت، پس از معاینه پسر خانواده، به مادر گفت: پسرت تنها با یک عمل جراحی، بهطور کامل بهبودی مییابد. من پسرت را در بیمارستان عمل خواهم کرد. مادر به دکتر گفت: مزد شما برای این عمل چقدر است؟ دکتر گفت: مزد من همان اندک پول دختر شما، بهعلاوه ایمان، عاطفه و صفای اوست.
پذیرش کم و بخشش بسیار
خداوند اعمال اندک بنده را میپذیرد و گناهان بزرگ و فراوان او را میبخشد. چنانکه در ادعیه نیز آمده است:
«یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ»([18])
یکی از والاترین خُلُق، بخشیدن بیدرخواست است. در دعا آمده است:
«یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْیَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»([19])
ای خدایی که حتی به آن که بهسبب تکبر، دست نیاز بهسویت دراز نکرده و نیز آن که هرگز تو را نمیشناسد، میبخشی! این امر از اخلاق خداست. سعدی([20]) با حالی بسیار عاطفی با پروردگار خود مناجات میکند؛
ای کریمی که از خزانه غیب
|
|
گبر و ترسا وظیفهخور داری
|
دوستان را کجا کنی محروم
|
|
تو که با دشمنان نظر داری([21])
|
سختی، مقدمه راحتی
آغاز همه امور جهان با سختی شروع میشود و سپس به آسانی میانجامد. این، خط سیر جهان است. ایراد گرفتن به سختیها، نادانی است. وجود سختیها در سیر تکامل موجودات، مقدمهای برای راحتی آنهاست. باید از نردبان سختی بالا رفت، تا به اوج آسانی رسید. از کودکی تا جوانی صبح و شب در پی کسب تحصیل بودن، ساده نیست. برخی نیز این راه را تا میانسالی و یا بیشتر ادامه میدهند و خود را در مرتبهای رفیع از علوم قرار میدهند. افرادی همچون «مرحوم آیت الله العظمی بروجردی»([22]) و «مرحوم حضرت امام»([23]) چنین بودهاند. ایشان عمری با پشتکار و سختکوشی به تحصیل علوم گوناگون پرداختند تا در نهایت به فقیه، مفسر، اسلامشناس و مبلغی بزرگ و تأثیرگزار مبدل شدند.
بنای جهان خلقت بر این است که در ابتدا امور با مشقتها و سختیها همراه باشد. اما پس از عبور از گردنه مشقت، آسانیها آغاز میشود. آدمی در دنیا، در مشقت عبادت و خدمت به مردم است. چرا که باید بر خلاف آنچه که نفْسش میطلبد، رفتار کند. برای مثال، او باید ثروتی را که با زحمت بسیار به دست آورده است، در راه خیر به مصرف برساند. اما باید گفت که پس از این مرحله، راحتی است؛ راحتی در دنیا و آخرت. این یعنی پاداش کار خیر که انسان در دنیا و آخرت با آن مواجه میشود.
سختیهای کربلا
72 نفر باید از جاده عاشورا عبور کنند. بدنهای آنان باید قطعهقطعه شود و عریان بر زمین کربلا باقی بماند. باید سرهای شهدا بر فراز نیزه رفته و دختران و زنان امام مظلوم اسیر شوند؛ همه این، بدین دلیل است که بنای جهان بر مشقتهاست.
امام حسین(ع) در مسیر کربلا، لحظهای به خواب رفتند. در عالم رؤیا، پیامبر اسلام(ص) را دیدند. حضرت(ص) به امام(ع) فرمودند:
«اُخرُج!»؛ خود و خانوادهات باید به عراق بروی!
«إِنَّ اللهَ قَد شَاءَ أَن یَرَاکَ قَتِیلَاً»؛([24]) خدا میخواهد تو را کُشته ببیند.
