حوزه و دانشگاه؛ مولدان علم یا مقلدان آن

گروه اندیشه: نظام آموزشی حوزه و دانشگاه از اینکه بتواند اندیشمند در خود بپروراند عاجز است و در بهترین حالت، دانش‌آموختگان این مراکز، دانشمند هستند و نه اندیشمند؛ به عبارت دیگر، اینان مقلّدان علم هستند و نه موّلدان علم.

دیروز سالروز تولد افلاطون، فیلسوف شهیر یونان باستان بود و امروز، اول خرداد سالروز بزرگداشت ملاصدرا، حکیم نام‌آشنای عالم اسلام. هم‌زمانی سالروز این دو متفکر تاریخ‌ساز، مناسب‌ترین فرصت برای پرداختن به یک موضوع چالش‌برانگیز اما فراموش شده است؛ مسئله‌ای که در فضای گفتمان حوزه و دانشگاه کمتر به آن توجه می‌شود. این مسئله، مسئله جریان تفکر در عالم اسلام و توصیف آن به عنوان موضوعی است که با حوزه‌های مهمی از زندگی مسلمانان از حوزه بهداشت و اقتصاد و فرهنگ گرفته تا سیاست و دین و ... ارتباط مستقیم دارد. هربار که جریان اندیشه در عالم اسلام تفوّق پیدا کرد و اعتلا یافت، همزمان در بسیاری از عرصه‌ها پیشرفت‌های چشم‌گیری نصیب مسلمانان شد. پیشرفت‌هایی که امروزه مایه مباهات و امیدبخشی است.

البته هنوز جلسات جریان فکر فلسفی در جهان اسلام توسط غلامحسین ابراهیمی دینانی در موسسه حکمت و فلسفه برگزار می‌شود اما مسلم است که در این جلسات فقط جریان اندیشه در عالم اسلام در ساحت فلسفه مورد بحث قرار می‌گیرد در حالی که نمی‌شود جریان اندیشه در جهان اسلام را تنها در حوزه فلسفه و علوم عقلی منحصر کرد. اما اهمیت این موضوع در کجاست و چرا ما باید به جریان اندیشه در عالم اسلام توجه کنیم؟

پاسخ به این سوال را با نقل قولی از یک استاد فلسفه آغاز می‌کنم که می‌گفت «مسلمان‌ها سال‌هاست که دیگر نمی‌اندیشند». این جمله گرچه در بدو نظر کمی تلخ و شاید مورد انکار و یا تردید باشد اما به گمان این کمترین، سخن راست و مطابق با واقعی است. نگاه کمیّت‌گرا به علم آسیبی است که از جهان غرب وارد عالم اسلام شده و ما جایگاه علمی خود را در قالب‌های کمّی تحمیل شده از ناحیه غربی‌ها می‌سنجیم. تولید مقاله ISI، انتشار و تیراژ کتاب، رنگینگ جهانی دانشگاه‌ها و ... نمی‌تواند میزان مناسبی برای سنجش رشد اندیشه و پیشرفت تفکر در جامعه باشد. به ناچار باید بپذیریم که رشد علم و رشد اندیشه دو مقوله مجزا از هم‌اند و نباید آن دو را عِدل یکدیگر قرار داد.

چگونه بیندیشیم؟ متأسفانه یک فرهنگ اشتباهی که در کشور ما رواج پیدا کرده است، این است که مدام در رسانه‌ها مردم را به کتاب خوانی توصیه می‌کنند. نخستین سوالی که باید در این جا مطرح شود این است که اصلا چرا باید کتاب بخوانیم؟ آیا کتاب خواندن از آن جهت که انسان را به اندیشه مبتلا می‌سازد یک ارزش است یا باید کتاب بخوانیم که میانگین مطالعه کشور به حد مطلوب برسد. آیا کتاب خوانی صرف نظر از هدفی که ورای آن نهفته است امری پسندیده و مقبول است؟

بی‌گمان کتاب‌های بی‌شماری در بازار چاپ و نشر وجود دارد که نه‌تنها در انسان تولید اندیشه نمی‌کند و انسان را متفکر نمی‌سازد بلکه ذهن را از اندیشه دور می‌کند و دچار انجماد و دُگماتیسم به معنای فلسفی آن می‌نماید. مسلما مطالعه چنین کتاب‌هایی که به جرئت می‌توان ادعا کرد حجم بسیار بالایی از بازار کتاب را در اختیار دارند، نه‌تنها مورد پسند نبوده بلکه می‌تواند تبعات بسیار ناپسند و نافرجامی برای فرد و جامعه ببار بیاورد. دقیقا همین نقد به نظام آموزشی ما وارد است. چراکه نظام آموزشی حوزه و دانشگاه از این که بتواند اندیشمند در خود بپروراند عاجز است و در بهترین حالت، دانش‌آموختگان این مراکز، دانشمند هستند و نه اندیشمند. به عبارت دیگر، اینان مقلّدان علم هستند و نه موّلدان علم.

از این منظر که به موضوع نگاه کنیم دیگر کتابخوانی به عنوان یک ارزش مطلق برای ما پدیدار نخواهد شد بلکه به میزانی که ذهن آدمی را به آشوب اندیشه گرفتار سازد و او را از روزمرگی و اعتیاد فکری رهایی بخشد، ارزش و جایگاه پیدا می‌کند. سقراط و افلاطون، دو اندیشمندی که دو هزار و پانصد سال است نام‌شان برای تمام بشر آشناست، این شهرت و اعتبار را به جهت مطالعه کتاب‌های متعدد به دست نیاورده‌اند بلکه تمام عمر خود را صرف اندیشیدن درباره موضوعاتی ساختند که شاید به نظر بسیاری از ما، موضوعاتی ساده و پیش پا افتاده جلوه کنند.

سخن را با نقل سخنی از شهید مطهری به پایان می‌برم؛ مجله‌ای بنام «العلم» در عراق چاپ می‌شد. چهار حدیث از پیامبر اکرم(ص) در پشت مجله چاپ شده بود که عبارت بود از: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم، اطلبو العلم من المهد الی اللحد، اطلبو العلم ولو بالصین، الحکمة ضالة المومن یاخذها اینما وجدها». یک روز یک مستشرق آلمانی به دفتر مجله می‌آید و می‌پرسد، اینها چیست که پشت مجله نوشته شده است؟ پاسخ می‌دهند که اینها چهار دستور از پیغمبر ماست درباره علم آموزی. آن مرد مستشرق اندکی فکر می‌کند و بعد می‌گوید: شما یک چنین دستورهایی دارید که پیغمبر شما علم را بر شما واجب شمرده است. نه از نظر اختلاف جنسیت، نه از لحاظ زمان، نه از لحاظ مکان و نه از لحاظ معلم هیچ قیدی و محدودیتی برای شما قرار نداده است و باز این‌قدر در جهالت باقی مانده‌اید و این‌قدر بی‌سواد در میان شما وجود دارد.

مصطفی شاکری

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان