کار کردن کودکان در سطح شهر در روزهایی نهچندان دور بیشتر شبیه داستانهای تاسفبار بود؛ داستانهایی که بزرگترها اگر میشنیدند تاسف میخوردند و برای لحظهای در فکر فرو میرفتند.
به گزارش به نقل از جهان صنعت ، اگر بنا به هر دلیل به کودکان و نوجوانان این نوع داستانها را بازگو میکردند، از آنها میخواستند که قدر عافیت بدانند و به زندگی در حال حاضر خودشان چنان متکی و شکرگزار باشند که نتوان یک شکر از هزار نعمت موجود را به جا آورد. اما این روزها دیگر نه شبیه داستانهای قدیمی است نه میتوان وجود آن را منکر شد و نه متاسفانه فکری برای برونرفت از این شرایط بحرانی تدبیر شده یا میشود؛ داستانی دردناک و تاسفآور که هرکدام از اجزایش به نوبه خود درد بزرگی از ناملایمات اجتماعی ماست.
حکایت دخترکان و پسرکان مشقنویس یا کیف مدرسه به دوش که در میان ماشینهای ایستاده پشت چراغ قرمز چهارراهها، سرگردان و باعجله شیشههای خودروها را با همان جثه کوچکشان تمیز میکنند. اما رانندگان معترض معتقدند آنها بیشتر شیشههای جلو و عقب را کثیف میکنند تا آنکه تمیز کنند و از همه مهمتر با ضربههای غیرحرفهای که به این شیشهها وارد میکنند، باعث تخریب آنها میشوند. برخی اوقات هم چراغ که سبز میشود حق و حقوقشان به باد فنا میرود و آنها میمانند و خودروهای آنچنانی که با سرعت هرچه تمامتر به راه میافتند و میروند.
این مسائل و رویدادها، بخش کوچکی از حکایت کار سخت یا بیاجر کودکان کار است. اما نه کودکان کاری که اغلب مورد توجه رسانهها و فعالان اجتماعی هستند یا کودکان کاری که هرازگاهی بازیگران سینما یا سلبریتیهایی که حتی سلام دادنشان به مردم نیز به قصد برداشت سود و منفعت است به سراغشان میروند تا کسب آبرو و اعتبار کنند. اینها این بار بخش خاصی از کودکان کاری هستند که بخش دوم ساعات روزانه خود را یعنی پس از درس و مدرسه، به کار مشغول میشوند. با همان دفتر و کتاب و کیف و کوله مدرسهشان کار میکنند. آنها شرایط بسیار عجیب و خاصی دارند و درعین حال کمتر به وضعیتشان توجه شده است. تیپ خاصی از طبقه کودکان کار، نماد این روزهای شهرهای بزرگ ایران شده است. مشخصات خاصی هم دارند که اغلب آنها را از مجموعه قابل توجه کودکان کار تا حدودی خاص و متمایز میکند اما به هر حال کودک کار هستند. برخی از مولفههای خاص آنها عبارتند از:
1- تعداد قابل توجهی از آنها برخلاف سایر کودکان کاری که توسط مجموعههای بزرگ مافیایی اداره و مدیریت میشوند، در سطح شهرهایی نظیر تهران، شیراز، اصفهان و مشهد با خانواده خود زندگی میکنند یعنی ساکن شهر و شهرنشین هستند. برخلاف تجمعهای ساماندهی شده کودکان کار دارای رییس مافیایی، درحوالی شهرها زندگی نمیکنند یا نگهداری جمعی از آنها نمیشود. آنها اغلب خانواده دارند اما خانواده آنها از استطاعت مالی مناسبی برخوردار نیستند و به تعبیری نانآور جزئی یا درجه دو خانواده محسوب میشوند.
2- اجبار به کار عمدتا در شخصیت آنها جای گرفته و از سوی رییس یا سردستهای به کار گمارده نمیشوند. بلکه ضرورت زندگی است که آنها را وادار به کار میکند.
3- برخلاف کودکان کار هدایت شده توسط باندها و سردستههای سودجو، کمتر اصرار و سماجت برای فروش محصول و خدمات خود دارند و این به نوبه خود فصل ممیزه آنها از سایر کودکان کار (پیشتر توضیح داده شده) است.