خداوند مسیری سخت و پُرمشقت برای حضرت(ع) مقرر نمود؛ شهادت را برای حضرت امام حسین(ع) و اسارت را برای زنان و دختران ایشان. خدا برای حضرت سیدالشهداء(ع) مقامی قرار داد که ایشان جز با شهادت خود و اسارت اهل بیتش بدان نمیرسید. واقعه کربلا اوج مشقت بود.
جبرئیل پنج قَسَم به حضرت آدم(ع) تعلیم داد تا توبه کند.([25]) حضرت آدم(ع) گفت: الهی! به حقّ محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) توبه مرا بپذیر!([26]) حضرت آدم(ع) به جبرئیل گفت: من چهار نام نخست را که بر زبان جاری ساختم، بسیار مسرور و مشعوف گشتم؛ اما نام پنجمین را که زمزمه کردم، تمام وجودم را غصه فرا گرفت. حسین(ع) کیست؟ پس از این که پروردگار که مصیبت سیدالشهداء(ع) را برای جبرئیل فاش کرد، جبرئیل خود دومین نفر در عالم بود که مصیبتخوانی کربلا کرد. سپس جبرئیل برای آدم(ع) آن مصیبت را بازگو کرد. اوج مشقت و سختی، در کربلا نمایان بود؛ امروزه همه عالَم، حرم امام حسین(ع) است. هر سال میلیونها نفر برای آن پیراهنی که از آن حضرت به غارت بردند، رخت عزا میپوشند. اگر سه روز به امام حسین(ع) و یارانش آب ندادند، امروز هر که آبی گوارا مینوشد، از لبان تشنه اباعبدالله(ع) یاد کرده و به ایشان سلام میدهد و نیز قاتلان و دشمنان حضرت(ع) را لعنت میکنند.
[1]. «عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) أَنَّ النَّبِیَّ(ص) قَالَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ! فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ امام صادق(ع) از نبیّ اکرم(ص) نقل فرموده است: هر که فریاد مردی را بشوند که میگوید: مسلمانها یاریام دهید! و جوابش نگوید، مسلمان نیست»؛ الکافی: 2 / 164.
[2]. قرآن کریم در این باره میفرماید: )وَإِنْ کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ(؛ «اگر [شخصِ بدهکار،] تنگدست بود پس [بر شما لازم است] او را تا هنگام قدرت [پرداخت بدهی] مهلت دهید»؛ بقره(2): 280.
[3]. بسیاری از نقلهای تاریخی، چگونگی یاری رساندن امامان معصوم: به نیارمندان را بیان نمودهاند. آنان همیشه بهصورت شبانه و با صورتی پوشیده انبانی را از مایحتاج تهیدستان پُر کرده و در نیمه شب آن را به نیازمندان میرساندند. در برخی مواردی نیز که نیازمندان به منزل ائمه هدی: مراجعه میکردند، ایشان از پشت در و بدون آن که خود دیده شوند یا چهره مستمند را ببینند، نیاز وی را برطرف مینمودند. آنان هر آنچه را که در توان داشتند، به تنگدستان میبخشیدند و از مقدار اندک آن از آنان پوزش میطلبیدند. براستی، اینان اسوههایی درخشان برای زندگی بشرند.
[4]. )إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاِبْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ(؛ «زکات اموال فقط به این موارد اختصاص دارد: نیازمندان، بیچارگان، کارگزارانِ آن، کسانی که [با گرفتنش] دلهایشان [به اسلام و مسلمانان] الفت میپذیرد، [آزادی] بردگان، [پرداخت دیون] بدهکاران، و [انجام هر کار خیری] در راه خدا و در راهماندۀ بیزادوتوشه، [زکات] فریضهای [مهم] از سوی خداست، و خداوند دانا و حکیم است»؛ توبه (9): 60.
[5]. )وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(؛ «اگر به خداوند و آیاتی که بر بنده خودمان، روز جدایی حق از باطل همان روز برخورد دو گروه [مؤمن و کافر] نازل کردیم ایمان دارید، بدانید که آنچه از غنائم [جنگی یا هر طریق مشروعی] به دست آوردید، یکپنجم آن به خداوند و پیامبر و خویشانش و یتیمان و تهیدستان و درراهماندۀ بیزادوتوشه اختصاص دارد، خداوند بر هر کاری تواناست.»؛ انفال (8): 41.
