زیارت عاشورا، تجلی تولی و تبری
به حق می توان زیارت عاشورا را بیانگر روح «تولی و تبری» دانست و اوج اشتیاق به ولایت و نفرت از ستمکاران و غاصبان و خیانتکاران برشمرد، روح زیارت عاشورا، روح حاکمیت اخلاق، پاکی و بندگی خداست و سراسر آن بیانگر مقام و جایگاه انسان آرمانی و حقیقت طلب است، جرأت و جسارت در بیان عواطف و احساسات پاک قلبی که انبوهی از اندیشه ناب در ورای آن است جز به ایمان و اعتقاد کامل میسور نیست و هنگامی که انسان این واژگان بلند را سر می دهد باید در هر زمان و مکان از هر شخصیت حسینی حمایت نماید و از هر ستمگر یزیدی نفرت بجوید.
در بخش اول که بیان اوج محبت و عشق و دوستی نسبت به خاندان طهارت است به امام چنین خطاب می شود؛ سلام بر تو که خون تو خون خداست و از ظلم و ستمی که بر تو روا داشته اند خداوند دادخواهی می کند. و بعد از آن به یاران فداکار حضرت تا که زمان و زمین جریان دارد سلام می دهد.
این سلام گویای نگاهی زیبا به حادثه عاشورا است، حسین علیه السلام مظهر حق و حقیقت و دفاع از اسلام عزیز است و در راه خداوند از تمام هستی خویش گذشت و ذره ای در این راه فروگذار نکرد.
«اگر دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم جز به کشته شدن من پایدار نمی ماند، پس ای شمشیرها، مرا در برگیرید»[1].
اگر انسان خویشتن را، از غیر خدا رها سازد و تمام اندیشه و انگیزه و رفتار خویش را برای خداوند سبحان خالص گرداند، تمام اعضا و جوارح او خدایی می شود. به تعبیر زیبای روایت که پروردگار متعال می فرماید: «پس هنگامی که او را دوست بدارم گوش او می شوم همان گوشی که با آن می شنود و چشم او می شوم همان چشمی که با آن می بیند و زبانش می شوم همان زبانی که با آن سخن می گوید و دست او می گردم همان دستی که با آن بگیرد اگر دعا کند اجابتش کنم و اگر از من خواهش نماید به او عطا کنم»[2].
در یک نگاه می توان زیارت عاشورا را برخوردار از دو آموزه بزرگ در زندگی دانست: الف. ولایت، ب. برأئت.
ولایت با حق جویان و حق مداران و رهبران راه حق و حقیقت.
برائت از باطل و ستمگران و جنایتکاران و نفاق پیشه گان و کفراندیشان.
سراسر این زیارت بزرگ و سراسر فرازهای آن، برآمده از این دو آموزه و معرفی پیروان و رهبران در این دو مسیراست. گویا، هر انسان آزاده ای در مقابل این دو جریان، هر لحظه باید تصمیم گیری نماید یا راه حق، شرافت و عزت را بپذیرد و یا جریان پلیدی و تباهی و ذلت را برگزیند. از آغاز زندگانی فرزندان آدم علیه السلام، این تقابل شکل پذیرفته و تا زمان و زمین استمرار و استقرار دارد این مقابله ماندگار است.
امام حسین علیه السلام نماد، انسانی خداخواه و حق محور و دین دار است که در مقابل جریانی فاسد، بی دین و باطل ایستادگی کرد و آموخت که در شرایطی چنین، باید چنان عزت مندانه ایستاد.
«حماسه عاشورا» حادثه یا فرهنگ
زیارت عاشورا حکایت گر یک حادثه در یک مکانی دور و یا زمانی دیر نیست بلکه در کنار روایت گری از جریانی تاریخی، بیانگر نوعی فرهنگ دینی است فرهنگی که از حیات طیبه یک انسان معصوم علیه السلام، سرچشمه می گیرد و سرانگشت اشارت و بشارت آن تا بی کران کرانه هستی، راهنمای انسان ها خواهد بود.
قیام عاشورا، حادثه ای بود فرهنگ ساز و فرهنگ پرور. و فرهنگی بر قیام کنندگان حاکم بود (فرهنگ قیام حسینی علیه السلام) که موجب پدید آمدن این حادثه در آن زمان خاص شد.
پس باید هم به آن حادثه غمبار و خونبار و مظلومانه نگریسته شود و بر آنان که قربانیان این جنایت شوم در بیکران کرانه تاریخ بشری بوده اند گریسته شود هم به زبان عشق و عاطفه باید از آن سخن گفت و هم به بیان عقل و اندیشه، آن را تحلیل کرد. هم از آن فرهنگی جادوانه در فراروی بشر ساخت.
از همین روست که شیعه، تا زمان پایدار است و زمین بر مدار، باید از چشمانش گهر بارد و از سینه اش شرر، و آن را مرهمی نیست و ظهور یادگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و منجی دادگستر و منتقم خون شهیدان، که در این زیارت آرزوی حضور در رکابش می رود، می تواند تسلی بخش دل سوگوار و قرار دل های بی قرار بوده باشد.
به فرجام این کلام باید گفت زیارت عاشورا روایت هجران و حرمانی است و برآمده از درد غم و سوز عشق و اوج کینه و نفرت، از سویی دلدادگی به آیین حق محوری است و از سویی دیگر دادخواهی بر ستمی بی حد. از جانبی اعلام محبت و عشق است و از جهتی بیانگر برائت و لعن و این است که آغاز با سلامی است و ادامه اش نفرین و خواندن عذاب. و حیات طیبه این دو را با هم دارد که «کلمه اخلاص»، «لااله الااللَّه» است.
فرهنگ انسان زیستن، عزیز بودن، خدایی بودن و خدایی ماندن، برای دین فداکاری کردن و در راه پایداری دین از خویشتن گذشتن و تمام سرمایه های حیات را به پای نگهبانی از دین نهادن و طعمه ای برای خویش از حطام دنیا نیندوختن، فرهنگی که در نهاد و نهان خود عقل و عشق را توأمان دارد و جهاد برای حفظ دین و اصلاح امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و انجام امر به معروف و نهی از منکر و عدم بیعت با فاسدی فاسق و فاجر را سرلوحه قیام خویش قرار داده است.
بازخوانی و بازکاوی قیام عاشورا، نیاز هر زمان آزادگان و اندیشمندان و راست قامتان است امروزه همه آنان که برای زیستن به عزت می اندیشند و برای خود ارزش و کرامت نفس باور دارند، می توانند با بینش درست و نگرش نوین، به ابعاد این حادثه بزرگ بنگرند و به شعارها و اهداف آن توجه کنند و آنچه که فرآورده آن قیام بزرگ بود را مورد بازبینی قرار دهند و به این نکته هم توجه کنند که حادثه سازان چه سودی برده اند و چه ثمره ای از این جنایت بی نظیر به دست آورده اند؟!
تجلی ولایت در زیارت عاشورا
یک. سلام در زیارت عاشورا
سلام دادن از سنت های مقدس اسلامی است که بر آن بسیار تأکید شده است و روایات فراوانی بر فضیلت و پاداش آن وارد شده است تا جایی که اگر کسی از شما سؤالی کرد و قبل از آن سلام نداد دستور داده اند به سؤال او پاسخ نگویید.
در اسلام برای سلام دهنده پاداش بیشتر از جواب دهنده قرار داده اند و به سلام دادن ترغیب کرده اند. در داستان ها از ویژگی اخلاقی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سلام دادن ایشان حتی به کودکان را ذکر کرده اند و پیشی گرفتن ایشان در اسلام زبانزد خاص و عام بوده است.
فارغ از اثرات تربیتی سلام و تأثیر اخلاقی آن در روح آدمی و ایجاد روحیه تواضع و صمیمیت در جامعه انسانی، یادآور آرزوی سلامتی و خیر برکت نیز می باشد و این که در جامعه اسلامی همه مردم خواهان سلامت و برکت برای یکدیگر باشند و کینه و نفرت و حسادت و تکبر و... رخت بربندد.
«سلام سخن خداست»[3].
«سلام نامی از نام های خداوند سبحان است»[4].
و در قرآن مجید به مؤمنان سفارش شده است تا بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سلام دهند «در حقیقت خدا و فرشتگانش بر پیامبر دعا (/ درود و صلوات) می فرستند، ای کسانی که ایمان آوردید بر او دعا (درود و صلوات) بفرستید و به طور کامل سلام کنید (و کاملًا تسلیم او باشید)»[5].
و خداوند سبحان بر بهشتیان چنین سلام می دهد «سلام بر شما به خاطر شکیبایی تان و چه نیکوست فرجام سرای (دیگر)»[6].
و دستور فرموده است که هنگامی که وارد خانه های یکدیگر می شوید سلام دهید «ای کسانی که ایمان آوردید، در خانه هایی غیر از خانه هایتان وارد نشوید تا اینکه با دوستی رخصت طلبید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است باشد که متذکر شوید.»[7].