4- دستهای دیگر هستند که از رفتارهای تاسفبرانگیز و متناسب با تحریک روحیه همگانی به منظور ترحمخواهی و... یا به هیچ عنوان استفاده نمیکنند یا اگر دست به این کار بزنند، بسیار کم است. آنها اغلب به دنبال کسب درآمد در کمترین زمان ممکن هستند و اغلب آنها به طرز بسیار عجیبی تمایل دارند پس از اتمام کارشان به خانه برگردند.
این چند مشخصه ذکر شده اگرچه همه مولفههای رفتاری کودکان کار نیست، اما در حدی است که بتوان با توسل به این خصوصیات آنها را نسبت به دیگران باز شمرد و برای آنها تفکیک قائل شد.
یک حیله بزرگ!
نکته بسیار مهم و حائز اهمیتی که این روزها به دفعات برای نویسنده این گزارش روی داده، این است که به دلیل نگاه خاص مردم به این قشر از کودکان کار از سوی باندهای سودجو این روزها سعی میشود که برخی از کودکان دختر و پسر با شکل و شمایل این گروه از کودکان کار در اماکن عمومی ظاهر شوند تا بیشتر مورد توجه مردم به جهت کمک گرفتن یا خرید از آنها قرار گیرند. در صورتی که بسیاری از این نمونهها دقیقا ژستهای کاذبی هستند که این روزها ساخته شدهاند. برای نمونه در ابتدای مهرماه سالجاری درست در ایامی که موعد رفتن دانشآموزان به مدرسه بود، بهترین زمان برای حضور کودکان و نوجوانانی بود که در کسوت لباس دانشآموزی در اماکن عمومی، چهارراهها و متروها حاضر میشوند. برخلاف شخصیت و ماهیت دانشآموزان کار، این دستههای هدایتشده به طرز بسیار تاسفباری از لباسهای فرم دانشآموزی مصوب در مدارس برای جلب توجه استفاده میکنند. این لباسها یا توسط خانوادهها جزو مواد زائد دور انداخته شده یا در اختیار خانوادههای کمبضاعت قرار داده شده و آنها برای دستفروشی و تاثیر بر مردم از آنها استفاده میکنند. بر این مبنا این لباسها را بر تن کودکان کار و دستفروشهای حاضر در چهارراهها و ایستگاههای مترو میکردند در صورتیکه برخی از آنها هنوز به سن مدرسه نرسیده بودند و برخی از آنها هم اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشتند.
این شکل گریزناپذیر اغفال اذهان عمومی به سمت ترحم و ایجاد حس تاسف به منظور کمک گرفتن بدون هیچ قید و شرطی در واقع نه تنها ابعاد جدیدی از وجود برنامهریزهای حرفهای در پس به کارگیری کودکان در مشاغل مزاحم و نامناسب شهری را آشکار میکند، بلکه از سوی دیگر نبود هیچگونه درایت و برنامهریزی صحیح و عدم آگاهی مقامات اجتماعی مسوول از وجود چنین جریانهایی را نشان میدهد.
وقتی به طور خیلی کارشناسی شده در این موارد و معضلات متمرکز میشویم مشکل بسیار بزرگتر از این ابعاد و توصیفات رایج است. چرا که در سالهای اخیر به این سو بر تعداد این کودکان به طرز بسیار قابل توجهی افزوده شده است. این روزها حتی برخی از معلمان مناطق محروم شهر تهران، مناطقی نظیر پاکدشت و بخشهایی از سرآسیاب و جاده ملارد واقع در استان البرز نیز چنین مسائلی را به وضوح میبینند و درک میکنند.