[6]. «أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً أَلَا وَ إِنَّ السُّبْقَةَ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةَ النَّارُ أَلَا فَلَا تَائِب؛ ای مردم، امروز شما در محل تمرین و آزمایش الهی هستید! اما فردای قیامت، میدان مسابقه است. گوی مسابقه بهشت است و نهایت آن کس که مسابقه را ندارد، دوزخ است. آیا توبهکاری هست»؛ من لایحضره الفقیه: 1 / 516.
[7]. )رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ(؛ «انسانهایی [شایسته] که تجارت و دادوستد از یاد خدا و خواندن نماز و پرداخت زکات بازشان نمیدارد، پیوسته از روزی که دلها و دیدهها در آن زیرورو میشود میترسند»؛ نور (24) 37.
[8]. پیامبر اکرم(ص) که خود از گناه معصوم و حتی سهو نیز از او سر نمیزند، برای این که همیشه قلبی متوجه به حضرت حق داشته باشند، روزانه صد مرتبه در پیشگاه الهی استغفار کرده و از خداوند آمرزش میطلبیدند؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّه(ص) إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی حَتَّی أَسْتَغْفِرُ فِی الْیَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ؛ گرد و غبار دنیا دلم را آلوده میکند؛ ـ از این رو، ـ هر روز صد مرتبه از حضرت حق درخواست آمرزش میکنم»؛ بحارالانوار: 90 / 282.
[9]. )وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ(؛ «برخی از مردم بهجای خدای یگانه معبودهایی را [برای پرستیدن] انتخاب میکنند که آنها را چنان دوست دارند که سزاوار است خدا را آنگونه دوست داشته باشند! ولی مؤمنان محبتشان به خداوند [چون او را مبدأ حقایق و کلیددار هستی و مالک همهچیز میدانند] از هر چیز بیشتر است. آنانکه [با انتخاب معبودهای باطل و پوچ] ستم روا داشتند وقتی عذاب را ببینند قاطعانه خواهند فهمید که همۀ قدرت ویژۀ خداست، و خداوند [بر این محجوبماندگان از توحید،] سختکیفر است»؛ بقره (2): 165.
[10]. عَرَفات دشتی با فاصله بیست کیلومتری در جنوب غربی مکه در عربستان سعودی است. این دشت در بیشتر سال غیرمسکونی است و در روز حج، نهم ماه ذیالحجه معروف به روز عرفه، زائران از منا به عرفات میروند تا مهمترین بخش از آیینهای حج را برگزار کنند. خطبه حج، لبیک، دعا و نمازهای ظهر و عصر در عرفات خوانده میشود. شامگاه، حجگذاران به مُزدَلِفه بازمیگردند. عرفات، صحرایی است با طول دوزاده و عرض 6 و نیم کیلومتر و مساحت 78کیلومتر مربع. تا پیش از پیدایش زمزم، بهدلیل وجود چاههای آب در اطراف عرفات برخی قبایل این منطقه را محلّ سکونت خود برگزیده بودند. برخی دیگر نیز بهصورت فصلی و مقطعی به این مکان میآمدند. در متون تاریخ درباره عرفات آمده است که عرفات روستایی است که در آن کشتزارها، سبزهزارها و مزارع خربزه وجود دارد. مردم مکه در آنجا خانههای زیبایی دارند که روز عرفه در آن فرود میآیند.
