به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، در ابتدای نشست علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار کرد: چندین سال است که روز هشتم مهر، تولد مولانا، در ایران روز بزرگداشت مولوی نامگذاری شده است. نشست امروز به دو کتاب دربارهی نقد آثاری که به شمس، مولانا، کیمیا خاتون و خانوادهی مولانا پرداختهاند، اختصاص دارد. جدا از درسگفتارهای اختصاصیای که در طی این 11 سال بهصورت مبسوط به هر یک از مفاخر ایران اختصاص یافته است، در روز بزرگداشت هر یک از این مفاخر نیز میکوشیم کارنامهی پژوهشهای سالانه دربارهی ایشان را بررسی کنیم.
او در ادامه ضمن ارائهی گزارشی کمّی از وضعیت مولویپژوهی در یک سال گذشته گفت: در این یک سال 256 اثر با شمارگان 277/610 از و دربارهی مولانا منتشر شده که 163 اثر برای نخستین بار چاپ شدهاند. 146 اثر با شمارگان 165/970 به مثنوی اختصاص داشته است. 61 کتاب دربارهی آرا و اندیشه و بررسی آثار مولانا از دیدگاه نقد ادبی اختصاص داشت که با شمارگان56/450 منتشر شده است.14 اثر با شمارگان 10/670 به غزلیات شمس اختصاص داشته است. 5 اثر به بررسی فیهمافیه با شمارگان 5/100 نسخه اختصاص داشته است. 3 اثر رباعیات مولوی را بررسی کردهاند. 18 اثر نیز به عاشقانههای مولانا، گزیده و منتخب آثار او اختصاص داشته است. در میان شروح منتشرشده بر مثنوی در یک سال گذشته، کماکان شرح جامع مثنوی کریم زمانی با پنج بار چاپ در سال گذشته به چاپ پنجاهم رسید. تصحیح دکتر محمدعلی موحد از مثنوی با سه بار چاپ از رخدادهای مهم مولویپژوهی در یک سال گذشته بود. قصههای برگزیده از مثنوی مولوی از مجموعهی قصههای خوب برای بچههای خوب مهدی آذر یزدی با 67 بار چاپ از آثار مورد توجه برای معرفی مثنوی برای همگان است.
عامهپسندی در مقابل دیریابی
در ادامه، اعظم نادری که در کتاب «بی من مرو» به نقد «عارف جانسوخته» از نهال تجدد، «دختر رومی» از مائو فروی، «کیمیا خاتون» از سعیده قدس و «ملت عشق» از الیف شافاک پرداخته است، سخنان خود را به دو رمان اخیر اختصاص داد و اظهار کرد: این دو کتاب عامهپسندند. محمدرضا گودرزی در گفتوگویی 24 ویژگی را برای رمانهای عامهپسند برمیشمرد که به 10 مورد آنها اشاره میکنم. تمام رمانهای عامهپسند جهان با حادثهای چشمگیر آغاز میشوند. همچنین احساسات و عواطف خواننده را تحریک میکنند. چنانکه در صفحات آغازین «ملت عشق» با واگویههای قاتل شمس مواجه میشویم و توصیف شخصیت مظلوم شمس احساسات خواننده را برمیانگیزد. همچنین «کیمیا خاتون» واگویههای شمس پس از کشتن همسرش، کیمیا، است و با نثر انشایی و پر سوزوگداز کاملاً احساسات خواننده را تحریک میکند. عامهپسندها شخصیتها را به مثبت و منفی تقسیم میکنند؛ چنانکه در «ملت عشق» علاءالدین و دارودستهاش سیاه و بهاءالدین و دارودستهاش کاملاً سفیدند. این تقسیمبندی در «کیمیا خاتون» در مقیاسی بزرگتر بین زنانِ مثبت و ستمدیده و مردانِ سیاه و ظالم انجام میشود. عامهپسندها مکانهای مرموز را توصیف میکنند؛ مثل خانهی خوفانگیز و پرتعصب مولانا در «کیمیا خاتون» و میخانه و محل قتل شمس در «ملت عشق». چنین رمانهایی نقد سطحی وضعیت موجودند. «کیمیا خاتون» اعتراضی سطحی به وضعیت زن است و شخصیت اصلی شافاک، شمسِ انقلابی، بسیار شعاری و خام صحبت میکند.
او ادامه داد: ویژگی دیگر این رمانها تقابل است. این در «ملت عشق» بهصورت تقابل میان عشق زمینی و آسمانی، میان غرب و شرق، دیروز و امروز، ماده و معنا است؛ در حالیکه در «کیمیا خاتون» با تقابل میان عشق جوان علاءالدین و عشق پیر شمس روبهروییم. ویژگی دیگر، استفاده از خواب و فضاهای رویایی است که بهوفور در هر دو رمان دیده میشود. شمس در خواب با قاتلش صحبت میکند. یاسها، پرندگان و... به کیمیا خاتون الهام میکنند که حادثهی شومی در راه است و ازدواج با شمس سرنوشت تلخی دارد. عامهپسندها ثروت و ظواهر دنیا را نفی میکنند. در «ملت عشق» شمس بسیار اغراقآمیز به ظواهر مادی دنیا بیتوجه است. در «کیمیا خاتون» مولانا به سفارش شمس توجه به مادیات را چنان کنار میگذارد که خانوادهاش در مضیقه قرار میگیرند. این رمانها روحیهی جبرگرایی را تقویت میکنند. حتی انقلاب روحی مولانا چنان توصیف میشود که انگار انتخابی نداشته و این همه به دست تقدیر بوده است. در این میان، مهمترین عامل در رمانهای عامهپسند نقش زن است که به شکل زنی بیرحم، مستبد، پیر یا زنی مظلوم، زیبا، جوان یا زنی زیبا و فَتّان است. زن در این دو رمان مظلوم و زیبا است.