و نیز سلام را تحیتی برشمرد که به سلام کننده برمی گردد و این مبارک و پاکیزه از جانب خداوند برای شما شمرده می شود «پس هنگامی که وارد خانه ها شدید پس بر خودتان سلام کنید زنده بادی خجسته و پاکیزه از نزد خدا...»[8].
و نیز در بهشت هنگامی که بهشتیان گروه گروه وارد می شوند فرشتگان بر آن سلام می دهند و از آنان استقبال می کنند[9].
و در بهشت سخن بهشتیان نیز سلام است «در آن بهشت هیچ بیهوده و نسبت دادن گناه نمی شنوند مگر گفتار سلام سلام»[10].
سلام آغازین زیارت عاشورا، شناسنامه امام حسین علیه السلام است و به نوعی معرفی امام علی علیه السلام به عنوان «سیدالوصیین» و معرفی حضرت زهرا علیها السلام به عنوان «سیده نساء العالمین» است.
امام علی علیه السلام فرمود: «ما از درخت سرسبز رسالتیم و از جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاستیم ما معدن های دانش و چشمه سارهای حکمت الهی هستیم.
یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان و کینه توزان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر می برند»[11].
امام علی علیه السلام با اشاره به سرزمین نینوا هنگامی که در نیمه راه صفین بودند، فرمود: «این جا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است. شهیدانی که نه پیشینیان بر آنان سبقت جسته اند و نه آیندگان به مقام آنان دست یابند»[12].
دو. راز و رمز ماندگاری نهضت حسینی
رمز و راز ماندگای امام حسین علیه السلام و تمام کسانی که در زندگانی خویش به خدا پیوند خورده اند نیز در ملکوتی بودن و خداگونگی آنان است چون خداوند جاودانه است آنان که رنگ خدایی می گیرند جاودانه می شوند.
«رنگ خدایی (بپذیرید) و خوش رنگ تر از خدا کیست؟»[13] این درس بزرگی است که از حادثه عاشورا برمی خیزد. دشمن با تمامی قدرت و غرور، نه تنها پایدار و ماندگار نشد بلکه در اندک مدتی دودمان آن بر باد رفت اما نهضت حضرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام چون برای خدا و در راه خدا بوده، اگر چه به ظاهر به شهادت رسیدند ماندگار شد و دین اسلام را نیز ماندگار و جاودانه ساخت.
سه. کرامت در قیام حسینی
از فرازهای نورانی این زیارت بلند، ادعیه ملکوتی آن است:
«فاسئل اللَّه الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم».
بحث از کرامات امام حسین علیه السلام در این مقال نمی گنجد اما این نکته را باید اشارت کرد آنانی که عاشق حسین علیه السلام و آرزومند خون خواهی حضرتش می باشند صاحب کرامتند.
عزت و کرامت را در بسیاری از سخنان امام حسین علیه السلام به خوبی می توان یافت. آنجا که می فرماید:
«همانا این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و خیرش رفته، از آن جز نمی بر کاسه نمانده و جز زندگی وبال آوری... ، آیا نمی نگرید که حق را به کار نمی بندند و از باطل دست نمی کشند تا مؤمن به درستی در مرگ و لقاء خدا رغبت کند. همانا من مرگ را جز سعادت نمی دانم و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمی بینم. مردم همه دنیا پرستند و دین بر سر زبان آنهاست و تا برای آنها وسیله زندگی است آن را می چرخانند و وقتی به بلا آزموده شدند دین دار کم است»[14].
«اللهمَّ اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخرة».
این دعا که آرزوی بزرگی است درس بزرگی و کرامت را در خود دارد، این که شهادت امام حسین علیه السلام و فداکاری وی موجب عزت و عظمت اسلام و حیات مجدد دین شده است موجب نشر اخلاق و فرهنگ قرآنی شده است و کسی که به دامن این مکتب دست زند می تواند خود به این جایگاه دست یابد.
حسینی شدن؛ یعنی دست شستن از دنیا و آنچه غیرخداست،
حسینی شدن؛ یعنی از گناهان و وسوسه های شیطانی چشم پوشیدن،
حسینی شدن؛ یعنی در راه حق از زن و فرزند گذشتن،
حسینی شدن؛ یعنی در مسیر بندگی موانع را برداشتن،
حسینی شدن؛ یعنی راضی به قضای الهی شدن،
حسینی شدن؛ یعنی سر تسلیم در مقابل ستمگران و دنیامداران فرود نیاوردن و...
این آرزو خود هزینه بزرگی می خواهد و انسان صاحب این آرزو، انسان بزرگی می شود هنگامی که به عمل آن را در خود ایجاد نماید. این صرف یک آرزوی ساده نیست و لقلقه زبان نباید باشد چرا که حسین علیه السلام فرمود:
«مردمان بندگان دنیایند و دین لقلقه زبان شان است»[15].
در این جا این نکته اضافه می شود: «دوستی با شما موجب، تقرب به خدا می شود»[16].
چهار. معرفت و معیت با امام
«فاسئل اللَّه الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفته اولیاءکم... ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره و ان یثبت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا و الاخره».
ولایت اهل بیت علیهم السلام امری لفظی نیست که هر کس مدعی شود؛ بلکه باید به صورت ملکه اخلاقی و رفتاری در آید وگرنه چه بسیارند که به زبان شیعه علی علیه السلام و در عمل از پیروان معاندان و مخالفان آن امام همام می باشند و شناخت این مقام و پایداری در راه این هدف بزرگ، همت بلند و توفیق الهی می طلبد و ماندگاری بر این مرام و آیین تا قیامت نیز بسیار مهم است.
در حدیثی زیبا از امام رضا علیه السلام هشداری داده شده که چنین است:
«رها نکنید عمل صالح و تلاش در عبادت را و تکیه و اتکال شما بر محبت و دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشد و هم چنین رها نکنید محبت و دوستی آل محمد و تسلیم بودن در مقابل اوامر آنها را در حالی که تکیه و اتکال بر عبادت خود داشته باشید زیرا این دو با هم و همراه هم هستند و نمی شود یکی را بدون دیگری پذیرفت»[17].
در روایتی از امام باقر علیه السلام وارد شده است:
«به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور می کند آیا دین چیزی غیر از دوستی است»[18].
پنج. حسینی بودن و حسینی ماندن
«ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره و ان یثبت لی قدم صدق فی الدنیا و آلاخره و اسئله ان یبلغنی المقام (المحمود لکم عنداللَّه)».
ثابت ماندن در راه خدا، فریب دنیا و دنیا مداران با هر عنوان و گروه و شعاری را نخوردن و همیشه مراقب رفتار و گفتار و پندار خویش ماندن و پناه بردن به حضرت خداوند سبحان در مصون ماندن از کید و مکر شیطان و...
بسیار سخت اما قابل دسترسی است و دین به ما می آموزد که مسیر پرتلاطم بندگی خدا را همیشه با نور تقوی و هدایت چراغ های- ائمه معصومین علیهم السلام- و قرآن مجید باید طی کرد.
چه بسیار کسانی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ ها بوده اند اما در پیروی ایشان باقی نمانده اند و دنبال دنیای خویش رفته اند و ستم ها کردند و مسیری منحرف را به نام حق ارائه نمودند.
چه بسیار کسانی که در رکاب مولی الکونین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام حضور داشته اند و به دفاع از وی پرداختند اما روزگاری نه چندان دور، در مقابل ایشان صف کشیدند و جنگ علیه ایشان آغازیدند...
چه بسیار کسانی که مدعی انتظار حضرت بقیةاللَّه الاعظم (عج) می باشند و چون روح تقوی و عبودیت را در خود تقویت و پایدار نکردند در مقابل دولت عدالت وی به مقابله برخیزند و اصلاحات ایشان در حوزه دین و اندیشه دینی را بدعت و کفر بپندارند.
پس حسینی بودن مهم است اما حسینی ماندن مهم تر است، حسینی بودن زیباست اما زیباتر آن است که حسینی بمانیم و حسینی بمیریم.
تجلی برائت در زیارت عاشورا
یک. کاربرد لعنت در قرآن مجید
لعن در لغت به معنای راندن و دور کردن است[19].
و در قرآن مجید به صورت های گوناگون ارائه شده است.
گاهی لعن در قرآن به صراحت از سوی خداوند آمده است و گاهی ملائکه و مردم نیز در زمره لعنت کنندگان یاد شده اند. گاهی لعن نسبت به روز قیامت و گاهی لعن با شدّت، در دنیا و آخرت مطرح شده است.
گاهی لعن شوندگان به «عذابی عظیم» تهدید می شوند و زمانی به «عذاب مقیم».
«بی گمان، کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است»[20].