[11]. مزدلفه نام دیگر مشعرالحرام است. مشعرالحرام محلی است میان عرفات و منا که پس از وادی یا درة مأذمین قرار دارد و حجاج باید بعد از غروب شرعی روز عرفه ـ یعنی پس از پایان وقوف اختیاری در عرفات ـ به این سمت حرکت کنند، تا اعمال مخصوص این مکان را بگزارند. وقوف در این مدت از ارکان حج است. مزدلفه در میانه راه بین منا و عرفات قرار دارد. کلمه مزدلفه از ازدلاف گرفته شده و بهمعنای تقدم یا نزدیکی و نیز برگرفتهشده از زُلَف (بهمعنای نزدیک شدن) است. برای این معنا، تعابیر مختلفی ذکر شده است؛ از جمله این که چون مردم در این مکان به خداوند تقرب پیدا میکنند آن را مزدلفه گفتهاند. بعضی نیز ازدلاف را به معنی اجتماع دانستهاند؛ زیرا حجاج در این مکان اجتماع کرده و به هم نزدیک میشوند. از جعفر صادق(ع) نقل شده است که جبرئیل پس از پایان وقوف در عرفات به ابراهیم(ع) فرمود: ای ابراهیم! به مشعرالحرام نزدیک شو! از این رو، این مکان را مزدلفه نامیدهاند. مزدلفه در محدوده حرم واقع شده و به همین علت آن را مشعرالحرام گویند. بعضی از افراد طول آن را حدود چهارهزار متر و برخی نیز بیشتر گفتهاند. نام این سرزمین در اصل نام کوهی است که به وادی محسر امتداد مییابد.
[12]. رمی جَمَره پرتاب کردن سنگریزه بهسوی جمره در حج است. رمی جمرات در منا از مهمترین ارکان اعمال ایام تشریق است. در روایات آمده است که ابلیس برای بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهیم(ع) نمایاند. آن حضرت نیز با سنگریزههایی او را از خود دور ساخت. ابلیس دیگر بار در جمره وسطی و اولی راه را بر او بست و ابراهیم(ع) بار دیگر او را با پرتاب سنگ گریزان کرد. جمره و اجمار بهمعنای شتاب کردن و گریختن است؛ زیرا شیطان در این مکان از برابر ابراهیم(ع) گریخت. از این رو، افراد باید در این محل با رمی جمره و انداختن سنگ بر شیطان ظاهر، شیطان درون را نیز سرکوب کنند. همچنین، در اصطلاح، جمره به مکان رمی، واقع در منا نیز گفته میشود. از جمله مناسک حج، رمی جمره است که در منا و در دو نوبت صورت میگیرد؛ رمی در عید قربان و رمی در ایام تشریق.
[13]. مِنا (مِنیٰ) محلی است در پنج کیلومتریِ شهر مکه که بیشترین اعمال حج در آنجا صورت میگیرد. از نظر موقعیت جغرافیایی، نزدیکترین موقعیت منا به مکه، جمره عقبه است؛ جایی که نخستین بار مسلمانانِ یثرب با رسول خدا(ص) بیعت کردند و بیعت آنان با نام بیعت عقبه شهرت یافت. دورترین قسمت آن نیز وادی محسّر است که میان مزدلفه و مِنا قرار دارد. در وجه نامگذاری آن اختلاف است؛ برخی میگویند هنگامیکه جبرئیل خواست از آدم(ع) جدا شود، به وی گفت تمَن! (از خدای خود چیزی بخواه) آدم(ع) گفت: اتمنی الجنه؟ (بهشت را آرزو دارم) و به نقلی جبرئیل به حضرت ابراهیم(ع) چنین پیشنهادی کرد. او آرزو کرد ای کاش بهجای اسماعیل(ع)، خداوند قربانی شدن گوسفندی را بپذیرد. بنابراین، چون این دو ماجرا هر دو در همین سرزمین اتفاق افتاد، به آن مِنی گفتهاند (یعنی سرزمین تمنا و آرزوی آدم(ع) و ابراهیم(ع)). رمی جمرات در مِنا از مهمترین ارکان اعمال ایام تشریق است. از دیگر وظایف حاجی در مِنا ذبح قربانی در همان مکانی است که ابراهیم(ع)، اسماعیل(ع) خویش را به قربانگاه برد.