نوجوانان خستهای که با کیف دستفروشی خود به مدرسه میروند
آقای م. نوری که نزدیک به 22 سال دبیر هنر است و سالها در مناطق محروم استان البرز و تهران تدریس کرده و به تازگی به تهران منتقل شده است، حتی از وجود دانشآموزان دبیرستانی میگوید که با چمدانهای تقریبا بزرگ و جلب توجهکننده در کلاس درس حاضر میشدند و پس از تعطیلی مدرسه و کلاس درس به مترو میرفتند و اقدام به فروش لباسهایی نظیر جوراب و کلاه و... میکردند. او همچنین میگوید: در منطقه ملارد و بخشهای فقیرنشین شهرستان کرج شاهد بودهام که دانشآموزانم سرکلاس از فرط خستگی به خواب میرفتند، چرا که نانآور خانه بودند. آن هم در سنین 12 تا 16 سالگی. در چنین شرایطی است که به طور دقیق و قابل لمسی تعریف کودکان کار اگرچه تغییر پیدا نمیکند، ولی شکل تازهای از این تعریف به وجود میآید و شناسایی میشود که تفاوتهای اساسی با ماهیت اصلی کودکان کار به معنای مصطلح کلمه دارد. شکلی خاص از کودکان کار که از قضا توجه به آن نسبت به سایر اقشار کودکان کار میتواند در کاهش میزان رشد و تعداد کیفی کودکان کار بسیار موثر باشد.
همین وضعیت را در مناطق شرقی و جنوب شرقی تهران میتوان دید. هفته گذشته در یک شرکت بخش خصوصی صاحب شرکت که جهت انجام تعمیرات سالانه مشغول رنگکاری و نقاشی شرکت بوده، شاهد حضور کودکانی بین 8 تا 11 سال در کنار استاد نقاش شده است که به کار گرفته شده بودند و این نوجوانان با لوازم مدرسه و در ساعات غیرتحصیل برای انجام کار کمکحال استاد نقاش میشدند. پس از بررسی مشخص میشود که این کودکان به دلیل شرایط نامناسب مالی خانواده مجبور هستند در ساعات روزانه فراغت از مدرسه از پاکدشت ورامین به تهران بیایند و مشغول کار شوند. نکته حائز اهمیت از دید مدیر مجموعه این بود که این نوجوانان به قدری غرور داشته و دارند و چنان با جدیت کار میکنند که به هیچ عنوان به دیگران اجازه نمیدهند نسبت به زندگی و موقعیتشان احساس ترحم کنند. در صورتی که کودکان کاری که توسط باندهای منفعتطلب هدایت میشوند، نهایت تلاش خودشان را بر اساس آموختههای مصوب آن باندها به کار میگیرند تا حس ترحم و تاسف افراد را در راستای افزایش مقدار و میزان کمکهایی که خواهند کرد، تحریک کنند.
وضعیت و عملکرد نهادهای متولی امر
این موارد تنها موارد قابل دسترسی بودند که مورد ملاحظه آنی قرار گرفتند. بر این منوال هنوز هیچ پاسخ قابل قبول یا حتی ارائه نظراتی دال بر اهمیت و توجه به این موضوع مهم از سوی نهادهای متولی و دستاندرکار نظیر بنیادهای حمایت از کودکان کار ارائه نشده است. برخی از کارشناسان سازمان بهزیستی به طور غیررسمی اظهار بیاطلاعی از افزایش تعداد چنین کودکانی نسبت به سالهای گذشته میکنند و چنین مواردی را زاییده ذهن فردی میدانند. اگرچه منکر وجود چنین کودکان و نوجوانانی نمیشوند، اما نوع نگاهی اینچنینی که آنها و تعدادشان را قابل توجه بداند را به کلی غیرضروری و نیز غیرطبیعی میدانند. در توجه به این موضوع و تماس با نهادهای مدعی و متولی مردمی نظیر انجمن حمایت از کودکان کار و انجمن حمایت از حقوق کودکان، نه تنها هیچ اطلاعات کاملی به اینجانب ارائه نشد، بلکه به هیچ عنوان چنین وضعیتی یعنی افزایش کودکان کار در این کسوت و با این سبک و سیاق مورد تایید یا مورد احساس کارشناسان این مراکز و بنیادها قرار نمیگیرد.
این شرایط به تعبیری بسیار جدی نمیتواند مورد تایید باشد. به این معنا که اگر چند کارشناس سازمان بهزیستی یا چند بنیاد متولی در این حوزه که وظیفهای جز شرکت در جشنوارهها و فروش لیوان و بادکنک به نفع کودکان کار ندارند و همیشه نیز دم از تحقق کارهایی بزرگ در آینده نزدیک میزنند، اما این آینده نزدیک چه زمانی است و چه موقع تحقق پیدا میکند، نه مشخص است و نه کسی میداند کی انجام خواهد گرفت.
