دعای وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) با تعلیم آمیخته است زیارت او با تعلیم آمیخته است. آن روز زعیم حوزه علمیه در مکه، مدینه و عراق دیگران بودند یعنی زعیم حوزه علمیه مکه عبدالله بن عباس بود زعیم حوزه علمیه مدینه ابی بن کعب بود زعیم حوزه علمیه عراق عبدالله بن مسعود بود خروجی اش هم همین است که شما می بینید آشنایان به کتب تفسیر می بینند که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در تفسیر وقتی از مفسّران مطلبی را نقل می کند می گوید که قتاده این چنین گفته، سدّی این چنین گفته، مجاهد این چنین گفته اینها همه فارغ التحصیل مکه و مدینه و عراق بودند حوزه ای که در اختیار اهل بیت باشد متأسفانه نبود، وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) با این صحیفه سجادیه حوزه علمیه تألیف کرد.
بخشی از ادعیه نورانی آن حضرت در این صحیفه نیامده این زیارت امین الله[1] که برای آن حضرت است در صحیفه نیست همین صلوات هر روز ماه شعبان[2] که برای آن حضرت است در صحیفه نیست. وجود مبارک امام سجاد در لابه لای دعا همان ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ﴾[3]را عمل می کردند این زیارت امین الله را کسی می خواند می بیند با زیارت های دیگر خیلی فرق می کند بخش اوّلش عرض ادب و زیارت است اما بخش دومش معارف توحیدی و اخلاق و تهذیب نفس است این اصلاً با زیارت سازگار نیست «اللهمّ إنّ قلوب الْمُخبتین إلیک والهة»[4] و امثال ذلک اینها که به بحث زیارت نمی خورد آنچه وجود مبارک امام سجاد دارد همان ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ﴾ است این صلوات شعبانیه هم همین طور است چه اینکه بخش هایی از دعاهای وجود مبارک حضرت امیر هم همین طور است یک وقت است ما می گوییم خدایا صلوات بفرست بر پیامبرت که او ما را هدایت کرده کتاب آورده و مانند آن این ضمن اینکه صلوات است عرض ادب است از سنخ تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیت است؛ یک وقت است می گویند این آقا را محترم بشمارید گرامی بدارید آن وقت سؤال می کنند چرا می گویند برای اینکه دانشمند است؛ یک «چرا» باید باشد یک «چون» هم دارد اما یک وقت می گویند این دانشمند را گرامی بدار این تعلیق حکم بر وصف دیگر نیازی به «چرا» و «چون» ندارد.
این صلواتی که وجود مبارک امام سجاد دارد آن سه، چهار صلوات اوّلش همه اش مُعلَّل است «اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد»، چرا؟ چون شجره نبوّت اند، مُختلَف الملائکه اند، مُختلف ملائکه یعنی جای رفت و آمد ملائکه، جایی است که فرشته ها مرتب رفت و آمد می کنند مختلف ملائکه اند معدن علم اند اهل بیت وحی اند همه اینها حدود وسطاست برای اثبات محمول برای موضوع، چرا صلوات بر پیامبر و آلش؟ چون اهل بیت وحی اند، چرا؟ چون معدن علم اند، چرا؟ چون شجره نبوّت اند، چرا؟ چون مختلف ملائکه اند این پنج جمله که در آن صلوات اول است پنج برهان است یعنی پنج حدّ وسط است وحدت و کثرت ادلّه، تابع وحدت و کثرت آن حدود وسطاست اگر حدّ وسط یکی بود منتها به چهار تقریب این می شود یک دلیل، نباید گفت ما پنج دلیل اقامه کردیم اما اگر جوهر حدّ وسط با حدّ وسط دیگر فرق کرد می شود دو برهان اینجا پنج حدّ وسط است بعد فُلک جاریه هم راجع به نجات بخشی اینهاست نجاتِ سیاسی، نجات فرهنگی و مانند آن، طاهرین اخیار بودن هم همین است. این چند بخش اول که گذشت بعد به دعاها می رسیم در دعاها خودمان را مشمول سِعه رحمت ذات اقدس الهی می کنیم در سایه رحمت بی انتهایی که خدا نصیب پیامبر می کند بعد می گوییم این حضرت را شفیع ما قرار بده «وَاجْعَلْهُ لی شَفیعاً مُشَفَّعاً وَطَریقاً اِلَیک مَهیعاً»[5] شما این مفاتیح هایی که ترجمه شده را ببینید اینها خیال کردند که یعنی خدایا یک راه راست بین من و خودت قرار بده این ترجمه آن دعا نیست در این جمله ما به خدا عرض می کنیم خدایا این ماه که ماه اوست و این ماه صدر و ذیلش