حتماً در بازار آنها را دیدهاید، با شلوار گشاد و کتانیهای سفید خطدار. نگاه به اندام نحیف بعضیهایشان نکنید، پیرترینشان میتواند حداقل 60کیلو را یک تنه جابهجا کند.
به گزارش به نقل از همشهری ،کارشان کولبری است یعنی با گذاشتن بارهای سنگین روی دوششان و جابهجا کردن آنها خرج زندگیشان را در میآوردند. نام کولبر که میآید یاد نقاط مرزی کرمانشاه و کردستان میافتیم، اما خیلی از ما نمیدانیم در قلب پایتخت بازارشان داغتر از هر جای دیگر است. بازار بزرگ تهران پاتوق کولبرهای کردستانی و لرستانی است. چند سالی که تعدادی از آنها گاری به دست شدهاند و بارها را با چهارچرخهای پلاکدارشان جابهجا میکنند. اما تعداد زیادی از آنها هنوز ترجیح میدهند برای حمل بار از زور و بازوی خود استفاده کنند. در این گزارش به بازار بزرگ تهران رفتیم. در راستههای بازار چرخی زدیم و با کولبرها و گاری به دستان گفتوگو کردیم.
از چهارراه گلوبندگ به سمت سبزهمیدان که بروید، آنها را میبینید. با هر قدم که به سمت بازار بزرگ و پامنار برمیدارید تعدادشان بیشتر میشود و تجمعشان سر خیابان ناصرخسرو است. نوبتی کار میکنند مثل تاکسیهای خطی! شانس و اقبال مشخص میکند که هر روز چند بار به هرکس بیفتد. هر 10 یا 12 نفر برای یک راسته بازار کار میکنند. مثلاً بازار کفشفروشها برای چند برادر و عموزاده کرد است و بازار بلورفروش برای اهالی روستای جعفرآباد در کوهدشت لرستان. از صبح اول وقت که کرکره مغازههای بازار بالا میرود تا پایان شب اگر بتوانند پنج یا شش بار را حمل کنند و دستکم 100 هزار تومانی کاسب میشوند. نگاهمان به دو نفر از آنها میافتد. ابتدای خیابان ناصرخسرو نشستهاند، روی یک گاری، البته گاری برای خودشان نیست. دو جوان لاغر اندام، از دور سی و چند ساله به نظر میآیند اما از جلو به چشمهایشان که نگاه کنید معلوم است کمسن و سال هستند. بهمن 18 ساله است و اهل کردستان. از 14 سالگی در همین بازار بزرگ باربری کرده و حالا یکی از خیابانهای ناصرخسرو برای او و برادرش بهادر است. بهادر 21 ساله است. انگار به دنبال همصحبت میگردند.
تا سر صحبت را باز میکنیم و از کارشان میپرسیم، بهادر تعریف میکند: «اوایل که آمده بودیم جوانها و قدیمیها نمیگذاشتند ما کار کنیم. خوششان نمیآمد رقیب برایشان پیدا شود. با اینکه اینجا فامیل داشتیم اما خیلی کم به ما کار میدادند. برادرم کمسن و سالتر بود و بار کمتری میتوانست جابهجا کند. اما من از همان اول تا 50 کیلو را هم جابهجا میکردم.» میپرسیم کمر درد نگرفتی؟ بهمن بین حرفهایمان میپرد و میگوید: «ما زور و بازویمان زیاد است. البته بارگیری هم قلق دارد. مثلاً باید جوری بار را برداری که فشار روی شانههایت باشد نه کمرت!» میپرسیم چرا با چرخ کار نمیکنید؟ این بار بهادر جوابمان را میدهد: «توی پستوها و شلوغیهای بازار چرخ دست و پاگیر است. اینطوری بار را زودتر تحویل میدهیم و زودتر هم برمیگردیم.» بهمن تعریف میکند: «وقتی به تهران آمدند تا مدتها گوشه خیابان زندگی میکردند. تا اینکه خانهای در محله عودلاجان گرفتهاند. اکثر باربرها در آن محله زندگی میکنند و خانههای مجردی دستهجمعی دارند و تعداد کمی از آنها هنوز هم شب را تا صبح گوشه خیابان میگذرانند.»