لعن از سوی خدا، فرشتگان و اولیای الهی
لعن و لعنت از صفات فعل خداست و به این معنا نیست که خداوند تنها با الفاظی خاص آنها را لعن کرده باشد بلکه دور شدن از رحمت الهی لعن است و سلب توفیق می تواند مرحله رقیقی از لعنت باشد یعنی اگر خداوند کسی را به حال خود رها کند و فیض خاص خود را از او سلب کند او ملعون خداست [21].
اما لعن کردن از جانب خداوند و فرشتگان و پیامبران و اولیاء الهی با هم تفاوت دارد از آیات فوق به دست می آید که خداوند، فرشتگان، پیامبران و اولیای الهی و حتی کفار از لعن کنندگان بشمار می روند لعن کردن خداوند با لعن کردن فرشتگان و مردمان متفاوت است، لعنت خداوند خواه در دنیا و خواه در آخرت همان عذاب و عقوبت است... و لعنت سایر لعنت کنندگان درخواست دوری از رحمت الهی است.
ملائکه، اولیای الهی و صالحان مؤمن جزو لعنت کنندگان هستند مقصود از لعنت آنان منحصر در این نیست که واژه لعن را بر زبان جاری کرده و بگویند «اللهمَّ اللعن فلانا»، زیرا لعن لفظی اگر چه در برابر دستورهای خاصی که در برخی روزها و شب ها وارد است مانند اذکار مرسوم و معمول، عبادتی لفظی بشمار می آید لیکن نمی تواند مصداق منحصر لعن باشد... ملائکه و مؤمنان کتمان کنندگان حق را با لفظ یا بدون آن همواره لعنت می کنند.
فرشتگان و مؤمنان همان گونه که مجاری فیض خاص و بهره های معنوی خدای سبحان اند مجاری قهر و غضب او نیز هستند و قهر و عذاب الهی به وسیله آنان خواه به صورت نفرین و خواه به صورت دیگر به ستمگران می رسد و سبب می شود که کتمان کنندگان حق از خیر دنیا و بهره آخرت محروم گردند[22].
الف. گروه های ملعون در قرآن
گروه های زیر طبق آیات قرآن مجید، ملعون به شمار می روند:
- کتمان کنندگان حق[23].
- ستمکاران و کافران (کسانی که بعد از ایمان آوردن دوباره کفر ورزیده اند)[24].
- کشندگان و قاتلان مؤمنان[25].
- دروغگویان در شهادت حق و باطل و هدایت و ضلالت[26].
- ستمکاران[27].
- آزاردهندگان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، منافقین (زن و مرد) و کفار[28] (برخی ویژگی های منافقان در آیات 68- 61 آمده است).
- پیمان شکنان، مفسدان و...[29].
- منافقان، بیماردلان و آزاردهندگان خداوند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و کافران[30].
- فسادکنندگان در زمین و قطع رحم کنندگان [31].
ب. معرفی هدایت شدگان قبل از لعنت شوندگان
لعنت شوندگان معمولًا در این آیات بعد از هدایت شدگان و رستگاران معرفی شده اند. (یعنی خداوند در بیانی مؤمنان و صالحان را مورد رحمت خویش قرار داده و آنگاه به بیان لعنت بر دیگران پرداخته است).
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی...»؛
«إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ...»[32].
یا در سوره رعد
«أَ فَمَنْ یعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک الْحَقُّ کمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یتَذَکرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛
«الَّذِینَ یوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا ینْقُضُونَ الْمِیثاقَ»؛
«وَ الَّذِینَ یصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ...»؛
«وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ...»؛
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیاتِهِمْ وَ الْمَلائِکةُ یدْخُلُونَ عَلَیهِمْ مِنْ کلِّ بابٍ»؛
«سَلامٌ عَلَیکمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»؛
«وَ الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»[33].
یا در سوره آل عمران
«وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ. کیفَ یهْدِی اللَّهُ قَوْماً کفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ...»؛
«أُولئِک جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»[34].
یا در سوره محمد صلی الله علیه و آله
«وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»؛
«فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ»؛
«أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ»[35].
از مجموع آیات به دست می آید که لعنت شدگان در آنها مربوط به زمانی خاص و یا گروهی خاص نمی باشند بلکه هر انسان حتی انسان مسلمان که چنین ویژگی هایی را دارا شود مستوجب عقاب و فرجام خواهد شد. اطلاق این آیات به طور کلی ستمگران و کتمان کنندگان حق را در هر زمان و مکانی که کتمان حقیقت صورت پذیرد، را در بر می گیرد.
لعنت خدا و لعن کنندگان به طور دائمی و همیشگی متوجه کسانی است که حقایق را کتمان می کنند، زیرا در فعل آن، «یلعن» فعل مضارع است که استمرار را می رساند و این بدترین مجازات است که ابدی بودن را می رساند.
در آیات دیگر نیز به نوعی خلود عذاب آنان تأکید شده است. «خالِدِینَ فِیها لا یخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ...»[36].
کسانی که مشمول لعن خدای سبحان شود از نصرت و یاری دیگران بی بهره خواهند ماند و خوار و ذلیل خواهد شد و این خود عذابی است که بر ملعون نازل می شود. «وَ مَنْ یلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً»[37].
تطبیق شجره ملعونه بر بنی امیه از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گویای حقایق بسیاری است که در روایات متعدد مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است [38].
ج. روایات تفسیری آیات لعنت در قرآن
توجه به برخی روایات تفسیری که به بیان مصادیق و موارد آیات فوق الذکر اشاره دارند:
1. «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَینَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»[39].
این مؤذن در روایات اسلامی، غالباً به امیرمؤمنان علی علیه السلام تفسیر شده است.
حاکم «ابوالقاسم حسکانی» از دانشمندان اهل سنت به سند خود از ابن عباس نقل می کند که علی علیه السلام در قرآن نام هایی دارد که مردم آنها را نمی دانند از جمله «مؤذن» در آیه فوق، علی علیه السلام است که این ندا را سر می دهد و می گوید: «الا لعنة اللَّه علی الذین کذبوا بولایتی و استخفوا بحقی»؛ «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند»[40].
2. در بیان امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یکتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الْهُدی»[41] به آنان که کتمان ولایت علی علیه السلام کردند اشاره دارد[42].
که این بارزترین مصداق کتمان حقیقت است و در سرنوشت امت اسلامی بسیار تأثیرگذار بوده است.
3. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی روایت شده که آیه 52 و 51 سوره نساء:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکتابِ... أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ...». اشاره به کسانی دارد که حق آل محمد را غصب نمودند و حسد بر آنان بردند[43].
4. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگاه از دانشمندی چیزی را که می داند سؤال کنند و او کتمان نماید روز قیامت افساری از آتش بر دهان او می زنند»[44].
5. در حدیثی از حضرت علی علیه السلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون و... کیست؟» امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان می کنند و همان ها هستند که خداوند بزرگ درباره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها خواهد بود»[45].
6. در حدیثی آزار و اذیت فاطمه علیها السلام آزار و اذیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شمرده شده است: «ان فاطمه بضعة منی یوذینی ما آذاها».
و طبق آیه شریفه 57 سوره احزاب آزار دهندگان فاطمه زهرا علیها السلام، آزار دهندگان پیامبرند و آنان نیز ملعون به شمار می روند.
7. «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَیناک إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کبِیراً»[46].
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه اشارتی دقیق ارائه کرده اند:
حاصل معنای «و ما جعلنا الرویا التی اریناک الا فتنه للناس والشجرة الملعونه فی القرآن» این شد که ما شجره ملعونه در قرآن را قرار ندادیم مگر فتنه برای مردم و بوته امتحانی که یک یک مردم در آن آزمایش گردند و ما به همه آنان احاطه داریم....
به اعتراف بسیاری از مفسران، سیاق این آیات، سیاق تسلیت است، می خواهد رسول گرامی صلی الله علیه و آله خود را تسلیت بگوید این فتنه ها که در رؤیا به تو نمودیم چیز تازه ای نیست بلکه سنت خدای تعالی همواره بدین منوال بر امتحان بندگانش جریان داشته است.
روایات عامه و اتفاق احادیث خاصه تأیید می کند، زیرا در آنها آمده که مراد از رؤیا در این آیه، خوابی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره بنی امیه دیده و شجره ملعونه این دودمان است[47].
و نیز در تفاسیر روایی آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عالم رؤیا دیدند که بنی امیه بر بالای منبرش رفته اند به همین خاطر اندوهناک شد. خداوند وحی فرستاد که غم مخور دنیایی است که به دست می آورند (و در آخرت بهره ای ندارند)...[48].
در تفسیر مجمع البیان آمده است: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خواب مشاهده کردند که بوزینه هایی بر منبر حضرت بالا و پایین می روند و جست و خیز می کنند پیامبر از این موضوع ناراحت شد و غم و اندوه او را فراگرفت و بعد از آن خنده به چهره مبارک پیامبر دیده نشد، تا این که از دنیا رحلت فرمود»[49].