[14]. «عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ:... بَلی اذا حَمَلَتِ الْمَرأَةُ کانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصّائِمِ الْقائِمِ الْمُجاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ فی سَبیلِ اللّهِ. فَاذا وَضَعَتْ کانَ لَها مِنَ اْلَاجْرِ ما لایَدْری احَدٌ ما هُوَ لِعِظَمِهِ. فَاذا ارْضَعَتْ کانَ لَها بِکُلِّ مَصَّةٍ کَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلْدِ اسْماعیلَ. فَاذا فَرَغَتْ مِنْ رَضاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ کَریمٌ عَلی جَنْبِها وَ قالَ: إسْتَأْنِفِی الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَلَکِ؛ امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل فرمودند: آری! هنگامی که زنی به فرزندی حامله شود، مانند روزهدار شبزندهدار رزمندهای است که با جان و مالش در راه خدا جانفشانی کند. چون وضع حمل نماید، اجری دارد که عظمت آن برای احدی روشن نیست. چون طفلش را شیر دهد، به هر باری که کودک پستانش را بمکد، ثواب آزاد کردن بردهای از فرزندان اسماعیل نصیب او گردد. چون از شیر دادن فارغ شود، ملکی به او گوید: عملت را از سر بگیر که خداوند تو را بخشید»؛ الامالی«صدوق»:411، ح7؛ وسائل الشیعه: 21 / 451، باب67، ح27557.
[15]. انشراح (94): 5؛ «پس بهراستی با هر دشواری آسانی است.»
[16]. )اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ(؛ «خداوندِ یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زندۀ جاوید و قائم به ذات است، هیچگاه خوابِ سبُک و سنگین او را فرانمیگیرد، آنچه در آسمانها و زمین است در سیطرۀ مالکیت و فرمانروایی اوست، چه کسی است که جز به اجازه او در پیشگاهش شفاعت کند؟ خداوند آنچه پیش روی مردم میباشد [که مجموع حوادث و جریانات آینده است،] و آنچه پشت سر آنان است [که مجموع اتفاقات گذشته است] میداند، و آنان به چیزی از علم او جز آنچه دانستنش را [برای آنان] بخواهد احاطه پیدا نمیکنند، کرسی [علم و حکومت و قدرت] او آسمانها و زمین را فراگرفته، و نگهداری آنها بر او دشوار و خستگیآور نیست؛ او بلندمرتبه و بزرگ است»؛ بقره (2): 255.
[17]. با کودک نباید بهطرز بدی سخن گفت. این نکته بهقدری اهمیت دارد که حتی نباید با بزرگسالان و یا حتی دشمنان نیز به بدی حرف زد. سخن اثر دارد؛ گاهی تنها کلمهای، مملکتی را بر هم میزند؛ گاهی کلمهای، ملتی را به دین، قرآن، مرجعیت و روحانیت بدبین میکند.
[18]. «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ؛ ای خدایی که عمل اندک را میپذیری و از گناه بسیار درمیگذری! عمل اندکم را بپذیر و از گناه فراوانم درگذر! زیرا تو بسیار آمرزنده و مهربانی»؛ من لایحضره الفقیه: 1 / 132.
[19]. «عَنْ مُحَمَّدٍ السَّجَّادِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا رَجَبٌ عَلِّمْنِی فِیهِ دُعَاءً یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهِ قَالَ فَقَالَ لِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ قُلْ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ فِی أَعْقَابِ صَلَوَاتِکَ فِی یَوْمِکَ وَ لَیْلَتِکَ: یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْیَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ؛ محمّد سجاد در حدیثی طولانی نقل میکند که به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم این ماه رجب است؛ دعایی به من یاد دهید تا خداوند بهسبب آن به من خیر و برکت دهد؛ حضرت فرمودند: بنویس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و هر روز ماه رجب و در صبح و شب و پس از هر نماز آن را بخوان! ای که برای هر خیری به او امید دارم و از خشمش در هر شری از او ایمنی جویم. ای که در برابر ـ طاعت ـ اندک، ـ عطای ـ بسیار میدهد. ای آن که به هر که از تو خواهد، عطا کنی! ای که ـ حتی ـ به آن که از تو نخواهد و نه تو را بشناسد، با نعمتبخشی و مهرورزیات، عطا کنی! ـ خداوندا ـ بهخاطر درخواستی که از تو کردم همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را به من عطا کن و بهخاطر همان درخواستی که از تو کردم، همه شر دنیا و شر آخرت را از من ـ دور ـ گردان! زیرا آنچه تو میدهی چیزی کم ندارد؛ و از فضلت بر من بیفزا! ای بزرگوار!»؛ بحارالانوار: 95 / 390، باب23، ح6؛ اقبال الاعمال: 2 / 644.
[20]. سعدی در شیراز زاده شد. وی کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. مادرش کازرونی بود. در دوران کودکی با علاقه بسیار به مکتب میرفت و مقدمات دانش را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بهویژه حمله سلطان غیاثالدین خوارزمشاه، (برادر جلالالدین خوارزمشاه) به شیراز در سال 627 هجری قمری، سعدی را که هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت، بر آن داشت که شیراز را ترک کند. سعدی جهانگردیِ خود را در سال 1126 میلادی آغاز کرد و به شهرهای مختلفِ خاور نزدیک و خاورمیانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد. این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید. حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آورده است، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. از سعدی آثار بسیاری به نظم و نثر بر جای ماندهاست؛ بوستان (منظومهای از حکایات اخلاقی)، گلستان (نثر مسجع) و دیوان اشعار (غزلیات، قصاید، رباعیات، مثنویات، مفردات، ترجیعبند) از برجستهترین آثار اوست.
[21]. گلستان سعدی.
[22]. سید حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در شهر بروجرد و در خانوادهای مذهبی از علما که نَسَبشان با سی واسطه به امام حسن(ع) میرسد، دیده به جهان گشود. ایشان از مراجع شیعی در سده چهاردهم است که بهمدت هفده سال زعیم حوزه علمیه قم و بهمدت پانزده سال تنهامرجع تقلید شیعیان جهان بوده است. بروجردی تحصیلات رسمی خود را در مدرسهای محلی در بروجرد شروع و سپس به اصفهان رفت. وی در اصفهان دوران اصلی را در آموزش سپری نمود. از استادان او در اصفهان میتوان از ابوالمعالی، سید مدرس و سید محمدباقر درچهای نام برد. همچنین، حکیم قشقائی و حکیم کاشانی نیز از استید پُرآوازه وی هستند. بروجردی در نجف از آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، مرتضی طالقانی و آقاشریعت اصفهانی در رشته خارج فقه و اصول بهره برد. ایشان در سن سیسالگی در ردیف استادان حوزه نجف به تدریس اشتغال داشت. بروجردی پس از حضور در عراق به بروجرد بازگشت و به ترویج، تدریس و تألیف مشغول گشت. در چند سفر به قم از مدرسان حوزه قرار گرفت و پس از وفات شیخ مؤسس نیز بتدریج در رأس اساتید بزرگ در قم قرار گرفت. توجه آیتالله بروجردی به تقریب مذاهب اسلامی نشانگر اهتمام وی به وحدت و انسجام مسلمانان است. سرانجام در عصر او شیخ شلتوت (مفتی و رئیس جامع الازهر) با فتوای خود کرسی فقه جعفری را تأیید کرد و در ردیف فقه مذاهب جهان اسلام قرار داد. او همچون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و علامه بحرالعلوم دارای جامعیتی در علوم اسلامی بود. سیدحسین بروجردی بر کتابهای من لایحضره الفقیه (شیخ صدوق)، تهذیب و استبصار (شیخ طوسی)، خصال، رجال، الامالی و علل الشرایع اسانیدی ضمیمه نمود. وی حاشیهای نیز بر کفایه (آخوند خراسانی) و نهایه (شیخ طوسی) به رشته تحریر برد. در عصر او رساله عملیه برای مقلدان با اسلوبی تازه در سراسر جهان منتشر شد. سرانجام این مرجع تقلید در دهم فروردینماه 1340 هجری شمسی، در سن 86سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت. پیکرش نیز در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد.
[23]. سیّد روحالله مصطفوی در یکم مهرماه سال 1281 هجری شمسی دیده به جهان گشود. از ایشان با عنوان سید روحالله موسوی خمینی، آیتالله خمینی و بهویژه به امام خمینی;، یاد میشود. ایشان نخستین رهبر و اولین ولیفقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران بود. ایشان که از مراجع تقلید شیعه بود، انقلاب اسلامی ایران را که در سال 1357 هجری شمسی به وقوع پیوست، رهبری کرده و پس از اعلام نتیجه انتخابات برای تعیین نظام انقلاب، نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیان گذارد. از ایشان بیش از چهل کتاب در زمینههای اخلاق، فقه، عرفان، فلسفه، حدیث، شعر و تفسیر به جا مانده که بیشترِ آنها را پیش از انقلاب ایران نگاشتهاند. در زمان حکومت محمدرضا پهلوی، بهدلیل سخنرانی در عاشورای سال 1342 هجری شمسی، زندانی شدند و بار دیگر بهدلیل سخنرانی علیه قانون کاپیتولاسیون در سال 1343 هجری شمسی، 15 سال تبعید گردیدند. دوران تبعید ایشان در ترکیه، عراق و در فرانسه بوده است. ایشان در دوران تبعید نیز اوضاع سیاسی ایران را با ارسال پیام و اعلامیه رهبری و پیگیری مینمودند. ایشان پس از این که محمدرضا پهلوی از ایران گریخت، در 12 بهمن 1357 به ایران بازگشتند. ده روز پس از آن، انقلاب به رهبری ایشان به پیروزی رسید. ایشان در تمام طول مدت حیات خود برای تقویت و تأیید آن تلاش کرد. خط مَشی امام خمینی; در سیاست تأثیر بسیاری در ایران گذاشت. به فرمان امام خمینی;، کمیته امداد، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نهضت سوادآموزی، سازمان بسیج مستضعفین، و شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شد. ایشان در خرداد 1368 هجری شمسی، به عرش الهی سفر کرد. تشییع پیکر ایشان با حضور بیش از ده میلیون نفر تشییعکننده پُرجمعیتترین تشییعجنازه تاریخ بشری است.
[24]. «قَالَ(ع) أَتَانِی رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَعْدَ مَا فَارَقْتُکَ فَقَالَ یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَمَا مَعْنَی حَمْلِکَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَکَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَی مِثْلِ هَذَا الْحَالِ قَالَ(ع) فَقَالَ(ص) لِی إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ مَضَی؛ حضرت(ع) فرمودند: وقتی از تو مفارقت کردم، جدم پیامبر خدا(ص) ـ در عالم خواب ـ نزدم آمد و به من فرمودند: یا حسین! خارج شو! زیرا مشیت خدا این است که تو را کشته ببیند. محمد بن حنفیه گفت: حال که اینچنین خارج میشوی، چرا این زن و بچه را همراه خود میبری؟ فرمودند: جدّم به من فرموده است: مشیت خدا این است که ایشان را اسیر ببیند. محمد بن حنفیه به امام حسین(ع) درود فرستاد و رفت»؛ بحارالانوار: 44 / 364.
[25]. )فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ(؛ «پس آدم [بعد از دورشدن از بهشت و قرارگرفتن در زمین،] کلماتی را [چون کلمۀ استغفار و کیفیت توسل به اهلبیت: که راهی بهسوی توبه بود] از پروردگارش دریافت کرد، نهایتاً پروردگار توبهاش را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبهپذیر و مهربان است»؛ بقره (2): 37.
[26]. گفتنی است که حضرت آدم(ع) از خداوند حکیم، کلمات یا حروفی دریافت نکرد؛ بلکه پنج نور دریافت کرد.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: تمرین بندکی
نوشته: استاد حسین انصاریان