رحمت است و رحمت بودنِ صدر و ذیل آن برای این است که نبی رحمت شب ها را به نماز و روزها را به روزه می گذراند «یدْاَبُ فی صِیامِهِ وَقِیامِهِ فی لَیالیهِ» یعنی این زمان را این متزمّن پربرکت کرد همان طوری که مکان را این متمکن، پربرکت می کند چرا ماه شعبان محفوف به رحمت است برای اینکه شب و روزش با عبادت پیغمبر زینت گرفت «یدْأبُ» دأبِ او یعنی سنّت او، عادت مستمرّ او این بود که شب ها را به قیام و روزها را به روزه می گذراند «یدْاَبُ فی صِیامِهِ وَقِیامِهِ فی لَیالیهِ وَاَیامِهِ بُخُوعاً لَک فی اِکرامِهِ»[6] پس این ماه، ماه رحمت است این زمان ذاتاً رحمت نیست بلکه این متزمّن است که این زمان را مرکز رحمت کرده. ما با این پیامبر چه کار داریم در همین دعای نورانی وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) به ما آموخت که بگوییم خدایا ما را به همراه این حضرت ببر (یک) «وَاجْعَلْهُ لی» نه «و اجعل لی»، «وَاجْعَلْهُ لی شَفیعاً مُشَفَّعاً وَطَریقاً اِلَیک مَهیعاً» خدایا نبوّت را که نبوّت یعنی اهل بیت وحی یعنی مجموع قرآن و عترت، این مجموع قرآن و عترت برای من راه باشد شفیعِ راه من هم همین راهنمای ماست که در خدمت او هستیم این را برای من راه قرار بده، تو راه قرار دادی فرمودی صراط مستقیم هست ولی من می خواهم این راه را توسعه بدهی مَهیع به معنی مستقیم نیست مهیع یعنی طریق وسیع.
جُحفه در نزدیک جَدّه که یکی از مواقیت حاجیان است جحفه را که جحفه نامیدند اصلش جحفه نبود این منطقه وسیعی بود که حاجیان و معتمران احرام می بستند می گفتند ارضِ مَهیعه، ارض مهیعه یعنی زمینِ باز که مزاحمتی در کار نیست هر که هر جا بخواهد برود احرام ببندد جا دارد این اول، اسمش ارض مهیعه بود با آمدن سیل و دیدن اجحاف که مقداری از زمین را بُرد شده جحفه وگرنه در اصل نامش ارض مهیعه بود مهیع و مهیعه یعنی زمینِ باز و وسیع که کسی مزاحم کسی نیست در این دعا عرض می کنیم خدایا! نبوّت او را، رسالت او را، بیت وحی او را برای من یک طریق باز قرار بده که من اگر بخواهم، هیچ کسی مزاحم من نباشد. آن طریقی که مزاحمت بردار نیست کدام طریق است اگر کسی بخواهد عالِم بشود عادل بشود متواضع بشود هیچ کسی مزاحم او نیست اما یک ذرّه بخواهد خودخواه و مغرور و خودبین بشود هم مزاحم دیگران است هم دیگران مزاحم او هستند الآن در این محلّ نماز اگر همه بخواهند متواضع باشند هیچ مزاحمتی در کار نیست همه بخواهند فروتن باشند هیچ مزاحمتی نیست اما اگر یک نفر بخواهد متکبّر باشد در موقع رفتن تمام تلاش و کوشش او این است که جلو برود خب این مزاحم دیگران است آن تکبّر است که ضیق آور است نه تواضع، آن خودخواهی است که مدار بسته است نه خدابینی اگر کسی واقعاً در خدمت وحی و نبوّت بود این یک طریق مهیعه دارد راحت است نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد و اگر ـ خدای ناکرده ـ مشکلی داشت این راهِ بسته است این راهِ بسته به مقصد نمی رسد اینکه فرمود: ﴿فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ﴾[7] این تردید در مقابل آن شک است شک مربوط به اندیشه است تردید مربوط به عزم اگر کسی نابینا باشد به جای اینکه در را ببیند به طرف دیوار می رود به طرف دیوار شرقی می رود می بیند بسته است به طرف دیوار غربی می آید می بیند بسته است این ردّ مکرّر را می گویند تردید، خاصیت باب تفعیل هم همان مبالغه و شدّتش است این ردّ مکرّر بی نتیجه را می گویند تردید ﴿فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ﴾ تردّد هم همین است ولی اگر انسان وارد یک طریق مهیعه شد بدون مزاحمت به مقصد می رسد ما در این صلوات نزدیک ظهر بعد از این درود فرستادن ها با همه براهینی که هست که اینها شجره نبوت اند اینها معدن علم اند مُختلف ملائکه هستند طاهرین اند اخیارند فُلک جاریه هستند کسی جلو بیفتد خطر دارد دنبال بیفتد خطر دارد با اینها باشد نجات پیدا می کند بعد از گفتن همه اینها عرض می کنیم.