سعیدبن یسار از امام باقر و امام صادق علیهم السلام روایت کرده که فرمودند شجره ملعونه در قرآن تأویلش بنی امیه است[50].
از منهال بن عمرو روایت شده است که: بر علی بن حسین علیه السلام وارد شده پرسیدم: چگونه صبح کردی؟ فرمود: به خدا صبح کردم مثل بنی اسرائیل که در دست فرعونیان اسیر بودند و پسرانشان را می کشتند و زنانشان را زنده می گذاشتند کسی که بعد از پیامبر بهترین مردم است بر منبرها لعن می شود، هر که ما را دوست بدارد حقش را کم می دهند...[51].
و آیا اگر قرآن مجید این شجره خبیثه ملعونه را لعنت فرستاد مجوزی نمی شود که ما نیز این خاندان و خاندان های مانند مروان و زیاد را لعنت نمائیم؟
آیا این ادبیات قرآنی که خاندان خبیثه ای را لعنت فرمود و روایات مستند آن را تفسیر نموده اند، کافی نیست تا بدان استناد شود و چنین سخنی در لعن و برائت آن خاندان های پلید گفته شود؟ اگر چه حساب پاکان از خاندان بنی امیه و... از لعنت شوندگان جداست.
در حادثه عاشورا چه گروهی، فرزند رسول خدا را به شهادت رساندند و آیا این شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام- که از اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم طبق شواهد تاریخی و تفسیری به شمار می رود- آزار رساندن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خداوند به شمار می رود یا خیر؟ و آیا این جریان مصیبت بار، قتل مؤمن محسوب می شود یا خیر؟ آیا جریان قتل پاک باختگان و آزادگان در کربلا و حمله به مکه مکرمه و مدینه منوره و فساد در آنها، فساد فی الارض شمرده نمی شود؟
آیا طبق نصّ صریح قرآن مجید، قاتلان حسین علیه السلام ملعون به شمار نمی آیند و آیا لعن بر آنان به وسیله مؤمنان از صریح قرآن مجید به دست نمی آید؟!!
«اللهم اللعن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد»؛ «إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»[52]
دو. کارکرد سیاسی- اجتماعی لعن
شاید این پرسش مطرح شود که در قرآن مجید آمده است که به خدایان کفار و مشرکان دشنام ندهید تا آنان خدای شما را دشنام ندهند و یا در نهج البلاغه امام علی علیه السلام هنگامی که در جنگ صفین، لشکریانش در مقابل دشنام های لشکریان معاویه، زبان به دشنام آنان گشودند آنان را از دشنام دادن منع کردند و گفتند که: «انی اکره لکم ان تکونوا سبابین...»[53]؛ «من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشید...».
اما اگر کردارشان را توصیف و حالاتشان را بازگو می کردید، به سخن راست نزدیک تر و عذرپذیرتر بود... پس چگونه است که در زیارت عاشورا این همه لعن و دشنام تکرار شده است؟
آن گونه که اشارت رفت در قرآن مجید نسبت به تحقیر و دشنام به خدایان و بتها تذکر داده شد و رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول زندگانی شریف شان نیز گویایی بیشترین احترام و اکرام حتی نسبت به مخالفان و دشمنان و مدارای با آنان بوده است و اگر انسانی چه مسلمان و چه غیرمسلمان به سخنان امام الموحدین علی علیه السلام بنگرد این حقیقت را در می یابد که آن حضرت نیز در کمال ادب و احترام با مخالفان سخن گفته اند و این اشاره که دستور به منع دشنام معاویه و یارانش داده اند خود نشان از آن روحیه والا دارد، اما در کنار همه این سخنان همانگونه که در بحث از لعنت در قرآن مجید گذشت یکی از واژگان قرآن مجید لعنت است و قرآن مجید گروه هایی را مورد لعن قرار داده است که گذشت.
پس باید کوشید تا به این حقیقت پی برد که چرا خداوند سبحان در قرآن گروه هایی را مورد لعن قرار داده است و چرا در قرآن گروه هایی مورد لعنت لعنت کنندگان قرار می گیرند، از آن سو، در روایات متعدد و معتبر از لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به افراد و گروه هایی این نفرین صادر شد و آنها ملعون شمرده شده اند که برخی از روایات اشاره می شود و از جهتی دیگر در نهج البلاغه، امام علی علیه السلام بارها نسبت به برخی، از این واژه به کار برده اند و این خود دلیل بر آن است که می توان نسبت به گروه هایی که در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند، نفرین و لعنت کرد و از سویی دیگر امامان علیهم السلام نسبت به گروه هایی که ستمگر بوده اند یا کتمان حقیقت کرده اند یا دین خدا را به بازی گرفته و در آن بدعت پدید آوردند و... لعنت کرده اند که برخی از آن موارد ذکر خواهد شد. و حتی در برخی روایات بر این عمل پاداش الهی وعده داده شده است که خود دلیلی بر صحت و تأیید این کار است.
از جانبی دیگر دین اسلام، دینی اجتماعی است و اداره جامعه و مقابله با جریانات منحرف و رهبران باطل در همه جوانب نیاز است هم در بُعد اندیشه ای و هم در بُعد انگیزشی و عاطفی و هم در ابعاد سیاسی اجتماعی، که اثرات روانی لعن، یکی از موارد تأثیرگذار بر بُعد عاطفی و سیاسی اجتماعی است اگر چه باید مصالح اجتماعی و دینی در آن رعایت شود.
نکته مهمی را نیز باید یادآور شد که این لعنت زمانی می تواند از انسان صادر شود که لعنت کننده خود شریک صفت یا صفات لعنت شونده نبوده باشد، اگر لعنت کننده ای به زبان، گروهی را به جرم کتمان حقیقت یا ستمگری یا...
مورد لعن قرار دهد، در حالی که خود همان صفت را دارا باشد خود مشمول همان لعنت خواهد بود و در عذاب با آنان شریک خواهد شد.
این نفرین نه تنها نباید، تنها لقلقه زبان باشد بلکه حکایت گر از روحیه خداباور و حق محور گردد و انسان را در مسیر رسیدن به کمال یاری رساند و جامعه را از پلیدی ها و زشتی ها و تباهی ها و ستمگریی ها و تعصب ها و خرافات و... نجات دهد، حقیقت و ژرفای این نفرین طلب عذاب و دوری از رحمت حضرت ارحم الراحمین است و تأثیر اجتماعی آن، دوری مردم از افرادی است که به دروغ، خود را حق مدار و عدالت محور و شایسته جلوه می دهند پس با این مقدمات اگر چه برخی از این اذکار از همه، صادر می شود و حتی طبق آیات قرآن مجید کفار هم نسبت به هم لعنت می فرستند[54] اما باید به باطن و روح این نفرین و خاستگاه و اثرات متعدد آن توجه داشت و در زیارت عاشورا، یکی از زیباترین جلوه های برائت و لعنت، اشاره شده است که ستمگران و زمینه سازان و قاتلان و... ملعون و منفور شمرده شده اند.
در ادعیه و زیارات و روایات معتبر شیعی از برخی از چهره های سیاسی مشهور و خلفای سه گانه، هیچ گاه به نام نفرین و لعنت نشده اند و حتی در نهج البلاغه امام علی علیه السلام از آنان به نام، اعتراض و شِکوهِ نمی کند- اگر چه معلوم است که اعتراض حضرت از چه کسانی است- بلکه بیشتر تلاش شده است تا معیار دوستی و دشمنی ارائه گردد و مفاهیمی که در آن بتوان به کمال انسانی دست یافت و راه رستگاری را طی کرد، مفاهیمی که نشانی حیات طیبه و پیروی درست از معارف دینی و آموزه های قرآنی را بیان نماید، و معیارهایی را در لعنت نمودن اشاره کرده اند که برآمده از آیات بَین و روشن و صریح قرآن مجید است.
کتمان حق، ظلم و آزار بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، قتل مؤمن به عمد و... و می توان از سیره آن بزرگواران آموخت که در پیروی از آنان، به نام و مصداق معین، از برخی شخصیت های صدر اسلام به نفرین برده نشود و رعایت این نکته، در حساسیت زدایی و حفظ اتحاد میان مسلمانان تأثیرگذار است اگر چه باید معیارها و مفاهیم را بدون کاستی و انحراف ارائه کرد تا نسل های آینده بر عمق مظلومیت شیعه و هر آنچه بر امامان معصوم علیه السلام رفته است آگاهی داشته باشند.
لعنت در زبان قرآن، دوری از رحمت حضرت حق است که صفت فعل خداوند است که خواه در دنیا و خواه در آخرت، همان عذاب و عقوبت است...