یکی کمرش گرفت، سکته کرد
جلو مسجد چند نفر ایستادهاند. از شکل و شمایلشان معلوم است باربری میکنند. یکی از آنها به آن یکی کمک میکند تا بار را از روی زمین بردارد و روی دوشش بگذارد. تا صدای شاتر دوربین را میشنوند، جلو میآیند. اول با اعتراض میگویند عکسها را پاککنید. یکی از آنها که فهمیدیم نامش احمد است میگوید: «همین چند وقت پیش از یک جایی آمدند و از ما گزارش گرفتند. فامیل ما را دست انداخته بود که فلانی بارکش است. ما هم آبرو داریم. فامیلهای شهرستان نمیدانند که ما در تهران به چه سختی کار میکنیم.» آرامتر که میشوند، خداداد جلو میآید و با ما حرف میزند. از دغدغههای کاریاش میگوید، از اینکه از وقتی خرید و فروش بازار از رونق افتاده کار آنها هم کساد شده است. تعریف میکند: «کار سخت شده الان دیگر به زور روزی 20 هزار تومان درمیآوریم. ما هزار و یک مشکل برایمان به وجود میآید و طعنه و کنایه رهگذران را میشنویم. پول خوبی به دست نمیآوریم و خیلی زود هم مریض میشویم. عمر مفید ما برای این کار 20 سال است. بیشتر از آن هزار و یک مشکل پیدا میکنیم. کمترین مشکل کمر درد است. هر شب سر درد داریم. مسکنهای قوی مصرف میکنیم. کار دیگری هم نمیتوانیم انجام دهیم. نان زن و بچهمان را درمیآوریم. اکثر ما زن و بچهمان تهران نیستند. برایشان پول میفرستیم. یکی از باربرهای اینجا 5 دختر دانشجو دارد. با آبرو کار میکند تا خرج درس دخترهایش را بدهد.» آهی کشدار میکشد و میگوید: «چند وقت پیش یکی از همکارهایمان کمرش درد گرفت، چند روزی نتوانست کار کند و به همین دلیل سکته کرد.»
نزاع بر سر بار بیشتر
راستههای بازار بین هرچند نفر تقسیم شده است. اگر غریبهای بار برای راسته دیگری ببرد شاید نزاع شدید ایجاد شود. هر راسته حداقل 4 یا 5 گاریچی دارد و 7 یا 8 کولبر. کولبرها شاید بار کمتری حمل کنند اما میتوانند مسیرهایی را بروند که گاری نمیتواند از آن عبور کند. درآمد هرکسی برای خودش است مگر اینکه خارج از نوبت بار برده باشد یا اینکه لقمه چربی را همکارانش برای او پیدا کرده باشند. آن وقت باید قسمتی از درآمدش را بین دیگر کولبرها تقسیم کند. البته حساب گاریچیها با باربرها متفاوت است. گاریچیها ساماندهی شدهاند. گاریهایشان پلاک دارد، اما کسیکاری به کولبرها ندارد. احمد یکی از باربرهای این حوالی است که روزی 14 ساعت در بازار باربری میکند. او میگوید: «کاری جز حمالی بلد نیستم. 40 سالم است، نه سواد دارم و نه مهارتی! صبح تا شب میآیم اینجا این پا و آن پا میکنم شاید کسی من را برای حمل بارهایش انتخاب کند. برایم فرقی نمیکند بار چقدر است، هر چقدر پول بیشتری بدهند من هم برایشان بار بیشتری حمل میکنم. تا 400کیلو بار هم تا به حال حمل کردهام. راستش هر چقدر بار بیشتر باشد یعنی پولش هم بیشتر است و حسابی من را سر ذوق میآورد.» او میگوید بعضی از تازهواردها به این کار برای اینکه توان خودشان را بیشتر کنند یا به اصطلاح دوپینگ کنند موادمخدر مصرف میکنند. اما چند وقت که معتاد شدند دیگر نیمکیلو بار هم نمیتوانند بلند کنند. احمد دستان سیاهش را بهصورتش میکشد. مثل یک شکارچی ماهر به اطرافش نگاهی میکند و ادامه میدهد: «در کار ما پارتیبازی زیاد وجود دارد. مثلاً چند عموزاده هستند که بارها را روی هوا میقاپند. یک روز میشود آنها 5 بار بردهاند و بعضی مثل من دست روی دست گذاشتهایم. به همین خاطر دعوا و درگیری در این محله زیاد است.»