خدایا ما را با این راه مأنوس بکن که ما با سنّت او با قرآنِ او با روایات او به عنوان یک طریق مهیع و وسیع بتوانیم به خدمت تو بار یابیم بنابراین این ماه، ماه رحمت و برکت است برکتش هم به وسیله این ذوات قدسی است امروز همه برکات این ماه به وسیله وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است که همان کار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را وجود مبارک حضرت حجّت دارند انجام می دهند پس این ماه، ماه رحمت است به برکت صیام و قیام آن حضرت و برای ما طریق مهیعه است اگر ما با این دعا زندگی کنیم این کشور امن می شود نه تنها اختلافی در کار نیست کارها به وداد و صفا و صمیمت برمی گردد که ا ن شاءالله پایانش همین خواهد بود.
اما بخش دوم که مربوط به بیان کوتاهی از نهج البلاغه حضرت امیر است ملاحظه فرمودید که سیر بحث ما به آن پنجاه و سومین نامه حضرت رسید که در آنجا چند جمله کلیدی داشت که آن جمله های کلیدی خیلی محلّ بحث بود یکی از آن جمله های کلیدی این بود که فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِین وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» فرمود مالک! تو که حالا رفتی به مصر باید بدانی همان طوری که ستونِ شریعت، نماز است ستون سیاست هم مردم اند مردم را بخواهی رها کنی، از نظر سیاست، بی ستونی مثل اینکه کسی نماز را رها کند، از نظر شریعت، بی ستون است این «الصلاة عمود الدین»[8] را هم این خاندان فرمودند که عِدل قرآن کریم اند و گرنه در قرآن که نیست مردم ستون دین اند هم طبق فرمایش ایشان است منتها تفاوت جوهری این است که اگر گفته شد «الصلاة عمود الدین» وظیفه مردم را مشخص می کند که این ستون دین را حفظ بکنند اما وقتی حضرت فرمود ستونِ دین، مردم اند مردم باید خودشان را بشناسند ثابت قدم باشند دینشان را حفظ بکنند ستونِ شریعت را حفظ بکنند در بخش های سیاسی و فرهنگی هم روی پای خودشان بایستند مسئولین هم موظف اند آنها را به عنوان ستون دین بشناسند...خودمان را هم کاملاً احیا می کنیم هرگز نمی گوییم به ما چه ربطی دارد ببینید در قرآن کریم فرمود ذات اقدس الهی ما را آفریده برای آباد کردن زمین، فرمود من همه امکانات را به شما دادم و از شما جدّاً می خواهم که زمین را آباد کنیم ﴿هُوَ أَنشَأَکم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکمْ فِیها﴾[9] این «استعمر» که از باب استفعال است این الف و سین و تاء در این گونه از موارد، آن طلب را می رساند یعنی من از شما جدّاً می خواهم که زمین را آباد کنید خب زمین با حضور مردم آباد می شود یا با غیبت مردم؟! آن سیاست اسلامی آن نظام اسلامی آن فرهنگ اسلامی آن اقتصاد اسلامی با حضور مردم آباد می شود یا با غیبت مردم؟! فرمود من از شما می خواهم که زمین را آباد کنند آباد کردن زمین به چیست؟ ﴿هُوَ أَنشَأَکم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکمْ فِیها﴾ در قرآن کریم خدا فرمود من از شما می خواهم که شما کشورتان را آباد کنید. اگر بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است فرمود مردم، ستون دین اند اگر استقلال، دینی بود سیاست، دینی بود نظام، دینی بود فرهنگ، دینی بود ستون این استقلال و سیاست و فرهنگ، مردم اند آن وقت مردم متدین، مردم آگاه که راهشان را با همین صلوات شعبانیه و امثال این پیدا کردند نه بیراهه می روند نه راه کسی را می بندند این مردم هم حضور پیدا می کنند هم با یکدیگر مشورت می کنند.
پی نوشت ها
[1] مصباح المتهجد، ص738 و 739.
[2] مصباح المتهجد، ص828 و 829.
[3] سورهٴ بقره، آیهٴ 129؛. سورهٴ آل عمران، آیهٴ 164؛. سورهٴ جمعه، آیهٴ 2.
[8] الامالی (شیخ طوسی)، ص529.