و لعنت سایر لعنت کنندگان درخواست دوری از رحمت خداست که اثر روانی در جامعه انسانی نیز دارد و موجب دوری و طرد شخص ملعون می شود و شخص ملعون را از حیث اجتماعی، رسوا می سازد. پس در لعنت تنها نفرین و ابراز تشفی و تنفر بدان نیست بلکه اعتراض به هر آنچه ستمگری و کتمان حقیقت و... است.
از روایات متعدد به دست می آید که جریان لعن فرستادن و لعنت کردن، ریشه ای سیاسی- اجتماعی دارد یعنی بیشتر کارکرد آن در دنیا، کارکرد سیاسی- اجتماعی است اگر چه جنبه تأثیر روانی آن را نمی توان انکار کرد.
در تاریخ حکومت معاویه، دستور ایشان به دشنام دادن بر علی علیه السلام و آزار و اذیت یاران و دلدادگان ایشان، موجب پدید آمدن موجی از نفرت و خفقان در جامعه شد و چهره آن امام همام را نزد برخی ناآگاهان، زشت جلوه دادند که تا زمان عمرعبدالعزیز از دشنام دادن آن برگزیده خدا و جانشینان پیامبر جلوگیری شد.
(کتاب های تاریخی جملگی گزارش کرده اند)
در جوامع امروزی نیز شعار مرگ بر... که در مبارزات سیاسی اجتماعی علیه کسانی داده می شود نیز موجب نفرت و تأثیر روانی خاص در جامعه است.
اگر این اعلام نفرت توسط گروه حق و جویای حقیقت انجام شود موجب روشنگری، بیداری و توجه دادن به ابعاد سیاسی اجتماعی دین است.
سه. تکرار لعن در زیارت عاشورا
شاید چنین تصور شود لعن های خوانده شده در زیارت عاشورا یکسان، تکراری و کم فایده است اما می توان با توجهی بیشتر دریافت که این لعن ها چند گونه اند:
الف. لعن بر ستمگران بر پیامبر اکرم و خاندان طاهرینش علیهما السلام و اعلام برائت از آنان.
ب. لعن بر یاران و همراهان و زمینه سازان این ستمگری و برائت از آنان.
ج. لعن بر قاتلان امام حسین و یاران فداکارش که در این بخش این نفرین به چند دسته بیان می شود:
1. یزید
2. عبیداللَّه بن زیاد
3. عمربن سعد
4. شمر
5. بنی امیه
6. آل مروان
7. آل زیاد
8. همراهان آنان
9. جنگجویان در این حادثه
10. تشویق و حمایت کنندگانشان
11. آماده سازان اسب و لشکر
12. و...
نکته دیگر این است که در کلام عرب تکرار به چند قصد آورده می شود.
گاهی تکرار دلالت بر تأکید دارد یعنی با تکرار لفظ، گوینده عظمت و اهمیت آن مسأله را بیان می کند و توجه می دهد و در این زیارت شریفه نیز بدین گونه آمده است.
گاهی تکرار دلالت بر تنوع دارد یعنی مفاهیم مختلفی را در آن می توان به دست آورد و یکسان بودن از آن فهمیده نمی شود. شاید لعن و تبری تکرار شود اما متعلق لعن و تبری یکسان نیستند و افراد مختلف را در بر می گیرند.
گاهی تکرار دلالت بر تحذیر دارد یعنی گوینده می خواهد به مخاطب خود پرهیز دهد که از آن مسأله خودداری نماید و مواظب باشد که به دام نیفتد و عمق نفرت و دشمنی را می رساند.
پس بیان گوناگون این نفرین، تکراری نیست که فایده اش ناچیز باشد بلکه آن هم در راستای بیدارگری مؤمنان و آزادگان و فراخوان به پرهیز از بیداد و بی دینی است.
چهار. سازگاری موارد لعن در زیارت عاشورا با قرآن، نهج البلاغه و روایات
در مباحث پیشین اشاره شد که در زیارت عاشورا به افراد و گروه هایی لعن شده است که به گونه ای تکرار و تأکید هم شده و به غیر از زبان لعن، اعلام برائت از آنان هم صورت گرفته است که بخش هایی از آن را آورده ایم.
سؤال اینجاست که آیا ستمگران بر محمد و آل محمد مشمول لعن قرار می گیرند؟ آیا طبق آیات قرآن مجید، ستمگران بر محمد و آل محمد ملعون به شمار می روند؟ و آیا این لعن بر ستمگران بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان طاهرینش خود اظهار حق و حقیقت و اعلام نفرت از ستمگر و ستمگری نیست؟
آیا غصب خلافت علی علیه السلام ظلم و ستم به شمار می رود؟ خطبه سوم نهج البلاغه بیانگر عمق ظلم و ستمی است که بعد از رحلت جانسوز نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، بر امت اسلامی به ویژه امام علی علیه السلام فرود آمده است.
امام در آن خطبه پرشور می فرمایند:
«آگاه باشید به خدا سوگند! فلانی جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.
پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود بپاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند تا این که خلیفه اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد...
شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند (و از خلافت معذور دارند) چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟
هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند...
حکومت را به دست کسی سپرد که مجموعه ای از خشونت، سخت گیری، و اشتباه و پوزش طلبی بود... سوگند به خدا، مردم در حکومت دومی به ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند و دچار دو رویی و اعتراض ها شدند و من در این مدت طولانی محنت زا و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپری شد. تا آنکه سومی به خلافت رسید دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشوئی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه بپا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و به باد دادند»[55].
در این خطبه سراسر شِکوهِ و فریاد می توان دادخواهی از هر آنچه که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر وی گذشت را مشاهده کرد. اما امام علی علیه السلام با بزرگواری خود برای حفظ اسلام و سنت نبوی سکوت را بر می گزیند گرچه این حادثه تلخ چون خاری در چشم و استخوانی در گلو بوده است.
سخنان آن حضرت هنگام تدفین حضرت زهرا علیها السلام چه غمبار است.
«از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم شب زنده داری است تا آن روز که خدا، خانه زندگی تو را برای من برگزیند. به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری و ظلم بر او اجتماع کردند از فاطمه بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر...»[56].
در جای جای نهج البلاغه این مظلومیت را می توان دید و در دوران بیست و پنج ساله غصب خلافت می توان آنچه ناشایستگی و بیراهگی و انحراف بود را مشاهده کرد. چگونه است که حکومت الهی و ساده و مردمی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سلطنت اموی بدل می شود؟ چه شده است که مروان و بنی مروان و برخی دشمنان قسم خورده اسلام از صاحبان انقلاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بشمار می روند و علی علیه السلام و سلمان و اباذر... نامحرمان دستگاه خلافت؟ چرا اسلام که هیچ تبعیضی در آن روا نیست و هیچ مسلمانی بر مسلمانی دیگر برتری ندارد باید به تبعیض و... آلوده گردد؟
چگونه است که برخی برای حفظ چند روزه قدرت به دروغ متوسل می شوند و نگارش سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ممنوع می کنند؟ و...؟!!!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه نسبت به خطر بنی امیه هشدار می دهد و به ستمگری هایش علیه دین و مردم، خبر می دهد[57].
آگاه باشید همانا ترسناک ترین فتنه ها در نظر من، فتنه بنی امیه بر شماست، فتنه ای کور و ظلمانی که سلطه اش همه جا را فراگرفته و بلای آن دامن گیر همه نیکوکاران است...
فتنه های بنی امیه پیاپی با چهره ای زشت و ترس آور و ظلمتی مانند تاریکی عصر جاهلیت بر شما فرود می آید[58].
پدیدار شدن حکومتی چون بنی امیه نتیجه رفتار غاصبانه خلفای بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است عدم ترویج صحیح اندیشه های دینی، عدم نشر مناسب و شایسته فرهنگ قرآنی، مشغول کردن مردم به جنگ های غیرضروری و بسنده کردن به ظاهر قرآن و بازماندن از حقیقت و ژرفای آن، منع کتابت حدیث، جلوگیری از پرسش گری و ایجاد فضای خفقان و وحشت در جامعه، خشونت ورزی و مقابله تند و سخت با مخالفان، تلاش برای حفظ حکومت و قدرت به هر نحو ممکن و ادعای تلاش در راه حفظ دین برای عوام، خانه نشین کردن علی علیه السلام این مبلغ راستین اسلام و یاور بی بدیل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رشد جهالت و خرافات و تعصبات و بالاخص دنیاگرایی موجب شد تا مردم به حکومتی مانند معاویه و یزید تن دهند و گردن به فرمان آنان نهند.
آیا هدر دادن زحمات بیست و سه ساله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این بیست و پنج سال مشاهده نمی شود؟
معنای سخنان امام علی علیه السلام در این خطبه چیست؟
«آگاه باشید تیره روزی ها و آزمایش ها همانند زمان بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله، بار دیگر به شما روی آورد به خدایی که پیامبر را به حق مبعوث کرد سخت آزمایش می شوید چون دانه ای که در غربال ریزند یا غذایی که در ریگ گذارند به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد... آنان که سابقه ای در اسلام داشتند و تاکنون منزوی بودند بر سر کار آیند و آنها که به ناحق، پیشی گرفتند، عقب زده خواهند شد»[59].