کولبر نباشد بازار فلج است
«کولبرها که نباشند بازار فلج است.» این جمله را یکی از مغازهداران راسته کفاشیها میگوید. «علی رونقی»60 ساله است. از 20 سالگی هم در بازار بوده و ادعا دارد اگر یک روز کولبرها اعتصاب کنند بازاریها باید دست روی دست بنشینند. او میگوید: «نیاز بازار به افراد کولبر کاملاً مشخص است. بالاخره باید بارها حمل شود اما مسیر آنقدر تنگ و پر رفتوآمد است که نمیتوان از گاری استفاده کرد. اینجاست که میفهمیم کولبرها چقدر مورد نیاز هستند. قدیمها هر مغازه یک شاگردی داشت که بارها را او برایش حمل میکرد اما امروزه اوضاع تغییر کرده و خود کولبرها مشخص میکنند برای چه کسانی کار کنند، چقدر بگیرند و حتی آدمهای مشخصی هستند.» او ادامه میدهد: «مشکل اینجاست که هر روز فرد جدید هم به آنها اضافه میشود. در شهرستان تا کار نباشد سروکلهشان در بازار پیدا میشود. اعتماد کردن به تازهواردها کار سختی است. به نظرم اگر کارت شناسایی برایشان تهیه میشد و بهصورت قانونی کار میکردند خیلی بهتر بود.»
کولبری شغل است و باید صنف داشته باشند
پدیده کولبری از تهران را از نگاه یک جامعهشناس بررسی کردهایم. او میگوید: «کولبری یک شغل است، از قدیمالایام هم بوده، همانطور که یک راننده تاکسی با جابهجا کردن مردم پول درمیآورد، کولبر هم با جابهجا کردن بار درآمد کسب میکند. اما متأسفانه کولبرها از امتیازاتی مثل شأن اجتماعی، بیمه، حقوق و صنفکاری بیبهرهاند.»
«پوریا گلمحمدی» جامعهشناس ادامه میدهد: «مسئولان خیلی راحت از کنار این افراد عبور میکند. در حالی که کولبرهای بازار باید حدود 10 سال پیش ساماندهی میشدند. ضرورت حضور این افراد در بازار بر همه مشخص است اما اینکه بهصورت نامشخصی کار میکنند ایرادی است که باید به ساماندهی آنها گرفت.» کولبرهای بازار نیاز به صنف دارند. باید در بازار مکان مشخصی برای استقرار آنها در نظر گرفت. کار آنها باید بهعنوان یک شغل پذیرفته شود و بعد از آن از بیمه برخوردار شوند. به علاوه این افراد باید لباسهای یک دست و شناسنامهای داشته باشند تا قابل تشخیص باشند. همانطور که شهرداری پاکبانان را ساماندهی کرده است کولبرها هم باید ساماندهی شوند. این افراد ممکن است شب تا صبح را در مکانهای غیربهداشتی به سر کنند. بررسی بهداشت آنها هم با شکلگیری یک صنف قابل حل خواهد بود.» گلمحمدی تأکید میکند ساماندهی کولبرها نظم بخشیدن به بازار است و ادامه میدهد: «به نظرم هرکسی نباید با شکل و شمایل کولبرها بتواند در بازار بار حمل کند. این مسئله ممکن است تهدیدهایی مثل دزدی یا اقدامات تروریستی را به همراه داشته باشد. پس بهتر است کولبرها قابل شناسایی باشند.»