نادری با اشاره به اینکه رویآوردن به نگارش رمانهایی با موضوع شمس و مولانا برخاسته از مد شدن این موضوع در غرب است، دربارهی اقبال خوانندگان به این رمانها اظهار کرد: خواننده از روی تنبلی بهدنبال یافتن شخصیت این افراد از روی آثار دیریابشان نمیرود و رمانهای عامهپسند را ترجیح میدهد. این کتابها با دیدی کلینگر بهراحتی در ذهن خواننده مینشینند و آن را درگیر نمیکنند. عنوان اصلی اثر شافاک «چهل قانون عشق» است. خواننده انتظار دارد تمام آموزههای شمس به مولانا را در این 40 قانون بهدست آورد. افزون بر این، این رمانها مکانیسمی جبرانیاند. خوانندهی شرقیِ عقبمانده از دنیای تکنولوژی در این رمانها ارزشهای شرق، عرفان و شعر را میجوید. زن ایرانی نیز با دیدن اسم خودش روی کتابی دربارهی شمس و مولانا، خودش را با اثرگذار بودن بر زندگی بزرگان تاریخ سراسر مذکرمان دلگرم میکند. اما عامل مهم تب این رمانها از نظر من، این است که بچگی ما را خطاب قرار میدهند و به سؤالهای کودکانهی ما نظیر اینکه آیا شمس و مولانا با هم خلوت کردند؟ در خلوت بر آنها چه گذشت؟ غذا هم خوردند؟ پاسخ میدهند.
منع تخریب ساحت اولیای حق
غلامرضا خاکی ضمن تأکید بر اینکه مولانا را از اولیای حق میداند و به وارد شدن تخیل به ساخت اولیای حق قائل نیست، اظهار کرد: اگر قرار باشد چیزی از سفرهی این بزرگان به چنگ آوریم، آن احساس معنا در زندگی است. امروز جریانی به نام مولانائیسم در جهان در حال شکلگیری است که دو رویکرد را دنبال میکند. یکی رویکرد اقتصادی که کشور ترکیه روی آن سوار شده است. دیگری رویکردی که قصد دارند به نرمی معنویت را جایگزین دیانت کند؛ یعنی معنویتی قائل به سطحی متافیزیکی برای جهان و بدون قائل شدن به آداب و مناسک شریعت. این جریانها فضایی ایجاد کرده که در مقابل فروش کتاب شافاک، کتاب من یا اعظم نادری فروش نمیرود.
او عام کردن راه خاص عارفان، ساختن مولانایی سکولار و رمانتیک که اجازهی کامل شدنش را نمیدهیم، و قضاوتهای سطحی ناشی از بیتجربگیهای باطنی را از آفتهای امروز دانست و گفت: جستوجوی حقیقت به این شکل ممکن است راه ما را بزند. مولانا در دفتر سوم عصبانی است که کسی مثنوی را نقد کرده است. حتی عبارت خربط را بهکار میبرد. در مقابل یکی از بزرگان میگوید که من مولوی را عارف نمیدانم. از آنرو که به منتقد مثنوی فحش داده است. اما این مولوی همان کسی است که هنگامی در دعوایی وارد میشود، طرف دعوا میگوید اگر به من یک حرف بزنی صد تا میشنوی. مولانا میگوید تو هزار به من بگو و ببین یکی را میتوانی بشنوی؟ در اینجا، او به نقد مثنوی حساسیت نشان داده است، چرا که اگر مرزهای قداست، و نه مطلقیت، تخریب شوند، دیگری چیزی نمیماند. این تخریبها در نهایت به فضای شکاکیت پستمدرنیستیای ختم میشود که در آن همه چیز نسبی است و بحرانهای عجیبوغریب اخلاقی به بار میآورد. شرط ادب و نقد این است که صادقانه تمامیت یک شخصیت را مطرح کنیم، آنگاه او را نقد کنیم.