1. هنگامی که محمدبن ابی بکر به حکومت منصوب گردید نامه ای به معاویه نوشت که در آن به بیان فضائل امام علی در جهاد و حلم و سبقت در اسلام و...
و ذکر مطاعن و خباثت های معاویه اشاره کرد و در آن معاویه را «انت اللعین ابن اللعین» خطاب نمود.
وقتی این نامه به معاویه رسید جوابیه ای نوشت که بخشی از آن چنین است:
«هان ای پسر ابی بکر، اندیشه خود بنمای و اندازه و قدر خویش بشناس...
این پدر تو بود که مهار سلطنت مرا زمینه سازی و اساس ملک مرا تثبیت کرد.
اگر آنچه با علی می کنیم درست است پدرت اول این کاره بود و اگر ستم و جور است، پدرت اصل آن بوده و ما به یاری او این کار را کرده ایم، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وفات کرد پدر تو و فاروق او عمر، اول کسی بودند که حق وی گرفتند و مخالفت او نمودند، آنگاه او را به بیعت خود دعوت کردند و چون او تعلل کرد در صدد قتل او بر آمدند. پس تو اول پدرت را عیب جویی کن یا این حرف ها را ترک کن»[60].
2. بلاذری نیز نامه ای را از عبداللَّه بن عمر (فرزند خلیفه دوم) به یزیدبن معاویه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام نقل می کند که فرازی از آن چنین است:
«لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة و حدث فی الاسلام حدث عظیم و لایوم کیوم الحسین».
اما یزید در پاسخ وی چنین نوشت:
«بدان، آرزوی ما رسیدن به دنیا و زینت آن بوده است که رسیدیم، آرزوی ما رسیدن به خانه های بلند و قصرهای رفیع و فرش های نفیس و... بوده است که برای ما آماده شد. اگر اینها حق ما بود و دیگران خواستند از دست ما به در آورند ما بر سر حق خود جنگ کردیم در این صورت کسی را بر ما اعتراضی نیست. اما اگر این حق دیگران بود و ما به ستم از ایشان ستاندیم، پس پدر تو اول کسی است که این عمل را سنت نهاده و این تظلم را بنا نهاده است اینها همه میوه آن تخمی است که او پاشیده و لقب بدی است که او بر خود بسته است»[61].
این موارد نمونه ای بود از آنچه که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر اسلام و خاندان نبوت گذشت و این مختصر تنها برای یادآوری عمق مظلومیت بوده است وگرنه حادثه جان سوزتر و شکننده تر از آن است که به قلم آید.
برخی از روایات درباره ابوسفیان و معاویه در این جا آورده می شود که در لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مورد لعن قرار گرفته اند:
روایتی را صاحب الغدیر از عبداللَّه بن عمر نقل کرده اند که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ابوسفیان را دیدند که سواره و معاویه و برادرش دهانه کش و ستور رانند چون به آنها نظر افکندند فرمودند: «اللهم العن الراکب و القائد و السائق»[62].
و نیز از ابوذر غفاری نقل کرده که به معاویه گفت: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که تو از کنارش می گذشتی شنیدیم که فرمود: خدایا او را لعنت کن و او را جز با خاک گور سیر مگردان[63].
زندگی ابوسفیان و فرزندش چه قبل و چه بعد از اسلام آوردن ظاهری، گویای این حقیقت است که آنان اسلام را پوششی بر رفتار قدرت طلبانه خویش قرار داده بودند و مطالعه کتاب های تاریخی از شیعه و سنی ما را به این حقیقت رهنمون می سازد.
در ستمکار بودن و عدم اعتقاد و پای بندی معاویه به اصول دین اسلام، مورخان و محققان بسیاری تحقیق و پژوهش و تأکید کرده اند و ما در این جا قصد بازشناسی یا رونمایی شخصیت ایشان را نداریم اما به برخی موارد از اقدامات ایشان که مستوجب لعنت است و در کلام امام حسین علیه السلام آمده است اشاره می شود.
«ای معاویه، تو و دوستان و یاران تو حزب و فرقه ای ستمکارید که دست دوستی بسوی شیطان دراز کرده اید، آیا تو قاتل «حجربن عدی» و یاران نمازگزار و خداپرست او نیستی؟ و این تو نبودی که پنجه ستمگرانه ات را به خون بندگان ستایشگر خداوند رنگین کردی؟ آنان پاک مردانی بودند که تن به زیر بار ستم و ستمکار نمی دادند. آیا تو کشنده «عمربن الحمق» همنشین پیامبر خدا نبودی؟ هیچ می دانی خون چه نازنین مردی را بر خاک ریختی؟ ای معاویه تو چنین مردی را به خاک هلاکت افکندی در حالی که با او پیمان بستی و او را امان دادی! ای معاویه گویی تو از این امت نیستی و این امت هم از تو نیستند، آیا تو قاتل حضرمی نیستی؟ زیادبن سمیه به تو نوشت که حضرمی بر دین علی بن ابیطالب است و تو در پاسخ او نوشتی که هر که بر روش علی علیه السلام است او را از دم شمشیر بگذران و او هم به امر تو چنین کرد و خون پاک حضرمی و دیگر یاران علی علیه السلام را بی رحمانه به خاک ریخت و پیکر آن آزاد مردان مسلمان را قطعه قطعه کرد...
تو آنان را کشتی بی آنکه کسی را کشته باشند و با تو به جنگ و ستیزه برخیزند، تو آنان را نکشتی مگر این که ذکر فضائل ما را می کردند و حق خاندان نبوت را بزرگ می شمردند... من در این تجاوزها و ستمگری های تو هیچ چیز نمی بینم مگر این که به خودت زیان می رسانی و از دین محمد صلی الله علیه و آله بیزاری می جویی و مردم را آزار می دهی...»[64].
و شاید کمتر کسی باشد که در عدم ایمان ابوسفیان تردیدی داشته باشد به ویژه عملکرد او بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که شگفت آور است!!
این سخن از ابوسفیان مشهور است که بعد از خلافت عثمان در جمع بنی امیه چنین گفت:
«هان! ای بنی امیه چنان که گوی را در میدان می ربایند، خلافت را بربائید و غنیمت شمرید سوگند به آن که ابوسفیان را سوگند بدان رواست، نه عذابی است و نه حسابی و نه بهشتی است و نه دوزخی، و نه حشری است و نه قیامتی»[65].
و نیز از ایشان نقل شده است که پس از خلافت عثمان و امارت امویان به کنار قبر حمزه سیدالشهدا می آمد و با پای خود به قبر مبارک وی می زد و می گفت:
ای ابوعماره! حکومتی را که دیروز بر سر آن با هم می جنگیدیم و بر یکدیگر شمشیر می کشیدیم، امروز در دست جوانان ماست که آن را به بازی گرفته اند[66].
داستان پسر هند مگر نشیندی
که از او و سه کسِ او به پیمبر چه رسید
پدر او دُر دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عمِّ پیمبر بمکید
او بناحق، حق داماد پیمبر بستاد
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن اللَّه یزید و علی آل یزید[67]
همان گونه که گفته شد یزید فردی فاسق، شارب الخمر و... بود که در دوران سه ساله حکومت خویش غیر از حادثه کربلا، حمله به مدینه و حلال شمردن نوامیس مردم و حمله به مکه و خانه کعبه را در پرونده حکومتی اش دارد همین شعر خود بر عدم دین داری و ارتداد یزید کافی است که یزید در مجلس خویش چنین گفت.
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء ولا وحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم
من بنی احمد، کان فعل
ان یکن احمد حقا مرسلا
لم یکن عترته اللَّه خذل [68]
پنج. کاربرد لعنت در روایات
امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود:
«اگر می خواهی مسرور شوی تا با پیامبر صلی الله علیه و آله در غرفه هایی که در بهشت بنا شده باشی، قاتلین حضرت سید الشهداء را لعنت کن»[69].
حنان بن سدیر می گوید پدرم از امام باقر علیه السلام درباره آن دو پرسید حضرت فرمود:
«هیچ عضوی از خاندان ما از دنیا نرفت مگر اینکه بر آن دو غضبناک بود و ما زندگان از عترت پیامبر نیز بر آن دو خشمگین هستیم و سیره اهل بیت چنین است که این تنفر و غضب را هر بزرگتری به کوچکترش سفارش می کند زیرا آن دو در حق ما ستم روا داشتند»[70].