سرنوشت کودکان کار در حال تحصیل
براین اساس به نظر میرسد نه به طور جدی وضعیت این نوع از کودکان مورد توجه قرار گرفته است، نه آنها را با دیگر کودکان کار تفکیک کردهاند و نه بناست به طور مجزا به وضعیت آنها رسیدگی شود. هرچند که به نظر میرسد شرایط آنها بسیار خاص است، اما اگر بنا به رسیدگی باشد، این بخش از کودکان کار خیلی بهتر میتوانند تحت اداره صحیح و رسیدگیهای مورد نیاز قرار بگیرند. به تعبیر بهتر ساماندهی آنها بسیار بهتر و دقیقتر تحقق پیدا میکند. همچنین رسیدن به آمارهای دقیق هم از جانب شناسایی خانوادههای کمبضاعت و نیز کودکان کار مستعد پیشرفت در مراحل تحصیل کمک بسیار بزرگی به آمارهای موجود و برنامهریزیهای مبتنی بر اصل صحیح توجه به خانوادههای بیبضاعت و کمبضاعت میکند.
افزایش تعداد کودکان کار تحصیلکرده نشانه چیست؟
ذکر موارد اینچنینی و نیز چند مثال عینی که دقیقا شباهت جدی به مثالهای مورد نظر ما دارد، به غیر از همه موارد تحلیلپذیر نشان میدهد که چه ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی بین وضعیت تحصیل دانشآموزان و نبود امکانات مالی در خانوادهها وجود دارد. فقر و کمبود امکانات زندگی در خانهها، ارتباط مستقیمی با نوع و نحوه تحصیل کودکان دارد و هرچه وضعیت مالی در خانوادهها بالاخص خانوادههای شهری نامناسب شود و به تعبیر بهتر زندگیها به سمت فقر به پیش برود به همان اندازه نیز در کاهش کیفیت تحصیلی در کودکان و نوجوانان محصل تسری پیدا میکند و از سوی دیگر آنها را به سمت کار در اوقات غیردرسی میکشاند. کار به ماهیت تحصیل آنها ضرر جدی میرساند و هیچ تضمینی وجود نخواهد داشت که کیفیت تحصیل آنها مانند گذشتههایی باشد که خانواده استطاعت مالی داشته است.
در این شرایط زمانی که طیف وسیعی از خانوادهها را درگیر خود میکند، باید شاهد لطمات و معضلات بزرگی باشیم که در وهله اول صدماتش، کاهش شدید سواد و مهارتهایی خواهد بود که کودکان و نوجوانان از محیط مدرسه دریافت میکنند. پس بیهیچ تردیدی باید ادعا کرد به همان اندازه آموزش و پروش به عنوان مهمترین نهاد ملی آموزشی کشور باید در بروز چنین شرایطی خواسته یا ناخواسته احساس مسوولیت کند.
نکته پایانی اما مهم در خصوص این معضل این است که محیطهای کاری به هیچ عنوان محیطهای سالم و سلامتی برای حضور نوجوانان و کودکان برای کار نیستند. این حقیقت غیرقابل کتمان است و به همان اندازه نیز اثرات بسیار نامطلوب تربیتی در ساختار شخصیتی نوجوانان و کودکان نمیتواند کتمان شود. محیطهایی نظیر بازار، مراکز صنعتی، کارگاههای متنوع در محلههای قدیمی در شهرهای مختلف بالجمله محیطهایی هستند که اولین آثار زیانبارشان افت شخصیت سالم و موجه را در اقشار نوجوانان و کودکان فراهم میکنند و بدترین تخریبهای شخصیتی را برای کودکان کار به همراه خواهند داشت. فارغ از همه معضلات ذکر شده اینکه این بخش از مشکلات و بحرانهای موجود در محیطهای کاری را چه بخشی باید تصحیح یا مدیریت صحیح کند یا چه ارگانی وظیفه توقف و جلوگیری از حضور کودکان و نوجوانان کار مشغول به تحصیل در این اماکن را برعهده خواهد داشت، به نوبه خود جدیترین بخش نارسا و ناامیدکننده این بحران است که عدم بهبودی اوضاع برای مدت طولانی را همچنان نشان میدهد.