خاکی در پایان با اشاره به ساختار و محتوای کتاب خود، اظهار کرد: عنوان «کیمیا: پروردهی حرم مولانا» به این اشاره دارد که معلوم نیست کیمیا دخترخواندهی مولانا، دختر زن دوم مولانا یا حتی کنیز خانهزاد او است. دختر رمانتیک چشمآبی در هیچ سندی نیست. معلوم نیست که مولانا این دختر را به زور به همسری شمس تبریزی درآورده یا خود شمس خواسته است. بین گزارش «مناقبالعارفین» و «رسالهی سپهسالار» در این زمینه اختلاف است. با دو روایت برخورد میکنیم؛ یکی اینکه کیمیا طلاق گرفته و مولانا برای تأمین این مهریه دچار مسئله بوده است. روایت دیگر اینکه کیمیا در خانهی شمس مرده و شمس رفته است. این نشانه در مناقب هست که میگوید بعد از ماجرای عصبانی شدن شمس در رابطه با بیرون رفتن کیمیا، شمس عصبانی شد و سه روز بعد کیمیا نقل کرد؛ یعنی مُرد. هیچ جا به این نکته اشاره نشده که این عصبانیت در حضور کیمیا رخ داده است. در مواردی با سندهای مختلفی در این کتاب اشاره کردهام که کیمیا مریض و چموش بوده است. پنجره را باز میکرده و به خانواده شمس فحش میداده و دارو نمیخورده است.
مواجههی انسانی
محمودرضا اسفندیار نیز در این نشست گفت: علت اصلی جذابیت داستان مولانا و شمس عشق است. همهی آدمها در پی عشق ناباند، پس در مواجهه با چنین حماسهای در تاریخ، مایلاند آن را بال و پر داده، اسطوره کرده و به روایت خود بیان کنند. من دربارهی نقد این رمانها با دکتر خاکی و خانم نادری همداستانام. اما به جنبههای مثبتشان مینگرم. شاید چنین رمانهایی مخاطبانشان را به خواندن شمس و مولانا ترغیب کنند. اینگونه، از میان تعداد کثیر خوانندگان این رمانها، کنجکاوی خوانندگان عمیقتر برانگیخته میشود. اینجاست که نیازمند کارهای عمیقی چون آثار خاکی و نادری هستیم تا در ترسیم تصویری واقعیتر کمکمان کنند. اثر دکتر خاکی کمک میکند به روابط پیچیدهای پیببریم که در عصر مولانا میان شمس، او، شاگردان او و کیمیا وجود داشته است. مقالاتی چون «مناقبالعارفین» قطعاً تحت تأثیر گفتمان قدرت یا رقابتهای میان مریدان جهتدار تدوین شدهاند. همچنین ناآگاهی از ترتیب تقویمی این مقالات ما را در یافتن اینکه هر روایتی ناظر بر کدام نکته و رویداد است، دچار گرفتاری میکند.
او ادامه داد: برای رسیدن به روایتی دقیقتر از این ماجرا باید از «غزلیات شمس» هم کمک بگیریم. در نظر دارم با بازسازی «مقالات شمس»، «غزلیات»، اندکی «مثنوی» و «فیهمافیه» تا حدی به نزدیک شدن به این گفتوگوها کمک کنم، چون بسیاری اوقات مولانا پاسخ شمس را با یک غزل میداد. برای نمونه در بخشی از مقالات شمس هشدار میدهد که «این می را پیش تو آوردم که اگر نمیخوری به کس دیگری خواهم داد». در مقابل مولانا در غزلیات پاسخ میدهد: «این غزلم جواب آن باده که داد پیش من/ گفت بخور، نمیخوری، پیش کس دگر برم». خاکی و نادری به ما نشان میدهند رابطهی میان شمس و مولانا، رابطهای پرتنش و انسانی در سطح عالی است.
اسفندیار افزود: تعصب مولانا روی مثنوی از آنرو است که مثنوی را از خودش نمیداند. باور دارد که آن را بر زبانش جاری ساختهاند؛ یعنی غیرت او بر حرف خودش نیست. مولانا با گفتن اینکه «بشنو از نی چون حکایت میکند» تکلیف را روشن کرده است. همچنین در غزلی تأکید میکند که «گفتی که تو در میان نباشی، این گفت تو هست عین قرآن» میگوید هرگاه سخنی گفتی و من تو در آن نبود، آن حرف تو عین قرآن میشود. اگر مثل نی باشی و پرگره نباشی، بر زبان تو نیز وحی جاری میشود.
او اظهار کرد: رزومهی آدمها لزوماً کتابشان نیست. خود غریبی در جهان چون شمس نیست، اما مولانا ماهی است که خورشید شمس در او نمایان است. ما شمس را بسیار کم میشناسیم، اما هنگامیکه به مولانا مینگریم میتوانیم تا اندازهای شمس را ببینیم. این رابطهی پرتنش، این امید را میدهد که ما نیز میتوانیم پیوندی خالصانه و نگاهی متعالی ایجاد کنیم. میتوانیم از شمس و مولانا بیاموزیم که دو انسان چگونه و با چه نوع پیوند و مواجههای چنین حماسهی بزرگی را در کنار هم رقم زدهاند. هنگامیکه شمس میگوید من در این جهان کاری ندارم و نیامدهام الا به دیدار، به ما گفتوگو یاد میدهد. مولانا حتی در دفتر سوم مثنوی از ناامید شدن از شمس مینویسد، پس مولانا هم این دغدغهها و بریدنها را دارد.