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
«ای داود، خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند، هیچ بنده ای نیست که آب بنوشد و به یاد تشنگی حضرت سیدالشهدا علیه السلام بیفتد و کشنده او را لعن کند مگر این که خداوند تبارک و تعالی برای او صدهزار حسنه بنویسد و صدهزار گناه از او محو کرده و صدهزار درجه برای او زیاد کند و مثل این می ماند که صدهزار بنده در راه خدا آزاد کرده است و در روز قیامت حق تعالی او را با قلبی آرام و مطمئن محشور می کند»[71].
روایتی در خصال شیخ صدوق از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است که فرمودند:
«شش گروه مورد لعنت خداوند و پیامبران مستجاب الدعوة قرار گرفته اند که عبارتند از: تغییردهنده کتاب خدا، تکذیب کننده قدر الهی، مخالف و تغییر دهنده سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، هتک کننده حرمت ذریه و عترت من، کسی که به زور و ستم به قدرت برسد تا آنان را که خدا خوار کرده، عزت بخشد و آنان که عزت بخشیده را خوار نماید، آن کس که غنیمت بیت المال مسلمانان را به خود اختصاص می دهد و آن را حلال نماید»[72].
در نهج البلاغه، علی علیه السلام در پاسخ به اعتراض اشعث، وی را چنین خطاب کرد:
«چه کسی تو را آگاهاند که چه چیزی به سود، یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبر متکبرزاده ای منافق پسر کافر»[73].
اشعث از شخصیت های مشهور هزار چهره عرب است که در مدت عمر خویش به خاطر دنیاطلبی مواضع عجیبی اتخاذ کرده است که کتاب های تاریخی به طور مفصل بدان پرداخته اند.
و یا امام علی علیه السلام به مغیره پسر اخنس که یکی از منافقان بود و در زمان عثمان به حکومت عثمان راه یافته بود در مشاجره ای چنین گفت:
«ای فرزند لعنت شده دم بریده، و درخت بی شاخه و ریشه، تو مرا کفایت می کنی؟ به خدا سوگند! کسی را که تو یاور باشی خدایش نیرومند نگرداند...»[74].
و یا در خطبه 98 چنین می فرماید:
«سوگند به خدا! بنی امیه چنان به ستمگری و حکومت ادامه دهند که حرامی باقی نماند جز آن که حلال شمارند و پیمانی نمی ماند جز آن که همه را بشکنند و هیچ خانه و خیمه ای وجود ندارد جز آن که ستمکاری آنان در آنجا راه یابد...
در حکومت بنی امیه، هر کس به خدا امیدوارتر باشد بیش از همه رنج و مصیبت بیند...»[75].
امام علیه السلام در آخرین روزهای حیات نورانی شان، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان که ضربت خورد فرمود:
«همان گونه که نشسته بودم خواب چشمانم را ربود. رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم، پس گفتم ای رسول خدا! از امت تو چه تلخی ها دیدم و از لج بازی و دشمنی آنها چه کشیدم! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: نفرین شان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط گرداند»[76].
امام علی علیه السلام در خطبه ای به دستور و اجبار معاویه به دشنام گویی و برائت از ایشان اشاره می کند و می فرماید:
«آگاه باشید! به زودی معاویه شما را به بیزاری و بدگویی من وادار می کند، بدگویی را به هنگام اجبار دشمن اجازه می دهم که مایه بلندی درجات من و نجات شماست اما هرگز در دل از من بیزاری نجوئید که من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان و هجرت از همه پیشقدم تر بوده ام»[77].
از این سخنان آشکار می شود که دشنام به حضرتش و اعلام برائت از ایشان، امری حکومتی بوده و به اجبار صورت می پذیرفته است و این که برائت، امری قلبی است همانگونه که محبت و ولایت امری قلبی و درونی است و ضرورت برائت از دشمنان دین و ستمگران، در اساس، برآمده از قلبی پاک و ایمانی راسخ و اعتقادی صحیح است و حتی بدون ابراز آن، قلب و باطن انسان مؤمن مستقر است اگر چه به خاطر رعایت برخی ضرورت ها خلاف آن بگوید.
و از این سخنان در مجموعه سخنان امام علی علیه السلام فراوان یافت می شود لیکن به مقدار میسور از آن به مناسبت بیان شد.
درباره لعنت بر زمینه سازان و حامیان و پیروان آن ستمگران- که در زیارت عاشورا آمده است- به اختصار اشاره می شود.
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:
«ای مردم همانا مردم را رضامندی و بیزاری به هم گرد می آورد. ناقه صالح را یک نفر پی کرد ولی خدا همه آنها را عذاب کرد چون همه بدان رضایت داشتند»[78].
خداوند سبحان فرمود:
«فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ»[79].
امام علی علیه السلام فرمود:
«آن که از کار مردمی خشنود باشد چونان کسی است که همراه آنان بوده و هر کسی که به باطلی روی آورد دو گناه بر عهده او باشد گناه کردار باطل و گناه خشنودی به کار باطل»[80].
امام صادق علیه السلام از امام علی علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«آن که مرتکب ستم شده و آن که از کار وی ابراز رضایت کرده و آن که وی را یاری داده، هر سه شریک هستند»[81].
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:
«در قیامت منادی صدا می زند کجایند یاران ستمگران و آنان که در دواتشان لیقه نهادند و یا کیسه زر برای ایشان بستند یا برای آنان قلمی به دوات آغشتند پس این که با همان ستمگران محشورشان کنید»[82].
بی تردید، دعای مأثور امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه - که از لحاظ سندی و متن کاملًا وثاقت دارد- به عنوان تأیید و تأکید بیشتر می تواند مورد تأمل و توجه قرار گیرد: «خدایا دشمنان آنان را از گذشتگان و آیندگان، و کسانی را که به دشمنی این قوم رضا داده اند و همه هم کیشان و پیروان آنان را لعنت فرست»[83].
در این فراز کوتاه امام سجاد علیه السلام به چند گروه اشاره دارند:
1. درخواست لعن برای دشمنان محمد صلی الله علیه و آله و آل محمد علیهما السلام از نخستین تا آخرین.
2. درخواست لعن برای آنان که راضی به اقدامات دشمنان محمد صلی الله علیه و آله و آل محمد علیهما السلام بوده اند و هستند.
3. پیروان و حمایت کنندگان از دشمنان و مخالفان محمد و آل محمد.
این تعبیر به نیکویی در زیارت مأثور عاشورا به چند بیان و آشکار آمده است و محققان و اندیشمندان باید زوایای آن بحث را روشن سازند چرا که این زیارت روشنگر راهی است که در آن انسان شیعی، کینه و نفرت خویش را از ستمگران و غاصبان پیروان و حامیان جاهل آنان ابزار می دارد، و با تأمل و اندیشه در آن می توان، تأثیری شگرف در اندیشه سیاسی- اجتماعی و انگیزه شیعی را بازشناسی کرد که سلامت در انگیزه و اندیشه و خدایی بودن آن بسیار ارزشمند و مؤکد است.
سخن پایانی
صحت صدور زیارت عاشورا و اتقان متن آن، در دو حوزه ولایت و برائت، از بزرگ ترین آموزه های دینی است. سلام دادن و نفرین فرستادن نیز، گویای جهت گیری ارزشی انسان و جبهه گیری آن می باشد.
سلام ها و ادعیه زیارت عاشورا مفاهیم بلند ارزشی و آرمان والای انسان الهی را نشان می دهد، آرزوی حضور در دولت کریمه حضرت قائم (عج)، آرزوی زندگانی و مرگی چون زیستن و مردن محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله، آرزوی رسیدن به مقام محمود، آرزوی پایداری بر دین و حسینی بودن و حسینی ماندن، انتظار رسیدن به شفاعت امام حسین علیه السلام و... دریایی از خودسازی، الهی شدن و خداگونگی،... را نشان می دهد. و در کمال بیان حق و صدق و دین، روح مبارزه و جهاد را نیز زنده نگه می دارد.
روایات فراوان در بیان پاداش و فضلیت زیارت امام حسین علیه السلام و تأکید و عدم تقیید آن به زمان خاص و یا مکان خاص و یا با الفاظی خاص، خود گویای عظمت این زیارت است.
به واعظان و سخنوران و مداحان گرامی پیشنهاد می شود که بر پایه ادبیات زیارت عاشورا، در نام بردن برخی از شخصیت ها در لعن و نفرین و تبری، خودداری نمایند و موجب تفرقه و تشتت و نیز خشونت دیگران نشوند و همانند کلام متین امیر بیان و پیشوای متقیان امام علی علیه السلام، حرمت برخی از شخصیت ها را مراعات نمایند اما درباره عده ای دیگر می توان به صراحت سخن گفت و آن انگیزه و اندیشه حاکم را به روشنی مورد نقد و داوری قرار داد و حتی متجاهران به فسق و فجور به نام مورد لعن و نفرین و تبری قرار گیرند.
جامعه اسلامی بالاخص قشر فرهیخته حوزوی و دانشگاهی می تواند در پرتو این زیارت بزرگ در اندیشه و انگیزه، درس آموز مدرسه کربلا و زیارت عاشورا باشد زیستن و گریستن، اندیشیدن و فریاد زدن، دوست داشتن و نفرت ورزیدن و بالاخره مانند شدن را، بازکاوی نمایند و زمینه های رسیدن به مقام ولایت اهل بیت علیه السلام را،- فارغ از شعار دادن و هیاهوهای برخی مدعیان و ناآگاهان و خرافه پرستان- آماده نمایند.
از خداوند سبحان عاجزانه استدعا داریم تا این نوشتار کوتاه را ذخیره ای برای یوم الحساب قرار داده، و ما را از شفاعت حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام و یاران فداکارش بهره مند فرماید و به لطف لایزال خویش از ما بپذیرد.
پی نوشت ها
[1] . «ان کان دین محمد لایستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى» ..
[2] . «فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره به یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده الذى یبطش بها، ان دعانى اجببته و ان سألنى اعطیته»،( اصول کافى، ج 2، باب ایمان و کفر، ص 352) ..
[3] . «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»،( یس( 36)، آیه 58) ..
[4] . هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»( حشر( 59)، آیه 23) ..
[5] . إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»( احزاب( 33)، آیه 56) ..
[6] . سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»( رعد( 13)، آیه 24) ..
[7] . یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ...»( نور( 24)، آیه 27) ..
[8] . فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً»،( نور( 24)، آیه 61) ..
[9] . وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»( زمر( 39)، آیه 73) ..
[10] . «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً. إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً»،( واقعه( 56)، آیه 26- 25) ..
[11] . «نحن شجرة النبوة و محط الرساله و مختلف الملائکه و معادن الحکمه و ینابیع الحکم، ناصرنا و محبنا ینتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ینتظر السطوة( اللعنه)»،( نهج البلاغه، دشتى، 109) ..
[12] . «مناخ رکاب و مصارع عشاق شهدا، لایسبقهم من کان قبلهم و لایلحقهم من اتى بعدهم»،( شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 171) ..
[13] .« صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»( بقره( 2)، آیه 138) ..
[14] .« ان الدنیا قد تغیرت و تنکّرت و ادبر معروفها و حتى لم یبق منها الا صبابة کصبابة الانا و ... الا ترون الحق لا یعمل به والباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاءاللَّه محقاً فانى لا ارى الموت الا سعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما ان الناس عبیدالدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصّوا بالبلاء قل الدیانون»،( تحف العقول، ص 250) ..
[15] . «الناس عبیدالدنیا و الدین لعق على السنتهم»،( بحار، ج 43) ..
[16] . «و اتقرب الىاللَّه ثم الیکم بموالاتکم و موالات ولیکم» ..
[17] . «لاتدع العمل الصالح و الاجتهاد فى العباده اتکالًا على حب آل محمد صلى الله علیه و آله و لاتدع حب آل محمد و التسلیم لامرهم اتکالا على العباده فانه لا یقبل احدهما دون آلاخر»،( بحارالانوار، ج 78، ص 347) ..
[18] . واللَّه لو احبنا حجر حشرهاللَّه معنا و هل الدین الا الحب»،( بحارالانوار، ج 27، ص 95) ..
[19] . مفردات راغب، ص 741 ..
[20] . «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»( احزاب( 33)، آیه 57) ..
[21] . تسنیم، جوادى آملى، ج 5، ص 461 ..
[22] . تسنیم، جوادى آملى، ج 8، ص 68 ..
[23] . بقره(2)، آیه 159 ..
[24] . آل عمران(3)، آیه 86 ..
[25] . نساء(4)، آیه 93 ..
[26] . نساء(4)، آیه 51 ..
[27] . احزاب(33)، آیه 44 ..
[28] . توبه(9)، آیه 68 ..
[29] . رعد(13)، آیه 25 ..
[30] . احزاب(33)، آیه 64- 57 ..
[31] . محمد(47)، 22 و 23 ..
[32] . احزاب(33)، آیه 57- 56 ..
[33] . رعد(13)، آیات 25- 19 ..
[34] . آل عمران(3)، آیات 87- 85 ..
[35] . محمد(47)، آیه 17 و 23- 22 ..
[36] . آل عمران(3)، آیه 88 و احزاب(33)، آیه 57 ..
[37] . نساء(4)، آیه 52 ..
[38] . اسراء(17)، آیه 60 ..
[39] . اعراف(7)، آیه 44 ..
[40] . تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ج 6، ص 181 ..
[41] . بقره(2)، آیه 159 ..
[42] . تفسیر عیاشى، ج 1، ص 71 ..
[43] . تفسیر قمى، سوره نساء، آیه 52 ..
[44] . مجمع البیان، طبرسى، ج 1، ص 442 ..
[45] . «قال العلماء اذا فسدوا، هم المظهرون الا باطیل، الکاتمون للحقائق و فیهم قالاللَّه عز و جل« اولئک یلعنهم اللَّه ...»،( نورالثقلین، ج 3، ص 139) ..
[46] . اسراء(17)، آیه 60 ..
[47] . ترجمه المیزان، ج 13، ص 192 ..
[48] . الدر المنثور، سیوطى، ج 4، ص 191 ..
[49] . مجمع البیان، طبرسى ..
[51] . مجمع البیان، طبرسى، ج 6، ص 250 ..
[52] . احزاب(33)، آیه 57 ..
[53] . نهج البلاغه، خ 206 ..
[54] . «یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».(عنکبوت(29)، آیه 25) ..
[55] . «وَاللَّه لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ»،( نهج البلاغه، محمد دشتى، خ 3، ص 31).
[56] . «السلام علیک یا رسولاللَّه عنى و عن ابنتک النازله فى جوارک و السریعة الحاق بک و ستنبئک بتضافر امتک على هضمها فاحفها السئوال و استخبرها الحال ...»،(نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 202، ص 303) ..
[57] . «الا و ان اخوف الفتن عندى علیکم فتنه بنىامیه فانها فتنه عمیاء مظلمه ...» ..
[58] . نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 93، ص 123 ..
[59] . نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 16، ص 39 ..
[60] . نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 189 ..
[61] . نهج الحق، علامه حلى حسن به یوسف المطهر، ص 356 ..
[62] . الغدیر، امینى، ج 10، ص 173 ..
[63] . «اللهمَّ اللعنه و لاتشبعه الا بالتراب»،(الغدیر، ج 10، ص 177، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات: چاپ اول، 1414).
[64] . فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 286 ..
[65] . السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 143؛ تاریخ طبرى، ج 7، ص 383.
[66] . «یابن شبیب ان سرک ان تسکن الغرف المبنیه فى الجنه مع النبى فالعن قتله الحسین»،(امالى، صدوق، مجلس 27، ص 130) ..
[67] . کافى، ج 8، ص 245، ح 340 ..
[68] . السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 143؛ تاریخ طبرى، ج 7، ص 383.
[69] .« یابن شبیب ان سرک ان تسکن الغرف المبنیه فى الجنه مع النبى فالعن قتله الحسین»،( امالى، صدوق، مجلس 27، ص 130) ..
[70] . کافى، ج 8، ص 245، ح 340 ..
[71] . کامل الزیارات، ابن قولویه، ترجمه ذهنى تهرانى، باب 34، ص 347 ..
[72] .« ستة لعنهماللَّه و کل نبى مجاب: الزائد فى کتاباللَّه، المکذب بقدراللَّه، التارک لسنتى، المتسلط بالجبروت لیذل من اعزهاللَّه و یعز من اذلهاللَّه، المستحل من عترتى ما حرماللَّه، و المستأثر بفىء المسلمین المستحل له»،( خصال، شیخ صدوق، ترجمه کمرهاى، ص 300).
[73] .« مایدریک ما على ممالى علیک لعنهاللَّه و لعنه اللاعنین حائکبن حائک منافقبن کافر ...»،( نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 19).
[74] .« یابن اللعین الابتر و الشجره التى لا اصل لها و لا فرع ...»،( نهج البلاغه، دشتى، خ 135).
[75] . نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خ 98 ..
[76] . نهج البلاغه، دشتى، خ 70 ..
[78] . نهج البلاغه، صبحى صالح، خ 201 ..
[80] . نهج البلاغه، دشتى، ح 154 ..
[81] .« العامل بالظلم و الراضى به والمعین علیه شرکاء ثلاثه»،( وسائل الشیعه، ج 11، ص 410؛ کتاب الامر به المعروف و النهى عن المنکر؛ بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، چاپ ششم 1412).
[82] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 12، باب 42، ح 11 ..
[83] .« اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم و اشیاعهم و اتباعهم»،( صحیفه سجادیه، فراز 11، دعاى 48) ..